نقد
3.35K subscribers
200 photos
17 files
792 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
▫️ چپ نوین و خودگردانی کارگری در یوگسلاوی

نوشته‌ی: بوریس کنس‌لایتر
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

12 مارس فوریه 2019

🔸 موضوع این مقاله «چپ نوین و خودگردانی کارگری» در یوگسلاوی سابق است. در این کشور بر بستر جنبش 68 احتمالا موقعیت یکتایی بوجود آمد. چرا که اتحادیه‌ی کمونیست‌های یوگسلاوی یکی از معدود احزاب حاکم در عرصه‌ی جهانی بود که اعتراضاتِ جهانی را به‌عنوان تأییدی بر شالوده‌ی مبانی سیاسی‌اش ارزیابی کرد. به‌طور مثال در 21 مه 1968 ولیکو ولائوویچ یکی از رهبران بلندپایه‌ی حزب و از جنگ‌جویان جنگ داخلی اسپانیا در یکی از جلسات بحث علنی اعلام کرد که اعتراضات در گوشه و کنار جهان را بایستی به‌عنوان اعتراضاتی اساساً مثبت ارزیابی کرد. ولائوویچ مطالبات مطرح‌شده برای «خودگردانی» در تظاهرات فرانسه را امیدبخش قلمداد کرد. چرا که کمونیست‌های یوگسلاوی در سال 1948 پس از گسست از استالین خودگردانی کارگری را عملی و آن را به‌عنوان وجه بنیادین «راه سوم» مستقل به‌سوی سوسیالیسم اعلام کردند.

🔸 اما از طرف دیگر در خود یوگسلاوی نیز جنبش اعتراضی همه‌گیرشد. در ژوئیه 1968 دانشجویان بلگراد دانشگاه این شهر را «دانشگاه سرخ کارل مارکس» نامیدند و دست به اعتصاب زدند. شعارهای اصلی آن‌ها برعلیه‌ی سلطه‌ی مستبدانه و ریاکارانه‌‍‌ی کادرهای حزبی بود اما علی‌رغم تمامی سخنوری‌های جان‌گدازشان برای دمکراسی در یوگسلاوی، جامعه را کنترل می‌کردند. کادرهای حزبی به این دانشجویان برچسب «بورژوازی سرخ» زدند.

🔸 در 1968 هم کمونیست‌های حاکم و هم دانشجویان معترض و گروه‌های روشنفکری و کارگری که از آن‌ها حمایت می‌کردند ارجاع مثبتی به ایده‌ی خودگردانی کارگری داشتند. اما یک بررسی دقیق‌تر نشان می‌دهد که هردوی این گروه‌ها مبانی متمایزی را با یکدیگر پیوند داده بودند. این کشمکش‌های خودویژه بایستی در زیر، مورد بررسی دقیق‌تر قرار بگیرند. در نهایت بایستی به‌طور خلاصه به مبانی بین‌المللی چالشِ یوگسلاوی پرداخت و اهمیت آن را از منظر امروزی تبیین کرد.

🔸 واکاوی مجدد به خودگردانی کارگری امروز دیگر می‌تواند نه فقط شکاف بارز کار پژوهشی در تاریخچه‌ی جنبش کارگری را پر کند، بلکه هم‌چنین می‌تواند عمل‌کرد مهَم دیگری نیز داشته باشد: از آن‌جایی که انتقاد اپوزیسیون چپِ آن دوره‌ی یوگسلاوی هدفش تکامل بعدی «راه سوَم» در یوگسلاوی بود، این نقد امروز می‌تواند به این موضوع کمک کند که در بررسی فروپاشی و تجزیه‌ی یوگسلاوی تمرکز را از منازعات قومی به مسائل و معضلات اقتصادی ـ اجتماعی معطوف کند.

🔹ششمین بخش از سلسسله‌مقالات سایت «نقد» پیرامون تجربه‌های تاریخی جنبش کارگری و شورایی در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-Nb

#بوریس_کنس_لایتر #کاووس_بهزادی
#یوگسلاوی #جنبش_کارگری #خودگردانی_کارگری
#سوسیالیسم #شورا

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ کمونیسم: جامعه‌ای ورای کالا، پول و دولت

نوشته‌ی: مایکل هاینریش
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

13 دسامبر 2019

🔸 هدف سیاسی مارکس غلبه بر سرمایه‌داری بود. جامعه‌ای سوسیالیستی یا کمونیستی (مارکس و انگلس از سال‌های 1860 به بعد این مفاهیم را وسیعاً در معنایی مترادف به‌کار می‌گرفتند)، که در آن مالکیت خصوصی بر وسائل تولید ملغی شده و به‌همین دلیل نیز هدفِ تولید دیگر حداکثررسانیِ سود نیست، بایستی جای آن را بگیرد. با این وجود مارکس برای چنین جامعه‌ای مبانی جامعی طرح‌ریزی نکرد، به‌همین دلیل نیز امروزه بعضی از خوانندگان «سرمایه» تعجب می‌کنند که در این کتاب حتی یک فصل کوتاه هم به کمونیسم اختصاص داده نشده است. با این حال مارکس در موارد متفاوتی (هم در «سرمایه» و هم در آثار آغازینش) در بررسی‌‌اش از سرمایه‌داری سعی کرد استنتاج‌هایی در مورد تعیّنات عام کمونیسم به‌عمل آورد. از آنجا که چنین نتایجی به سطح واکاوی بستگی دارند، اظهارات کاملاً مختلفی وجود دارند که به‌هیچ وجه نمی‌توان با افزودن آن‌ها به یک‌دیگر به طرحی یگانه و یکپارچه‌ دست یافت.
دو مجموعه از برداشت‌های بسیار رایج از [مبانی] تشکیل دهنده‌ی درک مارکسی از کمونیسم وجود دارند...

🔸 کمونیسم به‌عنوان کمال مطلوب
در این‌جا مقصود از کمونیسم جامعه‌ای بایسته از اصول اخلاقی فرض گرفته می‌شود: انسان‌ها نبایستی انسان‌های دیگر را استثمار یا سرکوب کنند و به‌دنبال منافع مادی‌شان باشند، بلکه بایستی هم‌بسته و آماده برای کمک باشند و غیره. در درجه‌ی نخست بعضی از گفته‌های مارکس در آثار اولیه‌‌اش امکان تفسیری را در این راستا فراهم‌ می‌کنند. اغلب در مخالفت با چنین دیدگاهی گفته می‌شود که انسان‌ها آن‌طور که لازمه‌ی کمونیسم است «نیک‌سیرت» نیستند و همواره به‌دنبال امتیاز هستند و به این جهت کمونیسم نمی‌تواند کارکرد داشته باشد. از طرف دیگر در این‌جا انسان‌هایی با انگیزه‌های اخلاقی و مذهبی نقطه‌ی تلاقی می‌یابند و چنین به‌نظر می‌آید که انگار اخلاق مارکسی به‌طور نمونه هم‌پوشانی‌ای قوی با اخلاقِ مسیحیت دارد. اما این دو دیدگاه این نکته را نادیده می‌گیرند که مارکس در «سرمایه» به هیچ‌وجه سرمایه‌داری را به دلایل اخلاقی نقد نمی‌کند ...، بلکه در جریان بررسی‌اش نشان می‌دهد که باورهای مذهبی اجتماعاً تولید می‌شوند ... بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که همواره اخلاق مختص به یک جامعه وجود دارد، اما نه اخلاق عام که بتوان تک تک جوامع را با آن ارزش‌یابی کرد.

🔸 کمونیسم به‌عنوان دولتی‌سازیِ وسائل تولید
در این‌جا لغو مالکیت خصوصی بر وسائل تولید با دولتی‌سازی و برنامه‌ریزی اقتصاد توسط دولت یک‌سان ارزیابی می‌شود. در مخالفت گفته می‌شود که برنامه‌ریزی دولتی بسیار ثقیل و کُند است و گرایش به سلطه‌ی اقتدارگرایانه دارد. غالباً «سوسیالیسمِ واقعاً موجود» در اتحاد شوروی به‌عنوان اجرای کم و بیش مستقیمِ این برداشت از کمونیسم تلقی، و فروپاشی آن به‌عنوان اثبات آشکار شکست اجتناب‌ناپذیر کمونیسم در نظر گرفته می‌شود. البته مطالبه‌ی دولتی‌سازی را هم در «مانیفیست کمونیست» می‌توان یافت و هم در «آنتی دورینگ» انگلس ـ اما همواره فقط به‌عنوان اولین اقدام و نه به‌عنوان سرشت‌نمایی کمونیسم. برعکس، ابزار تولید باید به‌دست جامعه منتقل شوند و دولت سرانجام «زوال یابد»...

🔹 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-185


این نوشتار، چهارمین مقاله از زنجیره‌ی تازه‌ای از مقالات سایت «نقد» پیرامون چشم‌انداز جامعه‌ی آینده و دیدگاه‌های گوناگون در این قلمرو با کلیدواژه‌ی #جامعه‌ی_بدیل است .

