معرفی عارفان
1.12K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.7K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
خواجه سلام علیک گنج وفا یافتی
دل به دلم نه که تو گمشده را یافتی
هم تو سلام علیک هم تو علیک السلام
طبل خدایی بزن کاین ز خدا یافتی
خواجه تو چونی بگو در بر آن ماه رو
آنک ز جا برترست خواجه کجا یافتی
ساقی رطل ثقیل از قدح سلسبیل
حسرت رضوان شدی چونک رضا یافتی
ای رخ چون زر شده گنج گهر برزدی
وی تن عریان کنون باز قبا یافتی
ای دل گریان کنون بر همه عالم بخند
یار منی بعد از این یار مرا یافتی
خواجه تویی خویش من پیش من آ پیش من
تا که بگویم تو را من که که را یافتی
کوس و دهل می‌زنند بر فلک از بهر تو
رو که توی بر صواب ملک خطا یافتی
بر لب تو لب نهاد زان شکرین لب شدی
خشک لبان را ببین چونک سقا یافتی
خواجه بجه از جهان قفل بنه بر دهان
پنجه گشا چون کلید قفل گشا یافتی

دیوان شمس
گلی که خود بدادم پیچ و تابش
به اشک دیدگانم دادم آبش
درین گلشن خدایا کی روا بی
گل از مو، دیگری گیرد گلابش!

#باباطاهر
این عشق آتشینم دود از جهان برآرد
وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد
هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت
واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد

#خاقانی
می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیست این؟
آماده‌ی سد گریه‌ام از اشتیاق کیست این؟؟؟

سد جوق حسرت بر گذشت اکنون هزاران گرد شد
گر نیست هجران کسی پس طمطراق کیست این

رطل گران و اندر او دریای زهری موج زن
یارب نصیب کس مکن بهر مذاق کیست این

اسباب سد زندان سرا چندست بر بالای هم
جایی است‌خوش آراسته آیا وثاق کیست این

ای شحنه بی‌جرم کش این سر که درخون میکشی
گفتی که می‌آویزمش از پیش طاق کیست این

وصلی نمودی ای فلک پوشیده سد هجران در او
تو خود موافق گشته ای کار نفاق کیست این

هجر اینچنین نزدیک و تو در صحبت فارغ دلی
وحشی دلیرت یافتم از اتفاق کیست این؟

#وحشی_بافقی
من نمی‌گویم که عاقل باش یا دیوانه باش
گر به جانان آشنایی از جهان بیگانه باش

گر سر مقصود داری مو به مو جوینده شو
ور وصال گنج خواهی سر به سر ویرانه باش

#فروغی_بسطامی
صبا وقت سحر گویی ز کوی یار می‌آید
که بوی او شفای جان هر بیمار می‌آید

نسیم خوش مگر از باغ جلوه می‌دهد گل را
که آواز خوش از هر سو ز خلقی زار می‌آید

بیا در گلشن ای بی‌دل، به بوی گل برافشان جان
که از گلزار و گل امروز بوی یار می‌آید

#عراقی
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد

حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد

این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد

غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
هر که در دایره گردش ایام افتاد

در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد

آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی
کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد

هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد

صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد

#حضرت_حافظ
می ترسم
مضطربم
وباانگه می ترسم ومضطربم باز
با تو تا آخر دنیا هستم
می آیم کنار گفتگوی ساده
تمام رویاهایت را
بیدار میکنم
واهسته زیر لب می‌گویم:

برایت آب آوردم تشنه نیستی ؟

فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد

تو پیش بینی کرده بودی باد نمی آید

با این همه؛
دیروز
پی صدایی ساده که گفته بود
بیا که رفتم
تمام راز سفر فقط
خواب یک ستاره بود
خسته ام ری را
می آیی همسفرم شوی ؟

گفتگوی میان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن می‌گوییم
توی راه
خواب هامان را برای بابونه های
دره ای  دور تعریف میکنیم
باران هم که بیاید
خیس از خنده های دور از  آدمی می خندیم

