گروه شریعتی
564 subscribers
1.65K photos
554 videos
66 files
1.56K links
به نام خداوند حقیقت، زیبایی و خیر

🌐 نشـانی ما در فیس بوک:
Facebook.com/shariati.group

📩 تماس با ما:
Shariati.group@Gmail.com
Download Telegram
🔅 روش‌ها در مبارزه اجتماعی

"... شیوه‌ای که در مبارزه اجتماعی برای اصلاح وجود دارد، برحسب بینش‌ها و مکتب‌های اجتماعی عبارت است از:

۱. روش سنتی و محافظه‌کارانه (ترادیسیونالیسم، کنسرواتیسم) :

رهبر محافظه‌کار اجتماعی، چنین پدیده‌ای را، با همه خرافی بودن‌اش، حفظ می‌کند چون سنت است، و محافظه‌کار و سنت‌گرا نگاهبان سنت است، چه، آن را شیرازه وجودی ملت‌اش می‌شمارد.


۲. روش انقلابی (رولوسیونیسم) :

رهبر انقلابی، به شدت و ناگهانی این پدیده را ریشه‌کن می‌کند، چون سنت، خرافه و کهنه و ارتجاعی و پوسیده است.


۳. روش اصلاحی (رفورمیسم) و تحولی (اولوسیونیسم) :

رهبر اصلاح‌طلب می‌کوشد تا یک سنت را بتدریج تغییر دهد و زمینه را و عوامل اجتماعی را برای اصلاح آن، کم‌کم فراهم آورد و آن را رفته رفته اصلاح کند (راهی میان آن دو).

اما #پیغمبر #اسلام کار چهارمی می‌کند! یعنی سنتی را که ریشه در اعماق و درون جامعه دارد و مردم، نسل به نسل، بدان عادت کرده‌اند و بطور طبیعی عمل می‌کنند، حفظ می‌کند، شکل آن را اصلاح می‌نماید، ولی محتوا و روح و جهت و فلسفه عملی‌ِ این سنت خرافی را، به شیوه انقلابی دگرگون می‌کند.


استدلال منطقی #محافظه‌کار این است که:

اگر سنت‌های گذشته را تغییر بدهیم، ریشه‌ها و روابط اجتماعی که در سنت حفظ می‌شوند و مثل سلسه‌های اعصاب، اندام‌های اجتماع را به خود گرفته‌اند، از هم گسسته می‌شوند و جامعه، ناگهان، دچار آشفتگی بسیار خطرناکی می‌شود، و برای همین هم هست که بر هر حادثه انقلابی بزرگ، آشفتگی و هرج و مرج و یا دیکتاتوری پیش می‌آید که لازم و ملزوم یکدیگرند، زیرا، ریشه‌کن کردن سریع سنت‌های ریشه‌دار اجتماعی و فرهنگی، در یک جهش تند انقلابی، جامعه را دچار یک خلاء ناگهانی می‌سازد که آثار آن پس از فرو نشستن انقلاب ظاهر می‌گردد.


و استدلال انقلابی این است که:

اگر سنت‌های کهنه را نگه داریم، جامعه را همواره در کهنگی و گذشته‌گرایی و رکود نگه داشته‌ایم؛ بنابراین، رهبر کسی است که آنچه را که از گذشته به صورت بندها و قالب‌هایی بر دست و پا و روح و فکر و اراده و بینش ما بسته است، ناگهان بگسلد و همه را آزاد کند و تمامی این روابط با گذشته و با خلق و خوی و عادات را ببُرد و قوانین تازه‌ای را جایگزین‌شان کند، وگرنه جامعه را منحط و مرتجع و راکد گذاشته است.

استدلال مصلح (رفورماتور)، که می‌خواهد از نقطه‌های ضعف دو متد انقلابی و سنتی بر کنار ماند، راه سومی را پیش می‌گیرد که تحول آرام و تدریجی است و اکتفا کردن به "سر و صورتی متناسب دادن" به یک امر نامطلوب، نه ریشه‌کن کردن آن و جانشین کردن سریع و بلاواسطه امری مطلوب.

