💠💠💠💠💠💠💠💠
حاجت دارها❗️
⚜جهت #ازدواج زود #گشایش کار #رزق زیاد #پرداخت بدهکاری #آزادی زندانی #شفای بیمار #طلب حاجات
#و..
⚜دعای #مجرب
حضرت (ابولفضل عباس) {سلام الله وعلیه}
نام مبارک حضرت قمر بنی هاشم ( #عباس ) است به ابجد 133
واین ختم یکی از ختم های #تجربه و #مجرب است که 133 مرتبه این عبارت را بخوانند #حاجتشان روا خواهد شد #انشأالله
یاٰ کٰاشِفُ الْکَرْبْ عَنْ وَجه الْحُسیِنْ اَکْشِف کُربی بِحَّقِ اَخیٖکَ الْحُسَینْ عَلَّیهُ الْسَلاٰمْ
@fal_maral
حاجت دارها❗️
⚜جهت #ازدواج زود #گشایش کار #رزق زیاد #پرداخت بدهکاری #آزادی زندانی #شفای بیمار #طلب حاجات
#و..
⚜دعای #مجرب
حضرت (ابولفضل عباس) {سلام الله وعلیه}
نام مبارک حضرت قمر بنی هاشم ( #عباس ) است به ابجد 133
واین ختم یکی از ختم های #تجربه و #مجرب است که 133 مرتبه این عبارت را بخوانند #حاجتشان روا خواهد شد #انشأالله
یاٰ کٰاشِفُ الْکَرْبْ عَنْ وَجه الْحُسیِنْ اَکْشِف کُربی بِحَّقِ اَخیٖکَ الْحُسَینْ عَلَّیهُ الْسَلاٰمْ
@fal_maral
Forwarded from فال مارال
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_بیست_و_هفتم
✍🏼توی شرایط #سختی گیر کرده بودم
خودمم نمیدونستم چیکار کنم آخه مصطفی رو چه به کارهای #خلاف
هر شب #دعا میکردم که ماجرا روشن بشه....
#زمستان بود و سرما اما من به خودم #قول دادم تا مصطفی آزاد نشه نه کفش زمستانی میپوشم و نه لباس زمستانی خیلی وقتها با دمپایی میرفتم #دادگاه و برمیگشتم...
بلاخره بعداز ماهها #قاضی اش رو پیدا کردم مرد #جوانی بود وقتی رفتیم تو جلوی ما بلند شد پدرم ماجرا رو تعریف کرد و گفت اصلا نمیدونیم چرا گرفتنش گفت #پدر جان نگران نباشید خودم پیگیر میشم....
یه نفسی کشیدم که #الله_متعال جواب دعاهام رو داد
تصمیم گرفتم #روزه بگیرم در اون وقت هم خبر می دادم و هم ناخوش احوال بودم و هم لاغر جثه...
😢روزه گرفتن برام خیلی سخت بود اما #دو ماه تمام روزه گرفتم با آب روزه ام رو میشکستم و زود میرفتم روی #سجاده تا #دعا کنم...
خیلی دست به آسمون بودم از دعا کردن و #تلاش کردن دست بر نداشتم چون من مصطفی رو میخواستم
بلاخره قاضی پرونده یه ملاقات برای ما گرفت خدایا تنفس زندگی برای من خیلی عجیب بود مصطفی تنفس زندگی من بود و من میخواستم ببینمش...
😔توی اون مدت که مصطفی زندانی بود مادر شوهرم اصلا ازم خبری نگرفت حتی از نوه اش هم خبری نمیگرفت اما جاریم زود به زود می اومد حتی برای #دخترم هم #عروسک میخرید
رفتم ملاقاتش چقدر عوض شده بود این دیگه نصطفی نبود خیلی لاغر شده بود همین که من و پدرم با مادر #شوهرم نشستیم احوال همه رو پرسید پدرم در آخر گفت مصطفی جان چیزی بهت نگفتن...
