دو چشم مست ميگونت ببرد آرام هشياران
دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بيداران
نصيحتگوي را از من بگو اي خواجه دم درکش
چو سيل از سر گذشت آن را چه مي ترساني از باران
گر آن ساقي که مستان راست هشياران بديدندي
ز توبه توبه کردندي چو من بر دست خماران
گرم با صالحان بي دوست فردا در بهشت آرند
همان بهتر که در دوزخ کنندم با گنهکاران
چه بويست اين که عقل از من ببرد و صبر و هشياري
ندانم باغ فردوسست يا بازار عطاران
تو با اين مردم کوته نظر در چاه کنعاني
به مصر آ تا پديد آيند يوسف را خريداران
الا اي باد شبگيري بگوي آن ماه مجلس را
تو آزادي و خلقي در غم رويت گرفتاران
گر آن عيار شهرآشوب روزي حال من پرسد
بگو خوابش نمي گيرد به شب از دست عياران
گرت باري گذر باشد نگه با جانب ما کن
نپندارم که بد باشد جزاي خوب کرداران
کسان گويند چون سعدي جفا ديدي تحول کن
رها کن تا بميرم بر سر کوي وفاداران
#سعدی
دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بيداران
نصيحتگوي را از من بگو اي خواجه دم درکش
چو سيل از سر گذشت آن را چه مي ترساني از باران
گر آن ساقي که مستان راست هشياران بديدندي
ز توبه توبه کردندي چو من بر دست خماران
گرم با صالحان بي دوست فردا در بهشت آرند
همان بهتر که در دوزخ کنندم با گنهکاران
چه بويست اين که عقل از من ببرد و صبر و هشياري
ندانم باغ فردوسست يا بازار عطاران
تو با اين مردم کوته نظر در چاه کنعاني
به مصر آ تا پديد آيند يوسف را خريداران
الا اي باد شبگيري بگوي آن ماه مجلس را
تو آزادي و خلقي در غم رويت گرفتاران
گر آن عيار شهرآشوب روزي حال من پرسد
بگو خوابش نمي گيرد به شب از دست عياران
گرت باري گذر باشد نگه با جانب ما کن
نپندارم که بد باشد جزاي خوب کرداران
کسان گويند چون سعدي جفا ديدي تحول کن
رها کن تا بميرم بر سر کوي وفاداران
#سعدی
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد
#حضرت_حافظ
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد
#حضرت_حافظ
عمری که بی عشق بگذرد،
بیهوده گذشته است.
نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم
یا عشق مجازی، عشق زمینی
یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟
از تفاوتها تفاوت میزاید.
حال آنکه به هیچ متمم و صفتی
نیاز ندارد عشق.
خود به تنهایی دنیایی است عشق.
یا درست در میانش هستی، در آتشش،
یا بیرونش هستی، در حسرتش.
ملت عشق
الیف شافاک
بیهوده گذشته است.
نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم
یا عشق مجازی، عشق زمینی
یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟
از تفاوتها تفاوت میزاید.
حال آنکه به هیچ متمم و صفتی
نیاز ندارد عشق.
خود به تنهایی دنیایی است عشق.
یا درست در میانش هستی، در آتشش،
یا بیرونش هستی، در حسرتش.
ملت عشق
الیف شافاک
Telegram
attach 📎
هر قدر
آگاهی بیشتری وارد بدنتان کنید،
سیستم دفاعی شما نیز
قویتر میشود.
دُرست
مانند این که
تک تک سلولهای شما
بیدار میشوند
و به این جشن میپیوندند.
جسم عاشق توجه شماست.
همچنین
بدن دارای قدرت خوددرمانی است.
اغلب بیماریها
زمانی وارد بدنتان میشوند
که شما در آن حاضر نیستید.
اگر
ارباب در خانه نباشد،
هر نوع ماهیت سایهواری
در آنجا ساکن میشود،
اما
وقتی شما در بدنتان ساکن باشید،
ورود مهمانان ناخوانده
کاری دشوار میگردد.
اکهارت تله🙏
آگاهی بیشتری وارد بدنتان کنید،
سیستم دفاعی شما نیز
قویتر میشود.
