تجربهٔ تفکر
388 subscribers
2.03K photos
740 videos
299 files
2.3K links
دغدغهٔ اصلی من شناخت بهتر دین اسلام است. به فلسفه، زبان‌شناسی و مسائل سیاسی-اجتماعی هم بی‌اعتنا نیستم. در این گدار (کانال) مطالبی مرتبط با این موضوعات طرح می‌شود. محمد نورالهی
denkenserfahrung.blogfa.com
nur-e-elaahi@hotmail.com
@Nurelahii
Download Telegram
.
به نام خداوند جان و خرد
بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله

در پی سخنانی که از آقای #مولوی_گرگیج نقل شده فضای مجازی پر از موضعگیری ضد این عالم اهل سنت شده است.
نزد برخی غوره ها دیده ام که سخن از محاکمهء این بندهء خدا به میان آورده اند تا با شتاب اثبات کنند اهل سنت نه تنها برادران دینی ما نیستند بلکه از حق بیان عقایدشان نیز باید محروم شوند و در یک کلام ایران جای این افراد نیست.
خود مولوی گرگیج البته مانند قاطبهء اهل سنت، به خصوص در ایران، ارادتش را به اهل بیت اعلان کرده است و در صفحه اش موجود است:
@molanagorgij
من به غفلت آن دسته از شیعیان که به نظر من ربط چندانی به اهل بیتی که میشناسم ندارند، هم میگریم و هم میخندم.
در این میان برادر فاضل ارجمند آقای #مهدی_مسائلی متنی ظاهراً خوب و علمی نوشته که بدان ارجاع زیادی شده است:
@mahdi_masaeli
منتها در متن ایشان خطایی نهفته است و آن تأیید اصل جنگ با ایرانیان و رفتارهای تبعی آن است چنانکه ایشان گفته شیعه حلیت رفتارهای خلیفه دوم را به امضای امام علی (ع) میداند.
این سخن نادرست است و به هیچ وجه نمیتوان گفت آنچه در جنگهای ایران و عرب رخ داده با امضای امامان شیعه که در اغلب جاها در عمل انجام شده قرار میگرفته اند بوده است و درباب نسبت این جنگها با اسلام و البته حقیقت وقایعی که موجب فتح ایران شده نیز در این سالها بحث و تشکیک زیادی شده است مثلا به کتاب خانم #پروانه_پورشریعتی مراجعه کنید.
به هر حال اکنون به عللی ازجمله هجمه های عقیدتی کفار و دگراندیشان #مناسبات_اهل_بیت_و_ایرانیان محل جدال و چالشهای حساسی است که باید با دقت دربارهء آنها موضع گرفت.
اجمالاً به نظر میرسد طبق شواهد، نسبت امام حسین(ع) با دختری از خاندان ساسانی از مقولهء #ملک_یمین نبوده بلکه ازدواج بوده است.
#محمد_نورالهی
https://www.instagram.com/p/CXbDpfbMQ2k/?utm_medium=share_sheet
.
به نام خداوند جان و خرد
امشب در #حوزه_هنری_خراسان_رضوی با جمع دوستانی فرهیخته از موضوع #هویت_ایرانی در #شاهنامه_فردوسی بحث کردیم.
شاهنامه گزارش تاریخ داستانی-شدهء پیشااسلام ایران بر پایهء مایه های فرهنگی پسااسلام است.
این مایه‌های فرهنگی شامل برخی آرای معتزله هم میشود.
من از نظریهء #تداوم_فرهنگی به جای #گسست_فرهنگی دفاع کردم.
هویت را نیز بیان دیگری از ماهیت دانستم و بر اساس دو مفهوم #امکانات_وجودی و #فعلیات_موجودی آن را به دو روش پیشینی-لمی و پسینی-إنی تعریف-شدنی دانستم.
امکانات وجودی بذرهایی فرهنگی است که گرچه ممکن است نمود حداکثری نداشته باشند اما افق آینده را تعیین میتوانند کرد.
فعلیات موجودی اغلب به کار آسیب-شناسی فرهنگی و جامعه-شناختی میآیند.
از مهمترین مواریث فرهنگی پیشااسلام #آیین_زردشت است که مهمترین وجوهش خداشناسی مبتنی بر باور به مبدا الهی و معاد و مفهوم بنیادی #صدق (اشه، ارته) که به صورت واژه اهلیت (اهل و صالح بودن) به ما رسیده و نیز درویش-نوازی است.
مفهوم درویش چنان در آیین زردشت محوریت دارد که به تعبیر نویسنده ای شاید بتوان آن را معادل خود زردشتی یا فرد معتقد به آیین مزدیسن گرفت.
شخصیتهای مطرح در متون اوستایی نیز از دیگر مواریث فرهنگی پیشااسلام اند که در قیاس با شخصیتهای الوهی داستانهای باستان یونان و هند (خدایان) از والایی و اهلیت متمایزی برخوردار اند.
.
پاسداشت زبان فارسی، پاسداری از هویت ایرانی

