نسبت پدیدارشناسی و زندآگاهی (هرمنوتیک) در اندیشهٔ مارتین هایدگر
[...] در پايان این گزارش بسیار مجمل از پديدارشناسي مارتین هایدگر بايسته است اشارهاي هم درباب نسبت پديدارشناسي و زندآگاهي بيان شود. آنچنان كه بر اهل پژوهش پوشيده نيست؛ زندآگاهي نيز مانند پديدارشناسي در طي تاريخ تفكر به صورت يك مشترك لفظي در آمده است و از ميان بسياري از متفكران و فيلسوفاني كه اين لفظ را در مقام بيان روش پژوهش خويش به كار برده اند به سختي ميتوان دو كس را يافت كه از آن يك معني بخواهند آنچنان كه ممكن است متفكران بسياري در حقيقت پديدارشناس يا زندآگاه باشند بدون اين كه اين الفاظ را به كار برده باشند. البته برخي را هم، همين تعدد معني و اشتراك لفظ، ره زده است و از اين رو مثلاً گفته اند: چه نسبتي است به پديدارشناسي كه اصلالاصول خود را آزادي از پيشداوريها ميداند هرمنوتيك را كه مبتني بر قبول و پذيرش پيشداوريها و پيشداشته هاست (دکتر محمد رضا نيكفر) درحاليكه توجه ندارند كه دست كم در مورد هايدگر با كسي رو به رو اند كه نه از روي ترجمههاي شكستهبسته به پارسي بلكه به سبب زندگانی در محيط فكري غربي و سالها ممارست در مفاهيم آن، دست به گزينش اصطلاحي براي بيان روش و مسلك فكري خود زده است و از اين رو، اين نحو خردهگيري بدون توجه به آثار خود او، از كم دقتي است اگر از كم فكري نباشد.
در هر صورت هايدگر در اواخر بهرهٔ هفتم «هستی و زمان» كه در آنجا روش پژوهش خويش را معرفي كرده از طريق ارتباط هستی با هستی بينابيني (دازاین) و تقدم بحث از هستی بينابيني بر بحث از هستی، پديدارشناسي و زندآگاهي را به هم مربوط كرده است:
«پديدارشناسي در خصوص موضوعش علم به هستی هستندگان است (هستشناسي). در توضيح تكاليف هستشناسي، ما لزوم آنچه را كه بايد هستشناسي بنيادين به عنوان مضمونش اتخاذ كند مييابيم [يعني] آن هستی كه هستشناسانه براي مواجه شدن با مسألهٔ اساسي يعني پرسش از معناي هستی، علي الاطلاق، هستی ممتاز است يعني هستی بينابيني. خود واجستنمان نشان خواهد داد كه معناي روشي توصيف پديدارشناسانه، گزارش Auslegung است. λογος [لوگوس] پديدارشناسي هستی بينابيني، حاوي خصيصهٔ ερμενοειν [هرمنوئین، تأويل- گزارشن- زندآگاهشن] از طريق آنچه معناي اصيل هستی را دارد، است و همچنين ساختارهاي اصلي هستی كه خود هستی بينابيني دارندهٔ آنهاست به دريافت هستی بينابيني از هستی خبر داده شده اند. پديدارشناسي هستی بينابيني، زندآگاهي است در سرآغازينترين معناي اين كلمه آنجايي كه شغل و كار گزارش را اعلام ميدارد. اما مادامي كه از طريق برملايي Aufdeckung معناي هستی و ساختارهاي بنيادين هستی بينابيني، عليالاطلاق، افقي براي هر بررسي ديگر هستان نههستی بينابينيگون به نمايش گذاشته ميشود، اين زندآگاهي در همان حال، بدل به«زندآگاهي»اي [خاص] در معناي استخراج شرايط امكان هرگونه واجستن هستشناسانه ميشود.
و سرانجام تاآنجاكه هستی بينابيني در امكان قيام ظهوري نسبت به تمام هستان چونان هستان، اولويتي هستشناسانه دارد؛ زندآگاهي به عنوان گزارش هستی هستی بينابيني امر سوم ويژه را به دست ميآورد، [يعني] فهمی فلسفی، معناي مقدم تحليل شؤون ماتأخر قيام ظهوريت قيام ظهوري [اگزيستانسياليت اگزيستنس]. پس مادامي كه اين زندآگاهي است كه به نحو هستشناسانه، تاريخيت هستی بينابيني را به عنوان شرط هستانهٔ [اونتیک] امكان تاريخنگاري تحریر ميكند در [زمين] آنچه تنها به نحوي مشتق و متفرع، «زندآگاهي » ناميده تواند شد ريشه ميگيرد: روششناسي علوم انساني تاريخي».
او باز در ادامه در چند سطر بعد مينويسد:
«هستشناسي و پديدارشناسي دو نظام فلسفي مجزا در ميان ديگر نظامهاي فلسفي نيستند. اين دو عنوان، خود فلسفه را نسبت به برابرايستا و نحوهٔ رفتار با آن مشخص ميسازند. فلسفه، هستشناسي پديدارشناسانهٔ عمومي است؛ مبدأ عزيمتش را از زندآگاهي هستی بينابيني ميگيرد كه بهعنوان تحليل قيام ظهوري، پايان خط- راهنماي تمام پرسشگريهاي فلسفي كه از آن سرچشمه ميگيرند و بدان بازميگردند در آنجا محکم شده است.»
بدين ترتيب ميتوان گفت هايدگر پديدارشناسي را در معناي روش عام پژوهش، در مورد غير انسان به كار ميبرد و زندآگاهي را در معناي خاص محدود پژوهش، تنها برای انسان.
#نورالهی
#زندآگاهی
#پدیدارشناسی
[...] در پايان این گزارش بسیار مجمل از پديدارشناسي مارتین هایدگر بايسته است اشارهاي هم درباب نسبت پديدارشناسي و زندآگاهي بيان شود. آنچنان كه بر اهل پژوهش پوشيده نيست؛ زندآگاهي نيز مانند پديدارشناسي در طي تاريخ تفكر به صورت يك مشترك لفظي در آمده است و از ميان بسياري از متفكران و فيلسوفاني كه اين لفظ را در مقام بيان روش پژوهش خويش به كار برده اند به سختي ميتوان دو كس را يافت كه از آن يك معني بخواهند آنچنان كه ممكن است متفكران بسياري در حقيقت پديدارشناس يا زندآگاه باشند بدون اين كه اين الفاظ را به كار برده باشند. البته برخي را هم، همين تعدد معني و اشتراك لفظ، ره زده است و از اين رو مثلاً گفته اند: چه نسبتي است به پديدارشناسي كه اصلالاصول خود را آزادي از پيشداوريها ميداند هرمنوتيك را كه مبتني بر قبول و پذيرش پيشداوريها و پيشداشته هاست (دکتر محمد رضا نيكفر) درحاليكه توجه ندارند كه دست كم در مورد هايدگر با كسي رو به رو اند كه نه از روي ترجمههاي شكستهبسته به پارسي بلكه به سبب زندگانی در محيط فكري غربي و سالها ممارست در مفاهيم آن، دست به گزينش اصطلاحي براي بيان روش و مسلك فكري خود زده است و از اين رو، اين نحو خردهگيري بدون توجه به آثار خود او، از كم دقتي است اگر از كم فكري نباشد.
