نُچِ سوییسی به پیشنهاد #یارانه
قبل از اینکه #لوموند فرانسه بگه،من توی #چلچراغ پیشبینی کرده بودم. 😌👇
🔗 t.me/MohamadAliMomeni/464
من و چلچراغ و لوموند رو کجا میبرین؟!
#رادیوچل ۷۰۶
#محمدعلی_مومنی
قبل از اینکه #لوموند فرانسه بگه،من توی #چلچراغ پیشبینی کرده بودم. 😌👇
🔗 t.me/MohamadAliMomeni/464
من و چلچراغ و لوموند رو کجا میبرین؟!
#رادیوچل ۷۰۶
#محمدعلی_مومنی
برو قرعهات رو بکش عمو
شنوندگان عزیز!
از این به بعد همه چیز قرار است قرعهکشی بشود. وقتی چند رجل سیاسی که میخواهند رییس جمهور بشوند، برای نشستن و جواب دادن و همه چیز باید قرعهکشی بشوند، دیگه بحثی واسه ما میمونه؟ نه والا! نع و نوعی به دهن میمونه؟ نه بلا!
ما فکر میکردیم این شیوه فقط برای بازی و سرگرمی مناسب باشد. مثلا:
💉 در مطب
- سلام خانم. من وقت گرفته بودم.
منشی: تشریف داشته باشین، چشم.
- پس بشینم!
منشی: آقا چیکار میکنی؟!
- بشینم دیگه!
منشی: پس ما اینجا بوقیم دیگه؟! اجازه بده، بعد از قرعهکشی و مشخص شدن صندلی بشین. همینجوری هرتی پرتی؟!
🌳 در پارک
اطلاعیه
شهروندان گرامی، ضمن عرض خوشآمد به شما، خواهشمند است قبل از نشستن روی صندلیها، از طریق دستگاههای نصب شده در ورودی پارک اقدام به قرعهکشی نموده و پس از مشخص شدن صندلی، روی آن بنشینید.
لازم به یادآوری است، جهت رفاه حال شهروندان، صندلیهای ۱ تا ۵۰ به آقایان و صندلیهای ۱۰۱ تا ۱۵۰ به خانمها اختصاص داده شده است.
صندلیهای ۵۱ تا ۱۰۰ هم خالی گذاشته شده که باد بخورد!
✂️ در آرایشگاه
آرایشگر: کی گفت بشینی اینجا؟!
مرد: خودت گفتی نوبت شماست.
آرایشگر: من گفتم نوبت شماست؛ گفتم بشین اینجا؟!
مرد: آخه یه دونه صندلی که بیشتر نیست!
آرایشگر: حالا یه دونه صندلی هم بیشتر نباشه، شما باید سوء استفاده کنی؟!
مرد: الان باید چیکار کنم؟!
آرایشگر: اول قرعهکشی میکنیم، شماره صندلی شما مشخص شد، بفرمایید.
مرد: آخه یه دونه صندلی که بیشتر نیست!
آرایشگر: ئه! بازم میگه. اصلا یه دونه صندلی. نباید قرعهکشی بشه؟!
🎤 در مصاحبه
مجری: امشب در خدمت استاد هستیم. ایشان فوق دکترای فیزیک کوانتوم هستند. استاد اگر اجازه بفرمایید اولین سوال رو به قید قرعه انتخاب کنیم.
استاد: تمنا دارم!
مجری: به به، چه سوال خوبی! بفرمایید «آخه مگه فرشته هم رسم شکستن بلده؟ آدم میتونه بد باشه، مگه فرشته هم بده؟!»
استاد: بگم کی خونده؟!
مجری: سوالو جواب بده استاد! مگه فرشته هم رسم شکستن بلده؟!
استاد: آخه من تخصصم فیزیک کوانتومه!
مجری: دیگه قرعهکشی کردیم استاد. شانستون اینجوری بوده!
استاد: نمیشه یه سوال مرتبط با تخصصم بگی؟
مجری: جانبداری؟ شرمنده!
*
🚶در خیابان
- ببخشید یه سوال دارم از خدمتتون
- بفرمایید خواهش میکنم.
- یه لحظه اجازه بدین، من سوال رو به قید قرعه انتخاب کنم! ببخشید «موسس سلسله زندیه چه کسی بود؟!»
- واقعا سوال شما این بود؟ من فکر کردم میخوای آدرس بپرسی!
- اتفاقا میخواستم آدرس بپرسم. ولی برای اینکه شبههای به وجود نیاد، قرعهکشی کردم! شانس ندارم! حالا گم میشم.
- خب یه بار دیگه قرعهکشی کن!
- دیگه قرار نشد پر رو بشیها!
*
🚈 در مترو
- آقا میشه بلند شی من بشینم؟!
- نه، متاسفانه نمیتونم.
- آخه من ۹۰ سالمه!
