▫️ لبنان، فراتر از استثناگرایی
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: زیاد ابو ریش
ترجمهی: مژگان بدیعی
20 ژانویه 2022
در این مقاله میخوانیم:
▪️ امپراتوری عثمانی، پیش از جنگ جهانی اول (1831-1914)
▪️ جنگ جهانی اول و تسویهحسابهای پس از جنگ (1914–1920)
▪️ دوران استعمار (1920-1943)
▪️ دوران پس از استقلال (1943-1975)
▪️ جنگ داخلی، 1975ـ1990
▪️ نتیجهگیری: مسیر اقتصاد سیاسی لبنان پس از جنگ
از متن مقاله:
🔸 لبنان در آثار اقتصاد سیاسی مقایسهای خاورمیانه و شمال آفریقا اغلب بهوضوح غایب بوده است، بهویژه در مطالعات حوزهی دولتسازی، توسعهی اقتصادی و بسیج اجتماعی. این کنارگذاری یا استثناییانگاشتن لبنان از دو ویژگی تاریخیِ اقتصاد سیاسی این کشور نشأت میگیرد. ویژگی نخست، مسیر توسعهی پسااستعماری لبنان حول رویکرد اقتصادی لِسِه فِر و مدل مبتنی بر خدمات است. این مسیر در تضاد با اغلب دولتهای پسااستعماری بود که اقتصاد سیاسیشان یا توسعه به رهبری دولت را دنبال میکردند یا اقتصادهای بستهای بودند که بر اساس کالاهای اولیه یا تولید کارخانهای سازمان یافته بودند. دوم، در تمام سالهای جنگ داخلی در لبنان، بسیج شبهنظامیانِ خشونتگرا همراه با مداخلات پیدرپی نظامیان خارجی بهویژه شدید بوده است. مطالعات دانشگاهی عموماً جنگ داخلی لبنان را در بستر تاریخی وسیعتری میبیند که به خشونتهای فرقهای قرن نوزدهم برمیگردد. از سال 2011، ابعاد همهجانبهی جنگ داخلی و فرقهگرایی بهعنوان شاخص، موضوع تحقیق و نیز چارچوب تحلیلی مطالعهی عراق، لیبی، سوریه یا یمن (و نیز مطالعات تطبیقی منطقه) تبدیل شده است، اما نباید این واقعیت را کتمان کرد که پژوهشگران، لبنان را از نظر تاریخی، کشوری منحصربهفرد در فرقهگرایی و نیز دارای خشونتی استثنایی میدانند. به باور آنها، فرقهگرایی یا مانع شکلگیری نهادهای موثر دولتی میشود یا در عملکرد آنها ایجاد مشکل میکند و منجر به سقوط اقتدار دولت میشود.
🔸 بخشی از پژوهشگران با ارائهی روایتهای غیرانتقادی از اقتصاد سیاسی لبنان، این مشکل را تشدید کردهاند. یکی از جریانها ادعا میکند که دولت لبنان محصول نوعی سازش برای تقسیم قدرت بین بزرگان فرقهها و گروههای مختلف است، و بنابراین نهادهای آن هرگز نباید بالاتر از جامعه قرار گیرد و بهتبع، در اقتصاد نیز نمیتواند مداخله کند. گروه دوم، نقش نهادهای دولتی لبنان را در ایجاد چارچوبهای اداری و قانونی برای آزادسازی حرکت کالا و سرمایه جدیتر میداند، اما ادعا میکند چنین ترتیبی محصول اجتنابناپذیر تصمیمگیری شبکهای از نخبگان سیاسی و اقتصادی بوده است.
🔸 من میخواهم خوانشی جایگزین از دولت مدرن، بازار و تشکیل طبقه در لبنان ارائه دهم که بر سه پیشفرض اساس یافته است. نخست، دولت، بازار و شکلگیری طبقات بهواسطهی مشارکت با یکدیگر پدید میآید. مبارزات طبقاتی و قدرت دولت در لبنان برای ساخت اقتصاد این کشور ذاتی بود، نه جدا و نه بیارتباط با آن. دوم، دورهبندی تاریخی باید عملکرد مقیاسهای زمانی متفاوت، همزمانی تغییرات و تداوم در آنها را در نظر بگیرد. هرچند میراث تاریخی بسیار مهم است اما تحولات ساختاری و احتمالات سیاسی نیز به همان اندازه اهمیت دارد. سرانجام، شکلگیری دولت، بازار و طبقات در لبنان، نه فقط جدا از پویشهای منطقهای و جهانی نبوده، که در مرکز آنها نیز بوده است. مسئله تأثیرات پویشهای جهانی و منطقهای از پیششکلیافته بر دولت، بازار و شکلگیری طبقات در لبنان نیست، بلکه باید بفهمیم چگونه این پویشها در لبنانْ در پویشهای منطقهای و جهانی، و برعکس، سهیم بودند. این مقاله میکوشد مسیر اقتصاد سیاسی پسااستعماری لبنان را، ضمن اجتناب از هرگونه تحلیلهای فرهنگگرایانه و جبرگرایانه، تاریخمند کند. همچنین تأکید مقاله بر آن است که چگونه اقتصاد سیاسی، مقاطع کلیدی لبنانِ تاریخی و معاصر را تبیین میکند و نشان میدهد که چگونه لبنان میتواند درک ما را از اقتصاد سیاسی منطقه ارتقا بخشد.
