صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب
چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب
به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر
چو در ولایت غربت دو همزبان غریب
روان دهد به سر انگشت دلنواز به ساز
که نبض مرده جهد چون مسیح بود طبیب
صفای باغچه قلهک است و از توچال
نسیم همره بوی قرنفل آید و طیب
به گرد آیه توحید گل صحیفه باغ
ز سبزه چون خط زنگار شاهدان تذهیب
دو شاهدند بهشتی بسوی ما نگران
به لعل و گونه گلگون بهشت لاله و سیب
چو دو فرشته الهام شعر و موسیقی
روان ما شود از هر نگاهشان تهذیب
مگر فروشده از بارگاه یزدانند
که بزم ما مرسادش ز اهرمن آسیب
صفای مجلس انس است شهریارا باش
که تا حبیب به ما ننگرد به چشم رقیب
شهریار
چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب
به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر
چو در ولایت غربت دو همزبان غریب
روان دهد به سر انگشت دلنواز به ساز
که نبض مرده جهد چون مسیح بود طبیب
صفای باغچه قلهک است و از توچال
نسیم همره بوی قرنفل آید و طیب
به گرد آیه توحید گل صحیفه باغ
ز سبزه چون خط زنگار شاهدان تذهیب
دو شاهدند بهشتی بسوی ما نگران
به لعل و گونه گلگون بهشت لاله و سیب
چو دو فرشته الهام شعر و موسیقی
روان ما شود از هر نگاهشان تهذیب
مگر فروشده از بارگاه یزدانند
که بزم ما مرسادش ز اهرمن آسیب
صفای مجلس انس است شهریارا باش
که تا حبیب به ما ننگرد به چشم رقیب
شهریار
از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید
چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست
آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت
آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اینجاست
شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق
پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست
هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
جائی که کند ناله عاشق اثر اینجاست
مهمان عزیزی که پی دیدن رویش
همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاست
ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش
آی بیخبر آخر چه نشستی خبر اینجاست
ای عاشق روی قمر ای ایرج ناکام
برخیز که باز آن بت بیداد گر اینجاست
آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود
بازآمده چون فتنه دور قمر اینجاست
ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید
کامشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست
شهریار
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید
چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست
آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت
آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اینجاست
شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق
پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست
هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
جائی که کند ناله عاشق اثر اینجاست
مهمان عزیزی که پی دیدن رویش
همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاست
ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش
آی بیخبر آخر چه نشستی خبر اینجاست
ای عاشق روی قمر ای ایرج ناکام
برخیز که باز آن بت بیداد گر اینجاست
آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود
بازآمده چون فتنه دور قمر اینجاست
ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید
کامشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست
شهریار
بر درختی کاشیانِ مُرغِ توست
شاخ مَشکَن، مُرغ را پَرّان مَکُن
جمع و شمع خویش را بَرهَم مَزَن
دشمنان را کور کُن، شادان مَکُن
#غزل_مولانا
شاخ مَشکَن، مُرغ را پَرّان مَکُن
جمع و شمع خویش را بَرهَم مَزَن
دشمنان را کور کُن، شادان مَکُن
#غزل_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مستند Double Journey
با صدای ایرنه ژاکوب
در تاریخ دوم مرداد ۱۳۱۸، یک گردشگر سوئیسی به نام آلامایارد از میان آتش جنگ جهانی دوم با ماشین سواری خود، به ایران آمد و با دوربینی که زیر لباسش پنهان کرده بود، اولین فیلم رنگی از حرم امامرضا(ع) را ثبت کرد
با صدای ایرنه ژاکوب
در تاریخ دوم مرداد ۱۳۱۸، یک گردشگر سوئیسی به نام آلامایارد از میان آتش جنگ جهانی دوم با ماشین سواری خود، به ایران آمد و با دوربینی که زیر لباسش پنهان کرده بود، اولین فیلم رنگی از حرم امامرضا(ع) را ثبت کرد
" زین سبب نبود ولی را اعتراض
هر چه بستاند فرستد اعتیاض
گر بسوزد باغت انگورت دهد
در میان ماتمی سورت دهد "
#مثنوی_مولانا
دفتر سوم ص۱۸۷۲
* از آن سبب اعتراض بر ولی نعمت شایسته
نیست که او هر چه بگیرد، در عوض چیزِ
دیگری عطا می کند.
اگر در مثال باغت را بسوزاند، از جای دیگری
روزی ات می دهد و اگر مصیبتی رسد،
به شادیِ دیگری جبران می کند...
هر چه بستاند فرستد اعتیاض
گر بسوزد باغت انگورت دهد
در میان ماتمی سورت دهد "
#مثنوی_مولانا
دفتر سوم ص۱۸۷۲
* از آن سبب اعتراض بر ولی نعمت شایسته
نیست که او هر چه بگیرد، در عوض چیزِ
دیگری عطا می کند.