- چه ربطی داره آقا؟ قرعهکشی شده! اینجا هم افتاده به من. شما بشینی حرف در میاد!
#محمدعلی_مومنی
📻 #رادیوچل
هفتهنامه #چلچراغ ۷۰۷
☘️ @MohamadAliMomeni
🔗 maatine.com/96-03-03-radio40-ghore-keshi
شنوندگان عزیز!
از این به بعد همه چیز قرار است قرعهکشی بشود. وقتی چند رجل سیاسی که میخواهند رییس جمهور بشوند، برای نشستن و جواب دادن و همه چیز باید قرعهکشی بشوند، دیگه بحثی واسه ما میمونه؟ نه والا! نع و نوعی به دهن میمونه؟ نه بلا!
ما فکر میکردیم این شیوه فقط برای بازی و سرگرمی مناسب باشد. مثلا:
💉 در مطب
- سلام خانم. من وقت گرفته بودم.
منشی: تشریف داشته باشین، چشم.
- پس بشینم!
منشی: آقا چیکار میکنی؟!
- بشینم دیگه!
منشی: پس ما اینجا بوقیم دیگه؟! اجازه بده، بعد از قرعهکشی و مشخص شدن صندلی بشین. همینجوری هرتی پرتی؟!
🌳 در پارک
اطلاعیه
شهروندان گرامی، ضمن عرض خوشآمد به شما، خواهشمند است قبل از نشستن روی صندلیها، از طریق دستگاههای نصب شده در ورودی پارک اقدام به قرعهکشی نموده و پس از مشخص شدن صندلی، روی آن بنشینید.
لازم به یادآوری است، جهت رفاه حال شهروندان، صندلیهای ۱ تا ۵۰ به آقایان و صندلیهای ۱۰۱ تا ۱۵۰ به خانمها اختصاص داده شده است.
صندلیهای ۵۱ تا ۱۰۰ هم خالی گذاشته شده که باد بخورد!
✂️ در آرایشگاه
آرایشگر: کی گفت بشینی اینجا؟!
مرد: خودت گفتی نوبت شماست.
آرایشگر: من گفتم نوبت شماست؛ گفتم بشین اینجا؟!
مرد: آخه یه دونه صندلی که بیشتر نیست!
آرایشگر: حالا یه دونه صندلی هم بیشتر نباشه، شما باید سوء استفاده کنی؟!
مرد: الان باید چیکار کنم؟!
آرایشگر: اول قرعهکشی میکنیم، شماره صندلی شما مشخص شد، بفرمایید.
مرد: آخه یه دونه صندلی که بیشتر نیست!
آرایشگر: ئه! بازم میگه. اصلا یه دونه صندلی. نباید قرعهکشی بشه؟!
🎤 در مصاحبه
مجری: امشب در خدمت استاد هستیم. ایشان فوق دکترای فیزیک کوانتوم هستند. استاد اگر اجازه بفرمایید اولین سوال رو به قید قرعه انتخاب کنیم.
استاد: تمنا دارم!
مجری: به به، چه سوال خوبی! بفرمایید «آخه مگه فرشته هم رسم شکستن بلده؟ آدم میتونه بد باشه، مگه فرشته هم بده؟!»
استاد: بگم کی خونده؟!
مجری: سوالو جواب بده استاد! مگه فرشته هم رسم شکستن بلده؟!
استاد: آخه من تخصصم فیزیک کوانتومه!
مجری: دیگه قرعهکشی کردیم استاد. شانستون اینجوری بوده!
استاد: نمیشه یه سوال مرتبط با تخصصم بگی؟
مجری: جانبداری؟ شرمنده!
*
🚶در خیابان
- ببخشید یه سوال دارم از خدمتتون
- بفرمایید خواهش میکنم.
- یه لحظه اجازه بدین، من سوال رو به قید قرعه انتخاب کنم! ببخشید «موسس سلسله زندیه چه کسی بود؟!»
- واقعا سوال شما این بود؟ من فکر کردم میخوای آدرس بپرسی!
- اتفاقا میخواستم آدرس بپرسم. ولی برای اینکه شبههای به وجود نیاد، قرعهکشی کردم! شانس ندارم! حالا گم میشم.
- خب یه بار دیگه قرعهکشی کن!
- دیگه قرار نشد پر رو بشیها!
*
🚈 در مترو
- آقا میشه بلند شی من بشینم؟!
- نه، متاسفانه نمیتونم.
- آخه من ۹۰ سالمه!
- چه ربطی داره آقا؟ قرعهکشی شده! اینجا هم افتاده به من. شما بشینی حرف در میاد!
