معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
یک‌ بار است زندگانی،
یک بار!
همان یک بار که نسیم صبح را
به سینه فرو می‌دهیم،
همان یک بار که عطش خود را با قدحی آب خنک فرو می‌نشانیم،
همان یک بار که سوار بر اسب در دشت
تاخت می‌کنیم،
یک بار... یک بار و نه بیشتر!
بعد از آن دیگر تمام عمر را ما دنبال همان چیزها می‌دویم،
بعد از آن دیگر تمام مدت را به دنبال همان طعم اولینِ زندگانی هستیم.
در پی لذت اول.
سیب را به دندان می‌کشیم تا طعم بار اول را
در آن بیابیم،
آب را سر می‌کشیم تا لذت رفع عطش بار اول را پیدا کنیم.
در آب غوطه می‌زنیم تا به شوق بار اول برسیم،
و نسیم را می‌بلعیم تا نشانی از آن اولین نسیم بیابیم.

زندگانی یک بار است، در هر فصل...
تو چه می‌پنداری سَتار؟
تو درباره‌ی زندگانی چه فکر می‌کنی؟

شیرینی زندگانی بیش از یک بار به کام آدم نمی‌نشیند،
اما تلخی‌هایش هر بار تازه‌اند،
هر بار تازه‌تر.


📔#کلیدر
#محمود_دولت‌آبادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#محمود_دولت_آبادی
#کلیدر

انسان از سه چیز درست شده:
#رنج؛ #کار؛ #عشق:
ما بخاطر #عشق رنج می کشیم؛
از سر رنج #کار می کنیم و در پی #کار؛
#عاشق می شویم...
کجا برم این غم مدیار!
کاکلت خونین است
بی یار و بی سوار
اسبت رها است مدیار!
رمیده و بی تاب در شب
سرگردان و بی قرار یله می رود
به خود نیست مرکب تو
سر و یال به هر سوی می ساید
چشم به هر سوی می گرداند
سوار!
سوار می خواهد
جویای سوار افسار بر خاک می کشاند
به درنگ و دریغ یال می تکاند
بیمناک اسب تو!
کجا بشدی مرد من
سوار من
گرده هایم زانوهای تو را می جویند
ای زانوانت آشنایان گرده گاه های من
لگام من دستان تو را
"لگام به دست و پای اسب درپیچیده است سم بر سنگ و خاک فرومی کوبدشیهه به خشم برمی کشدیال به قهر برافشاند سوار می جوید سوار می پوید کجایی مرد من
اسب را گل محمد کنار خود می یابد اسب سوار را یافته استبر یال مدیار یال می ساید کاکل بر کاکل موی سوار را می بوید بوی خون کاکل مدیار خونین است اسب خون می گرید تیره پشت از درد تیر می کشد
غم
کجا برم این غم
گوزن کوهی مدیار من
جوانم رشیدم عیارم
عیار بی پروایم
مدیار من
خون تو مدیار بر رویه گیوه پسر بلقیس نشت کرده است
خونت گرم است هنوز گرم
پای من پای گل محمد گرما گرفته
گرما از خون کاکل تو مدیار
کاکلت خونین است مدیار
کجا برم این غم
مویه خواهرانت جوانم
خواهرانت دختران بیابان به مویه موی برمی کنند
پیرهن می چاکند
روی به ناخن می خراشند
بر کناره رودهای تشنه دختران کلیدر
به غماوازی نرم سوگوار راه می سپرند
جوانمرگ من
کاکلت خونین است مدیار
کجا برم این غم
مرگ تو مدیار
داغی است بر سینه مادران قبیله
آتشی به سیاه چادران
فغان مدیار
ستارگان کلیدر بر خاک تو خون چکانند
خروش خارستان ها را در باد می شنوم
باران خون
کاکلت خونین است مدیار
کجا برم این غم
یارانت مدیار در سوگ تو قدح درد درمی کشند
بی تو ای زلف افشان شرنگ های شبانه
شراب گو گوارا مباد
حرام باد بی تو نوشخواریهای جوانی
رود و بهار و برگ جنبان سپیداران
حرام باد بی تو سایه ساران دره های کلیدر
شب خوانی و اسب تازان دشت
خروش مستانه و سرودهای بیابان
گو مرده باد بی تو جلای جوانی
شب تا بی نگاه مست غزالان
شب بی تو بی ستاره باد خورشید من
کاکلت خونین است مدیار
کجا برم این غم
کجا برد این غم
گل محمد