در بخش دوم سخن در #حوزه_هنری_خراسان_رضوی از پیوند زبان فارسی با هویت ایرانی سخن گفته شد.
گفتیم که #هویت با #ماهیت نوعی همسنخی بلکه وحدت و یگانگی دارد (ماهیت= ما+هی + یت؛ هویت= هو+یت؛ چه-استی، چیستی).
ماهیت در فلسفه دو معنا دارد:
۱) ما يُقالُ فی جوابِ ماهو (برابربا تعریف و مفهوم اصیل)
۲) ما بِهِ التحقق (آنچه عامل تحقق خارجی چیزی است)
هویت بنابراین از طرفی حد و مرز مفهومی و اندیشگی و از سویی حد و مرز وجودی و بقایی موجود است.
هر عاملی که موجب برهم-خوردن تشخص و تمایز موجود شود هویت و تعریف او را مخدوش میسازد مثلاً مفهوم #موجود چون گسترده-ترین و بی-حدومرزترین مفهوم است بنابراین بی-هویتترین مفهوم هم هست و خود به خود هیچ تمایز و تشخصی و پس تعریفی ندارد و بنابراین نمیتوان بر هیچ چیز خاصی انگشت گذاشت و گفت این چیز موجود مطلق بلاقید و شرط و ناب است.
نکتهء دیگر این است که وقتی پای هویت در میان است لاجرم و ناگزیر پای مرزبندی با غیر و دیگری هم در میان میآید و همانا این لزوماً و همیشه به معنی #دیگرستیزی نیست ولی به-هر-روی از تشخیص حدومرز بین خود و غیر نیز چاره نیست.
پس برای حفظ تشخص ایرانی بودن باید تمامی عرصه های وجودی خودمان را از غیر نگه داریم و بپیراییم که البته شاید در عمل در همهء عرصه ها چنین چیزی ممکن نباشد ولی ساحت زبان تمایز خاصی دارد زیرا ضمن تلاقی و همپیوندی با تمامی ساحتهای دیگر فردی و جمعی مثل پوشش و انواع هنر و معماری و غیره با ساحت اندیشه که جز در زمین زبان صورت نتواند بست نیز در پیوند بلکه یگانگی بنیادین است و لازم نیست تاکید شود که اندیشه در این میان تا چه حد بنیادیتر است.
پس وقتی زبان ما آغشته و آلوده به انواع واژگان و تعابیر بیگانه است چگونه میشود از اصالت و هویت ایرانی سخن گفت و به آن فراخواند؟
وقتی به جای "طرح" یا "پیشنهاد" یا "مفهوم" یا "فکر" یا "مثال عقلی" و غیره، تکواژهء #ایده را استعمال میکنیم نه تنها دچار کمداشت و فقر واژگان و اغتشاش مفهومی میشویم بلکه دروازهء وجودی خودمان را به روی غیر باز میکنیم.
وقتی مدام با کالاهایی ساخت داخل ولی با نامهای بیگانه مثل سافتلن و هوم-کیر و مکنزی و فامیلا و غیره مواجه میشویم چگونه ممکن است به حمایت واقعی از کالای داخلی دست بتوانیم زد؟
در این حال ما از پیش خلع سلاح شده ایم و مرزهای فکری خود را به روی غیر گشوده ایم.
نکتهء قابل تأمل این است که اگر ما زبان شاهنامهء استاد توس را با زبان اشعار زمان خودش (فرخی، منوچهری، عنصری و حتی رودکی) بسنجیم میبینیم که به نحو بارز و برجسته ای از واژگان عربی بس-بسیار کمتری بهره برده و همانها هم که در کار او آمده واژگانی گاه دینی اند: نبی، ولی، وصی و... .

#پاسداشت_زبان_فارسی
#فارسی_را_پاس_بداریم
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
#محمد_نورالهی
https://www.instagram.com/p/CXvMjjSsrn9/?utm_medium=share_sheet
.
به نام خداوند پریروز و پسفردای تاریخ
یادداشتی به مناسبت مصیبت اسقاط #پرواز_اوکراین

