*خوف ناک ترین نوع بشر
کسی است که
فهمش کم و اعتقادش زیاد است!
آنتوان چخوف
کسی است که
فهمش کم و اعتقادش زیاد است!
آنتوان چخوف
مي پنداری كه آن كس كه لذت بر گيرد
حسرت او كمتر باشد؟
حقا كه حسرت او بيشتر باشد، زيرا كه با اين عالم بيشتر خو كرده باشد.
آنچه در شرح عذاب گور گفته اند از روی صورت و مثال، من از روی معنی با تو بيان كردم
#مقالات_شمس
حسرت او كمتر باشد؟
حقا كه حسرت او بيشتر باشد، زيرا كه با اين عالم بيشتر خو كرده باشد.
آنچه در شرح عذاب گور گفته اند از روی صورت و مثال، من از روی معنی با تو بيان كردم
#مقالات_شمس
هو
هرگاه شنیدی که عارف از عهده کاری یا تحریکی یا حرکتی برآمد که از عهده غیر او خارج است آن را به کلی انکار مکن بسا که در خط مشی و قوانین طبیعت به علت آن پی ببری. هرگاه بشنوی که عارف از غیب خبر می دهد و بشارت یا انذاری که قبلا داده است درست درآمد پس باور کردن آن بر تو دشوار نیاید زیرا این امر در قوانین طبیعت علل و اسباب معینی دارد.
ابن سیناروح العزیز
هرگاه شنیدی که عارف از عهده کاری یا تحریکی یا حرکتی برآمد که از عهده غیر او خارج است آن را به کلی انکار مکن بسا که در خط مشی و قوانین طبیعت به علت آن پی ببری. هرگاه بشنوی که عارف از غیب خبر می دهد و بشارت یا انذاری که قبلا داده است درست درآمد پس باور کردن آن بر تو دشوار نیاید زیرا این امر در قوانین طبیعت علل و اسباب معینی دارد.
ابن سیناروح العزیز
مزيت زيبا بودن اين است كه بار منفى شخصيت را كم مى كند.
هميشه همين طور است.
مردم اشتباهات زنان زيبا را حتى قبل از اينكه آن ها دهانشان را باز كنند مى بخشند.
#انیس_لودیگ
هميشه همين طور است.
مردم اشتباهات زنان زيبا را حتى قبل از اينكه آن ها دهانشان را باز كنند مى بخشند.
#انیس_لودیگ
چون #صورت_زیبای_تو انگیختهاند
صد حُسن و ملاحت بهم آمیختهاند
القصّه که #شکل_عالمآرای تو را
در قالب آرزوی من ریختهاند
#هلالیجغتایی
صد حُسن و ملاحت بهم آمیختهاند
القصّه که #شکل_عالمآرای تو را
در قالب آرزوی من ریختهاند
#هلالیجغتایی
آه که آن صدر سرا میندهد بار مرا
مینکند محرم جان محرم اسرار مرا
نغزی و خوبی و فرش آتش تیز نظرش
پرسش همچون شکرش کرد گرفتار مرا
گفت مرا مهر تو کو رنگ تو کو فر تو کو
رنگ کجا ماند و بو ساعت دیدار مرا
غرقه جوی کرمم بنده آن صبحدمم
کان گل خوش بوی کشد جانب گلزار مرا
هر که به جوبار بود جامه بر او بار بود
چند زیانست و گران خرقه و دستار مرا
ملکت و اسباب کز این ماه رخان شکرین
هست به معنی چو بود یار وفادار مرا
دستگه و پیشه تو را دانش و اندیشهتورا
شیر تو را بیشه تو را آهوی تاتار مرا
نیست کند هست کند بیدل و بیدست کند
باده دهد مست کند ساقی خمار مرا
ای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکن
شهره مکن فاش مکن بر سر بازار مرا
گر شکند پند مرا زفت کند بند مرا
بر طمع ساختن یار خریدار مرا
بیش مزن دم ز دوی دو دو مگو چون ثنوی
