نقد
3.35K subscribers
200 photos
17 files
791 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
▫️ چند نکته درباره‌‌ی «جبهه‌ چپ ترکیه»

یحیی مرادی

13 اوت 2020

📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارش‌هایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارش‌ها، گفت‌وگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریه‌پردازان برخی گروه‌‌های سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایش‌های مارکسیستی به‌شمار می‌آورند، انجام داده است که تاکنون در چند بخش در «نقد» منتشر شده است. این یادداشت کوتاه توضیحی درباره‌ی هدف و انگیزه‌های انتشار این گفت‌گوهاست.

🔹 مجموعه نوشته‌هایی‌که تحت عنوان گفت‌وگو با «جبهه‌یِ چپ ترک» منتشر شده است، گزارش‌هایی است درباره‌ی پنج حزب کمونیستِ ترکیه که در روژاوا/شمال سوریه فعال‌اند. هدف از انتشار این گزارش‌ها، تلاش برای برداشتن گامی به سوی آشنایی با جنبش چپ ترکیه بوده است. شاید برای رفع برخی سوءتفاهماتِ احتمالی توضیح چند نکته در حاشیه‌ی این گفت‌وگوها مفید باشد.

🔹 آن‌چه در روژاوا از آن با نام «جبهه‌یِ چپ ترک» یاد می‌شود، عمدتا اشاره به دو موضوع است. نخست مجموعه‌ی شش حزب چپ ترکیه‌ای و فعال در روژاوا؛ دوم تابورِ انترناسیونالیستی آزادی یا (IFB). باید توجه داشت که این واحد نظامی که به‌عنوان یکی از تابورهای ی.پ.گ در روژاوا فعال است، به‌مثابه پروژه‌ی مشترک تمامی احزاب چپ ترک حاضر در منطقه تلقی می‌شود؛ پروژه‌ای که در بازه‌های زمانیِ متفاوتی با جدایی و پیوستن برخی احزاب عمل کرده است. در حقیقت، در ادبیات سیاسی پ.ک.ک، چپِ ترک بیشتر ارجاع به غیر کردبودن این احزاب و حضور و دامنه‌ی فعالیت آنان در مناطق غیر کردنشین ترکیه است. لذا زمانی‌که واحد نظامیِ متشکلی برای تمرین اتحاد و عمل با یکدیگر، در روژاوا تأسیس شد، تابورِ یادشده به نام چپِ ترک شناخته شد.

🔹 به این ترتیب مشخص است که این چند حزبِ حاضر در شمال سوریه، به تنهایی تمامیت جنبش چپِ ترکیه را نمی‌سازند و بنابراین گزارش‌های منتشرشده به هیچ‌وجه نمایان‌گر تمامیت جنبش چپِ ترکیه در تاریخ معاصر نیست. به‌عبارت دقیق‌تر، این گزارش‌ها، تنها باب آشنایی با بخشی از چپِ سازمان‌یافته و معتقد به مبارزه مسلحانه در ترکیه هستند که از قضا به طُرُق مختلف به سرمنشأهایی مشترک با تاریخِ عمومیِ جنبش معاصر چپ ترکیه می‌رسند. جنبشی که کمابیش وجه غالب آن برآمده از التزام به مبارزه‌ی مسلحانه و متأثر از قرائتی لنینیستی/استالینیستی از مارکسیسم بوده است. ناگفته پیداست که می‌توان تصور کرد جنبش معاصر چپ ترکیه از طیف گسترده‌تری از نظرات مارکسیستی تشکیل شده و ضرورتا هر جریان یا سازمان چپ‌گرا در ترکیه، معتقد به مبارزه‌ی مسلحانه‌ و نوع متداولِ لنینیستی آن نیست.

🔹 به نظر می‌رسد آشنایی و شناخت عمومیِ جنبشِ چپ ایران از تاریخ یا اندیشه‌ی جنبشِ چپ ترکیه چندان گسترده نیست. دست‌کم آثار یا موضوعاتی مرتبط با تاریخ معاصر چپ ترکیه در ایران بنا به دلایل متفاوتی از جمله پنجه‌ی سنگینِ سانسور، فضای گسترش و رشد نیافته‌اند. بنابراین، میانگین شناخت ما از جنبش چپ ترکیه بسیار بالا نیست. در ترکیه اما تاکنون آثار متفاوتی در مورد جنبش چپ ایران و خصوصا تاریخ آن تالیف یا ترجمه شده است؛ هرچند، انتشار این آثار ضرورتا به بازخوانی یا دامن‌زدن به مباحث متعددی نشده است. هرچه هست، به طور میانگین شناخت جنبش چپ ترکیه از تاریخ چپ ایران بیشتر از شناخت چپ ایران از تاریخ ترکیه است. با در نظر گرفتن مجاورت و در هم‌تنیدگی بسیاری ویژگی‌های اجتماعی و تاریخی این دو جامعه، احتمالا به آگاهی بیشتری از یکدیگر نیاز داریم...

🔸متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1F2

#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#مبارزه_مسلحانه #حزب


👇🏽

🖋@naghd_com
🔹 نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ در دفاع از استقلال چپ انقلابی
▫️نکاتی درباره‌ی ضرورت مرزبندی با دشمن

نوشته‌ی: علی مسیو

25 دسامبر 2020

🔸 چندی پیش گفتگو یا مناظره‌ای برگزار شد بین دو تن از نمایندگان جریان عدالت‌خواهی و یکی از فعالین چپ رادیکال. انتخاب سیاسی رفیقی که در چنین مناظره‌ای مشارکت نمود موضوع مهم و قابل‌ تاملی را پیش روی ما قرار می‌دهد که همانا نسبت بین نیروهای چپ رادیکال با جریاناتی‌ست که در سال‌های اخیر با نشان‌ها و دعاوی چپ در زمین دیگری سر برآورده‌اند. پس، در این نوشتار می‌کوشیم از نقد رویداد جزئی یادشده فراتر رفته و به موقعیت عامی بپردازیم که به‌واسطه‌ی پیشروی بی‌وقفه‌ي دشمن در برابر ما قرار گرفته و «مواجهه» با این جریانات را ناگزیر می‌سازد. با این دغدغه، متن حاضر تلاشی‌ست مقدماتی برای روشنی‌انداختن بر خاستگاه دولتیِ پیدایش جریانات «عدالت‌خواهی» و «چپ محور مقاومت»؛ و درعین حال، دعوتی‌ست از نیروهای چپ رادیکال برای جدی‌گرفتن این «پدیده»ی نوظهور و مواجهه‌ی اصولی با آن. روشی که این نوشتار انتقادی را بر آن بنا می‌کنیم، رجوع به خط سیر تاریخی «خلق» این پدیده و ضرورت‌های مادی پیدایش و رشد آن در پویش خاص نهاد دولت در ایران است.

🔸 نظام حاکم بر ایران مانند هر حکومتی، ارگانیزمی خودآگاه است. رویارویی‌های مستمر آن با نیروهای ناهم‌سازِ درون جامعه از روند تثبیت ضدانقلاب تا امروز، و نیز درگیری‌های متعدد و زدوبندهای ناپایدار آن با عوامل و قدرت‌های خارجی موجب شده‌اند که روند حیات سیاسی این نظام با شکنندگی دایمی همراه باشد. از نتایج مهم این روند طولانیِ مبارزه برای بقاء، یکی آن بوده که ثقل خودآگاهیِ شدت‌یافته‌ی نظام بیش از هر چیزی بر خنثی‌سازیِ خطرات تهدیدکننده‌ی هستی دولت معطوف شده است: تهدیدات داخلی و خارجی؛ در عین این‌که خود این خطرات و تهدیدات با نوع سیاست‌های کلان دولت و پیامدهای درونی و بیرونی آنها در هر مرحله از حیات چهل‌ساله‌ی آن پیوند داشته‌اند و درنتیجه ماهیت و تجلی‌های ثابتی نداشته‌اند.

