سماع
مولانا سماع را وسیله یی برای تمرین رهایی و گریز می دید. چیزی که به روح کمک میکرد تا در رهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید.
#سماع
#پله_پله_تاملاقات_خدا
#دکتر_زرین_کوب
مولانا سماع را وسیله یی برای تمرین رهایی و گریز می دید. چیزی که به روح کمک میکرد تا در رهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید.
#سماع
#پله_پله_تاملاقات_خدا
#دکتر_زرین_کوب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رندان سلامت میکنند
جان را غلامت میکنند
مستی ز جامت میکنند
مستان سلامت میکنند
#حضرت_مولانا
#محمدرضا_شجریان
#سماع
جان را غلامت میکنند
مستی ز جامت میکنند
مستان سلامت میکنند
#حضرت_مولانا
#محمدرضا_شجریان
#سماع
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چو این تبدیل ها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است
در بی چون که چون غرق است در بی چون
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
#حضرت_مولانا
#همایون_شجریان
#سماع_رهایی
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است
در بی چون که چون غرق است در بی چون
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
#حضرت_مولانا
#همایون_شجریان
#سماع_رهایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دل از عشق پری رویان،
دل من بر نمی گیرد
مده پند من ای ناصح!
که با من در نمی گیرد
حدیث توبه و تقوی
مکن پیش من ای واعظ!
که با من هر چه می گویی
به جز ساغر نمی گیرد
خیال دست رنگینش
حمایل کرده ام زانرو
که در خاطر مرا نقشی
ازین خوشتر نمی گیرد
به خورشید رخش زان رو
تفأل می کند جانم
که عاشق فال دولت را
به هر اختر نمی گیرد
الا ای ساقی وحدت!
به پیش پیر میخانه
گرو کن خرقه ی خود را،
به ما دفتر نمی گیرد
دل من با لب لعلش
گرفت الفت به جان زان رو
که جز پیوند روحانی
در آن جوهر نمی گیرد
ز دست دلبر ساقی
نگیرد جام جز عارف
مرقع پوش رعنا را
رها کن گر نمی گیرد
به خلوت خانه ی طاعت
مکن ارشادم ای صوفی
که جز کوی مغان، عارف
ره دیگر نمی گیرد
نسیمی! گرچه اشعارت
به گوش دلبران هر یک
دُر شهوار می آید،
ولی بی زر نمی گیرد
#عمادالدین_نسیمی
#سماع
دل من بر نمی گیرد
مده پند من ای ناصح!
که با من در نمی گیرد
حدیث توبه و تقوی
مکن پیش من ای واعظ!
که با من هر چه می گویی
به جز ساغر نمی گیرد
خیال دست رنگینش
حمایل کرده ام زانرو
که در خاطر مرا نقشی
ازین خوشتر نمی گیرد
به خورشید رخش زان رو
تفأل می کند جانم
که عاشق فال دولت را
به هر اختر نمی گیرد
الا ای ساقی وحدت!
به پیش پیر میخانه
گرو کن خرقه ی خود را،
به ما دفتر نمی گیرد
دل من با لب لعلش
گرفت الفت به جان زان رو
که جز پیوند روحانی
در آن جوهر نمی گیرد
ز دست دلبر ساقی
نگیرد جام جز عارف
مرقع پوش رعنا را
رها کن گر نمی گیرد
به خلوت خانه ی طاعت
مکن ارشادم ای صوفی
که جز کوی مغان، عارف
ره دیگر نمی گیرد
نسیمی! گرچه اشعارت
به گوش دلبران هر یک
دُر شهوار می آید،
ولی بی زر نمی گیرد
#عمادالدین_نسیمی
#سماع
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رقص جدید و بسیار زیبای #سماع
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🤍🌙
دفترِ ماه پر از شعر سپید است
پر از تنهایی
ای پریزاد غزل کی به غزل میآیی
شب من گم شده در کوچهی بیخوابیها
خواب کن چشم مرا
ای نگه رویایی
