معرفی عارفان
1.02K subscribers
32.3K photos
11.6K videos
3.16K files
2.65K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ایا یاری که بالا به ز سرو کاشمر داری
به‌سرو اندر نگارستان به‌مشك اندر قمر داری

لب از یاقوت سرخ و سینه از عاج و تن از نقره
بناگوش از گل سیراب زلف از مشك تر داری

ملاحت را ز کشمیری لطافت را ز چینستان
بگو تا از کدامین جایگه مام و پدر داری

چو بنشینی پری خوانم ترا بنشسته در مجلس
چو برخیزی نسب گوئی ز سرو کاشمر داری

به‌یك چشم اندرون داری هزاران حیله و دستان
فراوان جادوی پنهان در آن چشم دگر داری


#سروش_اصفهانی
سلطان منی سلطان منی
اشعار مولانا_ دکلمه سروش
#دکلمه #سروش

سلطان منی سلط
ان منی
و اندر دل و جان ایمان منی

در من بدمی من زنده شوم
یک جان چه بود صد جان منی

نان بی‌تو مرا زهرست نه نان
هم آب منی هم نان منی

زهر از تو مرا پازهر شود
قند و شکر ارزان منی

باغ و چمن و فردوس منی
سرو و سمن خندان منی

هم شاه منی هم ماه منی
هم لعل منی هم کان منی

خاموش شدم شرحش تو بگو
زیرا به سخن برهان منی


مولانا
🔹♦️🔹#مثنوی‌ با چه‌ کلمه‌ای‌ شروع‌ می‌شود.
می‌خواهم‌ یک‌ مقایسه‌ای‌ بکنم‌ و بعد ادامه‌ بدهم‌ .
با کلمه‌بشنو شروع‌ می‌شود.
قرآن‌ با چه‌ کلمه‌ای‌ شروع‌ می‌شود، با کلمه
‌ اقرأ:
بخوان‌،
بگو.
#مولاناشأنش‌ این‌ نبود که‌ بگوید بگو! به‌ آن‌ درجه‌ نرسیده‌ بود،
خاموشی‌ را تلقین‌ می‌کرد،
حرف‌ نزن،
‌بشنو،
گوش‌دار
تا برای‌ تو بگویم‌ آنچه‌ نامد در زبان‌ و در بیان
‌ دم‌ مزن‌ تا بشنوی‌ از دم‌ زنان‌

آشنا بگذار در کشتی‌ نوح

‌ دم‌ مزن‌ تا دم‌ زند بهر تو روح

‌ از بشنو آغاز می‌کرد. #مولانا البتّه‌ گوش‌ کرد، بعدها گفت‌ که‌:
تا که‌ قرنی‌ بعد ما آبی‌ رسد

هین‌ بگو که‌ ناطقه‌ جو می‌کند

لیک‌ گفت‌ سالکان‌ یاری‌ بود

گر چه‌ هر قرنی‌ سخن‌ آری‌ بود

بعدها این‌ را گفت‌ امّا از بشنو شروع‌ کرد، از بگو شروع‌ نکرد. از انصتوا را گوش‌ کن‌ خاموش‌ باش‌

چون‌ زبان‌ حق‌ نکشتی‌ گوش‌ باش‌.

از اینجا آغاز کرد، درس‌ سکوت‌، درس‌ خاموشی‌، هنر شنیدن‌ را به‌ ما یاد داد.

دکتر عبدالکریم #سروش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد⁣⁣
هم بی تو چراغ عالم افروز مباد⁣⁣
با وصل تو کس چو من بد آموز مباد⁣⁣
روزی که تو را نبینم آن روز مباد⁣⁣
⁣⁣

با آن که دلم از غم هجرت خون است
شادی به غم توام ز غم افزون است

اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب!
هجرانش چنین است، وصالش چون است؟

