«بهار ِعمر» خواه، ای دل! وگرنه این چمن، هر سال
چو نسرین، صد گل آرَد بار و چون بلبل، هزار آرَد
حافظ
چو نسرین، صد گل آرَد بار و چون بلبل، هزار آرَد
حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هوشنگ ابتهاج :
حافظ اگر زنده بود شجریان را غرق در بوسه میکرد...😍❤
حافظ اگر زنده بود شجریان را غرق در بوسه میکرد...😍❤
حسن تو ز آسیبِ نگاهِ هوس آلود
چون مجلسِ بر همزده اسباب نماید
"میلی" شده پابسته ی آن زلف و بچشمش
مژگان تو چون خنجر قصاب نماید
#میلی هروی
چون مجلسِ بر همزده اسباب نماید
"میلی" شده پابسته ی آن زلف و بچشمش
مژگان تو چون خنجر قصاب نماید
#میلی هروی
ز ضعف تن ، دل پر داغم از درون پیداست
چو لاله داغ درون من از برون پیداست
همیشه کینۀ ما بود در دل تو ، ولی
نهفته بود از این پیش تر ، کنون پیداست
خیال کشتن ما کرده ای ، نهفته مدار
ز سر گرانی اَت ای تُرکِ مست چون پیداست
مپرس طالع ما ، چون ز حال ابتر ما
نشان بخت بد و طالع زبون پیداست
ز جام عشق شرف مست گشته ای ، دیگر
ز چشم های تو کیفیت جنون پیداست
#شرف جهان قزوینی
چو لاله داغ درون من از برون پیداست
همیشه کینۀ ما بود در دل تو ، ولی
نهفته بود از این پیش تر ، کنون پیداست
خیال کشتن ما کرده ای ، نهفته مدار
ز سر گرانی اَت ای تُرکِ مست چون پیداست
مپرس طالع ما ، چون ز حال ابتر ما
نشان بخت بد و طالع زبون پیداست
ز جام عشق شرف مست گشته ای ، دیگر
ز چشم های تو کیفیت جنون پیداست
#شرف جهان قزوینی
Az Man Bogzar
Alireza Ghorbani
🎶 علیرضا قربانی
🍂 غمگین چو پاییزم، از من بگذر
آهنگساز: زندهیاد همایون خرّم
ترانهسرا: زندهیاد تورج نگهبان
🍂 غمگین چو پاییزم، از من بگذر
آهنگساز: زندهیاد همایون خرّم
ترانهسرا: زندهیاد تورج نگهبان
یوسف گمگشته_استاد شجریان
@hoshang_ebtehhaj
باز شوق یوسفم دامن گرفت
پیر ما را بوی پیراهن گرفت
ای دریغا نازک آرای تنش
بوی خون می آید از پیراهنش
ای برادرها خبر چون می برید ؟
این سفر آن گرگ یوسف را درید
یوسف من پس چه شد پیراهنت ؟
برچه خاکی ریخت خون روشنت ؟
بر زمین سرد خون گرم تو
ریخت آن گرگ و نبودش شرم تو
تا نپنداری ز یادت غافلم
گریه می جوشد شب و روز از دلم
#هوشنگ_ابتهاج
پیر ما را بوی پیراهن گرفت
ای دریغا نازک آرای تنش
بوی خون می آید از پیراهنش
ای برادرها خبر چون می برید ؟
این سفر آن گرگ یوسف را درید
یوسف من پس چه شد پیراهنت ؟
برچه خاکی ریخت خون روشنت ؟
بر زمین سرد خون گرم تو
ریخت آن گرگ و نبودش شرم تو
تا نپنداری ز یادت غافلم
گریه می جوشد شب و روز از دلم
#هوشنگ_ابتهاج
#بایزید با مریدان بر سفره نشسته نان میخورد ، ناگاه برخاست و مریدان را بفرمود به پیشواز مردی که با دو سگ سیاه که با زنجیر ازقفای خود میکشاند روید واحترام بسیار کنید و به اینجا دعوت کنید ،
مرد آمد و بر سفره بنشست و خود نان بخورد و به سگ ها نان بداد و برفت ، مریدان بایزید را گفتند این چه بود که کردی و سگ بر سفره آمد و نان از خوردن بینداخت ، بایزید بفرمود آن مرد
#منصور_حلاج بود و آن دو سگ سیاه
سگ نفس او بود و فرق است میان آن کس که سگ نفس خود از پشت بکشاند و آنکه سگ او را از پیش براند...
