رد خون، کانال رسمی کمند(مریم روحپرور)
22.9K subscribers
58 photos
5 videos
25 links
رمان‌های #ماهی #حامی #ترنج #طعم‌جنون #رخپاک #زمردسیاه #عشق‌خاموش #معجزه‌دریا #تاونهان #آغوش‌آتش #متهوش #چتر_بی_باران #گرگم_به_هوا
پارت گذاری رمان های #متهوش و #رد_خون یک شب در میون از یک رمان، به جز تعطیلات رسمی
کپی حتی با ذکر نام پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
#رد_خون
#پارت_دویست_نود_هفت

سمتش هجوم برد و به یک باره مشتش در صورت پری نشست، فریاد پری بالا رفت و هر دو دستش روی صورتش نشست، صبا با بهت گفت:
-چی کار می کنی هرزه!
او و سه نفر دیگر سمت آلا هجوم بردند، دست تنها با آن حال بدش یکی می خورد چندتا جواب می داد، بی خود نبود که ادای مرد ها را در می آورد، با آن هیکل ریز اما خوب بلد بود مثل مرد ها بزند و از خودش دفاع کند.
*
چشمانش بسته بود و سرش بین دستانش بود، حس می کرد سرش بسیار سنگین است، نفس هایش صدا دار و با خس خس همراه بود، سربازی که کنارش ایستاده بود نگاهش کرد و آرام گفت:
-خوبی؟
ساکت بود سر به زیر بود، سعی داشت تنش را شل کند تا نفس بکشد اما انگار بی فایده بود، دیگر آن هم جواب نمی داد، حس می کرد قلبش تحت فشار است که آن گونه به سینه می کوبد جوری که کاملا حسش می کرد.
-آلا ملک زودتر بیا این گوشی باز کن به خانوادت زنگ بزنیم
به سختی صاف نشست، دهان باز کرد و گفت:
-نمی...خوام
آن قدر نفسش سخت شده بود که صدایش به گوشی کسی نمی رسید.
-سرباز رزمجو
سرباز با عجله جلو رفت جلوی در ایستاد و ادای احترام کرد.
-چرا حرف نمی زنه؟
-جناب سروان صداش کمه، گفت نمی خواد
مرد ابرو در هم کشید و گفت:
-با این هیکل ریزه میزه زدی پنج تا دخترو ناکار کردی الانم میگی نمی خوای؟ اگر کسی نیاد ضمانتت بکنه با شکایت اینا باید بری زندان
آلا دوباره چشم بست، گوشه ی لبش می سوخت و گونه اش باد کرده بود کمی کبود شده بود، سرباز نگاهش کرد و گفت:
-جناب سرگرد ساکته
-بگو بیاد ببین‍...
با زنگ خوردن گوشی قفل آلا، آن پلیس لبخند زد و گفت:
-بالاخره این گوشی زنگ خورد
اسم شهاب را خواند و دست روی گوشی کشید دم گوشش گذاشت:
-الو
شهاب با شنیدن آن صدا مکث کرد و آرام گفت:
-شما؟
-با این خانمی که بهش زنگ زدید نسبتی دارید؟
-بله!
-من سروان حیدری هستم از اداره پلیس ...
شهاب از جایش بلند شد و نگران گفت:
-چی شده؟!
-خانم ملک این جا بازداشت هستن، اگر کسی نیاد ضمانت کنه مجبوریم بفرستیمش بازداشتگاه تا تکلیفش مشخص بشه
شهاب به یک باره فریاد زد:
-چرا چی شده؟!
رهام ترسید و هامین و کارن که با توپ های بلیارد بازی می کردند با ترس به شهاب نگاه کردند.
-گوشیش قفله باز نکرد به خانوادش خبر بدیم، شما چه کارش هستید؟
-خودم الان میام
سریع دوید، رهام به دنبالش رفت و گفت:
-چی شده شهاب؟
سوئیچ را چنگ زد و گفت:
-مواظب هامین باش
یا عجله از خانه بیرون رفت و گیج غرید:
-یعنی چی!
*
صدای دویدن شنید اما توان نداشت سر بالا بیاورد، در اتاق جناب سوران روی مبل نشسته بود، سرش بین دستانش بود و آرنج هر دو دستش روی ران پاهایش بود.
ویژگی‌های کانال VIP