 
#رودکی
#رشید_کاکاوند
#سروش_صحت
#کتاب_باز
اگر مرگ نبود بیشتر کارها را می‌گذاشتم برای بعد. عجله نمی‌کردم و چون تنبلم با خیال راحت کارهایی که می‌خواهم انجام بدهم را بعدا انجام می‌دادم. بعدا به جاهایی که دوست دارم بروم، می‌رفتم. بعدا ورزش می‌کردم. بعدا  کتاب‌هایی که دوست دارم بخوانم و فیلم‌هایی که دوست دارم ببینم را می‌خواندم و می‌دیدم. بعدا به آنهایی که دوست‌شان دارم سر می‌زدم . بعدا خبری از  دوستانی که مدت هاست از آنها بی‌خبرم می‌گرفتم. بعدا بابت اشتباهاتم معذرت می‌خواستم و بعدا اشتباهات بقیه را می‌بخشیدم. بعدا می‌دویدم . بعدا یک شب  رفقا را به یک چلوکباب عالی دعوت می‌کردم. بعدا سه روز لش می‌کردم و هیچ کاری نمی‌کردم .بعدا سیگار را ترک می‌کردم. بعدا می‌رفتم قله توچال.  بعدا مثنوی را می‌خواندم، بعدا طلوع خورشید را نگاه می‌کردم. بعدا چند نفری یک سفر با حال می‌رفتیم. بعدا همه کارها را می‌کردم، همه کارهایی که دلم می‌خواست را...
ولی مرگ هست..

#سروش_صحت
#زادروز
399- مکن ای دوست نشاید که بخوانند و نیایی
Dr. Soroush
#مولانا_غزل ۲۸۱۷ #سروش

مکن ای دوست نَشاید که بخوانند و نیایی
وَ اگر نیز بیایی، بِروی زود، نپایی

هَله ای دیده و نورَم، گَهِ آن شُد که بِشورَم
پِیِ موسیِّ تو طورَم، شُدی از طور، کجایی؟

اگرم خَصم بِخَندد، وگَرم شِحْنه بِبندد
تو اگر نیز به قاصِدْ به غَضب دست بِخایی

به تو سوگند بخوردم، که ازین شیوه نَگَردم
بِکُنم شور و بِگردم، به خدا و به خدایی

بِکُن ای دوست چراغی، که بِهْ از اَخْتَر و چَرخی
بِکُن ای دوست طَبیبی، که به هر دَرد دَوایی

دلِ ویران من اَندر غَلَط اَرْ جُغد دَرآیَد
بزند عکس تو بر وی، کند آن جغد هُمایی

اگر از خشم به جنگی، وَگر از خَصمْ بِلَنْگی
وَ اگر شیر و پلنگی، تو هم از حلقه مایی

به بد و نیکِ زمانه، نَجهد عشقْ زِ خانه
نَبود عشق فَسانه، که سمایی ست، سَمایی

چو مرا درد دوا شد، چو مرا جورْ وَفا شُد
چو مرا ارض سما شد، چه کُنم طال بَقایی

سَحَرُالْعَیْن چه باشد؟ که جهانْ خُشک نِمایَد
بَرِ عام و، بَرِ عارف چو گُلستانِ رِضایی

هَله این ناز رَها کُن، نَفَسی رویْ به ما کُن
نَفَسی تَرکِ دَغا کُن، چه بُوَد مَکْر و دَغایی؟

هَله خاموش که تا او لبِ شیرین بِگُشایَد
بِکُند هر دو جهان را خَضِرِ وَقْتْ سَقایی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM


«ای دل اگر عاش
قی»

خواننده:
#بامداد_فلاحتی
آهنگ: #جلال_ذوالفنون
شعر: #عطار

نوازندگان:
#جلال_ذوالفنون: سه‌تار
#سروش_قهرمان: سه‌تار
#بابک_پیرمرادی: سه‌تار
#آرش_زنگنه: دف

ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش

🎼
386- آورد خبر شکرستانی
Dr. Soroush
‍ مولانا جلال‌الدین محمد بن محمد، غزلیات شمس تبریزی، غزل شماره‌ی ۲۷۳۰:
#سروش
آوَرْد خَبَر شِکَرسِتایی
کَزْ مصر رَسید کاروانی