🔸 پیدایش جریان عدالت‌خواهی و چپ محور مقاومت تجلی‌های مجزای دو سویه‌ی عدالت‌خواهی و استکبارستیزی در گفتمان برساخته‌ي شبه‌چپ دولتی بودند. اولی وظیفه داشت/دارد مخالفت جامعه با پیامدهای اقتصادی و اجتماعی نولیبرالیسم (به‌طور عام: تشدید شکاف‌ طبقاتی) را در خود ادغام کند و مانع از آن گردد که اعتراضات معیشتیِ فزاینده‌ی کارگران و تهیدستان، سمت‌وسویی رادیکال بگیرد و به ایجاد جنبش کارگری منسجم و مستقل بیانجامد. دومی وظیفه داشت/دارد رویکرد خارجی تهاجمی جمهوری اسلامی (در منطقه) و تلاش برای دستیابی به سلاح هسته‌ای را مترقی جلوه دهد و امکان پیوندیابی اعتراضات توده‌ها و پیامدهای عام سرکوب با گفتمان چپ انقلابی را مسدود سازد. در حیطه‌ي استراتژی دفاعی دولت، هر دو رویکرد این وظیفه و کارکرد را دنبال می‌کنند که مسیر پیوستن اقشار ناراضی – خصوصا در بین لایه‌های جوان‌تر جامعه – به گفتمان چپ انقلابی را مسدود سازند، اما نه به‌شیوه‌ي زمختِ سابقِ ممنوع‌سازی گفتار چپ، بلکه ازطریق ارائه‌ي بدیل بی‌خطر و حتی «مفید»ی از آن. اما مساله صرفاً به دفع خطر مربوط نمی‌شود؛ چون با تداوم این شیوه‌ي دفاعی و در دنباله‌ي آن، عناصر لازم برای تدارک تهاجم فراهم می‌گردند. هر دو رویکرد بر پایه‌ی درکی ناسیونالیستی و دولت‌محور از چپ بنا شده‌اند و به‌شکل‌های مختلف – درنهایت – به ایده‌ی ناسیونالیستی دولت مقتدر «ایران»، فراتر از تحولات و آمدوشد کارگزاران دولتی و ضعف‌ها و کاستی‌های موجود و غیره، خدمت می‌کنند...

🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1UY

#چپ_انقلابی #امپریالیسم #جنبش_کارگری #جنبش_دانشجویی
#سازمانیابی #علی_مسیو

🖋@naghd_com
🔹 نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ جوابیه‌ای به یک نانقد
▫️ در نقد مطلب «در دفاع از استقلال چپ انقلابی»

نوشته‌ی: لیلا حسین‌زاده

6 ژانویه 2021

🔸 هسته‌ی سرخ علی موسیو در متنی تحت عنوان «در دفاع از استقلال چپ انقلابی» با ارجاع به مناظره‌ای که اینجانب در آن شرکت کردم نوعی «نانقد» را مکتوب کرده‌اند. در ادامه توضیح می‌دهم که چرا متن ایشان، خواسته یا ناخواسته نمی‌تواند خود را به سطح یک نقد یا تحلیل مشخص از موضوع مشخصی که ابتدای متن بدان پرداخته می‌شود بربکشد.

🔸 مخاطب باید بدون اینکه واقعا در متن بخواند احتمالا نتیجه بگیرد که نفس مناظره، مخدوش کردن مرزگذاری با دشمن است و در ادامه قرار است توضیح داده شود که چرا! اما هرگز توضیحی در کار نیست که اهمیت تأثیرات خود این اقدام چیست. همان‌طور که گفتیم در ادامه صرفا ثابت می‌شود که «جنبش عدالت‌خواه دانشجویی» و «محور مقاومت» به چه نحوی دشمن چپ انقلابی هستند و مرزگذاری با آنها ضروری است! ۱. چرا نفس آن مناظره مخدوش کردن مرزگذاری با دشمن است؟ ۲. چرا نفس مناظره بر محتوای آن ارجحیت دارد؟ ۳. طرفین آن مناظره چه نسبتی با شبه چپ دولت‌ساخته دارند؟ ۴. توصیه در رد علنی‌گرایی و فردگرایی چه نسبتی با کل متن دارد؟ ۵. آیا رد علنی‌گرایی و فردگرایی در نسبت با رد مناظره به‌عنوان مخدوش‌کننده‌ی فرد با دشمن قرار می‌گیرد؟ ۶. علنی‌گرایی چپ دهه‌ی هشتاد چه نسبتی با علنی‌گرایی چپ در دهه‌ی نود دارد که اینگونه بی‌محابا یکی گرفته می‌شود؟

🔸 بگذارید برای یک بار هم که شده ایجابی توضیح دهم. آنچه در لایو اینستاگرامی اتفاق افتاد، «مناظره‌ای» بود که بین یک «فعال دانشجویی» چپ، یک فعال دانشجویی که از جنبش عدالت‌خواه تصفیه شده و یک هوادار احمدی‌نژاد حول موضوع دموکراسی شکل گرفت. ضرورت حضور در چنین برنامه‌ای همان بود که در جایی از متن ذکر شده: «برجسته‌سازی پیامدهای ضد مردمی خط مشی سیاسی گروه‌های دولت‌محور و تناقضات بنیادی‌اش با اهداف و داعیه‌های منادیان این جریانات رو به کسانی که جای واقعی آن‌ها علی‌الاصول می‌توانست در جبهه‌ی چپ انقلابی باشد نه در جبهه یا پشت جبهه‌ی دشمن». توجه داشته باشید چنین افرادی در شرایط عادی نمی‌توانند مخاطب ما باشند و به آنها دسترسی نداریم. بنابراین مخاطب ما از اساس مخاطبان گروه‌های دیگر شرکت‌کننده در آن مناظره بود و در این صورت بازنمایی رسانه‌ای فارغ از محتوا بی‌معناست. برای این که مناظره چقدر توانسته به ضرورت فوق‌الذکر پاسخ دهد باید به سراغ نقد محتوای آن رفت؛ کاری که نویسنده ابدا به آن نزدیک نشده و بلکه به نظر می‌رسد حتی خودش محتوا را رؤیت نکرده و الا می‌دید که چگونه دست دولت آقای احمدی‌نژاد به‌عنوان دولتی ضد مردمی و نماینده طبقه حاکم و به یغما برنده‌ی منابع سرزمینی برای هوادارانش رو شده و همچنین جنبش عدالت‌خواه دانشجویی به‌عنوان بخشی از برنامه‌ی سپاه برای اخته‌سازی جنبش‌های اعتراضی طبقه کارگر، افشا شده است. توجه داشته باشید این افشاگری اگر برای مخاطبان چپ و در محیطی که اساسا خالی از مخاطبان هوادار احمدی‌نژاد و کسانی که دل در گروه عدالت خواهی دارند طرح می‌شد، مصداق خود گویی و خود خندی بود...

🔸 باید تأکید کنم بسیار خوشحالم موضع علیه آن مناظره، به هر صورت، زمینه‌ای را فراهم کرد تا با دقت و درستی زمینه‌های شکل‌گیری و ضرورت مرزگذاری با چپ محور مقاومت و جنبش عدالت‌خواه دانشجویی در آن متن طرح شوند. افشای ماهیت این دو نیرو که اصل بدنه‌ی نوشتار مورد بحث را تشکیل می‌دهد چنان ضروری است که خطاهای حاشیه‌ای در مقابلش هیچ است.

🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Vy

#لیلا_حسین‌زاده
#چپ_انقلابی #جنبش_دانشجویی
#علی_مسیو

🖋@naghd_com
🔹 نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ در نقد رادیکالیزم مستقل از اردوی کار
▫️ نگاهی به «در دفاع از استقلال چپ انقلابی»

نوشته‌ی: افتخار

14 فوریه 2021

🔸 «در دفاع از استقلال چپ انقلابی» عنوان متنی است که اخیراً در سایت نقد منتشر شده است. پیش از پرداختن به متن لازم است از نویسنده (یا نویسندگان) آن بخاطر به اشتراک گذاشتن پیشنهادات و دغدغه‌های خود تشکر کرد. نگرانی اما آنجاست که نیّت خیر نویسنده در فقدان چارچوب تئوریک و درکی طبقاتی از صورت مسئله، در سطح اثرگذاری خود نه تنها مفید که مضر واقع شود. از این رو نویسنده این سطور لازم دید ایرادات خود را در مورد کمبودهای متن بیان کند. بدیهی است مخاطب این نقد بیش از آنکه «هسته سرخ علی مسیو» باشد گرایشی است که حامل چنین نظریاتی است.