دُرست
مانند این که
تک تک سلولهای شما
بیدار میشوند
و به این جشن میپیوندند.
جسم عاشق توجه شماست.
همچنین
بدن دارای قدرت خوددرمانی است.
اغلب بیماریها
زمانی وارد بدنتان میشوند
که شما در آن حاضر نیستید.
اگر
ارباب در خانه نباشد،
هر نوع ماهیت سایهواری
در آنجا ساکن میشود،
اما
وقتی شما در بدنتان ساکن باشید،
ورود مهمانان ناخوانده
کاری دشوار میگردد.
اکهارت تله🙏
دلا! در کار حق میکن نظرها
که در راه تو میبینم خطرها
گشا از خواب غفلت چشم، تا من
به گوشِ هوشِ تو گویم خبرها
نگر در خلق؛ گورستان فکنده
ز یک تیرِ فنا، جمله سپرها
بسا شاهانِ مَهرویاند در خاک
کز ایشان در جهان مانده اثرها
معاصی زهر و قهر از تو نموده
به کام نفس تو همچو شکرها
گذرگاهیست این دنیای فانی
نیاید مرد عاقل در گذرها
چو در پیش است مرگ، ای پیر انصار!
تماشای جهان کن در سفرها
#خواجه_عبدالله_انصاری
که در راه تو میبینم خطرها
گشا از خواب غفلت چشم، تا من
به گوشِ هوشِ تو گویم خبرها
نگر در خلق؛ گورستان فکنده
ز یک تیرِ فنا، جمله سپرها
بسا شاهانِ مَهرویاند در خاک
کز ایشان در جهان مانده اثرها
معاصی زهر و قهر از تو نموده
به کام نفس تو همچو شکرها
گذرگاهیست این دنیای فانی
نیاید مرد عاقل در گذرها
چو در پیش است مرگ، ای پیر انصار!
تماشای جهان کن در سفرها
#خواجه_عبدالله_انصاری
تو را غیر این غذای خواب و خور
غذای دیگر است.
در این عالَم، آن غذا را فراموش کرده ای!
و به این مشغول شده ای
و شب و روز تَن را می پروری،
آخر این تَن، اسبِ توست
و این عالَم آخورِ اوست
غذای اسب، غذای سوار نباشد!
#مولانا
📓 فیه ما فیه
غذای دیگر است.
در این عالَم، آن غذا را فراموش کرده ای!
و به این مشغول شده ای
و شب و روز تَن را می پروری،
آخر این تَن، اسبِ توست
و این عالَم آخورِ اوست
غذای اسب، غذای سوار نباشد!
#مولانا
📓 فیه ما فیه
اینجا نماز زندهدلان جز نیاز نیست
وآنرا که در نیاز نبینی نماز نیست
مشتاق را بقطع منازل چه حاجتست
کاین ره بپای اهل طریقت دراز نیست
رهبانت ار بدیر مغان راه میدهد
آنجا مقام کن که در کعبه باز نیست
گر زانکه راه سوختگان میزنی رواست
چیزی بگو بسوز که حاجت بساز نیست
بازار قتل ما که چو نیکو نظر کنی
صیاد صعوه جز نظر شاهباز نیست
دردیکشان جام فنا را ز بی نیاز
جز نیستی بهیچ عطائی نیاز نیست
محمود را رسد که زند کوس سلطنت
کز سلطنت مراد دلش جز ایاز نیست
عشق مجاز در ره معنی حقیقتست
عشق ار چه پیش اهل حقیقت مجاز نیست
آن یار نازنین اگرت تیغ میزند
خواجو متاب روی که حاجت بناز نیست
#خواجوی_کرمانی
وآنرا که در نیاز نبینی نماز نیست
مشتاق را بقطع منازل چه حاجتست
کاین ره بپای اهل طریقت دراز نیست
رهبانت ار بدیر مغان راه میدهد
آنجا مقام کن که در کعبه باز نیست
گر زانکه راه سوختگان میزنی رواست
چیزی بگو بسوز که حاجت بساز نیست
بازار قتل ما که چو نیکو نظر کنی
صیاد صعوه جز نظر شاهباز نیست
دردیکشان جام فنا را ز بی نیاز
جز نیستی بهیچ عطائی نیاز نیست
محمود را رسد که زند کوس سلطنت
کز سلطنت مراد دلش جز ایاز نیست
عشق مجاز در ره معنی حقیقتست
عشق ار چه پیش اهل حقیقت مجاز نیست
آن یار نازنین اگرت تیغ میزند
خواجو متاب روی که حاجت بناز نیست
#خواجوی_کرمانی
Yani Che (Nashakiba.com)
M.Shajarian&E.Mehrtash
تصنیف: #یعنی_چه
اواز: #محمدرضا_شجریان
اهنگسازی: #اسماعیل_مهرتاش
سه تار: #داریوش_پیرنیاکان
نی: #جمشید_عندلیبی
ضرب: #مرتضی_اعیان
کلام: #حافظ
برگرفته ازالبوم: #دل_مجنون
اواز: #محمدرضا_شجریان
اهنگسازی: #اسماعیل_مهرتاش
