نقد
3.24K subscribers
198 photos
17 files
775 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
▫️ چپ عرب و ناسیونالیسم: خطایی شوم

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: توماس اشمیدینگر
ترجمه‌ی: مریم فرهمند

‏31 اکتبر 2021‏

📝 توضیح «نقد»: هرچند ظرف تحولات اجتماعی/سیاسی، مرزهای «ملی» است و پی‌آمد این تحولات در نخستین گام بر ‏زندگی مردمان ساکن در این مرزها اثر می‌گذارد، اما ریشه‌یابی و تبیین و نقد آن‌ها، بدون در نظر گرفتن عوامل موثر در ‏سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی ممکن نیست؛ بسا که این عوامل و مناسبات خود پدید آورنده‌ی همان ظرف‌هایی است که با ‏مرزهای «ملی» تعریف و مشخص می‌شوند. برای ایران، آشنایی با تحولات منطقه و به‌ویژه خاورمیانه از اهمیت غیرقابل ‏انکاری برخوردار است و برای رویکردی نقادانه و رهایی‌بخش، آشنایی با نقش گرایش‌های اجتماعی و نیروهای سیاسی چپ، ‏یا آن‌ها که بنا بر ادراک خود یا قاعده و قرارهای گفتمانی/سیاسی بین‌المللی «چپ» نامیده شده‌اند، جایگاه ویژه‌ای دارد. از همین ‏رو خواهیم کوشید در مجموعه‌ای تازه، با ترجمه‌ی آثاری که به بررسی و واکاوی نقش گرایش‌های اجتماعی و نیروهای ‏سیاسی «چپ» پرداخته‌اند، سهم کوچکی در این راستا ادا کنیم.‏
بدیهی است ترجمه‌ی این آثار نشانه‌ی موافقت مترجم یا «نقد» با آرای نویسندگان آن‌ها نیست و فقط در راستای آگاهی‌رسانی ‏پیرامون دیدگاه‌ها و استدلال‌های گوناگون و گاه متناقض است.‏

نوشته‌ی پیش رو متن کوتاهی است که با زبانی ساده تصویری کلی از پای‌گیری، فعالیت‌ها و سرانجامِ برخی سازمان‌ها و ‏حزب‌های سیاسی، عمدتاً احزاب «کمونیست» پیرو اتحاد جماهیر شوروی، در مصر، سودان، عراق و سوریه به‌دست می‌دهد. ‏زمان نگارش این نوشته سال 2003 است و داده‌های تاریخی ذکرشده در آن را باید با توجه به این تاریخ در نظر گرفت.‏

🔸 چپ عرب در دهه‌ی بیستم و سی‌امِ سده‌ی بیستم به‌مثابه پاسخ به بحرانی پای گرفت که جوامع عربی از زمان دست‌اندازی ‏استعمار اروپا برای تغییر شکل اقتصاد ملی به سرمایه‌داری پیرامونی، به آن دچار شده بودند. این چپ‌ مُعرف بدیلی در برابر ‏ناسیونالیسم عربی و بنیادگرایی اسلامی اخوان‌المسلمین بود.‏

🔸 هر سه گرایش‌، از حوزه‌های‌ مشابهی در هر یک از این جوامع یارگیری کردند. پایه‌های اجتماعی چپ‌ها، ناسیونالیسم ‏عربی و بنیادگرایی اسلامی نه متعلق به نخبگان سنتی خاور میانه و نه متشکل از قشرهای مردمی بود که در اقتصاد سنتی ‏مشغول به کار بودند (کشاورزان، بادیه‌نشینان، پیشه‌وران). آن‌ها اغلب از میان کسانی بودند که کاملاً در حوزه‌های مدرن ‏اقتصاد ادغام شده بودند، یعنی پرولتاریای شکل‌گرفته‌ی شهری در سده‌ی 19 و 20 و نخبگان تحصیل‌کرده‌ی جدید غربی شامل ‏کارمندان و ارتشیان.‏

🔸 ورای این نقاط اشتراک، چپ‌ خود را در کشورهای مختلف عربی بعضاً به ‌طرق بسیار متفاوتی گسترش می‌داد. در ادامه ‏تلاش خواهم کرد با شرحی مختصر و ساده به‌وسیله‌ی نمونه‌هایی جداگانه، امکان نگرشی به تاریخ احزاب کمونیست را فراهم ‏آورم که در اروپا اساساً به آن کم توجه شده است. در پایان می‌بایست درباره‌ی سؤالِ نسبتِ رابطه‌ی چپ با ناسیونالیسم عربی ‏تحقیق شود.‏

🔹متن کامل نخستین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Ap

#خاور_میانه #توماس_اشمیدینگر #مریم_فرهمند
#چپ_عرب #ناسیونالیسم #حزب_کمونیست

👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ طبقه‏، قدرت و انقلاب در سودان

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: آن الکساندر‏
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

‏21 نوامبر 2021‏

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ از قیام مردمی تا انقلابی ناکامل
▪️ تشکل کارگری در قلب انقلاب
▪️ ترسیم نقشه‌ی طبقه و قدرت در سودان
▪️ ایجاد «دولت پنهان»؟‏
▪️ پولانزاس، لنین و رفیق خمیس: نظریه‌ها و شیوه‌های «قدرت دوگانه»‏
▪️ مختصات قدرت طبقه کارگر

🔸 از الجزیره تا بیروت و از بغداد تا خارطومْ به نظر می‌رسد که انقلاب بار دیگر «انتخاب مردم» است ــ چنان‌که در شعار ‏ده‌ها هزار نفر در اعتراضات سودان طنین یافت. در این میان، دمای مبارزات اجتماعی و سیاسی به نحو مشهودی در ایران، ‏مصر، مراکش، تونس و اردن بالا رفته است. چشمگیرترین تحرکات مردمی از پایین، بحران‌های سیاسی بزرگی را برای ‏طبقه‌ی حاکم در سال گذشته دامن زده و دمار از روزگار دو رئیس‌جمهور و دو نخست‌وزیر در آورد‌ه‌اند. جنبش توده‌ای در ‏سودان انتقال قدرت از طریق مذاکره را به دولتی موقت و متشکل از نمایندگان احزاب مخالف و رهبران معترض در ائتلافی ‏متزلزل با برخی از ژنرال‌های رژیم قدیمی و روسای شبه‌نظامیان تحمیل کرد. در حالی که مفسران و تحلیل‌گران جریان اصلی ‏تمایل به تمسخر این ادعا دارند که این جدیدترین دور شورش‌ها به تغییری پایدار در سطح دولت یا جامعه دست خواهد یافت‏، ‏بی‌شک بازگشت شورش‌های مردمی به خاورمیانه، پس از نمایش خونین ضدانقلاب و جنگ که ظاهراً امیدهای 2011 را به ‏خاک سپرده بود، برای میلیون‌ها نفر در سراسر منطقه مفهوم جدیدی از هدف‌ و امید به ارمغان می‌آورد.‏

🔸 درست است که بازگشت امکانات انقلابی را جشن بگیریم و به خلاقیت و انعطاف‌پذیری معترضانی درود بفرستیم که ‏شجاعت‌شان این بسیج‌ها را به پیش می‌راند. اما پرسش‌های مهمی نیز وجود دارند که باید به بحث گذاشته شوند. چگونه این ‏شورش‌ها از سرنوشتِ دور قبلی قیام‌ها اجتناب می‌کنند؟ همان‌طور که آصف بیات اشاره کرده است، این قیام‌ها از لحاظ ‏تجربه‌ی «انقلاب به‌مثابه جنبش» غنی بودند، اما محصول ناچیزی از «انقلاب به‌مثابه تغییر» به‌بار آوردند، چه در چارچوب ‏اصلاحات انجام‌شده در دولت موجود سنجیده شود‏، چه در چارچوب ایجاد نهادهای بدیل قدرت دولتی...‏

🔸 این مقاله استدلال خواهد کرد که راه دیگری وجود دارد، اما این‌راه مستلزم تحولی بیش‌تر در این نوع شورش‌های مردمی ‏به انقلاب‌هایی است که در آن اقدام جمعی طبقه‌ی کارگرِ متشکل نه تنها چیزی بیش از موتور بسیج توده‌ای باشد، بلکه رهبری ‏واقعی و از جنبه‌ی دموکراتیک پاسخگو را برای «مردم» در نبردشان علیه دولت نیز شکل دهد. می‌توان به آن‌چه این روند ‏احتمالاً شبیه خواهد بود نظری اجمالی انداخت، اما این امر مستلزمِ ترکِ آگاهانه‌ی شیوه‌های معاصر اندیشه‌ورزی درباره‌ی ‏انقلاب، و کشف دوباره‌ی سنت مارکسیستی است. قاعده‌‌ی معروف لنین در سال 1915 «نشانه‌های» یک وضعیت انقلابی را ‏از جمله در «بحران در سیاست طبقه حاکم که منجر به شکافی می‌شود که نارضایتی و خشم طبقات ستمکش از طریق آن ‏فوران می‌کند»، افزایشِ «رنج و فقر طبقات ستمکش» و «افزایش چشمگیرِ فعالیت توده‌ها» ترسیم می‌کند. چنان‌که دانیل ‏بن‌سعید اشاره می‌کند، تعاریف لنین و تروتسکی از بحران‌های انقلابی شامل «کنش‌ و واکنش عناصری است که به شیوه‌های ‏پیچیده و متغیری بر هم میانکنش دارند» و فرآیندی از «مشروط‌کردن دوسویه» است.‏


🔹متن کامل دومین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2D3

#خاور_میانه #آن_الکساندر #حسن_مرتضوی
#سودان #لنین #آصف_بیات #طبقه_کارگر

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ دولت، بازار و طبقه
▫️ مصر، سوریه و تونس

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: ماکس عجل، بسام حداد، زینب ابوالمجد
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان

9 دسامبر 2021

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ از سرمایه‌داری استعماری تا استقلال
▪️ استقلال، برنامه‌ریزی دولتی، و «سوسیالیسم»
▪️ عقب‌گرد از توسعه‌گرایی، برنامه‌ریزی و خط‌مشیِ صنعتی‌سازی مبتنی بر جایگزینی واردات
▪️ رونق نفتی، رکود نفتی، بحران بدهی
▪️ خیزش و پس از آن

از متن مقاله:

🔸 حاکمیت استعمار و نفوذ سرمایه‌داری در مصر، سوریه و تونس موجب (باز)شکل‌گیری دولت در این کشورها شد، و نیز، ساختارهای طبقاتی‌ای را که ریشه در دوران عثمانی داشتند تغییر داد و از نو شکل بخشید. اما خصوصیات معین سرمایه‌داری استعماریْ شکل‌دهنده‌ی جایگاه این کشورها در بازار جهانیِ سرمایه‌داری، شکل‌ها و ترکیب‌های طبقاتی جنبش‌های ملی، و ظرفیت‌های‌شان برای برنامه‌های پسااستعماری و بازتوزیع بود. این جمهوری‌های اقتدارگرای پوپولیستی که ذخایر نفت نسبتاً اندکی داشتند مثال‌های خوبی از ظهور و سقوط توسعه‌گرایی در خاورمیانه و شمال آفریقا هستند. شکست ارتش‌های عربی از اسرائیل در جنگ 1967، که با چراغ سبز ایالات متحده (به عبارت بهتر، با چراغ زردی که رئیس‌جمهور آمریکا، لیندون بی. جانسون، نشان داد و خوب می‌دانست که اسرائیل آن را نادیده خواهد گرفت) رخ داد، به طرزی مهلک موجب بی‌ثباتی پروژه‌های توسعه‌گرایانه‌ی این کشورها شد. اما علت گذار این کشورها {از توسعه‌گرایی} به انباشت خصوصی به مدد دولت، که از دهه‌ی 1970 آغاز و در نهایت توسط سیاست‌های نئولیبرال اجماع واشنگتن تنظیم شد، صرفاً فشارهای خارجی از سوی اسرائیل، موسسات مالی بین‌المللی(IFIs)، واشنگتن و اروپا نبود. هم‌چنین عامل تعیین‌کننده‌ی این گذار را نمی‌توان اساساً تبعیت از یکی از جبهه‌های جنگ سرد دانست. تاریخ پیشین این کشورها و صورت‌بندی‌های داخلی نیروهای طبقاتیْ بر خط سیر آن‌ها تأثیر گذاشت. تنش‌ها و تضادهای سرمایه‌داریِ ملایم و تحتِ مدیریتِ دولت دهه‌های 1950/1960 و محدودیت‌های نسخه‌های گوناگون پروژه‌ی انفتاح (درهای باز اقتصادی، یا لیبرال‌سازی) که در دهه‌ی 1970 ــ در مورد سوریه یک دهه بعدتر ــ اتخاذ شد، در ترکیب با شوک‌های خارجی و مشروعیت‌زدایی، از جمله از دست رفتن اعتبار ایدئولوژیک سوسیالیسم و توسعه‌گرایی در عرصه‌ی جهانی، به تغییر و تجدید آرایش این دولت‌ها در رابطه با ساختارهای طبقاتی‌شان در دهه‌ها‌ی 1980 و 1990 انجامید. این سیاست‌ها بخش‌های بزرگی از باقی‌مانده‌ی سرمایه‌داری‌های اجتماعاً تثبیت‌شده را مکید و تهی کرد، و نارضایتی‌ گسترده‌ای را به‌وجود آورد که در خیزش‌های مردمی 2010ـ 2011 بارز شد.

🔸 سوریه در قیاس با مصر با احتیاط بیش‌تری از سوسیالیسم عربی پا پس کشد، زیرا رژیم بیم آن داشت که ادغام تمام‌عیار در بازار جهانی ممکن است قدرتش را تهدید کند. هم‌چنین رژیم نیاز داشت همچنان‌که نقش منطقه‌ای تهاجمی‌تر به خود می‌گرفت، نوعی حمایت توده‌ای را هم حفظ کند. به علاوه، لیبرال‌سازی سوریْ غیررسمی بود و از مزایا و محدودیت‌های رایج و مفروض در ارتباط با موسسات مالی بین‌المللی اجتناب می‌کرد تا اقداماتش الغاپذیر و آزادانه باشد. سوریه هم مانند مصر در پی نزدیک شدن دوباره به نیروهای اجتماعی محافظه‌کار داخلی و نیز دولت‌های عربی بود که سابقاً آن‌ها را مرتجع می‌دانست. حافظ اسد تا اواخر دهه‌ی 1980 رویکردی محدود، غیررسمی، و تدریجی برای لیبرال‌سازی در پیش گرفت، در حالی‌که چپ‌های بعثی و کمونیست‌های منتقد را به زندان می‌انداخت یا بازداشت می‌کرد.

🔸 خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس جرقه‌ای بود که منطقه را در 2010-2011 به آتش کشید. قیام‌هایی که از حیث ابعاد، شتاب وقایع و میزان نفوذ و دخالت نیروهای خارجیْ گونه‌گون و متفاوت بودند، سرتاسر منطقه را درنوردید. در اغلب موارد، نارضایتی تا حدودی ناشی از نئولیبرالیسم بود. یارانه‌های کالاها کاهش یافتند، دستمزدها راکد شدند، و نرخ فقر در سراسر منطقه افزایش یافت. اگرچه خیزش‌ها تقریباً همزمان نظم سیاسی در این سه کشور (مصر، تونس و سوریه) را روبید و زدود، رابطه‌ی سرمایه‌ و دولت در مصر دچار چرخش جدیدی شد که آن را از اقتصاد جنگی در سوریه یا نئولیبرالیسم امتدادیافته در تونس متمایز می‌کند.

🔹متن کامل سومین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2FE

#خاور_میانه #ماکس_عجل #بسام_حداد #زینب_ابوالمجد
#تارا_بهروزیان#مصر #سوریه #تونس
#برنامه‌ریزی_دولتی #سوسیالیسم_عربی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ ارتش‌های منطقه‌ای و صنایع نظامی‌

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: شَنا مارشال
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی

22 دسامبر 2021

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ شکل‌گیری ارتش‌های منطقه‌ای مدرن
▪️ تکامل مزیت ارتش
▪️ پیگیری بومی توسعه‌ی تسلیحات منطقه‌ای
▪️ خاورمیانه به‌مثابه‌ی بنیاد صنایع تسلیحاتی جهانی
▪️ تقویت ارتش‌ها و افزایش تقابل‌های منطقه‌ای

از متن مقاله:

🔸 نیروهای مسلح و نهادهای نظامی نقشی عمده در شکل دادن به اقتصادسیاسیِ شمال آفریقا و خاورمیانه‌ی معاصر ایفا کرده‌اند. این منطقه نه‌تنها بزرگ‌ترین واردکننده‌ی سلاح محسوب می‌شود، بلکه بلندپروازی‌های افسران نظامی در این منطقه از گذشته‌های دور اثرات گسترده‌ای بر توزیع منابع و پویه‌های سیاسی داشته است. بسیاری از تحولات بنیادین منطقه، از جمله کودتاها، پروژه‌های دولت‌سازی و پذیرش وام‌های عظیم و خانمان‌برانداز، همگی درهم‌تافته با ارتش و امتیازات ویژه‌ی نهادی آن بوده است. دسترسی به ابزارهای فیزیکی سرکوب ــ سلاح‌ها و فناوری‌های نظامی مرتبط ــ کماکان نقشی محوری در سیاست خارجی دولت‌های خاورمیانه و شمال آفریقا ایفا می‌کند. به همین ترتیب، سیاست خارجی ایالات‌متحده و اروپا نیز در قبال منطقه، به‌انضمامی‌ترین وجه در شکل‌های نظامی تجلی یافته است، شکل‌هایی نظیر فروش تسلیحات و انتقال فناوری نظامی، معاهدات دفاعی، آموزش‌های نظامی و مداخلات مسلحانه. از آن‌جا که ارتش‌های منطقه بازیگران سیاسی مهمی تلقی می‌شوند و نقشی جدانشدنی در بازار جهانی تسلیحات دارند، مدیران غیرنظامی و نظامیِ صنایع اسلحه‌سازی و نهادهای نظامیِ کشورهای سرمایه‌داری مرکز در ایالات‌متحده و اروپا، از رابطه‌ای پیچیده و اغلب شخصی با افسران نظامی خاورمیانه و شمال آفریقا برخوردارند. این دو گروه در کنار هم، شبکه‌ای یکدست از رهبران سیاسی و مدیران کسب‌وکارها شکل می‌دهند که در صدد گسترش نظامی‌سازی و مشروعیت‌بخشی به رژیم‌های نظامی هستند.

🔸 ارتش‌ها همواره عاملان مهمی در سیاستِ خاورمیانه و شمال آفریقا و هم‌چنین اکثر نقاط جنوب جهانی بوده‌اند. دانشمندان علوم اجتماعی در دهه‌های 1940 تا 1960 ارتش‌ها را عامل اصلی در تعیین سرنوشت مبارزات استقلال‌طلبانه، انقلاب‌ها، مدرنیزاسیون، دولت‌سازی و شکل‌دهی به هویت ملی تشخیص دادند. ارتش کماکان در دوره‌ی پسااستقلال، یعنی در دهه‌های 1950 تا 1970، عاملی محوری باقی‌ماند، یعنی در دورانی که کودتاها و ضدکودتاهایی که حیات سیاسی منطقه را شکل می‌داد و با سه کودتای 1979 در سوریه (و چندین کودتای پس از آن) آغاز شد. کودتا/انقلاب 1952 در مصر موجب تأسیس و مشروعیت‌بخشی به شکل جمهوری نظامی به‌مثابه‌ی یک مدل سیاسی منطقه‌ای شد که دست‌کم در آغاز از محبوبیتی واقعی بهره‌مند بود. این مدل در شکل‌هایی کمابیش ثابت در سوریه، عراق، یمن، الجزایر، لیبی، سودان و ترکیه نیز اتخاذ شد.

🔸 زمانی که دوامِ رژیم‌های اقتدارگرا و غیرمردمی در دهه‌های 1980 تا اوایل 2000 موجب سردرگمیِ پژوهشگران و روزنامه‌نگاران شده بود، ارتش بار دیگر به عاملی برجسته بدل شد، این‌بار به‌ عنوان پایه‌ای نهادی که سدِ راهِ مطالبات مردمی برای تغییرات دموکراتیک بود. دانشمندان علوم سیاسی به‌طور مشخص بر این مسئله تمرکز کردند که این رژیم‌ها چگونه به برقراری توازن در زمینه‌های منابع مادی، همکاری سیاسی و سیاستِ هویت پرداختند تا در عینِ پاسخ‌گویی به خواست‌های نیروهای مسلح، توانایی آن‌ها را برای کودتاهای بیشتر کاهش دهند. به همین ترتیب، آن‌ها بر مبنای نقشِ ارتش در ساختارِ حکومت، بارها و بارها سنخ‌شناسی‌های مختلفی از رژیم‌های منطقه برساختند: [یکم] دموکراسی‌های نظامی (ترکیه، اسرائیل) یعنی کشورهایی که نهادهای دموکراتیک در آن‌ها وجود دارند اما ارتش‌های قدرتمند نیز نفوذ و اثر قابل‌توجهی بر سیاست اِعمال می‌کنند؛ [دوم] دولت‌هایی که در آن‌ها ارتش‌های بزرگ وجود دارند اما قدرت آن توسط مجموعه‌ای قدرتمند از عاملیت‌های رقیب، نظیر گارد ویژه و سازمان‌های اطلاعاتی، که متحد رهبر هستند، متوازن شده است (عراقِ صدام حسین و لیبیِ معمر قذافی)؛ [سوم] رژیم‌هایی با مستبدانی غیرنظامی که دارای پس‌زمینه‌ی نظامی و ملزومات همه‌جانبه برای نیروهای مسلح هستند (حُسنی‌ مبارک در مصر، علی عبدالله صالح در یمن و عبدالعزیز بوتفلیقه در الجزایر)؛ و [چهارم،] سلطنت‌هایی که عمیقاً بر نیروهای مزدور و مشاوران خارجی متکی هستند (عربستان سعودی، امارات متحده‌ی عربی، بحرین، قطر، کویت)...