🔸 تلاش می‌کنم با برجسته کردن چند نمونه از کمبودها و ایرادات متن به ساخت ایدئولوژیک و طبقاتی این نوع «چپ انقلابی» بپردازم. نویسنده در این متن بارها به «چپ رادیکال» اشاره می‌کند بدون آنکه آنرا تعریف کرده و نشان داده و مواضع و موضعگیری طبقاتی‌اش روشن کند. آنچه می‌فهمیم این است که «چپ رادیکال» حول مفهوم «حقیقت» تعریف شده و نیروهای رادیکال دیگر می‌توانند حول همین مفهوم با «چپ رادیکال» همراه شده و علیه «دشمن» مبارزه کنند. نویسنده مشخص نمی‌کند منظورش از حقیقت چیست. آیا از همان جنس اعتقاد و ایمان است؟ اگر انتظار داشته‌ایم که با تحلیلی طبقاتی سر و کار داشته باشیم باید بپرسیم آیا طبقه کارگر به حقیقت نیاز دارد؟ اگر تحلیل «چپ رادیکال» طبقاتی و «غیراحساسی» است چرا بجای صحبت از مسئله مشخص و روشن برنامه، که در سنت سوسیالیستی جایگاه و اهمیت غیرقابل انکاری دارد، از مفهومی تئولوژیک آغاز کرده است؟ در این متن و در متون مشابه به کرّات به مفاهیم انتزاعی و کلی بر می‌خوریم ولی هیچ جا نشانه‌ای از مفهوم مشخص و زمینی و سوسیالیستی برنامه پیدا نمی‌کنیم؟ اگر برنامه‌ای در کار است آیا سوسیالیستی است و اگر نیست به چه علت نیست؟‌ طفره رفتن از اشاره به این مسئله مهم البته با طفره رفتن از موضعگیری و مشخص کردن جایگاه طبقاتی «چپ رادیکال و انقلابی» جور در می‌آید. «چپ رادیکالی» که در سوسیالیست نامیدن خود تردید می‌کند و مشخصاً متاثر از تئوریهای پساحزبی پایان قرن بیستم است با درکی مکانیکی آگاهی سوسياليستى را بدل به «حقیقت» کرده و هویّت خود را با به انحصار در آوردن آن تعریف می‌کند. نویسنده تمام ساختمان تحلیل خود را با همین درک تئولوژیک بنا کرده است. به این صورت که در آغاز «چپ رادیکال و انقلابی» وجود داشته و سپس همه عناصر دیگری که در تحلیل آمده‌اند حول آن شکل گرفته‌اند. تحلیل نویسنده از انقلاب ایران، از جریان اصلاحات و جریان «عدالتخواه» نیز به همین صورت است. بی‌اعتنایی نویسنده به ادبیات و سنت سوسیالیستی البته در این میان بی‌اثر نبوده است. تمایز قائل نشدن میان دولت و شکل حکومتی یا رژیم سیاسی و تناقضات بين ايندو پس از انقلاب ٥٧ باعث شده نویسنده بخواهد تحولات چهار دهه اخیر را در قالب «پیچیده شدن» دولت توضیح دهد. آیا منظور از پیچیده شدن دولت به این معنی است که در ابتدا ساده بوده است؟ مثلاً خود نویسنده مطابق تئوریهای رایج توطئه پیدایش رژیم را به وضعیتی نسبت می‌دهد که «تقویت بنیادگرایی اسلامی با پیشوایی خمینی را به مثابه آلترناتیو سیاسی رژیم شاه در دستور کار قدرتهای غربی قرار داد». معلوم نیست اگر امپرياليزم اينقدر نيرومند و توطئه‌گر است چرا ضدیَت و مبارزه مشخص با آن جایی در تحلیلها و عملکرد چپ رادیکال ندارد. تو گویی خود این امر بقدری بدیهی و پیش پا افتاده است که نیازی به توضیح و تشریح ندارد...


🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-20W

#چپ_انقلابی
#امپریالیسم #جنبش_دانشجویی #حزب
#افتخار

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ فمینیسم و چپ: «مسئله‌ی زن»
▫️در ترکیه‌ی دهه‌ی 1970

نوشته‌ی: نارین بغدادلی
ترجمه‌ی: مهرداد امامی

7 مارس 2021

📝 مقاله‌ی حاضر فصل کوتاهی از کتاب فمینیسم، مجلد دهم از مجموعه کتاب‌های اندیشه‌ی سیاسی در ترکیه‌ی مدرن است که در سال 2020 از جانب انتشارات ایلتیشیم در 880 صفحه منتشر شد. رابطه‌ی بین جنبش فمینیستی و جنبش چپ همواره از موضوعات پرسش‌برانگیز و مورد مناقشه در سطح جهانی بوده است. اطلاع یافتن از چگونگی تحول این رابطه در کشورهای مختلف نیز بی‌شک گامی ضروری برای مواجهه‌ی نیروهای چپ کشورهای دیگر با گذشته و حال مردسالارانه‌ی خود است. از این جهت، سازمان‌ها، گروه‌ها، احزاب و حتی افرادی که به سوسیالیسم و آرمان‌های آن اندک تعلقی دارند، باید همواره پیکان تیز نقد را پیش از هر چیز رو به سمت تجربیات گذشته و حال خود بگیرند و از هر جهت در زمینه‌ی مسائل مرتبط با ستم طبقاتی، جنسیتی، قومی و غیره از خود انتقاد کنند. تاریخ به ما نشان داده است که هیچ سازمانی، صرف‌نظر از درجه‌ی رادیکال بودن آن، به صورت پیشینی و بدیهی مدافع آرمان‌های سوسیالیستی، برابری جنسیتی و غیره نیست. تنها محک ممکن برای ارزیابی آن آرمان‌ها همانا پراتیک‌های درون‌سازمانی و در صورت فراگیرشدن‌شانْ سیاست‌های اجتماعی ـ اقتصادی منتج از آن است. بنابراین، نقد ستم جنسیتی که «در عمل» یکی از مغفول‌مانده‌ترین مباحث میان نیروهای سوسیالیست ایرانی، به‌ویژه مردان سوسیالیست، است، باید عرصه را برای مواجهه‌ای رادیکال فراهم آورد. در غیر این صورت، متأسفانه بسیاری از ایده‌های انقلابی هم سرانجام پیرامون استیلای محسوس و نامحسوس مردان، پیش و پس از انقلاب‌ سوسیالیستی، می‌چرخند. در این چهارچوب، تجربه‌ی رفقای سوسیالیست در ترکیه، به‌ویژه رفقای زن، از اهمیتی فراوان برخوردار است. ترجمه‌ی این متن را در آستانه‌ی 8 مارس 2021 تقدیم می‌کنم به تمام رفقایی که نه فقط در «نظریه» بلکه «در عمل»، در جای‌جای زندگی‌های عادی یا مبارزاتی خود همان‌قدر که به ستم طبقاتی حساسیت دارند، به ستم جنسیتی و قومیتی هم اهمیت می‌دهند و سعی می‌کنند دست‌کم خودشان بازتولیدکننده‌ی کلیشه‌های طبقاتی، جنسیتی و قومی نباشند.

🔸 از زمان به رسمیت شناخته شدن حق رأی و حق برگزیده شدن زنان در1934 تا 1975 در ترکیه، نمی‌توان از جنبش زنان سخن گفت. اگرچه زنان از امکانات تحصیل برخوردار بودند اما بخش وسیعی از زنان تحت شرایط ناشی از مناسبات مردسالارانه به‌ویژه در نواحی روستایی با محرومیت ازحقوقی مثل آموزش، مالکیت، بیمه‌ی اجتماعی و درآمد به عنوان کارگران خانوادگی بدون مُزد، ستم‌دیده‌ترین قشر جامعه را تشکیل می‌دادند. پس از سال 1975 نیز زنان پیشگامی که در جنبش‌های چپ جای داشتند با هدف جذب زنان ستم‌دیده در مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر با مطرح‌کردن مشکلات زندگی زنان، که وابسته به جایگاه طبقاتی‌شان بود، همراه با رویکردی ضدّ فمینیستی وارد سازمان‌های متعددی شدند. بنابراین، از منظر انجمن‌های زنان که بر اهمیت حقوق مدنیِ اعطاشده به زنان، به‌ویژه به زنان ستم‌دید‌ه‌ی بی‌سواد در مناطق روستایی پس از جمهوریت تأکید می‌کردند، دیدگاه غالب به مسئله‌ی زن در اواسط دهه‌ی 1970 تحت تأثیر جنبش‌های نوظهور چپ بود و بر مبنای مسائل وابسته به موقعیت‌های طبقاتی زنان کارگر و زحمتکش شکل ‌گرفت.

🔸 وجه اشتراک تمام سازمان‌های زنانی که در دهه‌ی 1970 به عنوان سازمان‌های وابسته به فراکسیون‌های گوناگون چپ سر بر آوردند، ضرورت به تعویق انداختن مشکلات زندگی روزمره‌ی زنان و مطالباتی مرتبط با حل این مسائل به بعد از انقلاب سوسیالیستی بود. زنان حاضر در انجمن‌های زنان که به عنوان عضوی از جنبش سوسیالیستی ظاهر شدند، فمینیسم را همچون ایدئولوژی بورژوایی می‌نگریستند و معتقد بودند ترویج فمینیسم موجب اختلاف‌افکندن در همبستگی طبقاتی می‌شود...

