▫️ شرط ضروری حزب: نقد و خودانتقادگری
▫️ جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی سوم با حزب کموناردهای انقلابی (DKP)
یحیی مرادی
12 مه 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش سوم این گفتوگوها را در ادامه میخوانید. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تایید آنها از سوی «نقد» نیست.
🔸حزب کموناردهای انقلابی (Devrimci Komünarlar Partisi) که به اختصار از آن به نام DKP یاد میشود، یکی از احزاب چپ ترکیه است که در شمال سوریه فعال است. اهمیت جنبش روژاوا برای حزب کموناردهای انقلابی این است که محل تأسیس و اعلام موجودیتِ رسمی آن در روژاوا و پس از عملیات کوبانی انجام شد. حزب کموناردهای انقلابی از دو خط رسمی سیاسی مجزا تشکیل شده است. سابقهی بلندمدت مبارزاتی هر یک از این دو خط سیاسی به دههی 1970 باز میگردد. شاخهیِ نظامی حزب کموناردهای انقلابی با نام BÖG (Birleşik Özgürlük Güçleri) یا نیروهای متحد آزادی فعالیت میکند. هدف اولیه این بود که چتری سازمانی برای اتحاد سازمانها و احزاب انقلابی تحت نام نیروهای متحد آزادی ایجاد شود. این چتر سازمانی در اقناع دیگران برای اتحاد چندان موفق عمل نکرد و نیروهای متحد آزادی بهعنوان شاخهی نظامی حزب کموناردهای انقلابی باقی ماند. بدنهی عمدهی کادرهای حزب کموناردهای انقلابی برآمده از جنبش دانشجویی ترکیه و دانشآموختگان دانشگاههای آنکارا و استانبول و … هستند. به نظر میرسد که جنبش پارک گزی، لحظهی تحول این فعالان دانشجویی به میلیتانتِ سیاسی بوده است. در قیاس با دیگر احزاب چپ ترکیه که در شمال سوریه حضور دارند، در مجموع اعضای این حزب، بیشتر از دانشجویان تشکیل شده است.
🔸 گفتگوی پیشرو با خالد یکی از فرماندهان این حزب در تابستان 2017 و اندکی پس از جان باختن اولاش بایراکتاراوغلو صورت گرفته است. در سال 2018 و پس از سلسله حوادثی، حزب کموناردهای انقلابی دچار انشعاب شد و اکنون دو حزب منشعب با نامهای حزب کموناردهای انقلابی/اتحاد و حزب کموناردهای انقلابی/نیروهای متحد آزادی به فعالیت خود ادامه میدهند.
(ی.م.)
🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1qB
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#کردستان #حزب #دموکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی سوم با حزب کموناردهای انقلابی (DKP)
یحیی مرادی
12 مه 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش سوم این گفتوگوها را در ادامه میخوانید. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تایید آنها از سوی «نقد» نیست.
🔸حزب کموناردهای انقلابی (Devrimci Komünarlar Partisi) که به اختصار از آن به نام DKP یاد میشود، یکی از احزاب چپ ترکیه است که در شمال سوریه فعال است. اهمیت جنبش روژاوا برای حزب کموناردهای انقلابی این است که محل تأسیس و اعلام موجودیتِ رسمی آن در روژاوا و پس از عملیات کوبانی انجام شد. حزب کموناردهای انقلابی از دو خط رسمی سیاسی مجزا تشکیل شده است. سابقهی بلندمدت مبارزاتی هر یک از این دو خط سیاسی به دههی 1970 باز میگردد. شاخهیِ نظامی حزب کموناردهای انقلابی با نام BÖG (Birleşik Özgürlük Güçleri) یا نیروهای متحد آزادی فعالیت میکند. هدف اولیه این بود که چتری سازمانی برای اتحاد سازمانها و احزاب انقلابی تحت نام نیروهای متحد آزادی ایجاد شود. این چتر سازمانی در اقناع دیگران برای اتحاد چندان موفق عمل نکرد و نیروهای متحد آزادی بهعنوان شاخهی نظامی حزب کموناردهای انقلابی باقی ماند. بدنهی عمدهی کادرهای حزب کموناردهای انقلابی برآمده از جنبش دانشجویی ترکیه و دانشآموختگان دانشگاههای آنکارا و استانبول و … هستند. به نظر میرسد که جنبش پارک گزی، لحظهی تحول این فعالان دانشجویی به میلیتانتِ سیاسی بوده است. در قیاس با دیگر احزاب چپ ترکیه که در شمال سوریه حضور دارند، در مجموع اعضای این حزب، بیشتر از دانشجویان تشکیل شده است.
🔸 گفتگوی پیشرو با خالد یکی از فرماندهان این حزب در تابستان 2017 و اندکی پس از جان باختن اولاش بایراکتاراوغلو صورت گرفته است. در سال 2018 و پس از سلسله حوادثی، حزب کموناردهای انقلابی دچار انشعاب شد و اکنون دو حزب منشعب با نامهای حزب کموناردهای انقلابی/اتحاد و حزب کموناردهای انقلابی/نیروهای متحد آزادی به فعالیت خود ادامه میدهند.
(ی.م.)
🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1qB
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#کردستان #حزب #دموکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شرط ضروری حزب: نقد و خودانتقادگری
جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی سوم با DKP نوشتهی: یحیی مرادی ما در سال 1979 نگاه استراتژیک خود دربارهی کردستان را تبیین کردیم و به این نتیجه رسیدیم که برای خلق کردستان یک سازمان خودمختار ایجاد کنیم. این…
▫️ باید مردم را سیاسی کرد
▫️ جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی چهارم با حزب کمونیست کارگری ترکیه/لنینیست
یحیی مرادی
یکم ژوئن 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش چهارم این گفتوگوها را در ادامه میخوانید. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تایید آنها از سوی «نقد» نیست.
🔹 حزب کمونیست کارگری ترکیه/لنینیست (Türkiye Komünist Emek Partisi/Leninist) یا TKEP/L، یکی از احزاب چپ ترکیه است که برای پشتیبانی از جنبش روژاوا در شمال سوریه فعالیت میکند. ریشهی نظری و پراتیک این حزب به سازمانی باز میگردد که دنیز گزمیش و رفقایشان با نام ارتش آزادیبخش خلق ترکیه (THKO) بنا نهادند. گفتوگوی پیشِ رو با یوسف، یکی از فرماندهان این حزب صورت گرفته است. (ی.م.)
بخشهایی از متن مصاحبه:
🔸 ما معتقد نیستیم که پس از استالین، شوروی سوسیالیستی نبود. ما میگوییم شوروی تا پایان سوسیالیستی بود. مشکلاتی که شوروی داشت، دقیقاً مشکلات و مسائل سوسیالیسم است. شوروی یک تجربهی بزرگ سوسیالیسم محسوب میشود. ما ایدههای مائو مبنی بر اینکه شوروی سوسیالامپریالیسم است، یا اینکه شوروی پس از استالین سوسیالیستی نبود را غیرعلمی میدانیم. مارکسیسم یک شکل علمی اندیشه است. کسی که معتقد است سوسیالیسم بعد از یک شخص دیگر وجود ندارد، فقط عدم آگاهی خود و بیدانشیاش از روش اندیشهورزی مارکسیستی یا ماتریالیسم دیالکتیکی را عیان میکند. اما از سوی دیگر بههیچوجه معتقد نیستیم که شوروی ایدئال بود. هر ارزیابیای از شوروی باید در متنِ تاریخ شوروی انجام شود، یعنی از لنین تا گورباچف...
🔸 مسئلهی بوروکراسی بعد از انقلاب، مسئلهای جدی است و تنها به روژاوا یا حزب بلشویک محدود نمیشود. اگر واقعاً با بوروکراسی مواجه شدیم در هرکجا، باید شدیداً آن را نقد و به شکلی دیگر حل کنیم. من هم موافقم که بوروکراسی مسئلهای بسیار مهم است و تجربهی سوسیالیسم هم تأیید میکند که گاهی به چشم اسفندیار جنبش بدل میشود. راهحل ابتدایی برای آن روشن است: «باید مردم را سیاسی کرد». این راهی بسیار طولانی است، اما یک حزب کمونیست باید برای آن پاسخی بیابد. بوروکراسی مسئلهای بزرگ در تمام تجارب سوسیالیستی است. ما باید آن را در پلتفورمها به بحث بگذاریم. برخی میگویند باید اقتدار مرکزیت را تضعیف کرد. مشکل چنین روشی این است که با تضعیف اقتدار مرکزی، تشکیلات با مشکلات امنیتی مواجه میشود. برخی دیگر معتقدند که باید نیروهای محلی را قدرت بخشیم. ما باید تمام این مسائل را ارزیابی کنیم و نتایج آن باید بررسی شود.
🔸 بیطرفی نسبت به آنچه محور مقاومت خوانده میشود و حتی جانبداری و حمایت از آن، مسئلهای جدید نیست. در داخل ترکیه بخشهایی به این بلوک قدرت بهمثابه جریانی سوسیالیستی نگاه میکنند. مسئله اینجاست که آیا میتوان با نیروهای مذهبی وارد ائتلاف و پیمان سیاسی شد یا نه؟ در دههی 90 میلادی چنین بحثهایی در زندانهای ترکیه بهراه افتاده بود. آن روزها بهتازگی اخبار هولناک کشتار مبارزان چپگرای ایرانی توسط رژیم، به ما رسیده بود. برخی از مائوئیستها معتقد بودند که برای مقابله با فاشیسم و ارتش که عمدتاً سکولار هستند، میتوان با نیروهای مذهبی همکاری کرد. ما و برخی از رفقای گروههای دیگر چنین باوری نداشتیم. استدلال ما این بود که چپ ایران دقیقاً در نتیجهی همکاری با نیروهای مذهبی، به قعر دخمههای تاریخ رفت...
🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1sZ
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#کردستان #حزب #کمونیسم_کارگری #بوروکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی چهارم با حزب کمونیست کارگری ترکیه/لنینیست
یحیی مرادی
یکم ژوئن 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش چهارم این گفتوگوها را در ادامه میخوانید. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تایید آنها از سوی «نقد» نیست.
🔹 حزب کمونیست کارگری ترکیه/لنینیست (Türkiye Komünist Emek Partisi/Leninist) یا TKEP/L، یکی از احزاب چپ ترکیه است که برای پشتیبانی از جنبش روژاوا در شمال سوریه فعالیت میکند. ریشهی نظری و پراتیک این حزب به سازمانی باز میگردد که دنیز گزمیش و رفقایشان با نام ارتش آزادیبخش خلق ترکیه (THKO) بنا نهادند. گفتوگوی پیشِ رو با یوسف، یکی از فرماندهان این حزب صورت گرفته است. (ی.م.)
بخشهایی از متن مصاحبه:
🔸 ما معتقد نیستیم که پس از استالین، شوروی سوسیالیستی نبود. ما میگوییم شوروی تا پایان سوسیالیستی بود. مشکلاتی که شوروی داشت، دقیقاً مشکلات و مسائل سوسیالیسم است. شوروی یک تجربهی بزرگ سوسیالیسم محسوب میشود. ما ایدههای مائو مبنی بر اینکه شوروی سوسیالامپریالیسم است، یا اینکه شوروی پس از استالین سوسیالیستی نبود را غیرعلمی میدانیم. مارکسیسم یک شکل علمی اندیشه است. کسی که معتقد است سوسیالیسم بعد از یک شخص دیگر وجود ندارد، فقط عدم آگاهی خود و بیدانشیاش از روش اندیشهورزی مارکسیستی یا ماتریالیسم دیالکتیکی را عیان میکند. اما از سوی دیگر بههیچوجه معتقد نیستیم که شوروی ایدئال بود. هر ارزیابیای از شوروی باید در متنِ تاریخ شوروی انجام شود، یعنی از لنین تا گورباچف...
🔸 مسئلهی بوروکراسی بعد از انقلاب، مسئلهای جدی است و تنها به روژاوا یا حزب بلشویک محدود نمیشود. اگر واقعاً با بوروکراسی مواجه شدیم در هرکجا، باید شدیداً آن را نقد و به شکلی دیگر حل کنیم. من هم موافقم که بوروکراسی مسئلهای بسیار مهم است و تجربهی سوسیالیسم هم تأیید میکند که گاهی به چشم اسفندیار جنبش بدل میشود. راهحل ابتدایی برای آن روشن است: «باید مردم را سیاسی کرد». این راهی بسیار طولانی است، اما یک حزب کمونیست باید برای آن پاسخی بیابد. بوروکراسی مسئلهای بزرگ در تمام تجارب سوسیالیستی است. ما باید آن را در پلتفورمها به بحث بگذاریم. برخی میگویند باید اقتدار مرکزیت را تضعیف کرد. مشکل چنین روشی این است که با تضعیف اقتدار مرکزی، تشکیلات با مشکلات امنیتی مواجه میشود. برخی دیگر معتقدند که باید نیروهای محلی را قدرت بخشیم. ما باید تمام این مسائل را ارزیابی کنیم و نتایج آن باید بررسی شود.
🔸 بیطرفی نسبت به آنچه محور مقاومت خوانده میشود و حتی جانبداری و حمایت از آن، مسئلهای جدید نیست. در داخل ترکیه بخشهایی به این بلوک قدرت بهمثابه جریانی سوسیالیستی نگاه میکنند. مسئله اینجاست که آیا میتوان با نیروهای مذهبی وارد ائتلاف و پیمان سیاسی شد یا نه؟ در دههی 90 میلادی چنین بحثهایی در زندانهای ترکیه بهراه افتاده بود. آن روزها بهتازگی اخبار هولناک کشتار مبارزان چپگرای ایرانی توسط رژیم، به ما رسیده بود. برخی از مائوئیستها معتقد بودند که برای مقابله با فاشیسم و ارتش که عمدتاً سکولار هستند، میتوان با نیروهای مذهبی همکاری کرد. ما و برخی از رفقای گروههای دیگر چنین باوری نداشتیم. استدلال ما این بود که چپ ایران دقیقاً در نتیجهی همکاری با نیروهای مذهبی، به قعر دخمههای تاریخ رفت...
🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1sZ
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#کردستان #حزب #کمونیسم_کارگری #بوروکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
باید مردم را سیاسی کرد
جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی چهارم با TKEP/L نوشتهی: یحیی مرادی از نظر «ارتش آزادیبخش خلق ترکیه ـ وحدت در مبارزه» پس از کودتا، فاشیسم در باکور و ترکیه شکل دولتی پیدا کرد و ساختار دولت فاشیستی شد. بنابر…
▫️ مرحلهی نخست: انقلاب دموکراتیک
▫️ جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی پنجم با با حزب کمونیست ترکیه مارکسیست ـ لنینیست
(TKP/ML)
یحیی مرادی
19 ژوئیه 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش پنجم این گفتوگوها را در ادامه میخوانید. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تایید آنها از سوی «نقد» نیست.
🔹 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست ـ لنینیست (Türkiye Komünist Partisi/Marksist-Leninist) یکی از احزابی است که در حمایت از جنبش روژاوا، در شمال سوریه فعالیت میکند. بنیانگذار این حزب، ابراهیم کایپاککایا است، روشنفکر و سازماندهی که از او در مقام یکی از ستونهای نظری و پراتیک جنبش کمونیستیِ معاصر ترکیه یاد میشود. زمانیکه کایپاککایا در دانشگاه استانبول تحصیل میکرد، به عضویت حزب انقلابیِ کارگران و دهقانان ترکیه (یا TİİKP) درآمد. پس از مدتی به همراه چندتن از همفکرانش از این حزب انشعاب کرد و در سال 1972 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست را پایهگذاری کرد. کایپاککایا بازوی نظامیِ این حزب را با نام ارتش رهاییبخش کارگران و دهقانان ترکیه (یا تیکو TİKKO) تأسیس کرد و در مناطقی از ترکیه مبارزهی مسلحانهی این حزب با رهبری او آغاز شد.
🔹 کایپاککایا در شرایطی جان باخت که کودتای نخستِ ترکیه در آغاز دههی 1970 میلادی با مشتی آهنین راه خود را برای سرکوب جنبشِ کارگریِ ترکیه (به طور عام) و سرکوب جنبشِ چپ ترکیه (به طور خاص) گشوده بود. کادر رهبری حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست پس از دستگیری و جان باختن کایپاککایا و رفقایش عملاً از میان رفت و در نتیجه این حزب برای چند سال فعالیتی نداشت. بازماندگان این جنبش، بازسازماندهیِ حزبِ یادشده را در دستور کار خود قرار دادند. نخستین کنگرهی حزبی آن در 1978 برگزار شد. حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست در خلال تاریخ 48 سالهی فعالیت خود دستکم شش بار با انشعاب روبرو شده است. آخرین انشعاب آنها در 2017 اتفاق افتاد. عمدهی کانونهای گریلایی تیکو در رشتهکوههای درسیم قرار دارد. منطقهی درسیم عموماً منطقهی نفوذ این حزب شناخته میشود.
