▫️ کائوتسکی: مغاکِ آنسوی پارلمان
نوشتهی: درن روسو
ترجمهی: بهرام صفایی
12 آوریل 2020
🔸 مقالهی حاضر صورتبندیهای کائوتسکی پیرامون قدرت سیاسی از زمان واکنشهایش به قانون ضدسوسیالیستی بیسمارک تا انتشار مسیر قدرت را پی میگیرد. هر صورتبندی زادهی تاریخ است و تنها میتوان در بافتار تاریخی درکش کرد. دغدغهی اصلی کائوتسکی ماهیت انقلاب علیه دولت امپراتوری آلمان بود. او با منطق تاریخی تکراستایی با این ساختارها روبرو شد. این را باید در حکم پسزمینهی حرکتش به سمت میانه و سپس به اردوگاه رفرمیست سوسیالدموکراسیِ پیش از جنگ در نظر گرفت.
🔸 کائوتسکی را «پاپِ مارکسیسم» میدانستند. او شاگرد فریدریش انگلس بود و دی نویه تسایت، ارگان نظری حزب سوسیالدموکرات آلمان را در خلال رادیکالترین دورانش (1883ـ1908) و پس از آن اداره میکرد. او پیش از جنگ تجسم راستکیشی مارکسیستی، ادامهدهندهی مشروع نظریههای مارکس و انگلس، شناخته میشد. «در آن روزگار به معنای واقعی کلمه معلمی بود که بر پیشقراولان پرولتاریای بینالملل فرمان میراند» او بر مارکسیستهای اتریش، آلمان، روسیه و دیگر کشورهای اسلاوی تأثیرگذار بود. «مرکز شرحوبسط نظری مارکسیستی پیش از جنگ جهانی اول، نه روسیه بلکه آلمان، وطن مارکس و انگلس، بود.»
🔸 اما کائوتسکی درکی پارلمانتاریستی از دیکتاتوری پرولتاریا داشت؛ اعتصاب، تظاهرات و دیگر شکلهای فشار تابع پارلمان بود. ساختارهای سیاسی امپراتوری دوم آلمان بر دورنمای وی تأثیر گذاشته بود. کشور بر سر دوراهی بود. اقتصادش، همانند ایالات متحده، به سرعت صنعتی میشد. اما ساختارهای سیاسیاش بیشتر به ساختارهای تزاریسم روسیه شباهت داشت: پارلمان آلمان، رایشتاگ، نهاد نمایندگی انتخابی، محصول حق رأی عمومی مردان بود، اما در واقع هیچ قدرت سیاسیای نداشت. تفاوت اساسی میان روسیه و آلمان این بود که در آلمان امکان رشد مداوم و پایدار بوروکراسی اتحادیههای کارگری فراهم بود.
🔸 کائوتسکی انقلاب اجتماعی را فرآیندی میدانست که اکثریت جامعه با مبارزه برای حق رأی عمومی به آن شکل میدهند و جمهوری دموکراتیک آن را محقق میکند. انقلاب وسیلهای برای رسیدن به چنین جمهوری بود. بااینحال، حق رای پارلمانی ختم کلام نمایندگی دموکراتیک بود و آگاهی طبقاتی تابعی از بدهبستانهای پارلمانی به شمار میآمد. این نوع پارلمانتاریسم حول و حوش راهبردی دولبه قیقاج میرفت: نه با اقدام تودهای دشمن را تحریک میکرد، نه در دولتی ائتلافی با دشمن شریک میشد. ایدئولوژی کائوتسکی بین سقوط کمون پاریس و نخستین انقلاب روسیه شکل گرفته بود، که زمانهی ثبات نسبی آلمان هم محسوب میشد. سازماندهی کارگران تقریباً خودبهخود رشد کرده بود. این امر دیدگاهی را شکل داد که من ــ به تأسی از دنیل بنسعید و الن شاندرو ــ منطق تکراستایی کائوتسکی میخوانم...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1la
#درن_روسو #بهرام_صفایی
#کائوتسکی #پارلمانتاریسم #جامعهی_بدیل #دیکتاتوری_پرولتاریا #سوسیالدمکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: درن روسو
ترجمهی: بهرام صفایی
12 آوریل 2020
🔸 مقالهی حاضر صورتبندیهای کائوتسکی پیرامون قدرت سیاسی از زمان واکنشهایش به قانون ضدسوسیالیستی بیسمارک تا انتشار مسیر قدرت را پی میگیرد. هر صورتبندی زادهی تاریخ است و تنها میتوان در بافتار تاریخی درکش کرد. دغدغهی اصلی کائوتسکی ماهیت انقلاب علیه دولت امپراتوری آلمان بود. او با منطق تاریخی تکراستایی با این ساختارها روبرو شد. این را باید در حکم پسزمینهی حرکتش به سمت میانه و سپس به اردوگاه رفرمیست سوسیالدموکراسیِ پیش از جنگ در نظر گرفت.