#مایکل_هاینریش #کاووس_بهزادی
#مارکس #کمونیسم #جامعه‌ی_بدیل #دولت


👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ سیاست مبارزاتی در زمانه‌ی پاندمی

نوشته‌ی: ساندرو مزادرا
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

22 آوریل 2020

🔸 وضعیت اضطراری، ممنوعیت رفت و آمد، شورش در زندان‌ها و اعتصابات: ایتالیا مرکز اصلی پاندمی. تمام این رویکردها چه معنایی برای جنبش‌ها، مبارزات اجتماعی و خود چپ‌ها دارند؟

🔸 زمان انتظار طولانی در مقابل داروخانه‌ها و صف‌های طولانی جلوی سوپرمارکت‌ها: ماجراهایی از این دست در ایتالیا مدت‌هاست که دیگر عادی شده‌اند و تصوری از چگونگی تغییر جامعه‌ی ما به‌واسطه‎ی گسترش ویروس کرونا بدست می‌دهند. به بیان دقیق‌تر اپیدمی و اقدامات اجرایی دولت‌ها در واقع تعمیق‌بخش برخی گرایش‌های از مدت‌ها پیش موجود شده است. دهه‌ها سیاست رعب و وحشت تأثیرات خود را برجای گذاشته است، تاثیری که بیش از پیش در ترس از تماس با دیگران، نگاه‌های مظنون برای رعایت فاصله‌ی امن به‌چشم می‌خورد. بی‌شک این ترس‌ها نیروهای مسلط بر زندگی ما را تقویت می‌کنند و یادآوری این نکته بجاست که اقدامات اتخاذشده توسط دولت، آن‌نحو که درحال حاضر مقرر شده‌، زرداخانه‌ای‌ست در چارچوب امکانات سیاسی موجود با این‌حال هم‌هنگام تصاویر دیگری پای‌گرفته‌اند با معانی نهفته‌ی کاملاً متفاوتی: مردم در خیابان به یکدیگر لبخند می‌زنند، از ایوان خانه‌ها موسیقی نواخته می‌شود و همه‌جا سرشارست از احساس همبستگی، آن‌هم نه فقط با پزشکان و پرستاران، بلکه هم‌چنین با کارگران اعتصابی در کارخانه‌ها که برای حقوق‌شان، برای استانداردهای بهداشتی شرایط کاری خود مبارزه می‌کنند.

🔸 به‌نظر می‌رسد که بحث و گفتگو بین جنبش‌های اجتماعی و چپ‌ها در این روزها ترجیحاً روی نخستین جنبه، یعنی مکانیسم کنترل در وضعیت فوق‌العاده متمرکز شده است. حتی بدون درنظرگرفتن مواضع فیلسوفان مطرحی که درحال تبدیل‌شدن به ویروس‌شناس و متخصصان اپیدمی هستند، به‌نظر می‌رسد در بسیاری از مداخلات نوعی شک و تردید نسبت به ویروس کوید ـ 19 و خطر واقعی آن وجود دارد. به‌زعم من این موضع کاملاً گمراه‌کننده است. برعکس: بحث و گفتگو بایستی از این واقعیت حرکت کند که همه‌گیری بیماری ویروس کرونا هم تهدیدی برای سلامتی و زندگی میلیون‌ها نفر از مردم (به‌ویژه افراد سالخورده و سایر افراد در معرض خطر) و هم برای پایستگی سیستم درمانی است. در این نکته نباید شک و تردید داشت.

🔸 ما با سناریوهایی سروکار داریم که به حوزه‌های معیّنی از مبارزات جنبش‌ها اشاره می‌کنند و مطمئناً نه به اقدامات مستقیم دولت‌ها. به نظر من از جنبه‌ی روش‌مندی مهم است که از این‌جا شروع کنیم. ویروس کرونا به‌نحو ریشخندآمیزی خصلت اوهام‌گرایانه سلطه و بتوارگی مرزهای ملی را نشان داده است. این امر پیش‌شرط مناسبی برای گشایش تامل دوباره پیرامون اروپا است. بدیهی است که اتحادیه‌ی اروپا تاکنون کار زیادی انجام نداده و برخوردی متناقض و گه‌گاه زیان‌آور داشته است. اما اینک چگونه می‌توان نادیده گرفت که سیاست‌های ریاضت اقتصادی دولت‌ها با اعتقاد جزمی به بودجه‌ی متوازن دیگر درحال فروپاشی است؟ هم‌چنین گرایش‌هایی «عینی» قابل توجه‌اند که بانک مرکزی اروپا را تحت فشار گذاشته‌اند تا نقشِ تامین‌کننده‌ی نقدینگی را برعهده بگیرد. این گرایش‌ها «عینی» هستند، زیرا از امیال سیاسی شخصی مستقل‌اند، اما شرایط مبارزات را در پهنه‌ی اروپا تبیین می‌کنند. این گرایش‌ها سپهری را برای مبارزات در سطح اروپا می‌سازند که در بسیاری از مناطق این قاره بسط و تکامل پیدا خواهند کرد.


🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1md

#ساندرو_مزادرا #کاووس_بهزادی
#کرونا #مبارزه_طبقاتی #جنبش_اجتماعی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ «اجازه ندهیم دستهایمان را ببندند»
▫️ رزا لوکزامبورگ، گروه اسپارتاکوس و
▫️مبارزه برای اپوزیسیون توانمند چپ

نوشته‌ی: مارسل بویس و اشتفان بورنوست
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

17 ژوئیه 2020

🔸عصر چهارم اوت 1914 چند نفر از نمایندگان چپ حزب سوسیال دمکرات آلمان [SPD] در خانه‌ی رزا لوکزامبورگ در جنوب برلن گردهم آمدند. جو بدی حکم‌فرما بود، آن‌چه غیرقابل تصور به‌نظر می‌رسید، اتفاق افتاده بود: چند ساعت قبل فراکسیون حزب سوسیال دمکرات آلمان در رایشستاگ [پارلمان وقت آلمان] به بودجه‌ی اعتباری قیصر برای جنگ، رأی موافق داده بود. بدین‌ترتیب حزب دقیقاً از همان جنگی دفاع می‌کرد که سال‌ها نسبت به آن هشدار داده بود.

🔸سوسیال دمکراسی تا آن‌ زمان موضعی آشکارا ضدنظامی‌گری داشت. در سال 1912 انترناسیونال سوسیالیستی قطع‌نامه‌ی زیر را تصویب کرده بود: «وظیفه‌ی سوسیال دمکراسی در صورت بروز جنگ، مبارزه برای پایان سریع آن است و بایستی تمام نیروهایش را به‌کار گیرد تا از بحران اقتصادی و سیاسی ناشی از جنگ برای آگاهی مردم استفاده کند و از این طریق امحاء سلطه‌ی طبقاتی سرمایه‌داری را تسریع نماید.» اما رهبری حزب سوسیال دمکرات آلمان درست زمانی‌که می‌بایست به این حرف‌ها عمل می‌کرد، سرتعظیم فرود آورد.

🔸 چپ‌های دور و بر رزا لوکزامبورگ گردهم آمده بودند تا در مورد شیوه‌ی برخورد با وضعیت به‌وجود آمده بحث کنند... برای تمام حاضران کاملاً روشن بود که اکنون بار برپاساختن جنبش ضدجنگ بر دوش آن‌ها نهاده شده بود. با این وجود موضوع مورد اختلاف این بود که چپ‌ها از خیانت رهبران حزب سوسیال دمکرات آلمان می‌بایستی چه نتایج تشکیلاتی بگیرند.

🔸 رزا لوکزامبورگ و رفقایش برای معرفی ایده‌های خود و طرح انتقادات‌شان به رهبری حزب، تصمیم به انتشار یک نشریه گرفتند. علاوه بر این، آن‌ها قصد داشتند که از طریق این نشریه شخصیت‌های مشهور اپوزیسیون را گردهم آورند و تا آن‌جایی که امکان داشت روی بخش‌های اعظم حزب تأثیر بگذارند و هم‌چنین شبکه‌ی مخالفان جنگ را بر شالوده‌ای ایدئولوژیک استوار کنند.

🔸 در این دوره حزب سوسیال دمکرات آلمان به سه جریان درونی تقسیم شده بود. انترناسیونالیست‌های انقلابی چپ‌ترین جناح بودند. چپ‌های دور و بر لوکزامبورگ، که اینک خودرا گروه‌ اسپارتاکوس می‌نامیدند و بعضی اتحادهای دیگری، مثلا «چپ‌های رادیکال برمر»، به این جناح تعلق داشتند.

🔸سرانجام در اوائل نوامبر 1918 همان چیزی که گروه اسپارتاکوس سال‌ها برای آن فعالیت می‌کرد به وقوع پیوست: جنبشی توده‌ای از کارگران و سربازان، قیصر را سرنگون کرد و به مشارکت آلمان در جنگ اول جهانی خاتمه داد. گروه اسپارتاکوس تا آن زمان شبکه‌ی تشکیلاتی‌اش را گسترش داده بود و هشت نشریه‌ی مختلف با تیراژ بین 25000 تا 100000 نسخه منتشر می‌کرد، آن‌هم درست در مقطعی که تقریباً تمام رهبران گروه در زندان بودند. با این‌حال این گروه در مقایسه با جنبش عظیمی که تازه شروع شده بود بسیار کوچک بود: تعداد اعضای این گروه فقط 3000 نفر بود...

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1AS

#مارسل_بویس #اشتفان_بورنوست #کاووس_بهزادی
#جنبش_کارگری #رزا_لوکزامبورگ #سوسیال‌دمکراسی
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ تقسیم ثروت جهانی در سال 2020

نوشته‌ی: مایکل روبرتز
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

14 ژانویه 2021

🔸 یک درصد لایه‌ی فوقانی خانوارها در جهان 43 درصد کل ثروت شخصی را در اختیار دارند در حالی‌که 50 درصد لایه تحتانی آن‌ها فقط صاحب یک درصد این ثروت هستند. این یک درصد خانوارها بر مبنای ثروت خالص‌شان (پس از کسر بدهی‌) همه میلیونرند و شمار آن‌ها بالغ بر 52 میلیون خانوار است. 175000 نفر از این یک درصد خانوارها فوق‌‌ثروتمند هستند که ثروت خالص‌شان بیش از 50 میلیون دلار آمریکا است ــ شمار بسیار ناچیزی از انسان‌ها (کم‌تر از 1/0 درصد) صاحب 25 درصد ثروت جهانی هستند.

🔸 این داده‌ها برگرفته از گزارش 2020 Credit Suisse Global Wealth report است که به تازگی منتشر شده است. این گزارش کماکان جامع‌ترین و روشنگرترین واکاوی ثروت جهانی (اما نه درآمد) و نابرابری ثروت شخصی است. گزارش ثروت جهانی، سالانه دارایی خانوارها‌ی 2/5 میلیارد از مردم جهان را بررسی می‌کند. ثروت هر خانوار در برگیرنده‌ی موجودی‌های مالی (سهام، اوراق قرضه، پول نقد، صندوق بازنشستگی) و املاک (خانه و نظایر آن) است. این برآورد بدون محاسبه‌ی بدهی‌هاست.

