آن نور مبین که در جبین ما هست
وان ض یقین که در دل آگاهست
این جملهٔ نور بلکه نور همه نور
از نور محمد رسولالله است
#مولانا_رباعی
وان ض یقین که در دل آگاهست
این جملهٔ نور بلکه نور همه نور
از نور محمد رسولالله است
#مولانا_رباعی
.
ندای درونی هم میتواند پیامی از خدا باشد و هم پیامی از شیطان، چرا که هر دو در سینهی انسان در حال جدالاند. عمل انسان است که رقمزنندهی ماهیت آن نداست.
از کتابِ #نیایش
#مهاتما_گاندی
ندای درونی هم میتواند پیامی از خدا باشد و هم پیامی از شیطان، چرا که هر دو در سینهی انسان در حال جدالاند. عمل انسان است که رقمزنندهی ماهیت آن نداست.
از کتابِ #نیایش
#مهاتما_گاندی
Chashme To
Salar Aghili
تصنیفِ چشمِ تو
غزل: حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی
آواز: سالار_عقیلی
آهنگساز: حمید مُتَبَسِّم
غزل: حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی
آواز: سالار_عقیلی
آهنگساز: حمید مُتَبَسِّم
بی صبری ؛ یکی از موانع بزرگ سیر در وادی عشق
نداشتن صبر و تحمل کافی یکی از موانعی است که برخی را در سیر وادی عشق از راه باز می دارد.
بسیاری به محض ورود به وادی عشق ، انتظار دارند ره چندین ساله را در یک شب بپیمایند و در اصطلاح ساده تر یک شبه عارف واصل شوند. اما زحمت ها و بلی گفتن ها به بلایای حضرت محبوب و صبوری های فراوان می طلبد تا بلکه بواسطه کرم حضرت محبوب بابی از ابواب عشق به روی انسان باز شود.
چه عرفایی بودند که تمام عمرشان را روزه غذایی و روزه جسمی گرفته اند تا یک شب در عالم رویا حضرت محبوب به اینها رویی بنمایاند و واسطه همین اینها صبر است و صبر است و صبر.
همچنان که مولانا در باب صبر می فرماید :
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو صبر کن آنجا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند.
رقص طبيعي آدمي بحقيقت هنگامي است كه از جوهر خوف و حزن كه از نفس سر چشمه مي گيرد خلاص شود و به چشمه شادي كه در صحراي بي خودي جاريست برسد ، اين رقص بي اختيار صورت مي گيرد و بازتاب طبيعي هيجانات روح در عالم جسم است، چنانكه حركت خرقه و دامن به حركت جسم وابسته است.
مقالات
الهی_قمشه_ای
نداشتن صبر و تحمل کافی یکی از موانعی است که برخی را در سیر وادی عشق از راه باز می دارد.
بسیاری به محض ورود به وادی عشق ، انتظار دارند ره چندین ساله را در یک شب بپیمایند و در اصطلاح ساده تر یک شبه عارف واصل شوند. اما زحمت ها و بلی گفتن ها به بلایای حضرت محبوب و صبوری های فراوان می طلبد تا بلکه بواسطه کرم حضرت محبوب بابی از ابواب عشق به روی انسان باز شود.
چه عرفایی بودند که تمام عمرشان را روزه غذایی و روزه جسمی گرفته اند تا یک شب در عالم رویا حضرت محبوب به اینها رویی بنمایاند و واسطه همین اینها صبر است و صبر است و صبر.
همچنان که مولانا در باب صبر می فرماید :
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو صبر کن آنجا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند.
رقص طبيعي آدمي بحقيقت هنگامي است كه از جوهر خوف و حزن كه از نفس سر چشمه مي گيرد خلاص شود و به چشمه شادي كه در صحراي بي خودي جاريست برسد ، اين رقص بي اختيار صورت مي گيرد و بازتاب طبيعي هيجانات روح در عالم جسم است، چنانكه حركت خرقه و دامن به حركت جسم وابسته است.
مقالات
الهی_قمشه_ای
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کسی که تجلی "ذاتی" حق
در وی محقق شود,
خود را "حق" می بيند
و ديگر حق را نمی بیند.
همانند کسی که
تصوير خويش را در آيينه می نگرد
و ديگر خود را نمی بيند.
پس اگر تجلّی ذاتی رخ داد,
بنده تمام قيودش را از دست می دهد
و ديگر خود, حق می شود.