نگفتن که چرا اینجایی چرا دستگیرت کردن ؟ گفت اونها که نه اما یه #دوستی قبلا داشتم که اهل خلاف بود خیلی وقت پیش باههم دوست بودیم همینکه فهمیدم که اهل خلافه ولش کردم اما اون من رو ول نکرده ظاهرا ، رفته علیه من #شهادت_دروغ داده
البته فقط من نیستم خیلی ها رو اینجوری کرده و خیلی ها زندانی ان
فقط شما حتما پیگیری کنید...
😞نمیخواستم از پیشش برم اما مجبور بودم چون وقت تموم شد خداحافظی کردیم و رفتیم فرداش با بابام رفتیم جلوی #دادگاه قاضی گفت اینها رو هم من میدونم داریم #تحقیق میکنیم نیازی نیست شما با این وضعیتتون بیایید اینجا...
اما من که دست بردار نبودم هر روز میرفتم بلاخره طی تحقیقات زیاد و طولانی ثابت شد که هیچ جرمی مرتکب نشده البته نه فقط مصطفی بلکه اون بیچاره های دیگه هم ثابت شده بود بی گناهن ، اومده بودن از تمام همسایه ها در مورد مصطفی سوال کرده بودن و سوابقش رو گشته بودن اصلا هیچی نبود یه روز که من #مریض بودم و نتونستم برم دادگاه پدرم خودش رفت...
قاضی بهش گفته بود که #آزاده برید مدارکش رو بیارید تا مراحل انجام بشه همون جا پدرم بهم زنگ زد...
از خوشحالی انقدر پریدم هوا انقدر پریدم انگار بازم #بچه شده بودم من که میپریدم محدثه هم که دیگه راه میرفت فکر میکرد دارم باهاش بازی میکنم روده بر شده بود از خنده و گاهی اوقات اون هم میپرید...
ظهرش مصطفی زنگ زد و خیلی صداش گرفته بود گفت چرا نمیایی ملاقاتم خیلی دلم برات تنگ شده...
😍گفتم مصطفی جونم تو دیگه #آزادی زود برو وسایلت رو جمع کن الان بابام میاد دنبالت...
خودش هم باورش نمیشد فکر میکرد دارم #شوخی میکنم گفت الان دیگه حوصله ی شوخی ندارم زود بیا ملاقاتم میخوام محدثه رو ببینم...گفتم بخدا راست میگم والله هیچ دروغی توش نیست...
✍🏼 #ادامه_دارد... .
@fal_maral
💌 #قسمت_بیست_و_هفتم
✍🏼توی شرایط #سختی گیر کرده بودم
خودمم نمیدونستم چیکار کنم آخه مصطفی رو چه به کارهای #خلاف
هر شب #دعا میکردم که ماجرا روشن بشه....
#زمستان بود و سرما اما من به خودم #قول دادم تا مصطفی آزاد نشه نه کفش زمستانی میپوشم و نه لباس زمستانی خیلی وقتها با دمپایی میرفتم #دادگاه و برمیگشتم...
بلاخره بعداز ماهها #قاضی اش رو پیدا کردم مرد #جوانی بود وقتی رفتیم تو جلوی ما بلند شد پدرم ماجرا رو تعریف کرد و گفت اصلا نمیدونیم چرا گرفتنش گفت #پدر جان نگران نباشید خودم پیگیر میشم....
یه نفسی کشیدم که #الله_متعال جواب دعاهام رو داد
تصمیم گرفتم #روزه بگیرم در اون وقت هم خبر می دادم و هم ناخوش احوال بودم و هم لاغر جثه...
😢روزه گرفتن برام خیلی سخت بود اما #دو ماه تمام روزه گرفتم با آب روزه ام رو میشکستم و زود میرفتم روی #سجاده تا #دعا کنم...
خیلی دست به آسمون بودم از دعا کردن و #تلاش کردن دست بر نداشتم چون من مصطفی رو میخواستم
بلاخره قاضی پرونده یه ملاقات برای ما گرفت خدایا تنفس زندگی برای من خیلی عجیب بود مصطفی تنفس زندگی من بود و من میخواستم ببینمش...