صد اُشتُر، جُمله شِکَّر و قَند
یا رَب، چه لَطیفْ اَرمَغانی

در نیم شبی رَسید شَمعی
در قالَبِ مُرده رفت جانی

گفتم که بگو سُخَن گُشاده
گفتا که رَسید آن فُلانی

دل از سَبُکی زِ جایْ بَرجَست
بِنْهاد زِ عقلْ نردبانی

بر بام دَوید از سَرِ عشق
می‌جُست ازین خَبَر نشانی

ناگاه بِدید از سَرِ بام
بیرون زِ جهانِ ما جهانی

دریایِ مُحیط در سَبویی
در صورتِ خاک، آسْمانی

بر بامْ نِشَسته پادشاهی
پوشیده لباسِ پاسْبانی

باغیّ و بهشتِ‌ بی‌نِهایَت
در سینهٔ مَردِ باغْبانی

می‌گشت به سینه‌ها خیالَش
می‌کرد زِ شاهِ دلْ بَیانی

مَگْریز زِ چَشمَم ای خیالَش
تا تازه شود دِلَم زمانی

شَمسِ تبریز، لامَکان دید
بَرساخت زِ لامَکانْ مَکانی
406- تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی
Dr. Soroush
#مولانا جلال‌الدین محمد بن محمد، غزلیات شمس تبریزی، غزل شماره‌ی ۲۸۵۳:

#سروش
تو زِعشقْ خود نَپُرسی که چه خوب و دِلْرُبایی؟
دو جهان به هم بَرآیَد، چو جَمالِ خود نِمایی

تو شراب و ما سَبویی، تو چو آب و ما چو جویی
نه مکانْ تو را، نه سوییّ و همه به سویِ مایی

به تو دل چگونه پویَد؟ نَظَرم چگونه جویَد؟
که سُخَن چگونه پُرسَد زِدَهان که تو کجایی؟

تو به گوشِ دل چه گفتی؟ که به خنده‌‌اَش شِکُفتی
به دَهانِ نِی چه دادی؟ که گرفت قَندْخایی

تو به میْ چه جوش دادی؟ به عَسَل چه نوش دادی؟
به خِرَد چه هوش دادی؟ که کُند بُلندْرایی

زِتو خاک‌ها مُنَقَّش، دلِ خاکیانْ مُشَوَّش
زِتو ناخوشی شُده خَوش، که خوشیّ و خوشْ فَزایی

طَرَب از تو با طَرَب شُد، عَجَب از تو بوالْعَجَب شُد
کَرَم از تو نوش لب شُد، که کَریم و پُرعَطایی

دلِ خسته را تو جویی، زِحَوادِثش تو شویی
سُخَنی به دَرد گویی که هَمو کُند دَوایی

زِتو است ابرْ گِریان، زِتو است بَرقْ خندان
زِتو خود هزار چندان، که تو مَعدنِ وَفایی
409- هر دم ای دل سوی جانان می روی
Dr. Soroush
#مولانا جلال‌الدین محمد بن محمد، غزلیات شمس تبریزی، غزل شماره‌ی ۲۸۹۸
#سروش

هر دم ای دل سوی جانان می‌روی
وَزْ نَظَرها سَختْ پنهان می‌رَوی

جامه‌ها را چاک کردی هَمچو ماه
در پِیِ خورشیدِ رَخشان می‌رَوی

ای نِشَسته با حَریفانْ بر زمین
وَزْ درونْ بر هفت کیوان می‌رَوی

پیشِ مهمانان به صورتْ حاضری
سویِ صورت گَر به مِهْمان می‌رَوی

چون قَلَم بر دستِ آن نَقّاشِ چُست
در میانِ نَقْشِ انسان می‌رَوی

هَمچو آبی می‌رَوی در زیرِ کاه
آبِ حیوانی، به بُستان می‌رَوی

در جهان غمگین نَمانْدی گَر تو را
چَشمْ دیدی چون خُرامان می‌رَوی

ای دَریغا، خَلْق دیدی مَر تو را
چون نَهان از جُمله خَلْقان می‌رَوی

حالِ ما بِنْگَر، بِبَر پیغامِ ما
چون به پیشِ تَختِ سُلطان می‌رَوی
414- ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی
Dr. Soroush
#مولانا جلال‌الدین محمد بن محمد، غزلیات شمس تبریزی، غزل شماره‌ی ۲۹۳۳ :
#سروش

ای آنکه امام عشقی تکبیر کن که مستی
دو دست را برافشان، بیزار شو زِ هستی

موقوف وقت بودی، تعجیل می‌نِمودی
وَقتِ نماز آمد، بَرجِه چرا نِشَستی؟

بر بویِ قبلهٔ حَق، صد قبله می‌تَراشی
بر بویِ عشقِ آن بُت، صد بُت هَمی‌پَرَستی

بالاتَرَک پَر ای جان، ای جانِ بنده فَرمان
که مَهْ بُوَد به بالا، سایه بُوَد به پَستی