یک وجه دردناک برخی #تراژدیهای_یونانی و مشخصاً #اودیپوس_شاه (Οἰδίπους Τύραννος: اودیپ جبار) این است که شخصیت محوری این سوگنامه‌ها کاری برخلاف ناموس خلقت و آیین خدایان انجام میدهد اما خود خبر ندارد که کاری خطا مرتکب شده و در فرایند داستان میبینیم که عواقب این تخلف و خطاکاری به او میرسد و پادافره میبیند.
شاید با نگاه منطقی و عقلانی روزمره به اینگونه داستانها بشود بر آنها خرده گرفت و گفت که درست یا سزا نیست که شخصی به سبب خطایی ناخواسته مجازات ببیند اما نکته در این است که جهان ما از یک نظام علت و معلولی در سطح کلان کیهانی و خورد انسانی پیروی میکند که تخلف از آن ممکن نیست. جهان را عمدتاً نیتها اداره نمیکند بلکه کارهای واقعی است که آثار واقعی دارند «و هرکس به وزن ذره‌ای کار نیک کند آن را ببیند و هرکس به وزن ذره‌ای کار بد کند آن را ببیند» (قرآن کریم، سورۀ زلزله).
برخی پژوهشگران غربی تمایل دارند مفهوم محوری #اشه در فرهنگ زردشتی را #نظم_کیهانی گزارش کنند:
cosmic order
من شخصاً هنوز در این باره موضعی ندارم اما مثلاً در داستان توهین ناخواستۀ #گرشاسپ به آتش به این مفهوم یونانی برمیخوریم. اشه (اهلیت و صلاح) امری است که یک پیرو آیین مزدیسنا باید هر کار خود را با آن هماهنگ کند.
ختم میکنم به عبارت پایانی نمایشنامۀ #اودیپوس_در_کولونوس که #مارتین_هیدگر نیز بدان در پایان «پسگفتاری به مابعدالطبیعه چیست؟» (1943) (Nachwort zu Was ist Metaphysik) آن را پایان‌بخش کلام خود آورده است:
ἀλλ᾽ ἀποπαύετε μηδ᾽ ἐπὶ πλείω
θρῆνον ἐγείρετε:
πάντως γὰρ ἔχει τάδε κῦρος
ترجمۀ تحت لفظ:
هان! بپا و دیگر نه بیش
ناله بیدار مکن (برمینگیز)؛
زیرا تماماً [امور را] آن زورآور [و قاهر] بداشته است.
ترجمۀ هیدگر:
Doch laßt nun ab, und nie mehr fürderhin
Die Klage wecket auf ;
Überallhin nämlich hält bei sich das Ereignete verwahrt ein Entscheid der Vollendung.
ترجمۀ من از ترجمۀ هیدگر:
هان، اکنون فروگذار و زین پس دیگر
ناله بلند مکن
چون درهمه‌جا آن روی‌داده (با خود قصد تحقق را) نگاه داشته است.*

و یک پرسش:
آیا قیاس کشتگان جوانمرگ پرواز اوکراین با سهراب، در نهان و نهاد خود، نوعی توجیه برای تاب‌آوری این مصیبت بزرگ نیست؟

#محمد_نورالهی
#سوفوکل
#موجبیت_تاریخی

*) ترجمۀ سیاوش جمادی:
آری اینک بس است دیگر و زین پس دگربار هرگز این سوگ و زاری را تازه مکن،
زیرا که رخداده در همه جا آهنگ انجام کار را محفوظ میدارد.

پی‌نوشت ٢٨ تیر ١۴٠٣:
در این یادداشت دو معنی
κύριος
را با هم خلط کرده بودم.
یکی حاکم و سرور (معادل خداوند در ادب قدیم فارسی و لقب خدا و حضرت عیسی در عهدین) و دیگر مقرر و معين.
در متن سفکل به این معنی دوم است.
پس
πάντως γὰρ ἔχει τάδε κῦρος
به معنی:
زیرا تماماً [امور را] آن زورآور [و قاهر] بداشته است.
نیست بلکه به معنی
زیرا تماماً اینها معین/ مقررشده است.
ر. ک. :
https://en.m.wiktionary.org/wiki/%CE%BA%CF%8D%CF%81%CE%B9%CE%BF%CF%82
.
بسم الله الرحمن الرحیم

