Forwarded from احسان شريعتی Ehsan Shariati
🔷🔸«به یاد آزاده، طاهر احمدزاده»
🖋احسان شریعتی
🔹زندهیاد طاهر احمدزاده تاریخ زنده و مجسم ما بود. نام او یادآور آراء و ارزشهایی بود که دو حوزهٔ نواندیشی دینی معاصر و در نهضت ملی و آزادیخواهی ایران، از دههٔ ۲۰ بدین سو، توسط چهرههایی چون استاد محمدتقی شریعتی و آیت الله طالقانی عرضه شده بود. از تأسیس «کانون نشر حقایق اسلامی» مشهد در سال ۱۳۲۳ گرفته که نام او همراه استاد در مشهد و خراسان و ایران مطرح میشود، تا اوج فعالیت «حسینیه ارشاد» در آغاز دههٔ ۵۰، که حضور او را در کنار دکتر شریعتی میبینیم؛ و از دههٔ ۷۰ که جنبش اصلاحی پس از انقلاب آغاز میشود تا سالهای آخر عمر که پیش از بیماری، همچنان پیگیر سیر تحول تلاشها وپژوهشهای فکری بود در زمینهٔ جهانبینی و هستیشناسی توحیدی، و پیآمد و تضمّن عقیدتی آن در پاسداشت کرامت و آزادی انسان.
🔹و اما بیش از اندیشهورزی، نام احمدزاده (و فرزندانش) در سپهر کُنش و مبارزات سیاسی ملی و مردمی، در راه آرمانهایی چون استقلال و آزادی و عدالت، شناخته شده بود. احمدزاده و یاران کانونی او، در همان دههٔ ۲۰، با پیوستن به صفوف نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری مصدق (و همسو با گرایش «خداپرستان سوسیالیست» بهرهبری نخشب)، و پس از کودتای ۳۲، با پیوستن به «نهضت مقاومت ملی» بههدایت طالقانی و زنجانی، از چهرههای برجستهٔ این جنبشها به شمار میآمد.
و در خانوادهٔ ما، از دوران کودکی با نام ایشان، بهعنوان یکی از نزدیکترین یاران استاد و دکتر، آشنا بودیم. در آن سالهای سختی که از دههٔ ۴۰ تا ۵۰ و تا زمان انقلاب ۵۷، به جرم همسویی با جنبش انقلابی (که فرزندانش از رهبران آن فراخوان بودند)، سالها حبس را با رشادت تمام تحمل میکرد، و به پدران ما روحیه می داد، و به پایداری فرامیخواند.
🔸پس از انقلاب نیز، احمدزاده با همان روحیهٔ جوان و بیان رسای خود، با خوشبینی و اخلاص خاص خود، پشنهادات اصلاحی بسیاری را در همهٔ زمینهها به رهبران انقلاب عرضه میداشت؛ و با همین انگیزه در دوران دولت موقت بازرگان، مسئولیت استانداری خراسان را پذیرفت، و در این مقام نیز نمونه و الگویی از همهٔ ارزشهای ملی و مردمی و مُدلی عالی از سلامت اخلاقی و سادگی رفتار را به نمایش میگذارد: با شور و گفتگو، تعامل و تسامح، با دگراندیشان و همفکران، وساطت مدام برای یافتن راه عادلانهٔ آشتی و حل تضادها، در همهٔ تنشهای قومی و مذهبی و سیاسی و اجتماعی...
مخالفانش اما که او را به عوامفریبی متهم میکردند (در کنار اتهامات دیگری چون هواداری از راه مصدق و شریعتی و طالقانی و...)، عاقبت او را به استعفا و انزوا و ..، عقوبتِ حبسی جانکاه در دههٔ ۶۰، مجبور و محکوم ساختند که تا «مرز» ترور نه فقط فیزیکی (رنج و شکنج و..)، که شخصیت مقاوم او پیش رفت.
آزاده، احمدزاده، اما، در پایان از همهٔ این آزمونها و ابتلاءهای تاریخی، جان و روان سالم بدر برد، و «نام» او برغم همهٔ توطئهها و کژرفتاریهای بدخواهان، به نیکی و بلندی و رفعت در یادها خواهد ماند.
🔸آخرین بار که در مشهد برای دیدار ایشان میرفتم، از پیرمردی در آن محله آدرس خانهٔ ایشان را پرسیدم، گفت: احمدزاده؟ همان استانداری که با دوچرخه به سر کار میرفت؟ یادش به خیر! مرد بزرگی بود.