😔توی اون مدت که مصطفی زندانی بود مادر شوهرم اصلا ازم خبری نگرفت حتی از نوه اش هم خبری نمیگرفت اما جاریم زود به زود می اومد حتی برای #دخترم هم #عروسک میخرید
رفتم ملاقاتش چقدر عوض شده بود این دیگه نصطفی نبود خیلی لاغر شده بود همین که من و پدرم با مادر #شوهرم نشستیم احوال همه رو پرسید پدرم در آخر گفت مصطفی جان چیزی بهت نگفتن...
نگفتن که چرا اینجایی چرا دستگیرت کردن ؟ گفت اونها که نه اما یه #دوستی قبلا داشتم که اهل خلاف بود خیلی وقت پیش باههم دوست بودیم همینکه فهمیدم که اهل خلافه ولش کردم اما اون من رو ول نکرده ظاهرا ، رفته علیه من #شهادت_دروغ داده
البته فقط من نیستم خیلی ها رو اینجوری کرده و خیلی ها زندانی ان
فقط شما حتما پیگیری کنید...
😞نمیخواستم از پیشش برم اما مجبور بودم چون وقت تموم شد خداحافظی کردیم و رفتیم فرداش با بابام رفتیم جلوی #دادگاه قاضی گفت اینها رو هم من میدونم داریم #تحقیق میکنیم نیازی نیست شما با این وضعیتتون بیایید اینجا...
اما من که دست بردار نبودم هر روز میرفتم بلاخره طی تحقیقات زیاد و طولانی ثابت شد که هیچ جرمی مرتکب نشده البته نه فقط مصطفی بلکه اون بیچاره های دیگه هم ثابت شده بود بی گناهن ، اومده بودن از تمام همسایه ها در مورد مصطفی سوال کرده بودن و سوابقش رو گشته بودن اصلا هیچی نبود یه روز که من #مریض بودم و نتونستم برم دادگاه پدرم خودش رفت...
قاضی بهش گفته بود که #آزاده برید مدارکش رو بیارید تا مراحل انجام بشه همون جا پدرم بهم زنگ زد...
از خوشحالی انقدر پریدم هوا انقدر پریدم انگار بازم #بچه شده بودم من که میپریدم محدثه هم که دیگه راه میرفت فکر میکرد دارم باهاش بازی میکنم روده بر شده بود از خنده و گاهی اوقات اون هم میپرید...
ظهرش مصطفی زنگ زد و خیلی صداش گرفته بود گفت چرا نمیایی ملاقاتم خیلی دلم برات تنگ شده...
😍گفتم مصطفی جونم تو دیگه #آزادی زود برو وسایلت رو جمع کن الان بابام میاد دنبالت...
خودش هم باورش نمیشد فکر میکرد دارم #شوخی میکنم گفت الان دیگه حوصله ی شوخی ندارم زود بیا ملاقاتم میخوام محدثه رو ببینم...گفتم بخدا راست میگم والله هیچ دروغی توش نیست...
✍🏼 #ادامه_دارد... .
@fal_maral
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_بیست_و_هفتم
✍🏼توی شرایط #سختی گیر کرده بودم
خودمم نمیدونستم چیکار کنم آخه مصطفی رو چه به کارهای #خلاف
هر شب #دعا میکردم که ماجرا روشن بشه....
#زمستان بود و سرما اما من به خودم #قول دادم تا مصطفی آزاد نشه نه کفش زمستانی میپوشم و نه لباس زمستانی خیلی وقتها با دمپایی میرفتم #دادگاه و برمیگشتم...
بلاخره بعداز ماهها #قاضی اش رو پیدا کردم مرد #جوانی بود وقتی رفتیم تو جلوی ما بلند شد پدرم ماجرا رو تعریف کرد و گفت اصلا نمیدونیم چرا گرفتنش گفت #پدر جان نگران نباشید خودم پیگیر میشم....
یه نفسی کشیدم که #الله_متعال جواب دعاهام رو داد
تصمیم گرفتم #روزه بگیرم در اون وقت هم خبر می دادم و هم ناخوش احوال بودم و هم لاغر جثه...
😢روزه گرفتن برام خیلی سخت بود اما #دو ماه تمام روزه گرفتم با آب روزه ام رو میشکستم و زود میرفتم روی #سجاده تا #دعا کنم...