🔹 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست در کشورهای اروپایی، خصوصا در آلمان که میزبانِ شمار چشمگیری از اتباع ترکیه است، در لوای کنفدراسیون کارگران ترکیه در اروپا فعالیت میکند و از این طریق کارگران مهاجر ترک در اروپا را سازماندهی میکند. این حزب یکی از مدافعان حقوقِ اقلیتهای جنسی در ترکیه است و به حمایت از حقوقِ دگرباشانِ جنسی شهره است، پدیدهای که در میان احزاب چپِ ترکیه مرسوم نیست.
حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست با محاصرهی کوبانی و نبرد برای آزادسازی آن، به مداخله در جنبش روژاوا علاقهمند شد و تعدادی از نیروهای آن به جبههی جنگ پیوستند. برخلاف سایر احزاب چپ ترکیه که در شمال سوریه فعالند، تعداد نیروهای این حزب در این منطقه پرشمار نیست. این موضوع احتمالا به مخالفت برخی از اعضای کمیتهی مرکزی حزب با حضور در روژاوا بازمیگردد. مخالفتی که نهایتا به انشعاب منتهی شد.
🔹 مصاحبهی پیشِرو با جَمیل، یکی از فرماندهان حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست صورت گرفته است. دو نکته را دربارهی این مصاحبه باید در نظر داشت. این مصاحبه زمانی انجام شد که دو حادثهی مهم رخ داده بود: جان باختن نوبار اوزانیان از فرماندهان ارشد تیکو و از اعضای کمیتهی مرکزیِ حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست در جریان عملیاتی در روژاوا و دیگری انشعاب در این حزب و دخالت حزب کمونیستِ مارکسیست لنینیسیت (MLKP) در آن. خواه ناخواه، این دو حادثه در پاسخهای مصاحبهشونده تأثیر گذاشته است. (ی.م.)
🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Bc
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#حزب #انقلاب_دموکراتیک #بوروکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی پنجم با با حزب کمونیست ترکیه مارکسیست ـ لنینیست
(TKP/ML)
یحیی مرادی
19 ژوئیه 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش پنجم این گفتوگوها را در ادامه میخوانید. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تایید آنها از سوی «نقد» نیست.
🔹 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست ـ لنینیست (Türkiye Komünist Partisi/Marksist-Leninist) یکی از احزابی است که در حمایت از جنبش روژاوا، در شمال سوریه فعالیت میکند. بنیانگذار این حزب، ابراهیم کایپاککایا است، روشنفکر و سازماندهی که از او در مقام یکی از ستونهای نظری و پراتیک جنبش کمونیستیِ معاصر ترکیه یاد میشود. زمانیکه کایپاککایا در دانشگاه استانبول تحصیل میکرد، به عضویت حزب انقلابیِ کارگران و دهقانان ترکیه (یا TİİKP) درآمد. پس از مدتی به همراه چندتن از همفکرانش از این حزب انشعاب کرد و در سال 1972 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست را پایهگذاری کرد. کایپاککایا بازوی نظامیِ این حزب را با نام ارتش رهاییبخش کارگران و دهقانان ترکیه (یا تیکو TİKKO) تأسیس کرد و در مناطقی از ترکیه مبارزهی مسلحانهی این حزب با رهبری او آغاز شد.
🔹 کایپاککایا در شرایطی جان باخت که کودتای نخستِ ترکیه در آغاز دههی 1970 میلادی با مشتی آهنین راه خود را برای سرکوب جنبشِ کارگریِ ترکیه (به طور عام) و سرکوب جنبشِ چپ ترکیه (به طور خاص) گشوده بود. کادر رهبری حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست پس از دستگیری و جان باختن کایپاککایا و رفقایش عملاً از میان رفت و در نتیجه این حزب برای چند سال فعالیتی نداشت. بازماندگان این جنبش، بازسازماندهیِ حزبِ یادشده را در دستور کار خود قرار دادند. نخستین کنگرهی حزبی آن در 1978 برگزار شد. حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست در خلال تاریخ 48 سالهی فعالیت خود دستکم شش بار با انشعاب روبرو شده است. آخرین انشعاب آنها در 2017 اتفاق افتاد. عمدهی کانونهای گریلایی تیکو در رشتهکوههای درسیم قرار دارد. منطقهی درسیم عموماً منطقهی نفوذ این حزب شناخته میشود.
🔹 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست در کشورهای اروپایی، خصوصا در آلمان که میزبانِ شمار چشمگیری از اتباع ترکیه است، در لوای کنفدراسیون کارگران ترکیه در اروپا فعالیت میکند و از این طریق کارگران مهاجر ترک در اروپا را سازماندهی میکند. این حزب یکی از مدافعان حقوقِ اقلیتهای جنسی در ترکیه است و به حمایت از حقوقِ دگرباشانِ جنسی شهره است، پدیدهای که در میان احزاب چپِ ترکیه مرسوم نیست.
حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست با محاصرهی کوبانی و نبرد برای آزادسازی آن، به مداخله در جنبش روژاوا علاقهمند شد و تعدادی از نیروهای آن به جبههی جنگ پیوستند. برخلاف سایر احزاب چپ ترکیه که در شمال سوریه فعالند، تعداد نیروهای این حزب در این منطقه پرشمار نیست. این موضوع احتمالا به مخالفت برخی از اعضای کمیتهی مرکزی حزب با حضور در روژاوا بازمیگردد. مخالفتی که نهایتا به انشعاب منتهی شد.
🔹 مصاحبهی پیشِرو با جَمیل، یکی از فرماندهان حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست صورت گرفته است. دو نکته را دربارهی این مصاحبه باید در نظر داشت. این مصاحبه زمانی انجام شد که دو حادثهی مهم رخ داده بود: جان باختن نوبار اوزانیان از فرماندهان ارشد تیکو و از اعضای کمیتهی مرکزیِ حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست در جریان عملیاتی در روژاوا و دیگری انشعاب در این حزب و دخالت حزب کمونیستِ مارکسیست لنینیسیت (MLKP) در آن. خواه ناخواه، این دو حادثه در پاسخهای مصاحبهشونده تأثیر گذاشته است. (ی.م.)
🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Bc
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#حزب #انقلاب_دموکراتیک #بوروکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مرحلهی نخست: انقلاب دموکراتیک
جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی پنجم با TKP/ML نوشتهی: یحیی مرادی حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست ـ لنینیست (Türkiye Komünist Partisi/Marksist-Leninist) یکی از احزابی است که در حمایت از جنبش روژاوا، در شمال …
▫️ چند نکته دربارهی «جبهه چپ ترکیه»
یحیی مرادی
13 اوت 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که تاکنون در چند بخش در «نقد» منتشر شده است. این یادداشت کوتاه توضیحی دربارهی هدف و انگیزههای انتشار این گفتگوهاست.
🔹 مجموعه نوشتههاییکه تحت عنوان گفتوگو با «جبههیِ چپ ترک» منتشر شده است، گزارشهایی است دربارهی پنج حزب کمونیستِ ترکیه که در روژاوا/شمال سوریه فعالاند. هدف از انتشار این گزارشها، تلاش برای برداشتن گامی به سوی آشنایی با جنبش چپ ترکیه بوده است. شاید برای رفع برخی سوءتفاهماتِ احتمالی توضیح چند نکته در حاشیهی این گفتوگوها مفید باشد.
🔹 آنچه در روژاوا از آن با نام «جبههیِ چپ ترک» یاد میشود، عمدتا اشاره به دو موضوع است. نخست مجموعهی شش حزب چپ ترکیهای و فعال در روژاوا؛ دوم تابورِ انترناسیونالیستی آزادی یا (IFB). باید توجه داشت که این واحد نظامی که بهعنوان یکی از تابورهای ی.پ.گ در روژاوا فعال است، بهمثابه پروژهی مشترک تمامی احزاب چپ ترک حاضر در منطقه تلقی میشود؛ پروژهای که در بازههای زمانیِ متفاوتی با جدایی و پیوستن برخی احزاب عمل کرده است. در حقیقت، در ادبیات سیاسی پ.ک.ک، چپِ ترک بیشتر ارجاع به غیر کردبودن این احزاب و حضور و دامنهی فعالیت آنان در مناطق غیر کردنشین ترکیه است. لذا زمانیکه واحد نظامیِ متشکلی برای تمرین اتحاد و عمل با یکدیگر، در روژاوا تأسیس شد، تابورِ یادشده به نام چپِ ترک شناخته شد.
🔹 به این ترتیب مشخص است که این چند حزبِ حاضر در شمال سوریه، به تنهایی تمامیت جنبش چپِ ترکیه را نمیسازند و بنابراین گزارشهای منتشرشده به هیچوجه نمایانگر تمامیت جنبش چپِ ترکیه در تاریخ معاصر نیست. بهعبارت دقیقتر، این گزارشها، تنها باب آشنایی با بخشی از چپِ سازمانیافته و معتقد به مبارزه مسلحانه در ترکیه هستند که از قضا به طُرُق مختلف به سرمنشأهایی مشترک با تاریخِ عمومیِ جنبش معاصر چپ ترکیه میرسند. جنبشی که کمابیش وجه غالب آن برآمده از التزام به مبارزهی مسلحانه و متأثر از قرائتی لنینیستی/استالینیستی از مارکسیسم بوده است. ناگفته پیداست که میتوان تصور کرد جنبش معاصر چپ ترکیه از طیف گستردهتری از نظرات مارکسیستی تشکیل شده و ضرورتا هر جریان یا سازمان چپگرا در ترکیه، معتقد به مبارزهی مسلحانه و نوع متداولِ لنینیستی آن نیست.
🔹 به نظر میرسد آشنایی و شناخت عمومیِ جنبشِ چپ ایران از تاریخ یا اندیشهی جنبشِ چپ ترکیه چندان گسترده نیست. دستکم آثار یا موضوعاتی مرتبط با تاریخ معاصر چپ ترکیه در ایران بنا به دلایل متفاوتی از جمله پنجهی سنگینِ سانسور، فضای گسترش و رشد نیافتهاند. بنابراین، میانگین شناخت ما از جنبش چپ ترکیه بسیار بالا نیست. در ترکیه اما تاکنون آثار متفاوتی در مورد جنبش چپ ایران و خصوصا تاریخ آن تالیف یا ترجمه شده است؛ هرچند، انتشار این آثار ضرورتا به بازخوانی یا دامنزدن به مباحث متعددی نشده است. هرچه هست، به طور میانگین شناخت جنبش چپ ترکیه از تاریخ چپ ایران بیشتر از شناخت چپ ایران از تاریخ ترکیه است. با در نظر گرفتن مجاورت و در همتنیدگی بسیاری ویژگیهای اجتماعی و تاریخی این دو جامعه، احتمالا به آگاهی بیشتری از یکدیگر نیاز داریم...
🔸متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1F2
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#مبارزه_مسلحانه #حزب
👇🏽
🖋@naghd_com
یحیی مرادی
13 اوت 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که تاکنون در چند بخش در «نقد» منتشر شده است. این یادداشت کوتاه توضیحی دربارهی هدف و انگیزههای انتشار این گفتگوهاست.
🔹 مجموعه نوشتههاییکه تحت عنوان گفتوگو با «جبههیِ چپ ترک» منتشر شده است، گزارشهایی است دربارهی پنج حزب کمونیستِ ترکیه که در روژاوا/شمال سوریه فعالاند. هدف از انتشار این گزارشها، تلاش برای برداشتن گامی به سوی آشنایی با جنبش چپ ترکیه بوده است. شاید برای رفع برخی سوءتفاهماتِ احتمالی توضیح چند نکته در حاشیهی این گفتوگوها مفید باشد.
🔹 آنچه در روژاوا از آن با نام «جبههیِ چپ ترک» یاد میشود، عمدتا اشاره به دو موضوع است. نخست مجموعهی شش حزب چپ ترکیهای و فعال در روژاوا؛ دوم تابورِ انترناسیونالیستی آزادی یا (IFB). باید توجه داشت که این واحد نظامی که بهعنوان یکی از تابورهای ی.پ.گ در روژاوا فعال است، بهمثابه پروژهی مشترک تمامی احزاب چپ ترک حاضر در منطقه تلقی میشود؛ پروژهای که در بازههای زمانیِ متفاوتی با جدایی و پیوستن برخی احزاب عمل کرده است. در حقیقت، در ادبیات سیاسی پ.ک.ک، چپِ ترک بیشتر ارجاع به غیر کردبودن این احزاب و حضور و دامنهی فعالیت آنان در مناطق غیر کردنشین ترکیه است. لذا زمانیکه واحد نظامیِ متشکلی برای تمرین اتحاد و عمل با یکدیگر، در روژاوا تأسیس شد، تابورِ یادشده به نام چپِ ترک شناخته شد.
🔹 به این ترتیب مشخص است که این چند حزبِ حاضر در شمال سوریه، به تنهایی تمامیت جنبش چپِ ترکیه را نمیسازند و بنابراین گزارشهای منتشرشده به هیچوجه نمایانگر تمامیت جنبش چپِ ترکیه در تاریخ معاصر نیست. بهعبارت دقیقتر، این گزارشها، تنها باب آشنایی با بخشی از چپِ سازمانیافته و معتقد به مبارزه مسلحانه در ترکیه هستند که از قضا به طُرُق مختلف به سرمنشأهایی مشترک با تاریخِ عمومیِ جنبش معاصر چپ ترکیه میرسند. جنبشی که کمابیش وجه غالب آن برآمده از التزام به مبارزهی مسلحانه و متأثر از قرائتی لنینیستی/استالینیستی از مارکسیسم بوده است. ناگفته پیداست که میتوان تصور کرد جنبش معاصر چپ ترکیه از طیف گستردهتری از نظرات مارکسیستی تشکیل شده و ضرورتا هر جریان یا سازمان چپگرا در ترکیه، معتقد به مبارزهی مسلحانه و نوع متداولِ لنینیستی آن نیست.
🔹 به نظر میرسد آشنایی و شناخت عمومیِ جنبشِ چپ ایران از تاریخ یا اندیشهی جنبشِ چپ ترکیه چندان گسترده نیست. دستکم آثار یا موضوعاتی مرتبط با تاریخ معاصر چپ ترکیه در ایران بنا به دلایل متفاوتی از جمله پنجهی سنگینِ سانسور، فضای گسترش و رشد نیافتهاند. بنابراین، میانگین شناخت ما از جنبش چپ ترکیه بسیار بالا نیست. در ترکیه اما تاکنون آثار متفاوتی در مورد جنبش چپ ایران و خصوصا تاریخ آن تالیف یا ترجمه شده است؛ هرچند، انتشار این آثار ضرورتا به بازخوانی یا دامنزدن به مباحث متعددی نشده است. هرچه هست، به طور میانگین شناخت جنبش چپ ترکیه از تاریخ چپ ایران بیشتر از شناخت چپ ایران از تاریخ ترکیه است. با در نظر گرفتن مجاورت و در همتنیدگی بسیاری ویژگیهای اجتماعی و تاریخی این دو جامعه، احتمالا به آگاهی بیشتری از یکدیگر نیاز داریم...
🔸متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1F2
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#مبارزه_مسلحانه #حزب
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
چند نکته دربارهی «جبهه چپ ترکیه»
نوشتهی: یحیی مرادی مجموعه نوشتههاییکه تحت عنوان گفتوگو با «جبههیِ چپ ترک» منتشر شده است، گزارشهایی است دربارهی پنج حزب کمونیستِ ترکیه که در روژاوا/شمال سوریه فعالاند. هدف از انتشار این گزار…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ در نقد رادیکالیزم مستقل از اردوی کار
▫️ نگاهی به «در دفاع از استقلال چپ انقلابی»
نوشتهی: افتخار
14 فوریه 2021
🔸 «در دفاع از استقلال چپ انقلابی» عنوان متنی است که اخیراً در سایت نقد منتشر شده است. پیش از پرداختن به متن لازم است از نویسنده (یا نویسندگان) آن بخاطر به اشتراک گذاشتن پیشنهادات و دغدغههای خود تشکر کرد. نگرانی اما آنجاست که نیّت خیر نویسنده در فقدان چارچوب تئوریک و درکی طبقاتی از صورت مسئله، در سطح اثرگذاری خود نه تنها مفید که مضر واقع شود. از این رو نویسنده این سطور لازم دید ایرادات خود را در مورد کمبودهای متن بیان کند. بدیهی است مخاطب این نقد بیش از آنکه «هسته سرخ علی مسیو» باشد گرایشی است که حامل چنین نظریاتی است.