#نو_اندیشی_دینی
#کانون_نشر_حقایق
#نهضت_مقاومت_ملی
#انقلاب_۵۷
#دولت_بازرگان
#زندان_ایستادگی
#طاهر_احمدزاده
#یادداشت
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
🖋احسان شریعتی
🔹زندهیاد طاهر احمدزاده تاریخ زنده و مجسم ما بود. نام او یادآور آراء و ارزشهایی بود که دو حوزهٔ نواندیشی دینی معاصر و در نهضت ملی و آزادیخواهی ایران، از دههٔ ۲۰ بدین سو، توسط چهرههایی چون استاد محمدتقی شریعتی و آیت الله طالقانی عرضه شده بود. از تأسیس «کانون نشر حقایق اسلامی» مشهد در سال ۱۳۲۳ گرفته که نام او همراه استاد در مشهد و خراسان و ایران مطرح میشود، تا اوج فعالیت «حسینیه ارشاد» در آغاز دههٔ ۵۰، که حضور او را در کنار دکتر شریعتی میبینیم؛ و از دههٔ ۷۰ که جنبش اصلاحی پس از انقلاب آغاز میشود تا سالهای آخر عمر که پیش از بیماری، همچنان پیگیر سیر تحول تلاشها وپژوهشهای فکری بود در زمینهٔ جهانبینی و هستیشناسی توحیدی، و پیآمد و تضمّن عقیدتی آن در پاسداشت کرامت و آزادی انسان.
🔹و اما بیش از اندیشهورزی، نام احمدزاده (و فرزندانش) در سپهر کُنش و مبارزات سیاسی ملی و مردمی، در راه آرمانهایی چون استقلال و آزادی و عدالت، شناخته شده بود. احمدزاده و یاران کانونی او، در همان دههٔ ۲۰، با پیوستن به صفوف نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری مصدق (و همسو با گرایش «خداپرستان سوسیالیست» بهرهبری نخشب)، و پس از کودتای ۳۲، با پیوستن به «نهضت مقاومت ملی» بههدایت طالقانی و زنجانی، از چهرههای برجستهٔ این جنبشها به شمار میآمد.
و در خانوادهٔ ما، از دوران کودکی با نام ایشان، بهعنوان یکی از نزدیکترین یاران استاد و دکتر، آشنا بودیم. در آن سالهای سختی که از دههٔ ۴۰ تا ۵۰ و تا زمان انقلاب ۵۷، به جرم همسویی با جنبش انقلابی (که فرزندانش از رهبران آن فراخوان بودند)، سالها حبس را با رشادت تمام تحمل میکرد، و به پدران ما روحیه می داد، و به پایداری فرامیخواند.
🔸پس از انقلاب نیز، احمدزاده با همان روحیهٔ جوان و بیان رسای خود، با خوشبینی و اخلاص خاص خود، پشنهادات اصلاحی بسیاری را در همهٔ زمینهها به رهبران انقلاب عرضه میداشت؛ و با همین انگیزه در دوران دولت موقت بازرگان، مسئولیت استانداری خراسان را پذیرفت، و در این مقام نیز نمونه و الگویی از همهٔ ارزشهای ملی و مردمی و مُدلی عالی از سلامت اخلاقی و سادگی رفتار را به نمایش میگذارد: با شور و گفتگو، تعامل و تسامح، با دگراندیشان و همفکران، وساطت مدام برای یافتن راه عادلانهٔ آشتی و حل تضادها، در همهٔ تنشهای قومی و مذهبی و سیاسی و اجتماعی...
مخالفانش اما که او را به عوامفریبی متهم میکردند (در کنار اتهامات دیگری چون هواداری از راه مصدق و شریعتی و طالقانی و...)، عاقبت او را به استعفا و انزوا و ..، عقوبتِ حبسی جانکاه در دههٔ ۶۰، مجبور و محکوم ساختند که تا «مرز» ترور نه فقط فیزیکی (رنج و شکنج و..)، که شخصیت مقاوم او پیش رفت.
آزاده، احمدزاده، اما، در پایان از همهٔ این آزمونها و ابتلاءهای تاریخی، جان و روان سالم بدر برد، و «نام» او برغم همهٔ توطئهها و کژرفتاریهای بدخواهان، به نیکی و بلندی و رفعت در یادها خواهد ماند.
🔸آخرین بار که در مشهد برای دیدار ایشان میرفتم، از پیرمردی در آن محله آدرس خانهٔ ایشان را پرسیدم، گفت: احمدزاده؟ همان استانداری که با دوچرخه به سر کار میرفت؟ یادش به خیر! مرد بزرگی بود.
#نو_اندیشی_دینی
#کانون_نشر_حقایق
#نهضت_مقاومت_ملی
#انقلاب_۵۷
#دولت_بازرگان
#زندان_ایستادگی
#طاهر_احمدزاده
#یادداشت
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
🔷🔆بد نگوييم به مهتاب اگر تب داريم !
🔸شریعتی همواره در طول تاریخ حیات و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی خود و نیز در این چهل سال پس از شهادتش موافقان و مخالفان متنوعی داشته است. اگر از مخالفت نظام حاکم در زمان زندگی او که به چندین مورد دستگیری و تعطیلی حسینیه ارشاد منتهی شد، بگذریم ، در میان مخالفان سنتگرا یا متجدد نظام گذشته نیز مخالفتهایی با شریعتی ابراز میشدهاست: برخی او را عامل سکون و به بیراهههای ذهنی بردن مبارزه مسلحانه در اوج مبارزات چریکی دهه ۵۰ میدانستند، برخی دیگر او را التقاطی و مارکسیست اسلامی و عامل تحریف در اعتقادات مذهبی مردم، و.. اما پس از انقلاب ۵۷ مخالفتها بهشکلی دیگر از سوی برخی نهادهای در قدرت به منصه ظهور رسید؛ چنانکه انتشار برحی از کتابهایش ممنوع و یادمانهای سالگرد شهادتش زیرزمینی شد. پیروان راه شریعتی نیز همواره پای ثابت زندانها و تبعیدها بوده اند. هرچند کسانی بهتبع محمدتقی سپهر نویسنده ناسخالتواریخ که دلیل مرگ امیرکبیر در حوالی فین کاشان را بیماری میدانست، تاریخ را چنان که دوست میدارند مینویسند.