هَمچونْ گدایِ هر دَر، بر هر دَری مَزَن سَر
حَلْقه‌یْ دَرِ فَلَک زَن، زیرا درازدستی

سَغْراقِ آسْمانَت، چون کرد آن‌چُنانَت
بیگانه شو زِ عالَم، کَزْ خویش هم بِرَستی

می‌گویَمَت که چونی؟ هرگز کسی بگوید
با جانِ بی‌چگونه چونی؟ چگونه اَسْتی؟

امشب خَراب و مَستی، فردا شود بِبینی
چه خیک‌ها دَریدی، چه شیشه‌ها شِکَستی

هر شیشه که شِکَستم، بر تو تَوَکُّلَسْتم
که صد هزار گونه، اِشْکَسته را تو بَستی

ای نَقْش‌بَندِ پنهان کَنْدَر دَرونهٔ جان
داری هزار صورت، جُز ماه و جُز مَهَسْتی

صد حَلْق را گُشودی، گَر حَلقه‌‌یی رُبودی
صد جان و دل بِدادی، گَر سینه‌‌یی بِخَستی

دیوانه گشته‌اَم من، هَرچهِ از جُنون بگویم
زودتَر بلی بلی گو، گَر مَحْرَمِ اَلَستی
423- سلطان منی سلطان منی
Dr. Soroush
#مولانا جلال‌الدین محمد بن محمد، غزلیات شمس تبریزی، غزل شماره‌ی ۳۱۳۷
#سروش

سُلطان مَنی، سُلطانِ مَنی
وَنْدَر دل و جان، ایمانِ مَنی

در من بِدَمی، من زنده شَوَم
یک جان چه بُوَد؟ صد جانِ مَنی

نانْ‌ بی‌تو مرا زَهر است، نه نان
هم آبِ مَنی، هم نانِ مَنی

زَهر از تو مرا پازَهر شود
قَند و شِکَرِ اَرزانِ مَنی

باغ و چَمَن و فردوسِ مَنی
سَرو و سَمَنِ خندانِ مَنی

هم شاهِ مَنی، هم ماهِ مَنی
هم لَعْلِ مَنی، هم کانِ مَنی

خاموش شُدم، شَرحَش تو بگو
زیرا به سُخَن بُرهانِ مَنی
419- شاها بکش قطار که شه وار می کشی
Dr. Soroush
#مولانا
غزل ۲۹۹۳ :
#سروش

شاها بکش قطار، که شه وار می‌کَشی
دامانِ ما گرفته، به گُلْزار می‌کَشی

قَطّارِ اُشتُران، همه مَستَند و کَف زَنان
بویی بِبُرده اند، که قَطّار می‌کَشی

هر اُشتُری میانهٔ زَنجیر می‌گَزَد
چون شَهْد و چون شِکَر، که سویِ یار می‌کَشی

آن چَشم‌‌هایِ مَست به چَشمَت که ساقی است
گویند خوش بِکَش، که به دیدار می‌کَشی

ما کِشتِ تو بُدیم، دُرودی به داسِ عشق
کردی زِ کِهْ جُدا و به اَنْبار می‌کَشی

سُکْسُک بُدیم و توسَن و در راهِ صِدقْ لَنْگ
رَهوار ازان شُدیم، که رَهوار می‌کَشی

هر چند سال‌ها زِ چَمَن گُل بِچیده‌ایم
ناگَه زِ چَشمِ بَد به رَهِ خار می‌کَشی

ما کِی غَلَط کنیم؟ به هر سو کَشی، بِکَش
هر سو کَشی، به عِشرَتِ بسیار می‌کَشی

شاهان کَشند بَندهٔ بَد را به اِنْتِقام
تو جانِبِ کَرامَت و ایثار می‌کَشی

زین لُطف، مُجْرِمان را گُستاخ کرده‌یی
دُزدانِ دار را خوش و بیدار می‌کَشی

هر تُخمَه و مَلول هَمی‌گویدم خَموش
تو کرده‌یی سِتیزه، به گفتار می‌کَشی

سختی کَشان زِ گَردشِ این چَرخ، در غَم‌اند
بر رَغْمِ جُمله چَرخهٔ دَوّار می‌کشی

ای شاهِ شَمس مَفْخَرِ تبریز نورِ حَق
تو نورِ نورِ نُدْره به اقَطار می‌کَشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زین دو هزاران من و ما
ای عجبا من چه منم
گوش بنه عربده را
دست منه بر دهنم