🔹متن کامل چهارمین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Hh

#خاور_میانه #شنا_مارشال #دلشاد_عبادی
#نئولیبرالیسم #نظامی‌گری #ارتش_منطقه‌ای #صنایع_تسلیحاتی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ لبنان، فراتر از استثناگرایی

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: زیاد ابو ریش
ترجمه‌ی: مژگان بدیعی

20 ژانویه 2022

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ امپراتوری عثمانی، پیش از جنگ جهانی اول (1831-1914)
▪️ جنگ جهانی اول و تسویه‌حساب‌‌های پس از جنگ (1914–1920)
▪️ دوران استعمار (1920-1943)
▪️ دوران پس از استقلال (1943-1975)
▪️ جنگ داخلی، 1975ـ1990
▪️ نتیجه‌گیری: مسیر اقتصاد سیاسی لبنان پس از جنگ

از متن مقاله:

🔸 لبنان در آثار اقتصاد سیاسی مقایسه‌ای خاورمیانه و شمال آفریقا اغلب به‌وضوح غایب بوده است، به‌ویژه در مطالعات حوزه‌ی دولت‌سازی، توسعه‌ی اقتصادی و بسیج اجتماعی. این کنارگذاری یا استثنایی‌انگاشتن لبنان از دو ویژگی تاریخیِ اقتصاد سیاسی این کشور نشأت می‌گیرد. ویژگی نخست، مسیر توسعه‌ی پسااستعماری لبنان حول رویکرد اقتصادی لِسِه فِر و مدل مبتنی بر خدمات است. این مسیر در تضاد با اغلب دولت‌های پسااستعماری بود که اقتصاد سیاسی‌شان یا توسعه به رهبری دولت را دنبال می‌کردند یا اقتصادهای بسته‌ای بودند که بر اساس کالاهای اولیه یا تولید کارخانه‌ای سازمان یافته بودند. دوم، در تمام سال‌های جنگ داخلی در لبنان، بسیج شبه‌نظامیانِ خشونت‌گرا همراه با مداخلات پی‌درپی نظامیان خارجی به‌ویژه شدید بوده است. مطالعات دانشگاهی عموماً جنگ داخلی لبنان را در بستر تاریخی وسیع‌تری می‌بیند که به خشونت‌های فرقه‌ای قرن نوزدهم برمی‌گردد. از سال 2011، ابعاد همه‌جانبه‌ی جنگ داخلی و فرقه‌گرایی به‌عنوان شاخص، موضوع تحقیق و نیز چارچوب تحلیلی مطالعه‌ی عراق، لیبی، سوریه یا یمن (و نیز مطالعات تطبیقی منطقه) تبدیل شده است، اما نباید این واقعیت را کتمان کرد که پژوهشگران، لبنان را از نظر تاریخی، کشوری منحصربه‌فرد در فرقه‌گرایی و نیز دارای خشونتی استثنایی می‌دانند. به باور آن‌ها، فرقه‌گرایی یا مانع شکل‌گیری نهادهای موثر دولتی می‌شود یا در عملکرد آن‌ها ایجاد مشکل می‌کند و منجر به سقوط اقتدار دولت می‌شود.

🔸 بخشی از پژوهشگران با ارائه‌ی روایت‌های غیرانتقادی از اقتصاد سیاسی لبنان، این مشکل را تشدید کرده‌اند. یکی از جریان‌ها ادعا می‌کند که دولت لبنان محصول نوعی سازش برای تقسیم قدرت بین بزرگان فرقه‌ها و گروه‌های مختلف است، و بنابراین نهادهای آن هرگز نباید بالاتر از جامعه قرار گیرد و به‌تبع، در اقتصاد نیز نمی‌تواند مداخله کند. گروه دوم، نقش نهادهای دولتی لبنان را در ایجاد چارچوب‌های اداری و قانونی برای آزادسازی حرکت کالا و سرمایه جدی‌تر می‌داند، اما ادعا می‌کند چنین ترتیبی محصول اجتناب‌ناپذیر تصمیم‌گیری شبکه‌ای از نخبگان سیاسی و اقتصادی بوده است.

🔸 من می‌خواهم خوانشی جایگزین از دولت مدرن، بازار و تشکیل طبقه در لبنان ارائه دهم که بر سه پیش‌فرض اساس یافته است. نخست، دولت، بازار و شکل‌گیری طبقات به‌واسطه‌ی مشارکت با یکدیگر پدید می‌آید. مبارزات طبقاتی و قدرت دولت در لبنان برای ساخت اقتصاد این کشور ذاتی بود، نه جدا و نه بی‌ارتباط با آن. دوم، دوره‌بندی تاریخی باید عملکرد مقیاس‌های زمانی متفاوت، همزمانی تغییرات و تداوم در آن‌ها را در نظر بگیرد. هرچند میراث تاریخی بسیار مهم است اما تحولات ساختاری و احتمالات سیاسی نیز به همان اندازه اهمیت دارد. سرانجام، شکل‌گیری دولت، بازار و طبقات در لبنان، نه فقط جدا از پویش‌های منطقه‌ای و جهانی نبوده، که در مرکز آن‌ها نیز بوده است. مسئله تأثیرات پویش‌های جهانی و منطقه‌ای از پیش‌شکل‌یافته بر دولت، بازار و شکل‌گیری طبقات در لبنان نیست، بلکه باید بفهمیم چگونه این پویش‌ها در لبنانْ در پویش‌های منطقه‌ای و جهانی، و برعکس، سهیم بودند. این مقاله می‌کوشد مسیر اقتصاد سیاسی پسااستعماری لبنان را، ضمن اجتناب از هرگونه تحلیل‌های فرهنگ‌گرایانه و جبرگرایانه، تاریخ‌مند ‌کند. هم‌چنین تأکید مقاله بر آن است ‌که چگونه اقتصاد سیاسی، مقاطع کلیدی لبنانِ تاریخی و معاصر را تبیین می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه لبنان می‌تواند درک ما را از اقتصاد سیاسی منطقه ارتقا بخشد.

🔹متن کامل پنجمین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2LS

#خاور_میانه #زیاد_ابو_ریش #مژگان_بدیعی
#لبنان #جنگ_داخلی #حزب_کمونیست #حزب‌الله #شبه‌نظامیان

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ اتحاد آمریکا و اسرائیل

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: جوئل بنین
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان

25 فوریه 2022

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ آغاز روابط استراتژیک
▪️ کمک نظامی هدیه به اسرائیل نیست؛ ثروتی بادآورده برای صنایع نظامی آمریکا است
▪️ اسرائیل به مثابه‌ی یک دارایی ارزشمند در جنگ سرد
▪️ دولت، سرمایه، و سیاست
▪️ اسرائیل به مثابه‌ی تاجر جهانی تسلیحات
▪️ توسعه‌ی مشترک تسلیحات
▪️ ضد تروریسم و امنیت داخلی در دوران پس از 11 سپتامبر
▪️ سیلیکون‌ولی و فراتر از آن
▪️ اسرائیل در سیاست ایالات متحده
▪️ نتیجه‌گیری: این امپراطوری است، احمق‌جان!

از متن مقاله:

🔸 جریان‌های مسلط در جنبش صهیونیستی از زمان مقدم بر تاسیس کشور اسرائیل تاکنون با فرهنگ، سیاست‌های انتخاباتی و اقتصاد سیاسی ایالات متحده آمریکا هماهنگی نزدیکی یافته‌اند. شیوه‌ی اسرائیلی انباشت سرمایه از یک شیوه‌ی توسعه‌ی سوسیال دموکراتیک دولت‌محور با مولفه‌ی نیرومند جمعی به سرمایه‌داری نئولیبرال فردگرا تغییر جهت داده است. اما رابطه‌ی همزیستی با ایالات متحده به‌رغم تنش‌های دوره‌ای مهم ثابت مانده است.

🔸 یهودیان آمریکایی به جماعتی ثروتمند و پرنفوذ به لحاظ سیاسی تبدیل شده‌اند که به وضوح در میان متخصصان، وال‌استریت، رسانه‌ها، هالیوود و قشر روشنفکر حضوری چشمگیر دارند. یهودیان غیرصهیونیست و منتقد اسرائیل همواره غالب بوده‌اند. اما حامیان اسرائیل از سازماندهی و بودجه‌ی بهتری برخوردارند و در فرهنگ عمومی و عرصه‌ی سیاسی تاثیرگذارترند. رئیس‌جمهور ترامپ عمدتاً به سبب فشار از سوی لابی‌گران صهیونیست و با توجه به تامین‌ مالی تضمین‌شده‌ی یهودیان از سوی حزب دموکرات و رای بالای یهودیان در نیویورک و دیگر شهرهای کلیدی، دولت اسرائیلِ تشکیل‌شده در 14 مه 1948 را به رسمیت شناخت.‌

🔸 پیوندهای فرهنگی و نفوذ انتخاباتی و مالی لابی اسرائیل عناصری اساسی در مناسبات ایالات متحده و اسرائیل هستند. اما تاکید بیش از حد بر این عوامل به تنهایی مولفه‌های مادی و استراتژیک در این اتحاد و کارکرد آن را به مثابه‌ی ستون امپراطوری آمریکا در خاورمیانه پنهان و مبهم می‌کند...