🔺در طول هفته یک شب در میون دو پارت گذاشته میشه، اما تو vip هر شب پارت داریم،(البته از همین ابتدا کلی پارت تو کانال آماده ی خوندنه) کانال خلوت و بدون تبلیغات و دسترسی راحت تر به پارتا، از همه مهم تر حمایت از نویسنده❤️

کافیه تنها با پرداخت 40هزار تومان عضو کانال VIP #رد_خون  بشید 🔥

مریم روح پرور زمین
۵۸۹۲۱۰۱۳۵۶۴۸۶۳۹۵


شات واریز رو برای *یکی از دو آیدی ادمین ارسال کنید و منتظر پاسخ باشید، لطفا فقط برای یک نفر ارسال کنید🍃🌱
@Darya_1320
@Tanin0489

در کانال وی آی پی پارت 650هستیم
#رد_خون
#پارت_دویست_نود_هشت

شهاب سریع جلوی دری که سرباز اشاره کرد ایستاد، با دیدن آلا قدم به جلو برداشت که سروان سریع گفت:
-بفرمایید
شهاب نیم نگاهی به آن مرد انداخت و دوباره به آلا نگاه کرد و گفت:
-اومدم دنبال این خانم
مرد به آلا نگاه کرد و گفت:
-ساکته حرف نمی زنه، حتی دلیل کارشم هنوز به ما نگفته، پنج نفرو زده، یکیشون یه چشمش آسیب دیده
شهاب جلو رفت از اینکه آلا حتی سر بالا نیاورد تعجب کرد، کمی خم شد آرام گفت:
-آلا!
صدایش را می شنید اما توان نداشت عکس العملی نشان دهد، شهاب با شنیدن صدای نفسش و آن خس خس سریع دست زیر چانه اش برد با شتاب سرش را بالا آورد، سر آلا بی جان کمی کج شد و با چشمان خمار نگاهش کرد، شهاب با دیدن صورت زخمی و بی حالی اش به یک باره فریاد زد:
-آلا یه چیزی بگو، آلا خوبی؟!
آن مرد هم ترسید و شهاب سریع دست زیر پا و کمر آلا برد، با همان دست آسیب دیده اش به یک باره در آغوش گرفتش و چرخید دوید، سروان فریاد زد:
-آقا کجا؟!
شهاب می دوید، سرباز با صدای سروان سریع جلوی او ایستاد و گفت:
-کجا؟!
-گمشو کنار
با فریادش سرباز جا خورد و سروان که به دنبالش می دوید به یک باره سر جایش ایستاد و شهاب دوباره فریاد زد:
-کورید، نمی بینید حالشو؟! گمشو کنار
دوباره دوید سریع از پله ها پایین رفت، طول حیاط کلانتری را می دوید تا به ماشین برسد، چشمان آلا نیمه باز بود اما مثل یک جسم نیمه جان روی دستان شهاب افتاده بود، دستانش آویزان بود و سرش کمی از عقب خم شده بود.
به ماشین رسید نمی دانست باید چه کار کند، سروان که پشت سرشان بود سریع گفت:
-بده من سوئیچتو
-تو جیبمه، بدو
سروان دست در جیبش کرد سوئیچ را در آورد دزدگیر را زد و خودش در را باز کرد، شهاب آلا را روی صندلی نشاند، صندلی را سریع خوابند، در را بست سوئیچ را از دست سروان چنگ زد و دوید، سروان کلافه بود نمی دانست باید چه کار کند، شهاب بی توجه پشت فرمان نشست و سریع ماشین را روشن کرد و به حرکت در آورد با شتاب دور شد.
به آلا نگاه کرد و فریاد زد:
-می خواستی به این جا برسی، آره؟!
سرعتش را بالاتر برد، آلا صدایش را می شنید، دست شهاب جلو رفت روی سینه اش نشست و غرید:
-نفس بکش آلا، نفس بکش تا برسیم بیما...
دست آلا روی دست شهاب نشست، شهاب سریع نگاهش کرد، آلا با چشمان خمار نگاهش کرد و گفت:
-چی...شده؟
شهاب نیم نگاهی به جلو انداخت و دوباره به آلا نگاه کرد و گفت:
-چی شده!
سخت و با صدای بسیار ضعیفی گفت:
-سرت...دستت
ویژگی‌های کانال VIP