🔹 آن روزها نیز بودند کسانی که شریعتی را عامل ساواک میدانستند و یا کیهان در روز بعداز شهادت شریعتی در خبر خود مبنی بر مرگ شریعتی او را همکار خود معرفی میکرد. اما در این کلیپ نشان می دهد آخرین نخستوزیر سلسله پهلوی در مجلس علنا اعلام میکند که آثار شریعتی ممنوع بود و طرفدارانش در زندانها و بازداشتگاه ها شکنجه میشدهاند.
#اسناد_تاریخی
#یاران_شریعتی
#حبس
#زندان
#تبعید
#شکنجه
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
🔸شریعتی همواره در طول تاریخ حیات و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی خود و نیز در این چهل سال پس از شهادتش موافقان و مخالفان متنوعی داشته است. اگر از مخالفت نظام حاکم در زمان زندگی او که به چندین مورد دستگیری و تعطیلی حسینیه ارشاد منتهی شد، بگذریم ، در میان مخالفان سنتگرا یا متجدد نظام گذشته نیز مخالفتهایی با شریعتی ابراز میشدهاست: برخی او را عامل سکون و به بیراهههای ذهنی بردن مبارزه مسلحانه در اوج مبارزات چریکی دهه ۵۰ میدانستند، برخی دیگر او را التقاطی و مارکسیست اسلامی و عامل تحریف در اعتقادات مذهبی مردم، و.. اما پس از انقلاب ۵۷ مخالفتها بهشکلی دیگر از سوی برخی نهادهای در قدرت به منصه ظهور رسید؛ چنانکه انتشار برحی از کتابهایش ممنوع و یادمانهای سالگرد شهادتش زیرزمینی شد. پیروان راه شریعتی نیز همواره پای ثابت زندانها و تبعیدها بوده اند. هرچند کسانی بهتبع محمدتقی سپهر نویسنده ناسخالتواریخ که دلیل مرگ امیرکبیر در حوالی فین کاشان را بیماری میدانست، تاریخ را چنان که دوست میدارند مینویسند.
🔹 آن روزها نیز بودند کسانی که شریعتی را عامل ساواک میدانستند و یا کیهان در روز بعداز شهادت شریعتی در خبر خود مبنی بر مرگ شریعتی او را همکار خود معرفی میکرد. اما در این کلیپ نشان می دهد آخرین نخستوزیر سلسله پهلوی در مجلس علنا اعلام میکند که آثار شریعتی ممنوع بود و طرفدارانش در زندانها و بازداشتگاه ها شکنجه میشدهاند.
#اسناد_تاریخی
#یاران_شریعتی
#حبس
#زندان
#تبعید
#شکنجه
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
Telegram
attach📎
✍با سلام و عرض ادب خدمت دوستان و عزیزانی که نگران سلامتی همسرم روئین هستند .
🔹۳۰ روز از ابتلای رویین به یک بیماری مشکوک می گذرد و هنوز که هنوز است علت بیماری و نحوه ی ابتلا به بیماری مشخص نشده است.
🔸 ظاهرا در اثر مصرف آنتی، بیوتیک های قوی ( روزی سه گرم) پای رویین بهتر شده و یا بیماری کنترل شده است، ولی نگرانی من به عنوان یک همسر رفع نشده است.
🔹 چرا که:
اولا زمانی که یک بیماری بدون علت و با یک حمله شدید آغاز می شود ,خبر از یک مسئله نگران کننده و خطر ساز می دهد .
🔸دوما تجربه هاو خاطره های تلخ و ناگواری که تابحال از زندان اوین و سایر زندانها شاهد آن بودیم و هستیم و اتفاقات مختلف موجود در زندان بر این نگرانی می افزاید.
🔹برای همین است که من نگران سلامتی همسرم هستم و تجارب تلخی که در خاطرم هست و بر من اثر گذاشته.
🔸 از آقا هدا که الان هشتمین سالگردش را تازه پشت سر گذاشتیم، گرفته تا امید کوکبی، آقای رجایی و نرگس محمدی.
چرا و به چه علت نرگس محمدی در زندان بیمار میشود؟ و در یک سال دو بار زیر تیغ جراحی میرود؟
🔹ویا آقای رجایی که بیماریش در زندان آغاز میشود و بعد آزادی از زندان کارش به بیمارستان و جراحی و درمان طولانی می کشد و...
🔸اینها دلایل و نمونه هایی هستند که نگرانی مرا برای سلامتی همسرم دوچندان می کند.
