حلقهٔ آن در شدنم آرزوست
بر در او سرزدنم آرزوست
چند بهر یاد پریشان شوم
خاک در او شدنم آرزوست
خاک درش بوده سرم سالها
باز هوای وطنم آرزوست
تا که بجان خدمت جانان کنم
دامن جان بر زدنم آرزوست
بهر تماشای سراپای او
دیده سراپاشدنم آرزوست
دیده ام از فرقت او شد سفید
بوئی از آن پیرهنم آرزوست
مرغ دلم در قفس تن بمرد
بال پر و جان زدنم آرزوست
بر در لب قفل خموشی زدم
سوی خموشان شدنم آرزوست
عشق مهل فیض که با جان رود
زندگی در کفنم آرزوست
فیض کاشانی
بر در او سرزدنم آرزوست
چند بهر یاد پریشان شوم
خاک در او شدنم آرزوست
خاک درش بوده سرم سالها
باز هوای وطنم آرزوست
تا که بجان خدمت جانان کنم
دامن جان بر زدنم آرزوست
بهر تماشای سراپای او
دیده سراپاشدنم آرزوست
دیده ام از فرقت او شد سفید
بوئی از آن پیرهنم آرزوست
مرغ دلم در قفس تن بمرد
بال پر و جان زدنم آرزوست
بر در لب قفل خموشی زدم
سوی خموشان شدنم آرزوست
عشق مهل فیض که با جان رود
زندگی در کفنم آرزوست
فیض کاشانی
از تماشای تو چون خلق نیارند ایمان؟
کافرست آن که ترا بیند و بی دین نشود
نیست از چین جبین خیره نگاهان را باک
خار از چیدن گل مانع گلچین نشود
#صائب_تبریزی
کافرست آن که ترا بیند و بی دین نشود
نیست از چین جبین خیره نگاهان را باک
خار از چیدن گل مانع گلچین نشود
#صائب_تبریزی
چشم دل بگشا و در جانها نگر
چون بیامد چون شد و چون میرود...
سوی آن دل جان من پر میزند
کو لطیف و شاد و موزون میرود
#مولانا
چون بیامد چون شد و چون میرود...
سوی آن دل جان من پر میزند
کو لطیف و شاد و موزون میرود
#مولانا
و یکی پیش شیخ آمد و گفت: مرا چیزی آموز که سبب رستگاری من بود.
گفت: دو حرف یاد گیر! از علم چندینت بس که بدانی که خدای بر تو مطلع است و هرچه میکنی میبیند؛
و بدانی که خداوند از عمل تو بی نیاز است.
#حضرت بایزید بسطامی
گفت: دو حرف یاد گیر! از علم چندینت بس که بدانی که خدای بر تو مطلع است و هرچه میکنی میبیند؛
و بدانی که خداوند از عمل تو بی نیاز است.
#حضرت بایزید بسطامی
ما مست و خراب از می صهبای الستیم
خمخانه تهی کرده و افتاده و مستیم
با طره دلبند تو کردیم چو پیوند
پیوند ز هر محرم و بیگانه گسستیم
از سبحه صد دانه ارباب ریا به
صد مرتبه این رشته زنار که بستیم
فرقی که میان من و شیخ است همین است
کو دل شکند دایم و ما توبه شکستیم
تا دامن وصل از سر زلفت بکف آید
چون شانه مشاطه سراپا همه دستیم
ای ناصح مشفق تو برو در غم خود باش
ما گر بد و گر خوب همانیم که هستیم
چون شاهد عیب و هنر ما عمل ماست
گو خصم زند طعنه که ما دوست پرستیم
#فرخی یزدی
خمخانه تهی کرده و افتاده و مستیم
با طره دلبند تو کردیم چو پیوند
پیوند ز هر محرم و بیگانه گسستیم
از سبحه صد دانه ارباب ریا به
صد مرتبه این رشته زنار که بستیم
فرقی که میان من و شیخ است همین است
کو دل شکند دایم و ما توبه شکستیم
تا دامن وصل از سر زلفت بکف آید
چون شانه مشاطه سراپا همه دستیم
ای ناصح مشفق تو برو در غم خود باش
ما گر بد و گر خوب همانیم که هستیم
چون شاهد عیب و هنر ما عمل ماست
گو خصم زند طعنه که ما دوست پرستیم
#فرخی یزدی
از شیخ ابوالحسن خرقانی پرسیدند
عارف کیست
شیخ فرمودند
مَثَل عارف مَثَل مرغی است که از آشیانه رفته بود به طمع طعمه ، و نیافته ، قصد آشیانه کرده و ره نیافته ، در حیرت مانده و خواهد که به خانه رود نتواند
و نیز شیخ فرمودند