🔸 کائوتسکی را «پاپِ مارکسیسم» میدانستند. او شاگرد فریدریش انگلس بود و دی نویه تسایت، ارگان نظری حزب سوسیالدموکرات آلمان را در خلال رادیکالترین دورانش (1883ـ1908) و پس از آن اداره میکرد. او پیش از جنگ تجسم راستکیشی مارکسیستی، ادامهدهندهی مشروع نظریههای مارکس و انگلس، شناخته میشد. «در آن روزگار به معنای واقعی کلمه معلمی بود که بر پیشقراولان پرولتاریای بینالملل فرمان میراند» او بر مارکسیستهای اتریش، آلمان، روسیه و دیگر کشورهای اسلاوی تأثیرگذار بود. «مرکز شرحوبسط نظری مارکسیستی پیش از جنگ جهانی اول، نه روسیه بلکه آلمان، وطن مارکس و انگلس، بود.»
🔸 اما کائوتسکی درکی پارلمانتاریستی از دیکتاتوری پرولتاریا داشت؛ اعتصاب، تظاهرات و دیگر شکلهای فشار تابع پارلمان بود. ساختارهای سیاسی امپراتوری دوم آلمان بر دورنمای وی تأثیر گذاشته بود. کشور بر سر دوراهی بود. اقتصادش، همانند ایالات متحده، به سرعت صنعتی میشد. اما ساختارهای سیاسیاش بیشتر به ساختارهای تزاریسم روسیه شباهت داشت: پارلمان آلمان، رایشتاگ، نهاد نمایندگی انتخابی، محصول حق رأی عمومی مردان بود، اما در واقع هیچ قدرت سیاسیای نداشت. تفاوت اساسی میان روسیه و آلمان این بود که در آلمان امکان رشد مداوم و پایدار بوروکراسی اتحادیههای کارگری فراهم بود.
🔸 کائوتسکی انقلاب اجتماعی را فرآیندی میدانست که اکثریت جامعه با مبارزه برای حق رأی عمومی به آن شکل میدهند و جمهوری دموکراتیک آن را محقق میکند. انقلاب وسیلهای برای رسیدن به چنین جمهوری بود. بااینحال، حق رای پارلمانی ختم کلام نمایندگی دموکراتیک بود و آگاهی طبقاتی تابعی از بدهبستانهای پارلمانی به شمار میآمد. این نوع پارلمانتاریسم حول و حوش راهبردی دولبه قیقاج میرفت: نه با اقدام تودهای دشمن را تحریک میکرد، نه در دولتی ائتلافی با دشمن شریک میشد. ایدئولوژی کائوتسکی بین سقوط کمون پاریس و نخستین انقلاب روسیه شکل گرفته بود، که زمانهی ثبات نسبی آلمان هم محسوب میشد. سازماندهی کارگران تقریباً خودبهخود رشد کرده بود. این امر دیدگاهی را شکل داد که من ــ به تأسی از دنیل بنسعید و الن شاندرو ــ منطق تکراستایی کائوتسکی میخوانم...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1la
#درن_روسو #بهرام_صفایی
#کائوتسکی #پارلمانتاریسم #جامعهی_بدیل #دیکتاتوری_پرولتاریا #سوسیالدمکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کائوتسکی: مغاکِ آنسوی پارلمان
نوشتهی: درن روسو ترجمهی: بهرام صفایی نوشتههای اولیهی کائوتسکی خطوط گسل میان نظریه و فعالیت حزبیاش را نشان میدهد. نوشتههایش پیش از مسیر قدرت (1909) نشان میدهند که شعارها و نظریهی رادیکال ضر…
▫️ «اجازه ندهیم دستهایمان را ببندند»
▫️ رزا لوکزامبورگ، گروه اسپارتاکوس و
▫️مبارزه برای اپوزیسیون توانمند چپ
نوشتهی: مارسل بویس و اشتفان بورنوست
ترجمهی: کاووس بهزادی
17 ژوئیه 2020
🔸عصر چهارم اوت 1914 چند نفر از نمایندگان چپ حزب سوسیال دمکرات آلمان [SPD] در خانهی رزا لوکزامبورگ در جنوب برلن گردهم آمدند. جو بدی حکمفرما بود، آنچه غیرقابل تصور بهنظر میرسید، اتفاق افتاده بود: چند ساعت قبل فراکسیون حزب سوسیال دمکرات آلمان در رایشستاگ [پارلمان وقت آلمان] به بودجهی اعتباری قیصر برای جنگ، رأی موافق داده بود. بدینترتیب حزب دقیقاً از همان جنگی دفاع میکرد که سالها نسبت به آن هشدار داده بود.