خیلی دست به آسمون بودم از دعا کردن و #تلاش کردن دست بر نداشتم چون من مصطفی رو میخواستم
بلاخره قاضی پرونده یه ملاقات برای ما گرفت خدایا تنفس زندگی برای من خیلی عجیب بود مصطفی تنفس زندگی من بود و من میخواستم ببینمش...
😔توی اون مدت که مصطفی زندانی بود مادر شوهرم اصلا ازم خبری نگرفت حتی از نوه اش هم خبری نمیگرفت اما جاریم زود به زود می اومد حتی برای #دخترم هم #عروسک میخرید
رفتم ملاقاتش چقدر عوض شده بود این دیگه نصطفی نبود خیلی لاغر شده بود همین که من و پدرم با مادر #شوهرم نشستیم احوال همه رو پرسید پدرم در آخر گفت مصطفی جان چیزی بهت نگفتن...
نگفتن که چرا اینجایی چرا دستگیرت کردن ؟ گفت اونها که نه اما یه #دوستی قبلا داشتم که اهل خلاف بود خیلی وقت پیش باههم دوست بودیم همینکه فهمیدم که اهل خلافه ولش کردم اما اون من رو ول نکرده ظاهرا ، رفته علیه من #شهادت_دروغ داده
البته فقط من نیستم خیلی ها رو اینجوری کرده و خیلی ها زندانی ان
فقط شما حتما پیگیری کنید...
😞نمیخواستم از پیشش برم اما مجبور بودم چون وقت تموم شد خداحافظی کردیم و رفتیم فرداش با بابام رفتیم جلوی #دادگاه قاضی گفت اینها رو هم من میدونم داریم #تحقیق میکنیم نیازی نیست شما با این وضعیتتون بیایید اینجا...
اما من که دست بردار نبودم هر روز میرفتم بلاخره طی تحقیقات زیاد و طولانی ثابت شد که هیچ جرمی مرتکب نشده البته نه فقط مصطفی بلکه اون بیچاره های دیگه هم ثابت شده بود بی گناهن ، اومده بودن از تمام همسایه ها در مورد مصطفی سوال کرده بودن و سوابقش رو گشته بودن اصلا هیچی نبود یه روز که من #مریض بودم و نتونستم برم دادگاه پدرم خودش رفت...
قاضی بهش گفته بود که #آزاده برید مدارکش رو بیارید تا مراحل انجام بشه همون جا پدرم بهم زنگ زد...
از خوشحالی انقدر پریدم هوا انقدر پریدم انگار بازم #بچه شده بودم من که میپریدم محدثه هم که دیگه راه میرفت فکر میکرد دارم باهاش بازی میکنم روده بر شده بود از خنده و گاهی اوقات اون هم میپرید...
ظهرش مصطفی زنگ زد و خیلی صداش گرفته بود گفت چرا نمیایی ملاقاتم خیلی دلم برات تنگ شده...
😍گفتم مصطفی جونم تو دیگه #آزادی زود برو وسایلت رو جمع کن الان بابام میاد دنبالت...
خودش هم باورش نمیشد فکر میکرد دارم #شوخی میکنم گفت الان دیگه حوصله ی شوخی ندارم زود بیا ملاقاتم میخوام محدثه رو ببینم...گفتم بخدا راست میگم والله هیچ دروغی توش نیست...
✍🏼 #ادامه_دارد... .
@fal_maral
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━━✵
.
💌 #قسمت_بیست_و_هفتم
✍🏼توی شرایط #سختی گیر کرده بودم
خودمم نمیدونستم چیکار کنم آخه مصطفی رو چه به کارهای #خلاف
هر شب #دعا میکردم که ماجرا روشن بشه....
#زمستان بود و سرما اما من به خودم #قول دادم تا مصطفی آزاد نشه نه کفش زمستانی میپوشم و نه لباس زمستانی خیلی وقتها با دمپایی میرفتم #دادگاه و برمیگشتم...
بلاخره بعداز ماهها #قاضی اش رو پیدا کردم مرد #جوانی بود وقتی رفتیم تو جلوی ما بلند شد پدرم ماجرا رو تعریف کرد و گفت اصلا نمیدونیم چرا گرفتنش گفت #پدر جان نگران نباشید خودم پیگیر میشم....