#محمدعلی_مومنی
📻 #رادیوچل
هفتهنامه #چلچراغ ۷۰۷
☘️ @MohamadAliMomeni
🔗 maatine.com/96-03-03-radio40-ghore-keshi
ماتینه
برو قرعهات رو بکش عمو | ماتینه
از این به بعد همه چیز قرار است قرعهکشی بشود. وقتی چند رجل سیاسی که میخواهند رییس جمهور بشوند، برای نشستن و جواب دادن و همه چیز باید قرعهکشی بشوند، دیگه بحثی واسه ما میمونه؟ نه والا!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم «جشن چله ۹۵» از امروز ۸ خرداد با ویژهنامه ۱۵ سالگی #چلچراغ منتشر شد.
جشنی که مثل جشنواره کن پر ستاره بود.
من هم در #رادیوچل روی صحنه چندبخش را اجرا و در یک بخش طنز خواندم.
☘️ @MohamadAliMomeni
جشنی که مثل جشنواره کن پر ستاره بود.
من هم در #رادیوچل روی صحنه چندبخش را اجرا و در یک بخش طنز خواندم.
☘️ @MohamadAliMomeni
یه کنسرت هنجارمند ملوس
📻 #رادیوچل
یکی از نامزدهای انتخابات وعده برگزاری #کنسرت هنجارمند لغونشونده داد. حالا این کنسرت چه جوری برگزار میشود؟
۱- برای این کنسرت از سازهای نامرئی استفاده میشود. یعنی همانجور که در تلویزیون نمیبینید. این که ساز باید معلوم بشود بهانه بچه قرتیهاست. وگرنه چطور صدا و سیما از صبح تا بوق سگ، از بوق سگ تا لنگ ظهر آهنگ پخش میکند و حتی توک ساز هم دیده نمیشود؟
۲-موسیقیها باید جوری باشد که صد رحمت به شلغم! این نوع از موسیقی کلا هیچ احساسی، تکانی چیزی نباید به مخاطب بدهد. هر نوع تکان نشاندهنده ناهنجاری موسیقی است. حتی اگر شنونده قصد داشته باشد برود دستشویی، باز هم تکان محسوب شده و ناهنجارمند است. جوری باشد که بود و نبودش یکی باشد و شنونده احساس کند پولش را ریخته توی سطل آشغال، جهت برقگیری!
۳- سالنهای کنسرت از این به بعد از کمربند ایمنی استفاده کنند. هر صندلی یک کمربند ایمنی داشته باشد که بتواند به شنونده در کنترل احساسات کمک کند. شل کردن کمربند برای تنفس سه بار مجاز است!
۴-در حال حاضر هر کس وولوول کند با لیزر نور میاندازند به او که یعنی خجالت بکش، حیا کن، بیتربیت!
با توجه به اثرنبخشی این لیزر از لیزرهای کورکننده یا جزغالهکننده استفاده شود.
همچنین با استفاده از گلولههای رنگی باید وولوولکننده را رنگی کرد که بعد بیاید جواب بدهد آخر این موسیقی چیش وولوول کردن داشت؟
#محمدعلی_مومنی
هفتهنامه #چلچراغ ۷۰۷
☘️ @MohamadAliMomeni
🔗 maatine.com/96-03-16-radio40-consert
📻 #رادیوچل
یکی از نامزدهای انتخابات وعده برگزاری #کنسرت هنجارمند لغونشونده داد. حالا این کنسرت چه جوری برگزار میشود؟
۱- برای این کنسرت از سازهای نامرئی استفاده میشود. یعنی همانجور که در تلویزیون نمیبینید. این که ساز باید معلوم بشود بهانه بچه قرتیهاست. وگرنه چطور صدا و سیما از صبح تا بوق سگ، از بوق سگ تا لنگ ظهر آهنگ پخش میکند و حتی توک ساز هم دیده نمیشود؟
۲-موسیقیها باید جوری باشد که صد رحمت به شلغم! این نوع از موسیقی کلا هیچ احساسی، تکانی چیزی نباید به مخاطب بدهد. هر نوع تکان نشاندهنده ناهنجاری موسیقی است. حتی اگر شنونده قصد داشته باشد برود دستشویی، باز هم تکان محسوب شده و ناهنجارمند است. جوری باشد که بود و نبودش یکی باشد و شنونده احساس کند پولش را ریخته توی سطل آشغال، جهت برقگیری!
۳- سالنهای کنسرت از این به بعد از کمربند ایمنی استفاده کنند. هر صندلی یک کمربند ایمنی داشته باشد که بتواند به شنونده در کنترل احساسات کمک کند. شل کردن کمربند برای تنفس سه بار مجاز است!
۴-در حال حاضر هر کس وولوول کند با لیزر نور میاندازند به او که یعنی خجالت بکش، حیا کن، بیتربیت!
با توجه به اثرنبخشی این لیزر از لیزرهای کورکننده یا جزغالهکننده استفاده شود.