🔹من برای رفع نگرانی خود و خانواده ام چندین و چند بار به دادیار زندان اوین و دادستان کل تهران مراجعه کردم تا راهکاری برای درمان، معاینه و انجام آزمایشات مربوطه اخذ کنم، اما تابحال متاسفانه موفق نشده ام .
🔸حتی راضی به مرخصی استعلاجی ساعتی هم هستم تا حداقل بتوانم روئین را هرچه زودتر برای معاینه و آزمایشات لازم به پزشک متخصص ببرم و از سلامتی روئین مطمئن شوم ، آنهم با هزینه خودمان.
🔹 ولی متاسفانه هنوز موفق نشده ام و می ترسم خدای ناکرده مشکلی جبران ناپذیر برای رویین در حال و یا آینده ایجاد شود.
🔹با توجه به اینکه سه بار پزشک عمومی بهداری زندان روئین را معاینه کرده؛ در آخرین معاینه هم نظر ایشان بر ویزیت و معاینه ی پزشک متخصص بوده ولی چنین چیزی هنوز میسر نشده است و من نیز علی رغم مراجعات مکرر نتوانسته ام جواب درست حسابی بدست آورم.
🔸 چرا که در مراجعه به دفتر دادیار زندان اوین در مقابل درخواستهای ما ، به ما پاسخ می دهند:
"که نامه و در خواست مرخصی استعلاجی شما را به دادستانی فرستادیم ولی هنوز پاسخ نامه نیامده منتظر جواب آن باشید "
🔹از طرف دیگر در مراجعه به؛ دادستانی، درمورد نامه ارسال شده پاسخی به من نمی دهند و این مساله نگرانیم را روز به روز بیشتر می کند.
🔸امیدوارم که مسئولین و دادیار زندان حرف دل مارا بشنوند و نگرانی مارا درک کنند و قبل از هر اتفاق ناخواسته و هزینه ی جبران ناپذیر؛ مرخصی استعلاجی را برای روئین فراهم آورند تا نگرانی من وخانواده ام رفع گردد.
📌در ضمن یاد آوری کرده باشم که آخرین حکم روئین که بعد از نقض حکم ۱۱ ساله توسط دیوان عالی کشور به پنج سال تقلیل یافته است.
🔹 الان روئین در حال سپری کردن آخرین حکم پنج ساله است.
از حکم جدید پنج ساله ، نزدیک به چهار سال سپری شده است.
و در حال گذراندن بقیه ی حکم می باشد.
🔸در این چهار سال زندان آزادی مشروط شامل روئین نشده است در این مدت سه بار با آزادی مشروط روئین مخالفت شده است.
ارادتمند همه دوستان و عزیزان
رقیه زارع پور
#اکنون_ما_شریعتی
#روئین_عطوفت
#زندان_اوین
#مرخصی_استعلاجی
🆔 @shariati40
🆔 @roein97
🔹۳۰ روز از ابتلای رویین به یک بیماری مشکوک می گذرد و هنوز که هنوز است علت بیماری و نحوه ی ابتلا به بیماری مشخص نشده است.
🔸 ظاهرا در اثر مصرف آنتی، بیوتیک های قوی ( روزی سه گرم) پای رویین بهتر شده و یا بیماری کنترل شده است، ولی نگرانی من به عنوان یک همسر رفع نشده است.
🔹 چرا که:
اولا زمانی که یک بیماری بدون علت و با یک حمله شدید آغاز می شود ,خبر از یک مسئله نگران کننده و خطر ساز می دهد .
🔸دوما تجربه هاو خاطره های تلخ و ناگواری که تابحال از زندان اوین و سایر زندانها شاهد آن بودیم و هستیم و اتفاقات مختلف موجود در زندان بر این نگرانی می افزاید.
🔹برای همین است که من نگران سلامتی همسرم هستم و تجارب تلخی که در خاطرم هست و بر من اثر گذاشته.
🔸 از آقا هدا که الان هشتمین سالگردش را تازه پشت سر گذاشتیم، گرفته تا امید کوکبی، آقای رجایی و نرگس محمدی.
چرا و به چه علت نرگس محمدی در زندان بیمار میشود؟ و در یک سال دو بار زیر تیغ جراحی میرود؟
🔹ویا آقای رجایی که بیماریش در زندان آغاز میشود و بعد آزادی از زندان کارش به بیمارستان و جراحی و درمان طولانی می کشد و...
🔸اینها دلایل و نمونه هایی هستند که نگرانی مرا برای سلامتی همسرم دوچندان می کند.
🔹من برای رفع نگرانی خود و خانواده ام چندین و چند بار به دادیار زندان اوین و دادستان کل تهران مراجعه کردم تا راهکاری برای درمان، معاینه و انجام آزمایشات مربوطه اخذ کنم، اما تابحال متاسفانه موفق نشده ام .
🔸حتی راضی به مرخصی استعلاجی ساعتی هم هستم تا حداقل بتوانم روئین را هرچه زودتر برای معاینه و آزمایشات لازم به پزشک متخصص ببرم و از سلامتی روئین مطمئن شوم ، آنهم با هزینه خودمان.
