《 هو 》
رزقی که عموم را بوَد دیگر است،
و رزقی که خصوص را بود دیگر است.
رزق عموم رزق معده بود،
و رزق خصوص رزق دل بود.
و رزق خصوصِ خصوص رزق جان بود.
حضرت #عین القضات همدانی
رزقی که عموم را بوَد دیگر است،
و رزقی که خصوص را بود دیگر است.
رزق عموم رزق معده بود،
و رزق خصوص رزق دل بود.
و رزق خصوصِ خصوص رزق جان بود.
حضرت #عین القضات همدانی
و گفت: بلا چراغ عارفان است و بیدارکننده مریدان و هلاک کننده غافلان.
و گفت: همت اشارت خدای است ارادت اشارات فرشته و خاطر اشارات معرفت و زینت تن اشارت شیطان و شهوات اشارت نفس و لهو اشارت کفر. وگفت خدای تعالی هرگز صاحب همّت را عقوبت نکند اگر چه معصیت رود بر وی.
عطار
و گفت: همت اشارت خدای است ارادت اشارات فرشته و خاطر اشارات معرفت و زینت تن اشارت شیطان و شهوات اشارت نفس و لهو اشارت کفر. وگفت خدای تعالی هرگز صاحب همّت را عقوبت نکند اگر چه معصیت رود بر وی.
عطار
شاید خداوند قرن ها پیش در نبرد با شیطان شکست خورده است و جهان به دست شیطان اداره میشود، وگرنه این همه بدی و بی عدالتی نمیتواند کار خدا باشد.
#گابریل_گارسیا_مارکز
#گابریل_گارسیا_مارکز
گفت معشوقی به عاشق کای فتی
تو به غربت دیدهای بس شهرها
پس کدامین شهر ز آنها خوشترست
گفت آن شهری که در وی دلبرست
#مولانا
تو به غربت دیدهای بس شهرها
پس کدامین شهر ز آنها خوشترست
گفت آن شهری که در وی دلبرست
#مولانا
منجّمان چو بدیدند کاکلش گفتند
فغان که درسرِ این ماه فتنه بسیار است
نسخه ای خطی
فغان که درسرِ این ماه فتنه بسیار است
نسخه ای خطی
دانی که کدامین شب و روز است که عاشق
خشنود دلی دارد و خوشبوی مشامی؟
شامی که شمال آورَد از دوست نسیمی
صبحی که صبا آورَد از یار پیامی
حریف جندقی
خشنود دلی دارد و خوشبوی مشامی؟
شامی که شمال آورَد از دوست نسیمی
صبحی که صبا آورَد از یار پیامی
حریف جندقی
گشتم دکاندار هوس، در کوچۀ سنگیندلی
آخر ندیدم زین دکان، غیر از کدورت حاصلی
خواهم شهادت وام کرد از پیش ناحقکُشتگان
از سستی بختم اگر پیدا نگردد قاتلی
تخم غمش را کاشتم، باران اشکی سر نزد
بینم چهسان آید بهکف از کشتزارم حاصلی
از خانهزاد بحر غم، راه برون رفتن مجو
هرگز ندیده هیچکس، گرداب را بر ساحلی
در کارِ معنیپروری، کافتاده ناحق بر سرم
بخت بدم میافکند، هر دم به فکر باطلی
طغرای مشهدی
آخر ندیدم زین دکان، غیر از کدورت حاصلی
خواهم شهادت وام کرد از پیش ناحقکُشتگان
از سستی بختم اگر پیدا نگردد قاتلی
تخم غمش را کاشتم، باران اشکی سر نزد
بینم چهسان آید بهکف از کشتزارم حاصلی
از خانهزاد بحر غم، راه برون رفتن مجو
هرگز ندیده هیچکس، گرداب را بر ساحلی
در کارِ معنیپروری، کافتاده ناحق بر سرم
بخت بدم میافکند، هر دم به فکر باطلی
طغرای مشهدی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آرامگاه خواجه محمد بشارا در روستای مزارشریف در ولایت پنجکنت تاجیکستان
مجموعه زیبا با آجرکاریهای قرن پنجم
با تشکر از رضا دبیرینژاد
از بخارا
مجموعه زیبا با آجرکاریهای قرن پنجم
با تشکر از رضا دبیرینژاد
از بخارا