با نزدیکی مناسبت سالگرد درگذشت مرحوم استاد #مصباح_یزدی خیل نوشته‌هایی که اغلب در دو گروه تعظیم صرف و تقبیح صرف قرار دارند روانهء خروجیهای رسانه‌ای-نشریاتی دوست‌داران و دشمن-داران ایشان میشوند.
این نوشته را من به قصد انتقادی مبنایی از کلیت نهادهای حوزوی منسوب به نظام و شخص ایشان پیشکش میکنم.
مرحوم مصباح در مقام یک فیلسوف اسلامی (که جایگاه علمی ایشان قابل خدشه نیست) چندی پس از پاگیری و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران متولی یک نهاد آموزشی بزرگ شد.
بر مسند مسئولیت نشستن استاد مصباح پس از آبیاری نهال انقلاب با خونهای پاکانی از بهترین ابنای زمان و رشیدان روزگار بود که زمینه-ساز و تداوم-بخش نظام جمهوری اسلامی شده بودند و نیز پس از کشتار فجیع سران تنها حزب فراگیر نظام ما بود که درصدد نیروسازی برای ارکان آن و درانداختن طرحی نو در مهمترین رکنهای حکومتی آن بودند.
پرسش از سر سرزنش من این است که نهادهای حوزوی منسوب به نظام (و نه مؤسسات و اشخاص مستقل) و نیز مشخصاً #مؤسسه_آموزشی_پژوهشی_امام_خمینی چه کارهایی برای رصد فرایند نهادسازی و نیروسازی برای تحقق آرمانهای انقلاب و ورود به انتقاد از فرآیندهای معیوب موجود کرده بودند و مثلاً چنانکه پیروزی در فلان و بهمان انتخابات برایشان اهمیت داشت و برایش وقت میگذاشتند چه تعداد جلسات برای امور زیربنایی انقلاب (اقتصاد و روابط قدرت واقعی و نه تخیلی در سطح ریاست جمهوری یا وزارتخانه‌ها و مجلس) ترتیب داده و چقدر اصولاً دغدغهء امور واقعی زیربنایی و نه روبناهایی چون ولایت فقیه یا حجاب را داشتند؟
پاسخ من #تقریباً_هیچ است.
#حکمرانی_اسلامی
#انقلاب_مداوم
#عافیت_طلبی
#انقلاب_مستضعفان
#انقلاب_در_انقلاب
#بدیل_های_سرمایه_داری
#محمد_نورالهی
یا خمینی عجب از شور جهادی که تو داری
مردم از رونق بازار کسادی که تو داری
#علی_معلم_دامغانی
https://www.instagram.com/p/CYWSnD_spmP/?utm_medium=share_sheet
.
به نام خدا
کتابی میخوانم بسیار بسیار مهم و جالب با عنوان #بیت_الحکمه (راز تحول در تمدن غربی) نوشتهء #جاناتان_لیونز خبرنگار ارشد حوزهء خاورمیانه در خبرگزاری رویترز و کارشناس حوزهء تروریسم (به عکسهای پیوست بنگرید).
موضوع کتاب نقش ترجمه‌های منابع علمی عربی-اسلامی در ساخت تمدن جدید غربی است و از زیرعنوان اصلی کتاب نیز مشخص است:
How the Arabs Transformed Western Civilization
چگونه عرب، تمدن غربی را متحول کرد.
محوریت اثر گزارش کارهای #آدلارد_باتی است.
جالب نظر اینکه حوزهء مطالعاتی مترجم، آقای دکتر #بهرام_نوازنی تقریباً با نویسنده یکسان است (حتی درخصوص روسیه) اما ترجمهء این کار که در #انتشارات_سروش (نشر عریض و طویل سروش) انجام شده همراه با اشتباهات گاه فاحش است.
من اکنون قصد وارد شدن به ریز جزئیات را ندارم و فضای اینستاگرام هم اجازه نمیدهد (گرچه اعلام آمادگی میکنم که برای نوشتن نقد مفصل از آن برای چاپ در نشریات در صورت سفارش گرفتن یا ویراستاری دوباره‌اش آمادگی دارم) ولی چند اشتباه فاحش گلدرشت را از ترجمهء مفردات و جملات و عبارات بلند می آورم.
۱) ص۴۲: "خودمحوری غرب معاصر" در متن اصلی هست:
at the very heart of the contemporary West
که میبینیم خیلی ساده گفته شده: در قلب (یا کانون) غرب معاصر
۲) ص۵۶: "یک ایل ملخ" معادل a locust horde که راحت باید گفته میشد دستهء بزرگی ملخ (ایل؟!)
۳) همان صفحه: "ماینتس، یکی از مراکز معرفت‌شناسی آن زمان"
در متن اصلی هست:
Mainz, then a center of learning
یکی از مراکز آموزش/ علمی آن زمان
۴) همان صفحه، یهودیان خودکشی کردند "تا گناهانشان به گردن صلیبیهای مهاجم نیفتد" (چه یهودیان صلیبی-دوستی!). متن اصلی این است:
rather than let their charges fall into the hands of the attacking crusaders
که باید اذعان کرد معنی شارژ چندان روشن نیست ولی حاصل کلام این است که: خودکشی کردند تا نگذارند امور ارزشمندشان به دست مهاجمان صلیبی بیفتد.
۴) ص۸۵: "روز را به هشت قسمت یا موج مساوی تقسیم میکرد"
موج معادل tide به کار رفته که اینجا باید گاه یا پاس ترجمه شود (eventide عصرگاه)
۵) ص۸۹ (و صفحات دیگر ازجمله ۹۳-۹۵): هفت هنر معروف به علوم انسانی
so-called seven liberal arts
اولا باید گفته شود "هفت هنر معروف علوم انسانی" و ثانیاً و دقیقتر گفته شود "هفت فن غیردینی معروف" (آرت در متون مربوط به سده‌های میانه اغلب معادل فن یا مهارت آموزشی است)
عجیبتر در دو سطر بعد است که آمده:
دورهء آموزش پایه شامل دستور زبان، معانی و بیان و منطق از جمله بدیهیات بود که ویژگی مقدماتی آن هم ضروریات بود.
اصل عبارت این است:
The basic course of
grammar, rhetoric, and logic comprised the trivium; its elementary character is reflected today in the word trivial.
تریویوم یعنی سه شعبه (المواد الثلاثه) که در کنار quadrivium (چهار شعبه، المواد الاربعه) هفت رشتهء اصلی علوم پایه در سده‌های میانه را تشکیل میداده است (و این کوآدریویوم درست ترجمه شده) اما ناگفته نمانده که در زبان انگلیسی صفت trivial به مناسبت اولویت آن سه رشته به معنی بدیهی و ساده هم به کار میرود (که به زبان مترجم "ضروری" ترجمه شده!).
ترجمهء درست متن: ویژگی مقدماتی آن امروزه در واژهء trivial (سه شعبهء اولیه و ساده‌تر) بازتاب یافته است.
۶) ص۹۷: "نمیخواهد کوچکترین ظلمت و خطایی رخ دهد"
متن اصلی: who will not wish the slightest shadow of error
که کمترین سایه‌ای از خطا را نمیپسندد.