🔸سوسیال دمکراسی تا آن زمان موضعی آشکارا ضدنظامیگری داشت. در سال 1912 انترناسیونال سوسیالیستی قطعنامهی زیر را تصویب کرده بود: «وظیفهی سوسیال دمکراسی در صورت بروز جنگ، مبارزه برای پایان سریع آن است و بایستی تمام نیروهایش را بهکار گیرد تا از بحران اقتصادی و سیاسی ناشی از جنگ برای آگاهی مردم استفاده کند و از این طریق امحاء سلطهی طبقاتی سرمایهداری را تسریع نماید.» اما رهبری حزب سوسیال دمکرات آلمان درست زمانیکه میبایست به این حرفها عمل میکرد، سرتعظیم فرود آورد.
🔸 چپهای دور و بر رزا لوکزامبورگ گردهم آمده بودند تا در مورد شیوهی برخورد با وضعیت بهوجود آمده بحث کنند... برای تمام حاضران کاملاً روشن بود که اکنون بار برپاساختن جنبش ضدجنگ بر دوش آنها نهاده شده بود. با این وجود موضوع مورد اختلاف این بود که چپها از خیانت رهبران حزب سوسیال دمکرات آلمان میبایستی چه نتایج تشکیلاتی بگیرند.
🔸 رزا لوکزامبورگ و رفقایش برای معرفی ایدههای خود و طرح انتقاداتشان به رهبری حزب، تصمیم به انتشار یک نشریه گرفتند. علاوه بر این، آنها قصد داشتند که از طریق این نشریه شخصیتهای مشهور اپوزیسیون را گردهم آورند و تا آنجایی که امکان داشت روی بخشهای اعظم حزب تأثیر بگذارند و همچنین شبکهی مخالفان جنگ را بر شالودهای ایدئولوژیک استوار کنند.
🔸 در این دوره حزب سوسیال دمکرات آلمان به سه جریان درونی تقسیم شده بود. انترناسیونالیستهای انقلابی چپترین جناح بودند. چپهای دور و بر لوکزامبورگ، که اینک خودرا گروه اسپارتاکوس مینامیدند و بعضی اتحادهای دیگری، مثلا «چپهای رادیکال برمر»، به این جناح تعلق داشتند.
🔸سرانجام در اوائل نوامبر 1918 همان چیزی که گروه اسپارتاکوس سالها برای آن فعالیت میکرد به وقوع پیوست: جنبشی تودهای از کارگران و سربازان، قیصر را سرنگون کرد و به مشارکت آلمان در جنگ اول جهانی خاتمه داد. گروه اسپارتاکوس تا آن زمان شبکهی تشکیلاتیاش را گسترش داده بود و هشت نشریهی مختلف با تیراژ بین 25000 تا 100000 نسخه منتشر میکرد، آنهم درست در مقطعی که تقریباً تمام رهبران گروه در زندان بودند. با اینحال این گروه در مقایسه با جنبش عظیمی که تازه شروع شده بود بسیار کوچک بود: تعداد اعضای این گروه فقط 3000 نفر بود...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1AS
#مارسل_بویس #اشتفان_بورنوست #کاووس_بهزادی
#جنبش_کارگری #رزا_لوکزامبورگ #سوسیالدمکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ رزا لوکزامبورگ، گروه اسپارتاکوس و
▫️مبارزه برای اپوزیسیون توانمند چپ
نوشتهی: مارسل بویس و اشتفان بورنوست
ترجمهی: کاووس بهزادی
17 ژوئیه 2020
🔸عصر چهارم اوت 1914 چند نفر از نمایندگان چپ حزب سوسیال دمکرات آلمان [SPD] در خانهی رزا لوکزامبورگ در جنوب برلن گردهم آمدند. جو بدی حکمفرما بود، آنچه غیرقابل تصور بهنظر میرسید، اتفاق افتاده بود: چند ساعت قبل فراکسیون حزب سوسیال دمکرات آلمان در رایشستاگ [پارلمان وقت آلمان] به بودجهی اعتباری قیصر برای جنگ، رأی موافق داده بود. بدینترتیب حزب دقیقاً از همان جنگی دفاع میکرد که سالها نسبت به آن هشدار داده بود.