🔸 پس از کودتای نظامی 1980 زنانی که در هنگام زندگی مخفیانه‌، دستگیری‌ها و تجربیات زندان اعضای سازمان‌های چپ توانسته بودند بیرون بمانند یا مدت کمتری در حبس باشند، این فرصت را یافتند تا به ارزیابی و نقد دوران حضورشان در مبارزه‌ی متشکل بپردازند. گروه‌های «افزایش آگاهی» شامل زنانی بود که ظرف سال‌های 1981 تا 1982 جنبش‌های چپ را از منظر فمینیستی نقد می‌کردند، کسانی که تحصیل خود در خارج از کشور را تمام کرده و بازگشته بودند یا زنانی که به واسطه‌ی قانون «سازمان آموزش عالی» از دانشگاه استعفاء دادند؛ این گروه‌ها مباحثی را در رابطه با استیلای مردسالاری، سکسیسم، تقسیم کار جنسیت‌زده، کار خانگی، سیاست‌های بدن، جایگاه سیاسی امر شخصی و وضعیت زنانگی پیش بردند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-23v

#جنبش_زنان #هشت_مارس #فمینیسم #روز_جهانی_زن
#چپ_ترکیه #نارین_بغدادلی #مهرداد_امامی
👇🏽

🖋@naghd_com
🔹 نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ ایدئولوژی «باید و نبایدهای» سنتی چپ

نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

10 مارس 2021

🔸 ۴ دهه قبل، چپِ رفرمیسم در مناظره‌‌ها با مقامات جمهوری اسلامی، نمایندگانِ جدید هژمون را تطهیر و بنا به‌سرشت دموکراسی پارلمانی، با سازش در بستری از خون، زیر سایه مبارزهِ «ضدامپریالیستی»، بقایش را در کنار و نه مقابل حاکمان سلطه تضمین کرد. سپس، در پروسه سلبِ مشروعیت از حاکم، به‌تبارش به نام حزبِ باد وفادار ماند و با جداکردن سیاست داخلی و خارجی ضد انقلاب، همراهی با باورهای مردم را به‌مدد مبارزه «عدالت‌خواهی»، زینت‌بخش«انقلابی‌گری» خود کرد. در مقابل چپ نجات‌یافته از گرداب خون دهه ۶۰، اکثراً در انزوایی محفل‌گونه (داخل و خارج کشور) و ضدیت با غاصبان انقلاب و حامیان شرقیش، به نفی مدام (و نه نقد) باورهای مردم پرداخت و از قلمرو پراتیک نه فقط فیزیکی که ذهنی هم دور شد. لذا وقتی در دهه ۹۰ با تکیه به ریزش آن باورها به میدان عمل (بیشتر رسانه‌ای) پا گذارد، هنوز در اسارت باورهای خود، قادر به هضم و درک فعالان سیاسی جدید نبود. در جزر و مد پراتیک این دهه، برخی باورهای آنها ترک برداشت و برخی الزاماتی که برای سنجش یک فعال سیاسی برای خود ساخته بودند تغییرکرد. اما همچنان یک باور به‌زیست خود ادامه داد اینکه آنها «روشنفکر آگاه» هستند و می‌توانند با «تئوری انقلابی» به «روشنفکر ناآگاه» به کارگران و به همه فرمان دهند!! یا جهت کاربست فرمان‌های خود در پراتیک، هسته مخفی، محفل یا گروه بسازند و بیانیه و رهنمود صادر کنند. تلاش صادقانه و ایثارگرانه فعالان سیاسی دیروز، حتی انتقال تجربه بازماندگان آنها، هر چند با هدف و نیت پیوند تئوری و عمل بوده است، اما ناخواسته بر مبانی ایدئولوژیک جدایی تئوری و عمل به زیست خود ادامه داده‌است، زیرا به جای نقد انتزاعات عینیت‌یافته بین مردم (نقد ایدئولوژی‌های مفصل‌بندی‌شده در پراتیک) با ‌صدور فرامین چه‌بایدکرد و چه نباید کرد، داس خشم طرد و نفی دشمن طبقاتی و سازشکاران را تیز کرده است. امری که در حضور ۱۰۰ ساله تفکر چپ در ایران و در الاکلنگ چپ رفرمیست و انقلابی، پیوسته بازتولیدکننده شور انقلاب در مقابل رفرم بوده است. بدون آنکه به نهادین‌شدن آکاهی انتقادی بیانجامد.

🔸 مقوله مخفی‌کاری و علنی‌کاری چپ در ۱۰۰ سال گذشته، ریشه در نگرش وی به رابطه‌ی روشنفکران و کارگران یا رابطه‌ی تئوری و پراتیک قرار دارد. سنگ محک آن: «دیالکتیکِ انتقادیِ نهادین‌شده‌ی تئوری و پراتیک است که پیکریافتگیِ سیاسی و سازمانیِ دیالکتیکِ گُسست و پیوستگیِ سپهر اندیشه و سپهر کردار است». ایدئولوژی‌هایی که این دیالکتیک را نادیده می‌گیرند در دو بعد افراط و تفریط بر تناسب فعالیت سیاسی به صورت مخفی یا علنی اثر گذاشته و ایدئولوژی بایدها و نباید‌های مخفی‌کاری را بازتولید می‌کند.

🔸 در جنبش کنونی ما ظرفیت‌های عظیمِ عینی و پراتیکی وجود دارد که به عنصر روشنفکر این امکان را می‌دهد، از نقش و ماهیت روشنفکرانه خود حرکت کند و در جایگاه اجتماعی خود، راهبری آزادانه، آگاهانه و دمکراتیک در یکی از فرآیندهای زندگی اجتماعی را تجربه کند. این راهبری که از جدایی تئوری و پراتیک حرکت می‌کند برای حفاظت خود از وابسته‌شدن ایدئولوژیک‌ به بورژوازی فقط با تمرکز بر «نقد ایدئولوژی به‌طور اعم و نقد ایدئولوژیِ بورژوایی و بتوارگیِ کالایی به‌طور اخص» قادر به پیش‌برد پروسه بازیافت یگانگیِ کارگران و روشنفکران و آغازی برای نهادین‌شدن آگاهی انتقادی یا سازمان‌های چپ خواهد بود. نقش راهبُردی روشنفکر به‌طور اعم در فرآیندهای زندگی اجتماعی امری گریزناپذیر و ضروری است. اما اگر این نقش آگاهانه با نظریه‌ی نقاد بطور اخص همراه نباشد، خود مفصل‌بند رابطه سلطه‌ و تابع حضور همه‌گیر و گسترده ایدئولوژی بورژوایی و نهادهای سیاسی آن خواهد شد و مثل صد سال گذشته در الاکلنگ انقلاب و رفرم یا شکست خونین می‌خورد، و یا با جذب‌شدنِ بطئی و خزنده در درون ایدئولوژی بورژوایی و گفتمانی آکادمیک و رسانه‌ای آن، سازشکاری و رفرمیست را بازتولید خواهد کرد.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-23N

#فرنگیس_بختیاری #مارکسیسم
#نقد_ایدئولوژی #چپ_انقلابی #روشنفکران

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ وضع کنونی، چشم‌اندازها و راه‌کارها
▫️ احتمال ماندگاری جمهوری اسلامی و مواجهه‌ی
چپ انقلابی با آن

نوشته‌ی: جلیل شکری

13 مارس 2021

🔸 فهرست تحولات اخیر داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی می‌تواند حاوی تحلیل‌هایی باشد که نادیده‌گرفتن آن‌ها می‌تواند راهنمای غلطی به مبارزات علیه حاکمیت بدهد. بررسی گمانه‌زنی‌های محفلی و بنگاه‌های خبری درباره‌ی این تحولات و جمع‌بندی‌شان درباره‌ی جمهوری اسلامی را می‌توان در دو دسته جا داد:

- با چراغ سبز آمریکا به جمهوری اسلامی، نظام در آستانه‌ی یک دوره‌ی تثبیت دیگر قرار گرفته است،

- بحران‌های همه‌جانبه‌ی بار بر نظام که چکیده‌اش را می‌توان در بودجه ۱۴۰۰ دید، خیزش‌های اجتماعیِ از جنس آبان ۹۸ را به‌دنبال خواهد داشت که نظر به تزلزل پایه‌های نظام، روند سقوط آن را تسریع خواهد کرد.

🔸 این وقایع تا اندازه‌ای شبیه به اوضاع و احوال جمهوری اسلامی در حدفاصل ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۸ است که با فروکش‌کردن ‌دور‌ه‌ای از محدودیت منطقه‌ای به سبب چیرگی منطق «محور شرارت» به اعتبار سیاست خارجی آمریکا صورت گرفت. در این دوره جمهوری اسلامی کوشید برای چیرگی سپاه بر اقتصاد و سیاست کشور، و نیز جهت تضمین بقای نظام از طریق افزایش عمق استراتژیک در منطقه، دور جدیدی از تثبیت را درپیش گیرد. به این منظور کار با افزایش مجوز مؤسسات مالی و اعتباری وابسته به سپاه (که امروزه جملگی به بانک تبدیل شده‌اند) از اواخر دوره‌ی اصلاحات کلید خورد، بخش اقتصادی سپاه از طریق دراختیارگرفتن پروژه‏‌های صنایع سنگین فعال شد، و چرخش گفتمانی صوری‌ای از اصلاحات به عدالت‌خواهی به‌منظور ایجاد پایگاهِ اجتماعی به‌اصطلاح مستضعفانه صورت گرفت که با تصفیه‌ی وفاداران سابق به نظام از جناح مقابل به‌نام مبارزه با فساد توأم بود. تکمیل‌کننده‌ی این همه، سرکوب سریالی جنبش‏ زنان (کمپین یک میلیون امضاء)، کارگران (جنبش سندیکایی) و دانشجویان چپ (جریان داب و شورایی) و لیبرال (تحکیم وحدت) بود.

