▫️ لبنان، فراتر از استثناگرایی
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: زیاد ابو ریش
ترجمهی: مژگان بدیعی
20 ژانویه 2022
در این مقاله میخوانیم:
▪️ امپراتوری عثمانی، پیش از جنگ جهانی اول (1831-1914)
▪️ جنگ جهانی اول و تسویهحسابهای پس از جنگ (1914–1920)
▪️ دوران استعمار (1920-1943)
▪️ دوران پس از استقلال (1943-1975)
▪️ جنگ داخلی، 1975ـ1990
▪️ نتیجهگیری: مسیر اقتصاد سیاسی لبنان پس از جنگ
از متن مقاله:
🔸 لبنان در آثار اقتصاد سیاسی مقایسهای خاورمیانه و شمال آفریقا اغلب بهوضوح غایب بوده است، بهویژه در مطالعات حوزهی دولتسازی، توسعهی اقتصادی و بسیج اجتماعی. این کنارگذاری یا استثناییانگاشتن لبنان از دو ویژگی تاریخیِ اقتصاد سیاسی این کشور نشأت میگیرد. ویژگی نخست، مسیر توسعهی پسااستعماری لبنان حول رویکرد اقتصادی لِسِه فِر و مدل مبتنی بر خدمات است. این مسیر در تضاد با اغلب دولتهای پسااستعماری بود که اقتصاد سیاسیشان یا توسعه به رهبری دولت را دنبال میکردند یا اقتصادهای بستهای بودند که بر اساس کالاهای اولیه یا تولید کارخانهای سازمان یافته بودند. دوم، در تمام سالهای جنگ داخلی در لبنان، بسیج شبهنظامیانِ خشونتگرا همراه با مداخلات پیدرپی نظامیان خارجی بهویژه شدید بوده است. مطالعات دانشگاهی عموماً جنگ داخلی لبنان را در بستر تاریخی وسیعتری میبیند که به خشونتهای فرقهای قرن نوزدهم برمیگردد. از سال 2011، ابعاد همهجانبهی جنگ داخلی و فرقهگرایی بهعنوان شاخص، موضوع تحقیق و نیز چارچوب تحلیلی مطالعهی عراق، لیبی، سوریه یا یمن (و نیز مطالعات تطبیقی منطقه) تبدیل شده است، اما نباید این واقعیت را کتمان کرد که پژوهشگران، لبنان را از نظر تاریخی، کشوری منحصربهفرد در فرقهگرایی و نیز دارای خشونتی استثنایی میدانند. به باور آنها، فرقهگرایی یا مانع شکلگیری نهادهای موثر دولتی میشود یا در عملکرد آنها ایجاد مشکل میکند و منجر به سقوط اقتدار دولت میشود.
🔸 بخشی از پژوهشگران با ارائهی روایتهای غیرانتقادی از اقتصاد سیاسی لبنان، این مشکل را تشدید کردهاند. یکی از جریانها ادعا میکند که دولت لبنان محصول نوعی سازش برای تقسیم قدرت بین بزرگان فرقهها و گروههای مختلف است، و بنابراین نهادهای آن هرگز نباید بالاتر از جامعه قرار گیرد و بهتبع، در اقتصاد نیز نمیتواند مداخله کند. گروه دوم، نقش نهادهای دولتی لبنان را در ایجاد چارچوبهای اداری و قانونی برای آزادسازی حرکت کالا و سرمایه جدیتر میداند، اما ادعا میکند چنین ترتیبی محصول اجتنابناپذیر تصمیمگیری شبکهای از نخبگان سیاسی و اقتصادی بوده است.