🔸 در پایان سال 2019 آمریکای شمالی و اروپا با فقط 17 درصد بزرگ‌سالان کل جمعیت جهان، 55 درصد از کل ثروت جهان را در اختیار دارند. در مقابل، سهم جمعیت سه برابر سهم ثروت در آمریکای لاتین، چهار برابر سهم ثروت در هند و تقریباً ده برابر سهم ثروت در افریقا بود.

🔸 تمایز ثروت در چارچوب هر کشور بارزتر است. یک درصد لایه‌ی فوقانی دارندگان ثروت در یک کشور معمولاً 25 درصد تا 40 درصد کل ثروت، و 10 درصد لایه‌ی فوقانی دارندگان ثروت معمولاً 55 درصد تا 75 درصد کل ثروت را در اختیار دارند. در پایان سال 2019 میلیونرهای کل جهان ــ دقیقاً یک درصد جمعیت بزرگ‌سالان ــ صاحب 4/43 درصد دارایی خالص جهان بودند. درمقابل، 54 درصد بزرگ‌سالان با ثروتی کمتر از 10000 دلار (یعنی تقریباً هیچ) در مجموع کمتر از 2 درصد ثروت جهان را در اختیار داشتند.

🔸 پژوهش‌گران بر این باورند که تأثیرات جهانی بر توزیع ثروت در چارچوب هر کشور با توجه به ضررهای چشمگیر تولید ناخالص داخلی ناشی از همه‌گیری، بسیار ناچیز بود. در واقع نیز هیچ گواه صریحی وجود ندارد ‌که همه‌گیری به‌طور دستگاه‌مند مزیت‌هایی برای دارندگان ثروت‌های بالاتر در مقابل گروه‌هایی با ثروت کم‌تر یا برعکس فراهم کرده است. در سال 2019 شمار میلیونرها در جهان به 9/51 میلیون نفر افزایش داشت، اما این نرخ درمقایسه با نیمه‌ی اول سال 2020 به‌طور کلی تغییر اندکی داشته است.

🔸 پژوهش‌گران به این نتیجه رسیدند که کاهش ناچیز نابرابری ثروت در کل جهان «بازتاب محدود شدن نابرابری ثروت بین کشورها است، چرا که اقتصادهای در حال ظهور به‌ویژه چین و هند از نرخ رشد متوسط بالایی برخوردار شده‌اند. این امر علت اصلی چرایی کاهش نابرابری ثروت جهانی در نخستین سال‌های این سده است، در حالی‌که این روند طی سال‌های 2007 ـ 2017 سیر صعودی داشته است، ما بر این باوریم که نابرابری ثروت پس از 2016 دوباره وارد مرحله‌ی سیر نزولی شده است.»


🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1WD

#مایکل_روبرتز #کاووس_بهزادی
#کرونا #تولید_ناخالص_داخلی #سرمایه‌داری
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ آغازگاه‌های زیست‌بوم‌شناسی مارکسیستی

▫️دفترهای مارکس و آغازگاه‌های زیست‌بوم‌شناسی مارکسیستی

نوشته‌ی: گاس فاگان
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

23 مه 2021

🔸 آیا مارکس بوم‌شناس بود و نظریه‌ی او رویکرد منسجم نظری و عملی پیرامون بوم‌شناسی سده‌ی 21 را ارائه می‌کند؟ انتشار نسخه‌‌برداری‌ها و دست‌نوشته‌های مارکس پیرامون بوم‌شناسی در اواسط سال‌های دهه‌ی 1860 به زبان اصلی (عمدتاً به زبان آلمانی) می‌تواند سهمی در پاسخ به این پرسش ایفاء کند.

🔸 بوم‌شناسان ‌گاهی مارکس و مارکسیست‌ها را به‌‌واسطه‌ی مواضعِ غیرانتقادی‌شان درباره‌ی جامعه‌ی صنعتی و آسیب‌های آن به محیط زیست سرزنش کرده‌اند. به‌زعم میشل لووی سوسیالیست فرانسوی ـ برزیلی، مارکسیست‌ها باید با «ایدئولوژی پیشرفت تک‌خطی و پارادایم تمدن صنعتی مدرن گسست قطعی کنند». به‌رغم این‌که هنوز برخی چپ‌های مارکسیست با نظر لووی موافقند، به‌نظر می‌رسد که باور به ارائه‌ی رویکردی منسجم و توانمند برای بوم‌شناسی توسط مارکس طی دهه‌های اخیر بیش از پیش تعمیق پیدا کرده است. جان بلامی فاستر، مدافع برجسته‌ی بوم‌شناسی الهام‌گرفته از مارکسیسم مدعی است که: «امروزه تعداد اندکی از کسانی‌که در گفتمان پیرامون اکوسوسیالیسم مشارکت دارند، اهمیت سهم بنیادین مارکس را در نقد بوم‌شناسانه‌ی سرمایه‌داری زیر سؤال می‌برند».

🔸 پاسخ‌هایی به این پرسش وجود دارد که چرا این جنبه از ماتریالیسم تاریخی مارکس برای مدت زمان طولانی ناشناخته یا فراموش‌شده باقی ماند. تطور اندیشه‌ورزی بوم‌زیستی مارکس در دو دهه‌ی متأخر زندگی‌اش انجام گرفت و بسیاری از نوشته‌ها و یادداشت‌های او مربوط به این دوره هنوز منتشر نشده‌اند. ارتدوکسی صنعتی مارکسیسم انترناسیونال دوّم و خوش‌بینی تکنولوژیک در اوایل انقلاب روسیه، جزم‌گرایی و استراتژی صنعتی اتحاد جماهیر شوروی نیز عامل بود. مکتب فرانکفورت و دیگر مؤلفان مارکسیسم غربی، که پس از جنگ جهانی دوّم بسیار تأثیرگذار بودند، عمدتاً به فرهنگ و زیبایی‌شناسی علاقه‌مند بودند و ایده‌ی کاربست دیالکتیک مارکسیستی بر طبیعت را رد می‌کردند.

🔸 مارکس در اواسط دهه‌ی 1860، تقریباً در همان فاصله‌ی زمانی انتشار مجلد نخست سرمایه، آغاز به مطالعه‌ی جدی علوم طبیعی کرد، به‌ویژه در حوزه‌ای که ما اکنون آن را به‌عنوان بوم‌شناسی توصیف می‌کنیم. این دفترهای بوم‌شناسی از سال 1864 تا 1872 اکنون در MEGA IV/18 منتشر شده‌اند. این مجلد 820 صفحه‌ای شامل یادداشت‌ها و نسخه‌برداری‌های مارکس و هم‌چنین 470 صفحه اطلاعات و تفسیرهای انتقادی است. چهار دفتر؛ یک دفتر از سال‌های 1865/1866 و سه دفتر از سال 1868 به شیمی کشاورزی، فرسایش خاک، جنگل‌زدایی، گیاه‌شناسی، رانت زمین، کشاورزی سرمایه‌داری، آب و هوا، روابط اجتماعی در روستاها و هم‌چنین روابط کشاورزی در جوامع پیشاسرمایه‌داری و استعمار پرداخته‌اند. در سده‌ی نوزدهم در اروپا و آمریکای شمالی مساله‌ی فرسایش خاک و جنگل‌زدایی که بانی آن برآمد اقتصاد کشاورزی کلان سرمایه‌داری بود در مرکز توجه قرار گرفت.

🔸 اگر قبلاً این تردید وجود داشت که جنبه‌ی بوم‌شناختی به‌نحوی در اندیشه‌ورزی مارکس از اهمیت مرکزی برخوردار بود، اکنون انتشار دفترهای مارکس از 1865/1866، اما به‌ویژه از 1868، اهمیت جنبه‌ی بوم‌شناختی را برای مارکس به‌وضوح نشان می‌دهد: مهم‌تر از «کلیه‌ی اقتصاددانان.» هنوز شمار بسیاری از دفترهای منتشرنشده‌ی مربوط به سال‌های 1870 وجود دارند. مشکلات زیست‌محیطی که مشغله‌ی مارکس بودند با مشکلات امروز پیرامون این مساله متفاوت هستند، اما در پیوند با آن‎ها قرار دارند. دفترهای یادداشت‌ گواه آنند که اگر او موفق به پایان‌رساندن دو مجلد آخر سرمایه می‌شد که پس از مرگش انگلس آن‌ها را ویراستاری و منتشر کرد، ایده‌ی بحران بوم‌شناسی نقش مرکزی بیش‌‌تری در نظریه‌ی مارکس ایفاء می‌کرد...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-2em

#گاس_فاگان #کاووس_بهزادی
#مارکس #اکوسوسیالیسم #زیست‌بوم‌شناسی

🖋@naghd_com
▫️ شیلی: نقطه‌ی پایان مس؟

نوشته‌ی: مایکل روبرتز
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

1 ژانویه 2022

🔸 پیروزی گابریل بوریچ رهبر و فعال دانشجویی سابق در انتخابات ریاست جمهوری شیلی نقطه‌ی عطف تغییرات گسترده‌ی روحیات و سمت‌گیری رای‌دهندگان در این کشور است. در این انتخابات با میزان مشارکت 56 درصد، بالاترین نرخ مشارکت از زمان انتخابات آزاد در شیلی، بوریچ سی و پنچ ساله، 56 درصد آراء را در مقایسه با 44 درصد آرای آنتونیو کاست از راست افراطی به خود اختصاص داد.

🔸 بوریچ وعده‌ی بستن پروژه‌های معادنی که استخراج آن‌ها به محیط زیست آسیب می‌رسانند، افزایش مالیات ثروتمندان، پایان‌دادن به طرح‌های سیستم بازنشستگی خصوصی و لغو بدهی‌های دانشجویان را داد. بوریچ که بخشی از یک ائتلاف فراگیر چپ از جمله حزب کمونیست شیلی است، در سخنرانی پیروزی خود بعد از انتخابات گفت که با طرح‌های معادنی که استخراج آن‌ها به محیط زیست «آسیب می‌رسانند»، مخالفت خواهد کرد. این طرح‌ها شامل پروژه‌ی مناقشه‌برانگیز 5/2 میلیارد دلاری معدن دومینگا است که در سال جاری تصویب شد.