🔸 امروز البته سپاه در تدارک تأسیس یک امپراتوری بزرگ اقتصادی-سیاسی نیست، بلکه به‌ تمامی آن را دراختیار دارد. از بابت تجربه‌ی بازی در منطقه هم، جمهوری اسلامی بسیار باتجربه‌تر از سال‌های ابتدای دهه‌ی ۱۳۸۰ است. همچنین برای هرچه‌ بهتر جا افتادن چرخش گفتمانی به عدالت‌خواهی هم، این‌بار به‌عوض عمل بالا به پایین حاکمیتیِ یک‌باره، نیروهایی را در جامعه‌ی مدنی (مانند جنبش عدالت‌خواه و چپ‌های موسوم به محور مقاومتی) به‌خدمت گرفته است که پیشاپیش بتوانند تا جای ممکن عدالت‌طلبی جامعه‌ی بحران‌زده از سیاست‌های سرمایه‌داری نئولیبرال را به‌صورت کاذب نمایندگی کنند. به بیان گرامشیاییِ کلمه، دولت جنگی موضعی را از حیث گفتمانی در دستور کار قرار داده تا از یک‌سو بتواند پیشروی سه جریان کارگری، معلمی و دانشجویی را در حدفاصل ۹۶ تا ۹۸ خنثی سازد و از سوی دیگر به‌ویژه در حوزه‌ی کارگری و دانشجویی که تشکل‌یابی منسجم‌تری نسبت به معلمان نداشتند، بذر انحلال و تحریف خط‌مشی را رُشد دهد.

🔸 شرایط اسف‌بار زندگی مردم که به اعتبار بودجه ۱۴۰۰ و شکاف عمیق میان دستمزد و سبد معیشت خانوار در سال آینده تداوم خواهد داشت، و نیز هرچه پُررنگ‌ترشدن وجوه فاشیستی دهه‌ی شصتی نظام در ارتباط با مسائل زنان و اقوام، خودبه‌خود شرط لازم برای دور جدیدی از خیزش‌ها را مهیا کرده است؛ اما آنچه در این میان می‌بایست به‌دقت مورد بازبینی قرار گیرد، این است که نظر به توصیفات بخش ابتدایی این نوشتار، توان سرکوب نظام بالاست و حتی با وقوع خیزش-قیام‌هایی در ابعاد دی و آبان، خاموشی آن پس از چند روز به‌وسیله‌ی سرکوبی چه‌ بسا خشن‌تر از دفعات پیشین، محتمل است. با نظر به این مؤلفه، چاره‌اندیشی برای «درنغلطیدن به سوگواری افسرده‌کننده» یا «مجال ندادن به ترس‌خوردگی عمومی» از پَسِ سرکوبی احتمالی، در کنار «چگونگی تداوم خیزش-قیام‌هایی با فاصله‌ی کم از پیِ هم» موضوعات اصلی مبحث «چه باید کرد؟» هستند.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-240

#جلیل_شکری
#نقد #چپ_انقلابی #پراتیک #استراتژی #سرکوب
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ مبارزه‌ی طبقاتی و سوسیالیسم
▫️ در آستانه‌ی چرخشِ سده

نوشته‌ی: کمال خسروی

30 مارس 2021

🔸 مبارزه‌ی طبقاتی مجموعه‌ای از کنش‌های فردی، تنیده در بافتاری اجتماعی و تاریخی است. مبارزه‌ی طبقاتی کنش افرادی واقعی است که تحصن و تظاهرات و اعتراض و اعتصاب و بحث و جدل می‌کنند، اسلحه به‌دست می‌گیرند و می‌جنگند، می‌خوانند و می‌نویسند و می‌گویند، با صدا و تصویر و نماد بیان می‌کنند، سازماندهی و تبلیغ و تهییج و بسیج می‌کنند، زندانی و شکنجه و کشته می‌شوند، سرکوب و زندانی و شکنجه و اعدام می‌کنند؛ مبارزه‌ی طبقاتی مجموعه‌ی کنش‌های افراد واقعی در کشاکشِ تغییر یا حفظ وضع موجود است. خاستگاه کنشی که نقطه‌ی عزیمت و محور آن فرد است، به‌ناگزیر حفظ و بقای هستی اجتماعی فرد به‌مثابه موجودی طبیعی، زنده و اجتماعی است. شیوه‌ی هستی فرد، و بنابراین، جایگاه او در شیوه‌ی تولید و بازتولید زندگی اجتماعی، بی‌واسطه‌ترین خاستگاه و انگیزه‌ی کنش فردی اوست. گذار از این کنش فردی به شکل‌گیری هویتی جمعی و پای‌گیری «موجود» یا «هستنده‌»ای اجتماعی به‌نام طبقه‌ی اجتماعی به‌میانجی به‌هم‌پیوستگی این ساحت هستی اجتماعی، یعنی ساحت باصطلاح «اقتصادی» با دو ساحت دیگرِ هستی اجتماعی، همانا ایدئولوژی و سیاست، صورت می‌گیرد. زمانی‌که مارکس در بحث پیرامون درآمدها و سرچشمه‌های آن‌ها، در فصل ماقبل آخر جلد سوم کاپیتال، در تناظر با سه نوع درآمد، یعنی مزد، سود و رانت زمین، سه طبقه‌ی بزرگ اجتماعیِ جامعه‌ی بورژوایی، یعنی کارگران، سرمایه‌داران و زمینداران را استنتاج می‌کند، در حقیقت فقط، و هنوز، به آن سطح بی‌واسطه محدوداست. طبقه زمانی سوژه‌ی مبارزه‌ی طبقاتی است و زمانی دیگر حاصلجمع یا برآیند مجموعه‌ی کنش‌های فردی نیست، بلکه حیات و منطق حرکت خود را، حتی به‌رغم میل و منافع فرد، می‌یابد که فرد این هویت جمعی را پذیرفته و درونی کرده است و از این‌طریق، مبارزه‌ی فردی او هم‌هنگام موجد و تابع این «موجود» اجتماعی شده است.

🔸 این گذار چگونه صورت می‌گیرد؟ چگونه کنش فردی که هسته‌ی واقعی کنش اجتماعی است، تابع آن می‌شود و از چه منظر و پایگاهی، شناخت این گذار و آگاهی انتقادی به آن تبعیت، میسر می‌شود؟...

🔸 آگاهیِ انتقادی، نه واقعیت طبقه‌ی «متوسط» را انکار می‌کند و نه مثلاً، رابطه‌ی اشتغال و انباشت را. آگاهی انتقادی شرایط اجتماعی و تاریخی معینی را نقد می‌کند که به این «واقعیت»ها امکان وجود و حضور می‌دهد. آگاهی انتقادی، رو در روی ایدئولوژی بورژوایی، از این‌طریق وارد مبارزه‌ی طبقاتی می‌شود. آگاهی انتقادی دستگاهی مفهومی و گفتمانی فراهم می‌آورد که در آن «نفع» فردی به شیوه و از منظر دیگری تعریف و تبیین می‌شود: حقوقدان یا نویسنده‌ی مبارز و سالخورده‌ای که در کنار افراد ترقی‌خواه دیگر در مراسم بزرگداشت شاعری بزرگ و محبوب شرکت می‌کند و مورد تعدی و توهین مشتی اوباشِ چماقدار قرار می‌گیرد، نفعی فردی در پذیرش و تحمل این تعدی و اهانت ندارد. با این‌حال، با همین حضور به نفع گرایش معینی در مبارزه‌ی طبقاتی شرکت می‌کند. «نفع» فردی او، که در این حالت چیزی جز خسران جسمی و روانی نیست، در راستای نفع «موجود» اجتماعیِ دیگری به‌نام طبقه‌ی اجتماعی عمل می‌کند. این‌جا، این آگاهی انتقادی است که رابطه‌ی آن «نفع» و این نفع را تعریف می‌کند. «اوباش» و «چماقدار» نامیدنِ مهاجمان به شرکت‌کنندگان در مراسم بزرگداشت یک شاعر، گزینش عامدانه‌ی زبانی ناسزاگو نیست، بلکه گزینشی اجتناب‌ناپذیر است. به دو دلیل: نخست از این رو که رفتار این افراد، حتی بنا بر قوانین ارتجاعی خودِ نظام جمهوری اسلامی، برای پیش‌گیری از قانون‌شکنی نیست، زیرا شرکت‌کنندگان در چنین مراسمی، هیچ قانونی را نقض نکرده‌اند؛ و دوم از این رو که کنش این «اوباش»، شرکت در مبارزه‌ی طبقاتی به‌سود طبقه و نیروی سرکوبگری است که دوام و بقای سیاسی‌اش از آغاز تا امروز، از جمله، به میانجی چماقداریِ اوباشان میسر بوده و هست.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-25G


