#سید_علی_صالحی
اگر عشق آخرین عبادت ما نیست
پس آمده ایم اینجا
برای کدام درد بی شفا
شعر بخوانیم و باز به خانه برگردیم؟!!
اگر عشق آخرین عبادت ما نیست
پس آمده ایم اینجا
برای کدام درد بی شفا
شعر بخوانیم و باز به خانه برگردیم؟!!
'
برهنه به بستر بی کسی مردن تو از یادم نمی روی
خاموش به رساترین شیون آدمی تو از یادم نمی روی
گریبانی برای دریدن این بغض بی قرار تو از یادم نمی روی
سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهایی تو از یادم نمی روی
سوزن ریز بی امان باران بر پیچک و ارغوان تو از یادم نمی روی
تو...
تو با من چه کرده ای که از یادم
نمی روی
دیر امدی
درست
پرستار پروانه و ارغوان بوده ای
درست
مراقب خواناترین ترانه از هق هق گریه بوده ای
درست
راز دار اواز اهل باران بوده ای
درست
خواهر غمگین ترین خاطرات دریا بوده ای
درست
اما از من و این اندوه پرسینه بی خبر چرا؟
اه! که چقدر سرانگشت خسته بر بخار این شیشه کشیده ام!!!
چقدر کوچه را تا باور اسمان و کبوتر، تا خواب سرشاخه که در شوق نور، تا صحبت پسین و پروانه پاییدم و تو نیامدی
باز عابران، همان عابران خسته ی همیشگی بوده اند
باز خانه همان خانه، کوچه همان کوچه و شهر همان شهر ساکت سالیان
من اما از همان اول باران بی قرار میدانستم دیدار دوباره ی ما میسر است
مرا نان و آبی" علاقه ی عریانی"ترانه ی خُردی" توشه ی قناعتی بس بود
تا برای همیشه با اندک شادمانی و شبی از خواب تو سر کنم
#سید_علی_صالحی
برهنه به بستر بی کسی مردن تو از یادم نمی روی
خاموش به رساترین شیون آدمی تو از یادم نمی روی
گریبانی برای دریدن این بغض بی قرار تو از یادم نمی روی
سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهایی تو از یادم نمی روی
سوزن ریز بی امان باران بر پیچک و ارغوان تو از یادم نمی روی
تو...
تو با من چه کرده ای که از یادم
نمی روی
دیر امدی
درست
پرستار پروانه و ارغوان بوده ای
درست
مراقب خواناترین ترانه از هق هق گریه بوده ای
درست
راز دار اواز اهل باران بوده ای
درست
خواهر غمگین ترین خاطرات دریا بوده ای
درست
اما از من و این اندوه پرسینه بی خبر چرا؟
اه! که چقدر سرانگشت خسته بر بخار این شیشه کشیده ام!!!
چقدر کوچه را تا باور اسمان و کبوتر، تا خواب سرشاخه که در شوق نور، تا صحبت پسین و پروانه پاییدم و تو نیامدی
باز عابران، همان عابران خسته ی همیشگی بوده اند
باز خانه همان خانه، کوچه همان کوچه و شهر همان شهر ساکت سالیان
من اما از همان اول باران بی قرار میدانستم دیدار دوباره ی ما میسر است
مرا نان و آبی" علاقه ی عریانی"ترانه ی خُردی" توشه ی قناعتی بس بود
تا برای همیشه با اندک شادمانی و شبی از خواب تو سر کنم
#سید_علی_صالحی
#اشتباه از ما بود...
اشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیم
دستهامان خالی
دلهامان پر
گفتگوهامان مثلا یعنی ما
کاش می دانستیم
هیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آورد...
حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می میریم
از خانه که می آیی
یک دستمال سفید،
پاکتی سیگار،
گزینه شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور..
احتمال گریستن ما بسیار است..
#سید_علی_صالحی
اشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیم
دستهامان خالی
دلهامان پر
گفتگوهامان مثلا یعنی ما
کاش می دانستیم
هیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آورد...
حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می میریم
از خانه که می آیی
یک دستمال سفید،
پاکتی سیگار،
گزینه شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور..
احتمال گریستن ما بسیار است..
#سید_علی_صالحی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يک امشب را دیگر
چشم به راهِ شعر نخواهم ماند
من امشب خودم به عمد
از احتمالِ آمدنِ تو
برای خودم ترانه خواهم خواند.
#سید_علی_صالحی
#شبتون_رویایی✨
چشم به راهِ شعر نخواهم ماند
من امشب خودم به عمد
از احتمالِ آمدنِ تو
برای خودم ترانه خواهم خواند.
#سید_علی_صالحی
#شبتون_رویایی✨
آشناست این هوای سفر
آشناست این آواز آدمی
آشناست این وزیدن باد
خنکای هوا
عطر برهنهی بید ...
سوسنها، سنجدها
این بارانهای بیسبب ...
کسی دارد
مرا به اسم کوچک خودم می خواند.
#سید_علی_صالحی
آشناست این آواز آدمی
آشناست این وزیدن باد
خنکای هوا
عطر برهنهی بید ...
سوسنها، سنجدها
این بارانهای بیسبب ...
کسی دارد
مرا به اسم کوچک خودم می خواند.
#سید_علی_صالحی
مرگ را حقير میکنند ، عاشقان
زندگی را بی نهايت
بیآنکه سخنی گفته باشند جز چشمهايشان
فراتر از حريم فصول میميرند
بینشان
در فصلی بینام
بیصدا، ترانه میشوند بر لبها
در اوج میمانند
همپای معراج فرشتگان
بیآنکه از پای افتاده باشند از زخمهايشان
عاشقان ايستاده میميرند
عاشقان ايستاده میمانند
#سید_علی_صالحی
زندگی را بی نهايت
بیآنکه سخنی گفته باشند جز چشمهايشان
فراتر از حريم فصول میميرند
بینشان
در فصلی بینام
بیصدا، ترانه میشوند بر لبها
در اوج میمانند
همپای معراج فرشتگان
بیآنکه از پای افتاده باشند از زخمهايشان
عاشقان ايستاده میميرند
عاشقان ايستاده میمانند
#سید_علی_صالحی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه
غریب آمدی و آشنا رفتی!
اما من که خوب میشناسَمَت ریرا!
من بارها …،
ترا بارها در انتهای رویایی غریب دیده بودم
ترا در خانه، در خواب آب، در خیابان
در انعکاسِ رخسار دختران ماه،
در صف خاموش مردمان، اتوبوس، ایستگاه و
سایهسار مهآلود آسمان …
چه احترام غریبی دارد این خواب، این خاطره، این هم دیده که دریا … ریرا!
تمامِ این سالها همیشه کسی از من سراغ ترا میگرفت
تو نشانی من بودی و من نشانی تو.
گفتی بنویس
من شمال زاده شدم
اما تمام دریاهای جنوب را من گریستهام.
راهِ دورِ تهران آیا
همیشه از ترانه و آوازِ ما تهی خواهد ماند؟!
حوصله کن ریرا،
خواهیم رفت.
اما خاطرت باشد
همیشه این تویی که میروی
همیشه این منم که میمانم
#سید_علی_صالحی
دکلمه: #خسرو_شکیبایی
موسیقی: مسعود سخاوت دوست
غریب آمدی و آشنا رفتی!
اما من که خوب میشناسَمَت ریرا!
من بارها …،
ترا بارها در انتهای رویایی غریب دیده بودم
ترا در خانه، در خواب آب، در خیابان
در انعکاسِ رخسار دختران ماه،
در صف خاموش مردمان، اتوبوس، ایستگاه و
سایهسار مهآلود آسمان …
چه احترام غریبی دارد این خواب، این خاطره، این هم دیده که دریا … ریرا!
تمامِ این سالها همیشه کسی از من سراغ ترا میگرفت
تو نشانی من بودی و من نشانی تو.
گفتی بنویس
من شمال زاده شدم
اما تمام دریاهای جنوب را من گریستهام.