🔸 تلاش میکنم با برجسته کردن چند نمونه از کمبودها و ایرادات متن به ساخت ایدئولوژیک و طبقاتی این نوع «چپ انقلابی» بپردازم. نویسنده در این متن بارها به «چپ رادیکال» اشاره میکند بدون آنکه آنرا تعریف کرده و نشان داده و مواضع و موضعگیری طبقاتیاش روشن کند. آنچه میفهمیم این است که «چپ رادیکال» حول مفهوم «حقیقت» تعریف شده و نیروهای رادیکال دیگر میتوانند حول همین مفهوم با «چپ رادیکال» همراه شده و علیه «دشمن» مبارزه کنند. نویسنده مشخص نمیکند منظورش از حقیقت چیست. آیا از همان جنس اعتقاد و ایمان است؟ اگر انتظار داشتهایم که با تحلیلی طبقاتی سر و کار داشته باشیم باید بپرسیم آیا طبقه کارگر به حقیقت نیاز دارد؟ اگر تحلیل «چپ رادیکال» طبقاتی و «غیراحساسی» است چرا بجای صحبت از مسئله مشخص و روشن برنامه، که در سنت سوسیالیستی جایگاه و اهمیت غیرقابل انکاری دارد، از مفهومی تئولوژیک آغاز کرده است؟ در این متن و در متون مشابه به کرّات به مفاهیم انتزاعی و کلی بر میخوریم ولی هیچ جا نشانهای از مفهوم مشخص و زمینی و سوسیالیستی برنامه پیدا نمیکنیم؟ اگر برنامهای در کار است آیا سوسیالیستی است و اگر نیست به چه علت نیست؟ طفره رفتن از اشاره به این مسئله مهم البته با طفره رفتن از موضعگیری و مشخص کردن جایگاه طبقاتی «چپ رادیکال و انقلابی» جور در میآید. «چپ رادیکالی» که در سوسیالیست نامیدن خود تردید میکند و مشخصاً متاثر از تئوریهای پساحزبی پایان قرن بیستم است با درکی مکانیکی آگاهی سوسياليستى را بدل به «حقیقت» کرده و هویّت خود را با به انحصار در آوردن آن تعریف میکند. نویسنده تمام ساختمان تحلیل خود را با همین درک تئولوژیک بنا کرده است. به این صورت که در آغاز «چپ رادیکال و انقلابی» وجود داشته و سپس همه عناصر دیگری که در تحلیل آمدهاند حول آن شکل گرفتهاند. تحلیل نویسنده از انقلاب ایران، از جریان اصلاحات و جریان «عدالتخواه» نیز به همین صورت است. بیاعتنایی نویسنده به ادبیات و سنت سوسیالیستی البته در این میان بیاثر نبوده است. تمایز قائل نشدن میان دولت و شکل حکومتی یا رژیم سیاسی و تناقضات بين ايندو پس از انقلاب ٥٧ باعث شده نویسنده بخواهد تحولات چهار دهه اخیر را در قالب «پیچیده شدن» دولت توضیح دهد. آیا منظور از پیچیده شدن دولت به این معنی است که در ابتدا ساده بوده است؟ مثلاً خود نویسنده مطابق تئوریهای رایج توطئه پیدایش رژیم را به وضعیتی نسبت میدهد که «تقویت بنیادگرایی اسلامی با پیشوایی خمینی را به مثابه آلترناتیو سیاسی رژیم شاه در دستور کار قدرتهای غربی قرار داد». معلوم نیست اگر امپرياليزم اينقدر نيرومند و توطئهگر است چرا ضدیَت و مبارزه مشخص با آن جایی در تحلیلها و عملکرد چپ رادیکال ندارد. تو گویی خود این امر بقدری بدیهی و پیش پا افتاده است که نیازی به توضیح و تشریح ندارد...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-20W
#چپ_انقلابی
#امپریالیسم #جنبش_دانشجویی #حزب
#افتخار
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ در نقد رادیکالیزم مستقل از اردوی کار
▫️ نگاهی به «در دفاع از استقلال چپ انقلابی»
نوشتهی: افتخار
14 فوریه 2021
🔸 «در دفاع از استقلال چپ انقلابی» عنوان متنی است که اخیراً در سایت نقد منتشر شده است. پیش از پرداختن به متن لازم است از نویسنده (یا نویسندگان) آن بخاطر به اشتراک گذاشتن پیشنهادات و دغدغههای خود تشکر کرد. نگرانی اما آنجاست که نیّت خیر نویسنده در فقدان چارچوب تئوریک و درکی طبقاتی از صورت مسئله، در سطح اثرگذاری خود نه تنها مفید که مضر واقع شود. از این رو نویسنده این سطور لازم دید ایرادات خود را در مورد کمبودهای متن بیان کند. بدیهی است مخاطب این نقد بیش از آنکه «هسته سرخ علی مسیو» باشد گرایشی است که حامل چنین نظریاتی است.
🔸 تلاش میکنم با برجسته کردن چند نمونه از کمبودها و ایرادات متن به ساخت ایدئولوژیک و طبقاتی این نوع «چپ انقلابی» بپردازم. نویسنده در این متن بارها به «چپ رادیکال» اشاره میکند بدون آنکه آنرا تعریف کرده و نشان داده و مواضع و موضعگیری طبقاتیاش روشن کند. آنچه میفهمیم این است که «چپ رادیکال» حول مفهوم «حقیقت» تعریف شده و نیروهای رادیکال دیگر میتوانند حول همین مفهوم با «چپ رادیکال» همراه شده و علیه «دشمن» مبارزه کنند. نویسنده مشخص نمیکند منظورش از حقیقت چیست. آیا از همان جنس اعتقاد و ایمان است؟ اگر انتظار داشتهایم که با تحلیلی طبقاتی سر و کار داشته باشیم باید بپرسیم آیا طبقه کارگر به حقیقت نیاز دارد؟ اگر تحلیل «چپ رادیکال» طبقاتی و «غیراحساسی» است چرا بجای صحبت از مسئله مشخص و روشن برنامه، که در سنت سوسیالیستی جایگاه و اهمیت غیرقابل انکاری دارد، از مفهومی تئولوژیک آغاز کرده است؟ در این متن و در متون مشابه به کرّات به مفاهیم انتزاعی و کلی بر میخوریم ولی هیچ جا نشانهای از مفهوم مشخص و زمینی و سوسیالیستی برنامه پیدا نمیکنیم؟ اگر برنامهای در کار است آیا سوسیالیستی است و اگر نیست به چه علت نیست؟ طفره رفتن از اشاره به این مسئله مهم البته با طفره رفتن از موضعگیری و مشخص کردن جایگاه طبقاتی «چپ رادیکال و انقلابی» جور در میآید. «چپ رادیکالی» که در سوسیالیست نامیدن خود تردید میکند و مشخصاً متاثر از تئوریهای پساحزبی پایان قرن بیستم است با درکی مکانیکی آگاهی سوسياليستى را بدل به «حقیقت» کرده و هویّت خود را با به انحصار در آوردن آن تعریف میکند. نویسنده تمام ساختمان تحلیل خود را با همین درک تئولوژیک بنا کرده است. به این صورت که در آغاز «چپ رادیکال و انقلابی» وجود داشته و سپس همه عناصر دیگری که در تحلیل آمدهاند حول آن شکل گرفتهاند. تحلیل نویسنده از انقلاب ایران، از جریان اصلاحات و جریان «عدالتخواه» نیز به همین صورت است. بیاعتنایی نویسنده به ادبیات و سنت سوسیالیستی البته در این میان بیاثر نبوده است. تمایز قائل نشدن میان دولت و شکل حکومتی یا رژیم سیاسی و تناقضات بين ايندو پس از انقلاب ٥٧ باعث شده نویسنده بخواهد تحولات چهار دهه اخیر را در قالب «پیچیده شدن» دولت توضیح دهد. آیا منظور از پیچیده شدن دولت به این معنی است که در ابتدا ساده بوده است؟ مثلاً خود نویسنده مطابق تئوریهای رایج توطئه پیدایش رژیم را به وضعیتی نسبت میدهد که «تقویت بنیادگرایی اسلامی با پیشوایی خمینی را به مثابه آلترناتیو سیاسی رژیم شاه در دستور کار قدرتهای غربی قرار داد». معلوم نیست اگر امپرياليزم اينقدر نيرومند و توطئهگر است چرا ضدیَت و مبارزه مشخص با آن جایی در تحلیلها و عملکرد چپ رادیکال ندارد. تو گویی خود این امر بقدری بدیهی و پیش پا افتاده است که نیازی به توضیح و تشریح ندارد...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-20W
#چپ_انقلابی
#امپریالیسم #جنبش_دانشجویی #حزب
#افتخار
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
در نقد رادیکالیزم مستقل از اردوی کار
نگاهی به «در دفاع از استقلال چپ انقلابی» نوشتهی: افتخار سوسیالیزم ارتجاعی فئودالى و مقاومت و مخالفت آن با جنبش کارگری و احزاب سوسیالیست و کمونیست نیزپدیده جدیدی نیست. از این رو حضور چپ وابسته به د…
▫️ چپ عرب و ناسیونالیسم: خطایی شوم
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: توماس اشمیدینگر
ترجمهی: مریم فرهمند
31 اکتبر 2021
📝 توضیح «نقد»: هرچند ظرف تحولات اجتماعی/سیاسی، مرزهای «ملی» است و پیآمد این تحولات در نخستین گام بر زندگی مردمان ساکن در این مرزها اثر میگذارد، اما ریشهیابی و تبیین و نقد آنها، بدون در نظر گرفتن عوامل موثر در سطوح منطقهای و بینالمللی ممکن نیست؛ بسا که این عوامل و مناسبات خود پدید آورندهی همان ظرفهایی است که با مرزهای «ملی» تعریف و مشخص میشوند. برای ایران، آشنایی با تحولات منطقه و بهویژه خاورمیانه از اهمیت غیرقابل انکاری برخوردار است و برای رویکردی نقادانه و رهاییبخش، آشنایی با نقش گرایشهای اجتماعی و نیروهای سیاسی چپ، یا آنها که بنا بر ادراک خود یا قاعده و قرارهای گفتمانی/سیاسی بینالمللی «چپ» نامیده شدهاند، جایگاه ویژهای دارد. از همین رو خواهیم کوشید در مجموعهای تازه، با ترجمهی آثاری که به بررسی و واکاوی نقش گرایشهای اجتماعی و نیروهای سیاسی «چپ» پرداختهاند، سهم کوچکی در این راستا ادا کنیم.
بدیهی است ترجمهی این آثار نشانهی موافقت مترجم یا «نقد» با آرای نویسندگان آنها نیست و فقط در راستای آگاهیرسانی پیرامون دیدگاهها و استدلالهای گوناگون و گاه متناقض است.
نوشتهی پیش رو متن کوتاهی است که با زبانی ساده تصویری کلی از پایگیری، فعالیتها و سرانجامِ برخی سازمانها و حزبهای سیاسی، عمدتاً احزاب «کمونیست» پیرو اتحاد جماهیر شوروی، در مصر، سودان، عراق و سوریه بهدست میدهد. زمان نگارش این نوشته سال 2003 است و دادههای تاریخی ذکرشده در آن را باید با توجه به این تاریخ در نظر گرفت.
🔸 چپ عرب در دههی بیستم و سیامِ سدهی بیستم بهمثابه پاسخ به بحرانی پای گرفت که جوامع عربی از زمان دستاندازی استعمار اروپا برای تغییر شکل اقتصاد ملی به سرمایهداری پیرامونی، به آن دچار شده بودند. این چپ مُعرف بدیلی در برابر ناسیونالیسم عربی و بنیادگرایی اسلامی اخوانالمسلمین بود.
🔸 هر سه گرایش، از حوزههای مشابهی در هر یک از این جوامع یارگیری کردند. پایههای اجتماعی چپها، ناسیونالیسم عربی و بنیادگرایی اسلامی نه متعلق به نخبگان سنتی خاور میانه و نه متشکل از قشرهای مردمی بود که در اقتصاد سنتی مشغول به کار بودند (کشاورزان، بادیهنشینان، پیشهوران). آنها اغلب از میان کسانی بودند که کاملاً در حوزههای مدرن اقتصاد ادغام شده بودند، یعنی پرولتاریای شکلگرفتهی شهری در سدهی 19 و 20 و نخبگان تحصیلکردهی جدید غربی شامل کارمندان و ارتشیان.
🔸 ورای این نقاط اشتراک، چپ خود را در کشورهای مختلف عربی بعضاً به طرق بسیار متفاوتی گسترش میداد. در ادامه تلاش خواهم کرد با شرحی مختصر و ساده بهوسیلهی نمونههایی جداگانه، امکان نگرشی به تاریخ احزاب کمونیست را فراهم آورم که در اروپا اساساً به آن کم توجه شده است. در پایان میبایست دربارهی سؤالِ نسبتِ رابطهی چپ با ناسیونالیسم عربی تحقیق شود.
🔹متن کامل نخستین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Ap
#خاور_میانه #توماس_اشمیدینگر #مریم_فرهمند
#چپ_عرب #ناسیونالیسم #حزب_کمونیست
👇🏽
🖋@naghd_com
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: توماس اشمیدینگر
ترجمهی: مریم فرهمند
31 اکتبر 2021
📝 توضیح «نقد»: هرچند ظرف تحولات اجتماعی/سیاسی، مرزهای «ملی» است و پیآمد این تحولات در نخستین گام بر زندگی مردمان ساکن در این مرزها اثر میگذارد، اما ریشهیابی و تبیین و نقد آنها، بدون در نظر گرفتن عوامل موثر در سطوح منطقهای و بینالمللی ممکن نیست؛ بسا که این عوامل و مناسبات خود پدید آورندهی همان ظرفهایی است که با مرزهای «ملی» تعریف و مشخص میشوند. برای ایران، آشنایی با تحولات منطقه و بهویژه خاورمیانه از اهمیت غیرقابل انکاری برخوردار است و برای رویکردی نقادانه و رهاییبخش، آشنایی با نقش گرایشهای اجتماعی و نیروهای سیاسی چپ، یا آنها که بنا بر ادراک خود یا قاعده و قرارهای گفتمانی/سیاسی بینالمللی «چپ» نامیده شدهاند، جایگاه ویژهای دارد. از همین رو خواهیم کوشید در مجموعهای تازه، با ترجمهی آثاری که به بررسی و واکاوی نقش گرایشهای اجتماعی و نیروهای سیاسی «چپ» پرداختهاند، سهم کوچکی در این راستا ادا کنیم.
بدیهی است ترجمهی این آثار نشانهی موافقت مترجم یا «نقد» با آرای نویسندگان آنها نیست و فقط در راستای آگاهیرسانی پیرامون دیدگاهها و استدلالهای گوناگون و گاه متناقض است.
نوشتهی پیش رو متن کوتاهی است که با زبانی ساده تصویری کلی از پایگیری، فعالیتها و سرانجامِ برخی سازمانها و حزبهای سیاسی، عمدتاً احزاب «کمونیست» پیرو اتحاد جماهیر شوروی، در مصر، سودان، عراق و سوریه بهدست میدهد. زمان نگارش این نوشته سال 2003 است و دادههای تاریخی ذکرشده در آن را باید با توجه به این تاریخ در نظر گرفت.
🔸 چپ عرب در دههی بیستم و سیامِ سدهی بیستم بهمثابه پاسخ به بحرانی پای گرفت که جوامع عربی از زمان دستاندازی استعمار اروپا برای تغییر شکل اقتصاد ملی به سرمایهداری پیرامونی، به آن دچار شده بودند. این چپ مُعرف بدیلی در برابر ناسیونالیسم عربی و بنیادگرایی اسلامی اخوانالمسلمین بود.
🔸 هر سه گرایش، از حوزههای مشابهی در هر یک از این جوامع یارگیری کردند. پایههای اجتماعی چپها، ناسیونالیسم عربی و بنیادگرایی اسلامی نه متعلق به نخبگان سنتی خاور میانه و نه متشکل از قشرهای مردمی بود که در اقتصاد سنتی مشغول به کار بودند (کشاورزان، بادیهنشینان، پیشهوران). آنها اغلب از میان کسانی بودند که کاملاً در حوزههای مدرن اقتصاد ادغام شده بودند، یعنی پرولتاریای شکلگرفتهی شهری در سدهی 19 و 20 و نخبگان تحصیلکردهی جدید غربی شامل کارمندان و ارتشیان.
🔸 ورای این نقاط اشتراک، چپ خود را در کشورهای مختلف عربی بعضاً به طرق بسیار متفاوتی گسترش میداد. در ادامه تلاش خواهم کرد با شرحی مختصر و ساده بهوسیلهی نمونههایی جداگانه، امکان نگرشی به تاریخ احزاب کمونیست را فراهم آورم که در اروپا اساساً به آن کم توجه شده است. در پایان میبایست دربارهی سؤالِ نسبتِ رابطهی چپ با ناسیونالیسم عربی تحقیق شود.