در هر صورت هايدگر در اواخر بهرهٔ هفتم «هستی و زمان» كه در آنجا روش پژوهش خويش را معرفي كرده از طريق ارتباط هستی با هستی بينابيني (دازاین) و تقدم بحث از هستی بينابيني بر بحث از هستی، پديدارشناسي و زندآگاهي را به هم مربوط كرده است:
«پديدارشناسي در خصوص موضوعش علم به هستی هستندگان است (هستشناسي). در توضيح تكاليف هستشناسي، ما لزوم آنچه را كه بايد هستشناسي بنيادين به عنوان مضمونش اتخاذ كند مييابيم [يعني] آن هستی كه هستشناسانه براي مواجه شدن با مسألهٔ اساسي يعني پرسش از معناي هستی، علي الاطلاق، هستی ممتاز است يعني هستی بينابيني. خود واجستنمان نشان خواهد داد كه معناي روشي توصيف پديدارشناسانه، گزارش Auslegung است. λογος [لوگوس] پديدارشناسي هستی بينابيني، حاوي خصيصهٔ ερμενοειν [هرمنوئین، تأويل- گزارشن- زندآگاهشن] از طريق آنچه معناي اصيل هستی را دارد، است و همچنين ساختارهاي اصلي هستی كه خود هستی بينابيني دارندهٔ آنهاست به دريافت هستی بينابيني از هستی خبر داده شده اند. پديدارشناسي هستی بينابيني، زندآگاهي است در سرآغازينترين معناي اين كلمه آنجايي كه شغل و كار گزارش را اعلام ميدارد. اما مادامي كه از طريق برملايي Aufdeckung معناي هستی و ساختارهاي بنيادين هستی بينابيني، عليالاطلاق، افقي براي هر بررسي ديگر هستان نههستی بينابينيگون به نمايش گذاشته ميشود، اين زندآگاهي در همان حال، بدل به«زندآگاهي»اي [خاص] در معناي استخراج شرايط امكان هرگونه واجستن هستشناسانه ميشود.
و سرانجام تاآنجاكه هستی بينابيني در امكان قيام ظهوري نسبت به تمام هستان چونان هستان، اولويتي هستشناسانه دارد؛ زندآگاهي به عنوان گزارش هستی هستی بينابيني امر سوم ويژه را به دست ميآورد، [يعني] فهمی فلسفی، معناي مقدم تحليل شؤون ماتأخر قيام ظهوريت قيام ظهوري [اگزيستانسياليت اگزيستنس]. پس مادامي كه اين زندآگاهي است كه به نحو هستشناسانه، تاريخيت هستی بينابيني را به عنوان شرط هستانهٔ [اونتیک] امكان تاريخنگاري تحریر ميكند در [زمين] آنچه تنها به نحوي مشتق و متفرع، «زندآگاهي » ناميده تواند شد ريشه ميگيرد: روششناسي علوم انساني تاريخي».
او باز در ادامه در چند سطر بعد مينويسد:
«هستشناسي و پديدارشناسي دو نظام فلسفي مجزا در ميان ديگر نظامهاي فلسفي نيستند. اين دو عنوان، خود فلسفه را نسبت به برابرايستا و نحوهٔ رفتار با آن مشخص ميسازند. فلسفه، هستشناسي پديدارشناسانهٔ عمومي است؛ مبدأ عزيمتش را از زندآگاهي هستی بينابيني ميگيرد كه بهعنوان تحليل قيام ظهوري، پايان خط- راهنماي تمام پرسشگريهاي فلسفي كه از آن سرچشمه ميگيرند و بدان بازميگردند در آنجا محکم شده است.»
بدين ترتيب ميتوان گفت هايدگر پديدارشناسي را در معناي روش عام پژوهش، در مورد غير انسان به كار ميبرد و زندآگاهي را در معناي خاص محدود پژوهش، تنها برای انسان.
#نورالهی
#زندآگاهی
#پدیدارشناسی
Forwarded from دوستان حكمت و معرفت
#پدیدارشناسی_آلمانی_ادموند_هوسرل #شماره۱۵۲
🔹فهرست
سخن دبیر/ پدیدار شناسی آلمانی: هوسرل، منیره پنج تنی
میراث هوسرل/ گفت و گو با دن زهاوی، ترجمه علی پیمان (زارعی)
جایگاه تحویل و قصدیت در پدیدار شناسی هوسرل/ شمس الملوک مصطفوی
نوسازی؛ مساله و روش آن/ ادموند هوسرل، ترجمه محسن صابر
تجربه بی واسطه را چگونه تحلیل کنیم: هینتیکا، هوسرل و ایدۀ پدیدارشناسی/ سورن اورگار، ترجمه محمد هادی حاجی بیگلو
بنیان های تمایز بخش به ادراک بیرونی در آراء هوسرل/ مهدی صاحبکار
مسائلی چند در نسبت میان پدیدار شناسی و نظریه انتقادی/ دیوید رسموسن، ترجمه سید محمد علی شامخی
امکان پدیدارشناسی آلمانی/ علی نجات غلامی
اندیشه و نظر
فلسفه اخلاق و نهاد اخلاق/ انشاءالله رحمتی، تهیه و تنظیم سمیه عرفان
تاملی فلسفی- روان شناختی در«دیگر خواهی» و «اتیسم فرهنگی» به انضمام تحلیل فیلم «پرویز»/ نیما افراسیابی
روانشناسی عارفانه/ محمد رضا چنگیز
گزارش
صلح/ تنظیم و ویرایش ساسان یغمایی
کتاب
نقد، گفت و گو و معرفی کتاب/ منیره پنج تنی
نظریه معرفت در آموزه های سه پدیدار شناس برجسته
نظریه معرفت در پدیدارشناسی/ گفت و گو با فرزاد جابر الانصار
معرفی کتاب های مدرسه زندگی
تازه های نشر/ ساسان یغمایی
#کانال_دوستان_حکمت_و_معرفت
https://t.me/joinchat/AAAAAD_s2rR-1QsTt-yZsg
🔹فهرست
سخن دبیر/ پدیدار شناسی آلمانی: هوسرل، منیره پنج تنی
میراث هوسرل/ گفت و گو با دن زهاوی، ترجمه علی پیمان (زارعی)
جایگاه تحویل و قصدیت در پدیدار شناسی هوسرل/ شمس الملوک مصطفوی
نوسازی؛ مساله و روش آن/ ادموند هوسرل، ترجمه محسن صابر
تجربه بی واسطه را چگونه تحلیل کنیم: هینتیکا، هوسرل و ایدۀ پدیدارشناسی/ سورن اورگار، ترجمه محمد هادی حاجی بیگلو
بنیان های تمایز بخش به ادراک بیرونی در آراء هوسرل/ مهدی صاحبکار
مسائلی چند در نسبت میان پدیدار شناسی و نظریه انتقادی/ دیوید رسموسن، ترجمه سید محمد علی شامخی
امکان پدیدارشناسی آلمانی/ علی نجات غلامی
اندیشه و نظر
فلسفه اخلاق و نهاد اخلاق/ انشاءالله رحمتی، تهیه و تنظیم سمیه عرفان
تاملی فلسفی- روان شناختی در«دیگر خواهی» و «اتیسم فرهنگی» به انضمام تحلیل فیلم «پرویز»/ نیما افراسیابی
روانشناسی عارفانه/ محمد رضا چنگیز
گزارش
صلح/ تنظیم و ویرایش ساسان یغمایی
کتاب
نقد، گفت و گو و معرفی کتاب/ منیره پنج تنی
نظریه معرفت در آموزه های سه پدیدار شناس برجسته
نظریه معرفت در پدیدارشناسی/ گفت و گو با فرزاد جابر الانصار
معرفی کتاب های مدرسه زندگی
تازه های نشر/ ساسان یغمایی
#کانال_دوستان_حکمت_و_معرفت
https://t.me/joinchat/AAAAAD_s2rR-1QsTt-yZsg
Telegram
دوستان حكمت و معرفت
معرفى تازههای فصلنامه علمی تخصصی اطلاعات حکمت و معرفت
ارتباط با ادمين:
@hekmatvamarefat
ارتباط با ادمين:
@hekmatvamarefat
به نام خداوند جان و خرد
برادر بسیار بزرگوارم جناب اسکندر صالحی:
https://t.me/denkerfahr/1813
بنا دارند در مجلهٔ وزین چامه:
https://t.me/denkerfahr/5160
ویژهنامهای در راستای استاد بزرگوار و نازنین، پرویز ضیاء شهابی -حفظه الله تعالی- انتشار دهند.
