معرفی عارفان
1.25K subscribers
34.3K photos
12.4K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
شیخ گفت خلیفه منع کرده است از سماع کردن.
درویش را عقده ای شد در اندرون و رنجور افتاد.
طبیب حاذق را آوردند نبض او گرفت، این علت ها و اسباب که خوانده بود، ندید.
درویش وفات یافت؛ طبیب بشکافت گور او را و سینه ی او را و عقده را بیرون آورد؛ همچون عقیق بود. آن را به وقت حاجت بفروخت؛ دست بدست رفت به خلیفه رسید.
خلیفه آن را نگین انگشتری ساخت؛ می داشت در انگشت.
روزی در سماع فرو نگریست، جامه آلوده دید از خون. چون نظر کرد، هیچ جراحتی ندید؛ دست برد به انگشتری؛ نگین را دید گداخته. خصمان (اینجا بمعنی دلال ها و فروشنده ها) را که فروخته بودند باز طلبید، تا به طبیب برسید.

طبیب احوال باز گفت:
ره ره چو چکیده خون ببینی جایی
پی بر که به چشم من برون آرد سر

#شمس_‌تبريزی
میگوید؛ یا رب
آخر سوختم!
از این بنده چه می خواهی؟

فرمود: همین که میسوزی...
همان حدیث شکستن جوهر است که معشوقه گفت چرا شکستی؟

گفت: جهت آنکه تو بگویی چرا شکستی!؟

#شمس_تبريزی
میگوید؛ یا رب
آخر سوختم!
از این بنده چه می خواهی؟

فرمود: همین که میسوزی...
همان حدیث شکستن جوهر است که معشوقه گفت چرا شکستی؟

گفت: جهت آنکه تو بگویی چرا شکستی!؟

#شمس_تبريزی
می گوید؛ یا رب آخر سوختم!
از این بنده چه می خواهی؟
فرمود همین که می سوزی.....

همان حدیث شکستن جوهر است که معشوقه گفت چرا شکستی؟
گفت: جهت آنکه تو بگویی چرا شکستی!؟

#شمس_تبريزی
میگوید؛ یا رب
آخر سوختم!
از این بنده چه می خواهی؟

فرمود: همین که میسوزی...
همان حدیث شکستن جوهر است که معشوقه گفت چرا شکستی؟

گفت: جهت آنکه تو بگویی چرا شکستی!؟

#شمس_تبريزی
شیخ گفت خلیفه منع کرده است از سماع کردن.
درویش را عقده ای شد در اندرون و رنجور افتاد.
طبیب حاذق را آوردند نبض او گرفت، این علت ها و اسباب که خوانده بود، ندید.
درویش وفات یافت؛ طبیب بشکافت گور او را و سینه ی او را و عقده را بیرون آورد؛ همچون عقیق بود. آن را به وقت حاجت بفروخت؛ دست بدست رفت به خلیفه رسید.
خلیفه آن را نگین انگشتری ساخت؛ می داشت در انگشت.
روزی در سماع فرو نگریست، جامه آلوده دید از خون. چون نظر کرد، هیچ جراحتی ندید؛ دست برد به انگشتری؛ نگین را دید گداخته. خصمان (اینجا بمعنی دلال ها و فروشنده ها) را که فروخته بودند باز طلبید، تا به طبیب برسید.

طبیب احوال باز گفت:
ره ره چو چکیده خون ببینی جایی
پی بر که به چشم من برون آرد سر

#شمس_‌تبريزی
این همه عالَمِ پرده‌ها و حجاب‌هاست
گِرد آدمی درآمده، عرش غلاف او،
کرسی غلاف او، هفت آسمان غلاف او،
کُرۀ زمین غلاف او، قالب او غلاف او،
روح حیوانی غلاف، روح قدسی همچنین، غلاف در غلاف و حجاب در حجاب،
تا آنجا که معرفت است.
و این عارف نسبت به محبوب هم غلاف
است، هیچ نیست، چون محبوب است،
عارف نزد او حقیر است.

#شمس_تبريزی
#مقالات
این همه عالَمِ پرده‌ها و حجاب‌هاست
گِرد آدمی درآمده، عرش غلاف او،
کرسی غلاف او، هفت آسمان غلاف او،
کُرۀ زمین غلاف او، قالب او غلاف او،
روح حیوانی غلاف، روح قدسی همچنین، غلاف در غلاف و حجاب در حجاب،
تا آنجا که معرفت است.
و این عارف نسبت به محبوب هم غلاف
است، هیچ نیست، چون محبوب است،
عارف نزد او حقیر است.

#شمس_تبريزی/مقالات
در چشم من بنگر
هنوز در چشم خود نتوانستم نظرکردن.

#شمس_تبريزی
در چشم من بنگر
هنوز در چشم خود نتوانستم نظرکردن.


#شمس_تبريزی
در چشم من بنگر
هنوز در چشم خود نتوانستم نظرکردن.

#شمس_تبريزی
همه را در خود بینی
از موسی و عیسی و ابراهیم و نوح و آدم و حوا و آسیه و خضر و الیاس و فرعون و نمرود،
تو عالم بیکرانی . . ‌.
همه‌ی عالم در توست
چون خود را شناختی،
همه را شناخته‌ای
پس اینقدر عمر که تو را هست،
در تفحص حال خود خرج کن
در تفحص عالم چرا خرج میکنی؟
شناخت خدا عمیق است؟
ای انسان، عمیق تویی
اگر عمقی هست در توست!


#شمس_تبريزی
این همه عالَمِ پرده‌ها و حجاب‌هاست
گِرد آدمی درآمده، عرش غلاف او،
کرسی غلاف او، هفت آسمان غلاف او،
کُرۀ زمین غلاف او، قالب او غلاف او،
روح حیوانی غلاف، روح قدسی همچنین، غلاف در غلاف و حجاب در حجاب،
تا آنجا که معرفت است.
و این عارف نسبت به محبوب هم غلاف
است، هیچ نیست، چون محبوب است،
عارف نزد او حقیر است.

#شمس_تبريزی
#مقالات
.
چه سزا باشد گفتن این‌كه:
خـدا هست؟؟؟
تو خـود،  هستی حاصل كن!
این قدر که عمر تو را هست،
در تفحصِ حال خود خرج کن؛
در تفحص قِدَم‌عالم چه‌خرج کنی؟

شناخت خدا عمیق است…
ای نادان، عمیـق تویی!


#شمس_تبريزی
اندرون من با آن بود که همچنان کُنی که من گفتم، تا خلاص یابی از رنج.
چو ما تو را در این عالَم از این رنج خلاص نکنیم، تا اندرون تو خوش باشد و با گشاد و پُرذوق، در آن عالَم چگونه یاری آید از ما، که هرکسی به ریش خود درمانده باشد.

#شمس_تبريزی
مرا به نظر مجنون نگر.
محبوب را به نظر مُحب نگرند.
خلل از اين است كه خدا را به نظر محبت نمی نگرند، به نظر علم می نگرند، و به نظر معرفت، و نظر فلسفه!

نظر محبت كار ديگر است.


#شمس_تبريزی
.
چه سزا باشد گفتن این‌كه:
خـدا هست؟؟؟
تو خـود،  هستی حاصل كن!
این قدر که عمر تو را هست،
در تفحصِ حال خود خرج کن؛
در تفحص قِدَم‌عالم چه‌خرج کنی؟

شناخت خدا عمیق است…
ای نادان، عمیـق تویی!


#شمس_تبريزی