🔸سوسیال دمکراسی تا آن زمان موضعی آشکارا ضدنظامیگری داشت. در سال 1912 انترناسیونال سوسیالیستی قطعنامهی زیر را تصویب کرده بود: «وظیفهی سوسیال دمکراسی در صورت بروز جنگ، مبارزه برای پایان سریع آن است و بایستی تمام نیروهایش را بهکار گیرد تا از بحران اقتصادی و سیاسی ناشی از جنگ برای آگاهی مردم استفاده کند و از این طریق امحاء سلطهی طبقاتی سرمایهداری را تسریع نماید.» اما رهبری حزب سوسیال دمکرات آلمان درست زمانیکه میبایست به این حرفها عمل میکرد، سرتعظیم فرود آورد.
🔸 چپهای دور و بر رزا لوکزامبورگ گردهم آمده بودند تا در مورد شیوهی برخورد با وضعیت بهوجود آمده بحث کنند... برای تمام حاضران کاملاً روشن بود که اکنون بار برپاساختن جنبش ضدجنگ بر دوش آنها نهاده شده بود. با این وجود موضوع مورد اختلاف این بود که چپها از خیانت رهبران حزب سوسیال دمکرات آلمان میبایستی چه نتایج تشکیلاتی بگیرند.
🔸 رزا لوکزامبورگ و رفقایش برای معرفی ایدههای خود و طرح انتقاداتشان به رهبری حزب، تصمیم به انتشار یک نشریه گرفتند. علاوه بر این، آنها قصد داشتند که از طریق این نشریه شخصیتهای مشهور اپوزیسیون را گردهم آورند و تا آنجایی که امکان داشت روی بخشهای اعظم حزب تأثیر بگذارند و همچنین شبکهی مخالفان جنگ را بر شالودهای ایدئولوژیک استوار کنند.
🔸 در این دوره حزب سوسیال دمکرات آلمان به سه جریان درونی تقسیم شده بود. انترناسیونالیستهای انقلابی چپترین جناح بودند. چپهای دور و بر لوکزامبورگ، که اینک خودرا گروه اسپارتاکوس مینامیدند و بعضی اتحادهای دیگری، مثلا «چپهای رادیکال برمر»، به این جناح تعلق داشتند.
🔸سرانجام در اوائل نوامبر 1918 همان چیزی که گروه اسپارتاکوس سالها برای آن فعالیت میکرد به وقوع پیوست: جنبشی تودهای از کارگران و سربازان، قیصر را سرنگون کرد و به مشارکت آلمان در جنگ اول جهانی خاتمه داد. گروه اسپارتاکوس تا آن زمان شبکهی تشکیلاتیاش را گسترش داده بود و هشت نشریهی مختلف با تیراژ بین 25000 تا 100000 نسخه منتشر میکرد، آنهم درست در مقطعی که تقریباً تمام رهبران گروه در زندان بودند. با اینحال این گروه در مقایسه با جنبش عظیمی که تازه شروع شده بود بسیار کوچک بود: تعداد اعضای این گروه فقط 3000 نفر بود...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1AS
#مارسل_بویس #اشتفان_بورنوست #کاووس_بهزادی
#جنبش_کارگری #رزا_لوکزامبورگ #سوسیالدمکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«اجازه ندهیم دستهایمان را ببندند»
رزا لوکزامبورگ، گروه اسپارتاکوس نوشتهی: مارسل بویس و اشتفان بورنوست ترجمهی: کاووس بهزادی رزا لوکزامبورگ و رفقایش برای معرفی ایدههای خود و طرح انتقاداتشان به رهبری حزب، تصمیم به انتشار یک نشریه …
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ ساخت سیاسی بدیل
▫️ دموکراسی لیبرالی یا ساختار شورایی
نوشتهی: ناصر پیشرو
27 فوریه 2021
