معرفی عارفان
1.15K subscribers
32.9K photos
11.9K videos
3.19K files
2.71K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
سماع از بهر جان بی‌قرارست
سبک برجه چه جای انتظارست

مشین این جا تو با اندیشه خویش
اگر مردی برو آن جا که یارست

مگو باشد که او ما را نخواهد
که مرد تشنه را با این چه کارست

که پروانه نیندیشد ز آتش
که جان عشق را اندیشه عارست

چو مرد جنگ بانگ طبل بشنید
در آن ساعت هزار اندر هزارست

شنیدی طبل برکش زود شمشیر
که جان تو غلاف ذوالفقارست

بزن شمشیر و ملک عشق بستان
که ملک عشق ملک پایدارست

حسین کربلایی آب بگذار
که آب امروز تیغ آبدارست

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۳۳۸
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین

میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این

#خیام
- رباعی شمارهٔ ۱۴۳
🕊
و عمقِ عشق
هیچوقت
فهمیده نمیشود،
مگر در زمان فراق...

#جبران‌خلیل‌جبران
ز مهجوران ،، نمی‌جویی نشانی؟ ،

کجا رفت آن وفا و مهربانی؟ ،




در این خشکیِ هجران ، ماهیانند ؛

بیا ، ای آبِ بحرِ زندگانی ،




برونِ آب ،، ماهی چند مانَد؟ ،

چه گویم؟ ،، من نمی‌دانم ، تو دانی ،




کی باشم من؟ ، که مانَم یا نمانَم؟ ،

تو را خواهم ،، که در عالَم بمانی ،




هزاران جانِ ما و ، بهتر از ما ؛

فدایِ تو ،، که جانِ جانِ جانی ،




مرا گویی خمُش ،،، نی توبه کردی؟ ،

که بگذاری طریقِ بی‌زبانی؟ ،




به خاکِ پایِ تو ،، باخود نبودم ،

ز مستی و شراب و سرگرانی ،




به خاموشی ،، بِه از خُنبی نباشم ،

نمی‌مانَد مِی اندر خُم ،، نهانی ،




شرابِ عشق ،،، جوشانتر شرابی‌ست ،

که آن ، یک دَم بُوَد ،،، این ، جاودانی ،




رخِ چون ارغوانش ،، آن کند ، آن ،

که صد خُمّ شرابِ ارغوانی ،




دگر ، وصفِ لبش دارم ، ولیکن ،

دهانِ تو ، بسوزد ،،، گر بخوانی ،




عجب‌مرغابی ،، آمد جانِ عاشق ،

که آرَد آب ،،، ز آتش ، ارمغانی ،




ز آتش ، یافت تشنه ذوقِ آبش ،

کند آتش ،، به آبش نردبانی ،




 
غزل شمارهٔ ۲۷۰۳
مولوی " دیوان شمس " غزلیات
نگارا ، جسمت ،

از جان ، آفریدند ،


ز کفرِ زلفت ،

ایمان ، آفریدند ،




جمالِ یوسفِ مصری ،

شنیدی؟ ،


#تو را ،

خوبی ، دوچندان آفریدند ،



#عراقی
هنرِ داد

از «مخزن‌الاسرار» حکیم نظامی گنجوی:
[ مقالت چهارم ]




رابعه ، با رابعِ آن هفت مرد ،

گیسویِ خود را بنگر تا چه کرد؟ ،



ای هنر از مردیِ تو ، شرمسار ،

از هنرِ بیوه‌زنی ، شرم دار ،



گردنِ عقل ، از هنر ، آزاد نیست ،

هیچ هنر ، خوب‌تر از داد نیست ،



راهروانی که مبارک‌پی‌اَند ،

در رهِ کشف ،،، از کَشَفی ، کم نی‌اَند ،



هر که در این خانه ، شبی داد کرد ،

خانۀ فردای خود ، آباد کرد
،



توضیحات:
رابعۀ عَدَویّه ، از مردم بصره است . در بیابان به سگی تشنه می‌رسد . از گیسوان خود طناب می‌کند . سپس لباس‌های خود را بدان می‌بندد و جامۀ تر را از چاه برمی‌کشد و در میان دو پای خود فشار می‌دهد ، تا سگ از آن آب خورده ، نجات یابد .

رابع : منظور سگ است .

هفت‌مرد : اصحاب کهفند .

کَشَف : سنگ‌پشت




#نظامی
بسم الله الرحمن الرحیم نامِ خداوندی‌ست که :

تا او نخواهد ، صبا پردۀ گُل نشکفانَد و باد ، گیسویِ شمشاد ، نجنبانَد ،

بی‌حکمِ او ، زمُرّدِ غنچه ، بیجاده نشود ،

بی‌صنعِ او ، لاله ، پُرژاله ، نگردد ،




نامِ ملکی‌ست که :

به دستِ عملۀ صبا ، قامتِ سرو ، پیراسته است ،

و زیرِ سرِ زلفِ شاخ ، چهرۀ گُل ، آراسته است .