🔹 ولی متاسفانه هنوز موفق نشده ام و می ترسم خدای ناکرده مشکلی جبران ناپذیر برای رویین در حال و یا آینده ایجاد شود.
🔹با توجه به اینکه سه بار پزشک عمومی بهداری زندان روئین را معاینه کرده؛ در آخرین معاینه هم نظر ایشان بر ویزیت و معاینه ی پزشک متخصص بوده ولی چنین چیزی هنوز میسر نشده است و من نیز علی رغم مراجعات مکرر نتوانسته ام جواب درست حسابی بدست آورم.
🔸 چرا که در مراجعه به دفتر دادیار زندان اوین در مقابل درخواستهای ما ، به ما پاسخ می دهند:
"که نامه و در خواست مرخصی استعلاجی شما را به دادستانی فرستادیم ولی هنوز پاسخ نامه نیامده منتظر جواب آن باشید "
🔹از طرف دیگر در مراجعه به؛ دادستانی، درمورد نامه ارسال شده پاسخی به من نمی دهند و این مساله نگرانیم را روز به روز بیشتر می کند.
🔸امیدوارم که مسئولین و دادیار زندان حرف دل مارا بشنوند و نگرانی مارا درک کنند و قبل از هر اتفاق ناخواسته و هزینه ی جبران ناپذیر؛ مرخصی استعلاجی را برای روئین فراهم آورند تا نگرانی من وخانواده ام رفع گردد.
📌در ضمن یاد آوری کرده باشم که آخرین حکم روئین که بعد از نقض حکم ۱۱ ساله توسط دیوان عالی کشور به پنج سال تقلیل یافته است.
🔹 الان روئین در حال سپری کردن آخرین حکم پنج ساله است.
از حکم جدید پنج ساله ، نزدیک به چهار سال سپری شده است.
و در حال گذراندن بقیه ی حکم می باشد.
🔸در این چهار سال زندان آزادی مشروط شامل روئین نشده است در این مدت سه بار با آزادی مشروط روئین مخالفت شده است.
ارادتمند همه دوستان و عزیزان
رقیه زارع پور
#اکنون_ما_شریعتی
#روئین_عطوفت
#زندان_اوین
#مرخصی_استعلاجی
🆔 @shariati40
🆔 @roein97
Forwarded from احسان شريعتی Ehsan Shariati
🖋احسان شریعتی
🔷🔸» مرگ فجیع دختر دوستدار ورزش فوتبال در روز تاسوعا، بر اثر خودسوزی در اعتراض به حکم زندان برای حضور در ورزشگاه، که موجب شرمساری ملی ماست، حامل این «پیام زینبی» به «مردان» سرزمین ما بود که برای رفع رسمی این تبعیض جنسیتی سکوت را بشکنند. «
#دختر_آبی
#زندان
#مرگ_فجیع
#تبعیض_جنسیتی
#شکستن_سکوت
✅ @Dr_ehsanshariati
🔷🔸» مرگ فجیع دختر دوستدار ورزش فوتبال در روز تاسوعا، بر اثر خودسوزی در اعتراض به حکم زندان برای حضور در ورزشگاه، که موجب شرمساری ملی ماست، حامل این «پیام زینبی» به «مردان» سرزمین ما بود که برای رفع رسمی این تبعیض جنسیتی سکوت را بشکنند. «
#دختر_آبی
#زندان
#مرگ_فجیع
#تبعیض_جنسیتی
#شکستن_سکوت
✅ @Dr_ehsanshariati
🔷🔸«شهر موطن»
🖋سوسن شریعتی
🔸« در اطلاعیه ای که زندان اوین منتشر کرده آمده :« انتقال خانم نرگس محمدی همراه ضرب و شتم او صحت ندارد. او به زندان زنجان با دستور مرجع قضایی به عنوان شهر موطن منتقل شده است». روزنامه شرق -8 دی 1398
محتسب داند که وطن مثل یار می ماند: این دارد و آن نیز هم: وطن مادر دارد، ریشه و خاطره کسی بودن، احساس امنیت بخش تعلق داشتن، چشمانی که منتظر تو اند، دل هایی که برای تو می تپند، آغوش های باز، سینه های فراخ، صبوری های اسطوره ای، زبان مشترک، قصه های مادربزرگ، طبیعت بی دریغ، کویر پر اسرار، کوه های برافراشته، دشت های فراخ، شعر و اسطوره و طنز، لحظات پر افتخار.
🔹البته وطن آن نیز هم دارد: تابستان های طولانی طاقت فرسا، بهاران کوتاه، زمستان های آلوده، رنج های فراموش، حافظه های تنها، بغض های فرو خورده، مادران سوگوار، پدران یتیم. وطن زندان دارد، مجازات دارد و انگشت اشاره ای که مدام تو را بر سر جایت می نشاند. قرن ها است. شاید به همین دلیل است که بازگشت به موطن همیشه با طیب خاطر صورت نمی گیرد. با ضرب و شتم هم نباشد باید به ضرب و زور و دستور مرجع قضایی به «شهر موطن» برگردی.