همچنین با استفاده از گلولههای رنگی باید وولوولکننده را رنگی کرد که بعد بیاید جواب بدهد آخر این موسیقی چیش وولوول کردن داشت؟
#محمدعلی_مومنی
هفتهنامه #چلچراغ ۷۰۷
☘️ @MohamadAliMomeni
🔗 maatine.com/96-03-16-radio40-consert
ماتینه
یه کنسرت هنجارمند ملوس | ماتینه
یکی از نامزدهای انتخابات وعده برگزاری کنسرت هنجارمند لغونشونده داد. حالا این کنسرت چه جوری برگزار میشود؟
تهران خالی از سکنه میشود
📻 #رادیوچل
۹۶ درصد تهرانیها اعلام کردهاند از تهران میروند و دیگر اینجا جایشان نیست.
میگویند جایی که باقر نباشد، #تهران نیست. تهران آنجاست که آن باقر عیار آنجاست!
اصلا تهران در سالهای باقر بلند شد! نه که آقا قالیباف #خلبان است! هی اوج گرفت!
۹۶ درصد از مردم گفتهاند ما دیگر نمیتوانیم با این ۴ درصد زالو صفت زندگی کنیم.
آقا #قالیباف بود و نبودش برای تهران مفید بود. تهران مگر قابل خالیسازی بود؟
#زلزله با آن ریشتر خفنش بیخ گوش تهران نشسته، یک نفر هم از جایش جم نخورد که لااقل جانش را نجات بدهد.
این همه در دولت نهم و پس از نهم زحمت کشیده شد، صابونسازها بنزین ساختند، هوای تهران تیر تپر شد، جماعت از دنیا رفتند، از تهران نرفتند!
همین طرح #ترافیک جوری کش آمد که طرف توی خانهاش نمیدانست کجا بخوابد که داخل طرح ترافیک نباشد!
این همه خدمات داده نشد که تهران خالی بشود، نشد. تا اینکه معلوم شد، همه به خاطر گل روی باقر ایستادهاند. باقر حامی ۹۶ درصد شهروندان تهرانی بود.
شاعر هم سروده: وقتی تو نباشی همه پنجرهها بسته میمونه
با زمزمه باد صبا حتی قناری نمیخونه
#محمدعلی_مومنی
هفتهنامه #چلچراغ ۷۰۸
☘️ @MohamadAliMomeni
🔗 maatine.com/96-03-23-radio40-tehran
📻 #رادیوچل
۹۶ درصد تهرانیها اعلام کردهاند از تهران میروند و دیگر اینجا جایشان نیست.
میگویند جایی که باقر نباشد، #تهران نیست. تهران آنجاست که آن باقر عیار آنجاست!
اصلا تهران در سالهای باقر بلند شد! نه که آقا قالیباف #خلبان است! هی اوج گرفت!
۹۶ درصد از مردم گفتهاند ما دیگر نمیتوانیم با این ۴ درصد زالو صفت زندگی کنیم.
آقا #قالیباف بود و نبودش برای تهران مفید بود. تهران مگر قابل خالیسازی بود؟
#زلزله با آن ریشتر خفنش بیخ گوش تهران نشسته، یک نفر هم از جایش جم نخورد که لااقل جانش را نجات بدهد.
این همه در دولت نهم و پس از نهم زحمت کشیده شد، صابونسازها بنزین ساختند، هوای تهران تیر تپر شد، جماعت از دنیا رفتند، از تهران نرفتند!
همین طرح #ترافیک جوری کش آمد که طرف توی خانهاش نمیدانست کجا بخوابد که داخل طرح ترافیک نباشد!
این همه خدمات داده نشد که تهران خالی بشود، نشد. تا اینکه معلوم شد، همه به خاطر گل روی باقر ایستادهاند. باقر حامی ۹۶ درصد شهروندان تهرانی بود.
شاعر هم سروده: وقتی تو نباشی همه پنجرهها بسته میمونه
با زمزمه باد صبا حتی قناری نمیخونه
#محمدعلی_مومنی
هفتهنامه #چلچراغ ۷۰۸
☘️ @MohamadAliMomeni
🔗 maatine.com/96-03-23-radio40-tehran
ماتینه
تهران خالی از سکنه میشود. | ماتینه
جایی که باقر نباشد، تهران نیست. تهران آنجاست که آن باقر عیار آنجاست!
حکایت بدآموزیدار لب ساحل
توی سواحل قناری از دور دریا رو نگاه میکردم. حکیمی از لب ساحل رد میشد که از من پرسید: چرا پیش نروی؟!
گفتم: واسه کسی که از دریا میترسه، همینجا خوبه.
حکیم گفت: اگر خواهی بزرگ شوی، باید بتوانی که غرق شوی!
حکیم این سخن بگفت؛ بر عصایش نشست، تیکآف کرد، پرید و رفت!
از #رادیوچل ۷۱۳
در ادامه برنامه
📣 #سماق مکیدن، زیر سایه #شاه
📻 نون و آب مجلس #سهرابکشی
📻 قبل #مشروطه شاه پشت و رو نداشت!
📻 شتری که روی #ایمیل خوابید
📻 ما که بوقیم و تو «بوق زدن، ممنوع!»