🔹متن کامل نخستین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Ap
#خاور_میانه #توماس_اشمیدینگر #مریم_فرهمند
#چپ_عرب #ناسیونالیسم #حزب_کمونیست
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
چپ عرب و ناسیونالیسم: خطایی شوم
نوشتهی: توماس اشمیدینگر ترجمهی: مریم فرهمند پیشینهی حزب کمونیست عراق (IKP)، به محفل مارکسیستی کوچکی در ناصریه برمیگردد که در 1934 بهطور رسمی در کنفرانسی در بغداد پایهگذاری شد. در ابتدا رشد ا…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ چرا باید کلیهی احزاب سیاسی منحل شوند
▫️ نقد و بررسی نظریهی سیمون وی
نوشتهی: داریوش راد
25 دسامبر 2021
🔸 سیمون وی فیلسوف رادیکال چپگرای فرانسوی و فعال سیاسی نیمه نخست قرن بیستم است. او در یک خانواده یهودی بدنیا آمد و درکنار اندیشههای چپ رادیکال به دین مسیحیت (به گفته خود او دین بردگان) گروید و زندگی خود را صرف همکاری با گروههای سیاسی چپ فرانسه و آلمان و اتحادیههای کارگری و همچنین کمک به انقلابیون جمهوریخواه در اسپانیا و فعالیت برای یک جامعه عادلانهتر کرد. تعهد به اندیشه-عمل حقیقتجویی و عدالتخواهی و اخلاق رهاییطلبی، او را به انتقاد شدید از احزاب سیاسی سوق داد؛ وی در احزاب سیاسی به گفته خود «ویروس توتالیتاریسم» را میدید. در آثار سیمون وی اخلاق انسانگرا در زندگی سیاسی افراد و یا گروههای اجتماعی و همچنین نوع مسیحیت و خداشناسی بسیار مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
🔸 هر نهاد و برنامه سیاسی که تلاش میکند معنای کلاسیک «سیاست» و «شهروندی» را متناسب با این سده بازخوانی و بازسازی و گسترش دهد، باید نخست به وضوح نشان دهد که این دو واژه یا مفهوم چه چیزی نیستند، چرا که حول و حوش آنها را سردرگمی زیادی احاطه کرده است. اولا سیاست بهمعنی دولتمداری یا حکمرانی دولتی نیست، و دیگر اینکه شهروندان یک جامعه «موکلین – انتخابکننده» یا «مالیات دهندگان» یک کشور نیستند. حکومتداری شامل عملیاتی میشود که دولت در آنها درگیر است و این عملیات عبارتند از انحصار اعمال انواع خشونت بر تودههای مردم، کنترل دولت بر کلیه دستگاههای نظارتی جامعه در قالب نهادهای قانونی و مقرراتآور، حکمرانی آن بر جامعه از طریق قانونگذاران حرفهای، کنترل بر سازمان ارتش و نیروهای پلیس، و همچنین نهادهای بوروکراسی. در کلیه جوامع بازی سیاسی حکومتمداری زمانی آغاز میشود که به اصطلاح «احزاب سیاسی» با برچسبهای متفاوت تلاش میکنند تا با بازیهای مختلف قدرت مراجع و دفاتری را که سیاستگذاری دولت را تعیین و اجرا میکنند را تصرف یا تسخیر کنند. این نوع «سیاست» در کلیه جوامع (دموکراتیک یا استبدادی) همیشه ویژگی نارضایتیسازی تودههای مردم را بههمراه دارد. یک حزب سیاسی معمولاً یک ساختار سلسله مراتب یافته است که توسط اعضایی که به شیوهای از بالا به پایین شکل داده شدهاند سازماندهی و عمل میکند. یک حزب درواقع مینیاتوری از یک دولت است و در برخی کشورها مانند اتحاد جماهیر شوروی سابق و آلمان نازی حزب حاکم در واقع خود دولت را تشکیل میداد، و اکنون نیز در چین به اصطلاح «کمونیست» اینچنین است. نمونههای شوروی و آلمان نازی و چین از حزب به مثابه یک دولت، گسترش منطقی حزب به دولت است. در واقع، نتیجتا هر حزبی ریشه در دولت و نه در شهروند و شهروندی دارد.
🔸 برای ورود به بحث و بررسی نظریه سیمون وی نخست باید دید که در تعاریف او اصولا نهاد حزب و اهداف آن چیست. او معتقد است حزب سیاسی نهادی است که افراد را با یکسری تفکرات همگن در خود گرد آورده و هدف آن دستیافتن به قدرت سیاسی برای پیادهسازی عقاید حزب در جامعه و یا حداقل تاثیرگذاری و همکاری مشترک با حزب یا احزابی است که در قدرت و یا در حاکمیت حضور دارند. این یک تعریف عمومی برای نهاد حزب دارای دو عنصر اصلی است و سیمون وی برای نقد نهاد حزب نظریه خود را برمبنای نقد ایندو عنصر اصلی بنا نهاده است. عنصر نخست همگنی عقاید در حزب است، بدین معنا که یک فرد هنگامی به یک حزب میپیوندد یا در انتخابات به آن حزب رای میدهد که دارای عقاید و ارزشهای مشترک با آن حزب باشد. برای مثال اگر فرد معتقد به اقتصاد بازار آزاد و نظام سرمایهداری باشد، اولا به حزبی که برای لغو مالکیت خصوصی و جایگزینی آن با تعاونیهای مردمی فعالیت میکند، نمیپیوندد و همچنین در انتخابات به آن حزب رای نخواهد داد... دومین عنصر تشکیلدهنده نهاد حزب داشتن اندیشه و فعالیت برای بدستآوردن یا تسخیر قدرت سیاسی از راه انتخابات یا انقلاب است. بنابراین یک حزب سیاسی تشکلی است برای رسیدن به قدرت سیاسی، چرا که بدون داشتن این عنصر دلیل وجودی خود را از دست میدهد. هدف حزب نه مشاهدهگری سیاسی است و نه فعالیت عامالمنفعه بلکه تاثیرگذاری بر تصمیمات سیاسی حکومتی و افکار عمومی جامعه. حزبی که تاثیرگذار نباشد به بیهودگی و ناکارآیی شناخته خواهد شد و در نهایت ازبین خواهد رفت. درهرحال همانگونه که توضیح داده شد این دو عنصر تشکیلدهنده نهاد حزب عبارت از نخست همگنی عقاید اعضای حزب و دوم بدستآوردن قدرت سیاسی است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2HE
#داریوش_راد #سیمون_وی
#نظام_شورایی #حزب_سیاسی #دمکراسی_نمایندگی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ چرا باید کلیهی احزاب سیاسی منحل شوند
▫️ نقد و بررسی نظریهی سیمون وی
نوشتهی: داریوش راد
25 دسامبر 2021
🔸 سیمون وی فیلسوف رادیکال چپگرای فرانسوی و فعال سیاسی نیمه نخست قرن بیستم است. او در یک خانواده یهودی بدنیا آمد و درکنار اندیشههای چپ رادیکال به دین مسیحیت (به گفته خود او دین بردگان) گروید و زندگی خود را صرف همکاری با گروههای سیاسی چپ فرانسه و آلمان و اتحادیههای کارگری و همچنین کمک به انقلابیون جمهوریخواه در اسپانیا و فعالیت برای یک جامعه عادلانهتر کرد. تعهد به اندیشه-عمل حقیقتجویی و عدالتخواهی و اخلاق رهاییطلبی، او را به انتقاد شدید از احزاب سیاسی سوق داد؛ وی در احزاب سیاسی به گفته خود «ویروس توتالیتاریسم» را میدید. در آثار سیمون وی اخلاق انسانگرا در زندگی سیاسی افراد و یا گروههای اجتماعی و همچنین نوع مسیحیت و خداشناسی بسیار مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
🔸 هر نهاد و برنامه سیاسی که تلاش میکند معنای کلاسیک «سیاست» و «شهروندی» را متناسب با این سده بازخوانی و بازسازی و گسترش دهد، باید نخست به وضوح نشان دهد که این دو واژه یا مفهوم چه چیزی نیستند، چرا که حول و حوش آنها را سردرگمی زیادی احاطه کرده است. اولا سیاست بهمعنی دولتمداری یا حکمرانی دولتی نیست، و دیگر اینکه شهروندان یک جامعه «موکلین – انتخابکننده» یا «مالیات دهندگان» یک کشور نیستند. حکومتداری شامل عملیاتی میشود که دولت در آنها درگیر است و این عملیات عبارتند از انحصار اعمال انواع خشونت بر تودههای مردم، کنترل دولت بر کلیه دستگاههای نظارتی جامعه در قالب نهادهای قانونی و مقرراتآور، حکمرانی آن بر جامعه از طریق قانونگذاران حرفهای، کنترل بر سازمان ارتش و نیروهای پلیس، و همچنین نهادهای بوروکراسی. در کلیه جوامع بازی سیاسی حکومتمداری زمانی آغاز میشود که به اصطلاح «احزاب سیاسی» با برچسبهای متفاوت تلاش میکنند تا با بازیهای مختلف قدرت مراجع و دفاتری را که سیاستگذاری دولت را تعیین و اجرا میکنند را تصرف یا تسخیر کنند. این نوع «سیاست» در کلیه جوامع (دموکراتیک یا استبدادی) همیشه ویژگی نارضایتیسازی تودههای مردم را بههمراه دارد. یک حزب سیاسی معمولاً یک ساختار سلسله مراتب یافته است که توسط اعضایی که به شیوهای از بالا به پایین شکل داده شدهاند سازماندهی و عمل میکند. یک حزب درواقع مینیاتوری از یک دولت است و در برخی کشورها مانند اتحاد جماهیر شوروی سابق و آلمان نازی حزب حاکم در واقع خود دولت را تشکیل میداد، و اکنون نیز در چین به اصطلاح «کمونیست» اینچنین است. نمونههای شوروی و آلمان نازی و چین از حزب به مثابه یک دولت، گسترش منطقی حزب به دولت است. در واقع، نتیجتا هر حزبی ریشه در دولت و نه در شهروند و شهروندی دارد.
🔸 برای ورود به بحث و بررسی نظریه سیمون وی نخست باید دید که در تعاریف او اصولا نهاد حزب و اهداف آن چیست. او معتقد است حزب سیاسی نهادی است که افراد را با یکسری تفکرات همگن در خود گرد آورده و هدف آن دستیافتن به قدرت سیاسی برای پیادهسازی عقاید حزب در جامعه و یا حداقل تاثیرگذاری و همکاری مشترک با حزب یا احزابی است که در قدرت و یا در حاکمیت حضور دارند. این یک تعریف عمومی برای نهاد حزب دارای دو عنصر اصلی است و سیمون وی برای نقد نهاد حزب نظریه خود را برمبنای نقد ایندو عنصر اصلی بنا نهاده است. عنصر نخست همگنی عقاید در حزب است، بدین معنا که یک فرد هنگامی به یک حزب میپیوندد یا در انتخابات به آن حزب رای میدهد که دارای عقاید و ارزشهای مشترک با آن حزب باشد. برای مثال اگر فرد معتقد به اقتصاد بازار آزاد و نظام سرمایهداری باشد، اولا به حزبی که برای لغو مالکیت خصوصی و جایگزینی آن با تعاونیهای مردمی فعالیت میکند، نمیپیوندد و همچنین در انتخابات به آن حزب رای نخواهد داد... دومین عنصر تشکیلدهنده نهاد حزب داشتن اندیشه و فعالیت برای بدستآوردن یا تسخیر قدرت سیاسی از راه انتخابات یا انقلاب است. بنابراین یک حزب سیاسی تشکلی است برای رسیدن به قدرت سیاسی، چرا که بدون داشتن این عنصر دلیل وجودی خود را از دست میدهد. هدف حزب نه مشاهدهگری سیاسی است و نه فعالیت عامالمنفعه بلکه تاثیرگذاری بر تصمیمات سیاسی حکومتی و افکار عمومی جامعه. حزبی که تاثیرگذار نباشد به بیهودگی و ناکارآیی شناخته خواهد شد و در نهایت ازبین خواهد رفت. درهرحال همانگونه که توضیح داده شد این دو عنصر تشکیلدهنده نهاد حزب عبارت از نخست همگنی عقاید اعضای حزب و دوم بدستآوردن قدرت سیاسی است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2HE
#داریوش_راد #سیمون_وی
#نظام_شورایی #حزب_سیاسی #دمکراسی_نمایندگی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
چرا باید کلیهی احزاب سیاسی منحل شوند
نقد و بررسی نظریهی سیمون وی نوشتهی: داریوش راد حزب متعارف مانند لباسی که برای آدمک پشت ویترین دوخته شده به دولت گره خورده است. هرقدر هم لباس را متنوع طراحی کرده باشند، باز هم بخشی از بدنه سیاست و…
▫️ جُرج لوکاچ دربارهی رزا لوکزامبورگ
نوشتهی: هُلگا پولیت
ترجمهی: کمال خسروی
7 ژانویه 2022
🔸 جُرج لوکاچ (1971 ـ 1885) در شمار شُهرهترین و مهمترین فیلسوفان مارکسیست سدهی بیستم بود. سال 1917، انقلاب روسیه، به نقطهی عطف تعیینکنندهای در مسیر زندگی این اندیشمند بدل شد. از فرزند یکی از مدیران بانکیِ بوداپست، با بهترین رتبه و مقام اجتماعی، کمونیستی از آب درآمد که راهِ پیشگرفته از سوی روسیه را دارای آیندهای امیدبخش میدانست. او خبر نداشت که گزینش چنین راهی در زندگی، چه توفانها، نومیدیها، تندپیچها، کامیابیها، برانگیختگیها و شور و سوگی برایش به همراه خواهد آورد. اما او تا نقطهی پایان به این اندیشه وفادار ماند که بدیل سوسیالیستیِ جامعهی بورژوایی، به دوران بالندگی رسیده است.
🔸 آنگاه که جرج لوکاچ، که تا آنزمان ارتباطی تشکیلاتی با جنبش کارگری نداشت، به عضویت حزب کمونیست تازهْ تأسیسیافته در مجارستان درآمد، در لهستان، با پایگیری حزبی کمونیست، تاریخ آن حزب سوسیالدمکراتی به پایان رسید که سالیان دراز، عمدتاً مُهر نفوذ و شخصیت برجستهی رزا لوکزامبورگ بر آن خورده بود. و در آلمان، در روزهای پایگیری حزبی تازه، رزا لوکزامبورگ درحال مجادلهای بیفرجام بر سر انتخاب نام «سوسیالیست» برای این حزب بود، زیرا این نام را برای بیان تمایز محتوایی و تشکیلاتی با سوسیالدمکراسی قدیمی بسنده میدانست. اینک، در آستانهی ژانویهی 1919، هردوی آنها، لوکاچ و لوکزامبورگ، به اعتبار عضویتشان در حزب، کمونیست بودند. لوکاچ هرگز سوسیالدمکرات نبود، لوکزامبورگ، برعکس، در سراسر زندگی سیاسیاش تا آن روز، سوسیالدمکرات بود.
🔸 درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی جوان میافکند که احساس میکرد مأموریتی [تاریخی] دارد. به وجود کسی مانند او نیاز بود، زیرا بهواسطهی آثار سراسر قابل ملاحظهای که او تا آنزمان آفریده بود، از دید رفقای همراه و همپایش بهعنوان نویسندهای تلقی میشد که میبایست از جامعهی بورژوایی، که سرانجام باید رو به نیستی و زوال رود، چیزهایی بداند. او این مسئولیت را پذیرفت، زیرا پس از تجربههای جنگ جهانی اول هیچچیز در چشم او نفرتانگیزتر از جامعهی بورژوایی نبود که بهنظر میآمد آخرین بازماندههای مشروعیت تاریخیاش را در هولناکیِ جنگ از دست داده باشد. او بعدها با نگاهی به عقب، از جامعهی بورژوایی بهمثابه زمانهی معصیتِ تاموتمام سخن گفت که از دل آن، انقلاب پرولتری و فلسفهی مارکسی بیرون آمد و راهش را هموار کرد.
🔸 آنگاه که رزا لوکزامبورگ در زوریخ فعالیت خود را برای جنبش کارگری وطنش آغاز کرد، خیلی زود دریافت که بر جنبش کارگری اروپای غربی که قویاً زیر نفوذ سوسیالدمکراسی آلمان بود کماکان این تصور حاکم است که در برابر قدرت بیکران رژیم تزاری در روسیه، تا چشماندازی دوردست در آینده، هنوز هیچ حریف داخلیِ قَدَری شکل نگرفته است؛ نه حتی و نه هنوز از سوی پرولتاریا. از اینرو، او همهچیز را تابع این هدف کرد که ثابت کند پرولتاریا در امپراتوری روسیه، با تکیه بر خود و بهگونهای مستقل، قادر خواهد بود رژیم تزاری را سرنگون کند و به آزادی سیاسی دست یابد. بنابراین همهی سنتها و جهتیابی بهسوی استقلال ملی لهستان را، که نزد مارکس، و نیز انگلس، پیششرط قطعی دگرگونیهای مناسبات اجتماعی در روسیه بود، با سرسختی تابع آن عقیده و ایقان میکرد. هیچکس در جنبش کارگری اروپای غربی ماهیت انقلابی را که در 1905 در امپراتوری روسیه روی داده بود بهتر از رزا لوکزامبورگ نفهمید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2JQ
#هلگا_پولیت #کمال_خسروی
#جنبش_کارگری #جرج_لوکاچ #رزا_لوکزامبورگ
#حزب_کمونیست
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: هُلگا پولیت
ترجمهی: کمال خسروی
7 ژانویه 2022
🔸 جُرج لوکاچ (1971 ـ 1885) در شمار شُهرهترین و مهمترین فیلسوفان مارکسیست سدهی بیستم بود. سال 1917، انقلاب روسیه، به نقطهی عطف تعیینکنندهای در مسیر زندگی این اندیشمند بدل شد. از فرزند یکی از مدیران بانکیِ بوداپست، با بهترین رتبه و مقام اجتماعی، کمونیستی از آب درآمد که راهِ پیشگرفته از سوی روسیه را دارای آیندهای امیدبخش میدانست. او خبر نداشت که گزینش چنین راهی در زندگی، چه توفانها، نومیدیها، تندپیچها، کامیابیها، برانگیختگیها و شور و سوگی برایش به همراه خواهد آورد. اما او تا نقطهی پایان به این اندیشه وفادار ماند که بدیل سوسیالیستیِ جامعهی بورژوایی، به دوران بالندگی رسیده است.