🔸همین شباهت میان یار و وطن است که ما را دلگرم می کند به وعده حافظ شیرازی: «درد از او است و درمان نیز هم.»
#نرگس_محمدی
#رنج_ها
#زندان
#شهر_موطن
#یادداشت_اختصاصی
#سوسن_شریعتی
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
🖋سوسن شریعتی
🔸« در اطلاعیه ای که زندان اوین منتشر کرده آمده :« انتقال خانم نرگس محمدی همراه ضرب و شتم او صحت ندارد. او به زندان زنجان با دستور مرجع قضایی به عنوان شهر موطن منتقل شده است». روزنامه شرق -8 دی 1398
محتسب داند که وطن مثل یار می ماند: این دارد و آن نیز هم: وطن مادر دارد، ریشه و خاطره کسی بودن، احساس امنیت بخش تعلق داشتن، چشمانی که منتظر تو اند، دل هایی که برای تو می تپند، آغوش های باز، سینه های فراخ، صبوری های اسطوره ای، زبان مشترک، قصه های مادربزرگ، طبیعت بی دریغ، کویر پر اسرار، کوه های برافراشته، دشت های فراخ، شعر و اسطوره و طنز، لحظات پر افتخار.
🔹البته وطن آن نیز هم دارد: تابستان های طولانی طاقت فرسا، بهاران کوتاه، زمستان های آلوده، رنج های فراموش، حافظه های تنها، بغض های فرو خورده، مادران سوگوار، پدران یتیم. وطن زندان دارد، مجازات دارد و انگشت اشاره ای که مدام تو را بر سر جایت می نشاند. قرن ها است. شاید به همین دلیل است که بازگشت به موطن همیشه با طیب خاطر صورت نمی گیرد. با ضرب و شتم هم نباشد باید به ضرب و زور و دستور مرجع قضایی به «شهر موطن» برگردی.
🔸همین شباهت میان یار و وطن است که ما را دلگرم می کند به وعده حافظ شیرازی: «درد از او است و درمان نیز هم.»
#نرگس_محمدی
#رنج_ها
#زندان
#شهر_موطن
#یادداشت_اختصاصی
#سوسن_شریعتی
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
Telegram
🖇 attach
🔷🔸دریغ که در این شرایط بحرانی جای خردمند زندان و زنجیر باشد
🖋علی طهماسبی
🔸🔹از سالهای دور تا کنون آقای سعید مدنی را میشناسم، با گفتهها و نوشتههایش آشنا هستم، انسانی فرهیخته، جامعهشناسی آگاه به مسائل و مشکلات اجتماعی امروز ایران. از ویژگیهایش سنجیده سخن گفتن است، دغدغهی نیکبختیِ محرومان دارد، بحرانها را با تواضع طرح میکند بی آنکه عدالت را به فراموشی سپرده باشد. ایشان را نمونهای از سرمایههای مهم فکری و اجتماعی میدانم. دریغ که در این شرایط بحرانی جای خردمند زندان و زنجیر شود و تزویرگران و دروغزنان و یاوه سرایان صدر نشین باشند، دریغ ....
#خردمندان
#زندان
#سعید_مدنی
#بحران
🆔 @Shariati40
✅@tahmasbiali
🖋علی طهماسبی
🔸🔹از سالهای دور تا کنون آقای سعید مدنی را میشناسم، با گفتهها و نوشتههایش آشنا هستم، انسانی فرهیخته، جامعهشناسی آگاه به مسائل و مشکلات اجتماعی امروز ایران. از ویژگیهایش سنجیده سخن گفتن است، دغدغهی نیکبختیِ محرومان دارد، بحرانها را با تواضع طرح میکند بی آنکه عدالت را به فراموشی سپرده باشد. ایشان را نمونهای از سرمایههای مهم فکری و اجتماعی میدانم. دریغ که در این شرایط بحرانی جای خردمند زندان و زنجیر شود و تزویرگران و دروغزنان و یاوه سرایان صدر نشین باشند، دریغ ....
#خردمندان
#زندان
#سعید_مدنی
#بحران
🆔 @Shariati40
✅@tahmasbiali
🔹🔸آن تهوع از ياد نرفتني!
🖋احمد زيدآبادي
🔺آفتاب در پشتِ كوههاي مغرب ناپديد شد كه مرا سوار آمبولانس كردند. يك ستوان نگاهي به داخل آمبولانس انداخت و چنانكه گويي لطف بزرگي را در حقّم مرتكب شده است؛ گفت: با آمبولانس فرستاديمت ديگه چي ميخواي؟
آمبولانس از درِ زندان رجاييشهر بيرون زد و از همان ابتدا وارد ترافيكي كشنده شد. براي تماشاي فضاي بيرون، ديد كافي وجود نداشت. بايد از روي صندلي آمبولانس سر خم ميكردي تا چيزي از مغازههاي خيابان موذن ديده شود. اين كار فشاري به گردن وارد ميكرد كه به زحمتش نميارزيد.