این متد می‌کوشد تا جامعه را از رکود و اسارت در سنت‌های جامد نجات دهد، اما برای آنکه جامعه ناگهان در هم نریزد و زمینه آماده شود، اندک اندک و با روشی ملایم و یا مساعد کردن تدریجی زمینه اجتماعی و فکری جامعه، به اصلاح آنچه هست دست می‌زند و صبر می‌کند تا جامعه، با تحول تدریجی، به آرمان‌های خود برسد. انقلابی عمل نمی‌کند، بلکه طی مدت طولانی و برنامه‌ریزی مرحله به مرحله، به این نتیجه می‌رسد.

اما این شیوه "اصلاح تدریجی"، غالباً، این عیب را پیدا می‌کند که، در طی این مدت طولانی، عوامل منفی و قدرت‌های ارتجاعی و دست‌های دشمنان داخلی و خارجی، این "نهضت اصلاحی تدریجی" را از مسیر خود منحرف می‌سازند و یا آن را متوقف می‌نمایند و حتی نابود می‌کنند.

مثلاً اگر بخواهیم بتدریج اخلاق جوانان را اصلاح و افکار همه مردم را روشن کنیم، غالباً پیش از آنکه به هدف خود برسیم، از میان رفته‌ایم و یا عوامل فسادانگیز و مردم‌فریب بر جامعه غلبه یافته‌اند و ما را فلج کرده‌اند. رهبرانی که به اصلاحات تدریجی جامعه، در طی دوران نسبتاً کش‌دار و طولانی، معتقدند، در محاسبه عمل خود، منطقی اندیشیده‌اند، اما آنچه را به حساب نیاورده‌اند، عمل قدرت‌های خنثی کننده ضد اصلاح است، که همیشه، این "فرصت لازم برای انجام تدریجی اصلاحات" مجالی شده است برای آنکه عواملی که کمین کرده‌اند و در جست و جوی اغتنام فرصت‌اند، ظهور کنند و هر چه را مصلحان "آهسته ریس"، رشته‌اند، این مفسدان ریشه‌برانداز، ناگهان پنبه کنند و ورق را برگردانند.

اما پیغمبر اسلام یک متد خاصی را در مبارزه اجتماعی و رهبری نهضت و انجام رسالت خویش ابداع کرده است که، بی‌آنکه عواقب منفی و نقاط ضعف این سه متد معمول را داشته باشد، به هدف‌های اجتماعی خویش و ریشه‌کن کردن عوامل منفی و سنت‌های ترمزکننده جامعه، به سرعت نائل می‌آید و آن این است که: "شکل سنت‌ها را حفظ می‌کند ولی از درون، محتوای آن‌ها را، بطور انقلابی عوض می‌کند...

ادامه 👇

@Shariati_Group
▪️سؤال : آقای دکتر، شما تکامل را، حتی در وجودِ شخصِ #پیغمبر، لازم می‌دانید، و ثابت کردید که، هر موجودی احتیاج به تکامل دارد. پس چرا حضرتِ #محمد می‌گفت: "من خاتمِ پیامبران‌ام"؟

▫️جواب : قسمتی از جوابِ این سئوال را، محمد #اقبال، فیلسوفِ بزرگِ معاصرِ اسلامی، می‌دهد، و مقداری هم، خودم به آن اضافه می‌کنم، و عقیده‌ی شخصی‌ خودم است، و مسئولِ آن، شخصِ خودم. و آن این است که، وقتی می‌گوید: خاتمِ انبیاء من هستم، نمی‌خواهد بگوید: آنچه گفتم، انسان را، الی‌الابد، بس است، بلکه، #خاتمیت می‌خواهد بگوید: انسان‌ها تاکنون احتیاج داشته‌اند، برای زندگی‌ِ خودشان، از ماوراءِ تعقل و تربیتِ بشری‌شان، هدایت شوند، حالا، در این زمان، در قرنِ هفتمِ میلادی، بعد از آمدنِ تمدنِ یونان، تمدنِ رم، تمدنِ اسلام، قرآن، انجیل، و تورات، تربیتِ مذهبی‌ِ انسان، تا حدی که لازم بود، انجام پذیرفته است، و از این پس، انسان، "براساسِ این طرزِ تربیت‌اش"، قادر است که، بدونِ وحی، و بدونِ نبوتِ جدیدی، خود، روی پای خودش، به زندگی ادامه دهد، و آن را، کامل کند. بنابراین، دیگر نبوت ختم است، خودتان راه بیفتید!