اگر در مثال باغت را بسوزاند، از جای دیگری
روزی ات می دهد و اگر مصیبتی رسد،
به شادیِ دیگری جبران می کند...
جهان رنگ و بو فهمیدنی هست
درین وادی بسی گل چیدنی هست
ولی چشم از درون خود نبندی
که در جان تو چیزی دیدنی هست
#اقبال_لاهوری
درین وادی بسی گل چیدنی هست
ولی چشم از درون خود نبندی
که در جان تو چیزی دیدنی هست
#اقبال_لاهوری
فیه ما فیه.
خوف و رجا
یکی سؤال کرد که: چون ما خیر کنیم وعمل صالح کنیم، اگر از خدا امیدوار باشیم و متوقع خیر باشیم و جزا، ما را آن زیان دارد یا نی؟
فرمود: ای والله امید باید داشتن، وایمان همین خوف و رجاست. یکی مرا پرسید که: رجا خود خوش است، خوف چیست؟
گفتم: تو مرا خوفی بنما بی رجا یا رجایی بنما بی خوف، چون از هم جدا نیستند، چون می پرسی؟ مثلا یکی گندم کارید، رجا دارد البته که گندم برآید و در ضمن آن هم خایفست که مبادا مانعی و آفتی پیش آید.
پس معلوم شد که رجا بی خوف نیست و هرگز نتوان تصور کردن خوف بی رجا، یا رجا بی خوف.
اکنون اگر امید وار باشد و متوقع جزا و احسان، قطعا در آن کار گرم تر و مجّدتر باشد، آن توقع پَر اوست. هرچند پَرش قوی تر پروازش بیشتر، و اگر نا امید باشد، کاهل گردد و از او دیگر خیر و بندگی نیاید، همچنانکه بیمار داروی تلخ می خورد، و ده لذت شیرین را ترک می کند.
اگر اورا امید صحت نباشد این را کی تواند تحمل کردن؟
خوف و رجا
یکی سؤال کرد که: چون ما خیر کنیم وعمل صالح کنیم، اگر از خدا امیدوار باشیم و متوقع خیر باشیم و جزا، ما را آن زیان دارد یا نی؟
فرمود: ای والله امید باید داشتن، وایمان همین خوف و رجاست. یکی مرا پرسید که: رجا خود خوش است، خوف چیست؟
گفتم: تو مرا خوفی بنما بی رجا یا رجایی بنما بی خوف، چون از هم جدا نیستند، چون می پرسی؟ مثلا یکی گندم کارید، رجا دارد البته که گندم برآید و در ضمن آن هم خایفست که مبادا مانعی و آفتی پیش آید.
پس معلوم شد که رجا بی خوف نیست و هرگز نتوان تصور کردن خوف بی رجا، یا رجا بی خوف.
اکنون اگر امید وار باشد و متوقع جزا و احسان، قطعا در آن کار گرم تر و مجّدتر باشد، آن توقع پَر اوست. هرچند پَرش قوی تر پروازش بیشتر، و اگر نا امید باشد، کاهل گردد و از او دیگر خیر و بندگی نیاید، همچنانکه بیمار داروی تلخ می خورد، و ده لذت شیرین را ترک می کند.
اگر اورا امید صحت نباشد این را کی تواند تحمل کردن؟
هو
ای دل آن زلف ز کف برده قرار من و تو
شود آشفته از این پس همه کار من و تو
شد قرار این که دگر در پی خوبان نرویم
آخر ای دل چه شد آن عهد و قرار من و تو
سر کویی که محال است رسد پای خیال
مشکل آنجا فتد ای باد گذار من و تو
شِکوه از خار تو داری و من از جور رقیب
بلبلا نیست عبث نالهی زار من و تو
ناز کن ناز نگارا که دهم جان به نیاز
زانکه در عشق جز این نیست شعار من و تو
در خمار از می حُسنی تو من از می عشق
کو شرابی که کند دفع خمار من و تو
کی رسیم ای دل گمگشته به سر منزل عشق
که فتادهست در این مرحله بار من و تو
فرصت شیرازی
ای دل آن زلف ز کف برده قرار من و تو
شود آشفته از این پس همه کار من و تو
شد قرار این که دگر در پی خوبان نرویم
آخر ای دل چه شد آن عهد و قرار من و تو
سر کویی که محال است رسد پای خیال
مشکل آنجا فتد ای باد گذار من و تو
شِکوه از خار تو داری و من از جور رقیب
بلبلا نیست عبث نالهی زار من و تو
ناز کن ناز نگارا که دهم جان به نیاز
زانکه در عشق جز این نیست شعار من و تو
در خمار از می حُسنی تو من از می عشق
کو شرابی که کند دفع خمار من و تو
کی رسیم ای دل گمگشته به سر منزل عشق
که فتادهست در این مرحله بار من و تو
فرصت شیرازی
مي پنداری كه آن كس كه لذت بر گيرد
حسرت او كمتر باشد؟
حقا كه حسرت او بيشتر باشد، زيرا كه با اين عالم بيشتر خو كرده باشد.