باز هم وعدهی فردا دهی و میدانم نیست
افسانهی امروز تو را فردایی
آن که در چشم تو رویای مرا زندان کرد
کاش میداد به دلتنگیِ من معنایی
بیش از این مُهرِ جنون بر دل من داغ مکن
نیست اندازهی مجنونیِ من صحرایی
#اسحاق_انور
#علیرضا_قربانی
#سماع_واله🧡
دفترِ ماه پر از شعر سپید است
پر از تنهایی
ای پریزاد غزل کی به غزل میآیی
شب من گم شده در کوچهی بیخوابیها
خواب کن چشم مرا
ای نگه رویایی
باز هم وعدهی فردا دهی و میدانم نیست
افسانهی امروز تو را فردایی
آن که در چشم تو رویای مرا زندان کرد
کاش میداد به دلتنگیِ من معنایی
بیش از این مُهرِ جنون بر دل من داغ مکن
نیست اندازهی مجنونیِ من صحرایی
#اسحاق_انور
#علیرضا_قربانی
#سماع_واله🧡
معجزه بالا بردن ارتعاش
@chlesh_kade85
#موسیقی نزد #مولانا
موسیقی فاخر حیات بخش است، حیات انگیز است. بیخود نیست وقتی مولانا به دکان زرگری «صلاح الدین زرکوب» رسید، از صدای چکش او بر سندان زرگری چنان به وجد آمد که ساعتها به #سماع پرداخت. یا نوشتهاند که روزی یکی از فروشندگان دوره گرد که پوست روباه میفروخت، به رسم فروشندگان دوره گرد، داد میزد که دل کو دل کو. یعنی پوست روباه میفروشم هرکس میخواهد بیاید. ظاهرا آن دل کو دل کو را هم با نوعی آواز و ترنم ادا میکرد. مولانا از شنیدن آواز دل کو دل کو، سرمست میشود، به چرخ در میآید، به سماع میپردازد و همین طور رقصان و سماع کنان تا مدرسهاش میرود و مردم شهر هم یکپارچه به شور و هیجان در میآیند از این احوال عجیب و غریب مولانا
موسیقی فاخر حیات بخش است، حیات انگیز است. بیخود نیست وقتی مولانا به دکان زرگری «صلاح الدین زرکوب» رسید، از صدای چکش او بر سندان زرگری چنان به وجد آمد که ساعتها به #سماع پرداخت. یا نوشتهاند که روزی یکی از فروشندگان دوره گرد که پوست روباه میفروخت، به رسم فروشندگان دوره گرد، داد میزد که دل کو دل کو. یعنی پوست روباه میفروشم هرکس میخواهد بیاید. ظاهرا آن دل کو دل کو را هم با نوعی آواز و ترنم ادا میکرد. مولانا از شنیدن آواز دل کو دل کو، سرمست میشود، به چرخ در میآید، به سماع میپردازد و همین طور رقصان و سماع کنان تا مدرسهاش میرود و مردم شهر هم یکپارچه به شور و هیجان در میآیند از این احوال عجیب و غریب مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚡️«پریزاد» با صدای #علیرضا_قربانی
⚡️رقصندهی #سماع: واله
بیش از این مُهر جنون بر دل من داغ مکن
نیست اندازهی مجنونیِ من، صحرایی
#اسحاق_انور
⚡️رقصندهی #سماع: واله
بیش از این مُهر جنون بر دل من داغ مکن
نیست اندازهی مجنونیِ من، صحرایی
#اسحاق_انور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کشان کشان تو مرا کی بکشانی به نور
نشان بده تو مرا تا که نخفتم به گور
نگو روم نگو تا جان بنیوفتد شمر
بیا و تا که شوم از نفست چون بهار
امان بده که نفس تازه کنم جان جان
جوان بده که رود پیر ز جانم دوان
روح دمم که شوم از تن خاکم جدا
#محسن_چاووشی
#حضرت_مولانا
#سماع
نشان بده تو مرا تا که نخفتم به گور
نگو روم نگو تا جان بنیوفتد شمر
بیا و تا که شوم از نفست چون بهار
امان بده که نفس تازه کنم جان جان
جوان بده که رود پیر ز جانم دوان
روح دمم که شوم از تن خاکم جدا
#محسن_چاووشی
#حضرت_مولانا
#سماع
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گر بیاید غم بگویم:
آنکه غم میخورد رفت
رو به بازار و رَبابی
از برای من بخر!