#ویرایش_ترجمه
#محمد_نورالهی
https://www.instagram.com/p/CZctq4Is5Xn/?utm_medium=share_sheet
.
به نام خداوند جان و خرد

کتاب جریان-ساز #حقیقت_و_روش #هانس_گئورگ_گادامر با قطعه-شعری از #راینر_ماریا_ریلکه درآمد شده است:
Solang du Selbstgeworfnes fängst, ist alles 
Geschicklichkeit und läßlicher Gewinn -; 
erst wenn du plötzlich Fänger wirst des Balles, 
den eine ewige Mit-Spielerin 
dir zuwarf, deiner Mitte, in genau 
gekonntem Schwung, in einem jener Bögen 
aus Gottes großem Brücken-Bau: 
erst dann ist Fangen-Können ein Vermögen, - 
nicht deines, einer Welt. 
به نظر میرسد کل #زندآگاهی گادامر در این قطعه خلاصه شده است.
چون این قطعه به شعر مقفای آلمانی است من سعی کردم آن را به نظم ترجمه کنم. نتیجه (که مقداری از لفظ فاصله گرفته) را پس از گزارش منثور آن میخوانید:

تا زمانی که خودپرتاب‌کرده را می‌گیری، همه چیز مهارت و حاصلی درگذشتنی [=ناچیز] است -
تازه زمانی ناگهان گیرندۀ آن گویی^ می‌شوی که دختر همبازی* همیشگی، به آغوشت، در چرخشی ماهرانه، در یکی از آن طاقهای ساختمان پل بزرگ خدا**، به سمتت انداخت:
تازه اینجاست گرفتن-توانستن تمکنی*** [که] نه زان تو[ست]، [بل] یک جهان [است].

ترجمه منظوم:
چون بگیری تو همانی را که خود انداختی
این همه جز یک مهارت نیست کان درباختی
چون بگیری ناگهان آن گوی^ کآن همواره‌یار
در بغل انداختت، باشد تو را افزوده‌کار
آن گرفتن که بباشد چرخشی استادگون
در یکی زان طاق‌پلهای خدای ذوفنون
این توانستن‌گرفتن را تمکن نام ده
که نباشد زان تو بل یک جهان را کام‌ده

شرح:
*) در متن تعبیر Mit-Spielerin آمده که مؤنث است. اما چرا؟ شاید چون "حقیقت" در زبان آلمانی مؤنث است.
**) به نظر میرسد ریلکه جهان را به پلی چندطاق (مثل سی و سه پل اصفهان) تشبیه کرده.
***) لفظ Vermögen در آلمانی هم ثروت و هم توانایی معنی میدهد.
#محمد_نورالهی