آنچه در شرح عذاب گور گفته اند از روی صورت و مثال، من از روی معنی با تو بيان كردم
#مقالات_شمس
حسرت او كمتر باشد؟
حقا كه حسرت او بيشتر باشد، زيرا كه با اين عالم بيشتر خو كرده باشد.
آنچه در شرح عذاب گور گفته اند از روی صورت و مثال، من از روی معنی با تو بيان كردم
#مقالات_شمس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎞قسمتی از کنسرت تورنتو ۲۰۰۵
💠اساتید :
محمدرضا شجریان
کیهان کلهر
💠💠💠 آواز استادجان شجریان
💠اساتید :
محمدرضا شجریان
کیهان کلهر
💠💠💠 آواز استادجان شجریان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔰 #روایت_پدر_و_پسر
هست دل عاشقان همچو تنوری به تاب
چون به تنور آمدی جز که ز آذر مپرس
#مولانا
🔶🔹 محمدرضا #شجریان : کنسرت #افتخار_آفاق ، گوشهی مخالف سهگاه
🔶🔹 #همایون_شجریان : آلبوم #ای_جان_جان_بی_من_مرو ، گوشهی عراق ماهور
🔸🔹🔸
🎼 آواز استاد جان شجریان 🎼
هست دل عاشقان همچو تنوری به تاب
چون به تنور آمدی جز که ز آذر مپرس
#مولانا
🔶🔹 محمدرضا #شجریان : کنسرت #افتخار_آفاق ، گوشهی مخالف سهگاه
🔶🔹 #همایون_شجریان : آلبوم #ای_جان_جان_بی_من_مرو ، گوشهی عراق ماهور
🔸🔹🔸
🎼 آواز استاد جان شجریان 🎼
اشک غماز | اجرای خصوصی بیات اصفهان
Mohammad Reza Shajarian
از چرخ به هر گونه همیدار امید
وز گردش روزگار میلرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید
#حافظ
وز گردش روزگار میلرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید
#حافظ
نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟
سایه برداشت ز من مهر تو ناگاه چرا؟
گر منم دور ز روی تو، دل من با توست
نیستی هیچ، ز حال دلم آگاه چرا؟
#سلمان_ساوجی
سایه برداشت ز من مهر تو ناگاه چرا؟
گر منم دور ز روی تو، دل من با توست
نیستی هیچ، ز حال دلم آگاه چرا؟
#سلمان_ساوجی
يادگار عشـــق داغی در دل ديوانه ماند
شمع رفت از انجمن،خاكستر پروانه ماند
گريهام در دل گره شد،نالهام بر لب شكست
وای بر قفلی كه مفتاحـــش درون خانه ماند
#صائب_تبریزی
شمع رفت از انجمن،خاكستر پروانه ماند
گريهام در دل گره شد،نالهام بر لب شكست
وای بر قفلی كه مفتاحـــش درون خانه ماند
#صائب_تبریزی
دانمت آستین چرا پیشِ جمال میبری
رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری
آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم
سیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری
روی به خاک مینهم گر تو هلاک میکنی
دست به بند میدهم گر تو اسیر میبری
گفتم اگر نبینمت مهر فرامشم شود
میروی و مقابلی؛ غایب و در تصوری!
جان بدهند و در زمان زنده شوند عاشقان
گر بُکشی و بعد از آن بر سر کُشته بگذری...
سعدی
رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری
آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم
سیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری
روی به خاک مینهم گر تو هلاک میکنی
دست به بند میدهم گر تو اسیر میبری
گفتم اگر نبینمت مهر فرامشم شود
میروی و مقابلی؛ غایب و در تصوری!
جان بدهند و در زمان زنده شوند عاشقان
گر بُکشی و بعد از آن بر سر کُشته بگذری...
سعدی
سحر که باد صبا از رخش نقاب گرفت
دو دست صبح به روی خود آفتاب گرفت
یکی هزار شد امید، خاکساران را
ز بوسه ای که لب بام از آفتاب گرفت
#صائب_تبریزی
دو دست صبح به روی خود آفتاب گرفت
یکی هزار شد امید، خاکساران را
ز بوسه ای که لب بام از آفتاب گرفت
#صائب_تبریزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میوزم، میبارم، میتابم.
آسمانم
ستارگان و زمین،
و گندمِ عطرآگینی که دانه میبندد
رقصان
در جانِ سبزِ خویش.
#احمد_شاملو
آسمانم
ستارگان و زمین،
و گندمِ عطرآگینی که دانه میبندد
رقصان
در جانِ سبزِ خویش.
#احمد_شاملو