🔸 موفقیت نسبی اقتصادی شیلی همواره مبتنی بر صادرات مس و مواد معدنی این کشور بوده است. اگر قیمت مس و مواد معدنی بالا و درحال افزایش باشند به‌همان نسبت هم وضعیت اقتصاد شیلی بهتر است و برعکس ـ اما بدیهی است که مقدار بسیار کمی از سود شرکت‌های چندملیتی به جیب خانوار متوسط در شیلی «فروبارش» می‌شود.

🔸 برخی واکاوی‌های مارکسیستی انجام‌شده از اقتصاد شیلی نشان‌دهنده‌ی چگونگی هدایت سودآوری سرمایه در شیلی توسط چرخه‌ی مس هستند. دیگو پولانکو در واکاوی‌اش پیرامون نرخ سود شیلی برای کل سده‌ی بیستم خاطر نشان کرد که «انباشت سرمایه توسط سودآوری هدایت می‌شود» و «نرخ سود متغیر برای رشد اقتصادی حیاتی است». بر اساس برآورد پولانکو ریزش سودآوری توضیح‌دهنده‌ی مراحل بحرانی در اقتصاد سرمایه‌دارانه‌ی شیلی است. «زمانی‌که اقتصاد شیلی مازاد نیروی کار داشت دگرگونی‌های فناوری سهم مطلوبی در نرخ سود داشت. اما به‌مجرد گسترش فرآیند شهرنشینی دگرگونی‌های فناوری شکل گرفت که همان‌طور که مارکس خاطرنشان کرد نقش منفی در سودآوری داشت». بازه‌ی زمانی نئولیبرالی تحت حکومت پینوشه از دهه‌ی 1970شاهد افزایش سودآوری بود که رژیم را قادربه حفظ سلطه‌اش برای چندین دهه کرد.

🔸 آیا آزمایش سوسیالیستی بوریچ می‌تواند احیاکننده‌ی راهی باشد که سالوادور آلنده در اوایل دهه‌ی 1970 آغاز کرد؟ این امر تاکنون با توجه به مفاد معتدل برنامه‌ی بوریچ بعید به‌نظر می‌رسد، چرا که این برنامه حاوی طرح‌هایی برای اجتماعی‌سازی اقتصاد نیست و صرفاً تلاشی برای بازتوزیع نسبتاً یک‌سان و سخاوتمندانه‌ی سرمایه‌ی تصاحب‌شده است. شرکت‌های چندملیتی و نیروهای راست ارتجاعی در بخش اقتصادی شیلی، کنگره و رسانه‌ها برای فعالیت‌های سازمان‌یافته‌ی دایمی علیه رئیس جمهور جدید آماده می‌شوند.


🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2IN

#مایکل_روبرتز #کاووس_بهزادی
#گابریل_بوریچ #اقتصاد_سیاسی #شیلی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ دفترهای پژوهشی مارکس و جهانی‌سازی

▫️ نقدوبررسی کتاب لوسیا پرادلا، جهانی‌سازی و نقد اقتصاد سیاسی


 دریافت‌های جدید از نوشته‌های مارکس

نوشته‌ی: فرد موزلی
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

3 فوریه 2022

🔸 لوسیا پرادلا در این کتاب پیشتازانه دفتر‌های پژوهشی مارکس را واکاوی می‌کند که در سال‌های اخیر برای نخستین‌بار در مجموعه‌ی عظیم آثار مارکس ـ انگلس (مگا) منتشر شدند (در مجموع 110 مجلد برنامه‌ریزی شده که تاکنون 69 مجلد از آن‌ها منتشر شده‌اند). دفترهای پژوهشی مارکس بخش چهارم مگا («گفتاوردها، گزیده‌برداری‌ها و حاشیه‌نویسی‌هایی») است که برای 32 مجلد برنامه‌ریزی شده که تاکنون ده مجلد آن منتشر شده است. مرکز توجه پرادلا مجلدهای 2 تا 11 مربوط به سال‌های 1843 تا 1853 هستند (مجلدهای 5، 10، 11 هنوز منتشر نشده‌اند اما پرادلا آن‌ها را در آکادمی علوم و علوم انسانی برلین ـ براندن‌بورگ در برلین مطالعه کرده است، در محلی که آن‌ها مورد بازبینی قرار می‌گیرند و برای چاپ آماده می‌شوند). او به‌ویژه بر مجلدهای 7 و 11 این بخش مگا تاکید می‌کند که مربوط به سال‌های 1850 و 1853 هستند و به دفترهای لندن معروف شده‌اند. کتاب پرادلا نخستین توصیف به زبان انگلیسی از محتویات این دفترچه‌های اولیه است و امکان مطالعه‌ی عمیق‌تر رشد اندیشه‌ی مارکس را در دهه‌ی 1840 و اوایل دهه‌ی 1850 فراهم می‌آورد.

🔸 مرکز توجه پارادلا در بررسی این دفترها بر خصلت جهانی و بین‌المللی نظریه‌ی مارکس استوار است. او با عطف به این دفترها برعلیه آن نظریاتی استدلال می‌کند که برمبنای آن‌ها نظریه‌ی مارکس با اقتصاد ملی (یعنی اقتصاد انگلستان) آغاز می‌شود و فقط بعدها مناسبات بین‌المللی را در پایان نظریه‌اش (در سه کتاب آخر در برنامه‌ی اولیه‌ی 6 کتاب مارکس) مدنظر گرفته است. پارادلا استدلال می‌کند که این دفترها شواهدی ارائه می‌کنند که مارکس از همان آغاز، نظریه‌اش را پیرامون سرمایه‌داری در سطح جهانی بسط داد. یکی از مهم‌ترین استدلال‌های او این است که نقد مارکس از نظریه‌ی کمّیت پول در  ابتدای دفترهای لندن گامی مهم در بسط نظریه‌ی ارزش او به‌عنوان یک نظریه‌ی جهانی بود. او استدلال می‌کند که مارکس از این نقد نظریه‌ی کمّی به این نتیجه رسید که آغازگاه نظریه‌‎ی ارزش او نباید پول (مانند نظریه‌ی کمّیت) بلکه کالا و سپهر انتزاعی گردش باشد.مارکس بعدها در پیرامون و در سرمایه پول را از گردش کالاها استنتاج کرد و یکی از کارکردهای پول که موردبحث قرار گرفت همانا پول جهانی بود که آشکارا  ابعاد بین‌المللی نظریه‌ی ارزش و پول مارکس را نشان می‌دهد.

🔸 انتقاد اصلی من به کتاب پرادلا این است که فکر می‌کنم او سطوح تجرید سرمایه به‌طور عام و رقابت را در نظریه‌ی مارکس به اشتباه تفسیر می‌کند. این امر نکته‌ی مهمی برای پرادلا نیست، اما این سطوح تجریدْ ساختارِ منطقی بُن‌پایه‌ی نظریه‌ی مارکس در سه مجلد سرمایه هستند و درنتیجه مهم است که آن‌ها را به‌درستی درک کنیم. من در مقالات متعددی استدلال کرده‌ام که سطوح تجرید سرمایه به‌طور عام و رقابت در نظریه‌ی مارکس متناظر با نظریه‌ی تولید ارزش اضافی (سرمایه به‌طور عام در مجلدات یک و دو) و نظریه‌ی توزیع ارزش اضافی (رقابت در مجلد سوم) است. پیش‌فرض کمّی تعیین‌کننده‌ی این روش منطقی این است که کل مقدار ارزش اضافی تولیدشده در کل اقتصاد بدواً در سطح تجرید سرمایه به‌طور عام تعیین می‌شود و تعیّن منطقی قبل از تقسیم کل ارزش اضافی به بخش‌های مجزا (سود میانگین، سود تجاری، بهره و رانت) در سطح تجرید رقابت انجام می‌گیرد...


🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Nr

#فرد_موزلی #لوسیا_پرادلا #مارکس 
#کاووس_بهزادی #جهانی_سازی #سرمایه‌داری

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ انگلس: دشمن داخلی؟
▫️ بررسی کتاب «فریدریش انگلس و دیالکتیک طبیعت» کان کانگال

نوشته‌ی: کامیلا رویل
ترجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی: کاووس بهزادی

9 آوریل 2022

🔸 آیا فریدریش انگلس «دشمنی داخلی» بود که لطمه‌ی بنیادینی به مارکسیسم زد؟ آیا او با تلاش برای کاربست اصول مارکسیستی برای واکاوی طبیعت مرتکب اشتباه شد و درنتیجه مارکسیسم را به فلسفه‌ای جزمی بدل کرد؟ این موضوع یکی از طولانی‌ترین مسائل مشاجره‌برانگیز در میان مارکسیست‌ها در اثنای سده‌ی بیستم بود که تا سده‌ی بیست و یکم به ‌درازا کشید. همان‌طور که کان کانگال خاطرنشان می‌کند، دیالکتیک طبیعت انگلس در مرکز این مباحثات قرار داشت. کانگال آشکارا این کتاب را مشاجره‌برانگیزترین کتاب مارکسیستی قلمداد می‌کند و مدعی‌ست که «کتاب دیگری» را نمی‌شناسد «که موضوع بزرگ‌ترین تنش‌ها و آشفتگی‌ها بوده باشد.»

