ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن
خال و خط تو مرکز حسن و مدار حسن
در چشم پرخمار تو پنهان فسون سحر
در زلف بیقرار تو پیدا قرار حسن
ماهی نتافت همچو تو از برج نیکویی
سروی نخاست چون قدت از جویبار حسن
خرم شد از مَلاحت تو عهد دلبری
فرخ شد از لطافت تو روزگار حسن
از دام زلف و دانه خال تو در جهان
یک مرغ دل نماند نگشته شکار حسن
دایم به لطف ، دایه طبع از میان جان
میپرورد به ناز تو را در کنار حسن
گرد لبت بنفشه از آن تازه و تر است
کآب حیات میخورد از جویبار حسن
حافظ طمع برید که بیند نظیر تو
دیار نیست جز رخت اندر دیار حسن
#حضرت_حافظ
خال و خط تو مرکز حسن و مدار حسن
در چشم پرخمار تو پنهان فسون سحر
در زلف بیقرار تو پیدا قرار حسن
ماهی نتافت همچو تو از برج نیکویی
سروی نخاست چون قدت از جویبار حسن
خرم شد از مَلاحت تو عهد دلبری
فرخ شد از لطافت تو روزگار حسن
از دام زلف و دانه خال تو در جهان
یک مرغ دل نماند نگشته شکار حسن
دایم به لطف ، دایه طبع از میان جان
میپرورد به ناز تو را در کنار حسن
گرد لبت بنفشه از آن تازه و تر است
کآب حیات میخورد از جویبار حسن
حافظ طمع برید که بیند نظیر تو
دیار نیست جز رخت اندر دیار حسن
#حضرت_حافظ
باید که به خدا بازگردد، چشم باز کند، گوش باز کند، و با مردان خدای روی آرد، خودپرستی رها کند، که خداپرستی آن است که خودپرستی رها کنی.
آخر پیر است در دین، از آن گرم ترک میبایست.
شمس تبریزی
آخر پیر است در دین، از آن گرم ترک میبایست.
شمس تبریزی
نوبهارا جان مایی جانها را تازه کن
باغها را بشکفان و کشتها را تازه کن
گل جمال افروختهست و مرغ قول آموختهست
بی صبا جنبش ندارند هین صبا را تازه کن
نرگس آمد سوی بلبل خفته چشمک می زند
کاندرآ اندر نوا عشق و هوا را تازه کن
#مولانا
باغها را بشکفان و کشتها را تازه کن
گل جمال افروختهست و مرغ قول آموختهست
بی صبا جنبش ندارند هین صبا را تازه کن
نرگس آمد سوی بلبل خفته چشمک می زند
کاندرآ اندر نوا عشق و هوا را تازه کن
#مولانا
برای درک رشد کردن، کافیست به یک درخت نگاه کنی. هنگامی که درخت رشد میکند، ریشههایش در عمق پیش میروند. اینجا تعادل برقرار است: هر چه درخت بلندتر شود، ریشههایش عمیقتر میشوند.
رشد کردن یعنی اینکه در عمق وجودت فرو روی، جایی که ریشههایت قرار دارند.
#اشو
رشد کردن یعنی اینکه در عمق وجودت فرو روی، جایی که ریشههایت قرار دارند.
#اشو
سحرخیزا می بنشسته درده
ز پسته بوسهٔ سر بسته در ده
برآور های و هویی همچو مستان
ز نقد عمر داد وقت بستان
میی در ده که جمله سر براهیم
که مهمان جهان از دیرگاهیم
#عطار
ز پسته بوسهٔ سر بسته در ده
برآور های و هویی همچو مستان
ز نقد عمر داد وقت بستان
میی در ده که جمله سر براهیم
که مهمان جهان از دیرگاهیم
#عطار
در عشق، خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست، پرتوِ رویِ حبیب هست
#حافظ
خانقاه: عبادتگاه صوفیان
خرابات: میخانه، عشرتکده
هر جا که هست، پرتوِ رویِ حبیب هست
#حافظ
خانقاه: عبادتگاه صوفیان
خرابات: میخانه، عشرتکده
دلم چون آبله دارد دگر عشق فدا بر کف
مگر از جان به سیر آمد دلم کش باز میخارد
مرا گوید بیازارم اگر جان در غمم ندهی
چگویی جان بدان ارزد که او از من بیازارد
#انوری
مگر از جان به سیر آمد دلم کش باز میخارد
مرا گوید بیازارم اگر جان در غمم ندهی
چگویی جان بدان ارزد که او از من بیازارد
#انوری
آبنوسم در بُن دریا نشینم با صدف
خس نٖیَم تا بر سر آیم، کف بود همتای من
#خاقانی
آبنوس: چوب سخت و سنگینی که در آب فرو می رود
خس نٖیَم تا بر سر آیم، کف بود همتای من
#خاقانی
آبنوس: چوب سخت و سنگینی که در آب فرو می رود
Tasnife Man Che Danam
Shahram Nazeri-Saz.Sookhte.Com
آواز استاد_ناظری
غزل ۱۵۱۷
دیوان_شمس_حضرت_مولانا
چنین_مجنون_چرایی
غزل ۱۵۱۷
دیوان_شمس_حضرت_مولانا
چنین_مجنون_چرایی
شاه دلم گدا مکش، من شده ام گدای تو
گرچه ستم کنی به من ، جان و تنم فدای تو
مهرتو از وجود من ، با غم دل نمی رود
مهر منت به دل نشد ، هر چه کنم برای تو
از همه کس گذر کنم ، از تو گذر نمیشود
مشکل تو وفای من، مشکل من جفای تو
کن نظری که تشنه ام ، بهر وصال عشق تو
من نکنم نظر به کس ، جز رخ دلربای تو
جان من و جهان من ، روی سپید تو شد ست
عاقبتم چنین شود ، مرگ من و بقای تو
از تو برآید از دلم ، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو ، تا که شوم فنای تو
دست ز تو نمی کشم ، تا که وصال من دهی
هرچه کنی بکن به من ، راضی ام از رضای تو
#علی_حیدری✅✅✅
#کتاب_بوی_نور
#از_مولانا_نیست❌❌❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_مولانا_منتشر_شده
گرچه ستم کنی به من ، جان و تنم فدای تو
مهرتو از وجود من ، با غم دل نمی رود
مهر منت به دل نشد ، هر چه کنم برای تو
از همه کس گذر کنم ، از تو گذر نمیشود
مشکل تو وفای من، مشکل من جفای تو
کن نظری که تشنه ام ، بهر وصال عشق تو
من نکنم نظر به کس ، جز رخ دلربای تو
جان من و جهان من ، روی سپید تو شد ست
عاقبتم چنین شود ، مرگ من و بقای تو
از تو برآید از دلم ، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو ، تا که شوم فنای تو
دست ز تو نمی کشم ، تا که وصال من دهی
هرچه کنی بکن به من ، راضی ام از رضای تو
#علی_حیدری✅✅✅
#کتاب_بوی_نور
#از_مولانا_نیست❌❌❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_مولانا_منتشر_شده