معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
تنها
تو را ستودم؛
آنسان ستودمت که بدانند #مردمان؛
محبوبِ من به سان « خدایان »
ستودنی‌ست.

من پاکباز عاشقم
از عاشقان تو
با مرگم آزمای
با مرگ اگر شیوه تو آزمودنی ست

#حمید_مصدق
محروم بوَد همیشه عاشق
این است که در کنارِ من نیست

نومیدیِ عاشقان قدیم است
مخصوص به روزگارِ من نیست

#حزین
توانَد بیستونی در بیابان ساختن مجنون
به‌رویِ یکدگر ریزد اگر سنگِ ملامت را

#سالک_قزوینی
پهلوانی نیست سنگی یا گِلی برداشتن
پهلوانی چیست: باری از دلی برداشتن

#واعظ_قزوینی
عشق می‌گوید: ز من قصرِ بلا عالی‌بناست
هجر می‌گوید: بلی! امّا به امدادِ من است

#محتشم
به این شکل ای پری شب‌ها چو مه بیرون میا تنها
که می‌ترسم به دستِ عاشقِ دیوانه‌ای افتی!

#محتشم_کاشانی

اثر هنری از: Anya Anti
تو نازک‌طبع و بدخویی و من بی‌صبر و بی‌طاقت
ز من همچون تویی را رام کردن کارها دارد!

#فیاض_لاهیجی
تو نازک‌طبع و بدخویی و من بی‌صبر و بی‌طاقت
ز من همچون تویی را رام کردن کارها دارد!

#فیاض_لاهیجی
کشی جان را به نزدِ خود ز تابی کافکنی در دل
به‌سانِ آن‌که می‌تابد رسن آهسته آهسته

#فیض_کاشانی

#تابلوی_نقاشی
اثر: #Eugenio_Zampighi
به جمالِ ماه نازم شبِ چارده خصوصا
که شباهتِ تمامی به رخِ نگار دارد

#شانی_تکلو
همچو دندانی که افتد، یادشان بادا به‌خیر!
همنشینانی که پهلو خالی از ما کرده‌اند...

شفیعای #اثر_شیرازی
ای باغبان بگشا درم، کاری ندارم با گلت
کوتاه‌دستی همچو من، کی میلِ گل چیدن کند؟

#صرفی_ساوجی
#مکتب_وقوع
لب خاموش نمودار دل پر سخن است
جبهه بی گره آیینه خلق حسن است

چون خدنگی که کند دست در آغوش کمان
به میان رفتن من بهر کنار آمدن است

وادی عشق نگردد به گرانجانی قطع
قدم اول این راه سفر در وطن است

مانع وحدت عارف نشود کثرت خلق
بیشتر خلوت این طایفه در انجمن است

باده در ساغر من خون جگر می گردد
خاک پیمانه من از گل بیت الحزن است

سرمه از فیض سفر مایه بینش گردید
صیقل تیرگی بخت جلای وطن است

لب افسوس مرا زخم پشیمانی نیست
دست بر هم زدن من مژه بر هم زدن است

پنبه از گوش برون کن که بناگوش سفید
دم صبحی است که صبح دوم آن کفن است

جز خراش جگر و چهره خونین صائب
دیگر از نام چه در دست عقیق یمن است؟

ش غ/۱۴۹۶
#صائب تبریزی
گر اناری می‌خری خندان بخر
تا دهد خنده ز دانهٔ او خبر

ای مبارک خنده‌اش کو از دهان
می‌نماید دل چو در از درج جان

نامبارک خندهٔ آن لاله بود
کز دهان او سیاهی دل نمود

نار خندان باغ را خندان کند
صحبت مردانت از مردان کند

گر تو سنگ صخره و مرمر شوی
چون به صاحب دل رسی گوهر شوی

مهر پاکان درمیان جان نشان
دل مده الا به مهر دلخوشان

مثنوی معنوی/1
#مولوی
چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست
هست جان را، عزم پا بوست ولی، اسباب نیست

دیده را هر شب خیالت می‌شود مهمان، ولی
دیده را اسباب مهمان در میان جز آب نیست

رویت آمد، قبله دل ابروت، محراب جان
اهل معنی را برون، زین قبله و محراب نیست

با خیالت، خواب در چشمم نمی‌گیرد قرار
خواب می‌داند که راه سیل، جای خواب نیست

رشته جانم کی آرد تاب شمع روی تو
چون چراغ عقل را با شور عشقت تاب نیست

مجلس ما روشن است، از طلعتش، مه را بگو
دیده بر هم نه، که امشب حاجت مهتاب نیست

رسم دین بگذاشت سلمان، مذهب رندی گرفت
ترک این مذهب گرفتن، مذهب اصحاب نیست

#سلمان ساوجی
.
هوای آمدنت دیشبم به سر می‌زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می‌زد

به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت
خیال روی تو نقشی به چشم تر می‌زد

شراب لعل تو می‌دیدم و دلم می‌خواست
هزار وسوسه‌ام چنگ در جگر می‌زد

زهی امید که کامی از آن دهان می‌جست
زهی خیال که دستی در آن کمر می‌زد

دریچه‌ای به تماشای باغ وا می‌شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می‌زد

تمام شب به خیال تو رفت و، می‌دیدم
که پشت پرده‌ی اشکم سپیده سرمی‌زد

#هوشنگ_ابتهاج
شهیدی غم دوست(نوا)
@Jane_oshaagh
غم دوست
دستگاه نوا
خواننده و عود
استاد #شهیدی
(میخوای بگی بهار میشه)
اشعار: #همامیرافشار
امروز مرا در دل جز یار نمی‌گنجد
وز یار چنان پر شد کاغیار نمی‌گنجد

در چشم پر آب من جز دوست نمی‌آید
در جان خراب من جز یار نمی‌گنجد

#فخرالدین_عراقی
شرط دریافت اسرار قرآن


قرآن همچو عروسی است: با آنکه چادر را کشی، او روی به تو ننماید. آنکه آن را بحث می کنی و تو را خوشی و کشفی نمی شود آن است که چادر کشیدن تو را رد کرد و با تو مکر کرد و خود را به تو زشت نمود، یعنی ((من آن شاهد نیستم.)) او قادر است به هر صورت که خواهد بنماید. اما اگر چادر نکشی و رضای او طلبی، بروی کشت او را آب دهی، از دور خدمتهای او کنی، در آنچه رضای اوست کوشی بی آنکه چادر کشی، به تو روی بنماید. اهل حق را طلبی که فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي (به حلقه بندگان من پیوند، و آنگاه به بهشت من در آی – فجر – 29 و 30). حق تعالی به هرکس سخن نگوید – همچنانکه پادشاهان دنیا به هر جولاهه (پارچه باف) سخن نگویند. وزیری و نایبی نصب کرده اند، ره به پادشاه از او برند. حق تعالی هم بندۀ را گزید تا هر که حق را طلب کند در او باشد و همه انبیا برای این آمده اند که ره جز ایشان نیستند.

فیه ما فیه