▫️ دولت، بازار و طبقه
▫️ مصر، سوریه و تونس
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: ماکس عجل، بسام حداد، زینب ابوالمجد
ترجمهی: تارا بهروزیان
9 دسامبر 2021
در این مقاله میخوانیم:
▪️ از سرمایهداری استعماری تا استقلال
▪️ استقلال، برنامهریزی دولتی، و «سوسیالیسم»
▪️ عقبگرد از توسعهگرایی، برنامهریزی و خطمشیِ صنعتیسازی مبتنی بر جایگزینی واردات
▪️ رونق نفتی، رکود نفتی، بحران بدهی
▪️ خیزش و پس از آن
از متن مقاله:
🔸 حاکمیت استعمار و نفوذ سرمایهداری در مصر، سوریه و تونس موجب (باز)شکلگیری دولت در این کشورها شد، و نیز، ساختارهای طبقاتیای را که ریشه در دوران عثمانی داشتند تغییر داد و از نو شکل بخشید. اما خصوصیات معین سرمایهداری استعماریْ شکلدهندهی جایگاه این کشورها در بازار جهانیِ سرمایهداری، شکلها و ترکیبهای طبقاتی جنبشهای ملی، و ظرفیتهایشان برای برنامههای پسااستعماری و بازتوزیع بود. این جمهوریهای اقتدارگرای پوپولیستی که ذخایر نفت نسبتاً اندکی داشتند مثالهای خوبی از ظهور و سقوط توسعهگرایی در خاورمیانه و شمال آفریقا هستند. شکست ارتشهای عربی از اسرائیل در جنگ 1967، که با چراغ سبز ایالات متحده (به عبارت بهتر، با چراغ زردی که رئیسجمهور آمریکا، لیندون بی. جانسون، نشان داد و خوب میدانست که اسرائیل آن را نادیده خواهد گرفت) رخ داد، به طرزی مهلک موجب بیثباتی پروژههای توسعهگرایانهی این کشورها شد. اما علت گذار این کشورها {از توسعهگرایی} به انباشت خصوصی به مدد دولت، که از دههی 1970 آغاز و در نهایت توسط سیاستهای نئولیبرال اجماع واشنگتن تنظیم شد، صرفاً فشارهای خارجی از سوی اسرائیل، موسسات مالی بینالمللی(IFIs)، واشنگتن و اروپا نبود. همچنین عامل تعیینکنندهی این گذار را نمیتوان اساساً تبعیت از یکی از جبهههای جنگ سرد دانست. تاریخ پیشین این کشورها و صورتبندیهای داخلی نیروهای طبقاتیْ بر خط سیر آنها تأثیر گذاشت. تنشها و تضادهای سرمایهداریِ ملایم و تحتِ مدیریتِ دولت دهههای 1950/1960 و محدودیتهای نسخههای گوناگون پروژهی انفتاح (درهای باز اقتصادی، یا لیبرالسازی) که در دههی 1970 ــ در مورد سوریه یک دهه بعدتر ــ اتخاذ شد، در ترکیب با شوکهای خارجی و مشروعیتزدایی، از جمله از دست رفتن اعتبار ایدئولوژیک سوسیالیسم و توسعهگرایی در عرصهی جهانی، به تغییر و تجدید آرایش این دولتها در رابطه با ساختارهای طبقاتیشان در دهههای 1980 و 1990 انجامید. این سیاستها بخشهای بزرگی از باقیماندهی سرمایهداریهای اجتماعاً تثبیتشده را مکید و تهی کرد، و نارضایتی گستردهای را بهوجود آورد که در خیزشهای مردمی 2010ـ 2011 بارز شد.