🔸 گفتمان «اداره شورایی» که از دل مبارزات کارگران هفت تپه سربرآورد، چرخشی در فضای سیاسی ایجاد کرد که پیآمد آن ترک برداشتن گفتمان غالب یعنی دموکراسی (لیبرالی) بود که از دیرباز بهعنوان ساختار سیاسی بدیل از سوی بخش بزرگی از اپوزیسیون تبلیغ میشود. به نسبتی که گفتمان اداره شورایی از سوی پیشروان جنبش طبقاتی کارگران و دیگر جنبشهای اجتماعی و نیروها و گرایشات چپ انقلابی با استقبال مواجه شد اما ناخشنودی اپوزیسیون بورژوایی و گرایشات شبیه سوسیال دموکراسی و چپ رفرمیست را فراهم نمود و هر یک به شیوهی خود به تخریب آن پرداختند. آنها ضمن آنکه اغلب فروریزی جوامع نوع شوروی را چاشنی ادعاهای خود میکنند، این پرسش را بهپیش میکشند که دموکراسیها (لیبرالی) و پارلمانتاریسم – که ساخت سیاسی در آمریکای شمالی و اروپایی است- شکل ایدهآل بدیل است و چرا باید مخالف آن بود؟!
🔸 با وجودیکه شوراها در جامعه ایران پدیده ناشناختهای نیستند، گرایشات سوسیال دموکرات و برخی از مدعیان چپ نیز ادعا میکنند که در جوامعی که از فرق سر تا مغز استخوان دیکتاتوری و استبداد فراگیر حاکم است، طرح اداره شورایی بهعنوان ساخت سیاسی بدیل امکانناپذیر بوده و پرش از «روی مراحل بدیل» است و در بهترین حالت رویای خوب اما بی سرانجامی است. به عبارتی روشنتر این ادعا یعنی بازگشت به نظریههای سترون گذشته در قرن جدید. این نوشته تلاش دارد، دموکراسی لیبرالی و پارلمانتاریسم را به چالش بگیرد و در پرتو تجربههای گذشته، جوانب مختلف اداره شورایی را بهعنوان ساخت سیاسی بدیل، واکاوی و بازطرح کند. این که اپوزیسیون بورژوایی ایرانی چه درکی از دموکراسی دارد، و حتی موانع آن در همسازی با منافع بورژوازی بومی چیست را فعلا کنار میگذاریم اما نیاز است که کادرهای این نوع از بدیل را در مناسب ترین اشکال تجربهشدهی آن واکاوی کنیم.
🔸 این نوشتار در دو بخش تنظیم شده است: بخش اول نقد دموکراسی لیبرال درسطح عام است و در بخش دوم ساختار شورایی به عنوان ساخت سیاسی بدیل وارسی میشود.
🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-22t
#ناصر_پیشرو #جامعهی_بدیل #سوسیالدمکراسی #سوسیالیسم #سازش_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ساخت سیاسی بدیل
▫️ دموکراسی لیبرالی یا ساختار شورایی
نوشتهی: ناصر پیشرو
27 فوریه 2021
🔸 گفتمان «اداره شورایی» که از دل مبارزات کارگران هفت تپه سربرآورد، چرخشی در فضای سیاسی ایجاد کرد که پیآمد آن ترک برداشتن گفتمان غالب یعنی دموکراسی (لیبرالی) بود که از دیرباز بهعنوان ساختار سیاسی بدیل از سوی بخش بزرگی از اپوزیسیون تبلیغ میشود. به نسبتی که گفتمان اداره شورایی از سوی پیشروان جنبش طبقاتی کارگران و دیگر جنبشهای اجتماعی و نیروها و گرایشات چپ انقلابی با استقبال مواجه شد اما ناخشنودی اپوزیسیون بورژوایی و گرایشات شبیه سوسیال دموکراسی و چپ رفرمیست را فراهم نمود و هر یک به شیوهی خود به تخریب آن پرداختند. آنها ضمن آنکه اغلب فروریزی جوامع نوع شوروی را چاشنی ادعاهای خود میکنند، این پرسش را بهپیش میکشند که دموکراسیها (لیبرالی) و پارلمانتاریسم – که ساخت سیاسی در آمریکای شمالی و اروپایی است- شکل ایدهآل بدیل است و چرا باید مخالف آن بود؟!