🔺در طول هفته یک شب در میون دو پارت گذاشته میشه، اما تو vip هر شب پارت داریم،(البته از همین ابتدا کلی پارت تو کانال آماده ی خوندنه) کانال خلوت و بدون تبلیغات و دسترسی راحت تر به پارتا، از همه مهم تر حمایت از نویسنده❤️

کافیه تنها با پرداخت 40هزار تومان عضو کانال VIP #رد_خون  بشید 🔥

مریم روح پرور زمین
۵۸۹۲۱۰۱۳۵۶۴۸۶۳۹۵


شات واریز رو برای *یکی از دو آیدی ادمین ارسال کنید و منتظر پاسخ باشید، لطفا فقط برای یک نفر ارسال کنید🍃🌱
@Darya_1320
@Tanin0489

در کانال وی آی پی پارت 650هستیم
#رد_خون
#پارت_دویست_نود_نه

دایی نگاهش می کرد، شهاب با خشم غرید:
-حرف بزن دایی
-مشخص نیست، سیستم ایمنی بدنش پایین اومده، فعلا...یعنی باید یکم بره زیر دستگاهای پزشکی تحت مراقبت باشه
دست شهاب بالا رفت روی سرش نشست، چرخید چند قدم از دایی دور شد، دایی ناراحت گفت:
-قویه زود هوشیاریش میاد بالا، به خاطر حساسیت سیستم ایمنی بدنش ایزوله میشه تا بتونیم ریه رو از هر میکروبی تمیز کنیم
شهاب ساکت بود و دایی آرام گفت:
-الان می برنش بالا قسمت مراقبت های ویژه، نباید می ذاشت به این جا برسه که اکسیژن خون انقدر بیاد پایین و هوشیاری افت پیدا کنه، اما بازم دیر نیست خدارو شکر این جاست و ما حواسمون هست
راه افتاد و گفت:
-من میرم پایین بردنش بالا میام
دایی رفت و شهاب انگشتش را کنار شقیقه اش کشید، حالش از آن حمله های عصبی که انگار یک تیر در سرش خالی می کردند و دردش اصلا قابل تحمل نبود بهم می خورد، اگر آن حمله ی عصبی نبود سه شب پیش آلا را به زور به بیمارستان آورده بود اما با آن تصادف همه چیز بهم ریخت.
-ببخشید
شهاب چرخید با دیدن آن پلیس ابرو در هم کشید، سروان گوشی و کوله پشتی را سمتش گرفت و گفت:
-اومدم دنبالت
شهاب گوشی آلا را گرفت و آن مرد گفت:
-متاسفم، یعنی ما نفهمیدیم حالش چقدر بده فکر می کردیم واسه اون زدو خورد یکم بی حاله
شهاب نگاهش کرد و گفت:
-قضیه چی بود؟
-تو خوابگاه دخترونه دعوا شده بود، اون خانمایی که شکایت کردن می گفتن این خانم بهشون حمله کرده، زدتشون
-چرا؟!
مرد نگاه گرفت و گفت:
-خودم حل و فصلش می کنم، اونا هم بفهمن وضعیت این خانم این شکلیه از شکایتشون صرف نظر می کنن
-گفتم چرا زدتشون؟
مرد نفس عمیقی کشید و گفت:
-بحث شده بود همه شاکی بودن که این خانم از خوابگاه بندازن بیرون چون باعث بی آبرویی هم خوابگاهی حتی هم آپارتمانی هاش شده
ابروهای شهاب بالا رفت و گفت:
-بله؟
-از صحتش خبر نداریم توضیحاتی بود که خودشون دادن، یکی دیگشون گفت مدام مردای جور واجور میان جلوی خوابگاه دنبال این خانم و چند بارم اشتباهی مزاحم درو همسایه شده بودند
شهاب نیش خند زد رو چرخاند و آن مرد گفت:
-به هر حال من بهشون خبر میدم و میگم دیگه شکایت نکنن، البته یکیشون به خاطر چشمش بیمارستانه امیدوارم رضایت بده، انشاالله ایشون هم زود خوب بشه، فعلا
ویژگی‌های کانال VIP

