◽️◽️◽️◽️
#کلام نور
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ
اى كسانى كه ایمان آورده اید طعامهای پاكیزه اى را كه خدا براى شما حلال كرده است، برخود حرام نكنید و از حد نگذریدكه خداوند تجاوزگران را دوست نمى دارد.
#مائده -آیه ۸۷
#کلام نور
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ
اى كسانى كه ایمان آورده اید طعامهای پاكیزه اى را كه خدا براى شما حلال كرده است، برخود حرام نكنید و از حد نگذریدكه خداوند تجاوزگران را دوست نمى دارد.
#مائده -آیه ۸۷
هی می نشینیم می گوییم:
اگر خوشگل تر بودم...
اگر پولدار تر بودم...
اگر در یک شهر دیگر زندگی میکردم...
اگر از کشور خارج میشدم...
اگر یک دهه زودتر بدنیا آمده بودم...
یا اگر الآن برای خودم اسم و رسمی داشتم،
لابد اِل میشد و بِل میشد!
ولی این خبرها نیست
و ما این را دیر میفهمیم
شاید ده ها سال دیرتر
زمانی که عمرمان را دویده ایم که در فلان خیابان، خانه بخریم و فلان ماشین را داشته باشیم و از فلان مارک لباس و کیف و کفش بخریم!
یک روزی میرسد که می بینیم به هرچه که فکرش را می کردیم رسیدیم ولی حالمان جوری که فکرش را می کردیم نشد!
و آن روز است که می فهمیم روزهای زندگی را برای ساختن آینده از دست دادیم!
آدم های اطرافمان را که شاید هم ناب بودند،
برای بدست آوردن آدم های دیگر از دست دادیم...
و از همه بدتر خودمان را برای رسیدن به اهدافمان، گم کردیم...
بهتر است خانه ی ذهنمان را بکوبیم و از نو بسازیم.
بهتر است خودمان را برای پولدارتر شدن و آدم حسابی تر شدن نکوبیم و نابود نکنیم.
از زندگی عشق بخواهیم،
عشق به آدمهای نابی که سرنوشت در مسیرمان می گذارد!
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد یک شنبه ات زیبا
🌺🌺🌺
به اندازه
تڪ تڪ گلبرگ های دنیا
شادمانی برایت آرزومیکنم
شادمانی که
قرین سلامتی باشد
حال خوب
نصیب دلهای مهــربانت
روزت زیبا
🌺🌺🌺
شاد باشی
اگر خوشگل تر بودم...
اگر پولدار تر بودم...
اگر در یک شهر دیگر زندگی میکردم...
اگر از کشور خارج میشدم...
اگر یک دهه زودتر بدنیا آمده بودم...
یا اگر الآن برای خودم اسم و رسمی داشتم،
لابد اِل میشد و بِل میشد!
ولی این خبرها نیست
و ما این را دیر میفهمیم
شاید ده ها سال دیرتر
زمانی که عمرمان را دویده ایم که در فلان خیابان، خانه بخریم و فلان ماشین را داشته باشیم و از فلان مارک لباس و کیف و کفش بخریم!
یک روزی میرسد که می بینیم به هرچه که فکرش را می کردیم رسیدیم ولی حالمان جوری که فکرش را می کردیم نشد!
و آن روز است که می فهمیم روزهای زندگی را برای ساختن آینده از دست دادیم!
آدم های اطرافمان را که شاید هم ناب بودند،
برای بدست آوردن آدم های دیگر از دست دادیم...
و از همه بدتر خودمان را برای رسیدن به اهدافمان، گم کردیم...
بهتر است خانه ی ذهنمان را بکوبیم و از نو بسازیم.
بهتر است خودمان را برای پولدارتر شدن و آدم حسابی تر شدن نکوبیم و نابود نکنیم.
از زندگی عشق بخواهیم،
عشق به آدمهای نابی که سرنوشت در مسیرمان می گذارد!