🔸 من میخواهم خوانشی جایگزین از دولت مدرن، بازار و تشکیل طبقه در لبنان ارائه دهم که بر سه پیشفرض اساس یافته است. نخست، دولت، بازار و شکلگیری طبقات بهواسطهی مشارکت با یکدیگر پدید میآید. مبارزات طبقاتی و قدرت دولت در لبنان برای ساخت اقتصاد این کشور ذاتی بود، نه جدا و نه بیارتباط با آن. دوم، دورهبندی تاریخی باید عملکرد مقیاسهای زمانی متفاوت، همزمانی تغییرات و تداوم در آنها را در نظر بگیرد. هرچند میراث تاریخی بسیار مهم است اما تحولات ساختاری و احتمالات سیاسی نیز به همان اندازه اهمیت دارد. سرانجام، شکلگیری دولت، بازار و طبقات در لبنان، نه فقط جدا از پویشهای منطقهای و جهانی نبوده، که در مرکز آنها نیز بوده است. مسئله تأثیرات پویشهای جهانی و منطقهای از پیششکلیافته بر دولت، بازار و شکلگیری طبقات در لبنان نیست، بلکه باید بفهمیم چگونه این پویشها در لبنانْ در پویشهای منطقهای و جهانی، و برعکس، سهیم بودند. این مقاله میکوشد مسیر اقتصاد سیاسی پسااستعماری لبنان را، ضمن اجتناب از هرگونه تحلیلهای فرهنگگرایانه و جبرگرایانه، تاریخمند کند. همچنین تأکید مقاله بر آن است که چگونه اقتصاد سیاسی، مقاطع کلیدی لبنانِ تاریخی و معاصر را تبیین میکند و نشان میدهد که چگونه لبنان میتواند درک ما را از اقتصاد سیاسی منطقه ارتقا بخشد.
🔹متن کامل پنجمین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2LS
#خاور_میانه #زیاد_ابو_ریش #مژگان_بدیعی
#لبنان #جنگ_داخلی #حزب_کمونیست #حزبالله #شبهنظامیان
👇🏽
🖋@naghd_com
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: زیاد ابو ریش
ترجمهی: مژگان بدیعی
20 ژانویه 2022
در این مقاله میخوانیم:
▪️ امپراتوری عثمانی، پیش از جنگ جهانی اول (1831-1914)
▪️ جنگ جهانی اول و تسویهحسابهای پس از جنگ (1914–1920)
▪️ دوران استعمار (1920-1943)
▪️ دوران پس از استقلال (1943-1975)
▪️ جنگ داخلی، 1975ـ1990
▪️ نتیجهگیری: مسیر اقتصاد سیاسی لبنان پس از جنگ
از متن مقاله:
🔸 لبنان در آثار اقتصاد سیاسی مقایسهای خاورمیانه و شمال آفریقا اغلب بهوضوح غایب بوده است، بهویژه در مطالعات حوزهی دولتسازی، توسعهی اقتصادی و بسیج اجتماعی. این کنارگذاری یا استثناییانگاشتن لبنان از دو ویژگی تاریخیِ اقتصاد سیاسی این کشور نشأت میگیرد. ویژگی نخست، مسیر توسعهی پسااستعماری لبنان حول رویکرد اقتصادی لِسِه فِر و مدل مبتنی بر خدمات است. این مسیر در تضاد با اغلب دولتهای پسااستعماری بود که اقتصاد سیاسیشان یا توسعه به رهبری دولت را دنبال میکردند یا اقتصادهای بستهای بودند که بر اساس کالاهای اولیه یا تولید کارخانهای سازمان یافته بودند. دوم، در تمام سالهای جنگ داخلی در لبنان، بسیج شبهنظامیانِ خشونتگرا همراه با مداخلات پیدرپی نظامیان خارجی بهویژه شدید بوده است. مطالعات دانشگاهی عموماً جنگ داخلی لبنان را در بستر تاریخی وسیعتری میبیند که به خشونتهای فرقهای قرن نوزدهم برمیگردد. از سال 2011، ابعاد همهجانبهی جنگ داخلی و فرقهگرایی بهعنوان شاخص، موضوع تحقیق و نیز چارچوب تحلیلی مطالعهی عراق، لیبی، سوریه یا یمن (و نیز مطالعات تطبیقی منطقه) تبدیل شده است، اما نباید این واقعیت را کتمان کرد که پژوهشگران، لبنان را از نظر تاریخی، کشوری منحصربهفرد در فرقهگرایی و نیز دارای خشونتی استثنایی میدانند. به باور آنها، فرقهگرایی یا مانع شکلگیری نهادهای موثر دولتی میشود یا در عملکرد آنها ایجاد مشکل میکند و منجر به سقوط اقتدار دولت میشود.