🔹متن کامل ششمین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2PW

#خاور_میانه #جوئل_بنین #تارا_بهروزیان
#اسرائیل #تروریسم #صنایع_تسلیحاتی #صهیونیسم

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ زمین‌داری، انباشت سرمایه و سرمایه‌داری چندریختی
▫️ مصر و شام

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: کریستین آلف
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

2 آوریل 2022

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ سرمایه و سرمایه‌داری در شام و مصر
▪️ زمین‌داری در امپراتوری عثمانی متأخر
▪️ بنیادهای مدرن اولیه در خلال سده‌ی هجدهم طولانی (1695-1820)
▪️ اقتصاد کالایی و انباشت سرمایه، 1820-1920
▪️ زمین و کار در شام و مصر
▪️ خشونت سرمایه‌داری: انتزاع نیروی کار

از متن مقاله:

🔸 محققان خاورمیانه بیش از نیم سده‌ است که درباره‌ی خاستگاه‌های سرمایه‌داری مدرن در مصر و شام بحث کرده‌اند. دو اثر اساسی پیرامون این مسئله، اسلام و سرمایه‌داری ماکسیم رودنسون و ریشه‌های اسلامی سرمایه‌داری اثر پیتر گران، نشان می‌دهند که یک بخش سرمایه‌داری بومی در جوامع تاجرپیشه‌ی اسلامی وجود داشت. پژوهش‌های جدیدترْ جدول زمانی آن را از سد‌ه‌ی نوزدهم آغاز می‌کنند. مثلاً کنت کونو و بشارا دومانی نشان می‌دهند که چگونه شکل‌های سرمایه‌داری در مصر و فلسطین با تکیه بر داربست‌های محلی مؤسسات کشاورزی و تولیدی که در سده‌ی هجدهم یا قبل از آن ایجاد شده بودند، ظهور کردند.

🔸 مطالعات بنیادی رودنسون و گران چالش‌های سودمندی را در مقابل تعریف‌های اروپامحورِ سرمایه‌داری که ریشه در خوانش‌های محدود از مارکس دارند، مطرح کرد. رودنسون تشخیص داد که تعریف‌های مارکسیستی فقط در صورتی با خط سیر سرمایه‌داری در جنوب جهانی سازگار است که به جای مارکسیسم جزمی بسیاری از معاصرانش، به‌عنوان «مجموعه‌ای ایدئولوژیک» در نظر گرفته شود. گران توصیه کرد که باید از مدل‌های «علمی» مبتنی بر نمونه‌ی سرمایه‌داری صنعتی در انگلستان اجتناب کرد و در عوض به دنبال وجوه انباشت سرمایه در بافتارهای محلی مصر و مدیترانه بود. اما تاریخ فرهنگی گران برای این کار ناکافی است. به‌رغم تلاش‌های این محققان پیشگام برای به چالش‌کشیدن انواع تیپ‌های ایده‌آل انگلیسی، ما هنوز تاریخی از تکوین سرمایه‌داری در بافتارهای خاورمیانه نداریم که نشان دهد چگونه سرمایه‌داری‌ِ شکل‌گرفته بر اساس فعالیت‌های تاجرمآبانه‌ای که ابتدا اس. دی. گواتین و بعدها رودنسون آن را توضیح دادند، با گسترش بنگاه‌ها در اوایل دوره‌ی مدرن متمایز است.

🔸 علاوه بر این، بسیاری از محققان خاورمیانه هنوز یک مدل انتزاعی «علمی» ــ فهرستی از انتظارات دقیق برای مناسبات تولید ــ را ترجیح می‌دهند که شاید ناخواسته، روایت‌های نظریه‌ی مدرنیزاسیونی را تکرار می‌کنند که معطوف به کارخانه‌ی انگلیسی است. یافتن شواهد تجربی برای چگونگی ظهور و تکامل بالفعل سرمایه‌داری به صورت جهانی بدون نادیده‌گرفتن ویژگی تاریخی مکان و زمان وظیفه‌ی ماست. اما من با اذعان به سرشت جهانی سرمایه‌داری، در این مقاله بر جلوه‌های منطقه‌ای تمرکز می‌کنم که بخشی از فرایند جهانی جاری خودِ سرمایه‌داری است. در خاورمیانه، جلوه‌ها و تولیدات سرمایه‌داری در سده‌ی نوزدهم و اوایل سده‌ی بیستم با شکل‌های محلی و جهانی تولید پیشه‌ورانه و صنعتی، صورت‌بندی‌های تاریخی مانند برده‌داری و مقوله‌ی مورد بحث نوآبادنشینی استعماری، و هم‌چنین برداشت‌های محلی درباره‌ی مناسبات افراد با کار، مالکیت و سرمایه درهم تنیده شده است.

🔸 استدلال می‌کنم که رویه‌‌های سرمایه‌داری در بخش‌هایی از شام و مصر در سده‌ی نوزدهم به‌عنوان بخشی از گردش جهانی کالاها، سرمایه و ایده‌ها رواج یافت. اما ساخت‌وبافت محلی آن‌ها با آن‌چه کونو و دومانی پیشنهاد می‌کنند، اندکی متفاوت بود. بر اساس نمونه‌هایی از آثار موجود و تحقیقات من درباره‌ی شرکت‌های مدیترانه شرقی، ادعا می‌کنم که سرمایه‌داری جهانی توسط رویه‌های چندریختی در خاورمیانه تولید و بازتولید شده است. من با واردکردن جنوب جهانی در گفتگو با مورخان تاریخ‌های جدید آمریکامدار یا اروپامدارِ سرمایه‌داری، آن را در این مقاله به‌عنوان شکل‌های هم‌زمان عام و خاص منطقه‌ای برای ایجاد ارزش اضافی از طریق یک فرآیند در حال تکوین و ناقص انباشت اولیه، انباشت بی‌وقفه‌ی سرمایه، و شخصیت‌زدایی و انتزاع مناسبات اجتماعی، از جمله انتزاع نیروی کار تعریف می‌کنم. در بسیاری از مناطق شام و مصر، انتزاع نیروی کار به خشونت فیزیکی و معرفتیِ عظیمی نیازمند بود که در خلال جنگ جهانی اول به اوج خود رسید.

🔹متن کامل هفتمین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Ty


#خاور_میانه #کریستین_آلف #حسن_مرتضوی
#مصر #سوریه #انباشت #تکوین_سرمایه‌داری

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ روند ان‌جی‌اوسازی در انقلاب سوریه

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: جولیا هرن و عبدالسلام دلال
ترجمه‌ی: خورشید سیادتی

16 آوریل 2022

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ شوراهای محلی: تجربه‎های خودگردانی
▪️ کمک‌های غرب و روند ان‌جی‌اوسازی
▪️ کمک‌های غرب و رژیم اسد
▪️ روند ان‌جی‌اوسازی در انقلاب سوریه


از متن مقاله:

🔸 ما تحقیق خود را با مستندسازی شوراهای محلی (LCs) در مناطق تحت کنترلِ نیروهای اپوزیسیون، مثل ارگان‌های خودگردان آغاز می‌کنیم. پس از آن به بررسی پنج روشی که کمک‎های غربْ موجب تضعیف این شوراها در قلب انقلاب شدند، می‌پردازیم. اول این‌که اکثریتِ قریب به اتفاقِ کمک‎های غرب نصیب رژیم اسد شد که تحت نظارت دقیقِ شاخه‎های امنیتی‌اش اطمینان یافت ‌که این کمک‌ها بین مدافعان غیرنظامی‎ آن توزیع می‌شود و نه مخالفانش. به این ‌ترتیب، این کمک‌ها با موفقیت بودجه‌ی نیروهای ضدانقلابی وابسته به اسد را تأمین کرد. دوم، غربی‌هایی که کمک مالی کردند، تصمیم گرفتند به‎جای ساختار دولتی در حال تکوین اپوزیسیون، بودجه‌ی سازمان‌های غیردولتی‌ را تأمین کنند، چرا که می‌خواستند از اتهام حمایت از تروریست‌ها‎ یا ایفای نقش «سیاسی» {در سوریه} تبری بجویند. به عبارت دیگر، آن‌ها ساختار موازی کمک را در رقابت و با هدفِ تضعیفِ شوراهای انقلابی ایجاد کردند. سوم، فرایندهای مستندشده‌ی فعالیت آنان در نهاد‎سازی و حرفه‌ایجاد‌کردن موجب تغییر اعتراض سیاسی به پروژه‎ی‌های کمک‌رسانی شد. چهارم، اعلام بی‎طرفی عامدانه‎ی گفتمان جهانی سازمان‌های غیردولتی، هم کارشان را سیاسی‎زدایی می‌کند و هم نمودهای سیاسی انقلاب اجتماعی را به «بحرانی انسانی» و آگاهی انقلابیون جوانی را که برای کار نزد آنان آمده‌اند به آگاهی از «انسان‌دوستی خنثی» تبدیل می‌کند. پنجم این‌که پراتیک ان‎جی‎اوها در «مدیریت از راه دور» با دور‌کردن قدرت تصمیم‌گیری‌ از جانب کسانی که در میدان مبارزه بودند و انتقال آن به روسای تبعیدی در پایتخت‌های دوردست یعنی بیرون‌ازگودنشین‌های خارج از کشورْ از سوریه‌ای‌ها سلب‌قدرت کرد، آن هم در مرحله‎ای که مردم سوریه خودمختاری‎شان را کشف کرده بودند.

🔸 استدلال ما این است که کمک‎های غربی، هدایت‌شده از طریق ان‎جی‎‌او‌ها، انقلاب را در روندی تضعیف کرده است که ما به آن به منزله‌ی ان‌جی‌اوسازی انقلاب سوریه ارجاع می‎دهیم. علاوه بر جنبه‌های کاملاً مستندشده‌ی ضدانقلاب سوریه، این عاملی است نادیده‌گرفته‌شده که در عدم‌بسیج برای ایجاد بدیل در مقابل حکومت اسد نقش داشته است. این عوامل شامل قوای نظامی ایران و روسیه، کمک‎های اقتصادی و رشد سکتاریسم و تروریسم است که با حمایت درجه‎ی اول کشورهای مختلف حوزه خلیج فارس و دیگران تسهیل شد.

🔸 با گذشت هشت سال از انقلاب و انقلابیون سوریه، آن‌ها افرادی متلاشی شده و بدون هیچ امکان موثری برای پیشبرد مطالباتِ سیاسی خود هستند. این امر به چندین عامل ضدانقلابِ داخلی و خارج برمی‌گردد. در سطح داخلی، ماشین کشتار اسد، خونین‌ترین عامل در تاریخ سوریه بود. در حالی که ارائه‌ی آمار دقیق تلفات برای منابع مستقلْ دشوار بوده است، اما مطابق با تخمینِ شبکه‌ی حقوق‌بشر سوریه و دیده‌بان حقوق‌بشر، حدود نیم میلیون سوری جان خود را از دست داده‌اند. با این حال، انقلابیون سوریه، بر این باورند که با در نظر گرفتنِ آمار نیروهای جنگی، کشته‌شدگان در دوره‌ی بازداشت و غرق‌شدگان در دریای مدیترانه، این تعداد بسیار بیش‌تر خواهد بود. علاوه بر این، ان‌جی‌اوها (چه در سطح بین‌المللی و چه محلی) به شدت با شوراهای محلیِ وابسته به دولت موقت سوریه، برای بدل شدن به‌تنها کمک‌رسان در محل، به‌رقابت پرداختند. در این میان، اجزای مختلف سیاسی نیروهای اپوزیسیون، شامل ائتلاف ملی سوریه (SNC) و دولت موقت سوریه (SIG) ، به‌شکل ریشه‌ای از یکدیگر گسیخته شدند و برای بقا، آلتِ دستِ اهداف سیاسی قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی گشتند. مضحکه‌ی ماجرا در این‌جاست که اگر انقلابی در کار نبود، هیچ یک از این نهادها هم وجود نداشتند. با این حال، روی‌هم رفته، آنها نتوانستند بدیلی را علیه رژیم اسد به‌پیش ببرند.