▪️سوال : پس سرانجامِ این اقلیتی که، در فساد و تباهی فرو رفته، چه خواهد بود؟

▫️جواب : فسادی که ما اکنون می‌گوییم، مبالغه می‌کنیم، زیرا، تاریخ نمی‌دانیم. اگر انسان تاریخ را خوب مطالعه کند، می‌بیند که، انسانِ امروز، واقعاً می‌تواند صلاح و فسادِ خودش را تشخیص دهد. هیچ کس نیست که، در دنیا، بد حرف بزند. فسادها، از "بد فهمیدن" نیست، بلکه، از "بد عمل کردن" است.
بدترین موجودِ عالم، که هم اکنون در دنیا وجود دارد، یا جنگِ بین‌المللِ اول و دوم را به راه انداخته، وقتی حرف می‌زند، می‌بینیم، بهترین حرف‌هایی را که، پیغمبران، در قرن‌ها قبل می‌گفته‌اند، و مردم نمی‌فهمیدند، به زبان می‌آورد، اما، در انجام عمل‌اش، انحراف است.

بنابراین، فهمِ انسانِ امروز، به جایی رسیده است که، اگر بخواهد، خودش را می‌تواند، براساسِ تربیت‌های مذهبی‌ِ گذشته اداره کند، و سعادت‌مند نماید. پیغمبران هم، نمی‌توانند، اگر خودِ بشر نخواهد، کاری کنند. پیغمبران می‌توانند، اندیشه را چنان هدایت کنند، که انسان بتواند، صَلاح و فسادِ خودش را، تشخیص دهد.

پیغمبرِ #اسلام می‌گوید که، از حالا به بعد، تربیت شده‌ای، و شعورت، تا حدی که بتواند صلح و سازش و سعادت و تکامل و آسایش برقرار کند، رسیده است. تو می‌توانی و می‌فهمی، یعنی، اندیشه‌ات به مرحله‌ای از تکامل رسیده، که احتیاج ندارد باز هم وحی دستِ تو را بگیرد و پا به پا ببرد. از این پس، عقل جای وحی را می‌گیرد. البته، عقلی که، با وحی، در طولِ قرونِ پیش، تربیت یافته، و بالغ شده است.


▪️سوال : آقای دکتر من مخالفم!

▫️جواب : لازم نیست شما موافق باشید! بلکه، فقط بفهمید که، من چه می‌خواهم بگویم، کافی است. زیرا، در اینجا، نه سخن از "دفاعِ اسلام" است، و نه "ردِ اسلام".
سخن از "شناختِ اسلام" است...

📚 معلم علے‌شریعتے
مجموعه آثار ۳۰ / اسلام‌شناسی مشهد / ص ۶۳

@Shariati_Group
″… این کلمه‌ی [ذكر] یک معنی ایدئولوژیک دارد. خداوند هدف همه‌ی انبياء را «ذكر» می‌خواند و #قرآن را نیز، «ذکر» معرفی می‌کند و حتی، شخص #پیغمبر را نیز (ذكرأ رسولا...)
#ذکر به معنای یادآوری است. یعنی پیامبران الهی، چیز اضافیِ تازه‌ای برای #انسان نمی‌آورند؛ یعنی #دین آورده‌ی پیامبران برای بشر نیست، بلکه «مبعوث» می‌شوند تا همه‌ی ارزش‌های خدایی را که در درون انسان، به ودیعت گذاشته شده است (اما به خاطر زندگی روزمره فراموش گشته)، با ذکر، از نو، «یادآوری» کنند - یادآوری کنند که تو «کیستی!» چه، همه‌ی انحراف‌ها به خاطر این است که انسان خود را فراموش کرده. نمی‌شناسد و نمی‌داند که «کیست».
زیرا آنچنان که #علیِ بزرگ - که هم انسان را و هم #مذهب را بهتر از هر انسانی و هر مؤمنی، می‌شناسد - درباره‌ی انسان گفته است:
«دائك فيك، ولاتبصر، و دوائک فیک، ولاتشعر».
(درد تو در درون تو است و نمی‌بینی، و دوای تو در درون تو است و نمی‌فهمی)...″