و در اينصورت حق آيينة انسان کامل است
و در حق مطالعة ذات خويش می کند
و انسان کامل نيز آيينة حق است
تا حق در وی مشاهدة کمالات خويش نمايد.
البته اين مقام والايی است که کسی جز
خاتم رسل و خاتم اوليای الهی(ص)
به آن نرسيده است.
قصص الحکم -
#تجلی_ذاتی
در وی محقق شود,
خود را "حق" می بيند
و ديگر حق را نمی بیند.
همانند کسی که
تصوير خويش را در آيينه می نگرد
و ديگر خود را نمی بيند.
پس اگر تجلّی ذاتی رخ داد,
بنده تمام قيودش را از دست می دهد
و ديگر خود, حق می شود.
و در اينصورت حق آيينة انسان کامل است
و در حق مطالعة ذات خويش می کند
و انسان کامل نيز آيينة حق است
تا حق در وی مشاهدة کمالات خويش نمايد.
البته اين مقام والايی است که کسی جز
خاتم رسل و خاتم اوليای الهی(ص)
به آن نرسيده است.
قصص الحکم -
#تجلی_ذاتی
در شناخت ظاهری و باطنی
حاصل همدیگر را نیک نیک میباید دیدن، و از اوصاف بد ونیک که در هر آدمی مستعارست، از آن گذشتن و در عین ذات او رفتن و نیک نیک دیدن که این اوصاف که مردم همدگر را بر می دهند، اوصاف اصلی ایشان نیست.
حکایتی گفته اند که شخصی گفت که: من فلان مرد را نیک میشناسم و نشان او بدهم. گفتند: فرما.
گفت: مُکاری (خرکچی) من بود. دو گاو سیاه داشت. اکنون همچنین بر این مثال است: خلق گویند که فلان دوست را دیدیم و می شناسیم، و هر نشان که دهند در حقیقت همچنان باشد که حکایت ((دو گاو سیاه)) داده باشد. آن نشان او نباشد، و آن نشان به هیچ کاری نیاید. اکنون از نیک و بد آدمی می باید گذشتن و فرو رفتن در ذات او که چه ذات و چه گوهر دارد که دیدن و دانستن آن است.
📚مقالات
فیه ما فیه
حاصل همدیگر را نیک نیک میباید دیدن، و از اوصاف بد ونیک که در هر آدمی مستعارست، از آن گذشتن و در عین ذات او رفتن و نیک نیک دیدن که این اوصاف که مردم همدگر را بر می دهند، اوصاف اصلی ایشان نیست.
حکایتی گفته اند که شخصی گفت که: من فلان مرد را نیک میشناسم و نشان او بدهم. گفتند: فرما.
گفت: مُکاری (خرکچی) من بود. دو گاو سیاه داشت. اکنون همچنین بر این مثال است: خلق گویند که فلان دوست را دیدیم و می شناسیم، و هر نشان که دهند در حقیقت همچنان باشد که حکایت ((دو گاو سیاه)) داده باشد. آن نشان او نباشد، و آن نشان به هیچ کاری نیاید. اکنون از نیک و بد آدمی می باید گذشتن و فرو رفتن در ذات او که چه ذات و چه گوهر دارد که دیدن و دانستن آن است.