🔸 انگس در سال 1873 کار پیرامون دیالکتیک طبیعت را آغاز کرد. او گزیده‌برداری‌های گسترده‌ای پیرامون موضوعاتی نظیر الکتریسیته، مغناطیس و واکنش‌های شیمیایی با هدف نگارش کتابی در این مباحث انجام داد. چنین اثری می‌توانست نشان دهد که آن نوع روش‌شناسی دیالکتیکی که مارکس برای مطالعه‌ی علم اقتصاد در سرمایه به کار برده‌ بود، برای فهمیدن علوم طبیعی ضروری است. با وجود این‌که انگلس چند مقاله‌ی طولانی و دو طرح برای این پروژه (یکی در سال 1878 و دیگری در سال 1889) تهیه کرد اما در زمان حیاتش نتایج این پژوهش را منتشر نکرد. در عوض این متن برای نخستین‌بار در سال 1925 حدود 30 سال پس از مرگ نویسنده‌اش توسط موسسه‌ی مارکس ـ انگلس در مسکو با عنوان طبیعت ـ دیالکتیک به‌جای دیالکتیک طبیعت منتشر شد.

🔸 مباحثات پیرامون دیالکتیک طبیعت پیامدهایی فراتر از آن‌چه انگلس درباره‌ی علم می‌اندیشید داشت؛ این دیگر یک بحث سیاسی بود. این موضوع به‌ویژه طی دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مبرهن شد. چندین نظریه‌پرداز، که بسیاری از آن‌ها با چپ نو مرتبط بودند، به مارکسیسم علاقه‌مند بودند اما ـ به‌نحوی قابل‌درک ـ می‌خواستند از میراث رفرمیسم و استالینیسم گسست کنند. این امر آنان را به جست‌وجوی خاستگاه‌های ایده‌های استالینیستی نزد خود بنیان‌گذاران مارکسیسم سوق داد. نتیجه اغلب این بود که انگلس صورت‌بندی‌های جبرباورانه‌ی مساله‌برانگیزی را مطرح کرده که در تقابل با تاکیدات «انسان‌باورانه‌»‌ی مارکس بر کُنش‌گری قرار داشتند. بدین‌ترتیب انگلس مقصر اشتباهات انجام شده بود. همان‌طور که کانگال تاکید می‌کند، نسبت دادن کاستی‌های آشکار مارکسیسم به انگلس نه فقط منجر به بدگمانی به او شد بلکه به این نتیجه‌گیری معکوس انجامید که خود مارکس اشتباه‌ناپذیر بود ــ طنزی تلخ چرا که خود این اندیشمندان تلاش کرده بودند از قهرمان‌پرستی کیش‌مانندِ مارکس اجتناب کنند. گاهی اوقات گفته می‌شود که مباحث پیرامون انگلسْ مارکسیست‌ها را به دو دسته تقسیم کرده است: مارکسیست‌های «غربی» که او را رد می‌کنند و مارکسیست‌های «شوروی» که از او دفاع می‌کنند، اما کانگال به‌درستی از این تمایزها انتقاد می‌کند، زیرا این تمایزها مبتنی بر این فرض هستند که این برچسب‌ها معرف گروهی همگن است.

🔸 هم طرفداران و هم منتقدان انگلس این مساله را نادیده می‌گیرند که چرا انگلس می‌خواست درباره‌ی طبیعت بنویسد. در عوض آن‌ها گرایش به مبنا گرفتن این فرض دارند که انگلس به دلیل سمت‌وسوی افکارشْ این کار را آغاز کرد، حال فرقی نمی‌کند که طرفداران و منتقدانش این سمت‌وسو را انحراف از مارکسیسم ارزیابی کنند یا تکمیل و ادامه‌‌ی آن. با این‌حال کانگال از اهداف انگلس برای کار روی این پروژه صحبت می‌کند. او می‌کوشد به‌جای تفسیر این اثر از چشم نسل‌های ویراستاران و مفسران بعدی، بگذارد خود انگلس پیرامون اهدافش صحبت کند. او برخلاف سایر شرکت‌کنندگان در بحث پیرامون انگلس برآن است این واقعیت را جدی بگیرد که دیالکتیک طبیعت در زمان حیات انگلس اثری ناقص بود؛ بنابراین مقاصد انگلس در واقع الزاماً با متن این اثر هم‌خوانی ندارند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2UI


#کامیلا_رویل #کان_کانگال #کاووس_بهزادی
#انگلس #دیالکتیک_طبیعت
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ حفاظت از زیست‌بوم: آیا راه‌حل رشد سبز است؟

از سایت مارکس 21
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

3 می 2022

🔸 «آلوده‌سازی کره‌ی زمین نه به این علت است که انسان حیوانی به‌ویژه کثیف است و نه به این علت که تعداد انسان‌ها بسیار زیاد. معضل در جامعه‌ی انسانی است، در راه و روش تولید ثروت اجتماعی این جامعه، توزیع و استفاده از آن و کار انسان برای استخراج منابع طبیعی این سیاره. اما فقط زمانی که آغازگاه اجتماعی بحران شناخته شود، آن‌گاه می‌توان آغاز به طرح‌ریزی اقدامات اجتماعی مناسب برای حل آن کرد.» این گفتاورد از زیست‌شناس و فعال محیط زیست آمریکایی بری کومونر در سال 1971 است. این واژگان پنچ دهه بعد بیش‌ از پیش به‌روز و هنوز از اولویت برخوردار هستند.

🔸 ولع سرمایه به انباشتْ زخم‌هایی عمیق و باز بر کره‌ی زمین ایجاد کرده است. آن‌چه را مارکس «شکاف علاج‌ناپذیر در بافتارمندی سوخت‌وساز اجتماعی» توصیف کرد، به شبکه‌ای تنگاتنگِ شکاف جهانی بدل شده است که پژوهش‌های پیرامون سیستم زمین این روند را تحت اصطلاح «عناصر بازگشت‌ناپذیر اقلیمی و سیستم زمین» خلاصه می‌کنند. پژوهش‌گران امروز از بیش از 16 نقطه‌ی برگشت‌ناپذیر حرکت می‌کنند.

🔸 اما بخش بزرگی از جنبش اقلیمی مطمئن هستند که خود سرمایه‌داری می‌تواند راه‌حلی برای حفاظت پایدار از زیست‌محیط ارائه کند. «سرمایه‌داری سبز» نام طرح و ایده‌ای است که بر اساس آن بایستی سبز شدن سیستم فسیلی سرمایه‌داری به مرحله‌ی اجرا درآید. در آلمان حزب سبزها از این موضع دفاع می‌کند. روبرت هابک یکی از رهبران این حزب مطرح کرده است: «بازارها می‌توانند هم‌چون سگ موادیاب راه‌حل صحیح را پیدا کنند.»
در واقع براساس سطح پیشرفت‌های علمی و فناوری کنونی، بشر از مدت‌ها پیش می‌توانست دوران انرژی فسیلی را پشت سر بگذارد؛ در واقع مجبور است اقدامات ضروری را برای کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای انجام دهد. انرژی‌های تجدیدپذیر می‌توانند در مدت کوتاهی جایگزین منابع انرژی حامل دی‌اکسیدکربن شوند و با برنامه‌ریزی اجتماعی هوشمندانه‌ی پایدار ــ به‌طور نمونه در بخش حمل‌ونقل ــ می‌توان انتشار دی‌اکسیدکربن را به‌شدت کاهش داد. صنعت انرژی و حمل‌ونقل مسئول انتشار بیش از نیمی از دی‌اکسیدکربن در سراسر جهان هستند.

🔸 در نهایت هیچ راهی جز امحای اقتصاد بازار و جایگزینی آن با جامعه‌ای وجود ندارد که در آن تولید و مصرف توسط کارگران و مصرف‌کنندگان به‌طور دموکراتیک برنامه‌ریزی و تعیین می‌شود. فقط در این صورت مدنظر گرفتن پیگیرانه‌ی عمل‌کرد چرخه‌های طبیعت امکان‌پذیر است. تحولات دهه‌های آتی تعیین خواهند کرد که آیا این سیاره را هنوز می‌توان نجات داد یا نه. در این اثنا بسیاری با استنتاج بری کامونر زیست‌شناس و فعال محیط زیست آمریکایی موافقند که ما به تغییرات اساسی اجتماعی نیاز داریم.

🔸 در اغلب تعاریف از سرمایه‌داری سبز رابطه‌ی جدیدی بین رؤسا و سیاست‌مدارن در طبقات فوقانی جامعه مدنظر گرفته می‌شود. توده‌های مردم عمدتاً این نقش را ایفاء می‌کنند که در روزهای انتخابات علامت ضربدر را در جای ظاهراً «درست» آن در برگه‌ی انتخابات بزنند و به بازیگران سیاست و اقتصاد اعتماد کنند. این امر موفقیت‌آمیز نخواهد بود. زیرا از این طریق نمی‌توان مقاومت و کندکاری کُنسرن‌های انرژی فسیلی و صنایع نفتی را درهم‌شکست. آن‌ها برای این کار بیش ‌از پیش قدرتمند هستند و از نفوذ زیادی بر سیاست برخوردارند. همان‌طور که با هر میلی‌متر پیشرفت اجتماعی برعلیه منافع سرمایه مبارزه کرد، هم‌چنین بایستی حفاظت از طبیعت و اقلیم برعلیه صاحبان قدرت به‌کرسی نشانده شود. آینده‌ی سیاره در این مبارزات نهفته است.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Xd

#کاووس_بهزادی #گرمایش_اقلیمی #زیست‌بوم #سرمایه‌داری_فسیلی #سرمایه‌داری_سبز
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ سوسیالیسم و جنبش کارگری در اتریش تا سال 1914

نوشته‌ی: رالف هوف‌ روگر
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

21 مه 2022

🔸 آزادی تجمعات، بیان و مطبوعات در سال 1848 برای نخستین‌بار امکان تبادل‌نظر و ارتباط با یک‌دیگر را برای کارگران و شکل‌گیری خودآگاهی‌شان به‌عنوان یک طبقه را فراهم کرد. برونر که کارگر بود در «حقوق بشر برای کارگران» نوشت: «ما را ارازل و اوباش می‌نامید، ما خود را شهروند می‌نامیم چرا که نه فقط اربابان بلکه کارگران نیز مشروطه‌گرا هستند.» بنایان نیز خواهان درخواست مشابهی برای احترام‌گذاشتن به آن‌ها شدند، کفاشان بایستی «رفتار انسان‌دوستانه‌ای با آنان» داشته باشند، استادان بایستی «با احترام به شاگردان برخورد کنند و آن‌ها را شما خطاب کنند». این درخواست‌های به‌ظاهر کم اهمیت به‌طور نمونه «با شما موردخطاب قرار گرفتن» نشان‌دهنده‌ی این مسئله بود که برابری انسان‌ها در جامعه‌ی فئودالی حتی به‌صورت ظاهری هم وجود نداشت. کارگران «با شما مخاطب قرار نمی‌گرفتند» زیرا آن‌ها را کودک محسوب می‌کردند. نیروی محرکه‌ی انقلاب نه فقط فلاکت بلکه هم‌چنین تحقیر متداول بود.