📻 یکبار مصرفهای چند بار #مصرف شده!
رادیوکاریکاتورها: #لاله_ضیایی
اجرای #محمدعلی_مومنی
هفتهنامه #چلچراغ را از دکهها بخرید و بخوانید.
☘️ @MohamadaliMomeni
🔗 instagram.com/p/BWpB6Axg3Zz
توی سواحل قناری از دور دریا رو نگاه میکردم. حکیمی از لب ساحل رد میشد که از من پرسید: چرا پیش نروی؟!
گفتم: واسه کسی که از دریا میترسه، همینجا خوبه.
حکیم گفت: اگر خواهی بزرگ شوی، باید بتوانی که غرق شوی!
حکیم این سخن بگفت؛ بر عصایش نشست، تیکآف کرد، پرید و رفت!
از #رادیوچل ۷۱۳
در ادامه برنامه
📣 #سماق مکیدن، زیر سایه #شاه
📻 نون و آب مجلس #سهرابکشی
📻 قبل #مشروطه شاه پشت و رو نداشت!
📻 شتری که روی #ایمیل خوابید
📻 ما که بوقیم و تو «بوق زدن، ممنوع!»
📻 یکبار مصرفهای چند بار #مصرف شده!
رادیوکاریکاتورها: #لاله_ضیایی
اجرای #محمدعلی_مومنی
هفتهنامه #چلچراغ را از دکهها بخرید و بخوانید.
☘️ @MohamadaliMomeni
🔗 instagram.com/p/BWpB6Axg3Zz
Instagram
محمدعلی مومنی
#سماق مکیدن، زیر سایه شاه 📻 نون و آب مجلس #سهرابکشی 📻 قبل #مشروطه #شاه پشت و رو نداشت! 📻 شتری که روی #ایمیل خوابید 📻 ما که بوقیم و تو « #بوق زدن، ممنوع!» 📻 یکبار مصرفهای چند بار #مصرف شده! در #رادیوچل این هفته بخوانید و بشنوید! #چلچراغ ۷۱۳ رادیکاتورها:…
🎼 #تصنیفهای_شجریان_روی_خط_زمان
امروز یکم مهر ۱۳۹۶، #محمدرضا_شجریان ۷۷ ساله شد.
سال گذشته ۱۲ بسته از تصنیفهای آقای شجریان را آماده کردم، بر اساس ردیفهای موسیقی و نسبت هر دستگاه و آواز با ساعتی از شبانه روز؛ که در کانال هفتهنامه #چلچراغ منتشر شد.
هم کار ذوقی است و میتوانید مروری سریع بر تصنیفهای او داشته باشید، هم برای کسانی که میخواهند با ردیفهای آوازی آشنا باشند، حتما آموزنده است.
پیوند (Link) هر ۱۲ بسته را اینجا میگذارم که بشنوید و از صدای جانبخش آقای #شجریان لذت ببرید.
ابتدای و انتهای هر بسته، صدای من #محمدعلی_مومنی را میشنوید که بسیار کوتاه دستگاه و آواز را معرفی کردهام.
اگر لذت بردید، در همرسانی این بستهها به علاقمندان همراهی کنید.
🎼 #تصنیفهای_شجریان_روی_خط_زمان
🌄 آواز بیات ترک
آوازی برای سحرگاه، شور راهِ رسیدن به سحر
🔗 T.me/ChelCheraghMag/529
🌅 دستگاه سهگاه
آوازی برای سپیده دم، پایان شب و آغاز روشنایی
🔗 T.me/ChelCheraghMag/530
🌇 دستگاه چهارگاه
آوازی برای برآمدن آفتاب، شروع زندگی،تابش نور، دیدن و شناختن
🔗 T.me/ChelCheraghMag/531
🌈 دستگاه ماهور
آوازی برای ابتدای روز، آغاز زندگی، شور جوانی، غرور توانگری
🔗 T.me/ChelCheraghMag/532
🏜 دستگاه همایون
نوایی برای ادامه روز، تداوم زندگی، اتحاد عشق، عاشق و معشوق
🔗 T.me/ChelCheraghMag/534
🌆 دستگاه راست پنجگاه
نوایی برای آغاز و پایان روز، آغاز فرو شدن خورشید و خزان زندگی
🔗 T.me/ChelCheraghMag/535
🏙 دستگاه نوا
تصنیفی برای پایان روشنایی، نوید شبی تازه
🔗 T.me/ChelCheraghMag/537
🌃 دستگاه شور
نغمهای برای آغاز شب، آغاز هستی و آفرینش
🔗 T.me/ChelCheraghMag/538
🌌 آواز افشاری
آغاز آرامش شب، شبی که تو را به اندیشه دعوت میکند
🔗 T.me/ChelCheraghMag/539
🌉 آواز دشتی
نغمه برای شبی که مثل اندوه بر جان نشسته است، تاریکی جان گرفته
🔗 T.me/ChelCheraghMag/540
🌠 آواز ابوعطا
آغاز بر آمدن از میان تاریکی، برآمدن از میان اندوه اندیشیدن به کورسویی روشن که صبحی دیگر میآید
🔗 T.me/ChelCheraghMag/541
🎆 آواز اصفهان
نوایی برای رفتن به دنیای خیال خواب، لطافت خیال و آرامش
🔗 T.me/ChelCheraghMag/544
☘️ @MohamadAliMomeni
امروز یکم مهر ۱۳۹۶، #محمدرضا_شجریان ۷۷ ساله شد.