زیرا که مجلهٔ چامه با محوریت ادبیات انتشار مییابد بزرگوارانِ دستدر کار، بر آن اند که بنیاد کارها ادبی یا مرتبط با ادبیات باشد.
مثلاً شعری، داستانی، متن ادبیای (تألیف یا ترجمه) و البته در کنار اینها مباحثی در باب ترجمه و زبان ترجمه و معادلگذاری نیز بهکاربیا تواند بود.
بدین وسیله این بنده نیز همگی فرهیختگان گرامی را فرامیخوانم تا در این امر خیر مساهمت بفرمایند.
باشد که با پاسداشت پاسداران زبان و ادب ارجمند پارسی، حقگزار این میراث گرانقدر توانیم بود.
#پرویز_ضیاء_شهابی
#پدیدارشناسی
#مارتین_هایدگر
#فریدریش_هولدرلین
#ادبیات_فارسی
#زبان_و_ادبیات_فارسی
برادر بسیار بزرگوارم جناب اسکندر صالحی:
https://t.me/denkerfahr/1813
بنا دارند در مجلهٔ وزین چامه:
https://t.me/denkerfahr/5160
ویژهنامهای در راستای استاد بزرگوار و نازنین، پرویز ضیاء شهابی -حفظه الله تعالی- انتشار دهند.
زیرا که مجلهٔ چامه با محوریت ادبیات انتشار مییابد بزرگوارانِ دستدر کار، بر آن اند که بنیاد کارها ادبی یا مرتبط با ادبیات باشد.
مثلاً شعری، داستانی، متن ادبیای (تألیف یا ترجمه) و البته در کنار اینها مباحثی در باب ترجمه و زبان ترجمه و معادلگذاری نیز بهکاربیا تواند بود.
بدین وسیله این بنده نیز همگی فرهیختگان گرامی را فرامیخوانم تا در این امر خیر مساهمت بفرمایند.
باشد که با پاسداشت پاسداران زبان و ادب ارجمند پارسی، حقگزار این میراث گرانقدر توانیم بود.
#پرویز_ضیاء_شهابی
#پدیدارشناسی
#مارتین_هایدگر
#فریدریش_هولدرلین
#ادبیات_فارسی
#زبان_و_ادبیات_فارسی
Telegram
تجربهی تفکر
کتاب «هستی از دو چشمانداز» منتشر شد.
به گزارش تابناک، کتاب «هستی از دو چشمانداز»، نوشته دکتر اسکندر صالحی از سوی انتشارات «نگاه معاصر» به بازار کتاب آمد.
دکتر اسکندر صالحی در این کتاب به گزارش و مقایسهٔ هستیشناسی دو فیلسوف مهم از دو سنت متفاوت پرداخته…
به گزارش تابناک، کتاب «هستی از دو چشمانداز»، نوشته دکتر اسکندر صالحی از سوی انتشارات «نگاه معاصر» به بازار کتاب آمد.
دکتر اسکندر صالحی در این کتاب به گزارش و مقایسهٔ هستیشناسی دو فیلسوف مهم از دو سنت متفاوت پرداخته…
گام نخست فهم پدیدارشناسی
اینکه یک نفر (من، تو، او، ما، شما، ایشان) خودش را برحق بداند اسمش «وضعیت طبیعی اولیه» است.
نکته این است که این «وضعیت طبیعی اولیه» چیزی دربارهٔ «حقیقت واقع» نمیگوید.
اینکه «حقیقت واقع» چیست امری جدا (ولی گاه قابل جمع) با «وضعیت طبیعی اولیه» است.
این مطلب ساده ولی مهم را اگر متوجه شدید آن وقت وارد گروه دغدغهمندان حقیقت (پدیدارشناسان) میشوید.
#پدیدارشناسی
@denkerfahr
اینکه یک نفر (من، تو، او، ما، شما، ایشان) خودش را برحق بداند اسمش «وضعیت طبیعی اولیه» است.
نکته این است که این «وضعیت طبیعی اولیه» چیزی دربارهٔ «حقیقت واقع» نمیگوید.
اینکه «حقیقت واقع» چیست امری جدا (ولی گاه قابل جمع) با «وضعیت طبیعی اولیه» است.
این مطلب ساده ولی مهم را اگر متوجه شدید آن وقت وارد گروه دغدغهمندان حقیقت (پدیدارشناسان) میشوید.
#پدیدارشناسی
@denkerfahr
نامه ای سرگشاده دربارهء نقد
خطاب به برادری فاضل و دانشمند که شرمم میآید مستقیم مخاطبشان سازم شاید چون ممکن است گذر پوستم به دباغ-خانه-شان بیفتد😅
.
اخوی دانشمند من سلام و درود
خود شما بارها بهتر از من میدانید که فلسفه را از وجوه مختلف میشود تعریف کرد. اگر درصدد تحسین آن باشیم چیزی میتوانیم گفت و اگر با آن مخالف باشیم چیزی.
یک تعریف جالب مخالف با فلسفه را از زبان استاد #حجت_اسدیان و متعلق به متفکر سوسیالیست #یوزف_دیتسگن شنیده ام:
Die Philosophie ist Holzweg der Holzwege.
فلسفه، جنگلی-راهِ جنگلی-راههاست.
( #راههای_جنگلی نام کتابی از هایدگر است و شاید اولین کتاب هایدگر که مرحوم #استاد_فردید به آلمانی خوانده بود).
من نیز به تقلید از هایدگر و همسویی با #مکتب_تفکیک و شما با تحقیق، نوعی موضع مخالفت با فلسفه و تفکر مابعدالطبیعی محقق در تاریخ داریم.
من سالها پیش متنی را شروع به نوشتن کردم از همین موضع که در آن این مضمون را درصدد طرح بودم که "فلسفه کلی کردن یک امر جزئی است".
"فلسفه اصل گرفتن چیزی و غفلت از چیزهایی است."