🔸 با وجودیکه شوراها در جامعه ایران پدیده ناشناختهای نیستند، گرایشات سوسیال دموکرات و برخی از مدعیان چپ نیز ادعا میکنند که در جوامعی که از فرق سر تا مغز استخوان دیکتاتوری و استبداد فراگیر حاکم است، طرح اداره شورایی بهعنوان ساخت سیاسی بدیل امکانناپذیر بوده و پرش از «روی مراحل بدیل» است و در بهترین حالت رویای خوب اما بی سرانجامی است. به عبارتی روشنتر این ادعا یعنی بازگشت به نظریههای سترون گذشته در قرن جدید. این نوشته تلاش دارد، دموکراسی لیبرالی و پارلمانتاریسم را به چالش بگیرد و در پرتو تجربههای گذشته، جوانب مختلف اداره شورایی را بهعنوان ساخت سیاسی بدیل، واکاوی و بازطرح کند. این که اپوزیسیون بورژوایی ایرانی چه درکی از دموکراسی دارد، و حتی موانع آن در همسازی با منافع بورژوازی بومی چیست را فعلا کنار میگذاریم اما نیاز است که کادرهای این نوع از بدیل را در مناسب ترین اشکال تجربهشدهی آن واکاوی کنیم.
🔸 این نوشتار در دو بخش تنظیم شده است: بخش اول نقد دموکراسی لیبرال درسطح عام است و در بخش دوم ساختار شورایی به عنوان ساخت سیاسی بدیل وارسی میشود.
🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-22t
#ناصر_پیشرو #جامعهی_بدیل #سوسیالدمکراسی #سوسیالیسم #سازش_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ساخت سیاسی بدیل
دموکراسی لیبرالی یا ساختار شورایی نوشتهی: ناصر پیشرو گفتمان «ادره شورایی» که از دل مبارزات کارگران هفت تپه سربرآورد، چرخشی در فضای سیاسی ایجاد کرد که پیآمد آن ترک برداشتن گفتمان غالب …
▫️ شناختهها و ناشناختههای انقلاب نوامبر
▫️ آلمان: 1919-1918
نوشتهی: کلاوس گیتینگر
ترجمهی: مریم فرهمند
24 ژانویه 2022
🔸 انقلاب نوامبر 1918 هرچند تاج و تخت سلطنت را فروپاشید و منجر به دمکراسی پارلمانی شد، اما نه ساختارهای نظامی امپراتوری را درهمشکست، نه ادارات و مدیریت را دموکراتیزه کرد، و همچنین نه امر اجتماعیسازی را در هیچیک از شاخههای صنعت متحقق کرد. نه بهارِ قرن بیستم، بلکه 14 سال پس از آن، فاشیسم فرا رسید.
دو علت اصلی برای شکست وجود دارد: 1) شکاف در جنبش کارگری؛ 2) گستردگی بیش از اندازهی قهر ضدانقلابی، همراه با تأیید یا اِعمال نفوذ رهبری حزب سوسیالدمکرات آلمان [SPD].
هردوی این عوامل میبایستی بررسی شوند، با اینحال تأکید اصلی بر علت دوم است. در این ارتباط جنبههایی از همکاری رهبری حزب سوسیالدمکرات با فرماندهی نظامی سابق و «گروههای شبهنظامی و مزدوران داوطلب ارتش» (Freikorps) آشکار خواهد شد که تاکنون به ندرت یا بسیار محدود یا از منظری غلط بررسی شدهاند.
🔸 انشعاب اول. علت انشعاب اصلی در جنبش کارگری موافقت رهبری و فراکسیون حزب سوسیالدمکرات با جنگ امپریالیستی در اوت 1914 بود.
انشعاب دوم. البته انشعاب دومی هم که از مدتها پیش در لایهی زیرین سوسیالدمکراسی متورم میشد، وجود داشت. پرسش بر سر اعتصاب سراسریِ تودهای بود؛ اعتصاب عمومی علیه بورژوازی و علیه جنگ؟ آری یا نه. این دومین شکاف، یعنی شکاف سراسری در موضعگیری نسبت به جنگ، به حزب سوسیال دمکرات مستقل (USPD) هم سرایت کرد: بهترین مثال ادوارد برنشتاین و کائوتسکی، نیاهای حزب، که در 1917 به حزب سوسیال دمکرات مستقل ملحق شدند، اما پیش از هرچیز، در شُمار رویزیونیستها یا سانتریستها و از دشمنان اعتصابات سراسری تودهای بودند.