پینوشت:
^) ابتدا نوشته بودم توپ (معادل Ball) که با تذکر برادر و استاد ارجمند جناب آسترکی
@mohsen_astarraki
اصلاح کردم.
https://www.instagram.com/p/CaEagcJMpuY/?utm_medium=share_sheet
.
به نام خدا
چندی پیش به واسطه‌ای در #مجله_ترجمان آزمون ترجمه دادم که قبول نشدم.
متن زیر بخش گسترش-یافتهء بخشی از آزمون من است. لطفاً نظرتان را بگویید.
#محمد_نورالهی
Suppose, then, that there was a king who loved a maiden of lowly station in life. The king's heart was unstained by the wisdom (loudly enough proclaimed) unacquainted with the difficulties that the understanding uncovers in order to trap the heart and that give the poets enough to do and make their magic formulas necessary. His resolution was easy to carry out, for every politician feared his wrath and dared not even to hint at anything. Every foreign country trembled before his power and dared not to refrain from sending a congratulatory delegation to the wedding. And no cringing courtier, groveling before him, dared to hurt his feelings lest his own head be crushed. So let the harp be tuned; let the poets' songs begin; let all be festive while erotic love [Elskov] celebrates its triumph, for erotic love is jubilant when it unites equal and equal and is triumphant when it makes equal in erotic love that which was unequal. [Let the king’s love reign!]
Philosophical Fragments (Johannes Climacus)
Søren Kierkegaard
Edited and Translated with Introduction and Notes by Howard V. Hong and Edna H. Hong, 1985, p 26-27.
پس فرض بگیرید پادشاهی وجود داشت که دوستدار دوشیزه‌ای نه در خور شأن شاهی خود بود. بر دل پادشاه از آن حکمتی که به بانگ بلند موعظه می‌شود گردی ننشسته بود و با آن مشکلها که خرد در دامگه دل کشف می‌کند و به شاعران چندان عطا می‌کند که دست به کار شوند و اذکار جادویی خود را ناگزیر سازند آشنا نبود. اجرای نیتش آسان بود، زیرا هر اهل دیوانی از خشم او می‌هراسید و حتی جرأت نمی‌کرد سر بجنباند. هر دولت اجنبی در برابر قدرت او می‌لرزید و جرأت نمی‌کرد از اعزام هیئت شادباش وصال خودداری کند. هیچ ندیم مجیزگویی، خمیده‌قد در برابرش، جرأت نمی‌کرد خدشه بر عواطفش بیندازد مباد که سر خویش بر باد دهد. پس بادا که چنگ کوک شود، آوازهای شاعران آغاز شود، در آن میان که عشق پیروزی خود را جشن می‌گیرد همه جشن بگیرند. زیرا عشق زمانی که هم‌ترازان را به وصال هم می‌رساند شادروز است، لیک زمانی پیروز است که گدایی را به شاهی مقابل نشاند. [عشقِ پادشاه، سلطان باد!].
#سورن_کیرکگور
#ترجمه_ادبی
https://www.instagram.com/p/CZ44yIHMVlj/?utm_medium=share_sheet
.
به نام خداوند جان و خرد
کتاب مختصر #آموزه_من را امروز تمام کردم. #ژاک_لاکان ظاهراً معروفترین روانکاو است و آرای جالبی دارد اما این کتاب بیشتر از اینکه به کار شناخت آرای لاکان بیاید به کار شناخت شخصیت خودش که داری نوعی جامعیت فاضلانه و آزاداندیشی و شوخ-طبعی است میآید. این کتاب درمجموع برای متخصصان شاید نکته داشته باشد ولی برای خوانندهء ناآشنا به مباحث و حتی کنجکاو چیزی زیادی ندارد.
ترجمهء #احسان_کیانی_خواه دراصل از انگلیسی انجام شده اما به گفتهء خودش به متن فرانسوی هم نظر داشته است. این ترجمه درمجموع روان و خوش-خوان است.
متن لاکان به سبب همان جامعیت فاضلانه مکرر حاوی بازیهای زبانی است که گاه مترجم از عهدهء گزارد حق آنها برآمده و گاهی نه. ناگفته نماند که لاکان بارها از دلالت مبنایی زبان در اندیشه‌اش سخن گفته و مثلاً گفته است: آموزهء من درواقع زبان است. ص۳۳
زبان روساخت نیست [... و باید] با هایدگر همصدا شد: انسان در زبان سکنی دارد. ص۳۴
انسان نه تنها درست به همان شکلی که به دنیا میآید به زبان هم میآید؛ اصلاً ازطریق زبان هم هست که متولد میشود. ص۳۴
به دلیل وجود زبان است که حقیقت هم وجود دارد. ص۳۵ و غیره
در صفحات ۲۷-۲۸ لاکان عبارت:
sa vie sexuelle
(زندگی جنسیش) را به سه صورت دیگر نقل میکند:
ça vice exuelle
(آن رذیلهء جنسی)
ça visse exuelle
(آن رابطهء جنسی)
ça visse sexuelle
(آن پیچش جنسی)
که مترجم شاید به علت دلالت جنسی عبارات به معنای آنها اشاره نکرده.
در ص۳۹ هومو ساپین را "انسان اولیه" ترجمه کرده که درستش انسان هوشمند است.
در ص۵۴ اصطلاح خاص هایدگر را به صورت "هستی-در-دنیا" گزارش کرده که خوب بود ضمن اشاره به معنای خاص هایدگریش، آن را "در-عالم-بودن" ترجمه میکرد.
در ص۵۹ لاکان شاید با نامهای seminar و semeuse بازی کرده که در فارسی بازتاب نیافته.
از ص۶۴ لاکان "کولتور" را طبق زبان فرانسوی (و شبیه آلمانی) در دو معنی فرهنگ و تمدن استفاده میکند که در انگلیسی و فارسی بازتاب نیافته.
اما مهمترین و اصلیترین چالش ترجمه در این کار، گزارش "سوژه" به فارسی است که لاکان آن را به معانی هم دستوری (نهاد) و هم فلسفی (موضوع نفسانی) و هم لفظی (موضوع یک علم) به کار میبرد که مشخص کردن هر یک تنها پس از صرف دقت ممکن است ولی مترجم برای تفکیک و گزارش آنها دست به تلاش خاصی نزده است.
#نقد_ترجمه
#محمد_نورالهی
پینوشت:
عکس ترکیب جلد کتاب و کارتهایی است که نشر باذوق #حرفه_نویسنده آن را همراه کتاب کرده بود.
https://www.instagram.com/p/CeRY5ZpoF0a/?igshid=MDJmNzVkMjY=
.
به نام خداوند پریروز و پسفردای تاریخ
در روزهای اخیر سلسه-روزنگاری کار کردم با موضوع #سکوت_خداوند یا #کسوف_خداوند