🔹متن کامل هشتمین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Vz

#خاور_میانه #مبارزه_طبقاتی #انقلاب_سوریه #جنبش_مردم #جولیا_هرن #عبدالسلام_دلال #خورشید_سیادتی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ بازاندیشی طبقه و دولت در شورای همکاری خلیج

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: آدام هنیه
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان

7 مه 2022

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ چارچوب طبقه و دولت
▪️ شکل‌گیری طبقه‌ی سرمایه‌دار در منطقه‌ی خلیج
▪️ بین‌المللی شدن سرمایه‌ی خلیج
▪️ کار و شهروندی در منطقه‌ی خلیج

از متن مقاله:

🔸 در آثاری که درباره‌ی منطقه‌ی خلیج نوشته می‌شوند مسائل اقتصاد سیاسی کم‌تر مورد توجه هستند: مسائلی مانند روابط میان طبقات، انباشت سرمایه، و ماهیت قدرت دولتی. به‌رغم‌ آن‌که اغلب از «سرمایه‌داری» در منطقه‌ی خلیج نام برده می‎شود، اما این سرمایه‌داری هم‌چنان نظریه‌پردازی نشده است، و دانش‌پژوهی درباره‌ی منطقه‌ی خلیج هم‌چنان گرایش به تاکید بر جغرافیا و تاریخِ خاص منطقه‌ای دارد، و از بحث‌های اقتصاد سیاسی کم‌تر سخن به میان می‌آید. به‌ویژه مفهوم طبقه، اغلب نادیده گرفته می‌شود، یا ولنگارانه با برچسب‌های نادقیق و نابجا مانند «تجار» و «نخبگان» ادغام و حذف می‌شود.

🔸 حفره‌ی خالی حول موضوع طبقه و سرمایه‌داری شاید میراث ادامه‌دار مدل استاندارد اقتصاد سیاسی منطقه‌ی خلیج، یعنی نظریه‌ی دولت رانتی باشد. نظریه‌ی دولت رانتی، همان‌گونه که از نامش پیداست، بر نقش رانت‌هایی که از صادرات سوخت‌های هیدورکربنی و دیگر مواد معدنی استخراج می‌شود تمرکز دارد و روابطی علّی میان «این موهبت رایگان طبیعت» و ساختارهای سیاسی و اقتصادی موجود در مناطقی مانند منطقه‌ی خلیج ترسیم می‌کند. این نظریه به‌عنوان یکی از «رهاورهای مهمی که مطالعات منطقه‌ای خاورمیانه برای علوم سیاسی به ارمغان آورده است» توصیف می‌شود و از زمان تدوین اولیه‌اش توسط حسین مهدوی، اقتصاددان ایرانی، در 1970 موضوع شرح و تقسیرهای متعددی قرار گرفته که در بیرون از خاورمیانه نیز بازتاب گسترده‌ای داشته است. گرچه نقدهایی هم به نظریه‌ی دولت رانتی وجود داشته است، اما این نظریه هم‌چنان چارچوب مسلط برای درک منطقه‌ی خلیج است. مفروضات اصلی این نظریه، هم‌چنان برداشت بسیاری از محققان را از قدرت سیاسی و اقتصادی در منطقه‌ی خلیج شکل می‌دهد، حتی اگر به صراحت بیان نشود.

🔸 هدف من در این مقاله درگیری انتقادی با این دیدگاه‌هاست. در بخش نخست، خوانشی جایگزین از مناسبات طبقه- دولت ارائه می‌دهم. من در این‌جا بر رویکردهای مارکسی و نقد اقتصاد سیاسی تکیه می‌کنم که فرایندهای شکل‌گیری طبقات و انباشت سرمایه را به مثابه‌ی فرایندهای «از درون مرتبط» به قدرت دولتی برجسته می‌سازند... لازم است هرگونه تفسیر دوگانه‌انگار از دولت و طبقه در منطقه‌ی خلیج را رد کنیم. راز قدرت دولتی در منطقه‌ی خلیج در قدرتِ طبقات سرمایه‌دار آن نهفته است و نه آن‌گونه ادعا می‌شود در ضعف آن‌ها.

🔸 بخش دوم این مقاله این مشاهدات نظری را از طریق ترسیم نقشه‌ی ساختار طبقاتی منطقه‌ی خلیج نشان می‌دهد... خطوطی کلی از چگونگی سازمان‌یابی طبقه‌ی سرمایه‌دار و کنترل سرمایه را در منطقه‌ی خلیج معاصر؛ مکان‌های اصلی انباشت این طبقه؛ روابط میان خانواده‌های حاکم، سرمایه‌ی خصوصی، و دولت؛ و دست‌آخر تمایل فزاینده‌ی سرمایه‌ی منطقه‌ی خلیج به گسترش در بیرون از مرزهای خود ارائه می‌دهم.

🔸 در بخش سوم به روی دیگر سکه‌ی ساختار طبقاتی منطقه‌ی خلیج، مسئله‌ی کار، باز می‌گردم. روایت‌های استاندارد از اقتصاد سیاسی خلیج اغلب نیروی کار را حذف می‌کنند یا به حاشیه می‌برند. با این حال، هر دریافتی از چگونگی تشکیل سرمایه و دولت در منطقه‌ی خلیج باید اتکای شدید آن به نیروی کار ناشهروند و مهاجر را در نظر بگیرد. سرانجام، برخی از نتایج را درباره‌ی این‌‌که همه‌ی این‌ها برای آینده‌ی منطقه‌ی خلیج چه معنایی می‌تواند داشته باشد مطرح می‌کنم.

🔹متن کامل نهمین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Y2

#خاور_میانه #آدام_هنیه #تارا_بهروزیان
#نظریه_دولت_رانتی #شورای_همکاری_خلیج #دولت #طبقه


👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ دلار نفتی و یک رویا

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: آدام هنیه
ترجمه‌ی: خورشید سیادتی

24 مه 2022

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ قطبی‌سازی منطقه‌ای و توسعه‌ی ناموزون
▪️ پرسش سیاسی
▪️ مصر و سوریه
▪️ جدال‌ها
▪️ به‌چالش کشیدن قدرتِ خلیج

از متن مقاله:

🔸 هرگونه تغییر و واژگونیِ نئولیبرالیسم در خاورمیانه نیازمندِ به‌چالش کشیدنِ کشورهای قدرتمند حوزه‌ی خلیج است. ویژگیِ برجسته‌ی عملاً همه‌ی تحولات سیاسی در جهان عرب امروز معطوف به نقش محوریِ شش کشورِ عضو شورای همکاری خلیج (GCC) یعنی عربستان سعودی، قطر، کویت، امارات متحده‌ی عربی، بحرین و عمان است. این دولت‌ها – به‌ویژه عربستان سعودی و قطر – از همان آغاز خیزش‌های عربی در اواخر سال 2010، در دامنه‌ای از اقدامات چشمگیر مالی، دیپلماتیک و نظامی دخالت داشتند و در مقامِ مهم‌ترین مجاری سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا و اروپا در میان اعراب عمل می‌کنند و در تضعیف و کنترلِ سمت‌وسوی مبارزات در سراسر منطقه می‌کوشند.

🔸 یکی از پیامدهای اهمیتِ نوظهور خلیج، همانا علاقه‌ی فزاینده‌ی بسیاری از چپ‌ها به ویژگی‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خلیج است. این امر، گسستی خوشایند از گذشته است، چرا که خلیج توجه اندکی را خارج از دایره‌ی محدودِ متخصصانِ آکادمیک به خود جلب ‌می‌کرد که آن‌ها نیز غالباً شیفته‌ی استعاره‌های شرق‌شناسانْ پیرامون زندگی ایلیاتی در شبه‌جزیره‌ی عربستان بودند. به هر حال، به‌‌رغمِ این دغدغه‌ی رو به گسترش، بسیاری از تحلیل‌ها پیرامونِ خلیج و نقش آن در منطقه هنوز بر نظریه‌‌های ساده‌گرایانه‌ی «دولت‌های رانتی» و عوامل مذهبی و قبیله‌ای و یا فرضِ ظهور فرقه‌گرایی استوار است و به‌ کرات با حکایت‌‌های هولناک از انحطاط سلطنتی و ثروت بی‌حدوحساب پُر شده است.مفروضات اصلی این نظریه، هم‌چنان برداشت بسیاری از محققان را از قدرت سیاسی و اقتصادی در منطقه‌ی خلیج شکل می‌دهد، حتی اگر به صراحت بیان نشود.

🔸 این روایت‌های مرسوم که غالباً به‌صورتِ ناخودآگاه، بازتاب کلیشه‌های یافته‌شده در سراسر رسانه‌های شرکتی هستند فاقد شناختی عمیق از تغییرات گسترده در اقتصاد سیاسی کل منطقه هستند. درک چگونگی عملکرد این اقتصاد سیاسی منطقه‌ای‌ و تغیییرات آن در دهه‌های اخیر برای توضیح و تفسیر قدرتِ سیاسیِ رو به رشد خلیجْ ضروری است.

🔸 هرگونه تغییرِ الگوهای توسعه‌ی نئولیبرالی در خاورمیانه و تبعیت منطقه از قدرت غربی، لزوما با به چالش کشیدن خود خلیج در ارتباط است. به همین دلیل، مبارزات سیاسی در خلیجْ بسیار مهم است و پیوند مستقیمی با مبارزاتی دارد که در سایر نقاط خاورمیانه نمایان می‌شود... عنصرِ اساسیِ چالش‌برانگیز سرمایه و دولت در خلیج می‌بایست دفاع از کارگران مهاجر منطقه باشد. استثمار این کارگران بخشِ جدایی‌ناپذیری از نحوه‌ی شکل‌گیری طبقات کارگر در خاورمیانه است و برای روش‌هایی که سرمایه‌داری خلیج هم‌چنان قدرت خود را به ‌نمایش می‌گذارد و با بحران‌ها مقابله می‌کند ضروری است.