من #نیست_انگاری را اینگونه فهم میکنم و میدانم قطعاً جسارت است اما متن شما از این قبیل است و برای من متنی فلسفی است.
از منظری دیگر هم میشود گفت
جستن معدوم مطلق محال است و
اینگونه کارها دست کم موضوع را از عدم خارج میکند و آن را به عرصهء وجود و در معرض نقد و نظر قرار میدهد.
گاهی تنزیه خودش راهبر شناخت است و حرکت از #تنزیه خودش نخستین گام #پدیدارشناسی است، شعار #ادموند_هوسرل
#Zurück zu den Sachen selbst
#محو_موهوم
کلا معتقد ام:
مالا یدرک کله، لایترک کله
چون به کل دسترسمان نیست خود را بالکل محروم نکنیم بهتر است.
از هایدگر مثال میزنم، من خودم سواد آلمانی و حتی انگلیسی خواندن هایدگر ندارم، اما اگر یک ترجمهء بد فارسی دستم بیفتد با مراجعه به متن آلمانی میتوانم به اصل هایدگر پی ببرم (تا حد زیادی).
یک لطیفه:
گاهی ملاکهای نقد اینقدر باریک میشود که از سوراخهای آن هیچ چیزی رد نمیشود، اینجاست که عملاً هرچه موجود است میماند آن سوی تور نقد و نقد از حیز انتفاع ساقط میشود و منتقد از نان-خوردن میفتد.😅
زیاده عرضی نیست.
بدرود باشید.
#محمد_نورالهی
خطاب به برادری فاضل و دانشمند که شرمم میآید مستقیم مخاطبشان سازم شاید چون ممکن است گذر پوستم به دباغ-خانه-شان بیفتد😅
.
اخوی دانشمند من سلام و درود
خود شما بارها بهتر از من میدانید که فلسفه را از وجوه مختلف میشود تعریف کرد. اگر درصدد تحسین آن باشیم چیزی میتوانیم گفت و اگر با آن مخالف باشیم چیزی.
یک تعریف جالب مخالف با فلسفه را از زبان استاد #حجت_اسدیان و متعلق به متفکر سوسیالیست #یوزف_دیتسگن شنیده ام:
Die Philosophie ist Holzweg der Holzwege.
فلسفه، جنگلی-راهِ جنگلی-راههاست.
( #راههای_جنگلی نام کتابی از هایدگر است و شاید اولین کتاب هایدگر که مرحوم #استاد_فردید به آلمانی خوانده بود).
من نیز به تقلید از هایدگر و همسویی با #مکتب_تفکیک و شما با تحقیق، نوعی موضع مخالفت با فلسفه و تفکر مابعدالطبیعی محقق در تاریخ داریم.
من سالها پیش متنی را شروع به نوشتن کردم از همین موضع که در آن این مضمون را درصدد طرح بودم که "فلسفه کلی کردن یک امر جزئی است".
"فلسفه اصل گرفتن چیزی و غفلت از چیزهایی است."
من #نیست_انگاری را اینگونه فهم میکنم و میدانم قطعاً جسارت است اما متن شما از این قبیل است و برای من متنی فلسفی است.
از منظری دیگر هم میشود گفت
جستن معدوم مطلق محال است و
اینگونه کارها دست کم موضوع را از عدم خارج میکند و آن را به عرصهء وجود و در معرض نقد و نظر قرار میدهد.
گاهی تنزیه خودش راهبر شناخت است و حرکت از #تنزیه خودش نخستین گام #پدیدارشناسی است، شعار #ادموند_هوسرل
#Zurück zu den Sachen selbst
#محو_موهوم
کلا معتقد ام:
مالا یدرک کله، لایترک کله
چون به کل دسترسمان نیست خود را بالکل محروم نکنیم بهتر است.
از هایدگر مثال میزنم، من خودم سواد آلمانی و حتی انگلیسی خواندن هایدگر ندارم، اما اگر یک ترجمهء بد فارسی دستم بیفتد با مراجعه به متن آلمانی میتوانم به اصل هایدگر پی ببرم (تا حد زیادی).
یک لطیفه:
گاهی ملاکهای نقد اینقدر باریک میشود که از سوراخهای آن هیچ چیزی رد نمیشود، اینجاست که عملاً هرچه موجود است میماند آن سوی تور نقد و نقد از حیز انتفاع ساقط میشود و منتقد از نان-خوردن میفتد.😅
زیاده عرضی نیست.
بدرود باشید.
#محمد_نورالهی
Forwarded from گفتمان
🔻#احمد_رجبی
🔹#هگل، کلیدی ترین کشف #كانت را این بیان او در «نقد عقل محض»، می داند که «شرایط امکان تجربه، اساسا در عین حال، همان شرایط امکان متعلقات تجربه است». در نظر هگل، این بیان کانت، مقصد ایدئالیسم را، که همان «این همانی فکر و وجود» است، به نحو نخستین، اظهار کرده است. ایدئالیستهای مابعدکانتی، در واقع تلاش فکری خود را مصروف این امر میکنند که بتوانند از طریق تبیین ساختار «علم»، به معنای خاصی که از آن مراد میکنند، و چگونگی قوام آن، هم زمان، ساختار معقول هستی را نیز تبیین کنند. در حقیقت، این دو تبیین نه تنها کاملا منطبق بر یکدیگر، بلکه به زعم آنها اساسا این همان است. مبدأ این اینهمانی، به کانت باز میگردد که با #انقلاب_کوپرنیکی خویش، حيث وجودی با ثبوتی عالم را به حیث شناخت با اثباتی آن، فروکاسته بود. از نظر كانت، شیء به معنای دقیق کلمه، نخست در درون آگاهی و با اطلاق صور پیشینی شهود و #مقولات محض فاهمه، أساسأ «شیء» میشود. بعنی شیء به معنایی که ما آن را تجربه می کنیم.
🔸داعیهی اصلی ایدئالیست های مابعدکانتی نیز این است که به هیچ وجه از دایرهی تجربه و آنچه به واسطهی تجربه به #آگاهی داده شده است، بیرون نمیروند و هرگز به مابعدالطبیعهی پیش از کانت، یعنی به قلمرو هستی خارج از قلمرو آگاهی، که همان امر «متعالیه» از تجربههای زمانی و مکانی است، باز نمیگردند. «وجود» در نظر هگل، به نحوی که در فصل آغازین «#پدیدارشناسی_روح» بحث میکند، کاملا منطبق بر حس است. حس به منزلهی «بیواسطگی محض» هیچ تعینی از اشیاء را به ما عرضه نمیکند، زیرا تعین همواره به «وساطت» نیاز دارد. آنچه از طریق حس میتوانیم به آن «یقین» حاصل کنیم، صرفا وجود «شیء» است که هیچ معنای محصل ماهوی و هیچ تعینی ندارد. این وجود، نخست در درون آگاهی است که متعین میگردد و در نهایت متعلق علم قرار میگیرد. #هستی در نظر هگل، نخست در «مفهوم» عقلانی به وجود متعین و حقیقی خویش نائل میشود. بدین معنا، سیر شناخته شدن هر موجود در آگاهی، هم زمان سیر قوام یافتن خود آن موجود نیز هست. کانت نیز پیش تر به نحو پدیداری، همین معنا را بیان کرده بود. اما در فلسفهی هگل، #پدیدارشناسی به معنای شناخت حقیقت و نفس الامر است.