سال گذشته ۱۲ بسته از تصنیفهای آقای شجریان را آماده کردم، بر اساس ردیفهای موسیقی و نسبت هر دستگاه و آواز با ساعتی از شبانه روز؛ که در کانال هفتهنامه #چلچراغ منتشر شد.
هم کار ذوقی است و میتوانید مروری سریع بر تصنیفهای او داشته باشید، هم برای کسانی که میخواهند با ردیفهای آوازی آشنا باشند، حتما آموزنده است.
پیوند (Link) هر ۱۲ بسته را اینجا میگذارم که بشنوید و از صدای جانبخش آقای #شجریان لذت ببرید.
ابتدای و انتهای هر بسته، صدای من #محمدعلی_مومنی را میشنوید که بسیار کوتاه دستگاه و آواز را معرفی کردهام.
اگر لذت بردید، در همرسانی این بستهها به علاقمندان همراهی کنید.
🎼 #تصنیفهای_شجریان_روی_خط_زمان
🌄 آواز بیات ترک
آوازی برای سحرگاه، شور راهِ رسیدن به سحر
🔗 T.me/ChelCheraghMag/529
🌅 دستگاه سهگاه
آوازی برای سپیده دم، پایان شب و آغاز روشنایی
🔗 T.me/ChelCheraghMag/530
🌇 دستگاه چهارگاه
آوازی برای برآمدن آفتاب، شروع زندگی،تابش نور، دیدن و شناختن
🔗 T.me/ChelCheraghMag/531
🌈 دستگاه ماهور
آوازی برای ابتدای روز، آغاز زندگی، شور جوانی، غرور توانگری
🔗 T.me/ChelCheraghMag/532
🏜 دستگاه همایون
نوایی برای ادامه روز، تداوم زندگی، اتحاد عشق، عاشق و معشوق
🔗 T.me/ChelCheraghMag/534
🌆 دستگاه راست پنجگاه
نوایی برای آغاز و پایان روز، آغاز فرو شدن خورشید و خزان زندگی
🔗 T.me/ChelCheraghMag/535
🏙 دستگاه نوا
تصنیفی برای پایان روشنایی، نوید شبی تازه
🔗 T.me/ChelCheraghMag/537
🌃 دستگاه شور
نغمهای برای آغاز شب، آغاز هستی و آفرینش
🔗 T.me/ChelCheraghMag/538
🌌 آواز افشاری
آغاز آرامش شب، شبی که تو را به اندیشه دعوت میکند
🔗 T.me/ChelCheraghMag/539
🌉 آواز دشتی
نغمه برای شبی که مثل اندوه بر جان نشسته است، تاریکی جان گرفته
🔗 T.me/ChelCheraghMag/540
🌠 آواز ابوعطا
آغاز بر آمدن از میان تاریکی، برآمدن از میان اندوه اندیشیدن به کورسویی روشن که صبحی دیگر میآید
🔗 T.me/ChelCheraghMag/541
🎆 آواز اصفهان
نوایی برای رفتن به دنیای خیال خواب، لطافت خیال و آرامش
🔗 T.me/ChelCheraghMag/544
☘️ @MohamadAliMomeni
Telegram
40CHERAGH
🎼 #تصنیفهای_شجریان_روی_خط_زمان
🌅 بیات ترک
آوازی برای سحرگاه ، شور راهِ رسیدن به سحر
🍀#تولدتان_مبارک_استاد
@chelcheraghmag
🌅 بیات ترک
آوازی برای سحرگاه ، شور راهِ رسیدن به سحر
🍀#تولدتان_مبارک_استاد
@chelcheraghmag
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گلهای غربت در فهرست برگزیدههای هفته
گفتوگوی من با #سپیده_رییس_سادات، خواننده و نوازنده ایرانی در هفتهنامه چلچراغ ۷۴۶ بازخوردهای پرشماری داشت. یکی از آنها روایت مسعود بهنود در برنامه دیدبان تلویزیون بیبیسی ۱۵ آذر بود.
کاش خودمان هم چنین برنامهای داشتیم و ما در آینه رادیو و تلویزیون ایران، خودمان را میدیدیم.
راستش خودم هم تیترها را حسابی دوست داشتم؛ و البته متن گفتوگوها را.