🔸 حزب سوسیال دموکرات اتریش ائتلافی از انجمن‌های آموزشی و اتحادیه‌ها بود و فُرم حقوقی «حزب» در آن زمان وجود نداشت. با این وجود اتحادیه‌ها «مالیات حزب» پرداخت می‌کردند و هر یک از اعضای‌شان به‌طور خودبه‌خودی سوسیال دموکرات محسوب می‌شدند. «مالیات حزب» هم‌چنین شامل پرداخت حق اشتراک برخی نشریات سوسیال دموکرات می‌شد که در قیمت اشتراک گنجانده شده بود. حزب در واقع از «سازمان‌های محلی» تشکیل شده بود که دربرگیرنده‌ی سازمان‌های مختلف در یک منطقه بود. با این شکل سازمان‌یابی غیرمتمرکز اما پراگماتیستی بیش‌ازپیش کارگران جلب حزب و به‌ویژه اتحادیه‌ها شدند. در سال 1893 در نخستین کنگره‌ی سراسری اتریش انجمن‌های محلی بر اساس رسته‌ی شغلی در انجمن‌های فرامنطقه‌ای مربوط به آن رسته‌ی شغلی سازمان‌یابی شدند. هم‌هنگام کمیسیون فراگیر اتحادیه‌‌ها انتخاب و مشغول به‌کار شد، که منطبق بر مدل آلمانی آن یک ارگان مرکزی برای اتحادیه‌ها و انجمن‌های متمرکز منطقه‌ای بود، مدلی که در امپراتوری چندملیتی هابسبورگ به‌سرعت تنش‌آفرین شد.

🔸 زنان به سازماندهی خودشان دست زدند. «انجمن آموزشی کارگران زن در وین» تحت عنوان «سیاه گوش طلایی» در ژوئن 1890 تأسیس شد. این انجمن با اساسنامه‌ای «غیرسیاسی» توانست قانون انجمن‌ها در اتریش را دور بزند که برمبنای آن فعالیت زنان در انجمن‌های سیاسی ممنوع بود. زنان به ‌شدت با رئیس انجمن که یک مرد بود مخالفت کردند که باعث پشتیبانی مردان از این مخالفت‌ها شد. این انجمن در تظاهرات اول ماه مه 1891 بلوک مستقل خود را تشکیل داد که مورد توجه زیادی قرار گرفت و تعداد اعضای این انجمن در مدت کوتاهی بالغ بر صدها نفر شد. سه نماینده‌ی زن و هم‌چنین آدلهاید پوپ در کنگره‌ی دوم حزب سوسیال دموکرات اتریش در برون در سال 1891 به‌عنوان مهمان شرکت کردند چرا که دیگر نمی‌توانستند زنان کارگر را نادیده بگیرند. کنگره‌ی حزب مطالبه‌ی حق‌ رأی عمومی را تعمیم داد و خواستار حق ‌رأی زنان شد و اتحادیه‌ها را موظف به پذیرش و عضویت آن‌ها کرد

🔸 1914 سال آغاز جنگ که در آن «نشریه‌ی کارگران» نیز بیش‌ازپیش لحن ناسیونالیستی داشت، نشان‌ داد که برخی از سوسیال‌دموکرات‌ها هرگز طرفداری‌شان را از ناسیونالیسم آلمانی کنار نگذاشته‌اند. به‌طور نمونه کارل رننر که حتی در سال 1938 با استقبال از الحاق اتریش به امپراتوری آلمان فقط از وضعیت پدیده‌آمده ناشی از اشغال اتریش انتقاد می‌کرد. با این‌حال فریدریش آدلر پسر بنیان‌گذار حزب در 21 اکتبر 1916 با نفرت از ناسیونالیسم جنگی دست به اسلحه برد و به کارل اشتروخه صدراعظم اتریش سؤقصد کرد که نشان‌دهنده‌ی رادیکالیسم نهفته در حزب سوسیال دموکرات اتریش بود. این اقدام بازگشت به «تبلیغ از طریق عمل» سال‌های دهه‌ی 1880 بود اما با توجه به میلیون‌ها کشته در «میدان‌های افتخارآمیز جنگ» در عین‌حال منجر به تهییج مخالفان جنگ شد...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Z2

#رالف_هوف_روگر #کاووس_بهزادی #جنبش_کارگری #سوسیالیسم

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ سوسیالیسم و جنبش کارگری در آلمان و اتریش تا سال 1914

نوشته‌ی: رالف هوف روگر
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

4 ژوئیه 2022

🔸 به زعم بسیاری پرداختن به تاریخچه‌ی سوسیالیسم و جنبش کارگری کاری‌ست زائد و غیرضروری. اگرچه تا سال‌های 1980 در رسانه‌های عمومی و دانشگاه‌ها مباحث جدی پیرامون این تاریخچه وجود داشت اما متأسفانه روز‌به‌روز از اهمیت این مباحث در علم و جامعه کاسته می‌شود.

🔸 بی‌توجهی به تجربه‌های جنبش کارگری با توجه به مبرم بودن مسائل اجتماعی کنونی بیش از هر زمانی، معقول نیست. هرگونه گسست با یادآوردهای مبارزات اجتماعی گذشته بسیار زیان‌بار است، زیرا آگاهی طبقاتی فقط برگرفته از تجربه‌های خودی و دوره‌ای نیست، بلکه یک فرآیند درازمدت تاریخی است. حافظه‌ی تاریخیِ از پائین برای بسیج مقاومت و مبارزه علیه سلب‌مالکیت‌های جدید طبقات حاکم از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند نه‌فقط دستگاه سرکوب که هم‌چنین به ‌کرسی نشاندن و پیش‌برد سیاستِ عمومی نیز پیشینه‌ای طولانی دارد که همواره از لحاظ تاریخی به آن مشروعیت داده می‌شود، برای نمونه با شکست جمهوری دموکراتیک آلمان، شاهد بی‌بدیل‌سازی اقتصاد آزاد و ظاهراً همسان دانستن ناسیونال‌سوسیالیسم با کمونیسم هستیم. یادآوری و اتکاء به مبارزات اجتماعی برای آغازگاه بدیل نظری و بسط شکل‌های مقاومت و مبارزه از اهمیت ویژه‌ و مهمی برخوردار است.

🔸 آغازگاه تشریح تاریخچه‌ی جنبش کارگری آلمان اغلب بیرون آلمان است، آن‌هم به دو دلیل؛ از یک‌طرف دامن‌گستری صنعتی‌سازی و تضاد بین کارمزدی و سرمایه نخست در انگلستان بود. برعکس، در فرانسه از 1789 دموکراسی در فرایند طولانی انقلاب و ضدانقلاب شالوده‌ریزی شد؛ به‌قول مارکس: آغاز سلطه‌ی سیاسی مستقیم طبقه‌ی بورژازی. بدین‌رو انگلستان و فرانسه تا مدت الگوهایی برای توضیح تاریخ معاصر و هم‌چنین پارادایمی برای تاریخ جنبش کارگری بودند. بنا بر این الگو، دولت‌های کوچک آلمان در آغاز سده‌ی نوزدهم به‌عنوان موردی ویژه ترازبندی شد: این دولت‌های از لحاظ اقتصادی عقب‌مانده و از لحاظ سیاسی ازهم‌گسیخته «دیرتر»، یعنی با شکل‌گیری امپراتوری آلمان در سال 1871 به وحدت ملّی و اقتصادی دست یافتند.

🔸 دومین دلیل برای آغازگاه توضیح تاریخچه‌ی این جنبش از خارج از آلمانْ خود تاریخچه‌ی سازمان‌یابی جنبش کارگری است: تبعیدیان و شاگردان صنعت‌گران افزارمند مهاجر آلمانی در پاریس و سوئیس در اوان سال‌های 1830 برای اولین‌بار در انجمن‌ها و اتحادیه‌هایی با سمت‌گیری سوسیالیستی به‌ویژه در «اتحادیه کمونیست‌ها» متحد شدند. اتحادیه‌ی کمونیست‌ها، با بنیان‌گذاری مارکس و انگلس در بطن «اتحادیه دادگران» شکل گرفت که در سال 1836 در پاریس تأسیس شد که پیشگام تمام سازمان‌های متأخر کارگری آلمان محسوب می‌شود. در آن دوره هنوز طبقه‌ی کارگری همگن وجود نداشت، به همین دلیل نیز در برخی موارد شکل‌گیری نخستین سازمان‌های کارگری در سال انقلاب 1848 را سرآغاز جنبش کارگری آلمان درنظر می‌گیرند...


🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-31Z

#رالف_هوف_روگر #کاووس_بهزادی
#آلمان #اتریش #تاریخ_جنبش_کارگری #سوسیالیسم

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ اکوسوسیالیسم در جنبش رادیکال برای عدالت اقلیمی

8 اکتبر 2023

گفت‌وگوی خوآئو کامارگو، آلخاندرا خیمنز و آندرئاس مالم
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

🔸 این نخستین مناظره‌ی ما در نشریه‌ی اکوسوسیالیست فایت دِ فایر است. هدف از انتشار مجله‌ای اکوسوسیالیستی مطرح کردن چشم‌اندازها و ایده‌های اکوسوسیالیستی در جنبش عدالت اقلیمی است. این راه‌کار از این جهت حائز اهمیت است که برخی از کاستی‌های موجود در جنبش، در پروژه‌ها و در برنامه‌های آن، غالباً ناشی از ابهام در اهداف سیاسی، تاکتیکی و امکان ایجاد دیدگاه سیاسی غیرهژمونیک است.