🔹متن کامل دهمین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Ze

#خاور_میانه #آدام_هنیه #خورشید_سیادتی
#نظریه_دولت_رانتی #شورای_همکاری_خلیج #دلار_نفتی #نئولیبرالیسم


👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ ماهیت انقلابی قیام لبنان

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: جاد ثاب و جووی ایوب
ترجمه‌ی: مژگان بدیعی

31 مه 2022

🔸 در شب 13 – 14 اکتبر 2019، آتشی مهیب لبنان و بخش‌هایی از سوریه را درنوردید. در جریان این آتش‌سوزی حدود 3 میلیون درخت در لبنان نابود شد، که تقریباً دو برابر میانگین سالانه‌ی نابودی درختان در فقط 48 ساعت است. دولت که پیش از این نیز به دلیل شکست در مهار بحران به‌شدت مورد انتقاد قرار گرفته بود، در 17 اکتبر لایحه‌ای پیشنهاد کرد مبنی بر این‌که برای برنامه‌های صدا روی پروتکل اینترنت مانند واتس‌اَپ مالیات تعیین می‌کند.‌پیشنهاد «مالیات واتس‌اپ» بخشی از تلاش دولت بود برای کسب درآمد اضافی به‌منظور دریافت بیش از 11 میلیارد دلار «کمکی» که در کنفرانس بین‌المللی سدر (CEDRE) در پاریس وعده داده شده بود. این کنفرانس چهارمین مجموعه از کنفرانس‌هایی بود که با عنوان پاریس یک در فوریه‌ی 2001 در پاریس آغاز شد.

🔸 ناامیدی‌های ناشی از بی‌کفایتی دولت هزاران نفر را در سراسر لبنان از جمله شهرهای بیروت، صور، بعلبک، نبطیه، سعیده و بسیاری از مناطق دیگر، در اعتراض‌هایی خودجوش در شب 17 اکتبر 2019، به خیابان‌ها کشاند‌؛ به نظر می‌رسید که مالیات واتس‌اپ تیر خلاص بود و طبق ضرب‌المثلی عربی، همان کاهی بود که کمر شتر را شکست. اعتراضات به حدی بود که دولت بلافاصله مالیات پیشنهادی را پس گرفت.

🔸 آن‌چه بعدها خیزش یا انقلاب 17 اکتبر نامیده می‌شود، نقطه‌ی اوج سال‌ها بسیج معترضان و فعالان، از جنبش «تو بوی گند می‌دهی» در 2015 تا انتخابات شهرداری‌ها در 2016 و انتخابات پارلمانی 2018، بود. شکست‌های سیاسی و اقتصادی سال‌های قبل در 17 اکتبر به شعله‌های آتش خیزش دامن زد و لزوم «حالا یا هرگز» را گسترش داد. بخش‌هایی از مرکز شهر بیروت تا 18 اکتبر در آتش سوخت و راه‌های بخش‌های زیادی از کشور با موانع جاده‌ای، و بیش‌تر با آتش‌زدن لاستیک‌ها، کاملاً بسته شد.

🔸 طبقه‌ی جنگ‌سالار ـ ‌الیگارش فراملی لبنان از پایان جنگ داخلی به بعد قواعد بازی را به‌تمامی مشخص کرده بود. دولت را نیز می‌توان به کشتی‌ای تشبیه کرد که این طبقه از طریق آن می‌توانست با خود و با نخبگان حاشیه‌ی خلیج فارس، ایرانی و غربی تجارت کند. شبکه‌های حامی‌پروری ساختارهای قدرت را که به این طبقه سود می‌رسانند و بخش‌هایی از جمعیت را به آن‌ها وابسته نگه می‌دارند، حفظ می‌کنند. زیرساخت‌های عمومی پوسیده‌اند و خصوصی‌سازی‌های سریع آزادی رفت‌وآمد بین مناطق را محدود و کل کشور را فلج می‌کند.

🔸 به این ترتیب، خیزش 2019 را باید هم‌چون روند بهبودی پس از 15 سال جنگ داخلی و نزدیک به سه دهه پس از آن در نظر گرفت. لبنانی‌ها در کشوری زندگی می‌کردند که در امور آن کم‌ترین دخالت را داشتند. در مقاله‌ی حاضر خواهیم دید که خیزش کنونی لبنان را باید جنبش خودجوش محضی دانست که شرایط اقتصادی و نیروهای خیزش از سال 2011 در حال شکل‌گیری بود. هم‌چنین، نشان خواهیم داد که چگونه خود خیزش همچون کاتالیزوری برای مقابله با اسطوره‌های بنیادین کل ملت عمل کرده است: تلاش برای روشن کردن مسیری برای رفتن رو به جلو. در نهایت، می‌خواهیم نشان دهیم که مقاومت غیرمتمرکز و پایدار مناسب‌ترین راه برای مقابله با خطرات احتمالی این خیزش است...

🔹متن کامل یازدهمین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2ZK

#خاور_میانه #جووی_ایوب #جاد_ثاب #مژگان_بدیعی
#لبنان #مبارزه_طبقاتی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ دینامیسم معاصر امپریالیسم در خاورمیانه
▫️ واکاوی مقدماتی

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: آن الکساندر
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان

16 ژوئیه 2022

🔸 این مقاله به پیروی از آثار نویسندگان سنت این مجله {سوسیالیسم بین‌الملل}، مانند کریس هارمن و الکس کالینیکوس، و نسل‌های پیشین متفکران مارکسیست، از جمله لنین و بوخارین، ریشه‌ی انگیزه‌ی حرکت به سوی جنگ را در دینامیسم خود انباشت سرمایه می‌داند. رقابت میان سرمایه‌ها و در نتیجه میان دولت‌هایی که از نظر ساختاری به سرمایه‌ها وابسته هستند، منجر به آمیزش فرآیندهای رقابت نظامی و اقتصادی بین قدرتمندترین دولت‌های سرمایه‌داری می‌شود. این سخن نه فقط به معنای در نظر گرفتن برهم‌کنش‌های قدرت‌های بزرگ خارج از منطقه است (در درجه‌ی نخست ایالات متحده، قدرت‌های اروپایی، مانند فرانسه و بریتانیا، و روسیه)، بلکه دولت‌های منطقه‌ای را باید به حساب آورد که در چارچوب نظامی خرده‌امپریالیستی (sub-imperial system) قرار گرفته‌اند که «نسخه‌ای از همان دینامیسمی را که در بدو امر منجر به ظهور امپریالیسم سرمایه‌داری شد بازتولید می‌کنند.» امپریالیسم صرفاً برچسبی برای رفتار غارت‌گرانه قدرتمندترین دولت‌ها نیست. این فقط امتیاز ویژه‌ی ایالات متحده و متحدانش نیست. به‌علاوه، منطق انباشت سرمایه به این معناست که «مقاومت» طبقات حاکم دولت‌های سرمایه‌داریِ ضعیف‌تر در برابر غارت‌های قدرت‌های سرمایه‌داریِ جهانی، ناگزیر فرآیندهای امپریالیسم را در سطوح پایین‌تر نظام بازتولید می‌کند. این بدان معنا نیست که سوسیالیست‌ها می‌توانند موضع ندانم‌گویی در رابطه با این‌گونه کشمکش‌ها اتخاذ کنند. در عوض، آن‌چه اغلب ضرورت دارد اعتلای ظرفیت دفاع اصولی از ضعیفان در برابر حملات اقویاست، و در عین حال مفصل‌بندی استراتژی چگونگی ایجاد مقاومت واقعی در برابر امپریالیسم، که باید از پایین توسعه یابد و در نهایت مستلزم کوتاه کردن دست محفل ژنرال‌ها و بازرگانان (خواه خود را جمهوری‌خواه یا طرف‌دار سلطنت بخوانند) از قدرت است، آنان که ایادی‌شان منطقه را به سمت جنگ‌های بیش‌تر هدایت می‌کنند.

🔸 توسعه‌ی یک نظام خرده‌امپریالیستی در خاورمیانه را پیش و بیش از هر چیز باید از دریچه‌ی نابرابری میان سرمایه‌های رقیب و دولت‌های «آن‌ها» درک کرد. ساختار این نابرابری توسط طیفی از عوامل، از جمله روشی که در آن سرمایه‌داری ابتدا در یک بخش از جهان (و نه همه جا به طور هم‌زمان) ظهور کرد، و نیز به واسطه‌ی موقعیت‌های همیشه در حالِ تغییر بازی‌گران مختلف در این بازی، شکل گرفته است. نظام خرده‌امپریالیستی در خاورمیانه هم به واسطه‌ی دینامیسم رقابت میان قدرت‌های بزرگ سرمایه‌داری شکل گرفته است ــ مانند افول قدرت‌های استعماری «قدیمی»، بریتانیا و فرانسه در اوایل قرن بیستم و در پی آن ظهور قدرت‌های امپریالیستی جهانی «جدید» ایالات‌متحده و اتحاد جماهیر شوروی، و افول و در نهایت فروپاشی قدرت شوروی در اواخر قرن بیستم ــ و هم با دینامیسمی مشابه میان دولت‌های سرمایه‌داری نوظهور منطقه. توسعه‌ی اقتصادی و سیاسی قدرت‌های نوظهور، و در نتیجه ظرفیت نظامی آن‌ها، همواره اساساً به واسطه‌ی محدودیت‌های عمل در سیستمی شکل می‌گیرد که در آن داوران نهاییْ قدرت‌های اصلی امپریالیستی هستند. با این حال، این بدان معنا نیست که آن قدرت‌ها همیشه قادر به اعمال نفوذ مداوم در سطوح پایین‌تر این نظام هستند.

