از عهد مگو که او نه بر پای منست
چون زلف تو عهد من شکن در شکن است
زان بند شکن مگو که اندر لب تست
یا زان آتش که از لبت در دهن است
#مولانای_جان
چون زلف تو عهد من شکن در شکن است
زان بند شکن مگو که اندر لب تست
یا زان آتش که از لبت در دهن است
#مولانای_جان
در گــل بــمــانــده پــاے دل جــان مــیــدهم چــه جــاے دلــ
وز آتــش ســوداے دل اے واے دل اے واے مــا
#مــولــانــا
وز آتــش ســوداے دل اے واے دل اے واے مــا
#مــولــانــا
ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند
شهریار
چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند
شهریار
هر روز به نو بر آید آن دلبر عشق
در گردن ما در افکند دفتر عشق
این خار از آن نهاد حق بردر عشق
تا دور شود هر که ندارد سر عشق
#مولانای_جان
در گردن ما در افکند دفتر عشق
این خار از آن نهاد حق بردر عشق
تا دور شود هر که ندارد سر عشق
#مولانای_جان
بهر دردی که درمانم همان دردم دوا باشد
که هم درمان من در دست و هم در دست درمانم
خواجوی_کرمانی
شبتون بعشق ❤️
که هم درمان من در دست و هم در دست درمانم
خواجوی_کرمانی
شبتون بعشق ❤️
سر رشته دولت ای برادر به کف آر
وین عمر گرامی به خسارت مگذار
دایم همه جا با همه کس در همه کار
میدار نهفته چشم دل جانب یار
#ابوسعید_ابوالخیر
وین عمر گرامی به خسارت مگذار
دایم همه جا با همه کس در همه کار
میدار نهفته چشم دل جانب یار
#ابوسعید_ابوالخیر
Door Shodi @MuSic1Online
Shadmehr Aghili @MuSic1Online
دور شدی
شادمهر عقیلی
شادمهر عقیلی
DelAhangaan
لیلا فروهر _ حقته
⫸ خواننده #لیلا_فروهر
حقته ...
شعر : #پاکسیما
آهنگ #شادمهر_عقیلی
اگه دوست ندارم حقته
هرچی به زورت بیارم حقته
حقته ...
شعر : #پاکسیما
آهنگ #شادمهر_عقیلی
اگه دوست ندارم حقته
هرچی به زورت بیارم حقته
ما عاشق عشقیم و مسلمان دگر است
ما مور ضعیفیم و سلیمان دگر است
از ما رخ زرد و جگر پاره طلب
بازارچهٔ قصب فروشان دگر است
#مولانای_جان
ما مور ضعیفیم و سلیمان دگر است
از ما رخ زرد و جگر پاره طلب
بازارچهٔ قصب فروشان دگر است
#مولانای_جان
مر وصل ترا هزار صاحب هوس است
تا خود به وصال تو که را دسترس است
آن کس که بیافت راحتی یافت تمام
وانکس که نیافت رنج نایافت بس است
#مولانای_جان
تا خود به وصال تو که را دسترس است
آن کس که بیافت راحتی یافت تمام
وانکس که نیافت رنج نایافت بس است
#مولانای_جان
سِرّيست مرا با تو که اغيار نداند
کاسرار میِ عشقِ تو هشيار نداند
در دايره ی عشق هر آنکس که نهد پای
از شوق خَطت نقطه ز پرگار نداند
#خواجوی_کرمانی
۱۷ دیماه روز بزرگداشت خواجوی کرمانی
♡
کاسرار میِ عشقِ تو هشيار نداند
در دايره ی عشق هر آنکس که نهد پای
از شوق خَطت نقطه ز پرگار نداند
#خواجوی_کرمانی
۱۷ دیماه روز بزرگداشت خواجوی کرمانی
♡
" جمله خلقان سخره ی اندیشه اند
زان سبب خسته دل و غم پیشه اند"
#مثنوی_مولانا دفتردوم
📘مردم بیشتر تحت تآثیر خیالات و توهمات خود هستند و بدین سبب به غم و ناراحتی مبتلا می
زان سبب خسته دل و غم پیشه اند"
#مثنوی_مولانا دفتردوم
📘مردم بیشتر تحت تآثیر خیالات و توهمات خود هستند و بدین سبب به غم و ناراحتی مبتلا می
ی دل اگرت طاقت غم نیست برو
آوارهٔ عشق چون تو کم نیست برو
ای جان تو بیا اگر نخواهی ترسید
ور میترسی کار تو هم نیست برو
#مولانای_جان
آوارهٔ عشق چون تو کم نیست برو
ای جان تو بیا اگر نخواهی ترسید
ور میترسی کار تو هم نیست برو
#مولانای_جان
کاهگل چون ترشود بوی خوش آید بر مشام
این رقم زد عشق بر رویِ غبارآلودِ ما
طالب_آملی
این رقم زد عشق بر رویِ غبارآلودِ ما
طالب_آملی
" گر حدیثت کج بود معنیت راست
آن کجی لفظ مقبول خداست "
#مثنوی_مولانا دفترسوم
📘اگر در دل و نیت به حقیقت متصل
باشی,اما دربیان مرتکب سهو شوی,
خداوند از آن سهو می گذرد..
آن کجی لفظ مقبول خداست "
#مثنوی_مولانا دفترسوم
📘اگر در دل و نیت به حقیقت متصل
باشی,اما دربیان مرتکب سهو شوی,
خداوند از آن سهو می گذرد..
مرا تو بی سببی نیستی...
به راستی
صلت ِ کدام قصیده ای ای غزل ؟!
ستاره باران ِ جواب ِ
کدام سلامی به آفتاب
از دریچه تاریک ؟!
کلام از نگاه ِ تو شکل می بندد.
خوشا نظر بازیا
که تو آغاز می کنی!
#احمد_شاملو
به راستی
صلت ِ کدام قصیده ای ای غزل ؟!
ستاره باران ِ جواب ِ
کدام سلامی به آفتاب
از دریچه تاریک ؟!
کلام از نگاه ِ تو شکل می بندد.
خوشا نظر بازیا
که تو آغاز می کنی!
#احمد_شاملو
ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را
وین جامهٔ نیلی ز من بستان و در ده جام را
چون بندگان خاص را امشب به مجلس خواندهئی
در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را
خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته
گر پختهئی خامی مکن وان پخته در ده خام را
در حلقهٔ دردی کشان بخرام و گیسو برفشان
در حلقهٔ زنجیر بین شیران خونآشام را
چون من برندی زین صفت بدنام شهری گشتهام
آن جام صافی در دهید این صوفی بدنام را
یک راه در دیر مغان برقع براندازی صنم
تا کافران از بتکده بیرون برند اصنام را
گر در کمندم میکشی شکرانه را جان میدهم
کان دل که صید عشق شد دولت شمارد دام را
#خواجوی_کرمانی
وین جامهٔ نیلی ز من بستان و در ده جام را
چون بندگان خاص را امشب به مجلس خواندهئی
در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را
خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته
گر پختهئی خامی مکن وان پخته در ده خام را
در حلقهٔ دردی کشان بخرام و گیسو برفشان
در حلقهٔ زنجیر بین شیران خونآشام را
چون من برندی زین صفت بدنام شهری گشتهام
آن جام صافی در دهید این صوفی بدنام را
یک راه در دیر مغان برقع براندازی صنم
تا کافران از بتکده بیرون برند اصنام را
گر در کمندم میکشی شکرانه را جان میدهم
کان دل که صید عشق شد دولت شمارد دام را
#خواجوی_کرمانی