#تذکره_الاولیا / #عطار_نیشابوری
مرد آمد و بر سفره بنشست و خود نان بخورد و به سگ ها نان بداد و برفت ، مریدان بایزید را گفتند این چه بود که کردی و سگ بر سفره آمد و نان از خوردن بینداخت ، بایزید بفرمود آن مرد
#منصور_حلاج بود و آن دو سگ سیاه
سگ نفس او بود و فرق است میان آن کس که سگ نفس خود از پشت بکشاند و آنکه سگ او را از پیش براند...
#تذکره_الاولیا / #عطار_نیشابوری
همهٔ عارفان گفتهاند كه سالك بايد اهل طلب باشد.
طلب يكى از مهمترين وادىهاى سلوك است.
طلب اگر حقيقى باشد،
شخص آمادهاست بهاى آن را بپردازد،
وگرنه با كوچكترين مانع از جا در میرود.
پرداختِ بهاى طلب، همان قربانى كردن است.
چون هيچ كمالى مفت و بىهزينه به دست نمىآيد؛ ما انسانها هر لحظه در حال قربانى كردن هستيم،
منتهى بعضىها، خوبى را قربانى بدى مىكنند
و بعضى برعكس، بدىها را قربانى خوبىها.
با اينكه همهٔ آئينهاى معنوى داراى رسمِ قربانى هستند، ولى غالباً اين رسم در پوسته و قشرِ ظاهر خلاصه مىشود، حالآنكه قربانى بايد درونى باشد.
يعنى زشتىهاى نفس قربانىِ والايىها و كمالات اخلاقى گردد.
دروغ، قربانى راستى گردد، كينه، قربانى مهربانى و...
بدين ترتيب با قربانى كردن بدىها جامعهاى بهشتى برپا مىگردد.
#كريم_زمانى
طلب يكى از مهمترين وادىهاى سلوك است.
طلب اگر حقيقى باشد،
شخص آمادهاست بهاى آن را بپردازد،
وگرنه با كوچكترين مانع از جا در میرود.
پرداختِ بهاى طلب، همان قربانى كردن است.
چون هيچ كمالى مفت و بىهزينه به دست نمىآيد؛ ما انسانها هر لحظه در حال قربانى كردن هستيم،
منتهى بعضىها، خوبى را قربانى بدى مىكنند
و بعضى برعكس، بدىها را قربانى خوبىها.
با اينكه همهٔ آئينهاى معنوى داراى رسمِ قربانى هستند، ولى غالباً اين رسم در پوسته و قشرِ ظاهر خلاصه مىشود، حالآنكه قربانى بايد درونى باشد.
يعنى زشتىهاى نفس قربانىِ والايىها و كمالات اخلاقى گردد.
دروغ، قربانى راستى گردد، كينه، قربانى مهربانى و...
بدين ترتيب با قربانى كردن بدىها جامعهاى بهشتى برپا مىگردد.
#كريم_زمانى
شجریان
رفتم در میخانه
رفتم درِ مِیخانه
محمدرضا شجریان
تار: محمدرضا لطفی
تنبک: مجید خلج
محمدرضا شجریان
تار: محمدرضا لطفی
تنبک: مجید خلج
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش
#حافظ
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش
#حافظ
ای خوش آن کس که به سودای تو حالی دارد
فارغ از محنت ایام خیالی دارد
خرم آن دل که به هم صحبتی باد بهار
با نگاری به لب جوی وصالی دارد
حاصل عمر به بیهوده ز کف خواهد داد
آن که از حاصل ایام ملالی دارد
غافل از حال دل مردم صاحب نظر است
نازنینی که دل افروز جمالی دارد
هم چو طوسی هوس روضه ی رضوان نکند
هر که دل در گرو حور مثالی دارد
#ادیب طوسی
فارغ از محنت ایام خیالی دارد
خرم آن دل که به هم صحبتی باد بهار
با نگاری به لب جوی وصالی دارد
حاصل عمر به بیهوده ز کف خواهد داد
آن که از حاصل ایام ملالی دارد
غافل از حال دل مردم صاحب نظر است
نازنینی که دل افروز جمالی دارد
هم چو طوسی هوس روضه ی رضوان نکند
هر که دل در گرو حور مثالی دارد
#ادیب طوسی
از راه وفا گاه زما یاد توان کرد
گاهی به نگاهی دل ما شاد توان کرد
صید دل من لایق تیغ تو اگر نیست
در راه خدا آخرش آزاد توان کرد
نالم، مگر از ناله به رحم آورم آن دل
اما که چه با خوی خداداد توان کرد
زین بعد کسی ناله من نشنود آری
تا چند مگر ناله و فریاد توان کرد؟
مستم ز می عشق چنان کز پس مرگم
صد میکده از خاک من آباد توان کرد
انصاف کجا رفت ببین مدرسه کردند
جایی که در آن میکده بنیاد توان کرد
منمای به زهّاد ره کوی خرابات
این ره نه به هر بوالهوس ارشاد توان کرد
با غیر صفایی مه من عهد وفا بست
دل را به چه امید دگر شاد توان کرد
#ملا احمد نراقی
گاهی به نگاهی دل ما شاد توان کرد
صید دل من لایق تیغ تو اگر نیست
در راه خدا آخرش آزاد توان کرد
نالم، مگر از ناله به رحم آورم آن دل
اما که چه با خوی خداداد توان کرد