📚 معلم علے‌شریعتے
مجموعه آثار ۷ - ص ۲۰۱

@Shariati_Group
″... #روشنفکر یعنی انسان خودآگاهی که دارای آن علم «هدایتی» و آن مسؤلیت «حکمتی» است، که در برابر جامعه‌اش مسؤلیت رهبری احساس می‌کند. این معنی روشنفکر است.
دانشمند و متخصص و محقق و ادیب و فیلسوف و... نیست. روشنفکر آن عالمی است که #پیغمبر می‌گوید: «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» (مرکب #قلم دانشمند از خون #شهید برتر است)
کدام دانشمند را می‌گوید؟ دانشمندی را می‌گوید که از نوع دانش انبیاء و در آن جهت دانش دارد.

از نوع دانش انبیاء یعنی چه؟ یعنی #وحی برایش می‌رسد؟! نه. یعنی بر آن جهت بینایی و مسؤلیت دارد و بر آن جهت زندگی می‌کند و بر آن جهت جامعه را می‌راند. چه #فیلسوف باشد چه نباشد، چه عالم باشد چه نباشد، چه سواد خواندن و نوشتن داشته باشد چه نداشته باشد. این خودآگاهیِ اجتماعی و احساس هدایت و بینایی است که #علم نام دارد و مانند نور است: « یقذفها الله فی قلب من یشاء»
فیزیک و شیمی و فقه و اصول و... را باید خواند؛ نوری نیست که در قلب کسی بدمد.
آن خودآگاهی‌ای که در روح جرقه می‌شود، و روشن می‌کند، جهت یابی تاریخی و جهت یابی فکری است...″

📚 معلم علے‌شریعتے
مجموعه آثار ۱۹ / فلسفه تاریخ در اسلام

@Shariati_Group
″... یکی دیگر از علل و عوامل این بازگشت به سوی #خدا و جستجوی #ایمان در این نسل سرکش و حق طلب و حقیقت پرست این است که دیگر #مذهب را از پس پرده‌های زشت و کهنه و کافر #ارتجاع نمی‌بیند، پرده‌هایی که صدها لکه‌ی تیره و چرکین ریا و تخدیر و جهل و تعصب و خرافه و توجیه و محافظه‌کاری و مصلحت‌پرستی و سازش‌کاری و رکود و جمود و تنگ‌اندیشی و تعبّد و تقلید و تحقیر عقل و اراده و تلاش #انسان و قرابت نامشروع با #قدرت و #ثروت حاکم- که همیشه ایمان و اخلاص و پرستش و #فقه و کلام و #قرآن و #سنت و #ولایت و #خدا و #پیغمبر و #امام و #عقل و #جهاد و #اجتهاد و #شهادت و دعا و عبادت و ایمان به #معاد و نجات و… همه‌ی ارزش‌های خالق و خلق و گنجینه‌های عزیز و نفیس مذهب و مردم، در کابین این نکاح حرام می‌شد، برآن افتاده بود. این پرده‌ها اکنون فرو افتاده و ایمان، بی‌حجاب و بی‌نقاب، چهره‌ی زیبا و شسته و روشن خویش را بر دیده و دل انسان‌های صاحب دل و صاحب‌نظر نمایانده است و خدا، بی‌واسطه‌ی سایه‌ها و آیه‌هایش ظاهر شده و جان‌ها را پر می‌کند و قلب‌ها را گرم و افق‌ها را روشن...″


📚 معلم علے‌شریعتے
مجموعه آثار ۱ / آخرین نامه به پدر

@Shariati_Group
⭕️ اصلاح جامعه اسلامی، ابوذر می‌خواهد...