#کمال_خسروی #مبارزه_طبقاتی #چپ_انقلابی
#هژمونی #سوسیالیسم #طبقه‌_متوسط

🖋@naghd_com
▫️ روش گرامشی
▫️ به مناسبت انتشار ترجمه‌ی فارسی «دفترهای زندان»‏

نوشته‌ی: ژوزف بودجج‏
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

‏2 سپتامبر 2021‏

📝 توضیح «نقد»: به مناسبت انتشار ترجمه‌ی فارسی جلد نخست «دفترهای زندان»، اثر آنتونیو گرامشی، با ترجمه‌ی حسن ‏مرتضوی، که دربرگیرنده‌ی دفترهای اول و دوم یادداشت‌های اوست، بخشی از مقدمه‌ی مترجم انگلیسی این اثر را منتشر می‌کنیم. ‏به‌گفته‌ی مترجم فارسی، این مقدمه شرح بسیار جالبی از روش گرامشی به‌دست می‌دهد و رویکردی را به این روش برجسته ‏می‌کند که تاکنون کم‌تر دیده شده است؛ هم‌چنین دربردارنده‌ی گفتاوردهایی مهم، شاخص و خواندنی از دفترهاست.‏

🔸 سوالی كه هنوز باید پاسخ داده شود، صرف‌نظر از مجادلات سیاسی و متن‌شناختی، این است: چه چیزی قرار است از ‏قرائت دفترهای زندان گرامشی در ویراستی به‌دست آید كه تا حد امكان دقیقاً محتوای دست‌نوشته‌های اصلی را بازتولید می‌كند؟ ‏در بخش باقیمانده‌ی این جستارِ مقدماتی به این سوال پاسخ می‌دهم. هدف من روشن‌كردن اهمیت توجه دقیق به آهنگ اندیشه‌ی ‏گرامشی، به رویه‌ها و روش‌های واكاوی و تركیب‌بندی، تغییرات و چرخش‌هایی كه پروژه‌اش از سر گذراند، به جزییاتی كه ‏معرفی می‌كند، به موشكافی و به همان‌اندازه به تجدیدنظرهایی كه اعمال می‌كند، به نظم و ترتیب‌ها و بازتنظیم مطالب، و ‏حتی به بخش‌بخش‌بودن كل تلاش او است. من می‌كوشم این كار را با تمركز بر مسیر مجموعه‌ای از ایده‌ها انجام دهم كه برای ‏نخستین‌بار بدون جلب‌توجه در گروه كوچكی از یادداشت‌های به‌ظاهر بی‌اهمیت در همان ابتدای دفتر اول پدیدار شدند.‏

🔸 روش‌های متن‌شناسی و نقد در همه‌ جای دفترهای زندان گرامشی عمل می‌كنند. واكاوی نقادانه‌ی مستمر و دقیق كروچه كه ‏بخش چشمگیری از دفترهای زندان را اشغال می‌كند، بسیار معروف است و اهمیت آن‌ها را تعداد بیشماری از منتقدان ‏خاطرنشان کرده‌اند. آنچه كم‌تر معروف اما به همان اندازه برجسته است، نقد مفصل گرامشی از بوخارین است. به همین ‏منوال، دقیقاً می‌دانیم شمار زیادی از یادداشت‌ها به واكاوی انتقادی فرهنگ ایتالیا و به ویژه ادبیات اختصاص داده شده است. ‏اما آنچه به نحو نامكفی ارزیابی و عمدتاً نادیده گرفته شده، حجم عظیم اطلاعات واقعی مفصلی است كه در دفترها ضبط شده ‏است ــ به دلایلی روش «متن‌شناختی» كه در دفترها جریان دارد، توجه زیادی را به خود جلب نكرده است. خیلی دشوار نیست ‏كه درك‌كنیم چرا چنین است. عملاً هر توصیف و بحث درباره‌ی متن گرامشی متضمن ملاحظاتی درباره تكه تكه بودنش و ‏خصلت ناكامل آن است. چنین ملاحظاتی غالباً ملازم این فرضیه است كه وظیفه‌ی پژوهشگر گرامشی است كه از این قطعات ‏پراكنده، كل منسجمی را بسازد. تلویحاً یا صراحتاً، سرشت تكه‌تكه‌‌ی دفترها معمولاً به شرایط وحشیانه‌ای نسبت داده می‌شود ‏كه در آن تألیف شدند. تكه‌تكه‌بودن، به بیان دیگر، مانعی نامیمون پنداشته می‌شود در مقابل فهم این‌كه گرامشی قصد داشته چه ‏چیزی بگوید یا چه می‌گفت اگر فقط وقت و وسایل تهیه‌ی كتابی «متعارف» یا مجموعه‌ای از كتاب‌ها را می‌داشت. از این‌رو ‏برای «انتظام‌بخشیدن» به دفترها، جمع‌آوری قطعات مرتبط با درونمایه‌هایی معین یا مباحثی معین، تلاش‌هایی صورت گرفته ‏است. ‏

🔸 اغلب این درونمایه‌ها یا مباحث از عنوان‌هایی گرفته‌ شده‌اند كه بر خود بسیاری از دفترها نقش بسته است: «فلسفه‌ی بنه‌دِتو ‏كروچه»، «نیكولو ماكیاولی»، «یادداشت‌ها و قطعاتی برای مجموعه‌ای از جستارها درباره‌ی تاریخ روشنفكران»، ‌‏«روشنفكران و فوردیسم»، «نقد ادبی» و غیره. تا حدودی این امر با توجه به حجم خود دفترها، نیاز به ارائه‌ی آن‌ها در شكلی ‌‏«خواندنی» و عدم اهمیت یا عدم‌مناسبت نسبی ظاهری بسیاری از یادداشت‌‌ها برای بسط درونمایه‌های عمده‌ای كه در دفترها ‏به آن پرداخته شده منطقی است. سپس ویراستار، پژوهشگر یا مفسر گرامشی احساس اجبار می‌كند كه این قطعات را گرد آورد ‏و مانند كوویه‌ی آن روزگار آن‌ها را به هم بدوزد. گاهی این عملیات بازسازی مسئولانه، یعنی با آگاهی انتقادی از ‏محدودیت‌هایش، انجام می‌شود. اما زمانی دیگر، این عملیات با این باور گمراه‌كننده انجام می‌شود كه می‌توان به واقع نه فقط ‏اندیشه گرامشی بلكه خود گرامشی را بازسازی كنیم. ‏



🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2t3


#گرامشی #ژوزف_بودجج #حسن_مرتضوی
#چپ_ایتالیا #هژمونی #پوزیتیویسم #روشنفکران


🖋@naghd_com
▫️ چپ عرب و ناسیونالیسم: خطایی شوم

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: توماس اشمیدینگر
ترجمه‌ی: مریم فرهمند

‏31 اکتبر 2021‏

📝 توضیح «نقد»: هرچند ظرف تحولات اجتماعی/سیاسی، مرزهای «ملی» است و پی‌آمد این تحولات در نخستین گام بر ‏زندگی مردمان ساکن در این مرزها اثر می‌گذارد، اما ریشه‌یابی و تبیین و نقد آن‌ها، بدون در نظر گرفتن عوامل موثر در ‏سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی ممکن نیست؛ بسا که این عوامل و مناسبات خود پدید آورنده‌ی همان ظرف‌هایی است که با ‏مرزهای «ملی» تعریف و مشخص می‌شوند. برای ایران، آشنایی با تحولات منطقه و به‌ویژه خاورمیانه از اهمیت غیرقابل ‏انکاری برخوردار است و برای رویکردی نقادانه و رهایی‌بخش، آشنایی با نقش گرایش‌های اجتماعی و نیروهای سیاسی چپ، ‏یا آن‌ها که بنا بر ادراک خود یا قاعده و قرارهای گفتمانی/سیاسی بین‌المللی «چپ» نامیده شده‌اند، جایگاه ویژه‌ای دارد. از همین ‏رو خواهیم کوشید در مجموعه‌ای تازه، با ترجمه‌ی آثاری که به بررسی و واکاوی نقش گرایش‌های اجتماعی و نیروهای ‏سیاسی «چپ» پرداخته‌اند، سهم کوچکی در این راستا ادا کنیم.‏
بدیهی است ترجمه‌ی این آثار نشانه‌ی موافقت مترجم یا «نقد» با آرای نویسندگان آن‌ها نیست و فقط در راستای آگاهی‌رسانی ‏پیرامون دیدگاه‌ها و استدلال‌های گوناگون و گاه متناقض است.‏

نوشته‌ی پیش رو متن کوتاهی است که با زبانی ساده تصویری کلی از پای‌گیری، فعالیت‌ها و سرانجامِ برخی سازمان‌ها و ‏حزب‌های سیاسی، عمدتاً احزاب «کمونیست» پیرو اتحاد جماهیر شوروی، در مصر، سودان، عراق و سوریه به‌دست می‌دهد. ‏زمان نگارش این نوشته سال 2003 است و داده‌های تاریخی ذکرشده در آن را باید با توجه به این تاریخ در نظر گرفت.‏