سه تار: #داریوش_پیرنیاکان
نی: #جمشید_عندلیبی
ضرب: #مرتضی_اعیان
کلام: #حافظ
برگرفته ازالبوم: #دل_مجنون
برای دوست داشتن دیگران
لازم نیست هر بار آنها را ببوسید و کاسههای برنجتان را میان گرسنگان تقسیم کنید و یا مدام تکرار کنید که دوستشان دارید.
بلکه عشق حقیقی آن است
که دیگران را کمتر در معرض قضاوت قرار دهید و بگذارید خودشان باشند و آنچه میخواهند بپوشند و آنگونه که میخواهند زندگی کنند.
و همانی باشند که خود میخواهند،
نه آنگونه که شما میخواهید.
#اوشو
لازم نیست هر بار آنها را ببوسید و کاسههای برنجتان را میان گرسنگان تقسیم کنید و یا مدام تکرار کنید که دوستشان دارید.
بلکه عشق حقیقی آن است
که دیگران را کمتر در معرض قضاوت قرار دهید و بگذارید خودشان باشند و آنچه میخواهند بپوشند و آنگونه که میخواهند زندگی کنند.
و همانی باشند که خود میخواهند،
نه آنگونه که شما میخواهید.
#اوشو
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی
تا فضل و عقل بینی بیمعرفت نشینی
یک نکتهات بگویم خود را مبین که رستی
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز
ای کوته آستینان تا کی درازدستی
#حافظ
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی
تا فضل و عقل بینی بیمعرفت نشینی
یک نکتهات بگویم خود را مبین که رستی
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز
ای کوته آستینان تا کی درازدستی
#حافظ
همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
آه از این راه که باریک تر از موی تو بود
رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت
که ره قافلهٔ دیر و حرم سوی تو بود
گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید
که سر همت ما بر سر زانوی تو بود
پیر پیمانهکشان شاهد من بود مدام
که همه مستیم از نرگس جادوی تو بود
#فروغی_بسطامی
آه از این راه که باریک تر از موی تو بود
رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت
که ره قافلهٔ دیر و حرم سوی تو بود
گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید
که سر همت ما بر سر زانوی تو بود
پیر پیمانهکشان شاهد من بود مدام
که همه مستیم از نرگس جادوی تو بود
#فروغی_بسطامی
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدائی
نروم جز به همان ره که توام راهنمائی
بری از رنج و گدازی ، بری از درد نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرائی
همه درگاه تو جویم ، همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که بتوحید سزائی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نماینده ی فضلی تو سزاوار ثنائی
همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری همه جودی و سخائی
لب و دندان سنائی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهائی
#سنایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمائی
بری از رنج و گدازی ، بری از درد نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرائی
همه درگاه تو جویم ، همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که بتوحید سزائی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نماینده ی فضلی تو سزاوار ثنائی
همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری همه جودی و سخائی
لب و دندان سنائی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهائی
#سنایی
اگر آدمی را شادی در دل آید جزای آنست که کسی را شاد کرده و اگر غمگین میشود کسی را غمگین کرده.