📚مقالات
فیه ما فیه
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
چه نشینی ای قیامت بنمای سرو قامت
به خلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی
که نه امشب آن سماع است که دف خلاص یابد
به طپانچه ای و بربط برهد به گوشمالی
دگر آفتاب رویت منمای آسمان را
که قمر ز شرمساری بشکست چون هلالی
خط مشک بوی و خالت به مناسبت تو گویی
قلم غبار میرفت و فرو چکید خالی
تو هم این مگوی سعدی که نظر گناه باشد
گنه است برگرفتن نظر از چنین جمالی
#سعدی
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
چه نشینی ای قیامت بنمای سرو قامت
به خلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی
که نه امشب آن سماع است که دف خلاص یابد
به طپانچه ای و بربط برهد به گوشمالی
دگر آفتاب رویت منمای آسمان را
که قمر ز شرمساری بشکست چون هلالی
خط مشک بوی و خالت به مناسبت تو گویی
قلم غبار میرفت و فرو چکید خالی
تو هم این مگوی سعدی که نظر گناه باشد
گنه است برگرفتن نظر از چنین جمالی
#سعدی
حاجت به خونبها نبود چون تو میکُشی
مقتولِ خنجرِ تو شدن خونبهای ماست
ما را بدست خویش بکُش کان نوازش است
دشنام اگر ز لفظ تو باشد دعای ماست
#خواجوی_کرمانی
مقتولِ خنجرِ تو شدن خونبهای ماست
ما را بدست خویش بکُش کان نوازش است
دشنام اگر ز لفظ تو باشد دعای ماست
#خواجوی_کرمانی
Ey Yar Ghalat Kardi
Alireza Assar
قطعه《ای یار غلط کردی》
با صدای #علیرضا_عصار
ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی
از کار خود افتادی در کار دگر رفتی
صد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودم
ای خویش پسندیده هین بار دگر رفتی
#مولوی
با صدای #علیرضا_عصار
ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی
از کار خود افتادی در کار دگر رفتی
صد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودم
ای خویش پسندیده هین بار دگر رفتی
#مولوی
اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا
بستان ز من شرابی که قیامتست حقا
چه تفرج و تماشا که رسد ز جام اول
دومش نعوذبالله چه کنم صفت سوم را
غم و مصلحت نماند همه را فرود راند
پس از آن خدای داند که کجا کشد تماشا
تو اسیر بو و رنگی به مثال نقش سنگی
بجهی چو آب چشمه ز درون سنگ خارا
بده آن می رواقی هله ای کریم ساقی
چو چنان شوم بگویم سخن تو بیمحابا
قدحی گران به من ده به غلام خویشتن ده
بنگر که از خمارت نگران شدم به بالا
نگران شدم بدان سو که تو کردهای مرا خو
که روانه باد آن جو که روانه شد ز دریا
#مولانا
#غزل_شماره۱۶۵
بستان ز من شرابی که قیامتست حقا
چه تفرج و تماشا که رسد ز جام اول
دومش نعوذبالله چه کنم صفت سوم را
غم و مصلحت نماند همه را فرود راند
پس از آن خدای داند که کجا کشد تماشا
تو اسیر بو و رنگی به مثال نقش سنگی
بجهی چو آب چشمه ز درون سنگ خارا
بده آن می رواقی هله ای کریم ساقی
چو چنان شوم بگویم سخن تو بیمحابا
قدحی گران به من ده به غلام خویشتن ده
بنگر که از خمارت نگران شدم به بالا
نگران شدم بدان سو که تو کردهای مرا خو
که روانه باد آن جو که روانه شد ز دریا
#مولانا
#غزل_شماره۱۶۵
هر که از تن بگذرد جانش دهند
هر که جان درباخت جانانش دهند
هر که در سجن ریاضت سر کند
یوسفآسا مصر عرفانش دهند
هر که گردد مبتلای درد هجر
از وصال دوست درمانش دهند
هر که نفس بتصفت را بشکند
در دل آتش گلستانش دهند
هر که گردد نوح عشقش ناخدا
ایمنی از موج طوفانش دهند
#وحدت_کرمانشاهی
هر که جان درباخت جانانش دهند
هر که در سجن ریاضت سر کند
یوسفآسا مصر عرفانش دهند
هر که گردد مبتلای درد هجر
از وصال دوست درمانش دهند
هر که نفس بتصفت را بشکند
در دل آتش گلستانش دهند
هر که گردد نوح عشقش ناخدا
ایمنی از موج طوفانش دهند
#وحدت_کرمانشاهی
#سعدی » دیوان اشعار » غزلیات
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی میرسدت کبر و منی
مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی
مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی
من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی میرسدت کبر و منی
مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی
مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی
من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
زندگی هيچ چيز بزرگی ندارد.
زندگی پر است از چيزهای كوچك
اما اگر تو بداني كه چطور با اين چيزهاي كوچك خوش باشی
آنها را به چيزهاي بزرگ دگرگون خواهی كرد.
اشو
زندگی پر است از چيزهای كوچك
اما اگر تو بداني كه چطور با اين چيزهاي كوچك خوش باشی
آنها را به چيزهاي بزرگ دگرگون خواهی كرد.
اشو
کائنات شما را مجازات نمی کند.
برکت نمی بخشد و کنترل هم نمی کند.
کائنات فقط به ارتعاشی که از جانب شما
ارسال می شود پاسخ می دهند.
اشو
برکت نمی بخشد و کنترل هم نمی کند.
کائنات فقط به ارتعاشی که از جانب شما
ارسال می شود پاسخ می دهند.
اشو