🔺در طول هفته یک شب در میون دو پارت گذاشته میشه، اما تو vip هر شب پارت داریم،(البته از همین ابتدا کلی پارت تو کانال آماده ی خوندنه) کانال خلوت و بدون تبلیغات و دسترسی راحت تر به پارتا، از همه مهم تر حمایت از نویسنده❤️

کافیه تنها با پرداخت 40هزار تومان عضو کانال VIP #رد_خون  بشید 🔥

مریم روح پرور زمین
۵۸۹۲۱۰۱۳۵۶۴۸۶۳۹۵


شات واریز رو برای *یکی از دو آیدی ادمین ارسال کنید و منتظر پاسخ باشید، لطفا فقط برای یک نفر ارسال کنید🍃🌱
@Darya_1320
@Tanin0489

در کانال وی آی پی پارت 650هستیم
#رد_خون
#پارت_سیصد

دست مشت شهاب تنگ تر شد و دندان های کلید شده اش بیشتر روی هم فشرده شد، با باز شدن در اتاق و بیرون آمدن سه پرستار به همراه تخت، شهاب جلو رفت، به دختر بیهوش و صورتی پوش روی تخت نگاه کرد، موهای بافتش کنار سرش بود و هنوز هم چتری هایش کمی روی پیشانی اش ریخته بود.
جلو رفت و پرستار گفت:
-خوب هستید آقای صدر؟
شهاب بی توجه دست پیش برد با سر انگشت زخم کنار لب آلا را لمس کرد، سه پرستار به شهاب نگاه می کردند و تعجب کرده بودند، دست عقب کشید و گفت:
-ببریدش
تخت را حرکت دادند، گوشی شهاب زنگ خورد، گوشی را از جیبش در آورد و تماس را متصل کرد:
-الو
-شهاب چی شده، کجایی تو؟
-هامین چطوره؟
-خوبه یعنی تو رفتی ترسیده بودند اما حلش کردم با کارن دارن بازی می کنن
-خوبه
-تو کجایی؟
-هامین نفهمه، بیمارستانم، حال آلا بد شد
رهام سکوت کرد و شهاب کلافه گفت:
-کارن یکی دو ساعت دیگه بفرست بره، هامین باشه تا بیام
-تو خوبی؟
-سوال مزخرف نپرس، بچه نیستم مدام اینو بپرسید
تماس را قطع کرد و غرید:
-این سر درد هم شده قوز بالا قوز
راه افتاد خودش را به طبقه ی بالا رساند، سمت اتاق مراقبت های ویژه رساند، با دیدن شیشه ی بزرگ جلو رفت، دید آلا را روی تخت مخصوص خوابانده اند، پرستارها لباس های مخصوص تنشان بود، دستگاها را یکی یکی متصل می کردند، یقه ی لباس را کاملا باز کردند.
شهاب سر چرخاند و بند کوله را در دستش فشرد، گوشی درون دستش لرزید، به گوشی آلا نگاه کرد، اسم مژگان خودنمایی می کرد، دست روی گوشی کشید و دم گوشش گذاشت تا لب باز کرد مژگان غرید:
-آلا چی شده؟ وای آلا دارم سکته می کنم، این خبرا چیه که پخش شده؟ کریمی زنگ زد تو خوابگاه چی شده؟ دارم دیوونه میشم
شهاب سریع گفت:
-چه خبری پخش شده؟
مژگان جا خورد سریع به گوشی نگاه کرد و شهاب غرید:
-حرف بزن چه خبری پخش شده؟
-ش...شما!
-شهابم، قضیه چیه؟
مژگان با ترس سریع ایستاد با لکنت گفت:
-ش...شهاب!
شهاب سریع گوشی خودش را روشن کرد و مژگان گفت:
-آلا کجاست؟ شما هم کلانتری هستید؟
شهاب اینستا را باز کرد، به نظرش خبری نبود، کمی پایین رفت و مژگان گفت:
-نمی دونم کی باهاش دشمنی داره، این فیلما چطوری گرفته شده
شهاب چشم ریز کرد به صفحه ی گوشی خیره ماند.
#رد_خون
#پارت_سیصد_یک

