معرفی عارفان
1.07K subscribers
32.5K photos
11.7K videos
3.17K files
2.65K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
به "نورِ دل" توان از
ظلمت هستی برون آمد

علاجی نیست جز "بیداری"
این خوابِ مشوش را...

#صائب_تبريزي
غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا

نزدیک می‌کند به خدا، دست رد مرا

#صائب_تبريزي
گل رخان را مي‌دهد تعليم عاشق پروري

گل كه بلبل را در آغوش چمن مي‌پرورد

#صائب_تبريزي
یک‌دم خوش‌را هزاران آه حسرت در قفاست

خـــرج بیش از دخل باشد در دیـــار زنــدگی



#صائب_تبريزي
دل طاقت حیرانی دیدار ندارد
آیینه ما جوهر این کار ندارد

یک ذره وفا را به دوعالم نفروشیم
هرچند درین عهد خریدار ندارد


#صائب_تبريزي
صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم

شب سیه مست فنا بود که هشیار شدیم

پای ما نقطه صفت در گرو دامن بود

به تماشای تو سرگشته چو پرگار شدیم


#صائب_تبريزي

.
پشت بر دیوار حیرت همچو ساحل داده ام
روز وشب چون موج در زنجیر خایی نیستم


می توانم خاک پای عارف رومی شدن
در سخن هر چند عطار و سنایی نیستم


#صائب تبريزي
از بی هنران شعله ادارک مجویید
این طایفه را طره دستار بلندست…

#صائب_تبريزي
به دامن می‌دود اشکم، گریبان می‌درد هوشم
نمی‌دانم چه می‌گوید نسیم صبح در گوشم

به اندک روزگاری بادبان کشتی می شد
ز لطف ساقیان، سجادهٔ تزویر بر دوشم

#صائب_تبريزي
اعتمادی نیست بر شیرازهٔ موج سراب
دل منه بر جلوهٔ ناپایدار زندگی


یک دم خوش را هزاران آه حسرت در قفاست
خرج بیش از دخل باشد در دیار زندگی

#صائب_تبريزي
پاکشیدن مشکل است
از خاک دامنگیر عشق

هر که را چون سرو
این‌جا پای در گل ماند، ماند

#صائب_تبريزي
#صائب_تبريزي

ای گل شوخ که
مغرور بهاران شده ای
خبرت نیست که در
پی چه خزانی داری
به دامن می‌دود اشکم، گریبان می‌درد هوشم
نمی‌دانم چه می‌گوید نسیم صبح در گوشم

به اندک روزگاری بادبان کشتی می شد
ز لطف ساقیان، سجادهٔ تزویر بر دوشم

#صائب_تبريزي
بر مور و مار،
جای نفَس تنگ گشته است
بُردند بس ڪه آدمیان آرزو به خاک ...

#صائب_تبريزي
#شعر_شب


پای شکسته گرچه به جایی نمی رسد
آه شکستگان به اثر زود می رسد


#صائب_تبريزي
التماس دعا

شبتون بخیر
از مردم افتاده مدد گير كه اين قوم

با بي پر و بالي پر و بال دگرانند

#صائب_تبريزي
تنگی ،روزی ما بود از گشودن لب


تا بسته گشت این در،صد در گشود ما را

#صائب_تبريزي
به دامن می‌دود اشکم، گریبان می‌درد هوشم
نمی‌دانم چه می‌گوید نسیم صبح در گوشم

به اندک روزگاری بادبان کشتی می شد
ز لطف ساقیان، سجادهٔ تزویر بر دوشم

#صائب_تبريزي
از بی هنران شعله ادارک مجویید

این طایفه را طره دستار بلندست…


#صائب_تبريزي