🔺بنابراين، به چند سربازي كه روي صندلي روبرويم، بيخ هم چپيده بودند خيره شدم. همگي سرد و بيتفاوت بودند و هيچ علامتي از غم يا شادي در چهرهشان ديده نميشد. آمبولانس به هزار زحمت سرانجام وارد اتوبان تهران - كرج شد. سنگيني ترافيك بيداد ميكرد. راننده آمبولانس همين كه يك اينچ جلوش باز ميشد با شدت تمام گاز ميداد و بلافاصله چنان ترمزي ميگرفت كه ماشين در جاي خود ميخكوب میشد. اين حركت در معدهام آشوب به پا كرد. كوشيدم تا براي بهبود حالم به بيرون نگاه كنم. سرم را دوباره خم كردم و از شيشه آمبولانس جنوب اتوبان را ديد زدم. هوا تاريك بود و چيزي ديده نميشد. حالم رو به وخامت بود. با تمام توانم خودداري كردم. مسير اما تمام نشدني به نظر ميرسيد. پنداري صد سال در راه بودهام و صد سال ديگر هم به مقصد نميرسم.
🔺پس از ساعاتي آمبولانس مرا در يوسفآباد مقابل مطب دكتر منصوري پياده كرد و به راه خود رفت. يك ستوان و دو سرباز مرا تا مطب همراهي كردند. دكتر منصوري با گرمي و صميميت پيش آمد اما از ديدن رنگ و روي پريده و به خصوص از دستبندي كه به دستم زده بودند، ناراحت شد. به ماموران اعتراض كرد. آنها هم هاج و واج به اعتراضش گوش دادند.
🔺در همان زمان همسرم مهديه به همراه پسرانم پويا و پارسا و پرهام هم سر رسيدند. مهديه انتظار داشت بعد از معاينه به اتفاق ماموران براي شام به رستوراني در همان نزديكي برويم و ساعتي را با هم باشيم. دكتر منصوري مرا معاينه كرد، اما چون تخصصش گوارش بود در مورد ظاهر شدن لكههاي سفيد در بن گلويم، مراجعه به متخصص حلق و بيني را توصيه كرد.
از مطب كه بيرون آمديم، آمبولانس از راه رسيده و آماده بود. مهديه از اينكه به آن سرعت مرا به زندان برگردانند، دلخور و مغموم شد. او را دلداري دادم و سوار بر آمبولانس شدم. در وسط آمبولانس مردي را مثل جنازه روي برانكارد خوابانده بودند. پي بردم كه او يك زنداني اصطلاحاً شرور است كه در بيمارستاني در همان نزديكي تحت عمل جراحي قرارگرفته، اما قبل از آنكه به هوش آيد و سبب اذيت و آزاري شود، او را نيمهجان به زندان پس فرستاده بودند.
🔺علاوه بر زنداني بيهوش، مراقبان او هم اينبار به سرنشينان آمبولانس اضافه شده بودند و از اين جهت ازدحامي پديد آمده بود. مسير برگشت از تهران به كرج اما ترافيكي كشندهتر از مسير مقابل داشت. راننده هم با همان سيستم گاز و ترمز پيش رفت. حالم به قدري منقلب شد كه طاقت از دست دادم. سربازان به حالم رقت آوردند و مشمايي را به دستم دادند. تهوعي هولناك و پايانناپذير آغاز شد. فضاي آمبولانس از بوي مشمئزكننده اسيد معده آكنده شد. سربازان خمي به ابرو نياوردند، انگار كه هيچ اتفاقي نيفتاده است. آنها ساكت بودند. فقط هنگامي كه زنداني بيهوش تكاني ميخورد و صدايي ميكرد، لگد مختصري به او ميزدند و ميگفتند: خفه شو!
🔺تهوع من اما تمامي نداشت. آمبولانس سرانجام به خيابان موذن رسيد و جلوي يك نانوايي بربري در ترافيك گير كرد. يكي از سربازها فرصت را غنيمت شمرد و به سرعت از آمبولانس بيرون پريد و لحظهاي بعد با يك بربري داغ به جاي خود برگشت. سربازها با اشتهاء و ولع مشغول خوردن بربري شدند و به من هم كه هنوز مشماي پر از غثيان جلوي دهانم بود، تعارف كردند! وقتي آمبولانس وارد زندان شد، احساس رهايي و نجات كردم. قبل از اينكه به سوي بند بروم به ستواني كه اعزام مرا با آمبولانس نوعي لطف تلقي كرده بود، گفتم: از اين پس دشمنانتان را هم اينطور اعزام نكنيد!
#یاداشت
#احمد_زیدآبادی
#روز_نگار
#زندان
#یادها
#اکنون
🆔@Shariati40
✅@ahmadzeidabad
🖋احمد زيدآبادي
🔺آفتاب در پشتِ كوههاي مغرب ناپديد شد كه مرا سوار آمبولانس كردند. يك ستوان نگاهي به داخل آمبولانس انداخت و چنانكه گويي لطف بزرگي را در حقّم مرتكب شده است؛ گفت: با آمبولانس فرستاديمت ديگه چي ميخواي؟
آمبولانس از درِ زندان رجاييشهر بيرون زد و از همان ابتدا وارد ترافيكي كشنده شد. براي تماشاي فضاي بيرون، ديد كافي وجود نداشت. بايد از روي صندلي آمبولانس سر خم ميكردي تا چيزي از مغازههاي خيابان موذن ديده شود. اين كار فشاري به گردن وارد ميكرد كه به زحمتش نميارزيد.
