ز رشک شانه در تابم که با کوتاهدستیها
بهصد آغوش در بر میکشد آن عنبرینمو را
#صائب
-تابلوی نقاشی زنی که موهایش را شانه میکند/اثر اسلوینسکی
- گونه: رنگ و روغن
- مکان نمایش: لهستان
بهصد آغوش در بر میکشد آن عنبرینمو را
#صائب
-تابلوی نقاشی زنی که موهایش را شانه میکند/اثر اسلوینسکی
- گونه: رنگ و روغن
- مکان نمایش: لهستان
بهار آفرینش را نگاری نیست غیر از تو
نگار این گلستان را بهاری نیست غیر از تو
بهاری هست در هر سال مرغان گلستان را
مرا در چار موسم نوبهاری نیست
غیر از تو
#صائب_تبریزی
نگار این گلستان را بهاری نیست غیر از تو
بهاری هست در هر سال مرغان گلستان را
مرا در چار موسم نوبهاری نیست
غیر از تو
#صائب_تبریزی
صبح شد مطرب، قدح راپرکن از می زود باش
ازدم جان بخش جان کن درتن نی زود باش
می پرد گوش اجابت در هوای ناله ات
هایهایی سر کن ای بیدرد، هی هی زود باش
#صائب_تبريزی
صبح شد مطرب، قدح راپرکن از می زود باش
ازدم جان بخش جان کن درتن نی زود باش
می پرد گوش اجابت در هوای ناله ات
هایهایی سر کن ای بیدرد، هی هی زود باش
#صائب_تبريزی
خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم
ما مرکب ازین رخنه جهاندیم و گذشتیم
چون ابر بهار آنچه ازین بحر گرفتیم
در جیب صدف پاک فشاندیم و گذشتیم
چون سایهٔ مرغان هوا در سفر خاک
آزار به موری نرساندیم و گذشتیم
گر قسمت ما باده، و گر خون جگر بود
ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم
کردیم عنانداری دل تا دم آخر
گلگون هوس را ندواندیم و گذشتیم
هر چند که در دیدهٔ ما خار شکستند
خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم
فریاد که از کوتهی بازوی اقبال
دستی به دو عالم نفشاندیم و گذشتیم
صد تلخ چشیدیم زهر بی مزه صائب
تلخی به حریفان نچشاندیم و گذشتیم
#صائب_تبریزی
ما مرکب ازین رخنه جهاندیم و گذشتیم
چون ابر بهار آنچه ازین بحر گرفتیم
در جیب صدف پاک فشاندیم و گذشتیم
چون سایهٔ مرغان هوا در سفر خاک
آزار به موری نرساندیم و گذشتیم
گر قسمت ما باده، و گر خون جگر بود
ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم
کردیم عنانداری دل تا دم آخر
گلگون هوس را ندواندیم و گذشتیم
هر چند که در دیدهٔ ما خار شکستند
خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم
فریاد که از کوتهی بازوی اقبال
دستی به دو عالم نفشاندیم و گذشتیم
صد تلخ چشیدیم زهر بی مزه صائب
تلخی به حریفان نچشاندیم و گذشتیم
#صائب_تبریزی
به دامن میدود اشکم، گریبان میدرد هوشم
نمیدانم چه میگوید نسیم صبح در گوشم
به اندک روزگاری بادبان کشتی می شد
ز لطف ساقیان، سجادهٔ تزویر بر دوشم
#صائب_تبريزي
نمیدانم چه میگوید نسیم صبح در گوشم
به اندک روزگاری بادبان کشتی می شد
ز لطف ساقیان، سجادهٔ تزویر بر دوشم
#صائب_تبريزي
ترک یاران کرده ای ای بیوفا ، یار این کند ؟
دل ز پیمان برگرفتی ، هیچ دلدار این کند ؟
ترک ما کردی و کردی دشمنی با دوستان
شرم بادت زین عملها ، یار با یار این کند ؟
#صائب_تبریزی
دل ز پیمان برگرفتی ، هیچ دلدار این کند ؟
ترک ما کردی و کردی دشمنی با دوستان
شرم بادت زین عملها ، یار با یار این کند ؟
#صائب_تبریزی
كارما ميگه:
بعضی وقتا بايد تو زندگی رنج بكشی؛
نه به خاطر اينكه آدم بدی بودی
بلكه به خاطر اينكه درک نكردی كجا بايد
دست از خوب بودن برداری!
حالا جناب #صائب بهتر از ما این مسئله رو باز کرده؛ اونجایی که میگه :
"دور شعور چون به نهایت رسیده است
صائب تو نیز چون دگران بی شعور باش"
بعضی وقتا بايد تو زندگی رنج بكشی؛
نه به خاطر اينكه آدم بدی بودی
بلكه به خاطر اينكه درک نكردی كجا بايد
دست از خوب بودن برداری!
حالا جناب #صائب بهتر از ما این مسئله رو باز کرده؛ اونجایی که میگه :
"دور شعور چون به نهایت رسیده است
صائب تو نیز چون دگران بی شعور باش"
بیگانه پروری چو تو در کاینات نیست
بیچاره عاشقی که شود آشنای تو
شادم به مرگ خود که هلاک تو می شوم
با زندگی خوشم که بمیرم برای تو
#صائب_تبریزی
بیچاره عاشقی که شود آشنای تو
شادم به مرگ خود که هلاک تو می شوم
با زندگی خوشم که بمیرم برای تو
#صائب_تبریزی