🔸 بخشی از پژوهشگران با ارائهی روایتهای غیرانتقادی از اقتصاد سیاسی لبنان، این مشکل را تشدید کردهاند. یکی از جریانها ادعا میکند که دولت لبنان محصول نوعی سازش برای تقسیم قدرت بین بزرگان فرقهها و گروههای مختلف است، و بنابراین نهادهای آن هرگز نباید بالاتر از جامعه قرار گیرد و بهتبع، در اقتصاد نیز نمیتواند مداخله کند. گروه دوم، نقش نهادهای دولتی لبنان را در ایجاد چارچوبهای اداری و قانونی برای آزادسازی حرکت کالا و سرمایه جدیتر میداند، اما ادعا میکند چنین ترتیبی محصول اجتنابناپذیر تصمیمگیری شبکهای از نخبگان سیاسی و اقتصادی بوده است.
🔸 من میخواهم خوانشی جایگزین از دولت مدرن، بازار و تشکیل طبقه در لبنان ارائه دهم که بر سه پیشفرض اساس یافته است. نخست، دولت، بازار و شکلگیری طبقات بهواسطهی مشارکت با یکدیگر پدید میآید. مبارزات طبقاتی و قدرت دولت در لبنان برای ساخت اقتصاد این کشور ذاتی بود، نه جدا و نه بیارتباط با آن. دوم، دورهبندی تاریخی باید عملکرد مقیاسهای زمانی متفاوت، همزمانی تغییرات و تداوم در آنها را در نظر بگیرد. هرچند میراث تاریخی بسیار مهم است اما تحولات ساختاری و احتمالات سیاسی نیز به همان اندازه اهمیت دارد. سرانجام، شکلگیری دولت، بازار و طبقات در لبنان، نه فقط جدا از پویشهای منطقهای و جهانی نبوده، که در مرکز آنها نیز بوده است. مسئله تأثیرات پویشهای جهانی و منطقهای از پیششکلیافته بر دولت، بازار و شکلگیری طبقات در لبنان نیست، بلکه باید بفهمیم چگونه این پویشها در لبنانْ در پویشهای منطقهای و جهانی، و برعکس، سهیم بودند. این مقاله میکوشد مسیر اقتصاد سیاسی پسااستعماری لبنان را، ضمن اجتناب از هرگونه تحلیلهای فرهنگگرایانه و جبرگرایانه، تاریخمند کند. همچنین تأکید مقاله بر آن است که چگونه اقتصاد سیاسی، مقاطع کلیدی لبنانِ تاریخی و معاصر را تبیین میکند و نشان میدهد که چگونه لبنان میتواند درک ما را از اقتصاد سیاسی منطقه ارتقا بخشد.
🔹متن کامل پنجمین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2LS
#خاور_میانه #زیاد_ابو_ریش #مژگان_بدیعی
#لبنان #جنگ_داخلی #حزب_کمونیست #حزبالله #شبهنظامیان
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
لبنان، فراتر از استثناگرایی
نوشتهی: زیاد ابو ریش ترجمهی: مژگان بدیعی تاریخ پسااستعماری لبنان را چگونه باید دورهبندی کرد؟ برخی سالهای 1943 تا 1975 را یک دورهی واحد میدانند؛ این رویکرد یا تغییرات اساسی چندانی را برای این …