💕 ناﻡ ﻭﺍﻗﻌﯽ بوف یا همان جغد
ﺁﯾﺎ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻴﻦ ﻧﺎﻡ ﺟﻐﺪ ﭼﻴﺴﺖ؟
ﺁﯾﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﺟﻐﺪ ﺷﻮﻡ ﻫﺴﺖ؟
ﺩﺭ ﻣﺘﻦ ﻫﺎﯼ ﮐﻬﻦ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺟﻐﺪ ﺭﺍ " ﻫﻮ ﻣﻮﺭﻭ " ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻧﺪ .
ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺩﺍﻧﺎ .
ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯼ ﻗﺼﻪ ﻧﯿﺰ ﺍﯾﻦ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻋﯿﻨﮏ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﭘﻨﺪ ﻭ ﺍﻧﺪﺭﺯ ﻣﯿﺪﻫﺪ .
ﺍﻣﺎ
ﺷﻮﻣﯽ ﺟﻐﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩ؛
ﻏﺬﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﺮﻧﺪﻩ، ﺳﻮﺳﻤﺎﺭ، ﻣﺎﺭ، ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﻭ ﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ،
ﯾﻌﻨﯽ ﻏﺬﺍﯼﺍﻋﺮﺍﺏ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ؛
ﭘﺲ ﺍﻋﺮﺍﺏ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺷﻮﻡ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻭمیدانند.
ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭﺳﺘﺎ ﺍﺯ ﺟﻐﺪ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ " ﺍﺷﻮﺯﺷﺖ " ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﯾﻌﻨﯽ :
ﻓﺮﺍﺭﯼ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺩﯾﻮﻫﺎ ﻭ ﭘﻠﯿﺪﯾﻬﺎ ﻭ ﺯﺷﺘﯿﻬﺎ
ﺁﯾﺎ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻴﻦ ﻧﺎﻡ ﺟﻐﺪ ﭼﻴﺴﺖ؟
ﺁﯾﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﺟﻐﺪ ﺷﻮﻡ ﻫﺴﺖ؟
ﺩﺭ ﻣﺘﻦ ﻫﺎﯼ ﮐﻬﻦ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺟﻐﺪ ﺭﺍ " ﻫﻮ ﻣﻮﺭﻭ " ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻧﺪ .
ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺩﺍﻧﺎ .
ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯼ ﻗﺼﻪ ﻧﯿﺰ ﺍﯾﻦ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻋﯿﻨﮏ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﭘﻨﺪ ﻭ ﺍﻧﺪﺭﺯ ﻣﯿﺪﻫﺪ .
ﺍﻣﺎ
ﺷﻮﻣﯽ ﺟﻐﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩ؛
ﻏﺬﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﺮﻧﺪﻩ، ﺳﻮﺳﻤﺎﺭ، ﻣﺎﺭ، ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﻭ ﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ،
ﯾﻌﻨﯽ ﻏﺬﺍﯼﺍﻋﺮﺍﺏ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ؛
ﭘﺲ ﺍﻋﺮﺍﺏ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺷﻮﻡ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻭمیدانند.
ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭﺳﺘﺎ ﺍﺯ ﺟﻐﺪ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ " ﺍﺷﻮﺯﺷﺖ " ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﯾﻌﻨﯽ :
ﻓﺮﺍﺭﯼ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺩﯾﻮﻫﺎ ﻭ ﭘﻠﯿﺪﯾﻬﺎ ﻭ ﺯﺷﺘﯿﻬﺎ
گاهی اوقات، ما به شخصی احتیاج داریم که به سادگی کنارمون حضور داشته باشه، نه برای درست کردن چیزی یا انجام دادن کار خاصی.
فقط برای اینکه احساس کنیم مورد حمایت و مراقبت قرار گرفتیم....
👏👏👌👌👌👏👏
فقط برای اینکه احساس کنیم مورد حمایت و مراقبت قرار گرفتیم....
👏👏👌👌👌👏👏
سفر کردم
دلکش
"سفر کردم"
بانو #دلکش
آهنگساز : #منوچهرلشگری
ترانه سرا : #سیمین_بهبهانی
من ای یاران از دیار شما از کنار شما ناگهان رفتم
سفر کردم سوی شهر دگر چون نسیم سحر بی نشان رفتم
به بوی گلی چون نسیم بهاران
گذشتم شتابان زهر رهگذر
به سودای وصلت به شهر عزیزان...
بانو #دلکش
آهنگساز : #منوچهرلشگری
ترانه سرا : #سیمین_بهبهانی
من ای یاران از دیار شما از کنار شما ناگهان رفتم
سفر کردم سوی شهر دگر چون نسیم سحر بی نشان رفتم
به بوی گلی چون نسیم بهاران
گذشتم شتابان زهر رهگذر
به سودای وصلت به شهر عزیزان...