🔸 آنگاه که جرج لوکاچ، که تا آنزمان ارتباطی تشکیلاتی با جنبش کارگری نداشت، به عضویت حزب کمونیست تازهْ تأسیسیافته در مجارستان درآمد، در لهستان، با پایگیری حزبی کمونیست، تاریخ آن حزب سوسیالدمکراتی به پایان رسید که سالیان دراز، عمدتاً مُهر نفوذ و شخصیت برجستهی رزا لوکزامبورگ بر آن خورده بود. و در آلمان، در روزهای پایگیری حزبی تازه، رزا لوکزامبورگ درحال مجادلهای بیفرجام بر سر انتخاب نام «سوسیالیست» برای این حزب بود، زیرا این نام را برای بیان تمایز محتوایی و تشکیلاتی با سوسیالدمکراسی قدیمی بسنده میدانست. اینک، در آستانهی ژانویهی 1919، هردوی آنها، لوکاچ و لوکزامبورگ، به اعتبار عضویتشان در حزب، کمونیست بودند. لوکاچ هرگز سوسیالدمکرات نبود، لوکزامبورگ، برعکس، در سراسر زندگی سیاسیاش تا آن روز، سوسیالدمکرات بود.
🔸 درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی جوان میافکند که احساس میکرد مأموریتی [تاریخی] دارد. به وجود کسی مانند او نیاز بود، زیرا بهواسطهی آثار سراسر قابل ملاحظهای که او تا آنزمان آفریده بود، از دید رفقای همراه و همپایش بهعنوان نویسندهای تلقی میشد که میبایست از جامعهی بورژوایی، که سرانجام باید رو به نیستی و زوال رود، چیزهایی بداند. او این مسئولیت را پذیرفت، زیرا پس از تجربههای جنگ جهانی اول هیچچیز در چشم او نفرتانگیزتر از جامعهی بورژوایی نبود که بهنظر میآمد آخرین بازماندههای مشروعیت تاریخیاش را در هولناکیِ جنگ از دست داده باشد. او بعدها با نگاهی به عقب، از جامعهی بورژوایی بهمثابه زمانهی معصیتِ تاموتمام سخن گفت که از دل آن، انقلاب پرولتری و فلسفهی مارکسی بیرون آمد و راهش را هموار کرد.
🔸 آنگاه که رزا لوکزامبورگ در زوریخ فعالیت خود را برای جنبش کارگری وطنش آغاز کرد، خیلی زود دریافت که بر جنبش کارگری اروپای غربی که قویاً زیر نفوذ سوسیالدمکراسی آلمان بود کماکان این تصور حاکم است که در برابر قدرت بیکران رژیم تزاری در روسیه، تا چشماندازی دوردست در آینده، هنوز هیچ حریف داخلیِ قَدَری شکل نگرفته است؛ نه حتی و نه هنوز از سوی پرولتاریا. از اینرو، او همهچیز را تابع این هدف کرد که ثابت کند پرولتاریا در امپراتوری روسیه، با تکیه بر خود و بهگونهای مستقل، قادر خواهد بود رژیم تزاری را سرنگون کند و به آزادی سیاسی دست یابد. بنابراین همهی سنتها و جهتیابی بهسوی استقلال ملی لهستان را، که نزد مارکس، و نیز انگلس، پیششرط قطعی دگرگونیهای مناسبات اجتماعی در روسیه بود، با سرسختی تابع آن عقیده و ایقان میکرد. هیچکس در جنبش کارگری اروپای غربی ماهیت انقلابی را که در 1905 در امپراتوری روسیه روی داده بود بهتر از رزا لوکزامبورگ نفهمید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2JQ
#هلگا_پولیت #کمال_خسروی
#جنبش_کارگری #جرج_لوکاچ #رزا_لوکزامبورگ
#حزب_کمونیست
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جُرج لوکاچ دربارهی رزا لوکزامبورگ
نوشتهی: هُلگا پولیت ترجمهی: کمال خسروی درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سالهای دههی 90 سدهی نوزدهم، لوکاچِ جوان و بهلحاظِ سیاسی کمتجربه نیز، خود را یکباره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی …
▫️ لبنان، فراتر از استثناگرایی
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: زیاد ابو ریش
ترجمهی: مژگان بدیعی
20 ژانویه 2022
در این مقاله میخوانیم:
▪️ امپراتوری عثمانی، پیش از جنگ جهانی اول (1831-1914)
▪️ جنگ جهانی اول و تسویهحسابهای پس از جنگ (1914–1920)
▪️ دوران استعمار (1920-1943)
▪️ دوران پس از استقلال (1943-1975)
▪️ جنگ داخلی، 1975ـ1990
▪️ نتیجهگیری: مسیر اقتصاد سیاسی لبنان پس از جنگ
از متن مقاله:
🔸 لبنان در آثار اقتصاد سیاسی مقایسهای خاورمیانه و شمال آفریقا اغلب بهوضوح غایب بوده است، بهویژه در مطالعات حوزهی دولتسازی، توسعهی اقتصادی و بسیج اجتماعی. این کنارگذاری یا استثناییانگاشتن لبنان از دو ویژگی تاریخیِ اقتصاد سیاسی این کشور نشأت میگیرد. ویژگی نخست، مسیر توسعهی پسااستعماری لبنان حول رویکرد اقتصادی لِسِه فِر و مدل مبتنی بر خدمات است. این مسیر در تضاد با اغلب دولتهای پسااستعماری بود که اقتصاد سیاسیشان یا توسعه به رهبری دولت را دنبال میکردند یا اقتصادهای بستهای بودند که بر اساس کالاهای اولیه یا تولید کارخانهای سازمان یافته بودند. دوم، در تمام سالهای جنگ داخلی در لبنان، بسیج شبهنظامیانِ خشونتگرا همراه با مداخلات پیدرپی نظامیان خارجی بهویژه شدید بوده است. مطالعات دانشگاهی عموماً جنگ داخلی لبنان را در بستر تاریخی وسیعتری میبیند که به خشونتهای فرقهای قرن نوزدهم برمیگردد. از سال 2011، ابعاد همهجانبهی جنگ داخلی و فرقهگرایی بهعنوان شاخص، موضوع تحقیق و نیز چارچوب تحلیلی مطالعهی عراق، لیبی، سوریه یا یمن (و نیز مطالعات تطبیقی منطقه) تبدیل شده است، اما نباید این واقعیت را کتمان کرد که پژوهشگران، لبنان را از نظر تاریخی، کشوری منحصربهفرد در فرقهگرایی و نیز دارای خشونتی استثنایی میدانند. به باور آنها، فرقهگرایی یا مانع شکلگیری نهادهای موثر دولتی میشود یا در عملکرد آنها ایجاد مشکل میکند و منجر به سقوط اقتدار دولت میشود.
🔸 بخشی از پژوهشگران با ارائهی روایتهای غیرانتقادی از اقتصاد سیاسی لبنان، این مشکل را تشدید کردهاند. یکی از جریانها ادعا میکند که دولت لبنان محصول نوعی سازش برای تقسیم قدرت بین بزرگان فرقهها و گروههای مختلف است، و بنابراین نهادهای آن هرگز نباید بالاتر از جامعه قرار گیرد و بهتبع، در اقتصاد نیز نمیتواند مداخله کند. گروه دوم، نقش نهادهای دولتی لبنان را در ایجاد چارچوبهای اداری و قانونی برای آزادسازی حرکت کالا و سرمایه جدیتر میداند، اما ادعا میکند چنین ترتیبی محصول اجتنابناپذیر تصمیمگیری شبکهای از نخبگان سیاسی و اقتصادی بوده است.
🔸 من میخواهم خوانشی جایگزین از دولت مدرن، بازار و تشکیل طبقه در لبنان ارائه دهم که بر سه پیشفرض اساس یافته است. نخست، دولت، بازار و شکلگیری طبقات بهواسطهی مشارکت با یکدیگر پدید میآید. مبارزات طبقاتی و قدرت دولت در لبنان برای ساخت اقتصاد این کشور ذاتی بود، نه جدا و نه بیارتباط با آن. دوم، دورهبندی تاریخی باید عملکرد مقیاسهای زمانی متفاوت، همزمانی تغییرات و تداوم در آنها را در نظر بگیرد. هرچند میراث تاریخی بسیار مهم است اما تحولات ساختاری و احتمالات سیاسی نیز به همان اندازه اهمیت دارد. سرانجام، شکلگیری دولت، بازار و طبقات در لبنان، نه فقط جدا از پویشهای منطقهای و جهانی نبوده، که در مرکز آنها نیز بوده است. مسئله تأثیرات پویشهای جهانی و منطقهای از پیششکلیافته بر دولت، بازار و شکلگیری طبقات در لبنان نیست، بلکه باید بفهمیم چگونه این پویشها در لبنانْ در پویشهای منطقهای و جهانی، و برعکس، سهیم بودند. این مقاله میکوشد مسیر اقتصاد سیاسی پسااستعماری لبنان را، ضمن اجتناب از هرگونه تحلیلهای فرهنگگرایانه و جبرگرایانه، تاریخمند کند. همچنین تأکید مقاله بر آن است که چگونه اقتصاد سیاسی، مقاطع کلیدی لبنانِ تاریخی و معاصر را تبیین میکند و نشان میدهد که چگونه لبنان میتواند درک ما را از اقتصاد سیاسی منطقه ارتقا بخشد.
🔹متن کامل پنجمین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2LS
#خاور_میانه #زیاد_ابو_ریش #مژگان_بدیعی
#لبنان #جنگ_داخلی #حزب_کمونیست #حزبالله #شبهنظامیان
👇🏽
🖋@naghd_com
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: زیاد ابو ریش
ترجمهی: مژگان بدیعی
20 ژانویه 2022
در این مقاله میخوانیم:
▪️ امپراتوری عثمانی، پیش از جنگ جهانی اول (1831-1914)
▪️ جنگ جهانی اول و تسویهحسابهای پس از جنگ (1914–1920)
▪️ دوران استعمار (1920-1943)
▪️ دوران پس از استقلال (1943-1975)
▪️ جنگ داخلی، 1975ـ1990
▪️ نتیجهگیری: مسیر اقتصاد سیاسی لبنان پس از جنگ
از متن مقاله:
🔸 لبنان در آثار اقتصاد سیاسی مقایسهای خاورمیانه و شمال آفریقا اغلب بهوضوح غایب بوده است، بهویژه در مطالعات حوزهی دولتسازی، توسعهی اقتصادی و بسیج اجتماعی. این کنارگذاری یا استثناییانگاشتن لبنان از دو ویژگی تاریخیِ اقتصاد سیاسی این کشور نشأت میگیرد. ویژگی نخست، مسیر توسعهی پسااستعماری لبنان حول رویکرد اقتصادی لِسِه فِر و مدل مبتنی بر خدمات است. این مسیر در تضاد با اغلب دولتهای پسااستعماری بود که اقتصاد سیاسیشان یا توسعه به رهبری دولت را دنبال میکردند یا اقتصادهای بستهای بودند که بر اساس کالاهای اولیه یا تولید کارخانهای سازمان یافته بودند. دوم، در تمام سالهای جنگ داخلی در لبنان، بسیج شبهنظامیانِ خشونتگرا همراه با مداخلات پیدرپی نظامیان خارجی بهویژه شدید بوده است. مطالعات دانشگاهی عموماً جنگ داخلی لبنان را در بستر تاریخی وسیعتری میبیند که به خشونتهای فرقهای قرن نوزدهم برمیگردد. از سال 2011، ابعاد همهجانبهی جنگ داخلی و فرقهگرایی بهعنوان شاخص، موضوع تحقیق و نیز چارچوب تحلیلی مطالعهی عراق، لیبی، سوریه یا یمن (و نیز مطالعات تطبیقی منطقه) تبدیل شده است، اما نباید این واقعیت را کتمان کرد که پژوهشگران، لبنان را از نظر تاریخی، کشوری منحصربهفرد در فرقهگرایی و نیز دارای خشونتی استثنایی میدانند. به باور آنها، فرقهگرایی یا مانع شکلگیری نهادهای موثر دولتی میشود یا در عملکرد آنها ایجاد مشکل میکند و منجر به سقوط اقتدار دولت میشود.
🔸 بخشی از پژوهشگران با ارائهی روایتهای غیرانتقادی از اقتصاد سیاسی لبنان، این مشکل را تشدید کردهاند. یکی از جریانها ادعا میکند که دولت لبنان محصول نوعی سازش برای تقسیم قدرت بین بزرگان فرقهها و گروههای مختلف است، و بنابراین نهادهای آن هرگز نباید بالاتر از جامعه قرار گیرد و بهتبع، در اقتصاد نیز نمیتواند مداخله کند. گروه دوم، نقش نهادهای دولتی لبنان را در ایجاد چارچوبهای اداری و قانونی برای آزادسازی حرکت کالا و سرمایه جدیتر میداند، اما ادعا میکند چنین ترتیبی محصول اجتنابناپذیر تصمیمگیری شبکهای از نخبگان سیاسی و اقتصادی بوده است.
🔸 من میخواهم خوانشی جایگزین از دولت مدرن، بازار و تشکیل طبقه در لبنان ارائه دهم که بر سه پیشفرض اساس یافته است. نخست، دولت، بازار و شکلگیری طبقات بهواسطهی مشارکت با یکدیگر پدید میآید. مبارزات طبقاتی و قدرت دولت در لبنان برای ساخت اقتصاد این کشور ذاتی بود، نه جدا و نه بیارتباط با آن. دوم، دورهبندی تاریخی باید عملکرد مقیاسهای زمانی متفاوت، همزمانی تغییرات و تداوم در آنها را در نظر بگیرد. هرچند میراث تاریخی بسیار مهم است اما تحولات ساختاری و احتمالات سیاسی نیز به همان اندازه اهمیت دارد. سرانجام، شکلگیری دولت، بازار و طبقات در لبنان، نه فقط جدا از پویشهای منطقهای و جهانی نبوده، که در مرکز آنها نیز بوده است. مسئله تأثیرات پویشهای جهانی و منطقهای از پیششکلیافته بر دولت، بازار و شکلگیری طبقات در لبنان نیست، بلکه باید بفهمیم چگونه این پویشها در لبنانْ در پویشهای منطقهای و جهانی، و برعکس، سهیم بودند. این مقاله میکوشد مسیر اقتصاد سیاسی پسااستعماری لبنان را، ضمن اجتناب از هرگونه تحلیلهای فرهنگگرایانه و جبرگرایانه، تاریخمند کند. همچنین تأکید مقاله بر آن است که چگونه اقتصاد سیاسی، مقاطع کلیدی لبنانِ تاریخی و معاصر را تبیین میکند و نشان میدهد که چگونه لبنان میتواند درک ما را از اقتصاد سیاسی منطقه ارتقا بخشد.
🔹متن کامل پنجمین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2LS
#خاور_میانه #زیاد_ابو_ریش #مژگان_بدیعی
#لبنان #جنگ_داخلی #حزب_کمونیست #حزبالله #شبهنظامیان
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
لبنان، فراتر از استثناگرایی
نوشتهی: زیاد ابو ریش ترجمهی: مژگان بدیعی تاریخ پسااستعماری لبنان را چگونه باید دورهبندی کرد؟ برخی سالهای 1943 تا 1975 را یک دورهی واحد میدانند؛ این رویکرد یا تغییرات اساسی چندانی را برای این …
▫️ شورا: شکل در مقام محتوا
▫️ پیرامون شیوهی وجودِ سازمانیابی شورایی
به مناسبت سالگرد انقلاب و قیام شکوهمند ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
نوشتهی: کمال خسروی
10 فوریه2022
🔸 نوشتن پیرامون شورا، بهمثابه شکلی از سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، همواره با این بدگمانی همراه است که «دفاع» از این شیوهی سازمانیابی در رقابت یا در تعارض با شیوههای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، مانند اتحادیه یا حزب سیاسی است. اما هدف جُستار پیشِ رو کندوکاو پیرامون سرشتنشانهای شورا یا سازمانیابیِ شورایی و نقش اجتماعی و تاریخی آن است، به یاری مقولهی «شیوهی وجود» و دستگاه مفهومی مارکسی؛ نخست برای روشنکردن وجوه تمایز بنیادینش با شکلهای دیگر سازمانیابی و اهمیت آن در ژرفای پویایِ مبارزهی طبقاتیِ ضدسرمایهداری، و دوم برای تأکید بر این امر، که تقابلهای مصنوعی و نابهنجار بین سازمانیابی شورایی و شکلهای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، خواسته یا ناخواسته، همین سرشتنشانها را پنهان میکند یا دستکم در ابهام فرو میبرد و با نادیدهگرفتن شرایط اجتماعی و تاریخی مشخصی که ظرف مبارزهی طبقاتی است، به مانعی در برابر مبارزه بدل میشود.