🔹متن کامل پنجمین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2LS
#خاور_میانه #زیاد_ابو_ریش #مژگان_بدیعی
#لبنان #جنگ_داخلی #حزب_کمونیست #حزبالله #شبهنظامیان
👇🏽
🖋@naghd_com
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: زیاد ابو ریش
ترجمهی: مژگان بدیعی
20 ژانویه 2022
در این مقاله میخوانیم:
▪️ امپراتوری عثمانی، پیش از جنگ جهانی اول (1831-1914)
▪️ جنگ جهانی اول و تسویهحسابهای پس از جنگ (1914–1920)
▪️ دوران استعمار (1920-1943)
▪️ دوران پس از استقلال (1943-1975)
▪️ جنگ داخلی، 1975ـ1990
▪️ نتیجهگیری: مسیر اقتصاد سیاسی لبنان پس از جنگ
از متن مقاله:
🔸 لبنان در آثار اقتصاد سیاسی مقایسهای خاورمیانه و شمال آفریقا اغلب بهوضوح غایب بوده است، بهویژه در مطالعات حوزهی دولتسازی، توسعهی اقتصادی و بسیج اجتماعی. این کنارگذاری یا استثناییانگاشتن لبنان از دو ویژگی تاریخیِ اقتصاد سیاسی این کشور نشأت میگیرد. ویژگی نخست، مسیر توسعهی پسااستعماری لبنان حول رویکرد اقتصادی لِسِه فِر و مدل مبتنی بر خدمات است. این مسیر در تضاد با اغلب دولتهای پسااستعماری بود که اقتصاد سیاسیشان یا توسعه به رهبری دولت را دنبال میکردند یا اقتصادهای بستهای بودند که بر اساس کالاهای اولیه یا تولید کارخانهای سازمان یافته بودند. دوم، در تمام سالهای جنگ داخلی در لبنان، بسیج شبهنظامیانِ خشونتگرا همراه با مداخلات پیدرپی نظامیان خارجی بهویژه شدید بوده است. مطالعات دانشگاهی عموماً جنگ داخلی لبنان را در بستر تاریخی وسیعتری میبیند که به خشونتهای فرقهای قرن نوزدهم برمیگردد. از سال 2011، ابعاد همهجانبهی جنگ داخلی و فرقهگرایی بهعنوان شاخص، موضوع تحقیق و نیز چارچوب تحلیلی مطالعهی عراق، لیبی، سوریه یا یمن (و نیز مطالعات تطبیقی منطقه) تبدیل شده است، اما نباید این واقعیت را کتمان کرد که پژوهشگران، لبنان را از نظر تاریخی، کشوری منحصربهفرد در فرقهگرایی و نیز دارای خشونتی استثنایی میدانند. به باور آنها، فرقهگرایی یا مانع شکلگیری نهادهای موثر دولتی میشود یا در عملکرد آنها ایجاد مشکل میکند و منجر به سقوط اقتدار دولت میشود.
🔸 بخشی از پژوهشگران با ارائهی روایتهای غیرانتقادی از اقتصاد سیاسی لبنان، این مشکل را تشدید کردهاند. یکی از جریانها ادعا میکند که دولت لبنان محصول نوعی سازش برای تقسیم قدرت بین بزرگان فرقهها و گروههای مختلف است، و بنابراین نهادهای آن هرگز نباید بالاتر از جامعه قرار گیرد و بهتبع، در اقتصاد نیز نمیتواند مداخله کند. گروه دوم، نقش نهادهای دولتی لبنان را در ایجاد چارچوبهای اداری و قانونی برای آزادسازی حرکت کالا و سرمایه جدیتر میداند، اما ادعا میکند چنین ترتیبی محصول اجتنابناپذیر تصمیمگیری شبکهای از نخبگان سیاسی و اقتصادی بوده است.
🔸 من میخواهم خوانشی جایگزین از دولت مدرن، بازار و تشکیل طبقه در لبنان ارائه دهم که بر سه پیشفرض اساس یافته است. نخست، دولت، بازار و شکلگیری طبقات بهواسطهی مشارکت با یکدیگر پدید میآید. مبارزات طبقاتی و قدرت دولت در لبنان برای ساخت اقتصاد این کشور ذاتی بود، نه جدا و نه بیارتباط با آن. دوم، دورهبندی تاریخی باید عملکرد مقیاسهای زمانی متفاوت، همزمانی تغییرات و تداوم در آنها را در نظر بگیرد. هرچند میراث تاریخی بسیار مهم است اما تحولات ساختاری و احتمالات سیاسی نیز به همان اندازه اهمیت دارد. سرانجام، شکلگیری دولت، بازار و طبقات در لبنان، نه فقط جدا از پویشهای منطقهای و جهانی نبوده، که در مرکز آنها نیز بوده است. مسئله تأثیرات پویشهای جهانی و منطقهای از پیششکلیافته بر دولت، بازار و شکلگیری طبقات در لبنان نیست، بلکه باید بفهمیم چگونه این پویشها در لبنانْ در پویشهای منطقهای و جهانی، و برعکس، سهیم بودند. این مقاله میکوشد مسیر اقتصاد سیاسی پسااستعماری لبنان را، ضمن اجتناب از هرگونه تحلیلهای فرهنگگرایانه و جبرگرایانه، تاریخمند کند. همچنین تأکید مقاله بر آن است که چگونه اقتصاد سیاسی، مقاطع کلیدی لبنانِ تاریخی و معاصر را تبیین میکند و نشان میدهد که چگونه لبنان میتواند درک ما را از اقتصاد سیاسی منطقه ارتقا بخشد.