🔸 نقشی را که جنبش اکوسوسیالیستی به‌طور مشخص، صرف‌نظر از چگونگی سازمان‌یابی آن می‌تواند ایفاء کند، قبل از هر چیز در عرصه‌ی ایدئولوژیک است. بدیهی‌ست که می‌توان فعالان اکوسوسیالیست را نوعی پیشگامان تقابل تاکتیکی مدنظر گرفت. اما به‌نظر من نقش اصلی در صورت‌بندی و کار برای تبیین منطق مشخص و موضع‌گیری ضدسرمایه‌داری جنبش اقلیمی، برای منسجم‌تر کردن این جنبش با برنامه‌ای فراگیر، به‌عنوان ایده‌ای برای چگونگی مقابله با منافع طبقه‌ی مسلط سرمایه‌داری است و بنابراین راه‌کار جذب ایدئولوژیکی است برای بخش رادیکال جنبش اقلیمی که به‌احتمال بسیار زیاد نقش بسیار مهمی در رادیکالیزه شدن بیش‌تر جنبش ایفاء خواهد کرد.

🔸 سرمایه‌داری کنونی یک نقص نیست، یک نظم است، دقیقاً همان کاری را انجام می‌دهد که برای آن ایجاد شده است و تحت شرایط مختص به خودش بی‌عیب و نقص کار می‌کند. فقط یک «معضل کوچک» وجود دارد: موجودیت و هستی انسان، گونه‌ها، جوامع، اما همه‌ی این‌ها از اشتباهات این نظام نیست. قدرمسلم بخش بزرگی از جامعه و جنبش اقلیمی هنوز بر این باورند که این‌ها ناشی از سهوانگاری‌ها و اشتباهات هستند و نه نظام سرمایه‌داری که در واقع برای آن ایجاد شده است. به‌نظر من این امر به‌سرعت در حال تغییر است و اکوسوسیالیسم می‌تواند یک نظریه‌ی انقلابی ارائه کند. یکی از بزرگ‌ترین مشکلات نه فقط جنبش عدالت اقلیمی بلکه جنبش‌های 30 سال اخیر همانا فقدان نظریه پیرامون ماهیت انقلاب است. ما هنوز هم به نظریه‌های انقلابی صد سال پیش برای مشخص‌کردن این‌که چه‌ تاکتیک‌هایی مؤثرند، چگونگی کارکرد اعتصابات و اعتراضات ارجاع می‌کنیم.

🔸 پرداختن به درهم‌آمیختگی سرمایه‌داری با دولت و پدرسالاری و چالش با آن از الزامات اساسی برای مبارزه و مقابله با بحران زیست‌محیطی است. سرمایه‌داری همیشه با دولت مرتبط است. بنابراین ما باید داستان‌سرایی و توهم‌پراکنی پیرامون دولت و منطق مطالبه از دولت‌ها برای واکنش به فاجعه‌ی زیست‌محیطی را کنار بگذریم. ما باید زبان بیان جدید مختص به‌ خودمان را تبیین کنیم. ما نباید منتظر این باشیم که این دولت‌ها ناجی ما باشند، زیرا ما در حال حاضر با وضوح بیش‌تری می‌دانیم که آن‌ها در اتحاد با یک‌دیگر کار می‌کنند و به سرمایه‌داران و شرکت‌های بزرگ خدمت می‌کنند. ضروری‌ست که به‌وضوح تشخیص دهیم که نمی‌توانیم مبارزه زیست‌محیطی، جنبش‌های اقلیمی را با دولت‌ها پیش ببریم. زیرا آن‌ها دست در دست سرمایه کار می‌کنند و من این را از منظر فمینیستی می‌گویم که مهم است بدانیم دولت و سرمایه نیز دست در دست پدرسالاری کار می‌کنند. آن‌ها به‌طور جدایی‌ناپذیری با یک‌دیگر درهم‌تنیده‌اند. در مبارزه برای محیط زیست بسیار مهم است که بدانیم که پدرسالاری یک بخش از این اتحاد سه گانه است. تأثیرات ویژه‌ای وجود دارند که برای زنان به‌سادگی فقط یک تجربه‌ی صرف نیستند بلکه زنان به‌عنوان نخستین افراد خط اول مبارزه با آن‌ها مواجه می‌شوند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3Im

#تغییرات_اقلیمی #اکوسوسیالیسم #سرمایه‌داری
#کاووس_بهزادی #آلخاندرا_خیمنز #آندرئاس_مالم #خوآئو_کامارگو

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ علیه سرمایه‌داری، بنا به تجربه

25 اکتبر 2023

نوشته‌ی: لاورا مِشِده
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

جنبش عدالت اقلیمی طی دهه‌های اخیر به چپ گرایش پیدا کرده است. اکنون در چه وضعیتی قرار دارد و چه چیزی را می‌تواند از مبارزات بیاموزد؟

🔸 در سپتامیر 2019 بیش از 40 هزار نفر در میدان شاه مونیخ تجمع کردند. تقریباً دو میلیون نفر در سراسر آلمان در سومین اعتصاب جهانی جنبش «جمعه‌ها برای آینده» برای حفاظت از محیط زیست دست به تظاهرات زدند که باعث شور و شوق بسیار زیادی شد. طی ماه‌های گذشته موضوع «بحران اقلیمی» به یکی از موضوعات روز بدل شده است، عکس گرتا تونبرگ تقریباً هر هفته زینت‌بخش نشریات مختلف است و هر چند روز یک‌بار یک گروه جدید برای آینده شکل می‌گیرد: «والدین برای آینده« «کارفرمایان برای آینده»، «مسیحیان برای آینده». بسیاری از شرکت‌ها به کارکنان‌شان مرخصی دادند تا بتوانند در این تظاهرات شرکت کنند. حالا خیلی‌ها امیدوار بودند که تغییراتی انجام بگیرند. هم‌چنین در گوشه‌ای از این تظاهرات یک بلوک کوچک ضدسرمایه‌داری با پرچم قرمز شرکت داشتند که اعضای جنبش «جمعه‌ها برای آینده» آن‌ها را با نگاهی از سر بی‌اعتمادی به پایان صف فرستادند.

🔸 در مارس 2023 هزاران نفر در یازدهمین اعتصاب جهانی برای حفاظت از محیط زیست در میدان اودِئون مونیخ تجمع کردند که بسیاری از آن‌ها جلیقه‌های «وردی»[اتحادیه‌ی کارکنان بخش خدمات] را بر تن داشتند. تعداد شرکت‌کنندگان در تظاهرات «جمعه‌ها برای آینده» به‌مراتب کم‌تر از سال 2019 و بالغ بر 220000 نفر بود. البته به‌طور هم‌زمان در نقاط مختلف آلمان کارگران و کارمندان شرکت‌های حمل‌ونقل عمومی دست به اعتصاب زدند و جنبش «جمعه‌ها برای آینده» با «اتحادیه‌ی وردی» آکسیون‌های مشترکی را برگزار کردند. اتحادیه‌های کارفرمایان این فعالیت مشترک را به‌عنوان اعتصاب سیاسی محکوم و اعلام کردند که «مرز خطرناکی زیرپا گذاشته شده است». شمار پرچم‌های قرمز به‌میزان قابل‌توجهی افزایش پیدا کرده بود. یک سخن‌ران از بالای سکو شعار ‌داد: «مبارزه‌ی برای زیست‌محیط مبارزه‌ی طبقاتی است»، پس از او یکی از فعالان جنبش «جمعه‌ها برای آینده» اعلام کرد که ما حتی می‌توانیم با صندلی چرخ‌دار راه‌های ورود به معادن زغال‌سنگ را مسدود کنیم. کاملاً آشکار است که طی این چند سال این جنبش تغییر کرده است. جنبش عدالت اقلیمی یک جنبش سوسیالیستی نیست، اما به چنین چشم‌اندازهایی نزدیک‌تر شده است. این رویکرد یک تصمیم جمعی نیست، بلکه فرآیند یادگیری گام به گام است.

🔸 گردش به چپِ جنبش اقلیمی، از تبعات بازاندیشی جدی این جنبش نیست، بلکه مبتنی بر تجارب عملیِ کسب‌شده است، درست همانند جنبش کارگری نیز. ایده‌های سوسیالیستی بدواً از طریق مبارزات کارگرانِ سازمان‌یافته گسترش پیدا کردند، تجربه‌ای که جنبش عدالت اقلیمی امروز می‌تواند از آن بیاموزد: نه فقط پیرامون نقش مالکیت خصوصی و اهمیت اعتصاب، بلکه هم‌چنین این امر که چه‌گونه می‌توان بر قوی‌ترین دشمن خود، یعنی ناامیدی غلبه کرد.