″... #ابوذر می‌دانست که اگر خاموش باشد فریب، #استثمار و ذلت نیز توجیه می‌شود، برای #مردم توجیه می‌شود. لااقل من فریاد کنم تا مردم بدانند که دچار چه سرنوشتی‌اند، تا اشرافیت را و ذلت را و #بت پرستی را در جامه‌ی زیبا و نوین #توحید لااقل بشناسند. این بود که رسالتش را انجام داد.
یک روز شنید که عبدالرحمن بن عوف، رئیس مجلس شورایی که با یک حیله #علی را کنار زد و از خلافت محروم کرد و #عثمان را به جانشینی و به خلافت #پیغمبر برنشاند ـ این رئیس مجلس شورا، که #عمر انتخابش کرده بود و حق وتو در انتخابات را به او داده بود، و بزرگترین حق را بر عثمان داشت ـ مرده است و ثروت عبدالرحمن بن عوف را به مسجد آورده‌اند، آنقدر کوه شده و تپه شده که بین عثمان و مردم مسلمانی که به #مسجد آمده بودند حائل شده و عثمان بر منبر پیغمبر گفته است که #خدا بیامرزد عبدالرحمن بن عوف را که خوب زندگی کرد و پاک! ، و اکنون که مرد این همه ثروت نیز بر جای گذاشت و کعب الاحبار - روحانی ذلیلی که امروز جزء بهترین و نزدیکترین مفتیان عثمان در کنار تخت خلافت پیغمبر است ، گفته است: راست گفتی‌ ای امیرالمؤمنین..!
ابوذر می‌شنود. تنها، هیچ یاوری ندارد. بلال در گوشه‌ای از شام خاموش شده است و هیچ گونه راهی نمی‌بیند، علی در یک ضرورت و حساسیتی به سر می‌برد که فریاد و عصیان نیز برایش و برای #اسلام به جایی نمی‌رسد. اصحاب دیگر نیز گروهی فروخته شده به زر و گروهی خاموش مانده به #مصلحت یا به حقیقت و گروهی، به هرحال راه فراری در تنهایی [یافته‌اند]، و بدون توجه به سرنوشت مردم و اسلام، راه دیگران را برای به دست آوردن #بهشت، از طریق ریاضت و عبادت و گوشه نشینی انتخاب کرده‌اند.
ابوذر پیر، تنهاست که باید فریاد کند. به شتاب به طرف کاخ عثمان می‌رود، در راه سلاحی ندارد ـ حقیقت را خلع سلاح کرده‌اند ـ اما استخوان شتری را در کوچه می‌بیند، از خشم برآشفته است (ابوذر آشفتگی مطلق است در برابر باطل، گر چه پارساست و حلیم و نرم و مهربان است در برابر حق) استخوان شتر را بر می‌دارد، به شتاب وارد کاخ عثمان می‌شود، بی‌تردید و بی‌درنگ. عثمان ایستاده است و کعب الاحبار در کنارش. فریاد می‌زند‌ای عثمان تو این مردی را که این همه سرمایه و ثروت مردم را اندوخته کرده است و انبار کرده است، در حالی که مردم گرسنه هستند می‌گویی خدا او را جزای خیر داده است. آمرزیده است؟ از طرف خدا تکلیف تعیین می‌کنی؟

عثمان می‌گوید: ابوذر مگر نه این است که هر کس زکاتش را بدهد اگر کاخی بسازد که خشتی از طلا و خشتی از نقره باشد، بر او حرجی نیست؟

ابوذر می‌گوید: این آیه تند: اَلَّذینَ یَکنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الفِضَّهَ وَ لایُنفِقونَها فی سَبیلِ اللهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ اَلیمٍ، مال کسانی نیست که #زکات را نداده‌اند، مال کسانی است که گنج می‌نهند، ولو زکات را داده باشند و بیشتر از زکات نیز داده باشند. به اینهاست حمله می‌کند. و کعب الاحبار می‌گوید: که اینها مربوط به احبار و رهبانان، مربوط به رجال #دین و #دولت در #مذاهب دیگر است و در اسلام صادق نیست! ، و راست گفت امیرالمؤمنین که اگر کسی زکاتش را داده باشد بر او حرجی نیست که هر جور زندگی کند و هر جور ثروت بیندوزد.
ابوذر خشمگین می‌شود، استخوان شتر را برمی‌دارد، به طرف کعب حمله می‌کند:
ای #یهودی زاده، تو می‌خواهی دین ما را به ما بیاموزی؟ کعب الاحبار پشت سر عثمان پنهان می‌شود (همان طور که اشاره کردم این تثلیث همیشه هست. اینجا عبدالرحمن، مظهر #زر و عثمان مظهر #زور و کعب الاحبار #مذهب انحرافیِ شرک‌آلود #تزویر، هر سه پی در پی پشت سر هم و در برابرش ابوذر، تنها، مهاجم) مردی که رائد به او گفته بود که:
«از #حق نترس، بگو، ولو تلخ باشد...»

