معرفی عارفان
1.01K subscribers
32.2K photos
11.6K videos
3.16K files
2.64K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
عهدیه_شیراز
@Banoo_Homeyra
🌹🌷شیراز

باصدای:عهدیه
Audio
هین سخن تازه بگو
تا دو جهان تازه شَوَد
وارَهَد از حَدِ جهان
بی حد و اندازه شَوَد
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد

چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان
که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد

شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد

عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد

بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد

خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعل نوشین را که زودش باقرار آرد

در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد

#حضرت_حافظ
سوخت یکی جهان به غم آتش غم پدید نی
صورت این طلسم را هیچ کسی بدید نی
می‌کشدم به هر طرف قوت کهربای او
ای عجبا بدید کس آنک مرا کشید نی
هست سماع چنگ نی هست شراب رنگ نی
صد قدح است بر قدح آنک قدح چشید نی
عشق قرابه باز و من در کف او چو شیشه‌ای
شیشه شکست زیر پا پای کسی خلید نی
در قدم روندگان شیخ و مرید بی‌عدد
در نفس یگانگی شیخ نه و مرید نی
آنک میان مردمان شهره شد و حدیث شد
سایه بایزید بد مایه بایزید نی
مژده دهید عاشقان عید وصال می رسد
ز آنک ندید هیچ کس خود رمضان و عید نی

دیوان شمس
مَحمل از شهر به‌در می‌برد امروز کسی
از جَرس کم نِه‌ای ای ناله! برآور نفسی

کاروانِ غمت از کشورِ دل دور افتاد
حقّ صحبت چه شد ای سینه؟ بجنبان جَرسی

گرددم چشم تو در چنبرِ زلف از پی دل
آنچنان کز پی رِندی، شب تاری عَسسی

مردمِ دیده‌ی من مانده چنان محو لبش
که توگویی به عسل درشده پای مگسی

در گلستانم و دل پَر زندم، چون گذرد
سخن از خانه‌ی صیّادی و کنج قفسی

تا تظلّم کنی از جورِ نکویان، «یغما!»
ندهد گوش به فریاد تو فریادرسی



#یغمای_جندقی
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #کشتن_رستم_ژنده‌رزم_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۵ ( #قسمت_دوم ) ۱۷ همه ، یک به یک ،،، خواندند آفرین ، بِدان بُرز و بالا و تیغ و نگین ، ۱۸ همی بود رستم بدانجا ، ز دور ، نشسته ،،، نگه کرد مردانِ تور ، ۱۹ به شایسته‌کاری ،…
داستان رستم و سهراب
#کشتن_رستم_ژنده‌رزم_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۵
( #قسمت_سوم )



۳۳

برفتند و ، دیدنش افگنده ، خوار ،

برآسوده از بزم و ، از کارزار ،

۳۴

خروشان ، پُر از درد ، بازآمدند ،

ز دردِ دل ، اندر گداز آمدند ،

۳۵

ز کارش ، بگفتند سهراب را ،

به‌خود تلخ کردش ، خور و خواب را ،

۳۶

به سهراب گفتند : شد ژنده‌رزم ،

سرآمد بَر او ، روزِ پیکار و بزم ،

۳۷

چو بشنید سهراب ، برجَست زود ،

بیامد بَرِ ژنده ، بر سانِ دود ،

۳۸

اباچاکر و ، شمع و ، خنیاگران ،

بیامد ، ورا دید مُرده ، چنان ،

۳۹

شگفت آمدش سخت و ، خیره بماند ،

دلیران و گردن‌کشان را ، بخواند ،

۴۰

چنین گفت : کامشب نباید غُنود ،

همه‌شب ، همی نیزه باید بسود ،

۴۱

که ، گرگ اندر آمد میانِ رَمِه ،

سگ و مرد را ، آزمودش همه ( دید ، در دمدمه ) ،

۴۲

ربود از دلیران ، یکی گوسفند ،

به‌زاری و خواریش ، چونین فکند ،

۴۳

اگر یار باشد ، جهان‌آفرین ،

چو ، نعلِ سمندم ، بسایَد زمین ،

۴۴

ز فِتراکِ زین ، برگشایم کمند ،

بخواهم ز ایرانیان ، کینِ ژند ،

۴۵

بیامد ، نشست از برِ گاهِ خویش ،

گرانمایگان را ، همه خوانْد پیش ،

۴۶

بدیشان چنین گفت سهرابِ شیر : ،

که ای بِخرَدان و ، یلانِ دلیر ،

۴۷

اگر گُم ( کَم ) شد از بزمِ من ، ژنده‌رزم ،

نیاید ( نیامد ) همی سیر ، جانم ز بزم ،

۴۸

به هومان بفرمود : تا می ، خوریم ،

همه لشکرِ غم ،، ز می ، بشکریم ،



بخش ۱۶ : « چو خورشید برداشت زرّین‌سپر »