🔸 هرچند در طی این مدت برای اکثر فعالان جنبش عدالت اقلیمی روشن شده است که تغییرات اقلیمی دلایلی نظام‌مند دارند، اما بسیاری از مردم جامعه هنوز آن را قبول نکرده‌اند. در حالی‌که رسیدن به مرز 1،5 درجه روز به روز نزدیک‌تر می‌شود، آن‌ها سال‌هاست که در هراسی هولناک خود را می‌فرسایند تا این‌که سرانجام مجبور شدند به سرخوردگی خود اعتراف کنند، چرا که صدها تظاهرات برای حفاظت از زیست‌محیط هیچ تغییری واقعی را ایجاد نکرده است. در این رابطه یاری‌دهنده است اگر نکته‌ای را که رزا لوکزامبورگ بیش از صد سال پیش نوشته بود، در نظر آوریم: هدف مبارزه برای بهبود شرایط نه فقط دست‌یابی به بهبودهای جزئی، بلکه قبل از هر چیز باید در خدمت افزایش قدرت خودمان تا زمان دست‌یافتن به توانایی کافی برای واژگونی کل نظام سرمایه‌داری باشد. حتی تظاهراتی که مطالباتش را هیچ‌کس متحقق نمی‌کند، می‌تواند از این چشم‌انداز یک پیروزی باشد: زیرا پیوندی را می‌آفریند که قبل از آن وجود نداشت. زیرا می‌تواند فردی را که قبلاً غیرفعال بود به عرصه‌ی فعالیت بکشاند. یا به این دلیل که شالوده‌ی تجربه‌ی نوینی را فراهم می‌کند که می‌توان خشتی تازه بر آن نهاد...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3JR

#لاورا_مشده #کاووس_بهزادی
#جنبش_کارگری #جنبش_اقلیمی #قدرت_سیاسی
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ کارل مارکس و اکولوژی
▫️ اکولوژی و نظریه‌ی مارکسیستی


17 ژانویه 2024

نوشته‌ی: میشل لوی
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

🔸 این مسئله مناقشه‌ناپذیر است که مارکس معضلات زیست‌محیطی دوران خود را به چالش کشید و ناقد تخریب‌های ناشی از شیوه‌ی تولید سرمایه‌دارانه بوده است. اما باید تصدیق کرد که موضوعات اکولوژیک در ساختمان نظری مارکس از جایگاه مرکزی برخوردار نبودند و آثار مارکس پیرامون رابطه‌ی بین جوامع انسانی و طبیعت از صراحت کامل برخوردار نیستند و بنابران جا را برای تفسیرهای متفاوت باز می‌گذارند. بسیاری از اکولوژیست‌ها از مارکس انتقاد می‌کنند و از مارکسیست‌ها می‌خواهند که پارادایم قرمز را کنار بگذارند و پارادایم سبز را قبول کنند. استدلال‌های اصلی آن‌ها چیست؟

🔸 اکولوژیست‌ها مارکس و انگلس را متهم به «تولیدباوری» می‌کنند. آیا این اتهام موجه است؟ نه، زیرا هیچ کسی هم‌چون مارکس منطق تولید در سرمایه‌داری را برای خودِ تولید، انباشت سرمایه، ثروت و کالاها را به‌عنوان هدف در خود آشکار نکرد. ایده‌ی سوسیالیسم ــ برخلاف تحریفات رقت‌برانگیز بوروکراتیک از آن ــ در واقع تولید ارزش‌های مصرفی، فراوردها برای برآورده کردن نیازهای ضروری انسان‌ها است. بالاترین هدف پیشرفت فناوری به‌زعم مارکس نه افزایش بی‌پایان فرآوردها («داشتن»)، بلکه کاهش ساعات کار و افزایش اوقات فراغت («بودن») است.

🔸 در چندین بخش از سرمایه که در آن‌ها به کشاورزی پرداخته شده، نشان‌دهنده‌‌‌ی اقامه‌ی معضلات واقعی اکولوژیک و نقد رادیکال فجایعی است که نتیجه‌ی «تولیدگرای» سرمایه‌دارانه هستند: مارکس نوعی نظریه از «شکاف در سوخت‌وساز» بین جوامع بشری و طبیعت را مطرح می‌کند که نتیجه‌ی «تولیدگرای» سرمایه‌دارانه است… تمرکز مارکس بر کشاورزی و معضل تخریب خاک است، اما او این مسئله را با یک اصلی کلی‌تر پیوند می‌دهد: گسیختگی سوخت‌وساز بین جوامع بشری و زیست‌محیط در تضاد با «قوانین طبیعی» زندگی.

🔸 پیوند مستقیمی که مارکس بین استثمار کارگران و استثمار زمین برقرار می‌کند، فرصت مناسبی برای تأمل پیرامون پیوند مبارزه‌ی طبقاتی و مبارزه‌ی زیست‌محیطی در مبارزه‌ی مشترک علیه سلطه سرمایه است. در کنار فرسایش خاک، تخریب جنگل‌ها نمونه‌ی دیگری از فاجعه‌ی زیست‌محیطی است که مارکس و انگلس مکرراً به آن اشاره می‌کنند... اما مارکس و انگلس چه‌گونه برنامه‌ی سوسیالیستی را در ارتباط با زیست‌محیط طبیعی معین می‌کنند؟ چه تغییراتی باید در سیستم تولید انجام بگیرد تا با حفظ طبیعت سازگار شود؟

🔸 اگرچه اکولوژی در کارافزار نظری و سیاسی مارکس و انگلس از جایگاه محوری برخوردار نیست (زیرا بحران اکولوژیک در آن زمان هنوز یک مسئله‌ی حیاتی برخلاف امروز نبود)، اما صحیح است که اندیشه‌ورزی اکولوژیکِ انتقادی متناسب با مرتبه‌ی چالش‌های کنونی بدون مدنظر گرفتن نقد مارکس از اقتصاد سیاسی و واکاوی شکاف در سوخت‌وساز بین جوامع بشری و طبیعت غیرممکن است. یک اکولوژیست که مارکسیسم و نقد او از بت‌وارگی کالاها را نادیده می‌گیرد یا بی‌ارزش ارزیابی می‌کند، محکوم به این است که فقط ترمیم‌گر «افراط‌های» تولیدگرایی سرمایه‌دارانه باشد...

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3SS

#میشل_لوی #کاووس_بهزادی #محیط_زیست #اکوسوسیالیسم #مارکس
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ کارل مارکس و اعتراضات دهقانان

۲۸ آوریل ۲۰۲۴

نوشته‌ی: ماکسیمیلان کیسترز
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی


🔸 در هفته‌های اخیر دهقانان با صد هزار تراکتور علیه لغو یارانه‎ی کشاورزی و کلاً علیه دولت ائتلافی آمپل [چراغ راهنما] به خیابان آمدند. با هماهنگی اتحادیه‌ی دهقانان آلمان خیابان‌ها مسدود و بخش داخلی شهرها فلج شدند. این اعتراضات متهم به چرخش به راست شدند. دست‌کم آرم AfD [«آلترناتیو برای آلمان»، حزب دست‌راستی آلمان] در نگاهی دقیق‌تر، به‌سرعت جلب‌توجه ناظران بر تظاهرات را می‌کرد.  اما قبل از هر چیز عدم حضور چپ‌ها نیز در بسیاری از این نوع اعتراضات قابل‌توجه بود. این امر آشکارکننده‌ی رابطه‌ی پرتنش دائمی بین چپ‌ها و دهقانان است. برخاستن علیه سیاست‌های ریاضتی لیبرالْ منطقی است، به‌طور هم‌هنگام هیچ چشم‌انداز اتحاد پایداری بین سوسیالیست‌ها و دهقانان وجود ندارد.

🔸 هنگامی که کارل مارکس به مسئله‌ی دهقانان پرداخت، او آن‌ها‌ را به‌عنوان طبقه‌ا‌ی بین طبقات دیگر خصلت‌بندی کرد. او می‌پرسد «وضع این پیشه‌وران افزارمند مستقل یا دهقانان چگونه است که هیچ کارگری را به‌کار نمی‌گمارند، بنابراین به‌عنوان سرمایه‌دار تولید نمی‌کنند؟» آن‌ها تولیدکنندگان کالا هستند و «این امکان وجود دارد که این تولیدکنندگان که با وسائل تولید متعلق به‌خود کار می‌کنند، نه فقط توانایی کارشان را بازتولید می‌کنند، بلکه ارزش اضافی پدید می‌آورند»، از این طریق که «کار مازادِ خود» را تصاحب می‌کنند. آن‌ها فقط به این دلیل که صاحب افزار تولیدِ خود هستند قادر به انجام این امر هستند. این افزارها، افزارهای تولید سرمایه‌ نیستند، اما «به‌عنوان سرمایه تلقی می‌شوند» و «دهقان مستقل … به دو فرد شقه می‌شود»، او «در خودْ انشقاق یافته، به این‌ترتیب که به‌عنوان سرمایه‌دار، خود را به‌عنوان کارگر مزدبگیر به‌کار می‌گمارد.» این امر در مورد توده‌ی دهقانان امروزی با خانه، زمین، ماشین‌آلات، دام به‌عنوان افزار تولید و نیروی کار خود و خانواده‌شان («کمک‌کننده») که یا به‌طور دائمی یا به‌عنوان کارگر فصلی استخدام شده‌اند، صادق است، البته تا جایی‌که آن‌ها سرمایه‌داران کشاورزیِ زمین‌های کلان و نیروی کارِ استثمارشده نباشند.


🔸 نقطه‌ی عزیمت مارکس این بود که سرنوشت محتوم رسته‌ی دهقان در سرمایه‌داری یکی از دو سرنوشت زیر است: «… دهقانی که با افزار تولید خودش تولید می‌کند، یا به‌تدریج به یک سرمایه‌دار خُرد تبدیل می‌شود که کار بیگانه را نیز استثمار می‌کند، یا ابزار تولیدش را از دست می‌دهد و به یک کارگر مزدبگیر تبدیل می‌شود. این گرایشی است در شکلی از جامعه که سرمایه‌داری بر آن مسلط است.»

🔸 نگاهی به تاریخچه‌ی جمهوری فدرال آلمان نشان می‌دهد که چه‌گونه شرایط در بخش کشاورزی از سال‌های 1950 بدتر شده است. تا سال 1970 شمار بنگاه‌های تولید کشاورزی به 700 هزار کاهش یافت. این روند تا حدود سال 2010 ادامه پیدا کرد و از آن زمان به بعد متوقف شد، اگرچه با گرایش نزولی اندک.... اگرچه ساختارهای بنگاه‌های سنتی خُرد که در آن‌ مالک و خانواده‌اش خود بخش بزرگی از نیروی کار را تشکیل می‌دهند، کاهش یافته‌اند، اما آن‌ها هنوز هم حدود نیمی از نیروی کار کشاورزی را تشکیل می‌دهند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:


https://wp.me/p9vUft-43p

#ماکسیمیلان_کیسترز
#کاووس_بهزادی
#مارکسیسم #دهقانان

👇🏽

🖋@naghd_com