🔹بدین ترتیب، کار فلسفی #ایدئالیسم مابعدکانتی، در تبعیت از كانت، تبیین ساختار آگاهی است، از آن حیث که متعلق تجربه در آن قوام مییابد. این قوام یافتن، بر خلاف آنچه كانت ادعا مینمود، همزمان به معنای قوام یافتن هستی نیز هست، زیرا آنچه به آگاهی در میآید، چیزی جز خود هستی نیست. از این روست که «منطق هگل»، همان هستیشناسی اوست و با بحث «وجود» آغاز میگردد. هگل در «#پدیدارشناسی_روح» و «#علم_منطق» خود میکوشد نشان دهد که آنچه را که كانت به مثابهی «شیء في نفسه» در بیرون از قلمرو آگاهی جای میداد و آن را حد آگاهی میدانست، چیزی جز همان وجود، که عین بیواسطگی و بیتعینی است، نیست. تعینات وجود، نخست در آگاهی آشکار میشوند.
🔸بر این اساس، فرض #نومن به مثابهی امری ناشناخته که در پس پدیدارها نهفته است، برای هگل و تمام ایدئالیست ها بیمعناست. به نظر هگل، هیچ چیز نیست که خود را از آگاهی پنهان کند؛ حقیقت شیءفی نفسه، چیزی جز ظهور آن بر آگاهی نیست. #فنومن، یعنی همان ظهور نومن. نومن امری است که حقیقتش در ظهورش نهفته است و از طریق این ظهور، ذات خویش را آشکار میکند. پدیدار در هگل، یعنی آنچه به تمام حقیقت آشکار می شود. البته حقیقت نیز، چنان که در ادامه خواهد آمد، وحدت قاعده مند و «نظاممندِ» «كل» این ظهورات است. #فیشته نیز که واضع و آغازگر ایدئالیسم پس از کانت است، میکوشد با استفاده از تبیینی که کانت از عقل عملی دارد، توضیح دهد که حقیقت آگاهی، همان فعل آزاد است که به تصریح كانت در «#نقدعقلعملی» تعين بخش عرصهی نومن است. در حقیقت،کار اصلی فیشته در کتاب «نظریهی علم» خویش این است که بکوشد با تفسیر سخن کانت، که حقیقت آگاهی را در «فعل تأليف» و وحدت بخشی در قضایای تألیفی پیشینی میدانست، این فعل آگاهی را با فعلی که در عقل عملی ارادهی عقلانی را متعین میسازد به وحدت برساند و این فعل آزاد عملی را بنیاد آگاهی قرار دهد. مشابه با آنچه در مورد هگل بیان شد، فیشته نیز به طريق خاص خود میکوشد، تنها عنصر بیرون مانده از قلمرو آگاهی، یعنی «شیء في نفسه» را به درون آگاهی بکشاند. فیشته بیرونی دانستن، یا همان فی نفسه دانستن شیء في نفسه را نشان گر بقایای «دگماتیسم» در فلسفهی كانت میداند. ایدئالیست های آلمانی تلاش میکنند با داخل ساختن كل قلمرو هستی به آگاهی، و با نفی هر گونه «#تعالی»، به این مقصد نهایی برسند که هگل در «دیباچهی» کتاب «فلسفهی حق» خویش بیان نموده است که «آنچه واقعی است، معقول است، و آنچه معقول است، واقعی است».
🔹#هگل، کلیدی ترین کشف #كانت را این بیان او در «نقد عقل محض»، می داند که «شرایط امکان تجربه، اساسا در عین حال، همان شرایط امکان متعلقات تجربه است». در نظر هگل، این بیان کانت، مقصد ایدئالیسم را، که همان «این همانی فکر و وجود» است، به نحو نخستین، اظهار کرده است. ایدئالیستهای مابعدکانتی، در واقع تلاش فکری خود را مصروف این امر میکنند که بتوانند از طریق تبیین ساختار «علم»، به معنای خاصی که از آن مراد میکنند، و چگونگی قوام آن، هم زمان، ساختار معقول هستی را نیز تبیین کنند. در حقیقت، این دو تبیین نه تنها کاملا منطبق بر یکدیگر، بلکه به زعم آنها اساسا این همان است. مبدأ این اینهمانی، به کانت باز میگردد که با #انقلاب_کوپرنیکی خویش، حيث وجودی با ثبوتی عالم را به حیث شناخت با اثباتی آن، فروکاسته بود. از نظر كانت، شیء به معنای دقیق کلمه، نخست در درون آگاهی و با اطلاق صور پیشینی شهود و #مقولات محض فاهمه، أساسأ «شیء» میشود. بعنی شیء به معنایی که ما آن را تجربه می کنیم.
🔸داعیهی اصلی ایدئالیست های مابعدکانتی نیز این است که به هیچ وجه از دایرهی تجربه و آنچه به واسطهی تجربه به #آگاهی داده شده است، بیرون نمیروند و هرگز به مابعدالطبیعهی پیش از کانت، یعنی به قلمرو هستی خارج از قلمرو آگاهی، که همان امر «متعالیه» از تجربههای زمانی و مکانی است، باز نمیگردند. «وجود» در نظر هگل، به نحوی که در فصل آغازین «#پدیدارشناسی_روح» بحث میکند، کاملا منطبق بر حس است. حس به منزلهی «بیواسطگی محض» هیچ تعینی از اشیاء را به ما عرضه نمیکند، زیرا تعین همواره به «وساطت» نیاز دارد. آنچه از طریق حس میتوانیم به آن «یقین» حاصل کنیم، صرفا وجود «شیء» است که هیچ معنای محصل ماهوی و هیچ تعینی ندارد. این وجود، نخست در درون آگاهی است که متعین میگردد و در نهایت متعلق علم قرار میگیرد. #هستی در نظر هگل، نخست در «مفهوم» عقلانی به وجود متعین و حقیقی خویش نائل میشود. بدین معنا، سیر شناخته شدن هر موجود در آگاهی، هم زمان سیر قوام یافتن خود آن موجود نیز هست. کانت نیز پیش تر به نحو پدیداری، همین معنا را بیان کرده بود. اما در فلسفهی هگل، #پدیدارشناسی به معنای شناخت حقیقت و نفس الامر است.
🔹بدین ترتیب، کار فلسفی #ایدئالیسم مابعدکانتی، در تبعیت از كانت، تبیین ساختار آگاهی است، از آن حیث که متعلق تجربه در آن قوام مییابد. این قوام یافتن، بر خلاف آنچه كانت ادعا مینمود، همزمان به معنای قوام یافتن هستی نیز هست، زیرا آنچه به آگاهی در میآید، چیزی جز خود هستی نیست. از این روست که «منطق هگل»، همان هستیشناسی اوست و با بحث «وجود» آغاز میگردد. هگل در «#پدیدارشناسی_روح» و «#علم_منطق» خود میکوشد نشان دهد که آنچه را که كانت به مثابهی «شیء في نفسه» در بیرون از قلمرو آگاهی جای میداد و آن را حد آگاهی میدانست، چیزی جز همان وجود، که عین بیواسطگی و بیتعینی است، نیست. تعینات وجود، نخست در آگاهی آشکار میشوند.