-فیلم لو رفته از تن فروشی مادر هامین مدل معروف این روزها
کوله از دست شهاب رها شد و گوشی آلا از گوشش پایین آمد، صدای گوشی را بلند کرد و به گوشی خیره ماند.
*
پکی به سیگارش زد و دوباره ساعد دستش را کنار سرش فشرد، رهام نگاهش می کرد و او غرید:
-ریختی؟
-خوب نیستی شهاب نخور
-خفه شو کاریو که گفتم بکن
-شهاب یه بچه خونته
-خودم می دونم چقدر بخورم، بریز
رهام کلافه بطری را برداشت درون لیوان ریخت و سمتش گرفت گفت:
-از وقتی اومدی ساکتی، بگو چی شد
لیوان را گرفت کمی از آن خورد، پکی به سیگارش زد و با نیش خندی گفت:
-دیر رسیدیم
ابروهای رهام بالا رفت و گفت:
-یعنی چی؟
-اکسیژن به مغز نرسید، واسه همینه که بیهوشه، آسیب رسید به مغزش
رهام نگران تا لب باز کرد شهاب گفت:
-اون آسیبی که فکر می کنی نه، اما بازم خطرناکه، فعلا بیهوشه، داشتم می اومدم گفتن هوشیاریش روی ده هست و اکسیژن خون پایین
رهام نفس عمیقی کشید و شهاب با حرص گفت:
-اگر این بلا سرم نمی اومد این جوری نمی شد
-سر دردات که دست خودت نیست
با خشم نگاهش کرد و گفت:
-بیهوش کردنم و اون همه داروی خواب آور چه طور؟
رهام ناراحت نگاه به زیر برد و گفت:
-داییت گفت لازمه، فقط سر دردت نبود که، تو تصادف کردی، به سرت ضربه ی بدی خورده بود، بازم اصرار داشتی از بیمارستان بری بیرون که برسی به آلا ببریش بیمارستان
کمی دیگر از مشروبش را خورد و رهام به در اتاق نگاه کرد و گفت:
-الان تکلیف هامین چی میشه، کجا میمونه؟
-پیش خودم
یک ابروی رهام بالا رفت و متعجب پرسید:
-این جا؟!
-خودم جای دیگه ای زندگی می کنم؟
-خب...نه اما تو ک...
-پیشم میمونه تا وقتی مامانش برگرده
-خیلی نگران بود، فکر نمی کردم خوابش ببره، بیدار بشه چی بهش میگی؟
-حقیقتو، معلوم نیست آلا چقدر تو اون بیمارستان لعنتیه، باید بدونه که مدام نگه مامانم کجاست، بعدم اون بچه آمادگی اینارو داشته، خبر داشت مامانش مریضه
-عجب سرنوشتی داره این دختر!
شهاب عصبی نگاهش کرد و گفت:
-شام خورد؟
-نه گفت گشنش نیست
کلافه ته سیگارش را در زیر سیگاری له کرد و همان جور مابقی مشروبش را سر کشید، رهام نگران گفت:
-یه مدت نخور، یعنی با این سردردای عجیب غریبت به نظرم نخوری بهتره
ویژگی‌های کانال VIP

🔺در طول هفته یک شب در میون دو پارت گذاشته میشه، اما تو vip هر شب پارت داریم،(البته از همین ابتدا کلی پارت تو کانال آماده ی خوندنه) کانال خلوت و بدون تبلیغات و دسترسی راحت تر به پارتا، از همه مهم تر حمایت از نویسنده❤️