و رسول خدا گفت: « [مردی که] تنها زندگی می‌کند، تنها می‌میرد و فردا تنها برانگیخته می‌شود. هم در قیام قیامت، هم در قیام هر عصری...» ″

@Shariati_Group
📚 معلم علے‌شریعتے
مجموعه آثار ۳/ ابوذر
🔵 تختی، همچنان تختی است...

📆 بازهم هفدهم دی‌ماه از لابلای برگ‌های تقویم خودش را بالا کشید.
یکسال دیگر گذشت و فراقش ۵۴ ساله شد.
دو #مثنوی روایت از مرگ #تختی شنیدیم
مورخ و مدرس و بازیگر و هنرمند و ورزشکار و لات و لوطی و خواص و عوام و دوست و دشمن...
هرکدام یک مدل، کروکیِ مرگ تختی را برایمان کشیدند و قسم و #قرآن و پیر و #پیغمبر، همینه که من می‌گم!
بگذارید هرطور برایمان مرگش را تعبیر می‌کنند بکنند...
هر چه می‌گویند بگویند
#ساواک کشتش،
خودش را کشت!
شهلا وادار به خودکشی‌اش کرد ،
بی پول بود،
افسرده بود،
حکومت او را در تنگنا قرار داد،
همدوره‌ای‌هایش تحویلش نگرفتند،
تنها ماند ،
و ...
هرچه بود،  تختی، تختی بود
خودِ خودِ خودش بود.
خودش را شبیه هیچکس نکرد، هیچ چیز برای خودش نخواست و همه چیز را برای ملتش خواست.
بجای ساختن بُرج ، تا سرِ برج منتظر می‌ماند چندرغاز حقوقش را بدهند...
بجای پول پارو کردن، پا رو دلش گذاشت و فقط مرحم زخم محرومان بود.
ملی بود مردمی و مصدقی...
بجای صادرات واردات، تا آلمان می‌رفت یه بنز ١٨٠ می‌خرید و هِلِک هِلِک تا تهران می‌آورد تا با سود فروشش کار چهارتا بچه یتیم را راه بندازد.
نه مشروب خور بود و نه خانم باز
آخر کار هم بدهکار از دنیا رفت.
هیچکس سر از راز تختی در نیاورد.
هرچه گفتند فقط حرف بود...
اصلاً اگر قرار بود راز تختی فاش شود که دیگر
تختی ، تختی نبود...

یک شیر ، همیشه شیر است

🔻پ.ن: این تصاویر اثر ماندگار زنده یاد ابوالقاسم فارسی می‌باشد

نعمت‌اله وطندوست

@Shariati_Group

#۱۷دیماه #هفدهم_دیماه #شهادت #تختی #پهلوانی
″… اما یک اصل دیگر نیز در #تاریخ هست، و آن اینکه تحقق یک فکر و یا یک اصل مترقی در جامعه‌ای که هنوز بقایای قارونیت و بلعم باعوریت و فرعونیتِ جاهلی در آن زنده و نیرومند است، نمی‌تواند دوام بیاورد و کسانی که نگاهبان این اصل مترقی هستند یا باید بسازند و یا باید شکست بخورند؛ و اینست سرِّ شکست #علی ...

دو اصل #عدالت و #امامت برآیند کشمکش این دو گروه در طول تاریخ بشری است و به عنوان تجلی آرزوی طبقه محروم و ستمدیده در #اسلام عرضه شد، و دل‌های #مردم را با آرزوهای فراوان به امیدِ نجات به طرف خود کشانید، اما دوام نیاورد؛ برای اینکه مارهای زخمی #اشرافیت جاهلی، که به تدبیر #پیغمبر کوفته و افسرده شده بودند، در گرمای خودخواهی اصحاب پیغمبر پس از وفات او جان گرفتند و بیدار شدند، و دیدیم که بعد از پانزده سال عثمان به عنوان اولين دم خروس اشرافيت بنی‌اميه روی كار آمد و بلافاصه واسط بين رژيم پیغمبر اسلام و رژیم بنی‌امیه، یعنی جاهلیت کهنه‌ی هزاران ساله‌ی عرب قرار گرفت و دیدیم که «#عدل و امامت» هر دو پایمال شد و بنی‌امیه و بنی‌عباس و کسانی که اقمار و اخلاف این دو بودند، بر مردم و بر #امت_اسلامی مسلط شدند.