دو سه قطعه از عکسها:
۱) دربارۀ چهرۀ خشن بی‌اعتنای خداوند چیزهایی شنیده ایم. در منابع اروپایی از سکوت یا «کسوف خداوند» سخن گفته می‌شود که عنوان کتابی از مارتین بوبر یهودی هم هست:
Gottesfinsternis (ظلمت خداوند)
این چهره گاهی در ادبیات فارسی نیز رخ نموده است:
خیره‌کُشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق! تو صبر کن وفا کن
[یکی از بارزترین جلوه های این وانهادگی یا ترک و سکوت الهی در بیان «مسیح مصلوب» در اناجیل بازتاب یافته که: الهی! الهی! چرا مرا ترک کردی؟!]
۲) یکی از دوستان به نکتهء جالبی اشاره کرد. طبق یک تفسیر، قطع ارتباط مستقیم خداوند با انسان در واقعهء وانهادگی «مسیح مصلوب» (که فرض میشود زمانی وجود داشته است یا دست کم در متون مقدس نمایندگی میشده است) میتواند آغازگر دوران رهایی انسان از شریعت و احکام آسمان و تبدیل Heilgeschichte (تاریخ نجات با محوریت قوم برگزیده) به Weltgeschichte (تاریخ جهانی با مشارکت همه اقوام) باشد (از قدسی به عرفی). به نظر من از این تفسیر میشود قرائتی اسلامی هم داشت و آن تاریخ نجات و برگزیدگی را با مفهوم «ظن جاهلیتی» در قرآن (آل‌عمران ۱۵۴) تطابق داد.

این موضوع ضمن اینکه درد برخی دوستان عزیزم بود برای برخی دیگر هم جالب آمد و یکی از عزیزان به من گفت این را در صفحهء اصلی هم بگذار تا بشود بهتر بررسیش کرد. لیبک گفتم گرچه اگر میخواستم متتبعانه بنویسمش به دردسر می افتادم.
به هر حال به پیوست، بند هفتم شعر بلند #نان_و_شراب شاعر دردمند آلمانی #فریدریش_هولدرلین را هم می‌آورم، گرچه شاید درست در جهت عکس این یادداشتهاست:
Aber Freund! wir kommen zu spät. Zwar leben die Götter,

Aber über dem Haupt droben in anderer Welt.

Endlos wirken sie da und scheinens wenig zu achten,

Ob wir leben, so sehr schonen die Himmlischen uns.

Denn nicht immer vermag ein schwaches Gefäß sie zu fassen,

Nur zu Zeiten erträgt göttliche Fülle der Mensch.
اما یارا! ما بس دیر آمدیم؛ این درست که میزیند خدایان،
اما بر آن اوج، آن علیین، اندر عالمی دیگر
تا ابد در کار اند آنجا و گویا کمتر توجهی دارند
که ما زنده ایم آیا! تا بدین حد است که جانب ما را نگه میدارند آسمانیان
زیرا نه همیشه در امکان ظرفی ظریف است ظرفیت آنان را داشتن
تنها آناتی است که غنای الهی را تاب آوردن میتواند انسان.