راهِ دورِ تهران آیا
همیشه از ترانه و آوازِ ما تهی خواهد ماند؟!
حوصله کن ریرا،
خواهیم رفت.
اما خاطرت باشد
همیشه این تویی که میروی
همیشه این منم که میمانم
#سید_علی_صالحی
دکلمه: #خسرو_شکیبایی
موسیقی: مسعود سخاوت دوست
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
" چرا می پرسید از پروانه از خیزران چه خبر
چه ربطی میان پروانه و خیزران دیده اید
شما کیستید از کجا آمده اید
کی از راه رسیده اید چرا بی چراغ سخن می گویید
این همه علامت سوال برای چیست
مگر من آشنای شمایم
که به آن سوی کوچه دعوتم می کنید؟
من که کاری نکرده ام فقط از میان تمام نامها
نمی دانم از چه " ری را " را فراموش نکرده ام
آیا قناعت به سهم ستاره از نشانی راه
چیزی از جُرم رفتن به سوی رویا را کم نخواهد کرد؟
من راهِ خانه ام را گم کرده ام بانو
شما، بانو که آشنای همه ی آوازهای روزگار منید
آیا آرزو های مرا در خواب نی لبکی شکسته ندیدید
می گویند در کوی شما هر کودکی که در آن دمیده،
از سنگ، ناله و از ستاره، هق هقِ گریه شنیده است
چه حوصله ئی ری را
بگو رهایم کنند، بگو راه خانه ام را به یاد خواهم آورد
می خواهم به جای دور خیره شوم
می خواهم سیگاری بگیرانم
می خواهم یک لحظه به این لحظه بیندیشم
آیا میان آن همه اتفاق
من از سرِ اتفاق زنده ام هنوز !؟ "
شعر: #سید_علی_صالحی
دکلمه: #خسرو_شکیبایی
موسیقی: #کارن_همایونفر
.
چه ربطی میان پروانه و خیزران دیده اید
شما کیستید از کجا آمده اید
کی از راه رسیده اید چرا بی چراغ سخن می گویید
این همه علامت سوال برای چیست
مگر من آشنای شمایم
که به آن سوی کوچه دعوتم می کنید؟
من که کاری نکرده ام فقط از میان تمام نامها
نمی دانم از چه " ری را " را فراموش نکرده ام
آیا قناعت به سهم ستاره از نشانی راه
چیزی از جُرم رفتن به سوی رویا را کم نخواهد کرد؟
من راهِ خانه ام را گم کرده ام بانو
شما، بانو که آشنای همه ی آوازهای روزگار منید
آیا آرزو های مرا در خواب نی لبکی شکسته ندیدید
می گویند در کوی شما هر کودکی که در آن دمیده،
از سنگ، ناله و از ستاره، هق هقِ گریه شنیده است
چه حوصله ئی ری را
بگو رهایم کنند، بگو راه خانه ام را به یاد خواهم آورد
می خواهم به جای دور خیره شوم
می خواهم سیگاری بگیرانم
می خواهم یک لحظه به این لحظه بیندیشم
آیا میان آن همه اتفاق
من از سرِ اتفاق زنده ام هنوز !؟ "
شعر: #سید_علی_صالحی
دکلمه: #خسرو_شکیبایی
موسیقی: #کارن_همایونفر
.
Forwarded from حمید
#سید_علی_صالحی زادهٔ ۱۳۳۴ در ایذه در استان خوزستان شاعر و نویسندهٔ معاصر ایرانی است. وی پایهگذار جریان موج ناب و شعر گفتار در شعر معاصر ایران است. وی همچنین یکی از دبیران اصلی کانون نویسندگان ایران بود. صالحی از چهرههای مطرح و شناخته شده در شعر معاصر فارسی است
در ۱ فروردین ۱۳۳۴ در روستای مَرغاب از توابع ایذه بختیاری در استان خوزستان در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد. پدر او کشاورز، شاعر و شاهنامه خوان بود؛ و در سال ۱۳۴۰ به دلیل شیوع حصبه در مرغاب همراه با خانواده به مسجد سلیمان اقامت کرده و در سال ۱۳۴۷ در همان شهر وارد دبیرستان شد. در سال ۱۳۵۳ به دلایل تنبیه و تهدید از سوی مدرسه و مقامات ترک تحصیل میکند و یک سال بعد باز به مدرسه برگشته و دیپلم ریاضی را میگیرد.