🔹متن کامل پنجمین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2LS
#خاور_میانه #زیاد_ابو_ریش #مژگان_بدیعی
#لبنان #جنگ_داخلی #حزب_کمونیست #حزبالله #شبهنظامیان
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
لبنان، فراتر از استثناگرایی
نوشتهی: زیاد ابو ریش ترجمهی: مژگان بدیعی تاریخ پسااستعماری لبنان را چگونه باید دورهبندی کرد؟ برخی سالهای 1943 تا 1975 را یک دورهی واحد میدانند؛ این رویکرد یا تغییرات اساسی چندانی را برای این …
▫️ ماهیت انقلابی قیام لبنان
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: جاد ثاب و جووی ایوب
ترجمهی: مژگان بدیعی
31 مه 2022
🔸 در شب 13 – 14 اکتبر 2019، آتشی مهیب لبنان و بخشهایی از سوریه را درنوردید. در جریان این آتشسوزی حدود 3 میلیون درخت در لبنان نابود شد، که تقریباً دو برابر میانگین سالانهی نابودی درختان در فقط 48 ساعت است. دولت که پیش از این نیز به دلیل شکست در مهار بحران بهشدت مورد انتقاد قرار گرفته بود، در 17 اکتبر لایحهای پیشنهاد کرد مبنی بر اینکه برای برنامههای صدا روی پروتکل اینترنت مانند واتساَپ مالیات تعیین میکند.پیشنهاد «مالیات واتساپ» بخشی از تلاش دولت بود برای کسب درآمد اضافی بهمنظور دریافت بیش از 11 میلیارد دلار «کمکی» که در کنفرانس بینالمللی سدر (CEDRE) در پاریس وعده داده شده بود. این کنفرانس چهارمین مجموعه از کنفرانسهایی بود که با عنوان پاریس یک در فوریهی 2001 در پاریس آغاز شد.
🔸 ناامیدیهای ناشی از بیکفایتی دولت هزاران نفر را در سراسر لبنان از جمله شهرهای بیروت، صور، بعلبک، نبطیه، سعیده و بسیاری از مناطق دیگر، در اعتراضهایی خودجوش در شب 17 اکتبر 2019، به خیابانها کشاند؛ به نظر میرسید که مالیات واتساپ تیر خلاص بود و طبق ضربالمثلی عربی، همان کاهی بود که کمر شتر را شکست. اعتراضات به حدی بود که دولت بلافاصله مالیات پیشنهادی را پس گرفت.
🔸 آنچه بعدها خیزش یا انقلاب 17 اکتبر نامیده میشود، نقطهی اوج سالها بسیج معترضان و فعالان، از جنبش «تو بوی گند میدهی» در 2015 تا انتخابات شهرداریها در 2016 و انتخابات پارلمانی 2018، بود. شکستهای سیاسی و اقتصادی سالهای قبل در 17 اکتبر به شعلههای آتش خیزش دامن زد و لزوم «حالا یا هرگز» را گسترش داد. بخشهایی از مرکز شهر بیروت تا 18 اکتبر در آتش سوخت و راههای بخشهای زیادی از کشور با موانع جادهای، و بیشتر با آتشزدن لاستیکها، کاملاً بسته شد.
🔸 طبقهی جنگسالار ـ الیگارش فراملی لبنان از پایان جنگ داخلی به بعد قواعد بازی را بهتمامی مشخص کرده بود. دولت را نیز میتوان به کشتیای تشبیه کرد که این طبقه از طریق آن میتوانست با خود و با نخبگان حاشیهی خلیج فارس، ایرانی و غربی تجارت کند. شبکههای حامیپروری ساختارهای قدرت را که به این طبقه سود میرسانند و بخشهایی از جمعیت را به آنها وابسته نگه میدارند، حفظ میکنند. زیرساختهای عمومی پوسیدهاند و خصوصیسازیهای سریع آزادی رفتوآمد بین مناطق را محدود و کل کشور را فلج میکند.