زین بعد کسی ناله من نشنود آری
تا چند مگر ناله و فریاد توان کرد؟
مستم ز می عشق چنان کز پس مرگم
صد میکده از خاک من آباد توان کرد
انصاف کجا رفت ببین مدرسه کردند
جایی که در آن میکده بنیاد توان کرد
منمای به زهّاد ره کوی خرابات
این ره نه به هر بوالهوس ارشاد توان کرد
با غیر صفایی مه من عهد وفا بست
دل را به چه امید دگر شاد توان کرد
#ملا احمد نراقی
Ashke Mahtab
MohammadReza Shajaryan
تصنیف 🎧 اشکِ مهتاب
شعر 👤 سیاوش کسرایی
آهنگساز 🎼 حسن یوسف زمانی
نوازندگی 👥 فرامرز پایور
آواز 🎙 محمدرضا شجریان
شعر 👤 سیاوش کسرایی
آهنگساز 🎼 حسن یوسف زمانی
نوازندگی 👥 فرامرز پایور
آواز 🎙 محمدرضا شجریان
برای انسانها زمان هرگز دوباره تکرار نمیشود و هیچگاه دوباره به آن صورت که یک وقتی بود بر نمیگردد و وقتی احساسات آدم تغییر کرد یا رو به زوال گذاشت دیگر هیچ معجزهای نمیتواند کیفیت اولیه را به آن برگرداند ...
ارنستو ساباتو
ارنستو ساباتو
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی زیبای تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
این لطافت که تو داری همه دلها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غمها بزداید
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم
هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید
با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن
نظری گر بربایی دلت از کف برباید
سعدی
تقدیم به خسرو آواز ایران استاد شجریان جان❤
روی زیبای تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
این لطافت که تو داری همه دلها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غمها بزداید
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم
هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید
با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن
نظری گر بربایی دلت از کف برباید
سعدی
تقدیم به خسرو آواز ایران استاد شجریان جان❤
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟
زخمیام -زخمی سراپا- میشناسیدم؟
با شما طیکردهام راه درازی را
خسته هستم -خسته- آیا میشناسیدم؟
راه ششصد سالهای از دفتر حافظ
تا غزلهای شما، ها، میشناسیدم؟
این زمانم گرچه ابر تیره پوشیدهاست
من همان خورشیدم اما، میشناسیدم
پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، میشناسیدم؟
میشناسد چشمهایم چهرههاتان را
همچنانی که شماها میشناسیدم
اینچنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا، میشناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریا، میشناسیدم
اصل من بودم، بهانه بود و فرعی بود
عشق قیس و حسن لیلا میشناسیدم؟
در کف فرهاد تیشه من نهادم، من!
من بریدم بیستون را میشناسیدم
مسخ کرده چهرهام را گرچه این ایام
با همین دیوار حتی میشناسیدم
من همانم مهربان سالهای دور
رفتهام از یادتان؟ یا میشناسیدم؟
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟
#حسین_منزوی
زخمیام -زخمی سراپا- میشناسیدم؟
با شما طیکردهام راه درازی را
خسته هستم -خسته- آیا میشناسیدم؟
راه ششصد سالهای از دفتر حافظ
تا غزلهای شما، ها، میشناسیدم؟
این زمانم گرچه ابر تیره پوشیدهاست
من همان خورشیدم اما، میشناسیدم
پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، میشناسیدم؟
میشناسد چشمهایم چهرههاتان را
همچنانی که شماها میشناسیدم
اینچنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا، میشناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریا، میشناسیدم
اصل من بودم، بهانه بود و فرعی بود
عشق قیس و حسن لیلا میشناسیدم؟
در کف فرهاد تیشه من نهادم، من!
من بریدم بیستون را میشناسیدم
مسخ کرده چهرهام را گرچه این ایام
با همین دیوار حتی میشناسیدم
من همانم مهربان سالهای دور
رفتهام از یادتان؟ یا میشناسیدم؟
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟
#حسین_منزوی