🔸 سوریه در قیاس با مصر با احتیاط بیشتری از سوسیالیسم عربی پا پس کشد، زیرا رژیم بیم آن داشت که ادغام تمامعیار در بازار جهانی ممکن است قدرتش را تهدید کند. همچنین رژیم نیاز داشت همچنانکه نقش منطقهای تهاجمیتر به خود میگرفت، نوعی حمایت تودهای را هم حفظ کند. به علاوه، لیبرالسازی سوریْ غیررسمی بود و از مزایا و محدودیتهای رایج و مفروض در ارتباط با موسسات مالی بینالمللی اجتناب میکرد تا اقداماتش الغاپذیر و آزادانه باشد. سوریه هم مانند مصر در پی نزدیک شدن دوباره به نیروهای اجتماعی محافظهکار داخلی و نیز دولتهای عربی بود که سابقاً آنها را مرتجع میدانست. حافظ اسد تا اواخر دههی 1980 رویکردی محدود، غیررسمی، و تدریجی برای لیبرالسازی در پیش گرفت، در حالیکه چپهای بعثی و کمونیستهای منتقد را به زندان میانداخت یا بازداشت میکرد.
🔸 خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس جرقهای بود که منطقه را در 2010-2011 به آتش کشید. قیامهایی که از حیث ابعاد، شتاب وقایع و میزان نفوذ و دخالت نیروهای خارجیْ گونهگون و متفاوت بودند، سرتاسر منطقه را درنوردید. در اغلب موارد، نارضایتی تا حدودی ناشی از نئولیبرالیسم بود. یارانههای کالاها کاهش یافتند، دستمزدها راکد شدند، و نرخ فقر در سراسر منطقه افزایش یافت. اگرچه خیزشها تقریباً همزمان نظم سیاسی در این سه کشور (مصر، تونس و سوریه) را روبید و زدود، رابطهی سرمایه و دولت در مصر دچار چرخش جدیدی شد که آن را از اقتصاد جنگی در سوریه یا نئولیبرالیسم امتدادیافته در تونس متمایز میکند.
🔹متن کامل سومین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2FE
#خاور_میانه #ماکس_عجل #بسام_حداد #زینب_ابوالمجد
#تارا_بهروزیان#مصر #سوریه #تونس
#برنامهریزی_دولتی #سوسیالیسم_عربی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ مصر، سوریه و تونس
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی خاورمیانه
نوشتهی: ماکس عجل، بسام حداد، زینب ابوالمجد
ترجمهی: تارا بهروزیان
9 دسامبر 2021
در این مقاله میخوانیم:
▪️ از سرمایهداری استعماری تا استقلال
▪️ استقلال، برنامهریزی دولتی، و «سوسیالیسم»
▪️ عقبگرد از توسعهگرایی، برنامهریزی و خطمشیِ صنعتیسازی مبتنی بر جایگزینی واردات
▪️ رونق نفتی، رکود نفتی، بحران بدهی
▪️ خیزش و پس از آن
از متن مقاله:
🔸 حاکمیت استعمار و نفوذ سرمایهداری در مصر، سوریه و تونس موجب (باز)شکلگیری دولت در این کشورها شد، و نیز، ساختارهای طبقاتیای را که ریشه در دوران عثمانی داشتند تغییر داد و از نو شکل بخشید. اما خصوصیات معین سرمایهداری استعماریْ شکلدهندهی جایگاه این کشورها در بازار جهانیِ سرمایهداری، شکلها و ترکیبهای طبقاتی جنبشهای ملی، و ظرفیتهایشان برای برنامههای پسااستعماری و بازتوزیع بود. این جمهوریهای اقتدارگرای پوپولیستی که ذخایر نفت نسبتاً اندکی داشتند مثالهای خوبی از ظهور و سقوط توسعهگرایی در خاورمیانه و شمال آفریقا هستند. شکست ارتشهای عربی از اسرائیل در جنگ 1967، که با چراغ سبز ایالات متحده (به عبارت بهتر، با چراغ زردی که رئیسجمهور آمریکا، لیندون بی. جانسون، نشان داد و خوب میدانست که اسرائیل آن را نادیده خواهد گرفت) رخ داد، به طرزی مهلک موجب بیثباتی پروژههای توسعهگرایانهی این کشورها شد. اما علت گذار این کشورها {از توسعهگرایی} به انباشت خصوصی به مدد دولت، که از دههی 1970 آغاز و در نهایت توسط سیاستهای نئولیبرال اجماع واشنگتن تنظیم شد، صرفاً فشارهای خارجی از سوی اسرائیل، موسسات مالی بینالمللی(IFIs)، واشنگتن و اروپا نبود. همچنین عامل تعیینکنندهی این گذار را نمیتوان اساساً تبعیت از یکی از جبهههای جنگ سرد دانست. تاریخ پیشین این کشورها و صورتبندیهای داخلی نیروهای طبقاتیْ بر خط سیر آنها تأثیر گذاشت. تنشها و تضادهای سرمایهداریِ ملایم و تحتِ مدیریتِ دولت دهههای 1950/1960 و محدودیتهای نسخههای گوناگون پروژهی انفتاح (درهای باز اقتصادی، یا لیبرالسازی) که در دههی 1970 ــ در مورد سوریه یک دهه بعدتر ــ اتخاذ شد، در ترکیب با شوکهای خارجی و مشروعیتزدایی، از جمله از دست رفتن اعتبار ایدئولوژیک سوسیالیسم و توسعهگرایی در عرصهی جهانی، به تغییر و تجدید آرایش این دولتها در رابطه با ساختارهای طبقاتیشان در دهههای 1980 و 1990 انجامید. این سیاستها بخشهای بزرگی از باقیماندهی سرمایهداریهای اجتماعاً تثبیتشده را مکید و تهی کرد، و نارضایتی گستردهای را بهوجود آورد که در خیزشهای مردمی 2010ـ 2011 بارز شد.
🔸 سوریه در قیاس با مصر با احتیاط بیشتری از سوسیالیسم عربی پا پس کشد، زیرا رژیم بیم آن داشت که ادغام تمامعیار در بازار جهانی ممکن است قدرتش را تهدید کند. همچنین رژیم نیاز داشت همچنانکه نقش منطقهای تهاجمیتر به خود میگرفت، نوعی حمایت تودهای را هم حفظ کند. به علاوه، لیبرالسازی سوریْ غیررسمی بود و از مزایا و محدودیتهای رایج و مفروض در ارتباط با موسسات مالی بینالمللی اجتناب میکرد تا اقداماتش الغاپذیر و آزادانه باشد. سوریه هم مانند مصر در پی نزدیک شدن دوباره به نیروهای اجتماعی محافظهکار داخلی و نیز دولتهای عربی بود که سابقاً آنها را مرتجع میدانست. حافظ اسد تا اواخر دههی 1980 رویکردی محدود، غیررسمی، و تدریجی برای لیبرالسازی در پیش گرفت، در حالیکه چپهای بعثی و کمونیستهای منتقد را به زندان میانداخت یا بازداشت میکرد.
🔸 خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس جرقهای بود که منطقه را در 2010-2011 به آتش کشید. قیامهایی که از حیث ابعاد، شتاب وقایع و میزان نفوذ و دخالت نیروهای خارجیْ گونهگون و متفاوت بودند، سرتاسر منطقه را درنوردید. در اغلب موارد، نارضایتی تا حدودی ناشی از نئولیبرالیسم بود. یارانههای کالاها کاهش یافتند، دستمزدها راکد شدند، و نرخ فقر در سراسر منطقه افزایش یافت. اگرچه خیزشها تقریباً همزمان نظم سیاسی در این سه کشور (مصر، تونس و سوریه) را روبید و زدود، رابطهی سرمایه و دولت در مصر دچار چرخش جدیدی شد که آن را از اقتصاد جنگی در سوریه یا نئولیبرالیسم امتدادیافته در تونس متمایز میکند.
🔹متن کامل سومین مقاله از سلسله مقالات نقد دربارهی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2FE
#خاور_میانه #ماکس_عجل #بسام_حداد #زینب_ابوالمجد
#تارا_بهروزیان#مصر #سوریه #تونس
#برنامهریزی_دولتی #سوسیالیسم_عربی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دولت، بازار و طبقه
مصر، سوریه و تونس نوشتهی: ماکس عجل، بسام حداد، زینب ابوالمجد ترجمهی: تارا بهروزیان حاکمیت استعمار و نفوذ سرمایهداری در مصر، سوریه و تونس موجب (باز)شکلگیری دولت در این کشورها شد، و نیز، ساختارها…