🔸 به این ترتیب، خیزش 2019 را باید همچون روند بهبودی پس از 15 سال جنگ داخلی و نزدیک به سه دهه پس از آن در نظر گرفت. لبنانیها در کشوری زندگی میکردند که در امور آن کمترین دخالت را داشتند. در مقالهی حاضر خواهیم دید که خیزش کنونی لبنان را باید جنبش خودجوش محضی دانست که شرایط اقتصادی و نیروهای خیزش از سال 2011 در حال شکلگیری بود. همچنین، نشان خواهیم داد که چگونه خود خیزش همچون کاتالیزوری برای مقابله با اسطورههای بنیادین کل ملت عمل کرده است: تلاش برای روشن کردن مسیری برای رفتن رو به جلو. در نهایت، میخواهیم نشان دهیم که مقاومت غیرمتمرکز و پایدار مناسبترین راه برای مقابله با خطرات احتمالی این خیزش است...
🔹متن کامل یازدهمین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2ZK
#خاور_میانه #جووی_ایوب #جاد_ثاب #مژگان_بدیعی
#لبنان #مبارزه_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: جاد ثاب و جووی ایوب
ترجمهی: مژگان بدیعی
31 مه 2022
🔸 در شب 13 – 14 اکتبر 2019، آتشی مهیب لبنان و بخشهایی از سوریه را درنوردید. در جریان این آتشسوزی حدود 3 میلیون درخت در لبنان نابود شد، که تقریباً دو برابر میانگین سالانهی نابودی درختان در فقط 48 ساعت است. دولت که پیش از این نیز به دلیل شکست در مهار بحران بهشدت مورد انتقاد قرار گرفته بود، در 17 اکتبر لایحهای پیشنهاد کرد مبنی بر اینکه برای برنامههای صدا روی پروتکل اینترنت مانند واتساَپ مالیات تعیین میکند.پیشنهاد «مالیات واتساپ» بخشی از تلاش دولت بود برای کسب درآمد اضافی بهمنظور دریافت بیش از 11 میلیارد دلار «کمکی» که در کنفرانس بینالمللی سدر (CEDRE) در پاریس وعده داده شده بود. این کنفرانس چهارمین مجموعه از کنفرانسهایی بود که با عنوان پاریس یک در فوریهی 2001 در پاریس آغاز شد.
🔸 ناامیدیهای ناشی از بیکفایتی دولت هزاران نفر را در سراسر لبنان از جمله شهرهای بیروت، صور، بعلبک، نبطیه، سعیده و بسیاری از مناطق دیگر، در اعتراضهایی خودجوش در شب 17 اکتبر 2019، به خیابانها کشاند؛ به نظر میرسید که مالیات واتساپ تیر خلاص بود و طبق ضربالمثلی عربی، همان کاهی بود که کمر شتر را شکست. اعتراضات به حدی بود که دولت بلافاصله مالیات پیشنهادی را پس گرفت.
🔸 آنچه بعدها خیزش یا انقلاب 17 اکتبر نامیده میشود، نقطهی اوج سالها بسیج معترضان و فعالان، از جنبش «تو بوی گند میدهی» در 2015 تا انتخابات شهرداریها در 2016 و انتخابات پارلمانی 2018، بود. شکستهای سیاسی و اقتصادی سالهای قبل در 17 اکتبر به شعلههای آتش خیزش دامن زد و لزوم «حالا یا هرگز» را گسترش داد. بخشهایی از مرکز شهر بیروت تا 18 اکتبر در آتش سوخت و راههای بخشهای زیادی از کشور با موانع جادهای، و بیشتر با آتشزدن لاستیکها، کاملاً بسته شد.
🔸 طبقهی جنگسالار ـ الیگارش فراملی لبنان از پایان جنگ داخلی به بعد قواعد بازی را بهتمامی مشخص کرده بود. دولت را نیز میتوان به کشتیای تشبیه کرد که این طبقه از طریق آن میتوانست با خود و با نخبگان حاشیهی خلیج فارس، ایرانی و غربی تجارت کند. شبکههای حامیپروری ساختارهای قدرت را که به این طبقه سود میرسانند و بخشهایی از جمعیت را به آنها وابسته نگه میدارند، حفظ میکنند. زیرساختهای عمومی پوسیدهاند و خصوصیسازیهای سریع آزادی رفتوآمد بین مناطق را محدود و کل کشور را فلج میکند.
🔸 به این ترتیب، خیزش 2019 را باید همچون روند بهبودی پس از 15 سال جنگ داخلی و نزدیک به سه دهه پس از آن در نظر گرفت. لبنانیها در کشوری زندگی میکردند که در امور آن کمترین دخالت را داشتند. در مقالهی حاضر خواهیم دید که خیزش کنونی لبنان را باید جنبش خودجوش محضی دانست که شرایط اقتصادی و نیروهای خیزش از سال 2011 در حال شکلگیری بود. همچنین، نشان خواهیم داد که چگونه خود خیزش همچون کاتالیزوری برای مقابله با اسطورههای بنیادین کل ملت عمل کرده است: تلاش برای روشن کردن مسیری برای رفتن رو به جلو. در نهایت، میخواهیم نشان دهیم که مقاومت غیرمتمرکز و پایدار مناسبترین راه برای مقابله با خطرات احتمالی این خیزش است...