از این بند که در پایان مقالهء #هولدرلین_و_ذات_شعر #هایدگر نیز نقل شده چند ترجمه به فارسی هست که درنهایت من روایت خودم را آوردم.
#محمد_نورالهی
#آتیلا_علیشناس
#شرف_الدین_خراسانی
#سیداحمد_فردید
https://www.instagram.com/p/Cfd4xO5IM-X/?igshid=MDJmNzVkMjY=
.
Im folgenden fragen wir nach der Technik. Das Fragen baut an einem Weg. Darum ist es ratsam, vor allem auf den Weg zu achten und nicht an einzelnen Sätzen und Titeln hängenzubleiben. Der Weg ist ein Weg des Denkens. Alle Denkwege führen, mehr oder weniger vernehmbar, auf eine ungewöhnliche Weise durch die Sprache.
در پرسش پیگرفته، از تکنیک میپرسیم. پرسش در راهی بنا شده. پس دلیل راه باید بگیریم که پیش از هر چیز در راه تامل کنیم و معطل تک جملات و عناوین نمانیم. این راه، راه فکر است. هر فکرراهی، چنانکه که کمابیش دریافتنی است، به شیوه ای نامعمول ازرهگذر زبان راهنمایی میشود.
(عبارات نخست رسالهء پرسش از تکنیک)
به تفسیر #راینهارد_مای نویسندهء کتاب خواندنی "منابع پنهان فکر هایدگر" این پیوستگی "راه" و "زبان" و لاجرم "تفکر" را هایدگر از مفهوم #دائو برگرفته است.
در زبان چینی باستان دائو همزمان معنای راه و گفتن دارد.
اما چگونه این دو معنی به هم ربط یافته یا از هم بالیده اند؟
آیا از این مسیر:
راه> راه رفتن> راه آمدن> مذاکره> گفتگو؟

ریشه‌شناسی لفظ دائو چنانکه در ویکسیونری داده شده برعکس این مسیر است، در آنجا معنی اصلی ریشه را "تبیین" گرفته اند:
تبیین> گفتگو دربارهء> [لابد] راه آمدن (مماشات) و در-راه-سخن-گفتن (مشی) و سپس خود راه (ممشا)

Etymology

Possibly derived from 導 (OC *duːs, “to go along, to bring along, to conduct”):

> "to explain" > "to talk about", and> "road, way".
ضمناً از معانی جنبی دائو "راهنمایی" هم هست که سنجیدنی است با تمشیت.

پینوشت:
دوستی اشکال کرد که در غرب این قول مخالفان جدی دارد و سخن راینهارد مای را کمتر شنیده اند و جالب اینکه من اصل آلمانی کتاب او را هم که عنوانش هست:
Ex oriente lux: Heideggers Werk unter ostasiatischem Einfluss
نشد بیابم ولی ترجمهء انگلیسیش چند بار چاپ شده.
سخن اصلی منتقدان این است که هایدگر مکرراً از منابع غربی فلسفهء خودش سخت گفته و به جایی غیر از فلسفهء یونانی و پیشاسقراطیان و ارسطو ارجاع نداده است.
نویسنده هم البته از این تعابیر ناآگاه نیست و دقیق به آنها ارجاع میدهد ولی شواهد متقنی از اثرپذیری هایدگر از ترجمه های دائودجینگ و نیز Zhuangzi که این دومی با مقدمه مارتین بوبر نشر یافته بوده آورده است.
جدا از این خود دائودجینگ به فلسفهء متاخر هایدگر که تعبیر به شاعرانه میشود لفظاً و معناً بسیار نزدیک است.
هایدگر در اصل پرسش از وجود Seinsfrage یا تحلیل دازاین Daseinsanalyse البته نگاه به منابع شرقی نداشته ولی در بسط پرسش از وجود به سمت تفکر نامابعدالطبیعی (نه-دیگر-مابعدالطبیعی)
Nicht-mehr-metaphysisch
به نظر من متاثر از تفکر شرقی بوده
نیز میدانیم که استاد Shūzō Kuki ژاپنی پیش از جنگ جهانی دوم آثاری دربارهء هایدگر به ژاپنی نوشته است:
He became an Associate Professor in 1933 (Shōwa 8); and in that same year, he published the first book length study of Martin Heidegger to appear in Japanese.
His Kyoto University lectures on Heidegger, Man and Existence, were published in 1939.
#محمد_نورالهی
#مارتین_هایدگر
#دائودجینگ