اولین شعرهای او در سال ۱۳۵۰ به اهتمام ابوالقاسم حالتدر مجله محلی شرکت نفت چاپ شد.
در ۱ فروردین ۱۳۳۴ در روستای مَرغاب از توابع ایذه بختیاری در استان خوزستان در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد. پدر او کشاورز، شاعر و شاهنامه خوان بود؛ و در سال ۱۳۴۰ به دلیل شیوع حصبه در مرغاب همراه با خانواده به مسجد سلیمان اقامت کرده و در سال ۱۳۴۷ در همان شهر وارد دبیرستان شد. در سال ۱۳۵۳ به دلایل تنبیه و تهدید از سوی مدرسه و مقامات ترک تحصیل میکند و یک سال بعد باز به مدرسه برگشته و دیپلم ریاضی را میگیرد.
اولین شعرهای او در سال ۱۳۵۰ به اهتمام ابوالقاسم حالتدر مجله محلی شرکت نفت چاپ شد.
می ترسم
مضطربم
وباانگه می ترسم ومضطربم باز
با تو تا آخر دنیا هستم
می آیم کنار گفتگوی ساده
تمام رویاهایت را
بیدار میکنم
واهسته زیر لب میگویم:
برایت آب آوردم تشنه نیستی ؟
فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد
تو پیش بینی کرده بودی باد نمی آید
با این همه؛
دیروز
پی صدایی ساده که گفته بود
بیا که رفتم
تمام راز سفر فقط
خواب یک ستاره بود
خسته ام ری را
می آیی همسفرم شوی ؟
گفتگوی میان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن میگوییم
توی راه
خواب هامان را برای بابونه های
دره ای دور تعریف میکنیم
باران هم که بیاید
خیس از خنده های دور از آدمی می خندیم
بعد هم به راهی می رویم
که سهم ترانه وتبسم است
مشکلی پیش نمی آید
کاری به کارمان ندارند
ری را
نه کرم شب تاپ و نه کژدم زرد
وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی که برآن بلندی
بنفش بنشینی
دیگر دست کسی هم به ما نخواهد رسید
می نشینیم برای خودمان قصه می گوییم
تا کبوتران کوهی از دام رویاها به لانه برگردند
غروب است
باانکه میترسم
با آنکه سخت مضطربم
باز باتو ... تا آخر دنیا هستم
#سید_علی_صالحی
مضطربم
وباانگه می ترسم ومضطربم باز
با تو تا آخر دنیا هستم
می آیم کنار گفتگوی ساده
تمام رویاهایت را
بیدار میکنم
واهسته زیر لب میگویم:
برایت آب آوردم تشنه نیستی ؟
فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد
تو پیش بینی کرده بودی باد نمی آید
با این همه؛
دیروز
پی صدایی ساده که گفته بود
بیا که رفتم
تمام راز سفر فقط
خواب یک ستاره بود
خسته ام ری را
می آیی همسفرم شوی ؟
گفتگوی میان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن میگوییم
توی راه
خواب هامان را برای بابونه های
دره ای دور تعریف میکنیم
باران هم که بیاید
خیس از خنده های دور از آدمی می خندیم
بعد هم به راهی می رویم
که سهم ترانه وتبسم است
مشکلی پیش نمی آید
کاری به کارمان ندارند
ری را
نه کرم شب تاپ و نه کژدم زرد
وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی که برآن بلندی
بنفش بنشینی
دیگر دست کسی هم به ما نخواهد رسید
می نشینیم برای خودمان قصه می گوییم
تا کبوتران کوهی از دام رویاها به لانه برگردند
غروب است
باانکه میترسم
با آنکه سخت مضطربم
باز باتو ... تا آخر دنیا هستم
#سید_علی_صالحی