اصل سبب را بطلب بس شد از آثار مرا
#مولانا
مینکند محرم جان محرم اسرار مرا
نغزی و خوبی و فرش آتش تیز نظرش
پرسش همچون شکرش کرد گرفتار مرا
گفت مرا مهر تو کو رنگ تو کو فر تو کو
رنگ کجا ماند و بو ساعت دیدار مرا
غرقه جوی کرمم بنده آن صبحدمم
کان گل خوش بوی کشد جانب گلزار مرا
هر که به جوبار بود جامه بر او بار بود
چند زیانست و گران خرقه و دستار مرا
ملکت و اسباب کز این ماه رخان شکرین
هست به معنی چو بود یار وفادار مرا
دستگه و پیشه تو را دانش و اندیشهتورا
شیر تو را بیشه تو را آهوی تاتار مرا
نیست کند هست کند بیدل و بیدست کند
باده دهد مست کند ساقی خمار مرا
ای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکن
شهره مکن فاش مکن بر سر بازار مرا
گر شکند پند مرا زفت کند بند مرا
بر طمع ساختن یار خریدار مرا
بیش مزن دم ز دوی دو دو مگو چون ثنوی
اصل سبب را بطلب بس شد از آثار مرا
#مولانا
تا کی کنم از طرهٔ تو فریاد
تا کی کشم از غمزهٔ تو بیداد
یک شهر زن و مرد همی باز ندانند
فریاد من از خنده و بیداد تو از داد
آن روز که زلفین نگون تو بدیدند
گشتند ترا بنده چو من بنده و آزاد
هشیار نشد هر که ز گفتار تو شد مست
غمناک نشد هر که ز دیدار تو شد شاد
من با رخ چون لاله و با عارض چون مشک
با قامت چون تیر ز وصل تو کنم یاد
تو زر کنی از لاله و کافور کنی مشک
چوگان کنی از تیز زهی جادوی استاد
ویران کنی آن دل که درو سازی منزل
هرگز نگذاری که بود منزلت آباد
ای منزل تو گشته ز آشوب تو ویران
آن شهر کزو خاستی آباد همی باد
جیحون شده چشم من از آن زلف سمن سا
بر باد شده زلف تو از قامت شمشاد
مشهور جهان گشته سنایی ز غم تو
از روی چو خورشید تو ای طرفهٔ بغداد
تو مایهٔ خوبی شدی ای مایهٔ خوبان
افگنده درین خسته دلم عشق تو بنیاد
صد رحمت و صد شادی بر جان تو ای بت
مادر که ترا زاد بر او نیز دعا باد
#سنایی
تا کی کشم از غمزهٔ تو بیداد
یک شهر زن و مرد همی باز ندانند
فریاد من از خنده و بیداد تو از داد
آن روز که زلفین نگون تو بدیدند
گشتند ترا بنده چو من بنده و آزاد
هشیار نشد هر که ز گفتار تو شد مست
غمناک نشد هر که ز دیدار تو شد شاد
من با رخ چون لاله و با عارض چون مشک
با قامت چون تیر ز وصل تو کنم یاد
تو زر کنی از لاله و کافور کنی مشک
چوگان کنی از تیز زهی جادوی استاد
ویران کنی آن دل که درو سازی منزل
هرگز نگذاری که بود منزلت آباد
ای منزل تو گشته ز آشوب تو ویران
آن شهر کزو خاستی آباد همی باد
جیحون شده چشم من از آن زلف سمن سا
بر باد شده زلف تو از قامت شمشاد
مشهور جهان گشته سنایی ز غم تو
از روی چو خورشید تو ای طرفهٔ بغداد
تو مایهٔ خوبی شدی ای مایهٔ خوبان
افگنده درین خسته دلم عشق تو بنیاد
صد رحمت و صد شادی بر جان تو ای بت
مادر که ترا زاد بر او نیز دعا باد
#سنایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یره اگر کار مو و تو دره بالا میگیره
ذره ذره دره عشقت تو دلم جا میگیره