کافیه تنها با پرداخت 40هزار تومان عضو کانال VIP #رد_خون  بشید 🔥

مریم روح پرور زمین
۵۸۹۲۱۰۱۳۵۶۴۸۶۳۹۵


شات واریز رو برای *یکی از دو آیدی ادمین ارسال کنید و منتظر پاسخ باشید، لطفا فقط برای یک نفر ارسال کنید🍃🌱
@Darya_1320
@Tanin0489

در کانال وی آی پی پارت 650هستیم
#رد_خون
#پارت_سیصد_دو

-از کی تا حالا دکتراتو گرفتی؟
-تو فقط آدمو بچزون
شهاب از جایش بلند شد و گفت:
-میرم دوش بگیرم آقای دکتر واسه بخیه سرم که مشکلی نیست؟
-مرض
-حواست به این بچه باشه تا بیام
رهام هم ایستاد و گفت:
-شهاب خودتم به این موضوع فکر می کنی که چرا سردردات زیاد شده؟ اونم سرددردایی که یهو تو این چند سال پیداشون شد، سالی یکی دو بار اتفاق می افتاد اما الان، چندین بار پشت هم!
شهاب وارد اتاقش شد، تیشرتش را در آورد به دستش که بیش از حد درد می کرد نگاه کرد و گفت:
-نترس رفیقت مردنی نیست
رهام جلوی در اتاق ایستاد و گفت:
-می دونم مردنی نیست، بعد اون همه دکتر و چکاپو اون همه عکس و مغز کاملا پاک میدونم مردنی نیستی، از شانس گندمون، اما میگم این حمله ها پر از درد به سرت چرا باید یهو زیاد بشه؟!
-دوست داره، خوشش میاد زیاد بیاد
-شهاب!
جلوی در حمام چرخید نگاهش کرد و رهام آرام گفت:
-فقط منو تو می دونیم اون سردردا از کجا اومد، اما الان که این جوری میشی می فهمی یعنی به همون اندازه بهم ریختی به همون انداز داغونی
شهاب بی توجه چرخید وارد حمام شد، رهام عصبی و بلند گفت:
-اون تونسته بهمت بریزه، جایگاهش دقیقا کجای زندگیته که انقدر تاثیر گذاره!
آب را باز کرد، با خیس شدن تنش، چشم بست و سر بالا برد تا صورتش از آب یخ شسته شود، مدام صدایش را می شنید، صدای همیشه آرامش و آن جمله ای که مدام در سرش تکرار می شد:
-بهت اعتماد دارم
دست سالمش را روی صورتش کشید، سر پایین برد نفس عمیقی کشید.
*
گیج دستش را روی گوشی حرکت می داد، شهاب از اتاق بیرون آمد به راهرو و در اتاق هامین نگاه کرد، چراغش خاموش بود، راه افتاد به ساعت نگاه کرد، دو نیمه شب بود، گوشی را روشن کرد به رهام که سر در گوشی داشت نگاه کرد، روی مبل تکی نشست و گوشی را دم گوشش گذاشت:
-بله
-صدر هستم
-سلام جناب صدر
-حالش چطوره؟
زن لبخند زد و گفت:
-فکر می کنید تو این سه ساعت باید تغییری ایجاد شده باشه؟
کلافه به آتل دستش که دوباره بسته بودش نگاه کرد و گفت:
-بیدار نمیشه؟
-نه آقای صدر حداقل فعلا نه
رهام نگاهش کرد و شهاب آرام گفت:
-هر چی شد بهم زنگ بزنید هر ساعتی
-بله داشتید می رفتید هم همینو گفتید، نگران نباشید
تماس را قطع کرد و رهام گیج گفت:
-شهاب اینستا چه خب...
#رد_خون
#پارت_سیصد_سه

