معرفی عارفان
1.23K subscribers
33.8K photos
12.3K videos
3.21K files
2.76K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
آن یار طلب کن
که تو را باشد و بس
معشوقه‌ی صدهزار کس را چه کنی ...

#ابوسعید_ابوالخیر
فریاد ز دست فلک آینه گون
کز جور و جفای او جگر دارم خون

روزی به هزار غم به شب می‌آرم
تا خود فلک از پرده‌چه آرد بیرون


#ابوسعید_ابوالخیر
در راه یگانگی نه کفرست و نه دین
یک گام زخود برون نه و راه ببین

ای جان جهان تو راه اسلام گزین
با مار سیه نشین و با ما منشین

#ابوسعید_ابوالخیر
.
در درگه ما دوستی یک دله کن
هر چیز که غیر ماست آنرا یله کن

یک صبح به اخلاص بیا بر دَرِ ما
گر کار تو بر نیامد آنگه گله کن

#ابوسعید_ابوالخیر
ای خاک نشین درگه قدر تو ماه
دست هوس از دامن وصلت کوتاه

در کوی تو زان خانه گرفتم که مباد
آزرده شود خیالت از دوری راه

#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۶۰۰
گر کار تو نیکست به تدبیر تو نیست
ور نیز بدست هم ز تقصیر تو نیست

تسلیم و رضا پیشه کن و شاد بزی
چون نیک و بد جهان به تقدیر تو نیست

#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۱۵۰
《 هو 》

خداوندا

هر چه از ما به تو برسد
استغفرالله

و هر چه از تو به ما میرسد
الحمدلله.

حضرت #ابوسعید ابوالخیر
خداوندا

هر چه از ما به تو برسد
استغفرالله

و هر چه از تو به ما میرسد
الحمدلله.

حضرت #ابوسعید ابوالخیر
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانهٔ عشق تو سر از پا نشناخت

هر کس به تو ره یافت ز خود گم گردید
آنکس که ترا شناخت خود را نشناخت

#ابوسعید_ابوالخیر
گر پاره کنی مرا ز سر تا به قدم
موجود شوم ز عشق تو من ز عدم

جانی دارم ز عشق تو کرده رقم
خواهیش به شادی کش و خواهیش به غم

#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۴۱۰
اےدل چو فــراق یاردیدے؛ خون شــو
وےدیده موافقت بڪن؛ جیحون شــو
اے جاان؛ تُـــــــــــوعزیزتر نه‌اے از یارم
بی یار نخواهمت؛ ز تن بیــــــرون شــو

#ابوسعید_ابوالخیر
زنار پرست زلف عنبر بویت
محراب نشین گوشهٔ ابرویت

یا رب تو چه کعبه‌ای که باشد شب و روز
روی دل کافر و مسلمان سویت

#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷
گر درویشی مکن تصرف در هیچ
نه شادی کن بهیچ و نه غم خور هیچ

خرسند بدان باش که در ملک خدای
در دنیی و آخرت نباشی بر هیچ

#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۱۷۹
قومی که حقست قبلهٔ همتشان
تا سر داری مکش سر از خدمتشان

آنرا که چشیده زهر آفاق زدهر
خاصیت تریاق دهد صحبتشان

#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۵۱۷
دل جز ره عشق تو نپوید هرگز
جان جز سخن عشق نگوید هرگز

صحرای دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کسی در آن نروید هرگز

#ابوسعید_ابوالخیر
دنیا نسزد ازو مشوش بودن
از سوز غمش دمی در آتش بودن

ما هیچ و جهان هیچ و غم و شادی هیچ
خوش نیست برای هیچ ناخوش بودن

#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۵۳۲
گر خلق چنانکه من منم دانندم
همچون سگ ز در بدر رانندم

ور زانکه درون برون بگردانندم
مستوجب آنم که بسوزانندم

#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۴۳۰
عمری به هوس باد هوی پیمودم
در هر کاری خون جگر پالودم

در هر چه زدم دست زغم فرسودم
دست از همه باز داشتم آسودم

#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۴۳۲
.

دل جای تو شد و گر نه پر خون کنمش
در دیده تویی و گر نه جیحون کنمش

امید وصال تست جان را ورنه
از تن به هزار حیله بیرون کنمش

#ابوسعید_ابوالخیر
روزی شیخ ابوسعید از راهی می‌گذشت، جمعی از کنّاسان را دید که مبرز پاک می‌کردند و فضولات انسانی را با مشک حمل می‌کردند تا در بوستان‌ها به عنوان کود مورد استفاده قرار گیرد.
ابوسعید مدتی در آن مکان اطراق کرد، اما مریدان به سرعت از محل دور شدند تا شامه آنها آزرده نشود. مریدان از شیخ پرسیدند که چرا در آن محل توقف کرده‌ای؟
ابوسعید در پاسخ آنان گفت: این فضولات با ما سخن می‌گفتند، می‌گفتند که ما روز قبل طعام‌های لذید و خوشبو بودیم، میوه بودیم در دکان میوه فروش، انواع شیرینی بودیم در دکان قنادی، آن قدر جذاب و دلربا بودیم که شما انسان‌ها نقدینگی خود را نثار ما کردید ما یک شب مهمان شما بودیم که بدین روز افتادیم. ای آدمی، خود را بشناس!

#ابوسعید_ابوالخیر