چونک من از دست شدم
در ره من شیشه منه
ور بنهی پا بنهم
هر چه بیابم شکنم


#مولانا
#ناظری
#سروش
روزی چنان به یاد، زمین و زمان نداشت
جوری ستاره کرد که خود در گمان نداشت

دانی دراز بود چرا روز قتل شاه؟
زیرا که قوّت حرِکت، آسمان نداشت

گشتند یاوران همه مقتول و یاوری
کِش آورد سمند و بگیرد عنان نداشت

فریاد از آن زمان که گرفتند گِرد وی
راه برون شتافتن از آن میان نداشت

جسمش هزار پاره و بر جسم خویشتن
دلسوز جز جراحتِ تیر و سِنان نداشت

افتاد بر زمین و ز بس زخم بر تنش
چندان که بر زمین بنشیند، توان نداشت

می‌رفت خون ز حلقش و با حق، جز این سخن
کز جُرم شیعیان بگُذر، بر میان نداشت

گفتم که از جسارت قاتل کنم حدیث
لیکن «سروش!» ناطقه یارای آن نداشت...

#سروش_اصفهانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مثنوی خوانی #سروش

باوفا یارا جفا آموختی
این جفا را از کجا آموختی؟

کو وفاهایِ لطیفت، کَز نَخُست
در شکارِ جانِ ما آموختی؟

هر کجا زشتی، جفاکاری رَسید
خوبی‌اش دادی، وفا آموختی

ای دل از عالَم چُنین بیگانگی
هم زِ یارِ آشنا آموختی

جانْت گر خواهد صَنَم، گویی بلی
این بلی را زان بلا آموختی

#عشق را گفتم فروخوردی مرا
این مگر از اژدها آموختی؟

آن عصایِ #موسی اژدرها بخورد
تو مگر هم زان عصا آموختی؟

ای دل اَر از غَمزه‌اَش خسته شدی
از لبش آخر دوا آموختی

شُکر هِشْتیّ و شکایت می‌کنی
از یکی باری خطا آموختی

زان شِکَرخانه مگو الا که شُکر
آن‌چنان کَز اَنبیا آموختی

این صفا را از گِله تیره مَکُن
کین صفا از مصطفی آموختی

هر چه خَلق آموختت، زان لب ببند
جمله آن شو کز خدا آموختی

عاشقا از #شمس_تبریزی چو ابر
سوختی، لیکن ضیا آموختی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



همیشه در جهان چیزی در حال مردن است.
ولی آنچه می‌میرد به سادگی تن به مرگ نمی‌دهد،
بلکه برای بقای خود تلاش می‌کند
و می‌خواهد دوره عمر سپری شده را باز گرداند.

همین‌طور هم پیوسته چیز نو
قدم به زندگی می‌گذارد،
این چیز که دارد جان می‌گیرد
به سادگی به جهان نمی‌آید،
فریاد می‌کشد و چنگ می‌اندازد
و از حق زندگی‌اش دفاع می‌کند



#برتولت_برشت


#رشید_کاکاوند
#سروش_صحت
#شهر_سنگ_شده


#هوشنگ_ابتهاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


درِ میخانه ببستند خدایا مپسند
که درِ خانهٔ تزویر و ریا بگشایند

#حضرت_حافظ

آواز زیبای دکتر#سوسن_مطلوبی با نام هنری#سروش_ایزدی 🎼آواز#مخالف_سه_گاه
    {لس آنجلس/۱۹۸۶}
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تفاوت قشنگ ِ عشق
در نگاه سعدی و حافظ ‌...!

" سعدی " که تمام دنیا را گشته با " حافظ"ی که فقط در شیراز زندگی کرده ، دو نگاه زیبا به عشق دارن :
معشوق سعدی رو همه میخوان !!
اما حافظ دوست نداره کسی عشقش رو بخواد و ببینه ! ...

#سروش_صحت
#رشید_کاکاوند
عالم معنا
@motaeeal
چه خوش بود بخدا...


#مولانا
#سروش