🔹متن کامل یازدهمین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2ZK
#خاور_میانه #جووی_ایوب #جاد_ثاب #مژگان_بدیعی
#لبنان #مبارزه_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ماهیت انقلابی قیام لبنان
نوشتهی: جاد ثاب و جووی ایوب ترجمهی: مژگان بدیعی موفقیت قیام در لبنان بدون پرسشگری دربارهی زنجیرههای بدهی دولت و صندوق بینالمللی پول، کامل نخواهد بود. برای تحقق این خواسته، لبنان باید متحدانی…
▫️ توافقی که فلسطین را به زانو درآورد
10 ژانویه 2024
نوشتهی: غاده کرمی
ترجمهی: مژگان بدیعی
📝 با گذشت بیش از 80 روز از عملیات توفان الاقصی در 7 اکتبر، بازنگری این واقعه در بستر تاریخیاش ضروری است. غاده کرمی محقق فلسطینی، در کتاب «یک دولت: راهحل اسرائیل-فلسطین» بنبستها و موانعی را بررسی میکند که فلسطین را به وضعیت کنونی سوق داده است: مردمانی در تبعید، تحتمحاصره و بدون هیچ قدرتی. نویسنده در فصل سوم کتاب، نقدی دقیق از «طرح صلح» اسرائیل و فلسطین ارائه میکند. روند صلحی که از همان ابتدا بهشدت تحت نظارت قدرتهای غربی بود؛ و در واقع سلسلهای بیپایان از رد و انکار و کنار گذاشتن سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) در ازای چند وعدهی دروغین بود که اسرائیل همانها را هم در عمل زیر پا میگذاشت. غاده کرمی نقدی دقیق از توهم عرفات که او را به امضای توافقنامهی اسلو سوق داد، ارائه میکند: این توهم که با تکنیک «پا لای در» میتوان قدمبهقدم در ایجاد یک کشور فلسطینی در کنار دولت اسرائیل موفق شد. این رویکرد عرفات به نتیجه نرسید، و حاصل مذاکرات فقط تداوم شهرکسازی دولت اسرائیل و اجرای سیاست آپارتاید بود. کرمی در مواجهه با سراب راهحل دو دولت توضیح میدهد که تنها راهی که هم عدالت را برای فلسطینیها و بهویژه آوارگان تحقق میبخشد و هم امنیت اسرائیلیها را تضمین میکند، ایجاد یک کشور سکولار در فلسطین است که همهی ساکنان آن از حقوقی یکسان برخوردار باشند.
🔸 در فرهنگ واژگان سیاسی هیچ واژهای بهاندازهی «روند صلح اعراب و اسرائیل» تا این حد پرکاربرد و درعینحال پوچ و بیمعنا نبوده است. این اصطلاح زمانی به توافق بین اسرائیل و کشورهای عربی اشاره داشت، اما از لحظهی امضای توافق اسلو در 1993، معنی آن به روند صلح بین اسرائیل و فلسطینیها تغییر یافت. اینک پس از گذشت 72 سال از آتشبس 1949 که به اولین جنگ بین اعراب و اسرائیل پایان داد، هیچ توافقی برای تضمین صلح پایدار در منطقه حاصل نشده است.هرچند طرحهای زیادی پیشنهاد شد، اما هیچکدام در پایاندادن به خصومت بین اعراب و اسرائیل موفق نبوده است.
🔸 چرا هیچ راهحلی به نتیجه نرسیده است؟ چرا تمام تلاشهای بینالمللی و منطقهای، که بهظاهر امیدوارکننده بود، در حل این مناقشه شکست خورده است؟ تا پیش از امضای توافق اسلو بین اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین در 1993، مذاکرات صلح اساساً بر مسئلهی فلسطین متمرکز نبود، هرچند نام فلسطین همیشه در تمام مذاکرهها شنیده میشد. هرچند همه، بهویژه کشورهای عربی میدانستند که مذاکرات باید پیرامون فلسطین باشد، اما فلسطین هرگز در اولویت مطالباتشان نبود. مثال روشن آن، نگرش حاکم بر آوارگان فلسطینی است: روی کاغذ، همه میدانستند که این بحران باید حل شود، اما آوارگان فلسطینی در عمل نادیده گرفته میشدند یا بیاهمیت و قابلترحم بودند. این نگرش بر تمامی مذاکرات صلح بین اعراب و اسرائیل سایه افکنده بود.