در همین پرونده «موسیقی مهاجرت» با استاد «حسین بهروزینیا» هم گفتوگو کردهام که آن هم خواندنی است.
این گفتوگوها محصول چندین نشست و مراوده بود که بعدا دربارهاش مینویسم. شاید در شماره نوروز #چلچراغ.
اگر نسخه کاغذی مجله در دسترستان نیست، میتوانید متن گفتوگوها را در تارنما (سایت) چلچراغ بخوانید.
☘ @MohamadAliMomeni
گفتوگوی من با #سپیده_رییس_سادات، خواننده و نوازنده ایرانی در هفتهنامه چلچراغ ۷۴۶ بازخوردهای پرشماری داشت. یکی از آنها روایت مسعود بهنود در برنامه دیدبان تلویزیون بیبیسی ۱۵ آذر بود.
کاش خودمان هم چنین برنامهای داشتیم و ما در آینه رادیو و تلویزیون ایران، خودمان را میدیدیم.
راستش خودم هم تیترها را حسابی دوست داشتم؛ و البته متن گفتوگوها را.
در همین پرونده «موسیقی مهاجرت» با استاد «حسین بهروزینیا» هم گفتوگو کردهام که آن هم خواندنی است.
این گفتوگوها محصول چندین نشست و مراوده بود که بعدا دربارهاش مینویسم. شاید در شماره نوروز #چلچراغ.
اگر نسخه کاغذی مجله در دسترستان نیست، میتوانید متن گفتوگوها را در تارنما (سایت) چلچراغ بخوانید.
☘ @MohamadAliMomeni
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در فاصله حسین علیزاده و شهرام شبپره
ما ولشدگانیم!
این روزها که گروه ولشدگان در ممالک افرنجیه کنسرت میده، بعضی از دوستان به من پیام میدن و میپرسن «تو با ولشدگان گفتوگو کرده بودی؟ کجا میشه خوند؟!»
فکر کردم از فیلمهایی که «حمید خرمی» لابهلای عکاسی گرفته بود، یکدقیقهاش رو روی صفحهام بگذارم.
این گفتوگو با عنوان «ما ولشدگانیم!» توی چلچراغ شماره ۷۱۸ منتشر شد.
👈 حالا روی سایت چلچراغ بخونید.
#حسین_علیزاده #شهرام_شب_پره #ولشدگان #چلچراغ #محمدعلی_مومنی #موسیقی #نقیضه
☘ @MohamadAliMomeni
ما ولشدگانیم!
این روزها که گروه ولشدگان در ممالک افرنجیه کنسرت میده، بعضی از دوستان به من پیام میدن و میپرسن «تو با ولشدگان گفتوگو کرده بودی؟ کجا میشه خوند؟!»
فکر کردم از فیلمهایی که «حمید خرمی» لابهلای عکاسی گرفته بود، یکدقیقهاش رو روی صفحهام بگذارم.
این گفتوگو با عنوان «ما ولشدگانیم!» توی چلچراغ شماره ۷۱۸ منتشر شد.
👈 حالا روی سایت چلچراغ بخونید.
#حسین_علیزاده #شهرام_شب_پره #ولشدگان #چلچراغ #محمدعلی_مومنی #موسیقی #نقیضه
☘ @MohamadAliMomeni
بکشبکش کتابی، حسابی
کتاب گران و کمیاب شد!
گرانی و کمیابی، پس از برنج و قند و چایی سر از بازار کتاب درآورد.
صبح امروز، مردم کتابخوان و کتابخوار به کتابفروشیها یورش بردند و کتابهای موجود را نیست و نابود کردند (همان خریداری سابق) و با خاطر آسوده راهی خانههاشان شدند.
دیروز شایعهای منتشر شد که نویسندهای نمانده، کتاب گران و نایاب میشود. چنان که مردم در کفاش میمانند.
در کتابفروشیها صفهای طولانی بود و بکشبکش خریداران و همه نوع کتاب، از جمله «بعضیها به روایت بعضیها» و «خاطره بعضی غمگینان من» فروش رفت.
مردم از نگرانی کمبود کتاب رنگ به صورتشان نبود. عدهای هم به حمله قلبی دچار و جهت مداوا به کتابخانهی ملی اعزام شدند.
بعضی با خانواده آمدند و هر کدام دهها جلد کتاب خرید. میگویند: مگر میشود شب بدون کتاب سر به بالین گذاشت؟ حالا ما هیچ! بچهها را نمیشود کتاب نخوانده خواباند. مسئولان کتاب خود و خانوادهشان ردیف است.
یکی از عاملان کمبود کتاب که خواست نامش فاش شود، گفت: بعد از برنج و قند به چای که رسیدیم یاد نویسندهها و کتاب افتادیم. گفتیم ما که کارمان فرهنگی است، این بخش هم بینصیب نباشند.
بسیاری از نویسندهها با پول فروش امروز به خرید و فروش زمین پرداختند و گفتند: مردم نگران نباشند. آنقدر کتاب تلنبار شده داریم، که تا سالها کفایت میکند.