حداکثر در دسامبر 1918 این سؤال نیز در سراسر کشور به سؤال قبلی اضافه شد: قدرت شورایی، آری یا نه؟
انشعاب سوم. گروه کوچک و بیشتر فرقهوارِ اسپارتاکوس، همراه با کارل لیبکنشت و رزا لوکزامبورگ که هرچند نفوذ تقریباً اندکی در پایههای تودهای جنبش کارگری داشت، اما تأثیرات بیرونی تبلیغاتش بزرگتر بود. این گروه نیز در انشعاب، در فاصلهی بین 1918 و 1919 جزو حزب سوسیال دمکرات مستقل بود. از گروه چپهای رادیکال برِمِن که میتوانند در این رابطه طرح شوند، بهندرت نامی برده میشود.
گروه چهارم، نمایندگان معتمد انقلابی [یا معتمدان انتخابی کارگران از طرف تمامی صنایع، مستقل از سندیکاها] بودند که با حزب سوسیال دمکرات مستقل رابطه داشتند و طی جنگ شکل گرفته بودند. این گروه هرچند هوادار جناح چپ حزب سوسیال دمکرات مستقل بودند، اما مستقل عمل میکردند و از پایههای تودهای وسیعی برخوردار بودند. آنها علاوه بر این با گروه اسپارتاکوس همکاری داشتند، اما بعضاً در رقابت با آنها هم بودند و گروه اسپارتاکوس را متهم به «پشتکواروهای انقلابی» میکردند. درست قبل از آغاز انقلاب نوامبر از ارتباط با آنها پرهیز کردند، زیرا اسپارتاکیستها توسط پلیس متلاشی شده و جاسوسان پلیس در آنها نفوذ کرده بودند. این گروه، در عینحال به کنگرهی [شوراها] و بهویژه نمایندهی آنها ریشارت مولر امیدهای زیادی داشتند که شیفتهی بحثهای بیپایان بود.
🔸 در مقابل آنها، جنبشهای دیگر سندیکالیستی و مستقل از حزب، در منطقهی «رور» [Ruhr] وجود داشتند که اساساً تحقیقی دربارهی آنها صورت نگرفته است.
به این ترتیب حداقل سه گسست در درون جنبش کارگری ایجاد شد، اما اقدامی مشترک توسط جناح چپ در برابر رهبری سوسیالدمکراسی و وابستگانش، بهرغم رادیکالیزهشدن تودهایِ عظیم [کارگران] بهدلیل سیاستهای ضد کارگریِ دولت سوسیالدمکرات، به سختی ممکن بود....
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Mk
#مریم_فرهمند #کلاوس_گیتینگر
#انقلاب_آلمان #اسپارتاکوس #کارل_لیبکنشت #رزا_لوکزامبورگ #سوسیالدمکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ آلمان: 1919-1918
نوشتهی: کلاوس گیتینگر
ترجمهی: مریم فرهمند
24 ژانویه 2022
🔸 انقلاب نوامبر 1918 هرچند تاج و تخت سلطنت را فروپاشید و منجر به دمکراسی پارلمانی شد، اما نه ساختارهای نظامی امپراتوری را درهمشکست، نه ادارات و مدیریت را دموکراتیزه کرد، و همچنین نه امر اجتماعیسازی را در هیچیک از شاخههای صنعت متحقق کرد. نه بهارِ قرن بیستم، بلکه 14 سال پس از آن، فاشیسم فرا رسید.
دو علت اصلی برای شکست وجود دارد: 1) شکاف در جنبش کارگری؛ 2) گستردگی بیش از اندازهی قهر ضدانقلابی، همراه با تأیید یا اِعمال نفوذ رهبری حزب سوسیالدمکرات آلمان [SPD].
هردوی این عوامل میبایستی بررسی شوند، با اینحال تأکید اصلی بر علت دوم است. در این ارتباط جنبههایی از همکاری رهبری حزب سوسیالدمکرات با فرماندهی نظامی سابق و «گروههای شبهنظامی و مزدوران داوطلب ارتش» (Freikorps) آشکار خواهد شد که تاکنون به ندرت یا بسیار محدود یا از منظری غلط بررسی شدهاند.