نامِ ذوالجلالی‌ست که :

طیرانِ مَلکی و دورانِ فلکی ، بی‌خواستِ او ، نیست ،

جنبشِ ریشه و گردشِ پشه ، بی حکمِ او ، نیست ،


هر دیده‌ای ، که نه در جمالِ آن نام نِگَرَد ، بردوخته باد ،

و هر دل ، که نه در محبتِ این نام قرار گیرد ، سوخته باد ،

هر قدمی ، که نه در راهِ موافقتِ حق پویَد ، به تیغِ قطعیت ، پی‌کرده ، باد .




#سعدی
(مجالس پنجگانه )
این قوم ما را کجا دیدندی
و با ماشان چه بودی اگر
به واسطه مولانا نبودی؟

#شمس_تبريزى
نماز را قضا هست ،
حضور را قضا نيست.

#شمس_تبريزى
و زبان پارسی را چه شده است؟
بدین لطیفی و خوبی،
که آن معانی و لطایف که در پارسی آمده است،
در تازی نیامده است!

#شمس_تبريزى
هر که او بی سر بجنبد دم بود
جنبشش چون جنبش کزدم بود
کژرو و شب کور و زشت و زهرناک
پیشهٔ او خستن اجسام پاک
سر بکوب آن را که سرش این بود
خلق و خوی مستمرش این بود
خود صلاح اوست آن سر کوفتن
تا رهد جان‌ریزه‌اش زان شوم‌تن
واستان آن دست دیوانه سلاح
تا ز تو راضی شود عدل و صلاح
چون سلاحش هست و عقلش نه ببند
دست او را ورنه آرد صد گزند


#مولانای_جان
عقل را قربان کن اندر عشق دوست
عقلها باری از آن سویست کوست
عقلها آن سو فرستاده عقول
مانده این سو که نه معشوقست گول
زین سر از حیرت گر این عقلت رود
هر سو مویت سر و عقلی شود
نیست آن سو رنج فکرت بر دماغ
که دماغ و عقل روید دشت و باغ
سوی دشت از دشت نکته بشنوی
سوی باغ آیی شود نخلت روی
اندرین ره ترک کن طاق و طرنب
تا قلاوزت نجنبد تو مجنب


#مولانای_جان
عقل قربان کن به پیش مصطفی
حسبی الله گو که الله‌ام کفی
هم‌چو کنعان سر ز کشتی وا مکش
که غرورش داد نفس زیرکش
که برآیم بر سر کوه مشید
منت نوحم چرا باید کشید
چون رمی از منتش بر جان ما
چونک شکر و منتش گوید خدا


#مولانای_جان
زیرکی سباحی آمد در بحار
کم رهد غرقست او پایان کار
هل سباحت را رها کن کبر و کین
نیست جیحون نیست جو دریاست این
وانگهان دریای ژرف بی‌پناه
در رباید هفت دریا را چو کاه


#مولانای_جان
مرا به نظر مجنون نگر.
محبوب را به نظر مُحب نگرند.
خلل از اين است كه خدا را به نظر محبت نمی نگرند، به نظر علم می نگرند، و به نظر معرفت، و نظر فلسفه!

نظر محبت كار ديگر است.


#شمس_تبريزی
اگر به زبان خود بحث كنم بخندند و تكفير كنند و به كفر نسبت كنند.

#شمس_تبريزى
شب مانند پردہ سیاهے
ڪل شهر را گرفتہ است
قلمے بردار و فردایت را
باستارہ هاے درخشان بہ تصویربڪش
بدان این تو هستے ڪہ
فردایت را میسازے



شبتون بخیر
الهی
تو را سپاس میگويیم
از اينکہ دوباره خورشيد مهرت
ازپشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند

به نام خدای همه
#یک حبه نور

[یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ"]

اى انسان چه چیز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور كرده است؟!


[سوره انفطار | ایه۶]
باید کاری که شروع کرده‌اید را تمام کنید.
باید آنقدر سمج باشید که سختی‌ها در مقابل تلاش شما کم بیاورند.
شک نکنید که هر لحظه که کم بیاورید شکست خورده‌اید.

فراموش نکنید که برای رسیدن به موفقیت
باید با سختی‌ها و دشواری‌ها مبارزه‌ کنید و سد‌ها را از مقابل راه‌تان بردارید.
باید مسیر را طی کنید و باید موفق شوید. این شما نیستید که کم می‌آورید، سختی‌ها باید خسته شوند.

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد شنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

پاهاتو از گلیمت،
تویِ رؤیاهات دراز‌تر کن!
این جهان بی‌نهایته...
فرمول‌ها رو بهم بزن...
جهانت رو تغییر بده؛
با انرژی، لبخند و قدمی تازه...!
امروزت پر انرژی

🌺🌺🌺

شاد باشی