🔸 دلایل زیادی وجود دارد که چرا جنگی که اسد علیه خیزش مردمی سال 2011 آغاز کرد، به طرزی مارپیچ‌وار به درگیری‌ای تبدیل شد که نه تنها سوریه را از هم پاشاند، بلکه شوک‌هایی را به نظام‌های امپریالیستی منطقه‌ای و جهانی وارد کرد. در این‌جا فرصت بررسی کامل این پویه‌ها وجود ندارد، اما دست‌کم می‌توانیم طرح کلی سه مسئله را مطرح کنیم که در این فرآیندهای درهم‌تنیدهْ برجسته هستند. یکی از آن‌ها تأثیر فاجعه‌ای است که عراق، کشور همسایه سوریه، را فرا گرفت. چرخه‌های متوالی جنگ، محاصره، تهاجم، اشغال، شورش و درگیری‌های فرقه‌ای در عراق، به روش‌های متعدد سوریه را تحت تأثیر قرار داده است، از جمله تکه‌تکه شدن اقتدار دولتی در مرز مشترک، جابه‌جایی گسترده‌ی پناهندگان از عراق به سوریه، مداخله‌ی سازمان‌های شبه‌نظامی عراقی در درگیری‌های سوریه (شامل نه تنها گروه‌های سنی مانند داعش، بلکه شبه‌نظامیان فرقه‌ای شیعه که توسط رژیم اسد استخدام شده‌اند)...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-32W

#خاور_میانه #امپریالیسم #آن_الکساندر #تارا_بهروزیان

👇🏼

🖋@naghd_com‏ ‏
▫️ سرمایه‌داری در مصر یا سرمایه‌داری مصری؟

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: آرون جیکز و احمد شکر
ترجمه‌ی: سهراب نیکزاد

23 ژوئیه 2022

🔸 چگونه تاریخچه‌ای از سرمایه‌داری می‌تواند هم‌زمان محلی و جهانی باشد؟ چگونه می‌توانیم سرگذشتی را روایت کنیم که هم منطبق بر تجربه‌های متمایز سرزمینی خاص باشد و هم معطوف به الگوهای کلان‌تری که مقوله‌ای همچون «سرمایه‌داری» را معنادار می‌کند؟ پاسخ‌های ما به این پرسش‌ها در گروِ تمایزی ساده اما پراهمیت است.‌ در فصل حاضر بازتفسیری از تاریخ سرمایه‌داری در مصر و نه «سرمایه‌داری مصری» ارائه می‌شود. این تاریخ آشکارا با تاریخ سرمایه‌داری انگلستان، هند یا ایالات متحده تفاوت دارد، هرچند این تاریخ‌ها هرگز دقیقاً در قالب مرزهای ملی امروزی تعریف نشده‌اند. بنابراین، در این فصل در پیگیری دگرگونی‌های عمیق دو سده‌ی اخیر دو استدلال مرتبط به هم مطرح می‌شود.

🔸 یکم، مردم مصر مثل مردم هرجای دیگری هم‌زمان در فضاهای چندگانه‌ی قدرت و انباشت زندگی می‌کنند. این فضاها و میان‌کنش‌‌هاشان ممکن است تغییر کند و می‌کند. چگونگی پدید آمدن این فضاها را باید موضوع پژوهشی واکاوانه قرار داد، نه این‌که آن‌ها را ویژگی مفروضِ جغرافیای هر کشوری دانست. پژوهش‌های کنونی درباره‌ی مصر معمولاً تاریخ این کشور را به مرحله‌های مجزا تقسیم می‌کنند: توسعه‌گرایی تدافعی، سرمایه‌داری استعماری، سرمایه‌داری دولتی و نولیبرالیسم. این دوره‌بندی به شکل سودمندی وقایع مصر را به الگوهای گسترده‌تر جهانی پیوند می‌زند، هرچند این خطر را در پی دارد که مصر موجودیتی باثبات در نظر گرفته شود که تغییرات تاریخی آن در نتیجه‌ی تکانش‌هایی با خاستگاهی بیرونی رخ می‌دهد. با این حال، مصر صرفاً مکانی به‌شمار نمی‌آید که گرایش‌های بحرانیِ ازپیش‌موجود و راهبردهای انباشت در آن مدام از نو تکرار می‌شوند. بلکه انواع پویه‌های اجتماعی، اقتصادی و زیست‌محیطی ــ که برخی زاییده‌ی درون و برخی بیرون کشور است ــ دست به دست هم داده‌اند تا پیکربندی‌های یگانه‌ای از قدرت سیاسی و اقتصادی را در مقیاس‌های جغرافیایی مختلفی ایجاد کنند. این پیکربندی‌های ناموزون همواره در فرایندهای فرامنطقه‌ای و فراملی ریشه داشته است بی‌آن‌که صرفاً به این فرایندها تحویل‌پذیر باشند. این پیکربندی‌ها به ترتیبات حاکم بر زندگی هرروزه در مصر و نیز به جریان‌های کالا‌ها، مردم، سرمایه و ایده‌هایی وابسته‌اند که این کشور را به سایر کانون‌های منطقه‌ای و جهانی پیوند می‌دهد.

🔸 دوم، مجموعه‌ای از نقش‌آفرینان، در سراسر تاریخ مدرن مصر، سازوکارهای سیاسی گوناگونی را به کار بسته‌اند تا وجوه لازم برای روندهای پیاپی انباشت را فراهم کنند. انباشت سرمایه از راه تولید کالاها مستلزم این است که وجوهی از پیش وجود داشته باشد تا بتوان آن را به‌عنوان سرمایه به کار انداخت. سرمایه‌دارهای مصری، خواه در کاشت پنبه یا ساخت کارخانه‌ها، اغلب به سرمایه‌ای بیش از آن‌چه در دست دارند نیاز داشته‌اند. آن‌ها برای رسیدگی به این کمبود سرمایه بر ترکیب‌‌‌‌های متغیر مالیات‌ستانی، رانت، بدهی، کمک و سلب‌مالکیت ــ به‌طور خلاصه، شکل‌های انباشتی که بیشتر مستلزم واگذاری‌ سیاسیِ ارزش است تا سودهای تولیدی ــ متکی بوده‌اند.

🔸 در پژوهش‌های جغرافیای تاریخیِ سرمایه‌داری تا مدت‌ها تأکید می‌شد که در آن دسته از فرایندهایی که مارکس با عنوان «انباشت بدوی» توصیفشان می‌کند چندان که ویژگی مداوم و ضروریِ خودگستری سرمایه نمایانده می‌شود از وجه گذشته‌ی سرمایه سخنی نمی‌رود. همان‌طور که در این حوزه‌ی نظری استدلال شده است، تولید سودآور کالاها برای فروش در بازارهای جهانی بر ترکیبی ناپایدار از منابع متکی‌ست که بیرون از «منزلگاه» خود تولیدشان قرار دارد. این بینش‌ها اغلب به وابستگی‌های اساسی بین استخراج ارزش در مستعمره‌ها و انباشت اصلی در مام‌کشور یا متروپل اشاره داشته‌اند. با این همه، آن‌چه در این برداشت‌ها کم‌تر به‌چشم می‌آید میان‌کنشِ موجود بین این فرآیندهای دوگانه درون فضاهایی‌ست که در نظم جهانی جایگاهی فرودست دارند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-33T

#خاور_میانه #مصر #آرون_جیکز #احمد_شکر، #سهراب_نیکزاد
#سرمایه‌داری #استعمار

👇🏼

🖋@naghd_com‏ ‏
▫️ خیزش اکتبر در عراق:
▫️ بافتار تاریخی، عوامل برانگیزاننده، گفتمان، چالش‌ها و امکانات

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: زیدون الکینانی
ترجمه‌ی: سهراب نیکزاد

10 سپتامبر 2022

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ مناسبات فرقه‌ای در عراقِ پیش از سال 2003: امپراتوری عثمانی، قیمومیت بریتانیا و بعث‌گرایی
▪️ تجاوز نظامی آمریکا: نهادی کردن دموکراسی سهمیه‌ای («محاصصة»)
▪️ ظهور داعش: واکنش فرقه‌ای، گسترش گروه‌های شبه‌نظامی و تقویت نفوذ منطقه‌ای
▪️ جنبش اعتراضی عراق در سال‌های 2015 تا 2018: مواجهه با وحشت دوگانه‌ی افراط‌گرایی و فساد
▪️ خیزش اکتبر (تشرین): مبارزه برای عراقی جدید
▪️ بازیگران اصلی
▪️ مطالبات
▪️ حرکت رو به جلو: چالش‌ها و امکانات

از متن مقاله:

🔸 معترضان عراقی در اول اکتبر 2019 به خیابان‌های بغداد و استان‌های جنوبی عراق سرازیر شدند تا به واقعیتی تحمیلی اعتراض کنند: دموکراسی شکست‌خورده، فساد حکومتی، نیروهای شبه‌نظامی، فرقه‌گرایی، بی‌کاری و خدمات عمومی ضعیف. این اعتراضات نه نخستین جنبش اعتراضی در عراق مدرن بود و نه در عراق پس از تجاوز نظامی آمریکا. با این حال، با نمونه‌های قبلی‌اش تفاوت داشت. سرخوردگی موجب سرسختی شد و ترس به شجاعت راه بُرد و ناامیدی جایش را به خشم داد. جنبشی از دل جامعه و با محوریت جوانان عنوان خیزش اکتبر («ثورة تشرين») را بر خود نهاد. دور از انصاف است که از مبارزات پیش روی مردم عراق به تفصیل سخن گفت و نمای کلی درخوری از رویدادهای تاریخی‌ای ارائه نکرد ‌که پیامدهایی هم‌سو با برخی حقایق کنونی داشته‌اند. برای درک انگیزه‌هایی که در پس خیزش مردم عراق علیه نظام سیاسی‌شان در اکتبر 2019 قرار داشت باید نحوه‌ی شکل‌گیری و بستر آن را شناخت. این اعتراضات را همان‌طور که گفته شد باید در حکم اعتراض علیه «دموکراسی نوین» عراق برشمرد، که بیش‌تر با عنوان دوره‌ی پسا 2003 شناخته می‌شود، و اعتراض علیه برچسب دموکراتیکی که در هماهنگی با نتایج مورد انتظار تجاوز نظامی به رهبری آمریکا موفق از کار درنیامد.

🔸 جنبش اعتراضی اکتبر خود را از نظر گفتمانی، مطالبات و اهداف به‌مثابه‌ی یک «انقلاب» طبقه‌بندی می‌کرد: یک بازنگری و بازسازی بنیادین به جای اصلاح نظام. جک گلدستون انقلاب را بسیجی توده‌ای توصیف می‌کند که در تلاش برای تغییر نظام سیاسی است. با این حال، عدم شرکت برخی استان‌ها در تظاهرات و ادامه‌ی فعالیت‌های روزمره، مانع از آن شد که قیام عراق به‌مثابه‌ی یک انقلاب پدیدار شود. اما این بدان معنا نیست که این قیام در روح و هویت خود انقلابی نیست.

🔸 قیام عراق مانند هر جنبش دیگری نقاط قوت و ضعف دارد. برخی از محدودیت‌ها ناشی از ساختار سیاسی و فرهنگی روابط فرقه‌ای و برخی دیگر حاصل رقابت‌های موجود است.... یکی از مشکلات استراتژیک پیش روی جنبش مسالمت‌آمیز، حضور شبه‌نظامیان غیردولتی بود که به‌عنوان شاخه‌های شبه‌نظامی احزاب سیاسی در دولت نیز عمل می‌کنند. این گروه‌های شبه‌نظامی منافع مشترکی با بازی‌گران درگیر در امور داخلی عراق مانند ایران دارند. به عبارت دیگر، وضعیت امنیتی عراق در یک حلقه با بن‌بست‌های متعددی روبه‌روست که هم از سوی دولت و هم از سوی احزاب سیاسی تعیین شده است. هر دو طرف از نظر سیاسی از تفاوت‌های اجتماعی قومی- فرقه‌ای تحت مضامین «شراکت سیاسی در قدرت» و «تناسب» استفاده می‌کنند.