🔸 چپ عرب در دهه‌ی بیستم و سی‌امِ سده‌ی بیستم به‌مثابه پاسخ به بحرانی پای گرفت که جوامع عربی از زمان دست‌اندازی ‏استعمار اروپا برای تغییر شکل اقتصاد ملی به سرمایه‌داری پیرامونی، به آن دچار شده بودند. این چپ‌ مُعرف بدیلی در برابر ‏ناسیونالیسم عربی و بنیادگرایی اسلامی اخوان‌المسلمین بود.‏

🔸 هر سه گرایش‌، از حوزه‌های‌ مشابهی در هر یک از این جوامع یارگیری کردند. پایه‌های اجتماعی چپ‌ها، ناسیونالیسم ‏عربی و بنیادگرایی اسلامی نه متعلق به نخبگان سنتی خاور میانه و نه متشکل از قشرهای مردمی بود که در اقتصاد سنتی ‏مشغول به کار بودند (کشاورزان، بادیه‌نشینان، پیشه‌وران). آن‌ها اغلب از میان کسانی بودند که کاملاً در حوزه‌های مدرن ‏اقتصاد ادغام شده بودند، یعنی پرولتاریای شکل‌گرفته‌ی شهری در سده‌ی 19 و 20 و نخبگان تحصیل‌کرده‌ی جدید غربی شامل ‏کارمندان و ارتشیان.‏

🔸 ورای این نقاط اشتراک، چپ‌ خود را در کشورهای مختلف عربی بعضاً به ‌طرق بسیار متفاوتی گسترش می‌داد. در ادامه ‏تلاش خواهم کرد با شرحی مختصر و ساده به‌وسیله‌ی نمونه‌هایی جداگانه، امکان نگرشی به تاریخ احزاب کمونیست را فراهم ‏آورم که در اروپا اساساً به آن کم توجه شده است. در پایان می‌بایست درباره‌ی سؤالِ نسبتِ رابطه‌ی چپ با ناسیونالیسم عربی ‏تحقیق شود.‏

🔹متن کامل نخستین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Ap

#خاور_میانه #توماس_اشمیدینگر #مریم_فرهمند
#چپ_عرب #ناسیونالیسم #حزب_کمونیست

👇🏽
🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ چپ و سیاست هویت

نوشته‌ی: اریک هابسبام
ترجمه‌ی: ارغوان فراهانی

20 اوت 2022

📝 این مقاله متن سخنرانی هابسباوم در مه 1996 است.

🔸 موضوع سخنرانی من موضوعی است که در کمال تعجب بسیار جدید است. ما چنان به اصطلاحاتی هم‌چون «هویت جمعی»، «گروه‌های هویتی»، «سیاست هویت» و البته «قومیت» خو کرده‌ایم که سخت می‌توان به یاد آورد که این اصطلاحات چه‌قدر در دایره‌ی واژگان رایج گفتمان سیاسی نوظهورند. برای مثال اگر به دایرةالمعارف بین‌المللی علوم اجتماعی، منتشرشده در سال 1968 رجوع کنید ــ که یعنی نگارش آن مربوط به اواسط دهه‌ی 1960 بوده است ــ هیچ مدخلی تحت عنوان هویت نمی‌یابید، به جز یک مورد درباره‌ی هویت روانی- اجتماعی نوشته‌ی اریک اریکسون که دغدغه‌اش عمدتاً مباحثی بود از جنسِ به اصطلاح‌ «بحران هویت» در نوجوانانی که با این مسئله درگیرند که دقیقاً که و چه هستند و از این گذشته متنی کلی درباره‌ی هویت‌یابی رأی‌دهندگان. و در رابطه با واژه‌ی «قومیت» هم باید گفت که در واژه‌نامه‌ی آکسفورد منتشرشده در اوایل دهه‌ی 1970، هنوز واژه‌ای کم‌یاب است که به «بت‌پرستی و خرافات خداناباورانه» اشاره دارد و بر اساس نقل‌قول‌هایی مربوط به قرن هجدهم ثبت شده است. خلاصه آن‌که ما با اصطلاحات و مفاهیمی سروکار داریم که تازه از دهه‌ی 1960 کاربرد پیدا کرده‌اند...

🔸 از نظر من ظهور سیاست هویت پیامد دگرگونی‌ها و تحولات به‌شدت عمیق و سریع جامعه‌ی بشری در ربع سوم قرن حاضر [قرن بیستم] است؛ تحولاتی که سعی کرده‌ام آن را در بخش دوم کتاب عصر نهایت ها که در واقع تاریخی است که درباره‌ی «سده‌ی بیستم کوتاه»نوشته‌ام، توضیح دهم و بفهمم. این دیدگاهِ فقط من نیست. مثلاً دنیل بل، جامعه‌شناس آمریکایی در سال 1975 استدلال کرده است که «فروپاشی ساختارهای اقتدار سنتی، و گروه‌های اجتماعیِ مؤثر سابق ــ که به‌صورت تاریخی شامل ملت و طبقه بوده است ــ وابستگی قومی را برجسته‌تر می‌کند.»

🔸 در واقع می‌دانیم که هم دولت- ملت و هم احزاب و جنبش‌های طبقاتی سابق، در نتیجه‌ی این تحولات تضعیف شده‌اند، و به‌علاوه، ما در بحبوحه‌ی یک «انقلاب فرهنگی» غول‌آسا بوده‌ایم (و هنوز هستیم)، در میانه‌ی یک «اضمحلال حیرت‌آور هنجارها، شکل‌ها و ارزش‌های اجتماعی قدیم که بسیاری از ساکنان جهان توسعه‌یافته را تنها و غریب به حال خود رها کرده است.» اگر اجازه بدهید یک نقل‌قول دیگر از خودم هم بیاورم: «کلمه‌ی ”اجتماع“ هیچ‌گاه چنین نادقیق و بی‌ربط استفاده نشده بود که در این دهه‌هایی که ”اجتماع‌ها“، در معنای دقیق جامعه‌شناختی آن، به‌ندرت در زندگی واقعی یافت می‌شوند». در جهانی که همه‌ی چیزهای دیگر در حال حرکت و تغییر است و هیچ‌چیز دیگری در آن قطعی نیست، انسان‌ها به دنبال گروه‌هایی می‌گردند که بتوانند، همواره و بی‌چون‌وچرا، به آن‌ها تعلق داشته باشند و گروه هویتی را می‌یابند؛ از همین‌جاست پارادوکس عجیبی که اورلاندو پترسون، جامعه‌شناس برجسته هاروارد (که اتفاقاً اهل کارائیب هم هست) شناسایی کرده است: «مردم انتخاب می‌کنند که به یک گروه هویتی تعلق داشته باشند، اما این انتخابی‌ست بر مبنای باوری بسیار محکم مبنی بر این‌که شخص مطلقاً چاره‌ای جز تعلق به آن گروه ندارد».این‌که تعلق به چنین گروهی، انتخابی است، گاهی ممکن است آشکار شود. مثلاً بین سال‌های 1960 تا 1990، تعداد آمریکایی‌هایی که خود را «آمریکایی سرخ‌پوست» یا «بومی آمریکا» می‌دانند تقریباً چهار برابر شد، آماری بسیار بزرگ‌تر از آن‌که بتوان با جمعیت‌شناسی معمول توضیح داد، و اتفاقاً از آن‌جایی‌که هفتاد درصد از این «بومیان آمریکا» ازدواج‌های برون‌نژادی می‌کنند، این‌که «بومی آمریکا» از لحاظ قومیتی دقیقاً چه کسی است، به‌هیچ‌وجه روشن نیست.
پس ما از این «هویت» جمعی، این احساس تعلق به یک گروه اصلی و اولیه که اساس این هویت است، چه می‌فهمیم؟...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-35B

#اریک_هابسبام #ارغوان_فراهانی #سیاست_هویت #چپ

👇🏼

🖋@naghd_com‏ ‏
▫️ نقش پویایی خواست‌ها
▫️ پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها


14 ژوئن 2023

نوشته‌ی: کمال خسروی

🔸 تحلیل مشخص از شرایط مشخص به معنای عزیمت از وضع موجود نیست، عزیمت از امر مشخص است. تعّیناتی که هم‌راهی، هم‌هنگامی و هم‌دوسی‌شان به امر مشخص در مقام مشخصِ اندیشیده هویت می‌بخشند، فقط مرکب از امور واقع نیستند. در ترکیب تعیّناتِ امر مشخصْ هم امور واقع دخیل‌اند، هم فرانمودهایی که خود را هم‌چون امر واقع می‌نمایانند و هم، مهم‌تر از هر چیز دیگر، گرایش‌های رو به زوال یا به ‌سوی بالندگی، و بالقوگی‌های رو به انکشاف. جای‌گزین‌ کردن وضع موجود به‌جای امر مشخص و عزیمت از آن با ادعای «واقع‌بینی»، نه فقط به ابتذالِ سطحی‌نگری فرو می‌افتد و خودْ به جزئی ایدئولوژیک در ترکیب امر مشخص بدل می‌شود، بلکه مهم‌تر از هر چیز دیگر، گرایش‌ها و بالقوگی‌های پویای امر واقع را نادیده می‌گیرد. بی‌گمان بزرگ‌ترین دشواری تحلیل امر مشخص، تشخیص امور واقع از گرایش‌های پویای آن است. این‌جاست که خطاها ممکن، بسا گریزناپذیر، می‌شوند. یگانه راه تشخیص و تمایز گرایش‌ها و بالقوگی‌ها، تاریخیتِ امر مشخص است، بی‌آن‌که تاریخیت به دام تاریخ و تاریخی‌گری افتد: چه در استناد به پیشینه و چه در عطف به پیش‌گوییِ غایت‌شناختی. کشف هم‌دوسی‌های بنیادینِ امر مشخص، و از آن‌جا، استنتاج چیزی که بتوان آن ‌را منطق ویژه‌ی موضوعِ ویژه نامید، کاری است دشوار و نه همواره قرین کام‌یابی. از این‌ رو، چه در طرح تعیّن‌ها و چه در نقد واکاوی‌ها چاره‌ای جز تلاش و فروتنی نیست.