روز اول به خودم گفتم اینم مثل بقی
حالا کم کم میبینم کار دره بالا می گیره
پیری و معرکهگیری که میگن کار مویه
دفتر عمر دره صفحه پنجاه میگیره
هر که عاشق شده پنهون مکنه مثل اویه
که سوار شتره پشتشه دولا میگیره
#شعر_خوانی
#مشهدی
#عماد_خراسانی
#رشید_کاکاوند
ذره ذره دره عشقت تو دلم جا میگیره
روز اول به خودم گفتم اینم مثل بقی
حالا کم کم میبینم کار دره بالا می گیره
پیری و معرکهگیری که میگن کار مویه
دفتر عمر دره صفحه پنجاه میگیره
هر که عاشق شده پنهون مکنه مثل اویه
که سوار شتره پشتشه دولا میگیره
#شعر_خوانی
#مشهدی
#عماد_خراسانی
#رشید_کاکاوند
از خاک درت رخت اقامت نبرم
وز دست غمت جان به سلامت نبرم
بردار نقاب از خ و بنمای جمال
تا حسرت آن رخ به قیامت نبرم
#ابوسعید_ابوالخیر
وز دست غمت جان به سلامت نبرم
بردار نقاب از خ و بنمای جمال
تا حسرت آن رخ به قیامت نبرم
#ابوسعید_ابوالخیر
ای عشق عقل را تو پراکنده گوی کن
ای عشق نکتههای پریشانم آرزوست
ای باد خوش که از چمن عشق میرسی
بر من گذر که بوی گلستانم آرزوست
#مولانای_جان
ای عشق نکتههای پریشانم آرزوست
ای باد خوش که از چمن عشق میرسی
بر من گذر که بوی گلستانم آرزوست
#مولانای_جان
#شاه_نعمتالله_ولی
ما در طلبش هر سو
چون دیده همی گردیم
ما طالب و او مطلوب
وین طرفه که او با ماست
ما در طلبش هر سو
چون دیده همی گردیم
ما طالب و او مطلوب
وین طرفه که او با ماست
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎵 چشم بیمار
💠آواز :محمدرضا شجریان
💠تار :داریوش پیرنیاکان
💠نی :جمشید عندلیبی
💠تنبک :همایون شجریان
💠💠💠 آواز استاد جان شجریان
💠آواز :محمدرضا شجریان
💠تار :داریوش پیرنیاکان
💠نی :جمشید عندلیبی
💠تنبک :همایون شجریان
💠💠💠 آواز استاد جان شجریان
همان رنگ و همان روی
همان برگ و همان بار
همان خندهٔ خاموش در او خفته بسی راز
همان شرم و همان ناز
همان برگ سپید به مثل ژالهٔ ژاله به مثل اشک نگونسار
همان جلوه و رخسار
نه پژمرده شود هیچ
نه افسرده، که افسردگی روی
خورد آب ز پژمردگی دل
ولی در پس این چهره دلی نیست
گرش برگ و بری هست
ز آب و ز گلی نیست
هم از دور به بینش
به منظر بنشان و به نظاره بنشینش
ولی قصه ز امیدهایی که در او بسته دلت، هیچ مگویش
مبویش
که او بوی چنین قصه شنیدن نتواند
مبر دست به سویش
که در دست تو جز کاغذ رنگین ورقی چند، نماند
#مهدی_اخوان_ثالث
همان برگ و همان بار
همان خندهٔ خاموش در او خفته بسی راز
همان شرم و همان ناز
همان برگ سپید به مثل ژالهٔ ژاله به مثل اشک نگونسار
همان جلوه و رخسار
نه پژمرده شود هیچ
نه افسرده، که افسردگی روی
خورد آب ز پژمردگی دل
ولی در پس این چهره دلی نیست
گرش برگ و بری هست
ز آب و ز گلی نیست
هم از دور به بینش
به منظر بنشان و به نظاره بنشینش
ولی قصه ز امیدهایی که در او بسته دلت، هیچ مگویش
مبویش
که او بوی چنین قصه شنیدن نتواند
مبر دست به سویش
که در دست تو جز کاغذ رنگین ورقی چند، نماند
#مهدی_اخوان_ثالث