بخشی از کتاب ماندگار #کلیدر اثر #محمود_دولت_آبادی
مشکل است #مادر
زندگانی کردن مشکل است
سرفراز زندگانی کردن مشکل است
آدم، یا باید مثل موش خاکی
زندگانی کند تا در امان باشد،
یا غیر از آن اگر خواست باشد
دیگر کارش مشکل می شود، مشکل

#محمود_دولت_‌آبادی
#کلیدر
بعضی ‌ها انقدر حلال و حرام به رخ ما نکشند،
چون که ما خوب می‌ دانیم که خودشان این دارایی ‌ها را با عرق جَبین سرهم نکرده ‌اند.
ما که میدانیم این دارایی‌ ها از راه حلال سرشان یکجا جمع نمی ‌شود!
چرا فقط نوبت به ما که میرسد دعوای حلال و حرام پیش می ‌آید؟

لابد مال حرام وقتی که یك خوشه یك خوشه باشد
حرام است
اما وقتی که خرمن خرمن باشد
حرام حساب نمی ‌شود !


#کلیدر
#محمود_دولت_آبادی
زندگي همچون بادكنكى است در دستان كودكان كه هميشه ترس از ترکیدن آن
لذت داشتن آن را از بین میبرد ...

#کلیدر
#محمود دولت ابادی
تب اگرچه تن را نزار می‌کند
اما گرمایی دیگرگونه‌ می‌بخشد؛
ستیز اگرچه خون با خود دارد
اما جان را بر‌می‌افروزد؛
عشق اگرچه می‌سوزاند
اما جلای جان نیز هست؛
فراز و فرودِ جان.
هم در چنین لحظه‌هایی‌ست که آدمی دمی از خود را فراچنگ می‌آورد.
کشف تازه‌ای از خود در خود.

#محمود_دولت_آبادی
#کلیدر
نمی دانم تو ملتفت شده‌ای یا نه که بعضی مردها از عمری که دارند، پیرترند ...

📗 #کلیدر
✍🏻 #محمود_دولت_آبادی

📚
#کلام

چون آدمها عمدتا دوجورهستند،
یادست کم من دو جور دیده ام..
یک جورش آدمهایی هستند که بدون یقین وایمان نمیتوانند زندگانی بکنند،راست اینکه بعضی ازایمان هراس دارند وبعضی از بی ایمانی دچاروحشت میشوند..
آنکه ایمان می آورد،ازپوک بودن وحشت دارد،
وآنکه ایمان پیدانمیکند،ازبارسنگین آن وحشت دارد..
وحشت پابند شدن دارد.
بعضی خودشان را درقید ایمان،آزادمیابند.،
وبعضی آزادی خودشان را در بی ایمانی میبینند.
یکی رامیبینی که زندگانی راباوردارد،
یکی رامیبینی که از باور زندگانی فرسنگ فرسنگ فرارمیکند.
نیمه راهی ها، همان فراری ها هستند..

#محمود_دولت_آبادی
#کلیدر
‌‌
ما را مثل عقرب بار آورده اند؛مثل عقرب!
ما مردم صبح که سر از بالین ورمی داریم
تا شب که سر مرگمان را می گذاریم، مدام همدیگر را می گزیم. بخیلیم؛بخیل!
خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛
خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم.
اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند،
مثل این است که گوشت تن ما را می جود.
تنگ نظریم ما مردم.
تنگ نظر و بخیل.
بخیل و بدخواه.
وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد،
انگار خیال ما راحت تر است.
وقتی می بینیم کسی محتاج است،
اگر هم به او کمک کنیم،
باز هم مایه خاطر جمعی ما هست.
انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داريم...

#کلیدر
#محمود_دولت_آبادی
میان ما و این زندگانی یک چیزی
گنگ ماند...

ما دیر آمدیم ، یا زود؟

هر چه بود به موقع نیامدیم !!


#محمود_دولت_آبادی
 
#کلیدر