🔺بنابراين، به چند سربازي كه روي صندلي روبرويم، بيخ هم چپيده بودند خيره شدم. همگي سرد و بيتفاوت بودند و هيچ علامتي از غم يا شادي در چهرهشان ديده نميشد. آمبولانس به هزار زحمت سرانجام وارد اتوبان تهران - كرج شد. سنگيني ترافيك بيداد ميكرد. راننده آمبولانس همين كه يك اينچ جلوش باز ميشد با شدت تمام گاز ميداد و بلافاصله چنان ترمزي ميگرفت كه ماشين در جاي خود ميخكوب میشد. اين حركت در معدهام آشوب به پا كرد. كوشيدم تا براي بهبود حالم به بيرون نگاه كنم. سرم را دوباره خم كردم و از شيشه آمبولانس جنوب اتوبان را ديد زدم. هوا تاريك بود و چيزي ديده نميشد. حالم رو به وخامت بود. با تمام توانم خودداري كردم. مسير اما تمام نشدني به نظر ميرسيد. پنداري صد سال در راه بودهام و صد سال ديگر هم به مقصد نميرسم.
🔺پس از ساعاتي آمبولانس مرا در يوسفآباد مقابل مطب دكتر منصوري پياده كرد و به راه خود رفت. يك ستوان و دو سرباز مرا تا مطب همراهي كردند. دكتر منصوري با گرمي و صميميت پيش آمد اما از ديدن رنگ و روي پريده و به خصوص از دستبندي كه به دستم زده بودند، ناراحت شد. به ماموران اعتراض كرد. آنها هم هاج و واج به اعتراضش گوش دادند.
🔺در همان زمان همسرم مهديه به همراه پسرانم پويا و پارسا و پرهام هم سر رسيدند. مهديه انتظار داشت بعد از معاينه به اتفاق ماموران براي شام به رستوراني در همان نزديكي برويم و ساعتي را با هم باشيم. دكتر منصوري مرا معاينه كرد، اما چون تخصصش گوارش بود در مورد ظاهر شدن لكههاي سفيد در بن گلويم، مراجعه به متخصص حلق و بيني را توصيه كرد.
از مطب كه بيرون آمديم، آمبولانس از راه رسيده و آماده بود. مهديه از اينكه به آن سرعت مرا به زندان برگردانند، دلخور و مغموم شد. او را دلداري دادم و سوار بر آمبولانس شدم. در وسط آمبولانس مردي را مثل جنازه روي برانكارد خوابانده بودند. پي بردم كه او يك زنداني اصطلاحاً شرور است كه در بيمارستاني در همان نزديكي تحت عمل جراحي قرارگرفته، اما قبل از آنكه به هوش آيد و سبب اذيت و آزاري شود، او را نيمهجان به زندان پس فرستاده بودند.
🔺علاوه بر زنداني بيهوش، مراقبان او هم اينبار به سرنشينان آمبولانس اضافه شده بودند و از اين جهت ازدحامي پديد آمده بود. مسير برگشت از تهران به كرج اما ترافيكي كشندهتر از مسير مقابل داشت. راننده هم با همان سيستم گاز و ترمز پيش رفت. حالم به قدري منقلب شد كه طاقت از دست دادم. سربازان به حالم رقت آوردند و مشمايي را به دستم دادند. تهوعي هولناك و پايانناپذير آغاز شد. فضاي آمبولانس از بوي مشمئزكننده اسيد معده آكنده شد. سربازان خمي به ابرو نياوردند، انگار كه هيچ اتفاقي نيفتاده است. آنها ساكت بودند. فقط هنگامي كه زنداني بيهوش تكاني ميخورد و صدايي ميكرد، لگد مختصري به او ميزدند و ميگفتند: خفه شو!
🔺تهوع من اما تمامي نداشت. آمبولانس سرانجام به خيابان موذن رسيد و جلوي يك نانوايي بربري در ترافيك گير كرد. يكي از سربازها فرصت را غنيمت شمرد و به سرعت از آمبولانس بيرون پريد و لحظهاي بعد با يك بربري داغ به جاي خود برگشت. سربازها با اشتهاء و ولع مشغول خوردن بربري شدند و به من هم كه هنوز مشماي پر از غثيان جلوي دهانم بود، تعارف كردند! وقتي آمبولانس وارد زندان شد، احساس رهايي و نجات كردم. قبل از اينكه به سوي بند بروم به ستواني كه اعزام مرا با آمبولانس نوعي لطف تلقي كرده بود، گفتم: از اين پس دشمنانتان را هم اينطور اعزام نكنيد!
#یاداشت
#احمد_زیدآبادی
#روز_نگار
#زندان
#یادها
#اکنون
🆔@Shariati40
✅@ahmadzeidabad