🔸 شورای کارگری بهعنوان دستاوردی از مبارزهی کارگران برای احقاق و تأمین حقوق خود و دفاع از آنها در برابر معارضان، همانا نیروهای اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک سرمایهداران و سرمایهداری ــ از کمون پاریس گرفته تا مبارزهی کارگران در انقلاب روسیه، انقلاب آلمان، اسپانیا، پرتغال یا امریکای جنوبی ــ شکلی است برای این محتوا، یعنی شکلی است برای سازمانیافتگیِ این مبارزه یا نهادینشدنِ آن. از این منظر، شورا با اتحادیه (سندیکا) یا حزب سیاسی، که آنها نیز دستاوردهای بسیار مهم دیگری از همین مبارزهی طبقاتیاند، تفاوتی ندارد. برای شناخت سرشتنشانها و وجوه تمایز بنیادین شورا یا سازمانیابی شورایی، نخست باید اندکی در سازوکار شیوهی تولید سرمایهداری و سازمانیابی مناسبات اجتماعی بر اساس ملزومات این شیوهی تولید تأمل کرد.
🔸 تقریباً همهی گزارشهایِ رویدادهای تاریخیِ پیدایش، مبارزه و سرنوشت شوراها و نیز ارزیابی و واکاوی جامعهشناختی و نظریِ این رویدادها به سه خصیصهی «انکارناپذیر» شوراها اشاره کردهاند و تلازم تقریباً همیشگی این سه خصیصه با گزارش و واکاوی شوراها، آنها را کمابیش به «سرشتنشان»های شورا یا سازمانیابیِ شورایی بدل کرده است. این سه خصیصه عبارتند از نخست: خودانگیختگی در شیوهی تصمیمگیری و اجرای تصمیمها؛ دوم: ظهور شوراها در دورههای بحران، جنگ و گسیختگی و آشفتگیِ سیاسی و اجتماعی در «نظام حاکم»؛ و سوم: قدرت دوگانه.
🔸 آیا آنچه «خودانگیختگی» نامیده میشود و موضوع تمجید و تقبیح رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک متقابل است، خودْ بیان یا شکل پدیداریِ سرشتنشانِ بنیادین دیگری نیست؟ آیا تلقی شرایط اجتماعی و تاریخی بحران، جنگ و اوضاع انقلابی بهمثابه شرایط عینیِ پیدایش و فعالیت و مبارزهی شوراها، به این معنا نیست که بنابراین آنها پدیدههایی گذرا هستند و به محض تغییر و فقدان این شرایط عینی، ناپدید خواهند شد؟ آیا غیر از این است که نگاه سوسیالدمکراتها، بهرغم دستافشانیهای صادقانه و غیرصادقانهشان برای شوراها، بر همین نگرش استوار است؟ آیا تلقی «قدرت» شوراها در «قدرت دوگانه» بهمثابه قدرتی سیاسی و بدیل دولت حاکم، تقلیل سرشت بنیادین شوراها به یکی از شکلهای پدیداری آن نیست؟ آیا این نگرش، نهادی را که در ماهیت خویش «نا ـ دولت» است، به همتایی برای دولت بهطور اعم بدل نمیکند، چنانکه مثلاً دولت بورژوایی ابزار سلطهی طبقاتی بورژوازی و دولت کارگری، به همان معنا، ابزار سلطهی طبقاتی پرولتاریا تلقی شود؟ آیا حزبهای سیاسی، با ساخت و بافت سیاسی و ساختار و استخوانبندی تشکیلاتیشان، بدیل مناسبتری برای قدرت سیاسی، در این معنا، نیستند؟
مقولهی «شیوهی وجود» در دستگاه مفهومی مارکسی میتواند در پاسخ به این پرسشها و حل معضل سیاسی و نظری راهگشا باشد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Om
#کمال_خسروی #شورا #حزب_سیاسی #خودانگیختگی #سندیکا #سازمانیابی_شورایی #قدرت_دوگانه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون شیوهی وجودِ سازمانیابی شورایی
به مناسبت سالگرد انقلاب و قیام شکوهمند ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
نوشتهی: کمال خسروی
10 فوریه2022
🔸 نوشتن پیرامون شورا، بهمثابه شکلی از سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، همواره با این بدگمانی همراه است که «دفاع» از این شیوهی سازمانیابی در رقابت یا در تعارض با شیوههای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، مانند اتحادیه یا حزب سیاسی است. اما هدف جُستار پیشِ رو کندوکاو پیرامون سرشتنشانهای شورا یا سازمانیابیِ شورایی و نقش اجتماعی و تاریخی آن است، به یاری مقولهی «شیوهی وجود» و دستگاه مفهومی مارکسی؛ نخست برای روشنکردن وجوه تمایز بنیادینش با شکلهای دیگر سازمانیابی و اهمیت آن در ژرفای پویایِ مبارزهی طبقاتیِ ضدسرمایهداری، و دوم برای تأکید بر این امر، که تقابلهای مصنوعی و نابهنجار بین سازمانیابی شورایی و شکلهای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، خواسته یا ناخواسته، همین سرشتنشانها را پنهان میکند یا دستکم در ابهام فرو میبرد و با نادیدهگرفتن شرایط اجتماعی و تاریخی مشخصی که ظرف مبارزهی طبقاتی است، به مانعی در برابر مبارزه بدل میشود.
🔸 شورای کارگری بهعنوان دستاوردی از مبارزهی کارگران برای احقاق و تأمین حقوق خود و دفاع از آنها در برابر معارضان، همانا نیروهای اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک سرمایهداران و سرمایهداری ــ از کمون پاریس گرفته تا مبارزهی کارگران در انقلاب روسیه، انقلاب آلمان، اسپانیا، پرتغال یا امریکای جنوبی ــ شکلی است برای این محتوا، یعنی شکلی است برای سازمانیافتگیِ این مبارزه یا نهادینشدنِ آن. از این منظر، شورا با اتحادیه (سندیکا) یا حزب سیاسی، که آنها نیز دستاوردهای بسیار مهم دیگری از همین مبارزهی طبقاتیاند، تفاوتی ندارد. برای شناخت سرشتنشانها و وجوه تمایز بنیادین شورا یا سازمانیابی شورایی، نخست باید اندکی در سازوکار شیوهی تولید سرمایهداری و سازمانیابی مناسبات اجتماعی بر اساس ملزومات این شیوهی تولید تأمل کرد.
🔸 تقریباً همهی گزارشهایِ رویدادهای تاریخیِ پیدایش، مبارزه و سرنوشت شوراها و نیز ارزیابی و واکاوی جامعهشناختی و نظریِ این رویدادها به سه خصیصهی «انکارناپذیر» شوراها اشاره کردهاند و تلازم تقریباً همیشگی این سه خصیصه با گزارش و واکاوی شوراها، آنها را کمابیش به «سرشتنشان»های شورا یا سازمانیابیِ شورایی بدل کرده است. این سه خصیصه عبارتند از نخست: خودانگیختگی در شیوهی تصمیمگیری و اجرای تصمیمها؛ دوم: ظهور شوراها در دورههای بحران، جنگ و گسیختگی و آشفتگیِ سیاسی و اجتماعی در «نظام حاکم»؛ و سوم: قدرت دوگانه.
🔸 آیا آنچه «خودانگیختگی» نامیده میشود و موضوع تمجید و تقبیح رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک متقابل است، خودْ بیان یا شکل پدیداریِ سرشتنشانِ بنیادین دیگری نیست؟ آیا تلقی شرایط اجتماعی و تاریخی بحران، جنگ و اوضاع انقلابی بهمثابه شرایط عینیِ پیدایش و فعالیت و مبارزهی شوراها، به این معنا نیست که بنابراین آنها پدیدههایی گذرا هستند و به محض تغییر و فقدان این شرایط عینی، ناپدید خواهند شد؟ آیا غیر از این است که نگاه سوسیالدمکراتها، بهرغم دستافشانیهای صادقانه و غیرصادقانهشان برای شوراها، بر همین نگرش استوار است؟ آیا تلقی «قدرت» شوراها در «قدرت دوگانه» بهمثابه قدرتی سیاسی و بدیل دولت حاکم، تقلیل سرشت بنیادین شوراها به یکی از شکلهای پدیداری آن نیست؟ آیا این نگرش، نهادی را که در ماهیت خویش «نا ـ دولت» است، به همتایی برای دولت بهطور اعم بدل نمیکند، چنانکه مثلاً دولت بورژوایی ابزار سلطهی طبقاتی بورژوازی و دولت کارگری، به همان معنا، ابزار سلطهی طبقاتی پرولتاریا تلقی شود؟ آیا حزبهای سیاسی، با ساخت و بافت سیاسی و ساختار و استخوانبندی تشکیلاتیشان، بدیل مناسبتری برای قدرت سیاسی، در این معنا، نیستند؟
مقولهی «شیوهی وجود» در دستگاه مفهومی مارکسی میتواند در پاسخ به این پرسشها و حل معضل سیاسی و نظری راهگشا باشد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Om
#کمال_خسروی #شورا #حزب_سیاسی #خودانگیختگی #سندیکا #سازمانیابی_شورایی #قدرت_دوگانه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شورا: شکل در مقام محتوا
پیرامون شیوهی وجودِ سازمانیابی شورایی نوشتهی: کمال خسروی آیا آنچه «خودانگیختگی» نامیده میشود و موضوع تمجید و تقبیح رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک متقابل است، خودْ بیان یا شکل پدیداریِ سرشتنشانِ…
▫️ حزب بهمثابهی «روشنفکر جمعی»
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی هژمونی
نوشتهی: کارلوس نلسون کوتینو
ترجمهی: تارا بهروزیان
10 اوت 2022
🔸 نظریهی حزب سیاسیِ طبقهی کارگر ــ که درک و هضم آن یکی از نقطههای اصلی شکلگیری دیدگاه گرامشی در دوران پیش از زندان او بود ــ جایگاه مهم مشابهی در دفترهای زندان دارد. در حقیقت گرامشی قصد داشت این نظریه را، با الهام از شهریار ماکیاولی، به موضوع مطالعهی ویژهای بدل کند که ویژگیهای متمایز حزب انقلابی مدرن، یعنی حزب کمونیست، را که گرامشی از آن با عنوان «شهریار مدرن» یاد میکرد، نظاممند سازد. نخستین نوآوری گرامشی در قیاس با اثر ماکیاولی این بود که «شهریار مدرن»، عامل ارادهی جمعی دگرگونساز، دیگر نمیتواند به مثابهی فرد تشخص یابد. در جوامع مدرن پیشرفتهتر، نقشی که ماکیاولی به یک شخص منفرد نسبت میداد میبایست توسط یک ارگانیسم جمعی ایفا شود. گرامشی به عنوان یک ماتریالیست، قصد «اختراع» چنین ارگانیسمی را نداشت، چرا که «تاریخ خود اینک چنین ارگانیسمی را برای ما فراهم کرده است که همانا حزب سیاسی است»، یعنی یکی از شاخصترین عناصر در شبکهی سازمانهایی که جامعهی مدنی مدرن به وجود آورده است.
🔸 گرچه گرامشی در لحظات معینی با ترمینولوژی ژرژ سورل «لاس میزند»، اما نباید تصور کرد که او برداشتی سوبژکتیو یا ارادهگرایانه از شکلگیری ارادهی جمعی دارد، گویی ارادهی جمعی چیزی نیست مگر ساختن «ایده- نیرو» یا «افسانهای» که میتواند طبقه را بسیج کند، بدون آنکه ربطی به واقعیت عینی مشخص [concrete] داشته باشد (نظیر آنچه در افسانهی «اعتصاب عمومی» سورل شاهدش هستیم). گرامشی این ارادهی جمعی را به مثابهی «آگاهی عملی از ضرورت تاریخی» درک میکند، یعنی به مثابهی ضرورتی که به آگاهی اعتلا یافته و به پراکسیسِ دگرگونساز بدل شده است. از آنجا که ارادهی جمعی تنها هنگامی میتواند برانگیخته شود و توسعه یابد که شرایط ضروری ابژکتیو وجود داشته باشد، حزب میبایست «تحلیلی تاریخی از ساختار اجتماعی کشور مفروض داشته باشد» تا بتواند خط سیاسی را معین کند، یعنی قادر باشد تأثیری واقعی بر واقعیت بگذارد.
🔸 اظهارنظرهای پراهمیت گرامشی دربارهی «خودانگیختگی و رهبری آگاهانه» را باید از این منظر نگریست. گرامشی در این اظهارات، موضعی صریح در برابر بتوارهی خودانگیختگی اتخاذ کرد و به انتقاد از کسانی پرداخت که از ارائهی رهبری آگاهانه به مبارزهی مداوم و روزانهی جنبشهای خودانگیخته ــ یعنی سنتزی سیاسی- روشنفکرانه که بتواند بر عناصر رستهگرایی غلبه و این حرکات را به امری هژمونیک، عام، و توانا به کنش مؤثر و پایدار بدل کند ــ امتناع یا این رهبری را تضعیف میکنند. با این حال، او معتقد نبود که ارادهی جمعی را میتوان تنها «از بالا»، با یک عمل خودسرانهی حزب، بدون در نظر گرفتن «احساسات ”خودجوش“ تودهها»، برانگیخت. او مینویسد: این احساسات را باید «آموزش داد، هدایت کرد و پالود» اما هرگز نباید آن را نادیده گرفت.
🔸 برداشت گرامشی ــ در نظریهاش دربارهی پایان دولت، در انتقادش از «دولت گرایی»، در امتناعش از یکی گرفتن حزب و دولت در سوسیالیسم، در دفاعش از تقویت جامعه مدنی پس از به دست گرفتن قدرت، و غیره ــ به طور خلاصه حاوی بنیانهایی برای غلبه دیالکتیکی بر جنبههایی از نظریهی لنین دربارهی حزب طبقهی کارگر است... علاوه بر این، تاریخگراییِ خود گرامشی است که بهوضوح او را به تصدیق و تاکید بر ضرورت نوسازی دائمی نظریه و عمل حزب کارگر، همگام با نوسازی خود واقعیت، سوق میدهد، نوسازیای که شرط ایفای درست کارکردی است که حزب در وهلهی اول برای آن به وجود آمده بود. به قول گرامشی: «میتوان گفت که یک حزب هرگز کامل نمیشود و بهتمامی شکل نمیگیرد، به این معنا که هر تحولی وظایف و کارکردهای جدیدی را ایجاد میکند، و به این معنا که برای احزاب معینی این پارادوکس همواره صادق است که آنها فقط هنگامی کامل میشوند و بهتمامی شکل میگیرند که دیگر وجود نداشته باشند ــ یعنی زمانی که وجودشان بهلحاظ تاریخی زائد شده باشد.»
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-34S
#هژمونی #گرامشی
#کارلوس_نلسون_کوتینو #تارا_بهروزیان
#حزب #روشنفکران
👇🏽
🖋@naghd_com
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی هژمونی
نوشتهی: کارلوس نلسون کوتینو
ترجمهی: تارا بهروزیان
10 اوت 2022
🔸 نظریهی حزب سیاسیِ طبقهی کارگر ــ که درک و هضم آن یکی از نقطههای اصلی شکلگیری دیدگاه گرامشی در دوران پیش از زندان او بود ــ جایگاه مهم مشابهی در دفترهای زندان دارد. در حقیقت گرامشی قصد داشت این نظریه را، با الهام از شهریار ماکیاولی، به موضوع مطالعهی ویژهای بدل کند که ویژگیهای متمایز حزب انقلابی مدرن، یعنی حزب کمونیست، را که گرامشی از آن با عنوان «شهریار مدرن» یاد میکرد، نظاممند سازد. نخستین نوآوری گرامشی در قیاس با اثر ماکیاولی این بود که «شهریار مدرن»، عامل ارادهی جمعی دگرگونساز، دیگر نمیتواند به مثابهی فرد تشخص یابد. در جوامع مدرن پیشرفتهتر، نقشی که ماکیاولی به یک شخص منفرد نسبت میداد میبایست توسط یک ارگانیسم جمعی ایفا شود. گرامشی به عنوان یک ماتریالیست، قصد «اختراع» چنین ارگانیسمی را نداشت، چرا که «تاریخ خود اینک چنین ارگانیسمی را برای ما فراهم کرده است که همانا حزب سیاسی است»، یعنی یکی از شاخصترین عناصر در شبکهی سازمانهایی که جامعهی مدنی مدرن به وجود آورده است.