🔸 اگر کمیته‌های سازمان‌دهی و رهبری وجود داشت می‌توانست از این مشکلات جلوگیری کند، اما فقدان رهبری هم بزرگ‌ترین ضعف و هم بزرگ‌ترین نقطه قوت جنبش بود. بیانیه‌ها و کمیته‌های زیادی در چادرهای میدان‌های اعتراض و در میان آوارگان عراقی برای طرح مطالبات و جهت‌دهی در کوتاه‌مدت سازمان‌دهی شد. برعکس، آن‌ها فاقد وحدت و اقدام جمعی معینی بودند. این به دلیل تفرقه نبود، بلکه تظاهرکنندگان از هرگونه رشد شخصیتی مانند صدر برای تسلط بر جنبش خود می‌ترسیدند و می‌خواستند از ساختار هر نهاد سیاسی فاصله بگیرند، به همین دلیل است که بی‌رهبری یک نقطه قوت نیز محسوب می‌شد. دخالت صدر هم‌چنین اهمیت داشتن سپر سازمان‌یافته‌ی قوی‌تری را منعکس می‌کند تا از طریق رهبری سازمان‌یافته خواسته‌های مشترک جنبش را علناً اعلام ‌کند...

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-37V

#خاور_میانه #عراق #زیدون_الکینانی #سهراب_نیکزاد
#ثورة_تشرين #جنبش_اعتراضی

👇🏼

🖋@naghd_com‏ ‏
▫️ ده گزاره درباره‌ی نفت

از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: تیموتی میچل
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان

5 نوامبر 2022

📝 توضیح مترجم: برانداختن نظام‌های کهنه و ساختن سازوکارهایی نو در حیات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که تضمین‌کننده‌ی زندگی آزاد و برابر باشند، افزون بر تلاش برای واژگون ساختن نظام‌های مسلط، مستلزم اندیشیدن به بدیل‌های وضعیت موجود است. بدون ترسیم خطوط کلی بدیل در مسیر و فرایند دگرگونی در بطن امروز، خطر بازتولید مکانیسم‌های پیشین انقیاد و سلطه در آینده وجود دارد. اما فرارفتن از وضعیت موجود و ترسیم طرحی از بدیل‌های احتمالی،‌ در گام نخست مستلزم شناخت وضعیت کنونی و سازوکارهای حاکم بر آن است. مقاله‌ی پیش‌رو به اقتصاد سیاسی نفت و جایگاه آن در شکل‌گیری و دوام دولت‌های منطقه‌ی خاورمیانه و مناسبات جهانی می‌پردازد و گزاره‌های مرسوم درباره‌ی مسئله‌ی نفت به‌ویژه «نظریه‌ی دولت رانتی» را که بسیاری برای توصیف و تحلیل حکومت‌های کشورهای نفت‌خیر از جمله جمهوری اسلامی ایران به آن تکیه می‌کنند به نقد می‌کشد.

🔸 به نظر می‌رسد که اهمیت نفت در شیوه‌ی زندگی ما تعیین‌کننده‌ی شرایط اندیشیدن‌مان درباره‌ی آن است. به نظر می‌رسد نفت به‌عنوان امری حیاتی برای جامعه‌ی صنعتی و تجارت جهانی، و منبع ثروت فوق‌العاده‌‌ی دولتی، شرکتی و خصوصی، تلاش‌های‌ ما را برای درک آن اغلب تحت‌ الشعاع قرار می‌دهد. از آن‌جا که سازمان‌دهی زندگی صنعتی به عرضه‌ی نفت بستگی دارد، فرضمان‌ بر این است که امنیت عرضه‌ی آن می‌بایست پیوسته تأمین باشد. این آسیب‌پذیری عرضه، خطرات مکرر درگیری و جنگ را به همراه دارد، به‌ویژه در خاورمیانه، منطقه‌ای که بزرگ‌ترین ذخایر هیدروکربنی جهان را داراست. نفت بخش اعظم اقتصاد سیاسی خاورمیانه را تعیین کرده است، اقتصاد سیاسی منطقه از این طرز تفکر ناشی می‌شود و شکل‌های دولت‌های خاورمیانه را ایجاد کرده است.

🔸 این جبرگرایی انرژی مفید نیست. از یک سو، قدرتی بیش از حد به نفت اعطا می‌کند: چنین قدرتی ناگزیر باید ساخته می‌شد و شکل می‌گرفت، مسیرهای معینی را می‌بایست طی می‌کرد و مسیرهای دیگر را نه. از سوی دیگر، این جبرگرایی درباره‌ی خود نفت چیز چندانی به ما نمی‌گوید ــ این‌که چگونه استخراج، پالایش، حمل و فروخته می‌شود، چگونه استفاده می‌شود، و توسط چه کسانی. این نگاه برای جهانِ ساخته‌شده بر‌ پایه‌ی انرژی نفت، هیچ بدیلی قائل نیست، بدیل‌هایی که اگر می‌خواهیم جهان برای شکوفایی انسان‌ها هم‌چنان مساعد بماند، باید به سرعت در دستور کار قرار بگیرند. به نظر می‌رسد چیزی که برای شیوه‌ی زندگی ما «حیاتی» تلقی می‌شود، تهدیدی برای ادامه‌ی زندگی است.

🔸 این مقاله ده گزاره برای مطالعه‌ی موضوع نفت در خاورمیانه ارائه می‌کند که با مثال‌هایی از رویدادهای مختلفی از تاریخ و سیاست منطقه شرح داده خواهند شد. این ده نکته را نباید روایتی همه‌جانبه و جامع تلقی کرد؛ هدف از این گزاره‌ها برجسته ساختن موضوعات بحث، یا نقاطی است که درک متعارف می‌تواند مورد پرسش یا بازنگری قرار گیرد.

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3fd

#خاور_میانه #نفت #نظریه_دولت_رانتی
#تارا_بهروزیان

👇🏼

🖋@naghd_com‏ ‏
▫️ نقش کارگران در خیزش‌های مردمی کشورهای عربی در 2011

از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: جوئل بنین
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

4 دسامبر 2022

🔸 کارگران مراکشی، بحرینی، اردنی و حتی بیش‌تر از آن مصری و تونسی نقشی اساسی در خیزش‌های مردمی کشورهای عربی در 2011 ایفا کردند. آنان همانند بسیاری از هم‌وطنان خود از تحقیر، توهین و شکنجه‌ی نیروهای امنیت داخلی و فسادی که گریبان همه‌ی س‍‍پهرهای دولت را گرفته بود، تورم و افزایش نابرابری، وخیم‌شدن خدمات اجتماعی و سیاست خارجی تابع ایالات متحد که شکاف بین دولت و مردم را تشدید می‌کرد به خشم آمدند. مشارکت کارگران در خیزش‌ها همچنین تحت‌تأثیر میراث دهه‌ها مبارزه علیه بازسازی نئولیبرالی اقتصادهای منطقه بود که ملازم آن بی‌کاری زیاد، به‌ویژه میان جوانان، حذف صدها هزار شغل دولتی و بی‌ثبات‌کاری‌ شاغلان بود. زنان به تناسب از بی‌کاری و زوال بخش دولتی آسیب بیش‌تری دیده‌اند، زیرا سیاست‌های اشتغال بخش دولتی نسبتاً برای آن‌ها مطلوب‌تر است. بنابراین، برای کارگران، خیزش‌های 2011 چیزی بیش از یک شورش برای بازپس‌گیری کرامت خود از دیکتاتوری بود. نگرانی آن‌ها در شعارهایی که در تونس و قاهره طنین‌انداز شد نیز شنیده می‌شد: «نان، آب، بن علی، نه»، «کار، آزادی، عزت ملی» یا «نان، آزادی، عدالت اجتماعی».

🔸 این شعارها تلویحاً بیان‌گر رد نئولیبرالیسمی بود که خود را در همه جای کره‌ی‌ زمین تحمیل می‌کند، «سرمایه‌داری وحشی»ای که در سیاست‌های «اجماع واشنگتن» تجسم یافته بود: کاهش ارزش پولی، کاهش بودجه‌ی دولتی، حذف یارانه‌ها برای مایحتاجات اساسی، آزادسازی بازار و خصوصی‌سازی شرکت‌های دولتی ــ همه‌ی اقداماتی که «تثلیث نفرین‌شده» (صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی) به‌شدت در کشورهای جنوب از دهه‌ی 1970 ترویج کرده است. شرکای اصلی آن‌ها در جهان عرب، رؤسای جمهور انوار السادات (1981-1970) و حسنی مبارک (2011-1981) در مصر و زین‌العابدین بن‌علی (2011-1987) در تونس بودند، بدون این‌که پادشاهی‌های مراکش و اردن را کنار بگذاریم.

🔸 با ‌این‌که برخی از این جنبش‌ها شکل شورش‌های مردمی را به خود ‌گرفتند، با این حال، ابعاد سیاسی مهمی داشتند. کنش‌های جمعی کارگران و محافل مرتبط با آن‌ها که از شدت بی‌سابقه‌ای برخوردار بود، مقدم بر سقوط زین‌العابدین بن‌علی و حسنی مبارک به ترتیب در تونس و حتی بیش‌تر از آن در مصر بود. این اقدامات نه شورش محض بود و نه آن‌چه بیات «ناجنبش‌ها» می‌نامد، یعنی اقدامات خودجوش اما سازمان‌دهی‌نشده‌ی روزانه از سوی حاشیه‌نشینان شهری که به فضای شهر دست‌درازی می‌کنند، زنانی که بر حضور خود در فضای عمومی اصرار می‌ورزند یا جوانانی که از حق خود برای «تفریح‌کردن» استفاده می‌کنند. خیر، این اعتراضات با هدف محکوم‌کردن وخامت شرایط زندگی از زمان تصویب «برنامه‌های اصلاحات اقتصادی و تعدیل ساختاری» توسط تونس در سال 1986 و سپس مصر در سال 1991، با تعریف تیلی و تارو از یک جنبش اجتماعی مطابقت دارد: «کارزار پایدار طرفداری که از بازنمایی‌های مکرر استفاده می‌کند تا خود را به گسترده‌ترین مخاطبان ممکن بشناساند و بر سازمان‌ها، شبکه‌ها، سنت‌ها و همبستگی‌ها متکی است.»...

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3hF

#خاور_میانه
#خیزش_انقلابی
#جنبش_کارگری
#جوئل_بنین
#حسن_مرتضوی


👇🏼

🖋@naghd_com‏ ‏