هر که آنجانشیند که خلق ننشیند ، با خدا نشسته بُود و هر که با خدا نشیند
او عارف است
عارف کیست
شیخ فرمودند
مَثَل عارف مَثَل مرغی است که از آشیانه رفته بود به طمع طعمه ، و نیافته ، قصد آشیانه کرده و ره نیافته ، در حیرت مانده و خواهد که به خانه رود نتواند
و نیز شیخ فرمودند
هر که آنجانشیند که خلق ننشیند ، با خدا نشسته بُود و هر که با خدا نشیند
او عارف است
بشنو این نی چون حکایت می کند
از جداییها شکایت می کند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
#مولانا
از جداییها شکایت می کند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
#مولانا
گل های تازه شماره ۱۲۱
@Avayemehregan
گلهای تازه شماره ۱۲۱
# آواز: محمد رضا شجریان
# نی: حسن کسایی
# تار: فرهنگ شریف
# آواز: محمد رضا شجریان
# نی: حسن کسایی
# تار: فرهنگ شریف
چشم نرگس
@Avayemehregan
چشم نرگس
# آواز :محمدرضا شجريان
# آواز :دشتی
# شعر :شوریده شیرازی
# آواز :محمدرضا شجريان
# آواز :دشتی
# شعر :شوریده شیرازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سنـگ دلا چــرا دگــر جــور و جــفــا نـمــیکـنی
جـــور و جــفــا بکـن اگـر، مـهـر و وفـا نـمــیکـنی
# همایون شجریان
جـــور و جــفــا بکـن اگـر، مـهـر و وفـا نـمــیکـنی
# همایون شجریان
درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
#حافظ
ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
#حافظ
اززمین برخاستن چشم اززمین داران مدار
راست گردیدن توقع زین گرانباران مدار
حسن بیتاب است در اظهار راز عاشقان
پرده پوشی چشم ازین آیینه رخساران مدار
#صائب تبریزی
راست گردیدن توقع زین گرانباران مدار
حسن بیتاب است در اظهار راز عاشقان
پرده پوشی چشم ازین آیینه رخساران مدار
#صائب تبریزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود
حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیست
به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود
#حافظ
که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود
حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیست
به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود
#حافظ
عشقا تو سلیمان و سماع است سپاهت
رفتند به سوراخ خود از بیم تو موران
شمس الحق تبریز چو خورشید برآید
زیرا که ز خورشید بود جامه عوران
#مولانا
رفتند به سوراخ خود از بیم تو موران
شمس الحق تبریز چو خورشید برآید
زیرا که ز خورشید بود جامه عوران
#مولانا
میان عاشق و معشوق اگرباشدبیابانی
درخت ارغوان رویدبه جای هر مغیلانی
مگرلیلی نمیداند که بی دیدار میمونش
فراخای جهان تنگست برمجنون چوزندانی
#سعدی
درخت ارغوان رویدبه جای هر مغیلانی
مگرلیلی نمیداند که بی دیدار میمونش
فراخای جهان تنگست برمجنون چوزندانی
#سعدی
بگذشت بر آب چشم همچون جویم
پنداشت کزو مرحمتی میجویم
من قصهٔ خویشتن بدو چون گویم؟
ترکست و به چوگان بزند چون گویم
#سعدی
پنداشت کزو مرحمتی میجویم
من قصهٔ خویشتن بدو چون گویم؟
ترکست و به چوگان بزند چون گویم
#سعدی
چه دلها بردی ای ساقی ، به ساق فتنه انگیزت
دریغا بوسه چندی بر ، زنخدان دلاویزت
خدنگ غمزه ازهرسو ، نهان انداختن تا کی
سپر انداخت عقل ازدست ناوکهای خونریزت
#سعدی
دریغا بوسه چندی بر ، زنخدان دلاویزت
خدنگ غمزه ازهرسو ، نهان انداختن تا کی
سپر انداخت عقل ازدست ناوکهای خونریزت
#سعدی