-خفه شو نمی خوام چیزی از اون کوفتی بشنوم
-اما در مورد آلاس!
-در مورد هر کی مهم نیست
رهام کمی مکث کرد با نگاهی خیره به شهاب گفت:
-تو خبر داری!
خم شد پاکت سیگار را برداشت و گفت:
-چیزی هست اگر بیدار شد بخوره؟
-شهاب تو از این جریانا خبر داری؟ می دونی آلا تن ف...
-دِ ببند دهنتو
با عربده اش رهام با ترس به در اتاق هامین نگاه کرد و شهاب از لای دندان های کلید شده اش غرید:
-قبلا خفه شدن خوب بلد بودی، چیه یادت رفته یا منو یادت رفته که چه خریم؟
-آروم دیوونه، بچه حالش بده اینم بشنوه بدتر میشه
فندکش را زیر سیگار گرفت و پک عمیقی به آن زد، نیمی از دودش را بلعید و مابقی را بیرون داد، رهام نگاهش کرد و گفت:
-از پیج آلا یکی داره استوری می ذاره
-نمی کشی بیرون نه؟
-نه چون تو داغونی، د باید یه زری با یکی بزنی آروم بشی
-خفه شو بابا
-شهاب
-گمشو برو خونت این جا هستی که چی بشه
-تو هر چی می خوای بگو، من رفیقتم بیرونمم کنی باز میام تو
شهاب با خشم از جایش بلند شد و با حرص گفت:
-دهنتو سگ بگ...
-دوستشه که استوری می ذاره؟
-نه خودشه گوشی یواشکی با خودش برده تو اتاق داره استوری می ذاره
-پس استوری هاشم دیدی
-نفهم تر تو مطمئنم نیست
-گفته شکایت می کنه، گفته اینا همه دسیسه هست واسه بی آبرو کردنش، میگه همین امشب شکایت کرده
شهاب در یخچال را باز کرد و کمی خم شد گفت:
-این آب جوئه کجاست؟
-شهاب بسه الان این زهر ماری کوفت کردی
-به تو چه
-بیا بگو این دوستش چی میگه چه شکایتی!
-حتما کرده دیگه
-خودتو خون سرد نشون نده شهاب، من خر چند ساله رفیقته، می فهمم داری می ترکی
در یخچال را بهم کوفت از لای دندانش غرید:
-خفه شو رهام، خفه شو
-فیلم خاصی پخش نشده، یعنی یه چیز عادیه که مرده اومده دنبال آلا که باهم باشن اینا، دختره سکوت کرده اعتراضی هم نکرده که این نشونه ی رضایتشه، خب اینا هم نشون دهنده ی اینه که این کا...
دستش با شتاب روی کانتر وسط آشپزخانه کوبیده شد، رهام با ترس نگاهش کرد و شهاب کارش را تکرار کرد و فریاد زد:
-میگم کافیه، کافیه کافیه کثافت
رهام از جا پرید و با ترس گفت:
-باشه، باشه شهاب آروم!
با صورت بر افروخته و سرخ نگاهش کرد غرید:
-ببند اون دهن گشادتو وگرنه تموم میکنم این دوستی مسخره رو
رهام جلو رفت و گفت:
-شهاب تو اصلا خوب نیستی!
-به تو چه، تو رو سننه که خوب نیستم
ویژگی‌های کانال VIP

🔺در طول هفته یک شب در میون دو پارت گذاشته میشه، اما تو vip هر شب پارت داریم،(البته از همین ابتدا کلی پارت تو کانال آماده ی خوندنه) کانال خلوت و بدون تبلیغات و دسترسی راحت تر به پارتا، از همه مهم تر حمایت از نویسنده❤️

کافیه تنها با پرداخت 40هزار تومان عضو کانال VIP #رد_خون  بشید 🔥

مریم روح پرور زمین
۵۸۹۲۱۰۱۳۵۶۴۸۶۳۹۵


شات واریز رو برای *یکی از دو آیدی ادمین ارسال کنید و منتظر پاسخ باشید، لطفا فقط برای یک نفر ارسال کنید🍃🌱
@Darya_1320
@Tanin0489

