ای دل نگفتمت ،که به چشمش نظر مکن
کزغم چنان شوی ،که نبینی به خواب،خواب
ای دل نگفتمت ،که مرو در کمند عشق
آخر به قصد خویش ،چرا میکنی شتاب
ای دل نگفتمت، که اگر تشنه مردهئی
سیراب کِی شود، جگر تشنه از شراب
ای دل نگفتمت ،که مریز آبروی خویش
پیش رُخی، کزو برود آبروی آب
#خواجوی_کرمانی
کزغم چنان شوی ،که نبینی به خواب،خواب
ای دل نگفتمت ،که مرو در کمند عشق
آخر به قصد خویش ،چرا میکنی شتاب
ای دل نگفتمت، که اگر تشنه مردهئی
سیراب کِی شود، جگر تشنه از شراب
ای دل نگفتمت ،که مریز آبروی خویش
پیش رُخی، کزو برود آبروی آب
#خواجوی_کرمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جانِ هر زندهدلی زنده به جانی دگرست
سخنِ اهلِ حقیقت ز زبانی دگرست
عاشقان را نبُوَد نام و نشانی پیدا
زانکه اینطایفه را نام و نشانی دگرست
یکزمانم به خدا بخش و ملامت کمگوی
کاین جگر سوخته موقوفِ زمانی دگرست...
#خواجوی_کرمانی
چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان
که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان
به سحر که جان فزاید لب یار و جام باده
بنشین و کام جانرا ز لب پیاله بستان
#خواجوی_کرمانی⚘
که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان
به سحر که جان فزاید لب یار و جام باده
بنشین و کام جانرا ز لب پیاله بستان
#خواجوی_کرمانی⚘
چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان
که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان
به سحر که جان فزاید لب یار و جام باده
بنشین و کام جانرا ز لب پیاله بستان
#خواجوی_کرمانی⚘
که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان
به سحر که جان فزاید لب یار و جام باده
بنشین و کام جانرا ز لب پیاله بستان
#خواجوی_کرمانی⚘
آبِ آتش ، میرود ،،، زان لعلِ آتشفامِ او ،
میبرد آرامم از دل ، زلفِ بی آرامِ او ،
حاصلِ عمرم در ایامِ فراقش ، صرف شد ،
چون ، خلاص از عشق ،،، ممکن نیست در ایامِ او ،
بلبلان ، از بویِ گل مستند و ،،، ما ، از رویِ دوست ،
دیگران ، از ساغرِ ساقی و ،،، ما ، از جامِ او ،
* آبِ آتش = آبرویِ آتش - قدر و منزلتِ آتش
#خواجوی_کرمانی
میبرد آرامم از دل ، زلفِ بی آرامِ او ،
حاصلِ عمرم در ایامِ فراقش ، صرف شد ،
چون ، خلاص از عشق ،،، ممکن نیست در ایامِ او ،
بلبلان ، از بویِ گل مستند و ،،، ما ، از رویِ دوست ،
دیگران ، از ساغرِ ساقی و ،،، ما ، از جامِ او ،
* آبِ آتش = آبرویِ آتش - قدر و منزلتِ آتش
#خواجوی_کرمانی
اگر سرم برود در سر وفـای شما
ز سر برون نرود هرگزم هوای شما
بخاک پای شما کانزمان که خاک شوم
هنوز بر نکنم دل ز خاک پای شما
چو مرغ جان من از آشیان هوا گیرد
کند نزول به خاک در سرای شما
در آن زمان که روند از قفای تابوتم
بود مرا دل سرگشته در قفای شما
که را بجای شما در جهان توانم دید
چرا که نیست مرا هیچکس بجای شما
ز بندگی شما صد هزارم آزادیست
که سلطنت کند آن کو بود گدای شما
#خواجوی_کرمانی
ز سر برون نرود هرگزم هوای شما
بخاک پای شما کانزمان که خاک شوم
هنوز بر نکنم دل ز خاک پای شما
چو مرغ جان من از آشیان هوا گیرد
کند نزول به خاک در سرای شما
در آن زمان که روند از قفای تابوتم
بود مرا دل سرگشته در قفای شما
که را بجای شما در جهان توانم دید
چرا که نیست مرا هیچکس بجای شما
ز بندگی شما صد هزارم آزادیست
که سلطنت کند آن کو بود گدای شما
#خواجوی_کرمانی