🔸 گرچه گرامشی در لحظات معینی با ترمینولوژی ژرژ سورل «لاس میزند»، اما نباید تصور کرد که او برداشتی سوبژکتیو یا ارادهگرایانه از شکلگیری ارادهی جمعی دارد، گویی ارادهی جمعی چیزی نیست مگر ساختن «ایده- نیرو» یا «افسانهای» که میتواند طبقه را بسیج کند، بدون آنکه ربطی به واقعیت عینی مشخص [concrete] داشته باشد (نظیر آنچه در افسانهی «اعتصاب عمومی» سورل شاهدش هستیم). گرامشی این ارادهی جمعی را به مثابهی «آگاهی عملی از ضرورت تاریخی» درک میکند، یعنی به مثابهی ضرورتی که به آگاهی اعتلا یافته و به پراکسیسِ دگرگونساز بدل شده است. از آنجا که ارادهی جمعی تنها هنگامی میتواند برانگیخته شود و توسعه یابد که شرایط ضروری ابژکتیو وجود داشته باشد، حزب میبایست «تحلیلی تاریخی از ساختار اجتماعی کشور مفروض داشته باشد» تا بتواند خط سیاسی را معین کند، یعنی قادر باشد تأثیری واقعی بر واقعیت بگذارد.
🔸 اظهارنظرهای پراهمیت گرامشی دربارهی «خودانگیختگی و رهبری آگاهانه» را باید از این منظر نگریست. گرامشی در این اظهارات، موضعی صریح در برابر بتوارهی خودانگیختگی اتخاذ کرد و به انتقاد از کسانی پرداخت که از ارائهی رهبری آگاهانه به مبارزهی مداوم و روزانهی جنبشهای خودانگیخته ــ یعنی سنتزی سیاسی- روشنفکرانه که بتواند بر عناصر رستهگرایی غلبه و این حرکات را به امری هژمونیک، عام، و توانا به کنش مؤثر و پایدار بدل کند ــ امتناع یا این رهبری را تضعیف میکنند. با این حال، او معتقد نبود که ارادهی جمعی را میتوان تنها «از بالا»، با یک عمل خودسرانهی حزب، بدون در نظر گرفتن «احساسات ”خودجوش“ تودهها»، برانگیخت. او مینویسد: این احساسات را باید «آموزش داد، هدایت کرد و پالود» اما هرگز نباید آن را نادیده گرفت.
🔸 برداشت گرامشی ــ در نظریهاش دربارهی پایان دولت، در انتقادش از «دولت گرایی»، در امتناعش از یکی گرفتن حزب و دولت در سوسیالیسم، در دفاعش از تقویت جامعه مدنی پس از به دست گرفتن قدرت، و غیره ــ به طور خلاصه حاوی بنیانهایی برای غلبه دیالکتیکی بر جنبههایی از نظریهی لنین دربارهی حزب طبقهی کارگر است... علاوه بر این، تاریخگراییِ خود گرامشی است که بهوضوح او را به تصدیق و تاکید بر ضرورت نوسازی دائمی نظریه و عمل حزب کارگر، همگام با نوسازی خود واقعیت، سوق میدهد، نوسازیای که شرط ایفای درست کارکردی است که حزب در وهلهی اول برای آن به وجود آمده بود. به قول گرامشی: «میتوان گفت که یک حزب هرگز کامل نمیشود و بهتمامی شکل نمیگیرد، به این معنا که هر تحولی وظایف و کارکردهای جدیدی را ایجاد میکند، و به این معنا که برای احزاب معینی این پارادوکس همواره صادق است که آنها فقط هنگامی کامل میشوند و بهتمامی شکل میگیرند که دیگر وجود نداشته باشند ــ یعنی زمانی که وجودشان بهلحاظ تاریخی زائد شده باشد.»
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-34S
#هژمونی #گرامشی
#کارلوس_نلسون_کوتینو #تارا_بهروزیان
#حزب #روشنفکران
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
حزب به مثابهی «روشنفکر جمعی»
نوشتهی: کارلوس نلسون کوتینو ترجمهی: تارا بهروزیان با توجه به اینکه گرامشی (مانند لنین) حزب پیشتاز طبقهی کارگر را کلی ساختاریافته و منسجم میدید و نه مجموعهای بیشکل از منافع رستهای، و معتقد …
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ مأموریت اخلاقی حزب کمونیست
نوشتهی: جرج لوکاچ
ترجمهی: م. رضا ملکشا
13 اوت 2022
📝 توضیح نقد: متن حاضر که نخستین بار در سال 1920 در نشریهی کمونیسموس (Kommunismus) منتشر شده است حاوی برداشت لوکاچ در آن مقطع از حزب کمونیست، و وظایف و ساختار آن است.
🔸 آخرین جزوه نیز مانند دیگر نوشتههای لنین، سزاوار مطالعهی دقیق همهی کمونیستها است. او مجدداً استعداد خارقالعادهاش را در درک آنچه بهیقین دربارهی پدیدهای جدید در تکوین پرولتاریا بدیع است آشکار میسازد: توانایی لنین در درک ماهیت آن و قابل فهم ساختن آن به انضمامیترین شکل. درحالیکه نوشتههای قبلی او تا حد زیادی ماهیت جدلی داشتند و عمدتاً به بررسی سازمانهای مبارز پرولتاریا (عمدتاً دولت) میپرداختند، این مورد با توسعهی کنونی جامعهی جنینی جدید سروکار دارد. درست همانطور که شکل سرمایهداری تولید، با انضباط کارگری که از اجبار اقتصادی (گرسنگی) ناشی میشد بر خشونت عریان نظام سرفداری برتری داشت، همکاری آزاد انسانهای آزاد در جامعهی جدید نیز ــ حتی در زمینهی بارآوری ــ بهمراتب از سرمایهداری پیشی خواهد گرفت. دقیقاً به همین دلیل است که شکستطلبان سوسیال دموکرات انقلاب جهانی، شکاکترین افراد هستند. آنها به کند شدن نظم کاری، کاهش بارآوری و بهطور خلاصه، همزمان به فروپاشی اجتنابناپذیر نظام اقتصادی سرمایهداری اشاره میکنند. آنها با بیصبری و نابردباریای که تنها با صبر و شکیباییشان نسبت به سرمایهداری مطابقت داشت اذعان کردند که این چیزها بلافاصله در روسیهی شوروی تغییر نکردند. فقدان مواد خام، مبارزات داخلی و مشکلات سازمانی از دیدگاه آنها تنها برای دولتهای سرمایهداری عذر و بهانه بهحساب میآید و نکتهی مدنظر آنها این است که نظام اجتماعی پرولتاریا باید به معنای تحول درونی و بیرونی همهی شرایط، یعنی بهبود همهجانبهی اوضاع، از همان نخستین لحظهی تولد چنین نظمی باشد.
🔸 احزاب قدیم عبارت بودند از ترکیبهای مصالحهکار و مجموعهی ناهمگونی افراد که به سرعت بوروکراتیزه شدند و خیلی سریع به صورت اشرافیت افسران حزب و زیردستهایی درآمدند که از تودههای مردم جدا شده بودند. از سوی دیگر، احزاب کمونیستی جدید میبایست خالصترین بیان مبارزهی طبقاتی انقلابی، یعنی فراروی از جامعهی بورژوایی را نمایندگی کنند. با این حال، گذار از جامعهی قدیمی به جامعهی جدید، نه فقط محدود به اقتصاد و سازمان، بلکه همزمان به معنای تحول اخلاقی نیز هست. هیچ سوء تعبیری نباید رخ دهد؛ هیچ چیزی بهاندازه اتوپیاگرایی خردهبورژواییِ کسانی که شیدای تصور تغییر اجتماعی تنها از طریق دگرگونی باطنی انسان هستند از اندیشهی ما دور نیست. کمترین نشانهی غیرقابلچشمپوشی از این تصور خردهبورژوایی، این واقعیت است که طرفداران آن چه آگاهانه و چه غیرآگاهانه به این میانجیْ دگرگونی جامعه را به نقطهای تار و دور در آیندهای بیانتها موکول میکنند. برعکس، ما اصرار داریم که گذار از جامعهی قدیم به جامعهی جدید، نتیجهی ضروری نیروها و قوانین عینی اقتصادی است. با تمام ضرورت عینیاش، این گذار، گذار از اسارت و شیوارگی به آزادی و انسانیت است. به همین دلیل، آزادی را نمیتوان صرفاً بهعنوان ثمره و نتیجهی توسعهی تاریخی در نظر گرفت. در این توسعه باید لحظهای شکل گیرد که در آن آزادی به یکی از نیروهای محرک مبدل شود. اهمیت آن بهعنوان یک نیروی محرک باید دائماً افزایش یابد تا زمانی فرا رسد که رهبری جامعهای را که اکنون انسانی شده بهطور کامل در اختیار بگیرد. زمانی که «پیشاتاریخ بشریت» به پایان برسد و تاریخ واقعی آن بتواند آغاز شود...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-357
#جرج_لوکاچ #م_رضا_ملکشا #لنین #حزب_کمونیست
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ مأموریت اخلاقی حزب کمونیست
نوشتهی: جرج لوکاچ
ترجمهی: م. رضا ملکشا
13 اوت 2022
📝 توضیح نقد: متن حاضر که نخستین بار در سال 1920 در نشریهی کمونیسموس (Kommunismus) منتشر شده است حاوی برداشت لوکاچ در آن مقطع از حزب کمونیست، و وظایف و ساختار آن است.
🔸 آخرین جزوه نیز مانند دیگر نوشتههای لنین، سزاوار مطالعهی دقیق همهی کمونیستها است. او مجدداً استعداد خارقالعادهاش را در درک آنچه بهیقین دربارهی پدیدهای جدید در تکوین پرولتاریا بدیع است آشکار میسازد: توانایی لنین در درک ماهیت آن و قابل فهم ساختن آن به انضمامیترین شکل. درحالیکه نوشتههای قبلی او تا حد زیادی ماهیت جدلی داشتند و عمدتاً به بررسی سازمانهای مبارز پرولتاریا (عمدتاً دولت) میپرداختند، این مورد با توسعهی کنونی جامعهی جنینی جدید سروکار دارد. درست همانطور که شکل سرمایهداری تولید، با انضباط کارگری که از اجبار اقتصادی (گرسنگی) ناشی میشد بر خشونت عریان نظام سرفداری برتری داشت، همکاری آزاد انسانهای آزاد در جامعهی جدید نیز ــ حتی در زمینهی بارآوری ــ بهمراتب از سرمایهداری پیشی خواهد گرفت. دقیقاً به همین دلیل است که شکستطلبان سوسیال دموکرات انقلاب جهانی، شکاکترین افراد هستند. آنها به کند شدن نظم کاری، کاهش بارآوری و بهطور خلاصه، همزمان به فروپاشی اجتنابناپذیر نظام اقتصادی سرمایهداری اشاره میکنند. آنها با بیصبری و نابردباریای که تنها با صبر و شکیباییشان نسبت به سرمایهداری مطابقت داشت اذعان کردند که این چیزها بلافاصله در روسیهی شوروی تغییر نکردند. فقدان مواد خام، مبارزات داخلی و مشکلات سازمانی از دیدگاه آنها تنها برای دولتهای سرمایهداری عذر و بهانه بهحساب میآید و نکتهی مدنظر آنها این است که نظام اجتماعی پرولتاریا باید به معنای تحول درونی و بیرونی همهی شرایط، یعنی بهبود همهجانبهی اوضاع، از همان نخستین لحظهی تولد چنین نظمی باشد.
🔸 احزاب قدیم عبارت بودند از ترکیبهای مصالحهکار و مجموعهی ناهمگونی افراد که به سرعت بوروکراتیزه شدند و خیلی سریع به صورت اشرافیت افسران حزب و زیردستهایی درآمدند که از تودههای مردم جدا شده بودند. از سوی دیگر، احزاب کمونیستی جدید میبایست خالصترین بیان مبارزهی طبقاتی انقلابی، یعنی فراروی از جامعهی بورژوایی را نمایندگی کنند. با این حال، گذار از جامعهی قدیمی به جامعهی جدید، نه فقط محدود به اقتصاد و سازمان، بلکه همزمان به معنای تحول اخلاقی نیز هست. هیچ سوء تعبیری نباید رخ دهد؛ هیچ چیزی بهاندازه اتوپیاگرایی خردهبورژواییِ کسانی که شیدای تصور تغییر اجتماعی تنها از طریق دگرگونی باطنی انسان هستند از اندیشهی ما دور نیست. کمترین نشانهی غیرقابلچشمپوشی از این تصور خردهبورژوایی، این واقعیت است که طرفداران آن چه آگاهانه و چه غیرآگاهانه به این میانجیْ دگرگونی جامعه را به نقطهای تار و دور در آیندهای بیانتها موکول میکنند. برعکس، ما اصرار داریم که گذار از جامعهی قدیم به جامعهی جدید، نتیجهی ضروری نیروها و قوانین عینی اقتصادی است. با تمام ضرورت عینیاش، این گذار، گذار از اسارت و شیوارگی به آزادی و انسانیت است. به همین دلیل، آزادی را نمیتوان صرفاً بهعنوان ثمره و نتیجهی توسعهی تاریخی در نظر گرفت. در این توسعه باید لحظهای شکل گیرد که در آن آزادی به یکی از نیروهای محرک مبدل شود. اهمیت آن بهعنوان یک نیروی محرک باید دائماً افزایش یابد تا زمانی فرا رسد که رهبری جامعهای را که اکنون انسانی شده بهطور کامل در اختیار بگیرد. زمانی که «پیشاتاریخ بشریت» به پایان برسد و تاریخ واقعی آن بتواند آغاز شود...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-357
#جرج_لوکاچ #م_رضا_ملکشا #لنین #حزب_کمونیست
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مأموریت اخلاقی حزب کمونیست
نوشتهی: جرج لوکاچ ترجمهی: م. رضا ملکشا سازش و فروپاشی از یک منبع سرچشمه میگیرد: دگرگونی درونی ناکافی خود کمونیستها. کمونیستها (از طریق آنها حزب کمونیست) هر چه بیشتر خود را از تفالههای سرما…
▫️ انگارشِ استراتژیک و حزب
نوشتهی: جوزپ ماریا آنتنتاس
ترجمهی: کمال خسروی
10 دسامبر 2022
▪️در این مقاله میخوانیم:
1- حزبِ جنبشبنیاد
2- حزبِ استراتژیبنیاد
3- استراتژی قوامیافته از درون
4- ضربآهنگ متغیر زمان و دامنهی شیبدار و لغزندهی فضا
5- دولت و قدرت اجتماعی (بدیل)
6- رادیکالبودن و واقعیت
7- گذار و افقِ نظامبخش
8- دمکراسی و ستیزهجویی [Militancy]
9- ستیزهجویی و زندگی
10- قانون زندگی
▪️گزیدههایی از متن:
🔸 نگاه استراتژیک به جهان نقطهی عزیمتی مفید است، هرچند تضمینی برای رسیدن به مقصد نیست. برای اختیارکردن چنین نگاهی باید این فرضیه را پذیرفت که نقشهای موقت برای حرکت بهسوی کنش سیاسی نیازمند آن است که در برابر پراتیکی قرار بگیرد که هرگز تمامشده و به سرانجام رسیده نیست و باید از آزمون این پراتیک سرافراز بیرون آید. به این ترتیب، در دوران «سیستمِ موقعیتیاب جهانی» (جیپیاس) ما ناگزیریم که بدانیم در کاربست استراتژی سیاسی، کماکان در چارچوب یک قطبنما، جهت حرکتمان را انتخاب میکنیم. سیاست در چارچوب یک قطبنما مستلزم آن است که بدانیم مبارزهی سیاسی بر اساس قطعیات خیالی یا تصمیمات خودانگیختهی ناپیگیرانه میسر نیست. چنین سیاستی مبتنی است بر رویکردهای سخت و استوار و در عینحال انعطافپذیر در راستای دگرگونسازیِ واقعیتی که بسیار پیچیده است و باید به تمامی درک شود. عدم قطعیتِ نتیجهی هر کنش، جزء ذاتیِ رویکرد استراتژیک است. تروتسکی در سال 1934 و در بحث پیرامون اوضاع جهانی هشدار میداد که «مبارزهی انقلابی پیشاپیش ضمانتی قطعی نیست.»
🔸 هر استراتژی قوامیافته از درون با چالش ادارهی زمان و مکان روبهروست: دو متغیری که هر استراتژی سیاسی باید آنها را در نظر داشته باشد، و همانطور که هاروی خاطرنشان کرده است، باید بر اساس منطق توسعهی سرمایهدارانه، دائماً به بازتعریف آنها بپردازد. فعالیت سیاسی مانند هر فرآیند اجتماعی دیگری، فرآیندی خطی نیست. کنش استراتژیک، متضمن فهم آنچیزی است که ما آنرا ضربآهنگِ متغیرِ زمان مینامیم. بنسعید میگوید: زمان سیاسی «زمانی گسسته» است، «پُر از گرهها و گشودگیها، گاه شتابناک گاه با مکث، لغزنده رو به پیش و رو به پس، پُرسکته و ضد زمان.» آنکه بداند چگونه میتوان بهطور مستمر ضربآهنگ زمان را تغییر داد، برای رویکرد استراتژیک و عمل تاکتیکیِ درست کلیدی درخور بهدست میآورد. نبرد سیاسی نه دویدنی شتابان در مسیری کوتاه است و نه ماراتونی طولانی در فضایی کوچک و بسته، بلکه به نظر میرسد بیشتر همانند مسابقهای باشد در بالا و پایین یک سرزمین و بر زمینی ناهموار و باتلاقی و پُر از گودال و گلولای که از یکسو تغییر مداوم ضربآهنگ را ناگزیر میکند و از سوی دیگر نیازمند دوام و استقامت است؛ همراه با انطباقها و تقاطعهای کوتاه و متوسط و بلند. از همینرو استعارهی بنسعید برای حزب، چیزی همانند جعبهدنده است.