بعد هم به راهی می رویم
که سهم  ترانه وتبسم است

مشکلی پیش نمی آید
کاری به کارمان ندارند
ری را

نه کرم شب تاپ و نه کژدم  زرد
وقتی دستمان به آسمان برسد

وقتی که برآن بلندی
بنفش بنشینی
دیگر دست کسی هم به ما نخواهد رسید

می نشینیم برای خودمان قصه می گوییم

تا کبوتران کوهی از دام  رویاها به لانه برگردند


غروب است

باانکه می‌ترسم
با آنکه سخت مضطربم
  باز  باتو ... تا آخر دنیا هستم

#سید_علی_صالحی
ما گل های خندانیم
فرزندان ایرانیم

ما سرزمین خود را
مانند جان می‌دانیم

ما باید دانا باشیم
هشیار و بینا باشیم

از بهر حفظ ایران
باید توانا باشیم

آباد باشی، ای ایران
آزاد باشی، ای ایران

از ما فرزندان خود
دلشاد باشی ای ایران


#عباس_یمینی_شریف
(اول خرداد ۱۲۹۸، تهران ـ ۲۸ آذر ۱۳۶۸، تهران)
آموزگار، شاعر و نویسندۀ ادبیات کودکان.
که می‌گوید به بالای تو ماند سرو بستانی
بیاور در چمن سروی که بتواند چنین رفتن

چنانت دوست می‌دارم که وصلم دل نمی‌خواهد
کمال دوستی باشد مراد از دوست نگرفتن

مراد خسرو از شیرین کناری بود و آغوشی
محبت کار فرهاد است و کوه بیستون سفتن

نصیحت گفتن آسان است سرگردان عاشق را
ولیکن با که می‌گویی که نتواند پذیرفتن

شکایت پیش ازاین حالت به نزدیکان و غمخواران
ز دست خواب می‌کردم کنون از دست ناخفتن

گر از شمشیر برگردی نه عالی همتی سعدی
تو کز نیشی بیازردی نخواهی انگبین رفتن


#حضرت_سعدی
این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم

خورشید چراغ‌دان و عالم فانوس
ما چون صوریم کاندر او حیرانیم

#خیام_نیشابوری
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم

در دِه تو به کاسه می از آن پیش که ما
در کارگه کوزه‌گران کوزه شویم

#خیام_نیشابوری
گنجت باید به رنج خو باید کرد
جان وقف بلای عشق او باید کرد

در پنجهٔ شیر اوفتادن به ازانک
با او نفسی پنجه فرو باید کرد

#خیام_نیشابوری
چون نیست دلم را جز ازو دلجویی
سرگشته شدم گردِ جهان چون گویی

چه غصّه بدین رسد که از ملکِ دو کون
او رادارم وزو ندارم بویی

#شیخ_عطار_نیشابوری
چون نیست دلم را جز ازو دلجویی
سرگشته شدم گردِ جهان چون گویی

چه غصّه بدین رسد که از ملکِ دو کون
او رادارم وزو ندارم بویی

#شیخ_عطار_نیشابوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز جهانی چایی رو به تموم چایی‌خورا تبریک میگم😍
چای بر هر درد بی‌درمان دواست 😋
زادروز
#عباس_یمینی‌شریف
(اول خرداد ۱۲۹۸، تهران ـ ۲۸ آذر ۱۳۶۸، تهران)

آموزگار، شاعر و نویسندۀ ادبیات کودکان

ما گل‌های خندانیم | فرزندان ایرانیم
ما سرزمین خود را | مانند جان می‌دانیم
ما باید دانا باشیم | هشیار و بینا باشیم
از بهر حفظ ایران | باید توانا باشیم
آباد باش ای ایران | آزاد باش ای ایران
از ما فرزندان خود | دل‌شاد باش ای ایران


#عباس_یمینی‌شریف

روانش شاد ،یادش ماندگار 🌹🕊
هر آن چشمی که گریان است در عشق دلارامی
بشارت آیدش روزی ز وصل او به پیغامی

چو گریان بود آن یعقوب کنعان از پی یوسف
بشارت آمدش ناگه از آن خوش روی خوش نامی



حضرت مولانا
دل روشنی دارم ای عشق!
صدایم کن ...
از هر کجا می‌توانی...
صدا کن مرا ...
از صدف‌های سرشار باران..
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن..
صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو!
بگو پشت پرواز مرغان عاشق ...
چه رازی‌ست؟
بگو با کدامین نفس..
می‌توان تا کبوتر سفر کرد؟
بگو با کدامین افق ...
می‌توان تا شقایق خطر کرد؟




#محمدرضا_عبدالملکیان
روز است ای دو دیده
در روزنم نظر کن

تو اصل آفتابی
چون آمدی سحر کن


#حضرت_مولانا