این ارمغان های آن عالم است و نمودار روز جزاست تا بدین اندک آن بسیار را فهم کنند.
#فیه_مافیه_ارمغان_عالم
این ارمغان های آن عالم است و نمودار روز جزاست تا بدین اندک آن بسیار را فهم کنند.
#فیه_مافیه_ارمغان_عالم
می گویند انسان “در زندانْ سرای زبان “زندگی میکند و هر کسی اهل هر زبانی که باشد زندانی زبان خویش است و جهان را در محدوده زبان خویش می بیند و می شناسد؛ مثل کسی که در اتاقی در بسته با چهار دیوار و یک پنجره به اطراف می نگرد، او بخشی از پیرامون را می تواند ببیند اما توانایی آن را ندارد که در یک زمان تمام پیرامون را در نظر آورد، مگر آن که بر روی بام برآید و از روی بام بنگرد آنجا که حصار دیوارها و محدوده ی پنجره ها دیگر وجود ندارد.
جلال الدین مولوی روی بام زبان ایستاده است...
دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
مقدمه دیوان شمس
جلال الدین مولوی روی بام زبان ایستاده است...
دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
مقدمه دیوان شمس
یار ما عشق است ، و هر کس در جهان یاری گزید
کز الست این عشق بی ما و شما ، مست آمده ست.
#مولانا_یارما
هر کس در جهان یاری گزید ، جمله معترضه است و از لحاظ معنی معطوف به جمله اول نیست ، (یار ما عشق است جمله اول)
میگوید : هر کس در جهان یاری برگزیده است و یار برگزیده ما نیز عشق است.
توضیحات بیت : دکتر رحمان مشتاق مهر
کز الست این عشق بی ما و شما ، مست آمده ست.
#مولانا_یارما
هر کس در جهان یاری گزید ، جمله معترضه است و از لحاظ معنی معطوف به جمله اول نیست ، (یار ما عشق است جمله اول)
میگوید : هر کس در جهان یاری برگزیده است و یار برگزیده ما نیز عشق است.
توضیحات بیت : دکتر رحمان مشتاق مهر
سینه باغی است که گلشن شود از خاموشی
دل چراغی است که روشن شود از خاموشی
بیشتر فتنهی عالم ز سخن میزاید
مادر فتنه سَتَروَن* شود از خاموشی
مُهر زن بر لبِ گفتار که در بزمِ جهان
شمع آسوده ز کشتن شود از خاموشی
بلبل از زمزمهی خویش به بند افتاده است
از قفس مرغ به گلشن شود از خاموشی
رشتهی عمر که بر سستیِ خود میلرزد
ایمن از بیمِ گسستن شود از خاموشی
کثرت و تفرقه در عالم گفتار بود
که جهانی همه یک تن شود از خاموشی
از رهِ حرف بُوَد رنجشِ مردم صائب!
کس ندیدیم که دشمن شود از خاموشی
* سترون: نازا، عقیم
دیوان #صائب، به کوشش محمد قهرمان (تهران: انتشارات علمیفرهنگی، ۱۳۹۱). [با تلخیص].
دل چراغی است که روشن شود از خاموشی
بیشتر فتنهی عالم ز سخن میزاید
مادر فتنه سَتَروَن* شود از خاموشی
مُهر زن بر لبِ گفتار که در بزمِ جهان
شمع آسوده ز کشتن شود از خاموشی
بلبل از زمزمهی خویش به بند افتاده است
از قفس مرغ به گلشن شود از خاموشی
رشتهی عمر که بر سستیِ خود میلرزد
ایمن از بیمِ گسستن شود از خاموشی
کثرت و تفرقه در عالم گفتار بود
که جهانی همه یک تن شود از خاموشی
از رهِ حرف بُوَد رنجشِ مردم صائب!
کس ندیدیم که دشمن شود از خاموشی
* سترون: نازا، عقیم
دیوان #صائب، به کوشش محمد قهرمان (تهران: انتشارات علمیفرهنگی، ۱۳۹۱). [با تلخیص].