🔸 راههای میانبُر در مجراهای زمان و مکان، پیلههایی میسازند که از طریق آنها دستیابی به مقصدهایی امکانپذیر میشود که پیشتر به آنها غیرممکن بهنظر میرسید. هر حزب (یا سازمان)دسترسی اگر سرشت یک موقعیت بحرانی را درنیابد با خطر دخول در فرآیندی از عادیسازیِ استراتژیک روبهرو میشود و اگر بین تئوری و پراتیکش تناسب و تطابقی وجود نداشته باشد و تغییرات ناگهانی در جهان واقعی برایش بسیار عظیم به نظر آیند، ممکن است به وخامت یک زامبیسازیِ استراتژیکِ حقیقی دچار شود؛ همانا روزمرگی تا ابد. بحرانها دربردارندهی بحران استراتژی و نیازمند استراتژی برای بحراناند. در دوران بحرانها، نیازی بنیادین به خوانش دگرگونیهای ناگهانی در موقعیت موجود، برای انقلابیکردن موقعیت و متزلزلساختنِ رقیب وجود دارد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ie
#کمال_خسروی #جوزپ_ماریا_آنتنتاس
#استراتژی #حزب #قدرت_سیاسی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: جوزپ ماریا آنتنتاس
ترجمهی: کمال خسروی
10 دسامبر 2022
▪️در این مقاله میخوانیم:
1- حزبِ جنبشبنیاد
2- حزبِ استراتژیبنیاد
3- استراتژی قوامیافته از درون
4- ضربآهنگ متغیر زمان و دامنهی شیبدار و لغزندهی فضا
5- دولت و قدرت اجتماعی (بدیل)
6- رادیکالبودن و واقعیت
7- گذار و افقِ نظامبخش
8- دمکراسی و ستیزهجویی [Militancy]
9- ستیزهجویی و زندگی
10- قانون زندگی
▪️گزیدههایی از متن:
🔸 نگاه استراتژیک به جهان نقطهی عزیمتی مفید است، هرچند تضمینی برای رسیدن به مقصد نیست. برای اختیارکردن چنین نگاهی باید این فرضیه را پذیرفت که نقشهای موقت برای حرکت بهسوی کنش سیاسی نیازمند آن است که در برابر پراتیکی قرار بگیرد که هرگز تمامشده و به سرانجام رسیده نیست و باید از آزمون این پراتیک سرافراز بیرون آید. به این ترتیب، در دوران «سیستمِ موقعیتیاب جهانی» (جیپیاس) ما ناگزیریم که بدانیم در کاربست استراتژی سیاسی، کماکان در چارچوب یک قطبنما، جهت حرکتمان را انتخاب میکنیم. سیاست در چارچوب یک قطبنما مستلزم آن است که بدانیم مبارزهی سیاسی بر اساس قطعیات خیالی یا تصمیمات خودانگیختهی ناپیگیرانه میسر نیست. چنین سیاستی مبتنی است بر رویکردهای سخت و استوار و در عینحال انعطافپذیر در راستای دگرگونسازیِ واقعیتی که بسیار پیچیده است و باید به تمامی درک شود. عدم قطعیتِ نتیجهی هر کنش، جزء ذاتیِ رویکرد استراتژیک است. تروتسکی در سال 1934 و در بحث پیرامون اوضاع جهانی هشدار میداد که «مبارزهی انقلابی پیشاپیش ضمانتی قطعی نیست.»
🔸 هر استراتژی قوامیافته از درون با چالش ادارهی زمان و مکان روبهروست: دو متغیری که هر استراتژی سیاسی باید آنها را در نظر داشته باشد، و همانطور که هاروی خاطرنشان کرده است، باید بر اساس منطق توسعهی سرمایهدارانه، دائماً به بازتعریف آنها بپردازد. فعالیت سیاسی مانند هر فرآیند اجتماعی دیگری، فرآیندی خطی نیست. کنش استراتژیک، متضمن فهم آنچیزی است که ما آنرا ضربآهنگِ متغیرِ زمان مینامیم. بنسعید میگوید: زمان سیاسی «زمانی گسسته» است، «پُر از گرهها و گشودگیها، گاه شتابناک گاه با مکث، لغزنده رو به پیش و رو به پس، پُرسکته و ضد زمان.» آنکه بداند چگونه میتوان بهطور مستمر ضربآهنگ زمان را تغییر داد، برای رویکرد استراتژیک و عمل تاکتیکیِ درست کلیدی درخور بهدست میآورد. نبرد سیاسی نه دویدنی شتابان در مسیری کوتاه است و نه ماراتونی طولانی در فضایی کوچک و بسته، بلکه به نظر میرسد بیشتر همانند مسابقهای باشد در بالا و پایین یک سرزمین و بر زمینی ناهموار و باتلاقی و پُر از گودال و گلولای که از یکسو تغییر مداوم ضربآهنگ را ناگزیر میکند و از سوی دیگر نیازمند دوام و استقامت است؛ همراه با انطباقها و تقاطعهای کوتاه و متوسط و بلند. از همینرو استعارهی بنسعید برای حزب، چیزی همانند جعبهدنده است.
🔸 راههای میانبُر در مجراهای زمان و مکان، پیلههایی میسازند که از طریق آنها دستیابی به مقصدهایی امکانپذیر میشود که پیشتر به آنها غیرممکن بهنظر میرسید. هر حزب (یا سازمان)دسترسی اگر سرشت یک موقعیت بحرانی را درنیابد با خطر دخول در فرآیندی از عادیسازیِ استراتژیک روبهرو میشود و اگر بین تئوری و پراتیکش تناسب و تطابقی وجود نداشته باشد و تغییرات ناگهانی در جهان واقعی برایش بسیار عظیم به نظر آیند، ممکن است به وخامت یک زامبیسازیِ استراتژیکِ حقیقی دچار شود؛ همانا روزمرگی تا ابد. بحرانها دربردارندهی بحران استراتژی و نیازمند استراتژی برای بحراناند. در دوران بحرانها، نیازی بنیادین به خوانش دگرگونیهای ناگهانی در موقعیت موجود، برای انقلابیکردن موقعیت و متزلزلساختنِ رقیب وجود دارد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ie
#کمال_خسروی #جوزپ_ماریا_آنتنتاس
#استراتژی #حزب #قدرت_سیاسی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انگارشِ استراتژیک و حزب
نوشتهی: جوزپ ماریا آنتنتاس ترجمهی: کمال خسروی فعالیت سیاسی مانند هر فرآیند اجتماعی دیگری، فرآیندی خطی نیست. کنش استراتژیک، متضمن فهم آنچیزی است که ما آنرا ضربآهنگِ متغیرِ زمان مینامیم. بنسع…
▫️ پیش بهسوی پَسرفت
نوشتهی: نوربرت ترنکله
ترجمهی: کمال خسروی
18 ژانویه 2023
🔸 نقد متداول و عامیانهی سرمایهداری، گناه بحرانهای اقتصادی دهههای اخیر و بهویژه بحران مالی-اقتصادیِ بزرگ سال 2008 و پیآمدهای اجتماعی فاجعهبار آنرا به گردن سفتهبازیهای بازارهای مالی میاندازد. اما این برداشت در بنیاد خویش وارونه است. چنین رویکردی نه فقط علتهای واقعی بحران را نمیشناسد، بلکه فراتر از آن، از زاویهی پیآمدهای سیاسیاشْ خطرناک نیز هست، زیرا در پسِ پشت آن این تصور نهفته است که شیوهی کارا و خوبِ اقتصاد جامعه بهواسطهی اَعمال بیملاحظهی جمع بسیار کوچکی از الیگارشی مالیِ جهانیْ ویران شده است. به این ترتیب، اگر بتوانیم این دارودسته را سر جایشان بنشانیم ــ بهویژه با دستان توانای «مردی مقتدر» که با ایمان و ارادهای راسخ دست به عمل میزند ــ کار جهان سراسر بهراه و بهکام خواهد شد.
🔸 این نوع از «نقد سرمایهداری» را میتوان در میان همگی جریانهای سیاسی، از راستِ راستْ گرفته تا چپِ چپْ یافت و نتایج سیاسیای که آنها از این مواضع و رویکرد استنتاج میکنند، در اساس بسیار همانندند. این منتقدان به خیالبافی پیرامون بازگشتِ جامعهای میپردازند که بر «کار شرافتمندانه» و «تولید محصولات مورد نیاز انسانها» استوار است و در آن از بانکها سلب قدرت شده و پول دوباره به «خادم اقتصاد واقعی و تولیدی» بدل شده است. یدککشِ این برداشتْ هماره این نیز هست که «خلق» بهمثابه جماعتی استثمارشده در خیال میآید که مورد خیانت قرار گرفته است. تفاوت بین انواع رنگارنگ این پوپولیسم عمدتاً از آنجا ناشی میشود که این جماعت خیالیِ خلق چگونه تأویل شود و چه کسانی و به چه شیوهای بهمثابه اعضای آن یا بهمثابه افراد نامتعلق به آن مورد خطاب قرار گیرند. بلافاصله پس از بحران و سقوط 2008، انواع گوناگون پوپولیسم چپ به نوعی هژمونی در گفتمان عمومی دست یازیدند. برجستهترین و خوشنماترین آنها طبعاً شعار 99درصدیها بود که جنبش اشغال والاستریت توانست بهوسیلهی آن خط فاصلی بین تودهی عظیم جمعیت جهانی و گروه اندکْ شُماری از نخبگان صاحب قدرت در جهان پدید آورد.
🔸 بدتر از هر چیز دیگر اینکه بخشی از چپ سنتی نیز حالا ناسیونالیسم را دوباره کشف کرده است و میکوشد پوپولیسم راست را در میدانی که متعلق به خودِ این پوپولیسم است، شکست دهد. این کار، نه فقط اشتباه محاسبهای تاکتیکی است، بلکه اولاً دال بر درکی سرودُم بریده از نقد سرمایهداری در بخش گستردهای در مارکسیسم سنتی است؛ و ثانیاً در عطف به «خلق»، همواره در میان چپها مناقشهبرانگیز بوده است، زیرا آنرا بهنحوی غیرمجاز بهمثابه چیزی «خوب» تکریم میکرد (اندیشهای، که همانطور میدانیم، به روسو برمیگردد). نتیجهی این وضع، برخی اشتراک مواضع بنیادین با راستهای ناسیونالیست و پوپولیست بود، اما این چپها مایل به پذیرشش نبودند و میکوشیدند پنهانش کنند.
🔸 هدف ما در جستار پیشِ رو ترسیم دقیق این نقاط اشتراک و روشنکردنِ پیششرطهای نظری آنهاست. من خواهم کوشید اینکار را با استناد به نمونههایی نزد سارا واگنکنِشت، انجام دهم که یکی از پرنفوذترین شخصیتهای حزب چپ در آلمان است. واگنکنِشت از سالها پیش نمایندهی خطی چپ-ناسیونالیستی است که خوشبختانه تاکنون موفق به کرسینشاندن آن در کل حزب نشده است. با اینحال او نمونهای برجسته برای گرایشی نیرومند در چپ سنتی است که همتاهای متناظری در بسیاری از دیگر کشورهای اروپایی دارد (مثلاً جرمی کوربن، ژان-لوک ملانشون و غیره) ... سپس میکوشم توضیح دهم که چگونه این موضع بهرغم اینکه به نقد رادیکال سرمایهداری و با رهایی اجتماعی کوچکترین ربطی ندارد، در گفتمان اجتماعی جاری با چنین اقبالی روبهرو شده است.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3n9
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#ناسیونالیسم #پوپولیسم #حزب_چپ
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: نوربرت ترنکله
ترجمهی: کمال خسروی
18 ژانویه 2023
🔸 نقد متداول و عامیانهی سرمایهداری، گناه بحرانهای اقتصادی دهههای اخیر و بهویژه بحران مالی-اقتصادیِ بزرگ سال 2008 و پیآمدهای اجتماعی فاجعهبار آنرا به گردن سفتهبازیهای بازارهای مالی میاندازد. اما این برداشت در بنیاد خویش وارونه است. چنین رویکردی نه فقط علتهای واقعی بحران را نمیشناسد، بلکه فراتر از آن، از زاویهی پیآمدهای سیاسیاشْ خطرناک نیز هست، زیرا در پسِ پشت آن این تصور نهفته است که شیوهی کارا و خوبِ اقتصاد جامعه بهواسطهی اَعمال بیملاحظهی جمع بسیار کوچکی از الیگارشی مالیِ جهانیْ ویران شده است. به این ترتیب، اگر بتوانیم این دارودسته را سر جایشان بنشانیم ــ بهویژه با دستان توانای «مردی مقتدر» که با ایمان و ارادهای راسخ دست به عمل میزند ــ کار جهان سراسر بهراه و بهکام خواهد شد.
🔸 این نوع از «نقد سرمایهداری» را میتوان در میان همگی جریانهای سیاسی، از راستِ راستْ گرفته تا چپِ چپْ یافت و نتایج سیاسیای که آنها از این مواضع و رویکرد استنتاج میکنند، در اساس بسیار همانندند. این منتقدان به خیالبافی پیرامون بازگشتِ جامعهای میپردازند که بر «کار شرافتمندانه» و «تولید محصولات مورد نیاز انسانها» استوار است و در آن از بانکها سلب قدرت شده و پول دوباره به «خادم اقتصاد واقعی و تولیدی» بدل شده است. یدککشِ این برداشتْ هماره این نیز هست که «خلق» بهمثابه جماعتی استثمارشده در خیال میآید که مورد خیانت قرار گرفته است. تفاوت بین انواع رنگارنگ این پوپولیسم عمدتاً از آنجا ناشی میشود که این جماعت خیالیِ خلق چگونه تأویل شود و چه کسانی و به چه شیوهای بهمثابه اعضای آن یا بهمثابه افراد نامتعلق به آن مورد خطاب قرار گیرند. بلافاصله پس از بحران و سقوط 2008، انواع گوناگون پوپولیسم چپ به نوعی هژمونی در گفتمان عمومی دست یازیدند. برجستهترین و خوشنماترین آنها طبعاً شعار 99درصدیها بود که جنبش اشغال والاستریت توانست بهوسیلهی آن خط فاصلی بین تودهی عظیم جمعیت جهانی و گروه اندکْ شُماری از نخبگان صاحب قدرت در جهان پدید آورد.
🔸 بدتر از هر چیز دیگر اینکه بخشی از چپ سنتی نیز حالا ناسیونالیسم را دوباره کشف کرده است و میکوشد پوپولیسم راست را در میدانی که متعلق به خودِ این پوپولیسم است، شکست دهد. این کار، نه فقط اشتباه محاسبهای تاکتیکی است، بلکه اولاً دال بر درکی سرودُم بریده از نقد سرمایهداری در بخش گستردهای در مارکسیسم سنتی است؛ و ثانیاً در عطف به «خلق»، همواره در میان چپها مناقشهبرانگیز بوده است، زیرا آنرا بهنحوی غیرمجاز بهمثابه چیزی «خوب» تکریم میکرد (اندیشهای، که همانطور میدانیم، به روسو برمیگردد). نتیجهی این وضع، برخی اشتراک مواضع بنیادین با راستهای ناسیونالیست و پوپولیست بود، اما این چپها مایل به پذیرشش نبودند و میکوشیدند پنهانش کنند.
🔸 هدف ما در جستار پیشِ رو ترسیم دقیق این نقاط اشتراک و روشنکردنِ پیششرطهای نظری آنهاست. من خواهم کوشید اینکار را با استناد به نمونههایی نزد سارا واگنکنِشت، انجام دهم که یکی از پرنفوذترین شخصیتهای حزب چپ در آلمان است. واگنکنِشت از سالها پیش نمایندهی خطی چپ-ناسیونالیستی است که خوشبختانه تاکنون موفق به کرسینشاندن آن در کل حزب نشده است. با اینحال او نمونهای برجسته برای گرایشی نیرومند در چپ سنتی است که همتاهای متناظری در بسیاری از دیگر کشورهای اروپایی دارد (مثلاً جرمی کوربن، ژان-لوک ملانشون و غیره) ... سپس میکوشم توضیح دهم که چگونه این موضع بهرغم اینکه به نقد رادیکال سرمایهداری و با رهایی اجتماعی کوچکترین ربطی ندارد، در گفتمان اجتماعی جاری با چنین اقبالی روبهرو شده است.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3n9
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#ناسیونالیسم #پوپولیسم #حزب_چپ
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پیش بهسوی پَسرفت
نوشتهی: نوربرت ترنکله ترجمهی: کمال خسروی خیالبافیها پیرامون برقراری دوبارهی دوران ظاهراً طلاییِ سرمایهداری با مرکزیتِ دولت ملی یکی از موتورهای ایدئولوژیک تحولی است که نشانگر ورود به فرایند ب…