یه نفسی کشیدم که #الله_متعال جواب دعاهام رو داد
تصمیم گرفتم #روزه بگیرم در اون وقت هم خبر می دادم و هم ناخوش احوال بودم و هم لاغر جثه...
😢روزه گرفتن برام خیلی سخت بود اما #دو ماه تمام روزه گرفتم با آب روزه ام رو میشکستم و زود میرفتم روی #سجاده تا #دعا کنم...
خیلی دست به آسمون بودم از دعا کردن و #تلاش کردن دست بر نداشتم چون من مصطفی رو میخواستم
بلاخره قاضی پرونده یه ملاقات برای ما گرفت خدایا تنفس زندگی برای من خیلی عجیب بود مصطفی تنفس زندگی من بود و من میخواستم ببینمش...
😔توی اون مدت که مصطفی زندانی بود مادر شوهرم اصلا ازم خبری نگرفت حتی از نوه اش هم خبری نمیگرفت اما جاریم زود به زود می اومد حتی برای #دخترم هم #عروسک میخرید
رفتم ملاقاتش چقدر عوض شده بود این دیگه نصطفی نبود خیلی لاغر شده بود همین که من و پدرم با مادر #شوهرم نشستیم احوال همه رو پرسید پدرم در آخر گفت مصطفی جان چیزی بهت نگفتن...
نگفتن که چرا اینجایی چرا دستگیرت کردن ؟ گفت اونها که نه اما یه #دوستی قبلا داشتم که اهل خلاف بود خیلی وقت پیش باههم دوست بودیم همینکه فهمیدم که اهل خلافه ولش کردم اما اون من رو ول نکرده ظاهرا ، رفته علیه من #شهادت_دروغ داده
البته فقط من نیستم خیلی ها رو اینجوری کرده و خیلی ها زندانی ان
فقط شما حتما پیگیری کنید...
😞نمیخواستم از پیشش برم اما مجبور بودم چون وقت تموم شد خداحافظی کردیم و رفتیم فرداش با بابام رفتیم جلوی #دادگاه قاضی گفت اینها رو هم من میدونم داریم #تحقیق میکنیم نیازی نیست شما با این وضعیتتون بیایید اینجا...
اما من که دست بردار نبودم هر روز میرفتم بلاخره طی تحقیقات زیاد و طولانی ثابت شد که هیچ جرمی مرتکب نشده البته نه فقط مصطفی بلکه اون بیچاره های دیگه هم ثابت شده بود بی گناهن ، اومده بودن از تمام همسایه ها در مورد مصطفی سوال کرده بودن و سوابقش رو گشته بودن اصلا هیچی نبود یه روز که من #مریض بودم و نتونستم برم دادگاه پدرم خودش رفت...
قاضی بهش گفته بود که #آزاده برید مدارکش رو بیارید تا مراحل انجام بشه همون جا پدرم بهم زنگ زد...
از خوشحالی انقدر پریدم هوا انقدر پریدم انگار بازم #بچه شده بودم من که میپریدم محدثه هم که دیگه راه میرفت فکر میکرد دارم باهاش بازی میکنم روده بر شده بود از خنده و گاهی اوقات اون هم میپرید...
ظهرش مصطفی زنگ زد و خیلی صداش گرفته بود گفت چرا نمیایی ملاقاتم خیلی دلم برات تنگ شده...
😍گفتم مصطفی جونم تو دیگه #آزادی زود برو وسایلت رو جمع کن الان بابام میاد دنبالت...
خودش هم باورش نمیشد فکر میکرد دارم #شوخی میکنم گفت الان دیگه حوصله ی شوخی ندارم زود بیا ملاقاتم میخوام محدثه رو ببینم...گفتم بخدا راست میگم والله هیچ دروغی توش نیست...
✍🏼 #ادامه_دارد... .
@fal_maral
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━━✵
.