در کانال وی آی پی پارت 680هستیم
#رد_خون
#پارت_سیصد_چهار

جلوتر رفت و گفت:
-فقط یه چیزی میگم دیگه خفه میشم
شهاب خشمگین چشم بست و رهام سر کج کرد و گفت:
-تو هم مثل من باور کردی دیگه درسته؟
شهاب نگاهش کرد و رهام سر تکان داد و گفت:
-فهمیدی اگر یکمم دلت سریده باید بی خیالش بشی
شهاب نزدیکش شد رهام ترسید و او نزدیک تر رفت و گفت:
-به تو و عقلت کاری ندارم، حتما در همین حد می فهمید، اما تو طالقان تو اون کوچه خاکی تو تاریکی شب زیر اون نور کوفتی مهتاب، گفتم باورت دارم
پای رهام به مبل برخود کرد، شهاب روبه رویش ایستاد و گفت:
-باورش دارم، اما آدم ساده ای هم نیستم که ساده بگذرم، خودم می دونم باید چی کار کنم، اما تو اگر قصد داری دوستیمون این رفاقتمون پا برجا بمونه، دیگه نه چیزی راجع به این ماجرا میگی نه می پرسی، شد؟
رهام سر تکان داد و گفت:
-شد
-خوبه، واسه همینم هست با تنها کسی که کنار اومدم تویی، اما خوبه عقلتم به کار بندازی، لازم نیست حتما یه کاره ای مثلا پلیسی اطلاعاتی چیزی باشی، کافیه یکم فقط یکم فکر کنی، به اون قسمت احمق وجودت بگی چطور میشه همون لحظه که اون ک...کش حروم زاده اومده پیشنهاد پول بیشتر بده، فیلم گرفته شده؟ همه چیز تصادفی؟ مگه داریم؟
رهام نگاهش می کرد، آن شخصیت جدی شهاب هزار برابر ترسناک تر از شخصیت خشمگینش بود برای همان بود که لال شده بود و نگاهش می کرد شهاب سر تکان داد و ادامه داد:
-به اون قسمت احمق وجودت بگو، شهاب میگه آلا دختریه که وقتی یکی انقدر جلوش بی شرمه و آشغاله، به جای هم دهنی باهاش فقط زل میزنه بهش، با نگاش جرت میده اما لب باز نمیکنه حتی بهت فحش بده، پس سکوتشو نذار پای رضایتش، شد؟
-شد
با دیدن ته راهرو و باز شدن در نیمه باز اتاق و هامینی که با بغض جلوی در اتاق ظاهر شد سریع از کنار رهام گذشت سمت هامین رفت و گفت:
-رفیق منم بیدار شد
چانه ی هامین لرزید و گفت:
-چلا مامانم نیومد دنبالم؟
شهاب روبه رویش ایستاد و گفت:
-مردونه حرف بزنیم؟
هامین نگاهش می کرد و شهاب خم شد و گفت:
-اگر مردونه نباشه باید ازت همه چیزو قایم کنم، حالا مردونه باشه یا...
-مردونه
با ابرو به اتاق اشاره کرد و گفت:
-پس بریم بشینیم مردونه حرف بزنیم
هامین چرخید وارد اتاق شد شهاب سر چرخاند به رهام نگاه کرد و گفت:
-اگر چیزی هست بیار بدم بخوره، از ناهار چیزی نخورده ضعف میکنه
ویژگی‌های کانال VIP

🔺در طول هفته یک شب در میون دو پارت گذاشته میشه، اما تو vip هر شب پارت داریم،(البته از همین ابتدا کلی پارت تو کانال آماده ی خوندنه) کانال خلوت و بدون تبلیغات و دسترسی راحت تر به پارتا، از همه مهم تر حمایت از نویسنده❤️

کافیه تنها با پرداخت 40هزار تومان عضو کانال VIP #رد_خون  بشید 🔥

مریم روح پرور زمین
۵۸۹۲۱۰۱۳۵۶۴۸۶۳۹۵


شات واریز رو برای *یکی از دو آیدی ادمین ارسال کنید و منتظر پاسخ باشید، لطفا فقط برای یک نفر ارسال کنید🍃🌱
@Darya_1320
@Tanin0489

در کانال وی آی پی پارت 680هستیم