چون بمیرم ،ای نمیدانم که!
باران کُن مرا
در مسیر خویشتن از
رهسپاران کن مرا...
مُشتِ خاکم را
به پابوسِ شقایق ها ببر
وین چنین، چشم و چراغ
نوبهاران کُن مرا...
زآتشم شور و شراری
در دلِ عشاق نه
زین قِبَل دلگرمیِ
انبوه یاران کُن مرا...
خوش ندارم زیر سنگی
جاودان خفتن خموش
هرچه خواهی کُن ولی از
رهسپاران کُن مرا...
#شفیعی_کدکنی
باران کُن مرا
در مسیر خویشتن از
رهسپاران کن مرا...
مُشتِ خاکم را
به پابوسِ شقایق ها ببر
وین چنین، چشم و چراغ
نوبهاران کُن مرا...
زآتشم شور و شراری
در دلِ عشاق نه
زین قِبَل دلگرمیِ
انبوه یاران کُن مرا...
خوش ندارم زیر سنگی
جاودان خفتن خموش
هرچه خواهی کُن ولی از
رهسپاران کُن مرا...
#شفیعی_کدکنی
.
دیدهها شب فراز باید کرد
روز شد،دیده باز باید کرد...
جامه عمر را ز آب حیات
چون خضر خوش طراز باید کرد
با گل و خار ساختن مردیست
مرد را ساز ساز باید کرد
#مولانا از غزل ۹۷۰
"ساز دلتون به مهر و لبخند کوک باد"
"و نغمه های شادمان"
دیدهها شب فراز باید کرد
روز شد،دیده باز باید کرد...
جامه عمر را ز آب حیات
چون خضر خوش طراز باید کرد
با گل و خار ساختن مردیست
مرد را ساز ساز باید کرد
#مولانا از غزل ۹۷۰
"ساز دلتون به مهر و لبخند کوک باد"
"و نغمه های شادمان"
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وصل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا
هرچند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا
#ابوسعید ابالخیر رباعی ۳
دردانه کجا حوصله مور کجا
هرچند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا
#ابوسعید ابالخیر رباعی ۳
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پیش آر نوشانوش را از بیخ برکن هوش را
آن عیش بیروپوش را از بند هستی برگشا
در مجلس ما سرخوش آ برقع ز چهره برگشا
زان سان که اول آمدی ای یفعل الله ما یشا
دیوانگان جسته بین از بند هستی رسته بین
در بیدلی دل بسته بین کاین دل بود دام بلا
زوتر بیا هین دیر شد دل زین ولایت سیر شد
مستش کن و بازش رهان زین گفتن زوتر بیا
مولانا
آن عیش بیروپوش را از بند هستی برگشا
در مجلس ما سرخوش آ برقع ز چهره برگشا
زان سان که اول آمدی ای یفعل الله ما یشا
دیوانگان جسته بین از بند هستی رسته بین
در بیدلی دل بسته بین کاین دل بود دام بلا
زوتر بیا هین دیر شد دل زین ولایت سیر شد
مستش کن و بازش رهان زین گفتن زوتر بیا
مولانا
زمانه
سما آوا
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره ی تو حجت موجه ماست
حافظ
جمال چهره ی تو حجت موجه ماست
حافظ
رویش عشق
سرآغاز کتاب من و توست
گوش کن این صدای دل یک بلبل مست
در تمنای گلی است
که به او میگوید
تا ابد
لحظه به لحظه دل من
با همه مستی و شیدایی و عشق همه تقدیم تو باد
#جعلی
#اخوان_ثالث
سرآغاز کتاب من و توست
گوش کن این صدای دل یک بلبل مست
در تمنای گلی است
که به او میگوید
تا ابد
لحظه به لحظه دل من
با همه مستی و شیدایی و عشق همه تقدیم تو باد
#جعلی
#اخوان_ثالث
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کشان کشان تو مرا کی بکشانی به نور
نشان بده تو مرا تا که نخفتم به گور
نگو روم نگو تا جان بنیوفتد شمر
بیا و تا که شوم از نفست چون بهار
امان بده که نفس تازه کنم جان جان
جوان بده که رود پیر ز جانم دوان
روح دمم که شوم از تن خاکم جدا
#محسن_چاووشی
#حضرت_مولانا
#سماع
نشان بده تو مرا تا که نخفتم به گور
نگو روم نگو تا جان بنیوفتد شمر
بیا و تا که شوم از نفست چون بهار
امان بده که نفس تازه کنم جان جان
جوان بده که رود پیر ز جانم دوان
روح دمم که شوم از تن خاکم جدا
#محسن_چاووشی
#حضرت_مولانا
#سماع
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
#حافظ
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سر رشتهٔ شادیست خیال خوش تو
سرمایهٔ گرمیست مها آتش تو
هرگاه که خوشدلی سر از ما بکشد
رامش کند آن زلف خوش سرکش تو
#مولانا
سرمایهٔ گرمیست مها آتش تو
هرگاه که خوشدلی سر از ما بکشد
رامش کند آن زلف خوش سرکش تو
#مولانا
مرا در همه عالم یک دوست باشد، او را بیمراد کنم؟ بشنوم مرادِ او نکنم؟ شما دوست من نیستید که شما از کجا و دوستی من از کجا؟
الا از برکاتِ مولاناست هر که از من کلمهای میشنود.
#شمس_تبريزى
الا از برکاتِ مولاناست هر که از من کلمهای میشنود.
#شمس_تبريزى
ديدم به خواب خوش که به دستم پياله بود
تعبير رفت و کار به دولت حواله بود
چهل سال رنج و غصه کشيديم و عاقبت
تدبير ما به دست شراب دوساله بود
آن نافه مراد که میخواستم ز بخت
در چين زلف آن بت مشکين کلاله بود
از دست برده بود خمار غمم سحر
دولت مساعد آمد و می در پياله بود
بر آستان ميکده خون میخورم مدام
روزی ما ز خوان قدر اين نواله بود
هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچيد
در رهگذار باد نگهبان لاله بود
بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح
آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود
ديديم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
يک بيت از اين قصيده به از صد رساله بود
آن شاه تندحمله که خورشيد شيرگير
پيشش به روز معرکه کمتر غزاله بود
حافظ
تعبير رفت و کار به دولت حواله بود
چهل سال رنج و غصه کشيديم و عاقبت
تدبير ما به دست شراب دوساله بود
آن نافه مراد که میخواستم ز بخت
در چين زلف آن بت مشکين کلاله بود
از دست برده بود خمار غمم سحر
دولت مساعد آمد و می در پياله بود
بر آستان ميکده خون میخورم مدام
روزی ما ز خوان قدر اين نواله بود
هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچيد
در رهگذار باد نگهبان لاله بود
بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح
آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود
ديديم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
يک بيت از اين قصيده به از صد رساله بود
آن شاه تندحمله که خورشيد شيرگير
پيشش به روز معرکه کمتر غزاله بود
حافظ