🔸 شکی نیست که ضعفها و خطاهای رهبری باعث انحطاط آرمان فلسطین شده است. عرفات به اشتباه فکر میکرد چارهای جز کوتاه آمدن در برابر خواستههای اسرائیل ندارد. درست است که فلسطینیها قدرت رسمی نداشتند، اما دارای قدرت سلبی بودند، یعنی «نه» گفتن به شروطی که اسرائیل در اسلو و پس از آن تعیین کرد. خطای بزرگ دیگر، عدم بهرهبرداری از واقعیتی بود که میتوانست حق وتوی فلسطینیها باشد؛ این واقعیت که اگر اسرائیل واقعاً نیازی به مذاکره نداشت هرگز در 1993 تن به مذاکره نمیداد. بدون اشاره به ناتوانی، خودخواهی و ترس دولتهای عربی، میتوانیم داستان مفصلی از اشتباهات، سادهلوحیها و حماقت فلسطینیها بنویسیم. اما حتی در این شرایط، آیا ناکامی فلسطینیها در دفاع از خود، ستم بر آنها را توجیه میکند؟ در کدام قانون نوشته شده که حماقت جرمی است مستحق مجازات؟ اما نباید فلسطینیها را احمق پنداشت؛ آنها در موقعیتی قرار گرفتند که باید ظرف چند سال از دهقانان و آوارگان به مردمی مدرن تبدیل میشدند تا در برابر حملات پیچیدهی اسرائیل و متحدانش قادر به دفاع از خود باشند. شکست آنها در جبهههای مختلف اصلاً تعجبی ندارد. برعکس، شگفتی این است که تا این نقطه از مسیر آمدهاند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3St
#غاده_کرمی #مژگان_بدیعی
#فلسطین #سرزمینهای_اشغالی #آپارتاید #توافق_اسلو
👇🏽
🖋@naghd_com
10 ژانویه 2024
نوشتهی: غاده کرمی
ترجمهی: مژگان بدیعی
📝 با گذشت بیش از 80 روز از عملیات توفان الاقصی در 7 اکتبر، بازنگری این واقعه در بستر تاریخیاش ضروری است. غاده کرمی محقق فلسطینی، در کتاب «یک دولت: راهحل اسرائیل-فلسطین» بنبستها و موانعی را بررسی میکند که فلسطین را به وضعیت کنونی سوق داده است: مردمانی در تبعید، تحتمحاصره و بدون هیچ قدرتی. نویسنده در فصل سوم کتاب، نقدی دقیق از «طرح صلح» اسرائیل و فلسطین ارائه میکند. روند صلحی که از همان ابتدا بهشدت تحت نظارت قدرتهای غربی بود؛ و در واقع سلسلهای بیپایان از رد و انکار و کنار گذاشتن سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) در ازای چند وعدهی دروغین بود که اسرائیل همانها را هم در عمل زیر پا میگذاشت. غاده کرمی نقدی دقیق از توهم عرفات که او را به امضای توافقنامهی اسلو سوق داد، ارائه میکند: این توهم که با تکنیک «پا لای در» میتوان قدمبهقدم در ایجاد یک کشور فلسطینی در کنار دولت اسرائیل موفق شد. این رویکرد عرفات به نتیجه نرسید، و حاصل مذاکرات فقط تداوم شهرکسازی دولت اسرائیل و اجرای سیاست آپارتاید بود. کرمی در مواجهه با سراب راهحل دو دولت توضیح میدهد که تنها راهی که هم عدالت را برای فلسطینیها و بهویژه آوارگان تحقق میبخشد و هم امنیت اسرائیلیها را تضمین میکند، ایجاد یک کشور سکولار در فلسطین است که همهی ساکنان آن از حقوقی یکسان برخوردار باشند.
🔸 در فرهنگ واژگان سیاسی هیچ واژهای بهاندازهی «روند صلح اعراب و اسرائیل» تا این حد پرکاربرد و درعینحال پوچ و بیمعنا نبوده است. این اصطلاح زمانی به توافق بین اسرائیل و کشورهای عربی اشاره داشت، اما از لحظهی امضای توافق اسلو در 1993، معنی آن به روند صلح بین اسرائیل و فلسطینیها تغییر یافت. اینک پس از گذشت 72 سال از آتشبس 1949 که به اولین جنگ بین اعراب و اسرائیل پایان داد، هیچ توافقی برای تضمین صلح پایدار در منطقه حاصل نشده است.هرچند طرحهای زیادی پیشنهاد شد، اما هیچکدام در پایاندادن به خصومت بین اعراب و اسرائیل موفق نبوده است.
🔸 چرا هیچ راهحلی به نتیجه نرسیده است؟ چرا تمام تلاشهای بینالمللی و منطقهای، که بهظاهر امیدوارکننده بود، در حل این مناقشه شکست خورده است؟ تا پیش از امضای توافق اسلو بین اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین در 1993، مذاکرات صلح اساساً بر مسئلهی فلسطین متمرکز نبود، هرچند نام فلسطین همیشه در تمام مذاکرهها شنیده میشد. هرچند همه، بهویژه کشورهای عربی میدانستند که مذاکرات باید پیرامون فلسطین باشد، اما فلسطین هرگز در اولویت مطالباتشان نبود. مثال روشن آن، نگرش حاکم بر آوارگان فلسطینی است: روی کاغذ، همه میدانستند که این بحران باید حل شود، اما آوارگان فلسطینی در عمل نادیده گرفته میشدند یا بیاهمیت و قابلترحم بودند. این نگرش بر تمامی مذاکرات صلح بین اعراب و اسرائیل سایه افکنده بود.