🔸 انشعاب اول. علت انشعاب اصلی در جنبش کارگری موافقت رهبری و فراکسیون حزب سوسیالدمکرات با جنگ امپریالیستی در اوت 1914 بود.
انشعاب دوم. البته انشعاب دومی هم که از مدتها پیش در لایهی زیرین سوسیالدمکراسی متورم میشد، وجود داشت. پرسش بر سر اعتصاب سراسریِ تودهای بود؛ اعتصاب عمومی علیه بورژوازی و علیه جنگ؟ آری یا نه. این دومین شکاف، یعنی شکاف سراسری در موضعگیری نسبت به جنگ، به حزب سوسیال دمکرات مستقل (USPD) هم سرایت کرد: بهترین مثال ادوارد برنشتاین و کائوتسکی، نیاهای حزب، که در 1917 به حزب سوسیال دمکرات مستقل ملحق شدند، اما پیش از هرچیز، در شُمار رویزیونیستها یا سانتریستها و از دشمنان اعتصابات سراسری تودهای بودند.
حداکثر در دسامبر 1918 این سؤال نیز در سراسر کشور به سؤال قبلی اضافه شد: قدرت شورایی، آری یا نه؟
انشعاب سوم. گروه کوچک و بیشتر فرقهوارِ اسپارتاکوس، همراه با کارل لیبکنشت و رزا لوکزامبورگ که هرچند نفوذ تقریباً اندکی در پایههای تودهای جنبش کارگری داشت، اما تأثیرات بیرونی تبلیغاتش بزرگتر بود. این گروه نیز در انشعاب، در فاصلهی بین 1918 و 1919 جزو حزب سوسیال دمکرات مستقل بود. از گروه چپهای رادیکال برِمِن که میتوانند در این رابطه طرح شوند، بهندرت نامی برده میشود.
گروه چهارم، نمایندگان معتمد انقلابی [یا معتمدان انتخابی کارگران از طرف تمامی صنایع، مستقل از سندیکاها] بودند که با حزب سوسیال دمکرات مستقل رابطه داشتند و طی جنگ شکل گرفته بودند. این گروه هرچند هوادار جناح چپ حزب سوسیال دمکرات مستقل بودند، اما مستقل عمل میکردند و از پایههای تودهای وسیعی برخوردار بودند. آنها علاوه بر این با گروه اسپارتاکوس همکاری داشتند، اما بعضاً در رقابت با آنها هم بودند و گروه اسپارتاکوس را متهم به «پشتکواروهای انقلابی» میکردند. درست قبل از آغاز انقلاب نوامبر از ارتباط با آنها پرهیز کردند، زیرا اسپارتاکیستها توسط پلیس متلاشی شده و جاسوسان پلیس در آنها نفوذ کرده بودند. این گروه، در عینحال به کنگرهی [شوراها] و بهویژه نمایندهی آنها ریشارت مولر امیدهای زیادی داشتند که شیفتهی بحثهای بیپایان بود.
🔸 در مقابل آنها، جنبشهای دیگر سندیکالیستی و مستقل از حزب، در منطقهی «رور» [Ruhr] وجود داشتند که اساساً تحقیقی دربارهی آنها صورت نگرفته است.
به این ترتیب حداقل سه گسست در درون جنبش کارگری ایجاد شد، اما اقدامی مشترک توسط جناح چپ در برابر رهبری سوسیالدمکراسی و وابستگانش، بهرغم رادیکالیزهشدن تودهایِ عظیم [کارگران] بهدلیل سیاستهای ضد کارگریِ دولت سوسیالدمکرات، به سختی ممکن بود....
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Mk
#مریم_فرهمند #کلاوس_گیتینگر
#انقلاب_آلمان #اسپارتاکوس #کارل_لیبکنشت #رزا_لوکزامبورگ #سوسیالدمکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شناختهها و ناشناختههای انقلاب نوامبر
آلمان: 1919-1918 نوشتهی: کلاوس گیتینگر ترجمهی: مریم فرهمند تمرکز جناح راست حزب سوسیالدمکرات بر بورژواییکردن بوروکراسیِ کارگری و رهبریِ این حزب قرار داشت. در رأس نمایندگان این نظر فریدریش اِبرت…