در باب اینکه از هرکس باید به قدر توان و قدرتش انتظار داشت و هر کس باید مطابق با توانایی خود اقدام به انجام کاری کند و در غیر اینصورت تبعات بدی در انتظار خواهد بود:
چار پا را قَدرِ طاقت بار نِه
بر ضعیفان قَدرِ قوّت کار نِه
دانهی هر مرغ اندازهی وی است
طعمهی هر مرغ انجیری کی است
طفل را گر نان دهی بر جای شیر
طفل مسکین را از آن نان مُرده گیر
چون که دندانها بر آرد بعد از آن
هم بخود گردد دلش جویای نان
مرغ پَر نارَسته چون پرّان شود
لُقمهی هر گربهی دَرّان شود
دفتر اول مثنوی معنوی
#توان_و_قوت
#انتظار_از_دیگران
#دفتر_اول
چار پا را قَدرِ طاقت بار نِه
بر ضعیفان قَدرِ قوّت کار نِه
دانهی هر مرغ اندازهی وی است
طعمهی هر مرغ انجیری کی است
طفل را گر نان دهی بر جای شیر
طفل مسکین را از آن نان مُرده گیر
چون که دندانها بر آرد بعد از آن
هم بخود گردد دلش جویای نان
مرغ پَر نارَسته چون پرّان شود
لُقمهی هر گربهی دَرّان شود
دفتر اول مثنوی معنوی
#توان_و_قوت
#انتظار_از_دیگران
#دفتر_اول
سر راهت نشینم تا بیایی
در شادی بروی ما گشایی
شود روزی بروز مو نشینی
که تا وینی چه سخت بیوفائی
#بابا_طاهر_عریان
#انتظار
در شادی بروی ما گشایی
شود روزی بروز مو نشینی
که تا وینی چه سخت بیوفائی
#بابا_طاهر_عریان
#انتظار
#انتظار
سخت می ترسم به حسرت انتظارم بگذرد
رفته باشم از خود آن ساعت که یارم بگذرد
ای که خاکم را به باد از جلوۀ خود دادهای
آنقدر بنشین که از پیشت غبارم بگذرد
من همان دریای پُرشورم که گردون چون حباب
می کند قالب تهی تا از کنارم بگذرد
من نه آن سروم که سرسبزی بوَد در طالعم
گرچه آب زندگی از جویبارم بگذرد
#نجیب_کاشانی
سخت می ترسم به حسرت انتظارم بگذرد
رفته باشم از خود آن ساعت که یارم بگذرد
ای که خاکم را به باد از جلوۀ خود دادهای
آنقدر بنشین که از پیشت غبارم بگذرد
من همان دریای پُرشورم که گردون چون حباب
می کند قالب تهی تا از کنارم بگذرد
من نه آن سروم که سرسبزی بوَد در طالعم
گرچه آب زندگی از جویبارم بگذرد
#نجیب_کاشانی
#انتظار
خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت
خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد
شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست
هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد
زهی امید که کامی از آن دهان می جست
زهی خیال که دستی در آن کمر می زد
دریچه ای به تماشای باغ وا می شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد
تمام شب به خیال تو رفت و ، می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
#هوشنگ_ابتهاج
خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت
خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد
شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست
هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد
زهی امید که کامی از آن دهان می جست
زهی خیال که دستی در آن کمر می زد
دریچه ای به تماشای باغ وا می شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد
تمام شب به خیال تو رفت و ، می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
#هوشنگ_ابتهاج