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد یک شنبه ات زیبا
🌺🌺🌺
به اندازه
تڪ تڪ گلبرگ های دنیا
شادمانی برایت آرزومیکنم
شادمانی که
قرین سلامتی باشد
حال خوب
نصیب دلهای مهــربانت
روزت زیبا
🌺🌺🌺
شاد باشی
به غیر خط که ز رخسار یار برخیزد
که دیده است ز آتش غبار برخیزد؟
چنین که من شده ام پا شکسته، هیهات است
که گرد من ز ره انتظار برخیزد
اگر به سبزه خوابیده بگذری چون آب
به پیش پای تو بی اختیار برخیزد
فتد ز سیلی باد خزان به خاک چو برگ
ز خاک هرچه به فصل بهار برخیزد
چنین که گرد حوادث ز هم نمی گسلد
چسان ز آینه دل غبار برخیزد؟
مرا ز خواب گران قد خم برانگیزد
ز زیر تیغ اگر کوهسار برخیزد
مدار دست ز دامان بیخودی صائب
که هرکه مست فتد هوشیار برخیزد
#صائب_تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : #غزل شمارهٔ ۳۸۱۵
که دیده است ز آتش غبار برخیزد؟
چنین که من شده ام پا شکسته، هیهات است
که گرد من ز ره انتظار برخیزد
اگر به سبزه خوابیده بگذری چون آب
به پیش پای تو بی اختیار برخیزد
فتد ز سیلی باد خزان به خاک چو برگ
ز خاک هرچه به فصل بهار برخیزد
چنین که گرد حوادث ز هم نمی گسلد
چسان ز آینه دل غبار برخیزد؟
مرا ز خواب گران قد خم برانگیزد
ز زیر تیغ اگر کوهسار برخیزد
مدار دست ز دامان بیخودی صائب
که هرکه مست فتد هوشیار برخیزد
#صائب_تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : #غزل شمارهٔ ۳۸۱۵
آدمی اگر هیچ چیز در این دنیا نداشته باشد، باز هم چیزی هست که باید بابت آن هر ثانیه شادی کرد و آن "وجود داشتن" است. وجود داشتن برای عشق ورزیدن به تمام کسانی که ما را در زندگیشان پذیرفتهاند.
#فردریک_بکمن
#فردریک_بکمن
اگر بودن اینست شادی چراست
شد از مرگ درویش با شاه راست
بخور هرچه برزی وبد را مکوش
به مرد خردمند بسپار گوش
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
شد از مرگ درویش با شاه راست
بخور هرچه برزی وبد را مکوش
به مرد خردمند بسپار گوش
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
تا درد نیابند، دوا را نشناسند
تا رنج نبیند ،شفا را نشناسند
یاران وفادار ،جفا را نپسندند
خوبان جفا کار، وفا را نشناسند
آنها که ندارند نمِِ چشم و غم دل
خاصیتِ این آب و هوا را نشناسند...
#خواجوی_کرمانی
تا رنج نبیند ،شفا را نشناسند
یاران وفادار ،جفا را نپسندند
خوبان جفا کار، وفا را نشناسند
آنها که ندارند نمِِ چشم و غم دل
خاصیتِ این آب و هوا را نشناسند...
#خواجوی_کرمانی
این زمان بشنو چه مانع شد مگر
مستمع را رفت دل جای دگر
در حال حاضر گوش کن، چه دلیلی وجود دارد که مانع از بیان اسرار الهی می شود، گویا شنوندگان توجه شان به جای دیگر توجه پیدا کرده است.
خاطرش شد سوی صوفی قنق
اندر آن سودا فرو شد تا عنق
شنونده حواسش به سوس حکایت صوفی شد که در خانقاه مهمان است، و غرقِ افکار خود در خصوص صوفی شد.
لازم آمد باز رفتن زین مقال
سوی آن افسانه بهر وصف حال
ما هم لازم میدانیم که مطابق خواست شنوندگان برگردیم و برای شرح حال و ماجرای آن صوفی به سوی نقل داستان باز آییم.
صوفی آن صورت مپندار ای عزیز
همچو طفلان تا کی از جوز و مویز
صوفی منظور صورت و ظاهر یک مرد الهی نیست، چون سرو کار داشتن با صورت و ظاهر آداب صوفیگری مانند مشغول بودن کودکان با گردو و مویز است . ای ظاهر بین از خامی کودکانه بگذر تا به حقیقت واصل شوی.
شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
مستمع را رفت دل جای دگر
در حال حاضر گوش کن، چه دلیلی وجود دارد که مانع از بیان اسرار الهی می شود، گویا شنوندگان توجه شان به جای دیگر توجه پیدا کرده است.
خاطرش شد سوی صوفی قنق
اندر آن سودا فرو شد تا عنق
شنونده حواسش به سوس حکایت صوفی شد که در خانقاه مهمان است، و غرقِ افکار خود در خصوص صوفی شد.
لازم آمد باز رفتن زین مقال
سوی آن افسانه بهر وصف حال
ما هم لازم میدانیم که مطابق خواست شنوندگان برگردیم و برای شرح حال و ماجرای آن صوفی به سوی نقل داستان باز آییم.
صوفی آن صورت مپندار ای عزیز
همچو طفلان تا کی از جوز و مویز
صوفی منظور صورت و ظاهر یک مرد الهی نیست، چون سرو کار داشتن با صورت و ظاهر آداب صوفیگری مانند مشغول بودن کودکان با گردو و مویز است . ای ظاهر بین از خامی کودکانه بگذر تا به حقیقت واصل شوی.
شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
صاحبدلی آستینم گرفت که خدا را! چه باشد همتی گماری و کتابی به نظم و نثر بر نمط گلستان نگاری؟
برآشفتم و گفتم: سبحان اله [الله] ! از گفته استغفار کن؛ چه، پایۀ من به حدی نیست که با سعدی تحدی جویم و به نمط وی سخن گویم. نه هر متکلمی، فصیح است و نه هر معالجی، مسیح . سحبان را با آقل؟ [وائل] چه نسبت و نادان را با عاقل چه مشابهت؟! نه هر ستاره برجیس است و نه هر ستمرسیده جرجیس. هر شبانی کلیم نیست و هر معماری ابراهیم. نه هر سياهی عنبر است و هر غلامی قنبر. نه هر تلخی عقار است و هر تيغی ذوالفقار. هر هیزمی عود نیست؛ هر مترنّمی، داوود. نه هرچه داس صفت کج بود، هلال بُوَد؛ نه هرکه مخرج سین نیستش، بلال بُوَد. پشّه را صولت پیل نیست و قطره را دولت نیل. نه هر چه سرخ است لعل رُمانیست ونه هر سفيد دُرّ عمانی.
القصه حذرم درنگرفت و لاجرم بهحکم المأمور معذورٌ ، جد و هزل و نظم و نثری بههم آمیختم و آن جمع را بهمناسبت احوال خود، پریشان نام نهادم!
نویسنده : قاآنی شیرازی
برآشفتم و گفتم: سبحان اله [الله] ! از گفته استغفار کن؛ چه، پایۀ من به حدی نیست که با سعدی تحدی جویم و به نمط وی سخن گویم. نه هر متکلمی، فصیح است و نه هر معالجی، مسیح . سحبان را با آقل؟ [وائل] چه نسبت و نادان را با عاقل چه مشابهت؟! نه هر ستاره برجیس است و نه هر ستمرسیده جرجیس. هر شبانی کلیم نیست و هر معماری ابراهیم. نه هر سياهی عنبر است و هر غلامی قنبر. نه هر تلخی عقار است و هر تيغی ذوالفقار. هر هیزمی عود نیست؛ هر مترنّمی، داوود. نه هرچه داس صفت کج بود، هلال بُوَد؛ نه هرکه مخرج سین نیستش، بلال بُوَد. پشّه را صولت پیل نیست و قطره را دولت نیل. نه هر چه سرخ است لعل رُمانیست ونه هر سفيد دُرّ عمانی.
القصه حذرم درنگرفت و لاجرم بهحکم المأمور معذورٌ ، جد و هزل و نظم و نثری بههم آمیختم و آن جمع را بهمناسبت احوال خود، پریشان نام نهادم!
نویسنده : قاآنی شیرازی
و گفت: طمع، رَسَنی است در گردن
و بندی بر پای
بیَنداز تا برَهی.
تذکره الاولیاء
ذکر شیخ محمد بن سماک
و بندی بر پای
بیَنداز تا برَهی.
تذکره الاولیاء
ذکر شیخ محمد بن سماک
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم
می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم
زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم
آخرین منزل ما کوچهی سرگردانی است
در به در، در پی گم کردن مقصد رفتیم
مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم
دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم
[فاضل نظری]
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم
می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم
زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم
آخرین منزل ما کوچهی سرگردانی است
در به در، در پی گم کردن مقصد رفتیم
مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم
دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم
[فاضل نظری]
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
#سعدی
ارکستر ملی و کر فیلارمونیک ایران
به رهبری #لوریس_چکناوریان
نشاید که نامت نهند آدمی
#سعدی
ارکستر ملی و کر فیلارمونیک ایران
به رهبری #لوریس_چکناوریان
خداوند خداوندان اسرار
زهی خورشید در خورشید انوار
ز عشق حسن تو خوبان مه رو
به رقص اندر مثال چرخ دوار
#حضرت_مولانا
زهی خورشید در خورشید انوار
ز عشق حسن تو خوبان مه رو
به رقص اندر مثال چرخ دوار
#حضرت_مولانا
.
انسان فقط هنگامی خوشقلب است که بتواند برای تأمین سعادت دیگران عملاً اقدام کند، نه اینکه فقط برای دیگران آرزوی خوشبختی کند...
#ایمانوئل_کانت
انسان فقط هنگامی خوشقلب است که بتواند برای تأمین سعادت دیگران عملاً اقدام کند، نه اینکه فقط برای دیگران آرزوی خوشبختی کند...
#ایمانوئل_کانت