🔸 معضل فراهم‌آوری، تدوین و صورت‌بندی مواد «منشور»ها و «برنامه»ها و تناقضات صوری و محتواییِ مواد آن‌ها در اساس ناشی از همین تنش بین تعین ناظر بر امر واقع و تعین معطوف به گرایش و بالقوگی در چارچوب یک بند یا بین بندهاست. حتی تناقضاتی صوری از این دست که روشن نیست ماده‌ای از منشور یا برنامه به‌مثابه‌ی «خواسته» صورت‌بندی شده یا به‌عنوان «فرمان»، یعنی روشن نیست که این ماده، صورت‌بندی «خواسته»ای از یک مرجع قدرت (نهادین، سیاسی یا اقتصادی) است یا فرمانی برنامه‌ای برای وضع یا برنهادن موقعیتی نهادین‌، ‌سیاسی یا اقتصادی، از این تنش منشاء می‌گیرند که نقطه‌ی عزیمت آن‌ها بین وضع جاری امور یا بالقوگی‌های تحول و تطور آن در نوسان است. همین نوسان بین «خواسته» و «فرمان» است که به تناقضات صوری دیگر راه می‌برد. مثلاً موجب می‌شود بندها یا موادی از منشور به‌مثابه‌ی «حداقل» توصیف شوند، در حالی ‌که بنا بر ترکیب بانیان منشور، شکل «حداکثر» آن‌ها قابل تصور نیست. یا موادی به‌مثابه‌ی «فرمان» طرح می‌شوند، در حالی‌ که ضامن اجرایی یا نیروی سیاسی و اجتماعی پشتوانه‌ی آن‌ها به‌روشنی تعریف نشده ‌است. معضل از یک ‌سو تلاش برای تقلیل‌ نیافتن و محدود نماندن به به‌اصطلاح «واقع‌بینی» و سطح موجود «خواست»هاست، و از سوی دیگر، فاصله‌ گرفتن از خیال‌پردازی‌های سیاسی و اجتماعی‌ای که از افق مبارزه‌ی سیاسی فراتر می‌روند یا چیزی جز تکرار کلیشه‌های بی‌هوده و بی‌محتوا نیستند. حل این کشاکش از یک ‌سو مستلزم به ‌رسمیت ‌شناختن مشروعیت منشورها و برنامه‌های مترقیِ متفاوت و گاه متناقض، و از سوی دیگر، گفت‌وگوی انتقادی بین آن‌ها و پیرامون آن‌هاست.

🔸 تلاش جُستار پیش‌ِ رو کاوش در سرشت خواست‌ها و ژرف‌کاوی در معیارهای تمایز تعینات ناظر بر امر واقع و بر گرایش‌ها و ادای سهمی در این گفت‌وگوی انتقادی است. هدفْ واکاوی و نقدِ چالشی است که رویکرد چپ انقلابی در کشاکش و تنش بین «وضع موجود» و چشم‌انداز رهایی با آن روبه‌روست و پیش‌نهادن معیار تازه‌ای برای سرشت‌نشان خواست‌های جنبش انقلابی، هم‌راه با طرح نمونه‌وار صورت‌بندی برخی خواست‌ها بر پایه‌ی این معیار.


🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3wn

#کمال_خسروی
#قدرت_انقلابی #مبارزه‌_طبقاتی #چپ_رادیکال
#منشور #برنامه_حداقل

👇🏽

🖋@naghd_com
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
▫️ پیرامون فروپاشی جوامع نوع شوروی

9 اکتبر 2024

نوشته‌ی: کمال خسروی

📝 توضیح «نقد»: این نوشته نخستین بار در شماره‌ی ششم نشریه‌ی «نقد»، آذرماه 1370 (دسامبر 1991)، انتشار یافت.

🔸 چپ رادیکال مسلماً نه در پای‌کوبی تلویزیون‌های بورژوازی برای نمایش مکرر صحنه‌ی فروکشیدن مجسمه‌های لنین شریک است و نه در اندوه تراژیک متولیان و ریزه‌خوارانی که بر گِرد این تندیس‌ها ضریح امام‌زاده‌های نان‌آور خود را بر پا کرده بودند و اکنون سرشکسته و پریشان یا راه انتحار را پیشه می‌کنند و یا بوسه بر آستان سرمایه می‌زنند. اما زمین‌لرزه‌ای اجتماعی و تاریخی که این بناهای سست‌بنیاد را به لرزه درآورده و تاب استواری تندیس‌های تنومند را از آن‌ها ستانده است، زمین را زیر پای چپ رادیکال نیز به تکان واداشته است؛ آن‌چنان که چپ نمی‌تواند بر سکویی استوار بایستد و با غول پلیدی که شادمان و پای‌کوبان هاضمه‌ی خود را برای بلعیدن بخش عظیمی از نیروی کار انسانی آماده می‌کند، به مقابله برخیزد: چپ در مفصل بحران تئوری انتقادی و بحران چشم‌انداز تاریخیِ رهایی انسان در برزخ ایستاده است.

🔸 این برزخ، اما تنها معضل گروه کوچک روشنفکرانی نیست که در فاصله‌ی رؤیا و بیداری، در شکاف بین ایده‌های مبهمِ تحققْ نایافته و واقعیت خشک و زمخت هستی‌پذیرفته، تقلا می‌کنند. این برزخ همانا، بازتاب موقعیت عینی و اجتماعی طبقه‌ای است که در فاصله‌ی نخستین تجربه‌ی شکست‌خورده‌ی خویش و چشم‌انداز بلاواسطه‌ی اسارت و استثماری قدیمی، بی‌چاره و درمانده ایستاده است. هم‌چنین، بازتاب جایگاه اجتماعی طبقه‌ای است که در فاصله‌ی آرمانی گویی بربادرفته و تداوم استثماری روزمره، شاهد و ناظر گنگ رویدادهای شتابان است.

🔸 چپ از یک‌سو در منگنه‌ی فشاری مضاعف است؛ زیرا هم شرایط عینی زندگی‌اش لحظه به لحظه سخت‌تر می‌شوند و هم شُمار وظایف دشواری که پیشِ رو دارد، بیش از پیش افزایش می‌یابند. از سوی دیگر، اگر این موقعیت تاریخیِ تازه را در پرتو منطق تحول تاریخی بنگریم، می‌بینیم که فشارهای اقتصادی و اجتماعی به‌طور عینی، و فشارهای سیاسی و ایدئولوژیک به‌طور ذهنی، تاریخاً و منطقاً امکان گشایش نوینی را نوید می‌دهند. چپ باید این موقعیت و این وظایف را جدی بگیرد.

🔸 بزرگ‌ترین خطری که چپ رادیکال را دست‌کم در زمینه‌ی فعالت تئوریکش تهدید می‌کند، دستْ شستن از فعالیت انتقادی از ترس هم‌راستا شدن با موج تهاجم ایدئولوژیک بورژوازی است. چپ رادیکال حتی یک لحظه هم نباید در تلاش خود برای تدوین یک تئوری انتقادی درباره‌ی جامعه، برای جستجوی راه‌ها و شیوه‌های سرنگونی وضع موجود، برای تدوین خطوط کلی یا حوزه‌ی مسائل جامعه‌ای عاری از سلطه، برای تحلیل و نقد تئوری مارکس، تحلیل و نقد جریان‌های گوناگون درون جنبش کارگری و انقلابی، نقد و تحلیل فرآیند شکل‌گیری جوامع نوع شوروی و علل فروپاشی آن‌ها از پای بنشیند...

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-4kv

#کمال_خسروی #تئوری_انتقادی #جوامع_نوع_شوروی #چپ_رادیکال

👇🏽

🖋@naghd_com