✨حاجت دارها❗️
⚜جهت #ازدواج زود #گشایش کار #رزق زیاد #پرداخت بدهکاری #آزادی زندانی
واین ختم یکی از ختم های #تجربه و #مجرب است که 133 مرتبه این عبارت را بخوانند #حاجتشان روا خواهد شد #انشأالله
یاٰ کٰاشِفُ الْکَرْبْ عَنْ وَجه الْحُسیِنْ اَکْشِف کُربی بِحَّقِ اَخیٖکَ الْحُسَینْ عَلَّیهُ الْسَلاٰم
ْ
@fal_maral
⚜جهت #ازدواج زود #گشایش کار #رزق زیاد #پرداخت بدهکاری #آزادی زندانی
واین ختم یکی از ختم های #تجربه و #مجرب است که 133 مرتبه این عبارت را بخوانند #حاجتشان روا خواهد شد #انشأالله
یاٰ کٰاشِفُ الْکَرْبْ عَنْ وَجه الْحُسیِنْ اَکْشِف کُربی بِحَّقِ اَخیٖکَ الْحُسَینْ عَلَّیهُ الْسَلاٰم
ْ
@fal_maral
✨حاجت دارها❗️
⚜جهت #ازدواج زود #گشایش کار #رزق زیاد #پرداخت بدهکاری #آزادی زندانی #شفای بیمار #طلب حاجات
#و..
⚜دعای #مجرب
حضرت (ابولفضل عباس) {سلام الله وعلیه}
نام مبارک حضرت قمر بنی هاشم ( #عباس ) است به ابجد 133
واین ختم یکی از ختم های #تجربه و #مجرب است که 133 مرتبه این عبارت را بخوانند #حاجتشان روا خواهد شد #انشأالله
یاٰ کٰاشِفُ الْکَرْبْ عَنْ وَجه الْحُسیِنْ اَکْشِف کُربی بِحَّقِ اَخیٖکَ الْحُسَینْ عَلَّیهُ الْسَلاٰمْ
@fal_maral
⚜جهت #ازدواج زود #گشایش کار #رزق زیاد #پرداخت بدهکاری #آزادی زندانی #شفای بیمار #طلب حاجات
#و..
⚜دعای #مجرب
حضرت (ابولفضل عباس) {سلام الله وعلیه}
نام مبارک حضرت قمر بنی هاشم ( #عباس ) است به ابجد 133
واین ختم یکی از ختم های #تجربه و #مجرب است که 133 مرتبه این عبارت را بخوانند #حاجتشان روا خواهد شد #انشأالله
یاٰ کٰاشِفُ الْکَرْبْ عَنْ وَجه الْحُسیِنْ اَکْشِف کُربی بِحَّقِ اَخیٖکَ الْحُسَینْ عَلَّیهُ الْسَلاٰمْ
@fal_maral
Forwarded from فال مارال
#دعای_حضرت_یوسف (ع) برای #آزادی_رهایی_از_زندان
امام صادق علیه السلام می فرماید: خداوند متعال بر یوسف که در زندان بود ملک را مبعوث کرد.
و به او گفت ای پسر یعقوب چه شد که با خطاکاران منزل گزیده ای ؟! یوسف گفت: جرم و خطایم ..پس به جرم و خطایش اعتراف کرد. به او گفت این دعا را برای خلاصی از زندان بخوان:
يَا كَبِيرَ كُلِ كَبِيرٍ يَا مَنْ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ لَا وَزِيرَ يَا خَالِقَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ الْمُنِيرِ يَا عِصْمَةَ الْمُضْطَرِّ الضَّرِيرِ يَا قَاصِمَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ يَا مُغْنِيَ الْبَائِسِ الْفَقِيرِ يَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِيرِ يَا مُطْلِقَ الْمُكَبَّلِ الْأَسِيرِ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَنْ تَجْعَلَ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ تَرْزُقَنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَيْثُ لَا أَحْتَسِبُ
همینکه صبح شد ملک او را آزاد کرد در آن جا بود که یوسف گفت:
وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ
@fal_maral
امام صادق علیه السلام می فرماید: خداوند متعال بر یوسف که در زندان بود ملک را مبعوث کرد.