#توحید را با همان معنای خلاصه‌ی «خدا یکیست و دو نیست» نگه داشتند و به شکلی در آوردند که نه به #یزید ضرری می‌رساند و نه به کار #حسین می‌آمد..!

و #نبوت هم که یعنی پیغمبر اسلام و پیغمبران دیگر را قبول داریم! و #معاد هم که یعنی بعداً حساب و کتابی وجود دارد!
این سه اصل را وقتی که به این صورت معنی کنیم، خطری ندارد. پس چه چیز بیش از همه برای اشرافیت تاریخی خطرناک است؟ عدل و امامت.

این دو اصل را باید حذف کرد، باید ندیده گرفت، باید محکوم کرد، باید کنار زد، باید مردم نفهمند و نشناسند... - و نهفمیدند و نشناختند - و اصول اسلام سه تا شد: توحید و نبوت و معاد، آن چنان که به خورد #شیعه نیز دادند...″

@Shariati_Group

📚 معلم علے‌شریعتے
مجموعه آثار ۲۶ / علی، حیات بارورش پس از مرگ
″... #ابوذر مردی که به عنوان بزرگترین چهره مشخص از راه #علی و #اسلام علی و همچنین به عنوان زنده‌ترین چهره مورد نیاز عصر - که عصر کوشش و تلاش وجدان آگاه بشریت برای تحقق #عدالت و #برابری اقتصادی در جهان است، و تلاش برای یافتن ایمانی که بتوان هم #خدا را داشت، هم خرما را ـ ابوذر است. مردی که تنها زندگی کرد، تنها مرد و تنها برانگیخته خواهد شد...

شکست علی در برابر #عثمان، ابوذر را به فریاد آورد. عثمان خویشاوندانش را که #بنی‌امیه بودند، بر پست‌ها گماشت. همه‌ی سرنوشت #مردم که به خاطر عدالت و #آزادی اسلام آورده بودند، باز به دست دشمنان بزرگ و ریشه‌دار و کینه توز اسلام و بزرگترین عمال اشرافیتِ تبعیض و شرک، که امروز در لباس اسلام آمده‌اند افتاد.
اینجاست که دیگر ابوذر سکوت را خیانت می‌بیند. اما برای فریادش، همچنان که در #مکه تنها بود، در #مدینه نیز در میان مهاجرین و انصارِ بزرگ #پیغمبر، باز تنهاست. به زرپرستی عثمان حمله کرد، به طبقه جدید و به مدینه‌ی فقیرسازی که از غارت زکات‌ها و از غنائم جنگ‌ها، به صورت طبقه‌ای از زرپرستان و بورژوازی جدید به وجود آورده بود...″

📚 معلم علے‌شریعتے
مجموعه آثار ۳ / ابوذر

@Shariati_Group
🔴 چه کسانی به علی وفادار مانده‌اند و می‌مانند...!؟

سرنوشت #اسلام در سقیفه تعیین می‌شود، بی‌حضور #علی و #سلمان، #ابوذر و #عمار و #مقداد و چند تنی چون اینان. اکنون اینها همگی، در خانه‌ی #فاطمه گرد آمده‌اند، غمگین و خشمناک. چرا اینها به #علی وفادار مانده‌اند؟

آخر اینها نه از اشراف قبیله‌ی اوس و خزرج اند که در #مدینه عنوانی و تیره و تباری داشته باشند و نه از خاندان‌های اصیل قریش که اشرافیت خونی و خانوادگی و حیثیت طبقاتی‌شان آنها را مقام و موقعی بخشیده باشد که هوای خلافت رسول نمایند و توده‌ی اشرافیت پرست بر آنها «اجماع» کنند، و یا آنها را را با پیوندهای خانوادگی و تعهدهای طبقاتی و ضرورت خون یا سرمایه، به یکی از این جناح‌های «سیاسی» و گروه‌های «اجتماعی» نیرومند بکشاند.