🔸بر این اساس، فرض #نومن به مثابهی امری ناشناخته که در پس پدیدارها نهفته است، برای هگل و تمام ایدئالیست ها بیمعناست. به نظر هگل، هیچ چیز نیست که خود را از آگاهی پنهان کند؛ حقیقت شیءفی نفسه، چیزی جز ظهور آن بر آگاهی نیست. #فنومن، یعنی همان ظهور نومن. نومن امری است که حقیقتش در ظهورش نهفته است و از طریق این ظهور، ذات خویش را آشکار میکند. پدیدار در هگل، یعنی آنچه به تمام حقیقت آشکار می شود. البته حقیقت نیز، چنان که در ادامه خواهد آمد، وحدت قاعده مند و «نظاممندِ» «كل» این ظهورات است. #فیشته نیز که واضع و آغازگر ایدئالیسم پس از کانت است، میکوشد با استفاده از تبیینی که کانت از عقل عملی دارد، توضیح دهد که حقیقت آگاهی، همان فعل آزاد است که به تصریح كانت در «#نقدعقلعملی» تعين بخش عرصهی نومن است. در حقیقت،کار اصلی فیشته در کتاب «نظریهی علم» خویش این است که بکوشد با تفسیر سخن کانت، که حقیقت آگاهی را در «فعل تأليف» و وحدت بخشی در قضایای تألیفی پیشینی میدانست، این فعل آگاهی را با فعلی که در عقل عملی ارادهی عقلانی را متعین میسازد به وحدت برساند و این فعل آزاد عملی را بنیاد آگاهی قرار دهد. مشابه با آنچه در مورد هگل بیان شد، فیشته نیز به طريق خاص خود میکوشد، تنها عنصر بیرون مانده از قلمرو آگاهی، یعنی «شیء في نفسه» را به درون آگاهی بکشاند. فیشته بیرونی دانستن، یا همان فی نفسه دانستن شیء في نفسه را نشان گر بقایای «دگماتیسم» در فلسفهی كانت میداند. ایدئالیست های آلمانی تلاش میکنند با داخل ساختن كل قلمرو هستی به آگاهی، و با نفی هر گونه «#تعالی»، به این مقصد نهایی برسند که هگل در «دیباچهی» کتاب «فلسفهی حق» خویش بیان نموده است که «آنچه واقعی است، معقول است، و آنچه معقول است، واقعی است».
.
به نام خداوند پریروز و پسفردای تاریخ
حقیقت یا فراغت؟
حقیقت یا آزادی؟
آزادی رو به حقیقت؟
حقیقت رو به آزادی؟
به نظر من آزادی و اختیار، ارزش فی نفسه ندارند چون جهت ندارند و اگر در سمت حقیقت باشند مثبت و خوب و شایان تحسین اند و اگر نه، نه.
بنابراین به نظر میرسد بهتر است از همان اول طرف حقیقت را بگیریم نه آزادی را.
البته صریحاً میگویم من آزادی را نفی نمیکنم و اصولاً مگر میشود واقعیت را نفی کرد؟
آزادی متأسفانه، واقعیت وجودی ماست، با ماست و خود ماست.
برای همین کافر میتوانیم شد و حق را میتوانیم نپذیرفت.
اما با اندکی تامل درمیتوانیم یافت که انتظار میرود در مواجهه با حقیقت به طور طبیعی، قدرت اختیارمان سلب شود که در برابر آن سر تسلیم فرود آوریم گرچه مطالعهء احوالات نفسانی خودمان و وضع اجتماعی و سیاسی جامعهء خودمان و دیگر جوامع بشری نشان میدهد که اغلب چنین اتفاقی رخ نمیدهد و در برابر پذیرش حقیقت نوعی مقاومت وجود دارد.
هایدگر در رسالهء "درباب ذات حقیقت" گفته است:
ذات حقیقت/ حقانیت/ صدق (و #ذات اینجا یعنی مابه التحقق) عبارت است از فراغت از نفسانیات و ذهنیات [اعم از ادراکات و احساسات مثبت و منفی و در یک کلام یعنی بندگی حقیقت].
Das Wesen der Wahrheit ist Freiheit.
به نظر من #پدیدارشناسی زندآگاهانهء هایدگر، عبارت است از جایگزینی محور اراده/موضوع نفسانی با پذیرندگی/ درمیان-بودگی است.
درمیان-بودگی معادل #دازاین است.
هایدگر تمایل دارد عقل را که در آلمانی Vernunft است به ریشه اش ببرد که vernehmen یعنی پذیرندگی است و نیوشایی.
شاهد مثال از ارتباط عقل و پذیرندگی این عبارت از رسالهء #سرآغاز_کار_هنری است:
Vielleicht ist jedoch das, was wir hier und in ähnlichen Fällen Gefühl oder Stimmung nennen, vernünftiger, nämlich vernehmender, weil dem Sein offener als alle Vernunft, die, inzwischen zur ratio geworden, rational mißdeutet wurde. (Holzwege, S. 9)
ترجمهء من:
البته شاید آنچه ما اینجا و در مواقعی مشابه، احساس یا حال مینامیم عقلانی-تر یعنی پذیرنده-تر باشد زیرا وجود را گشوده-تر است از هر خردی که در این میان به راسیو [خرد مابعدالطبیعی فلسفی] بدل شده [یعنی] خردوزانه از آن نقش غلط خوانده اند.
#مارتین_هایدگر
پینوشت:
عکسها تزیینی است.
#محمد_نورالهی
#زندآگاهی
#هرمنوتیک
https://www.instagram.com/p/CRjTAb_MA0n/?utm_medium=share_sheet
به نام خداوند پریروز و پسفردای تاریخ
حقیقت یا فراغت؟
حقیقت یا آزادی؟
آزادی رو به حقیقت؟
حقیقت رو به آزادی؟
به نظر من آزادی و اختیار، ارزش فی نفسه ندارند چون جهت ندارند و اگر در سمت حقیقت باشند مثبت و خوب و شایان تحسین اند و اگر نه، نه.
بنابراین به نظر میرسد بهتر است از همان اول طرف حقیقت را بگیریم نه آزادی را.
البته صریحاً میگویم من آزادی را نفی نمیکنم و اصولاً مگر میشود واقعیت را نفی کرد؟
آزادی متأسفانه، واقعیت وجودی ماست، با ماست و خود ماست.
برای همین کافر میتوانیم شد و حق را میتوانیم نپذیرفت.
اما با اندکی تامل درمیتوانیم یافت که انتظار میرود در مواجهه با حقیقت به طور طبیعی، قدرت اختیارمان سلب شود که در برابر آن سر تسلیم فرود آوریم گرچه مطالعهء احوالات نفسانی خودمان و وضع اجتماعی و سیاسی جامعهء خودمان و دیگر جوامع بشری نشان میدهد که اغلب چنین اتفاقی رخ نمیدهد و در برابر پذیرش حقیقت نوعی مقاومت وجود دارد.
هایدگر در رسالهء "درباب ذات حقیقت" گفته است:
ذات حقیقت/ حقانیت/ صدق (و #ذات اینجا یعنی مابه التحقق) عبارت است از فراغت از نفسانیات و ذهنیات [اعم از ادراکات و احساسات مثبت و منفی و در یک کلام یعنی بندگی حقیقت].