و به او گفت ای پسر یعقوب چه شد که با خطاکاران منزل گزیده ای ؟! یوسف گفت: جرم و خطایم ..پس به جرم و خطایش اعتراف کرد. به او گفت این دعا را برای خلاصی از زندان بخوان:
يَا كَبِيرَ كُلِ كَبِيرٍ يَا مَنْ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ لَا وَزِيرَ يَا خَالِقَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ الْمُنِيرِ يَا عِصْمَةَ الْمُضْطَرِّ الضَّرِيرِ يَا قَاصِمَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ يَا مُغْنِيَ الْبَائِسِ الْفَقِيرِ يَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِيرِ يَا مُطْلِقَ الْمُكَبَّلِ الْأَسِيرِ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَنْ تَجْعَلَ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ تَرْزُقَنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَيْثُ لَا أَحْتَسِبُ
همینکه صبح شد ملک او را آزاد کرد در آن جا بود که یوسف گفت:
وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ
@fal_maral
#آزادی_زندانی
جهت آزادی زندانی ،و یا رضایت شاکی ،خود شخص زندانی و یا یکی از بستگانش به همین نیت بر خواندن ذکر زیر مداومت نمایند.ان شاالله به زودی فرج حاصل گردد
این ذکر بارها تجربه شده و بسیار مجرب و موثر است :
یا صَبُورُ یا حَلیمُ لا صَبْرَ لی فی صَبْرِکَ اِکْفِنی شَرَّ عَبْدِکَ بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمیَنَ
@fal_maral
جهت آزادی زندانی ،و یا رضایت شاکی ،خود شخص زندانی و یا یکی از بستگانش به همین نیت بر خواندن ذکر زیر مداومت نمایند.ان شاالله به زودی فرج حاصل گردد
این ذکر بارها تجربه شده و بسیار مجرب و موثر است :
یا صَبُورُ یا حَلیمُ لا صَبْرَ لی فی صَبْرِکَ اِکْفِنی شَرَّ عَبْدِکَ بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمیَنَ
@fal_maral
🌻🍂 دستور قطعی و بسیار مجرب برای
#آزادی_اززندان
این دستور بارها تجربه شده است و نتایج آن قطعی می باشد . کافی است صد هزار مرتبه این آیه از قرآن
به نیت خلاصی از زندان گفته شود
آیه 58 سوره انبیاء :
فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ ﴿۵۸﴾
💢نکته : این دستور ساعت اجرای خاصی ندارد و ضمنا نیازی نیست که یک روزه همه صد هزار
مرتبه گفته شود . بلکه می توان با حفظ دقیق عدد در چند روز آن را انجام داد .
@fal_maral
#آزادی_اززندان
این دستور بارها تجربه شده است و نتایج آن قطعی می باشد . کافی است صد هزار مرتبه این آیه از قرآن
به نیت خلاصی از زندان گفته شود
آیه 58 سوره انبیاء :
فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ ﴿۵۸﴾
💢نکته : این دستور ساعت اجرای خاصی ندارد و ضمنا نیازی نیست که یک روزه همه صد هزار
مرتبه گفته شود . بلکه می توان با حفظ دقیق عدد در چند روز آن را انجام داد .
@fal_maral
🌻🍂 دستور قطعی و بسیار مجرب برای
#آزادی_اززندان
این دستور بارها تجربه شده است و نتایج آن قطعی می باشد . کافی است صد هزار مرتبه این آیه از قرآن
به نیت خلاصی از زندان گفته شود
آیه 58 سوره انبیاء :
فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ ﴿۵۸﴾
💢نکته : این دستور ساعت اجرای خاصی ندارد و ضمنا نیازی نیست که یک روزه همه صد هزار
مرتبه گفته شود . بلکه می توان با حفظ دقیق عدد در چند روز آن را انجام داد .
@fal_maral
#آزادی_اززندان
این دستور بارها تجربه شده است و نتایج آن قطعی می باشد . کافی است صد هزار مرتبه این آیه از قرآن
به نیت خلاصی از زندان گفته شود
آیه 58 سوره انبیاء :
فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ ﴿۵۸﴾
💢نکته : این دستور ساعت اجرای خاصی ندارد و ضمنا نیازی نیست که یک روزه همه صد هزار
مرتبه گفته شود . بلکه می توان با حفظ دقیق عدد در چند روز آن را انجام داد .
@fal_maral