🔸 شکی نیست که ضعفها و خطاهای رهبری باعث انحطاط آرمان فلسطین شده است. عرفات به اشتباه فکر میکرد چارهای جز کوتاه آمدن در برابر خواستههای اسرائیل ندارد. درست است که فلسطینیها قدرت رسمی نداشتند، اما دارای قدرت سلبی بودند، یعنی «نه» گفتن به شروطی که اسرائیل در اسلو و پس از آن تعیین کرد. خطای بزرگ دیگر، عدم بهرهبرداری از واقعیتی بود که میتوانست حق وتوی فلسطینیها باشد؛ این واقعیت که اگر اسرائیل واقعاً نیازی به مذاکره نداشت هرگز در 1993 تن به مذاکره نمیداد. بدون اشاره به ناتوانی، خودخواهی و ترس دولتهای عربی، میتوانیم داستان مفصلی از اشتباهات، سادهلوحیها و حماقت فلسطینیها بنویسیم. اما حتی در این شرایط، آیا ناکامی فلسطینیها در دفاع از خود، ستم بر آنها را توجیه میکند؟ در کدام قانون نوشته شده که حماقت جرمی است مستحق مجازات؟ اما نباید فلسطینیها را احمق پنداشت؛ آنها در موقعیتی قرار گرفتند که باید ظرف چند سال از دهقانان و آوارگان به مردمی مدرن تبدیل میشدند تا در برابر حملات پیچیدهی اسرائیل و متحدانش قادر به دفاع از خود باشند. شکست آنها در جبهههای مختلف اصلاً تعجبی ندارد. برعکس، شگفتی این است که تا این نقطه از مسیر آمدهاند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3St
#غاده_کرمی #مژگان_بدیعی
#فلسطین #سرزمینهای_اشغالی #آپارتاید #توافق_اسلو
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
توافقی که فلسطین را بهزانو درآورد
نوشتهی: غاده کرمی ترجمهی: مژگان بدیعی اسرائیل هرگز برنامهی شهرکسازی در سرزمینهای فلسطینی را پنهان نکرد و آشکارا برای یهودیسازی بیتالمقدس تلاش میکرد. در نهایت این شهر را پایتخت خود خواند و ع…
▫️ سکوت فمینیسم غربی در مواجهه با غزه
▫️ به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن
7 مارس 2024
نوشتهی: مریم الدوساری
ترجمهی: مژگان بدیعی
🔸 از همان نخستین روزهای حمله به غزه، روایتی هراسآور از رسانههای غربی منتشر شد. در این روایت، اسرائیل همچون نماد تمدن بود که باید در مقابل اردوگاه عقبماندگی یعنی خاورمیانه میجنگید. برخی از نخبگان سیاسی غرب حتی تا آنجا پیش رفتند که مردم خاورمیانه را همردیف حیوانات تقلیل میدادند.
🔸 بهرغم هشدار دیوان بینالمللی دادگستری مبنی بر اینکه حمله اسرائیل به غزه میتواند نسلکشی تلقی شود، باز هم برخی از سرسختترین چهرههای فمینیسم غربی و مبارزه با خشونت جنسیتی فقط با زنان اسرائیلی اعلام همبستگی کردند؛ و حتی جامعهی جهانی را به سکوت در مقابل تجاوز و خشونت جنسی علیه زنان اسرائیلی در 7 اکتبر متهم کردند. در ادامه باید توضیحی بدهم تا گفتههایم اشتباه برداشت نشود: در جایگاه یک فمینیست، همچنان به شعار «زنان را باور کن» ایمان دارم. برای ما محکومکردن سلاح تجاوز جنسی در جنگ غیرقابلمذاکره است، حتی در شرایط پیچیدهای که امکان شهادت مستقیم قربانیان ممکن نیست و شواهد از سوی نهادهایی مانند ارتش اسرائیل ارائه میشود.
🔸 با این حال، فقدان همدلی و خشم برای وضعیت اسفبار زنان و کودکان فلسطینی، واقعیتی را در فمینیسم غربی آشکار میکند: استاندارد دوگانهی تکاندهنده و شکست اخلاقی. هرچند این نخستین اهمالکاری فمینیستهای غربی نیست. این برداشت از فمینیسم بهطور تاریخی فقط موضوعات همسو با ذائقهی غربی را در اولویت قرار میدهد و معمولاً دغدغههای زنان رنگینپوست را نادیده میگیرد.
🔸 سکوت کسانی که باید در برابر خشونت تحمیلشده بر زنان و کودکان غزه، بیشترین صدا را داشته باشند؛ همراه با وسواس آنها بر حماس {بهجای فلسطین}، دقیقاً در تضاد با همان اصولی است که فمینیسم بر آن استوار شده است. همدلی آنها متظاهرانه از کنار سختیهای تصورناپذیر زنان فلسطینی میگذرد: گرسنگی، نبود آب سالم و کمبود شدید مایحتاج اولیه؛ تا آنجا که برخی از مردم غزه چیزی جز علف برای خوردن ندارند.
🔸 این سکوت کرکننده بیش از همه زوال اخلاقی فمینیسم غربی را آشکار میکند؛ که زنان فلسطینی را نادیده میگیرد و آنها را شایستهی همدلی نمیداند. و این باز هم به روند انسانزدایی از زنان فلسطینی دامن میزند. فمینیسمی که اکنون در دام جنگ قبیلهای گرفتار شده، گویی تعلقات قبیلهای را بر همبستگی در دفاع از آرمان انسان ترجیح میدهد. هرچند این سرخوردگی عمیقتر از اینهاست و به یک طیف سیاسی خاص هم محدود نمیشود.