Das Wesen der Wahrheit ist Freiheit.
به نظر من #پدیدارشناسی زندآگاهانهء هایدگر، عبارت است از جایگزینی محور اراده/موضوع نفسانی با پذیرندگی/ درمیان-بودگی است.
درمیان-بودگی معادل #دازاین است.
هایدگر تمایل دارد عقل را که در آلمانی Vernunft است به ریشه اش ببرد که vernehmen یعنی پذیرندگی است و نیوشایی.
شاهد مثال از ارتباط عقل و پذیرندگی این عبارت از رسالهء #سرآغاز_کار_هنری است:
Vielleicht ist jedoch das, was wir hier und in ähnlichen Fällen Gefühl oder Stimmung nennen, vernünftiger, nämlich vernehmender, weil dem Sein offener als alle Vernunft, die, inzwischen zur ratio geworden, rational mißdeutet wurde. (Holzwege, S. 9)
ترجمهء من:
البته شاید آنچه ما اینجا و در مواقعی مشابه، احساس یا حال مینامیم عقلانی-تر یعنی پذیرنده-تر باشد زیرا وجود را گشوده-تر است از هر خردی که در این میان به راسیو [خرد مابعدالطبیعی فلسفی] بدل شده [یعنی] خردوزانه از آن نقش غلط خوانده اند.
#مارتین_هایدگر
پینوشت:
عکسها تزیینی است.
#محمد_نورالهی
#زندآگاهی
#هرمنوتیک
https://www.instagram.com/p/CRjTAb_MA0n/?utm_medium=share_sheet
Forwarded from هومر بوکز Homer Books
📚Heidegger on Death ( A Critical Theological Essay )
✍🏼 George Pattison
( مرگ از دیدگاه هایدگر، رساله ای انتقادی الهیاتی )
#Pattison
#Heidegger
#پاتیسون
#هایدگر
#فلسفه
#فلسفه_معاصر
#فلسفه_قاره_ای
#پدیدارشناسی
#اگزیستانسیالیسم
💻 پی دی اف: رایگان
📖 تعداد صفحات: 183 صفحه
🌐 قیمت فروش در سایت آمازون: $56.95
❗️ قیمت نسخه چاپی: 55 تومان
✅ قیمت با تخفیف: 49 تومان
🚚 ارسال رایگان به سراسر کشور
🛒 ثبت سفارش نسخه چاپی:
🆔@mohammad64t
🔸🔸
@philosophic_books
@homerbooks
https://www.instagram.com/homerbooks
homerbooks.ir
✍🏼 George Pattison
( مرگ از دیدگاه هایدگر، رساله ای انتقادی الهیاتی )
#Pattison
#Heidegger
#پاتیسون
#هایدگر
#فلسفه
#فلسفه_معاصر
#فلسفه_قاره_ای
#پدیدارشناسی
#اگزیستانسیالیسم
💻 پی دی اف: رایگان
📖 تعداد صفحات: 183 صفحه
🌐 قیمت فروش در سایت آمازون: $56.95
❗️ قیمت نسخه چاپی: 55 تومان
✅ قیمت با تخفیف: 49 تومان
🚚 ارسال رایگان به سراسر کشور
🛒 ثبت سفارش نسخه چاپی:
🆔@mohammad64t
🔸🔸
@philosophic_books
@homerbooks
https://www.instagram.com/homerbooks
homerbooks.ir
.
به نام خداوند جان و خرد
کتاب #سوژه_و_دازاین را از انتشارات #پگاه_روزگار_نو در دست خواندن گرفته ام.
خوانش نوشتههای فشرده و موجز #فریدریش_ویلهلم_فون_هرمان که از نزدیکترین شاگردان وفادار و مسؤول اصلی تدوین مجموعه-آثار #مارتین_هایدگر است کار ساده ای نیست ولی مترجمان این کار #احسان_پویانفر و #فلورا_عسکری_زاده نسبتاً خوب از عهدهء این کار برآمده اند.
البته همچنان برخی خطاهای مکرر مترجمان دیگر مثل خلط ترجمهء das Moment (رکن، عامل، مؤلفه) و der Moment (لحظه، آن، دقیقه) و نیز ضبط واژگان آلمانی در حالت صرفی (با نشانههای صرفی مفعولی باواسطه و بیواسطه و اضافی و غیره) در این کار دیده میشود که زیبا نیست.
بر سر مفردات و اصطلاحات هایدگر نیز همچنان بحث میتوان کرد و به نظر من پس از ترجمهء استادانهء #مسائل_اساسی_پدیدارشناسی که #استاد_ضیاء_شهابی نشر داده اند ارجاع به معادلهای #سیاوش_جمادی یا #عبدالکریم_رشیدیان چندان پذیرفته نیست.
به هر روی به نظر من میرسد که مهمترین مسألهء فلسفی زمان ما همین است که در عنوان این کتاب آمده: موضوع نفسانی یا هستی-درمیان (هستی حاضر): #دازاین .
درواقع #پدیدارشناسی میتواند نقطهء تلاقی فلسفههای شرقی و غربی و از طرفی قارهای و تحلیلی را فراهم بیاورد و باب گفتگوی اصیل دین و فلسفه را نیز باز کند.
#ادموند_هوسرل
#گفتگوی_فلسفه_و_دین
#تلاقی_شرق_و_غرب
@roozegareno.pub
https://www.instagram.com/p/CX_H3rfMKKE/?igshid=MDJmNzVkMjY=
به نام خداوند جان و خرد
کتاب #سوژه_و_دازاین را از انتشارات #پگاه_روزگار_نو در دست خواندن گرفته ام.
خوانش نوشتههای فشرده و موجز #فریدریش_ویلهلم_فون_هرمان که از نزدیکترین شاگردان وفادار و مسؤول اصلی تدوین مجموعه-آثار #مارتین_هایدگر است کار ساده ای نیست ولی مترجمان این کار #احسان_پویانفر و #فلورا_عسکری_زاده نسبتاً خوب از عهدهء این کار برآمده اند.
البته همچنان برخی خطاهای مکرر مترجمان دیگر مثل خلط ترجمهء das Moment (رکن، عامل، مؤلفه) و der Moment (لحظه، آن، دقیقه) و نیز ضبط واژگان آلمانی در حالت صرفی (با نشانههای صرفی مفعولی باواسطه و بیواسطه و اضافی و غیره) در این کار دیده میشود که زیبا نیست.
بر سر مفردات و اصطلاحات هایدگر نیز همچنان بحث میتوان کرد و به نظر من پس از ترجمهء استادانهء #مسائل_اساسی_پدیدارشناسی که #استاد_ضیاء_شهابی نشر داده اند ارجاع به معادلهای #سیاوش_جمادی یا #عبدالکریم_رشیدیان چندان پذیرفته نیست.
به هر روی به نظر من میرسد که مهمترین مسألهء فلسفی زمان ما همین است که در عنوان این کتاب آمده: موضوع نفسانی یا هستی-درمیان (هستی حاضر): #دازاین .
درواقع #پدیدارشناسی میتواند نقطهء تلاقی فلسفههای شرقی و غربی و از طرفی قارهای و تحلیلی را فراهم بیاورد و باب گفتگوی اصیل دین و فلسفه را نیز باز کند.