گر پردههای عالم در پیش چشم داری
گر چشم دارم آخر چشم از تو بر ندارم
در پیش بارگاهت از دور بازماندم
کز بیم دور باشت روی گذر ندارم
نه نه تو شمع جانی پروانهٔ توام من
زان با تو پر زنم من کز تو خبر ندارم
عالم پر است از تو غایب منم ز غفلت
تو حاضری ولیکن من آن نظر ندارم
عطار در هوایت پر سوخت از غم تو
پرواز چون نمایم چون هیچ پر ندارم
عطار نيشابوري
گر چشم دارم آخر چشم از تو بر ندارم
در پیش بارگاهت از دور بازماندم
کز بیم دور باشت روی گذر ندارم
نه نه تو شمع جانی پروانهٔ توام من
زان با تو پر زنم من کز تو خبر ندارم
عالم پر است از تو غایب منم ز غفلت
تو حاضری ولیکن من آن نظر ندارم
عطار در هوایت پر سوخت از غم تو
پرواز چون نمایم چون هیچ پر ندارم
عطار نيشابوري
امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات به جز سودا نیست
ضایع مکن ایندم ار دلت بیدار است
کاین باقی عمر را بقا پیدا نیست
#خیام
و اندیشه فردات به جز سودا نیست
ضایع مکن ایندم ار دلت بیدار است
کاین باقی عمر را بقا پیدا نیست
#خیام
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کـز آفتـاب فلــک خوبتـــر شوی
یک دم غریـق بحــر خـدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحـر به یک موی تـر شوی
#حافظ
بالله کـز آفتـاب فلــک خوبتـــر شوی
یک دم غریـق بحــر خـدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحـر به یک موی تـر شوی
#حافظ
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت ، هر نفسی (نفس) که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید
#سعدی
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید
#سعدی
.
تنهایی، چه از نظر منطقی چه از نظر تجربی، ربطی به تنها بودن ندارد. آنچه درباره تنهایی مهم است شمار افرادی نیست که دوروبر آدم هستند، بلکه احساسی است که فرد از رابطهاش با دیگران دارد ...
#لارس_اسوندسن
فلسفه تنهایی
تنهایی، چه از نظر منطقی چه از نظر تجربی، ربطی به تنها بودن ندارد. آنچه درباره تنهایی مهم است شمار افرادی نیست که دوروبر آدم هستند، بلکه احساسی است که فرد از رابطهاش با دیگران دارد ...
#لارس_اسوندسن
فلسفه تنهایی
آفتابی برآمد از اسرار
جامه شویی کنیم صوفی وار
تن ما خرقه ایست پرتضریب
جان ما صوفییست معنی دار
خرقه پر ز بند روزی چند
جان و عشق است تا ابد بر کار
به سر توست شاه را سوگند
با چنین سر چه میکنی دستار
چون رخ توست ماه را قبله
با چنین رخ چه میکنی گلزار
تو بها کرده بودی ای نادان
گشته بودی ز عاشقی بیزار
عشق ناگه جمال خود بنمود
توبه سودت نکرد و استغفار
این جهان همچو موم رنگارنگ
عشق چون آتشی عظیم شرار
موم و آتش چو گشت همسایه
نقش و رنگش فنا شود ناچار
گر بگویم دگر فنا گردی
ور نگویم نمیگذارد یار
#مولانا
جامه شویی کنیم صوفی وار
تن ما خرقه ایست پرتضریب
جان ما صوفییست معنی دار
خرقه پر ز بند روزی چند
جان و عشق است تا ابد بر کار
به سر توست شاه را سوگند
با چنین سر چه میکنی دستار
چون رخ توست ماه را قبله
با چنین رخ چه میکنی گلزار
تو بها کرده بودی ای نادان
گشته بودی ز عاشقی بیزار
عشق ناگه جمال خود بنمود
توبه سودت نکرد و استغفار
این جهان همچو موم رنگارنگ
عشق چون آتشی عظیم شرار
موم و آتش چو گشت همسایه
نقش و رنگش فنا شود ناچار
گر بگویم دگر فنا گردی
ور نگویم نمیگذارد یار
#مولانا
خوشا و خرما وقت حبیبان
به بوی صبح و بانگ عندلیبان
خوش آن ساعت نشیند دوست با دوست
که ساکن گردد آشوب رقیبان
سعدى
به بوی صبح و بانگ عندلیبان
خوش آن ساعت نشیند دوست با دوست
که ساکن گردد آشوب رقیبان
سعدى
Ey Kash-(IRMP3.IR)
Alireza Eftekhari
ای کاش ای کاش دو چشم خسته ی من
گرید گاهی به کار بسته ی من
ای کاش ای کاش فغانم می شنیدی
ای کاش ای کاش به دادم می رسیدی
گرید گاهی به کار بسته ی من
ای کاش ای کاش فغانم می شنیدی
ای کاش ای کاش به دادم می رسیدی
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
حافظ
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
حافظ