اینها کسانی‌اند که یا «غریب اند»، همچون سلمان که ایرانی است و ابوذر که از صحرا آمده است و عمار که مادرش کنیزی سیاه و آفریقایی است و پدرش یمنی و بدوی؛ و یا افرادی «بی تشخص و تمکن طبقاتی و مالی»، مردمی ساده و محروم و بی‌پناه، و میثم نیز خرما فروش است.

اینها در چشم #پیغمبر عزیز و محبوب بودند. اما اکنون که او رفته است، به خواری و بی‌پناهی همیشگی‌شان بازگشته‌اند. ارزش‌ها دوباره عوض شده است. اینها اکنون جز علی پناهی ندارند. #علی خود در مدینه، در نظام ارزش‌های کهنه‌ای که از امروز باز نو شده‌اند، این چنین است.

@Shariati_Group

📚 معلم علے‌شریعتے
مجموعه آثار ۲۱/ فاطمه فاطمه است
🔆 فاطمه، الگوی زن مبارز در خط نهضت علوی

🔅به حق اقرار کردند، اما برای ستاندن آن عذر آوردند...

″... فاطمه راه رفتن را در مبارزه آموخته است و سخن گفتن را در تبلیغ و کودکی را در مهد طوفان #نهضت به سر آورده و جوانی را در کوره سیاست زمانه‌اش گداخته است. او یک #زن مسلمان است: زنی که عفت اخلاقی او را از مسئولیت اجتماعی مبرا نمی‌کند. اکنون چند ساعتی است که از دفن #پیغمبر می‌گذرد، در خانه او، #علی با چند تن از بنی‌هاشم و یاران محبوب و عزیز پیغمبر که به او وفادارند جمع شده‌اند، به نشانه‌ی نفی آنچه در سقیفه روی داده است و سرپیچی از بیعتی که همه را بدان می‌خوانند. در #مسجد، خلیفه خطبه #ولایت خویش را خوانده و از مردم #بیعت گرفته و عمر، کارگزار سیاست، تلاش بی‌اندازه می‌کند تا چند ناهمواری دیگر را که مانده است از پیش پای حکومت وی برگیرد و راه را بکوبد.
و اکنون #فاطمه، شخصاً به سراغ آنها می‌رود؛ هر شب، همراه علی، به مجالس آنها سر می‌زند. با آنها حرف می‌زند، فضایل علی را یکایک بر می‌شمارد، سفارش‌های پیغمبر را یکایک به یادشان می‌آورد، با نفوذ معنوی، شخصیت بزرگ انسانی، آگاهی سیاسی، شناخت دقیقی که از #اسلام و #روح و آرمان‌های اسلام دارد و بالاخره قدرت منطق و استدلال استوار خویش، حقانیت علی را ثابت می‌نماید و نشان می‌دهد؛ بطلان انتخاباتی را که شده است، اثبات می‌کند؛ فریبی را که خورده‌اند، آشکار می‌سازد؛ و عواقبی را که بر این شتابزدگی سطحی و غافل‌گیری سیاسی بار خواهد شد بر می‌شمارد و آنان را از آینده ناپایدار و تیره‌ای که در انتظار اسلام و رهبری #امت است بیم می‌دهد.
راویان #تاریخ که این داستان را نقل می‌کنند حتی یک بار هم نشان نمی‌دهند که در #مجلس در برابر منطق فاطمه و تفسیر و تلقی‌ای که از این حادثه دارد، مقاومت کرده باشند. همگی به او حق می‌دادند، همه به لغزش بزرگ خویش پیش او اعتراف می‌کردند، همه فضیلت علی و حقیقت او را اقرار داشتند و فاطمه از آنها قاطعانه می‌خواست که
«شما ابوالحسن را بر باز گرفتن حقی که در راه آن می‌کوشد یاری کنید».
اما همگی عذر می‌آوردند ...″


@Shariati_Group

📚 معلم علے‌شریعتے
مجموعه آثار ۲۱ / زن /فاطمه فاطمه است