بخش ۱۴ : « چو خورشید ، آن چادرِ قیرگون »




ادامه دارد 👇👇👇
Lahzeha
Moein
معین- لحظه ها
حُسنت به زلف پُر شکن آفاق را گرفت
با لشکر شکسته که این فتح کرده است!


<<<جناب صائب تبریزی>>>
‌ای ز عشقت این دل دیوانه خوش
جان و دردت هر دو در یک خانه خوش


گر وصال است از تو قِسمَم گر فراق
هست هر دو بر من دیوانه خوش


#حضرت_عطار
بشناس فرق دوست ز دشمن به چشم عقل
مفتون مشو که در پس هر چهره، چهره‌هاست

جان را بلند دار که این‌ است برتری!
پستی نه از زمین و بلندی نه از سماست

#پروین_اعتصامی
هر سری لایق سودای تو نبود لیکن

از تو در هیچ سری نیست که سودائی نیست

جای آن هست که بنوازی و دستم گیری

که به جز سایهٔ لطف تو مرا جائی نیست


#خواجوی_کرمانی
آن که مرادش تویی از همه جویاتر است
وان که در این جستجو است از همه پویاتر است

گر همه صورتگران صورت زیبا کشند
صورت زیبای تو از همه زیباتر است



#فروغی_بسطامی
بیا ای نور چشم ما و خوش بنشین به جای خویش
منور ساز مردم را و هم خلوتسرای خویش

به هجرت مبتلا گشتم به وصلت آرزومندم
چه باشد ار به دست آری رضای مبتلای خویش

به غیر از ساقی رندان ندارم آشنا دیگر
شدم از عقل بیگانه به عشق آشنای خویش

بیا ای مطرب عشاق و ساز بینوا بنواز
دم ما یک دمی خوش کن به آواز نوای خویش

دوای درد دل درد است اگر داری غنیمت دان
که دارد در همه عالم ازین خوشتر دوای خویش

تو سلطانی به حسن امروز و سید بندهٔ جانی
کرم فرما به لطف امروز بنواز این گدای خویش



حضرت_شاه_نعمت_الله_ولی
راست نتوانم گفتن؛ كه من راستى آغاز كردم مرا بيرون مى كردند، اگر تمام راست گفتمى يه يك بار همه شهر مرا بيرون كردندى.

#شمس_تبریزی
هنوز هیچ سخن مرا
یک کلمه
هیچ مخلوق فهم نکرده است.

#شمس_تبریزی
كاشكی اهليت شنيدن داشتيدبه تمامى گفتمى
وتمام شنودن بودى
اما سوگند كه
ــ بر دل‌ها، مُهر است
ــ بر زبان‌ها، مُهر است!
ــ و بر گوش‌ها، مُهر است!

#شمس_تبريزى
" حد جسمت یک دو گز خود بیش نیست
  جان تو تا آسمان جولان کنی است "

#مثنوی_مولانا دفترچهارم


📘وسع رشد جسمانی آدمی محدود است. اماظرفیت رشد معنوی او تا آسمان هاست...

  
مسجدست آن دل که جسمش ساجدست
یار بد خروب هر جا مسجدست

یار بد چون رست در تو مهر او
هین ازو بگریز و کم کن گفت وگو

#مولانای_جان
(www.lovemusic.ir)
M.R.Shajarian(www.lovemusic.ir)
#خواننده : استاد محمدرضا شجریان
#نام اثر: داروگ
#سبک : موسیقی سنتی ایرانی
#سال انتشار : 1385

زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعله‌ایست که در آسمان گرفت

می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت

آسوده بر کنار چو پرگار می‌شدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت

#حافظ

‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
اگر به لطف بخوانی مَزید الطاف است
وگر به قهر برانی درون ما صاف است

بیان وصف تو گفتن نه حد امکان است
چرا که وصف تو بیرون ز حد اوصاف است

#حافظ