ببینید جانِ شادیخواه و شادخوارِ #مولانا که شیفتهی شادی و #سماع و #موسیقی است چه تصویری خلق کرده! غم را در هیات انسانی دیده و گفته اگر چنین انسانی درِ خانهی دلم را بکوبد و بخواهد وارد شود اصطلاحا دست به سرش میکنم و میگویم آن کس که روزگاری خواهان و خریدارِ غم و اندوه بود از اینجا رفت! سپس از غم همچون بندهی خدمتکاری میخواهم به بازار برود و رَبابی برای من بخرد!
گمان نکنم تاکنون کسی غم را از پیِ خرید شادی به بازار فرستاده باشد. چنین کاری تنها از مولانا ساخته است. اوست که میتواند عینِ غم را تبدیل به شادی کند. اِعجاز عشق همین است که مرده را زنده و گریه را خنده میکند. چنان که فرماید:
مرده بُدَم، زنده شدم
گریه بُدَم، خنده شدم
دولت عشق آمد و من
دولتِ پاینده شدم...
آنکه غم میخورد رفت
رو به بازار و رَبابی
از برای من بخر!
ببینید جانِ شادیخواه و شادخوارِ #مولانا که شیفتهی شادی و #سماع و #موسیقی است چه تصویری خلق کرده! غم را در هیات انسانی دیده و گفته اگر چنین انسانی درِ خانهی دلم را بکوبد و بخواهد وارد شود اصطلاحا دست به سرش میکنم و میگویم آن کس که روزگاری خواهان و خریدارِ غم و اندوه بود از اینجا رفت! سپس از غم همچون بندهی خدمتکاری میخواهم به بازار برود و رَبابی برای من بخرد!
گمان نکنم تاکنون کسی غم را از پیِ خرید شادی به بازار فرستاده باشد. چنین کاری تنها از مولانا ساخته است. اوست که میتواند عینِ غم را تبدیل به شادی کند. اِعجاز عشق همین است که مرده را زنده و گریه را خنده میکند. چنان که فرماید:
مرده بُدَم، زنده شدم
گریه بُدَم، خنده شدم
دولت عشق آمد و من
دولتِ پاینده شدم...
Tasnife Man Che Danam
Shahram Nazeri-Saz.Sookhte.Com
آواز #استاد_ناظری
غزل ۱۵۱۷
#دیوان_شمس_حضرت_مولانا
#چنین_مجنون_چرایی
#زهراغریبیان_لواسانی
مگر می شود این غزل مولانای نازنین را با آواز زیبای استاد ناظری شنید و عاشق نشد ؟
مرا گویی که رایی من چه دانم
چنین مجنون چرایی من چه دانم
مرا گویی بدین زاری که هستی
به عشقم چون برآیی من چه دانم
منم در موج دریاهای عشقت
مرا گویی کجایی من چه دانم
مرا گویی به قربانگاه جانها
نمیترسی که آیی من چه دانم
امواج کلمات این شعر ، جانت را دستخوش تلاطم می کند و بر پا می خیزی
و چرخ زنان از زمین جدا می شوی
و چون مولانا به سماع می پردازی .
موسیقی بهترین وسیله برای بیان ناگفته هاست.
و این فریاد روح است .
روحی که می خواهد از خاک رها شود .
روحی که دلش می خواهد
به جای همه مرغان پرواز کند .
#حضرت_عشق_مولانا
#حضرت_شمس
#سماع
غزل ۱۵۱۷
#دیوان_شمس_حضرت_مولانا
#چنین_مجنون_چرایی
#زهراغریبیان_لواسانی
مگر می شود این غزل مولانای نازنین را با آواز زیبای استاد ناظری شنید و عاشق نشد ؟
مرا گویی که رایی من چه دانم
چنین مجنون چرایی من چه دانم
مرا گویی بدین زاری که هستی
به عشقم چون برآیی من چه دانم
منم در موج دریاهای عشقت
مرا گویی کجایی من چه دانم
مرا گویی به قربانگاه جانها
نمیترسی که آیی من چه دانم
امواج کلمات این شعر ، جانت را دستخوش تلاطم می کند و بر پا می خیزی
و چرخ زنان از زمین جدا می شوی
و چون مولانا به سماع می پردازی .
موسیقی بهترین وسیله برای بیان ناگفته هاست.
و این فریاد روح است .
روحی که می خواهد از خاک رها شود .
روحی که دلش می خواهد
به جای همه مرغان پرواز کند .
#حضرت_عشق_مولانا
#حضرت_شمس
#سماع
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم
#مولانا
#سماع