#ادموند_هوسرل
#گفتگوی_فلسفه_و_دین
#تلاقی_شرق_و_غرب
@roozegareno.pub
https://www.instagram.com/p/CX_H3rfMKKE/?igshid=MDJmNzVkMjY=
Instagram
محمد نورالهی shared a post on Instagram: ".
به نام خداوند جان و خرد
کتاب #سوژه_و_دازاین را از انتشارات #پگاه_روزگار_نو در دست خواندن گرفته ام.
خوانش نوشتههای فشرده و موجز #فریدریش_ویلهلم_فون_هرمان که از نزدیکترین شاگردان وفادار و مسؤول اصلی تدوین مجموعه…
به نام خداوند جان و خرد
کتاب #سوژه_و_دازاین را از انتشارات #پگاه_روزگار_نو در دست خواندن گرفته ام.
خوانش نوشتههای فشرده و موجز #فریدریش_ویلهلم_فون_هرمان که از نزدیکترین شاگردان وفادار و مسؤول اصلی تدوین مجموعه…
.
به نام خداوند جان و خرد
دیشب داشتم بخشی مرتبط با پدیدارشناسی جلد چهارم #تاریخ_فلسفه_آنتونی_کنی را ترجمه میکردم. برخوردم به عبارتی از #فرانتس_برنتانو، وقتی به اصل متن آلمانی او مراجعه کردم دیدم که آن عبارت با کمی بی دقتی گزارش شده است. ترجمه من از آن عبارت این است:
برنتانو در کتاب علمالنفس از دیدگاه تجربی (1874) به دنبال یافتن آن ویژگی بود که پدیدههای نفسانی را از جسمانی جدا کند. او این پیشنهاد را که ویژگی پدیدههای نفسانی این است که امتداد ندارند، طرح و رد کرد. او خود معیار متفاوتی برای تمایز پیشنهاد کرد:
«هر پدیدۀ نفسانی با چیزی مشخص میشود که فلاسفۀ مدرسی سدههای میانه آن را #ناوجود_قصدی (یا گاه ذهنی) متعلق مینامیدند و ما، نه کاملاً واضح، آن را «نسبت با محتوا»، «جهتگیری به متعلق» («متعلق» در اینجا به معنای واقعیت نیست) یا «متعلقیت درونباش (حلولی)» مینامیم. هر پدیدهای از این قبیل، فینفسه چیزی چون یک متعلق دارد، هرچند نه هر کدام به نحوی همسان. در تصور چیزی تصور میشود، در حکم چیزی تصدیق یا تکذیب میشود، در عشق چیزی دوست داشته میشود، در نفرت چیزی منفور است، در آرزو چیزی میل میشود و غیره.
این ناوجود قصدی انحصاراً ویژگی پدیدههای نفسانی است. هیچ پدیدۀ جسمانی چیزی مشابه را نشان نمیدهد. بنابراین میتوانیم پدیدههای نفسانی را با گفتن این که آنها آن دسته از پدیدههایند که یک متعلق را به نحو قصدی دربردارند، تعریف کنیم».
در متن #آنتونی_کنی در اینجا و جای مشابه بعدی آمده بود:
the intentional (or mental) existence of an object
اما چنانکه میبینیم و بسیار معروف است خود برنتانو از تعبیر Inexistenz یعنی «ناوجود» استفاده کرده است.
نکته اینجاست که هم تعبیر intentional و هم این Inexistenz بر اثر گزارش فلسفههای حوزۀ تمدنی اسلام و مشخصاً فلسفۀ ابنسینا به لاتینی ابداع شده است. چنانکه intentional معادل «معنی» در ابنسیناست و Inexistenz معادل «وجود غیرخارجی» (یعنی وجود ذهنی) است.
#پدیدارشناسی
#ابن_سینا
#فلسفه_اسلامی
#فرانتس_برنتانو
#محمد_نورالهی
#پدیدارشناسی
#قصدیت
#حیث_التفاتی
پینوشت:
چهار جلد تاریخ نو فلسفه غرب آنتونی کنی به قلم آقای #رضا_یعقوبی
@reza.yaghoubi.official
منتشر شده است. من این ترجمه را هنوز ندیده ام.
به نام خداوند جان و خرد
دیشب داشتم بخشی مرتبط با پدیدارشناسی جلد چهارم #تاریخ_فلسفه_آنتونی_کنی را ترجمه میکردم. برخوردم به عبارتی از #فرانتس_برنتانو، وقتی به اصل متن آلمانی او مراجعه کردم دیدم که آن عبارت با کمی بی دقتی گزارش شده است. ترجمه من از آن عبارت این است:
برنتانو در کتاب علمالنفس از دیدگاه تجربی (1874) به دنبال یافتن آن ویژگی بود که پدیدههای نفسانی را از جسمانی جدا کند. او این پیشنهاد را که ویژگی پدیدههای نفسانی این است که امتداد ندارند، طرح و رد کرد. او خود معیار متفاوتی برای تمایز پیشنهاد کرد:
«هر پدیدۀ نفسانی با چیزی مشخص میشود که فلاسفۀ مدرسی سدههای میانه آن را #ناوجود_قصدی (یا گاه ذهنی) متعلق مینامیدند و ما، نه کاملاً واضح، آن را «نسبت با محتوا»، «جهتگیری به متعلق» («متعلق» در اینجا به معنای واقعیت نیست) یا «متعلقیت درونباش (حلولی)» مینامیم. هر پدیدهای از این قبیل، فینفسه چیزی چون یک متعلق دارد، هرچند نه هر کدام به نحوی همسان. در تصور چیزی تصور میشود، در حکم چیزی تصدیق یا تکذیب میشود، در عشق چیزی دوست داشته میشود، در نفرت چیزی منفور است، در آرزو چیزی میل میشود و غیره.
این ناوجود قصدی انحصاراً ویژگی پدیدههای نفسانی است. هیچ پدیدۀ جسمانی چیزی مشابه را نشان نمیدهد. بنابراین میتوانیم پدیدههای نفسانی را با گفتن این که آنها آن دسته از پدیدههایند که یک متعلق را به نحو قصدی دربردارند، تعریف کنیم».
در متن #آنتونی_کنی در اینجا و جای مشابه بعدی آمده بود:
the intentional (or mental) existence of an object
اما چنانکه میبینیم و بسیار معروف است خود برنتانو از تعبیر Inexistenz یعنی «ناوجود» استفاده کرده است.
نکته اینجاست که هم تعبیر intentional و هم این Inexistenz بر اثر گزارش فلسفههای حوزۀ تمدنی اسلام و مشخصاً فلسفۀ ابنسینا به لاتینی ابداع شده است. چنانکه intentional معادل «معنی» در ابنسیناست و Inexistenz معادل «وجود غیرخارجی» (یعنی وجود ذهنی) است.
#پدیدارشناسی
#ابن_سینا
#فلسفه_اسلامی
#فرانتس_برنتانو
#محمد_نورالهی
#پدیدارشناسی
#قصدیت
#حیث_التفاتی
پینوشت:
چهار جلد تاریخ نو فلسفه غرب آنتونی کنی به قلم آقای #رضا_یعقوبی
@reza.yaghoubi.official
منتشر شده است. من این ترجمه را هنوز ندیده ام.