معرفی عارفان
1.15K subscribers
32.9K photos
11.9K videos
3.19K files
2.71K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ز خود هر چند بگریزم، همان دربند خود باشم
رم آهوی تصویرم، شتاب ساکنی دارم

#واعظ_قزوینی
گر شعر نه مال و ثروتم می‌بخشد
صد گونه خوشی و لذّتم می‌بخشد
از شعر همین سود مرا بس، که دمی
از فکر‌ جهان فراغتم می‌بخشد

#واعظ_قزوینی
بردیم مرده‌مرده به سر بس‌که زندگی
امروز نیستیم غریبِ دیارِ مرگ

زین پیش جنسِ مرگ چنین رایگان نبود
برداشت دوری‌ات ز میان اعتبارِ مرگ

#واعظ_قزوینی
بردیم مرده‌مرده به سر بس‌که زندگی
امروز نیستیم غریبِ دیارِ مرگ

زین پیش جنسِ مرگ چنین رایگان نبود
برداشت دوری‌ات ز میان اعتبارِ مرگ

#واعظ_قزوینی
گلِ داغ از طرفی، سنبلِ آه از طرفی
عشق در باغِ دلم کرده چه گُل کاریها...

#واعظ_قزوینی
ز خود هرچند بگریزم، همان در بند خود باشم
رمِ آهوی تصویرم، شتابِ ساکنی دارم....

#واعظ_قزوینی
با زبان سبزه گوید دانه در خاک این سخن

نیست غیر از سرفرازی، حاصل اُفتادگی


#واعظ_قزوینی
خانه‌ی روشندلان را زینت از مهمان بس است
نیست بهْ از عکسْ نقشی خانه‌ی آیینه را.

#واعظ_قزوینی
دلم می رفت و می نالید هر عضوم ز دنبالش
به آهنگی که نالد از پیِ #دیوانه زنجیری

#واعظ_قزوینی
پهلوانی نیست سنگی یا گِلی برداشتن
پهلوانی چیست: باری از دلی برداشتن

#واعظ_قزوینی
گر شعر نه مال و ثروتم می‌بخشد
صد گونه خوشی و لذّتم می‌بخشد
از شعر همین سود مرا بس، که دمی
از فکر‌ جهان فراغتم می‌بخشد

#واعظ_قزوینی
با زبان سبزه گوید دانه در خاک این سخن

نیست غیر از سرفرازی، حاصل اُفتادگی



#واعظ_قزوینی
گر شعر نه مال و ثروتم می‌بخشد
صد گونه خوشی و لذّتم می‌بخشد
از شعر همین سود مرا بس، که دمی
از فکر‌ جهان فراغتم می‌بخشد

#واعظ_قزوینی
حبّذا زور جنون مغلوب زنجیرم نکرد
مرحبا سیل فنا ممنون تعمیرم نکرد

خلق را از بس مزوّر دیده‌ام، در حیرتم
کزچه بود آیا که مادر آب در شیرم نکرد؟!

#واعظ_قزوینی
صد حیف که ما پیرِ جهان‌دیده نبودیم
روزی که رسیدیم به ایام جوانی

#واعظ_قزوینی
بالید از رخ تو دل پر ملال ما
از آفتاب به در شد آخر هلال ما

ما ریشه در زمین قناعت دوانده ایم
چون شمع آب میخورد از خود نهال ما

بر چهره شکسته ما رنگ تهمت است
مالیده خون به ما اثر انفعال ما

ما تخم در زمین دیاری فشانده ایم
که ابر بهار نیز نگرید به حال ما

هرگز به ناله دردسر کَس نداده ایم
خاموشی است هم چو قلم قیل و قال ما

از بس به حال واعظ دلخسته ناله کرد
افتاد از زبان قلم هرزه نال ما

 

#واعظ_قزوینی
#غزل
در نظر دارالشفایی شد مرا روی زمین
#آسمان در خاک از بس نرگس بیمار کرد

#واعظ_قزوینی
زِ بی‌دِماغیِ خود از سُلوکِ اَهلِ زَمان
به این خوشَم که نَدارَم دِماغِ رَنجیدَن!

#واعظ_قزوینی
بُرده‌یی بویی گر از کیفیّت فیضِ سحر
خوشتر است از مستی شبها، خمار صبحگاه



#واعظ_قزوینی
با زبان سبزه گوید دانه
در خاک این سخن

نیست غیر از سرفرازی
حاصل افتادگی!


#واعظ_قزوینی