🔸 اما دیگر زمان آن فرا رسیده که از این تقسیمبندیها فراتر برویم و به نام عدالت و همدلی جهانی با هم متحد شویم. و به یاد داشته باشیم که هستهی اصلی فمینیسم، باور خللناپذیر به کرامت، سربلندی و ارزش همهی زنان است، صرفنظر از جغرافیا و شرایط و نظام سیاسی که در آن زندگی میکنند…
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3YF
#مریم_الدوساری #مژگان_بدیعی
#روزجهانی_زن #هشت_مارس #فمینیسم_غربی #زنان_فلسطینی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن
7 مارس 2024
نوشتهی: مریم الدوساری
ترجمهی: مژگان بدیعی
🔸 از همان نخستین روزهای حمله به غزه، روایتی هراسآور از رسانههای غربی منتشر شد. در این روایت، اسرائیل همچون نماد تمدن بود که باید در مقابل اردوگاه عقبماندگی یعنی خاورمیانه میجنگید. برخی از نخبگان سیاسی غرب حتی تا آنجا پیش رفتند که مردم خاورمیانه را همردیف حیوانات تقلیل میدادند.
🔸 بهرغم هشدار دیوان بینالمللی دادگستری مبنی بر اینکه حمله اسرائیل به غزه میتواند نسلکشی تلقی شود، باز هم برخی از سرسختترین چهرههای فمینیسم غربی و مبارزه با خشونت جنسیتی فقط با زنان اسرائیلی اعلام همبستگی کردند؛ و حتی جامعهی جهانی را به سکوت در مقابل تجاوز و خشونت جنسی علیه زنان اسرائیلی در 7 اکتبر متهم کردند. در ادامه باید توضیحی بدهم تا گفتههایم اشتباه برداشت نشود: در جایگاه یک فمینیست، همچنان به شعار «زنان را باور کن» ایمان دارم. برای ما محکومکردن سلاح تجاوز جنسی در جنگ غیرقابلمذاکره است، حتی در شرایط پیچیدهای که امکان شهادت مستقیم قربانیان ممکن نیست و شواهد از سوی نهادهایی مانند ارتش اسرائیل ارائه میشود.
🔸 با این حال، فقدان همدلی و خشم برای وضعیت اسفبار زنان و کودکان فلسطینی، واقعیتی را در فمینیسم غربی آشکار میکند: استاندارد دوگانهی تکاندهنده و شکست اخلاقی. هرچند این نخستین اهمالکاری فمینیستهای غربی نیست. این برداشت از فمینیسم بهطور تاریخی فقط موضوعات همسو با ذائقهی غربی را در اولویت قرار میدهد و معمولاً دغدغههای زنان رنگینپوست را نادیده میگیرد.
🔸 سکوت کسانی که باید در برابر خشونت تحمیلشده بر زنان و کودکان غزه، بیشترین صدا را داشته باشند؛ همراه با وسواس آنها بر حماس {بهجای فلسطین}، دقیقاً در تضاد با همان اصولی است که فمینیسم بر آن استوار شده است. همدلی آنها متظاهرانه از کنار سختیهای تصورناپذیر زنان فلسطینی میگذرد: گرسنگی، نبود آب سالم و کمبود شدید مایحتاج اولیه؛ تا آنجا که برخی از مردم غزه چیزی جز علف برای خوردن ندارند.
🔸 این سکوت کرکننده بیش از همه زوال اخلاقی فمینیسم غربی را آشکار میکند؛ که زنان فلسطینی را نادیده میگیرد و آنها را شایستهی همدلی نمیداند. و این باز هم به روند انسانزدایی از زنان فلسطینی دامن میزند. فمینیسمی که اکنون در دام جنگ قبیلهای گرفتار شده، گویی تعلقات قبیلهای را بر همبستگی در دفاع از آرمان انسان ترجیح میدهد. هرچند این سرخوردگی عمیقتر از اینهاست و به یک طیف سیاسی خاص هم محدود نمیشود.
🔸 اما دیگر زمان آن فرا رسیده که از این تقسیمبندیها فراتر برویم و به نام عدالت و همدلی جهانی با هم متحد شویم. و به یاد داشته باشیم که هستهی اصلی فمینیسم، باور خللناپذیر به کرامت، سربلندی و ارزش همهی زنان است، صرفنظر از جغرافیا و شرایط و نظام سیاسی که در آن زندگی میکنند…
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3YF
#مریم_الدوساری #مژگان_بدیعی
#روزجهانی_زن #هشت_مارس #فمینیسم_غربی #زنان_فلسطینی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سکوت فمینیسم غربی در مواجهه با غزه
به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن نوشتهی: مریم الدوساری ترجمهی: مژگان بدیعی تاریخ فمینیسم امپریالیستی همچون نواری ضبطشده است که مدام تکرار میشود، با همان اشتباهات و خطاهای همیشگی؛ بدون اینکه از گ…