یک مقام مسئول گفت: کتاب به اندازه کافی در انبارها موجود است. البته مقداری از آنها فاسد شده که جهت سلامتی مشاعر مردم از توزیع آنها خودداری خواهد شد.
عدهای میگویند: دلمان غنج میزند برای همانها. بده بیاد کاریت نباشه!
مقام مسئول گفت «تا زمان چاپ ۳۱۹ م، مردم صرفهجویی کنند و به دیگران که کتاب کمتری دارند، کمک کنند.»
او خط فقر کتاب را ۲۰۰۰ جلد برای هر شخص اعلام کرد و گفت «چند انبار احتکار کتاب کشف شده.» خبرنگار گفت: آنها کتابخانه بودهاند. او گفت: چه بدتر. وقتی کتابخانهها احتکار کنند، وای به دیگران. موظف شدند سهمیهبندی شده، کتابها را بین مردم توزیع کنند.
وی درباره کمبود شاهنامه فردوسی گفت: جهت کنترل بازار، کتاب وارد خواهیم کرد از جمله شاهنامه فردوسی خارجی، با کیفیت بالا!
پینوشت:
این طنزی بود که سال ۸۷، در سالهای کوتاه رونق وبلاگنویسی، روی وبلاگم ماتینه نوشتم.
بعدها نشریه و سایت گلآقا بازنشرش کردن.
حالا بعد از یازده سال توی صفحه وبلاگ مجله چلچراغ بازنشر شد. چون همچنان همون آش و همون کاسه است. شاید هم من طنز ماندگار نوشتم.
احتمالا یازده سال بعد، باز میشه منتشرش کرد!
#محمدعلی_مومنی
☘️ @MohamadAliMomeni
کتاب گران و کمیاب شد!
گرانی و کمیابی، پس از برنج و قند و چایی سر از بازار کتاب درآورد.
صبح امروز، مردم کتابخوان و کتابخوار به کتابفروشیها یورش بردند و کتابهای موجود را نیست و نابود کردند (همان خریداری سابق) و با خاطر آسوده راهی خانههاشان شدند.
دیروز شایعهای منتشر شد که نویسندهای نمانده، کتاب گران و نایاب میشود. چنان که مردم در کفاش میمانند.
در کتابفروشیها صفهای طولانی بود و بکشبکش خریداران و همه نوع کتاب، از جمله «بعضیها به روایت بعضیها» و «خاطره بعضی غمگینان من» فروش رفت.
مردم از نگرانی کمبود کتاب رنگ به صورتشان نبود. عدهای هم به حمله قلبی دچار و جهت مداوا به کتابخانهی ملی اعزام شدند.
بعضی با خانواده آمدند و هر کدام دهها جلد کتاب خرید. میگویند: مگر میشود شب بدون کتاب سر به بالین گذاشت؟ حالا ما هیچ! بچهها را نمیشود کتاب نخوانده خواباند. مسئولان کتاب خود و خانوادهشان ردیف است.
یکی از عاملان کمبود کتاب که خواست نامش فاش شود، گفت: بعد از برنج و قند به چای که رسیدیم یاد نویسندهها و کتاب افتادیم. گفتیم ما که کارمان فرهنگی است، این بخش هم بینصیب نباشند.
بسیاری از نویسندهها با پول فروش امروز به خرید و فروش زمین پرداختند و گفتند: مردم نگران نباشند. آنقدر کتاب تلنبار شده داریم، که تا سالها کفایت میکند.
یک مقام مسئول گفت: کتاب به اندازه کافی در انبارها موجود است. البته مقداری از آنها فاسد شده که جهت سلامتی مشاعر مردم از توزیع آنها خودداری خواهد شد.
عدهای میگویند: دلمان غنج میزند برای همانها. بده بیاد کاریت نباشه!
مقام مسئول گفت «تا زمان چاپ ۳۱۹ م، مردم صرفهجویی کنند و به دیگران که کتاب کمتری دارند، کمک کنند.»
او خط فقر کتاب را ۲۰۰۰ جلد برای هر شخص اعلام کرد و گفت «چند انبار احتکار کتاب کشف شده.» خبرنگار گفت: آنها کتابخانه بودهاند. او گفت: چه بدتر. وقتی کتابخانهها احتکار کنند، وای به دیگران. موظف شدند سهمیهبندی شده، کتابها را بین مردم توزیع کنند.
وی درباره کمبود شاهنامه فردوسی گفت: جهت کنترل بازار، کتاب وارد خواهیم کرد از جمله شاهنامه فردوسی خارجی، با کیفیت بالا!
پینوشت:
این طنزی بود که سال ۸۷، در سالهای کوتاه رونق وبلاگنویسی، روی وبلاگم ماتینه نوشتم.
بعدها نشریه و سایت گلآقا بازنشرش کردن.
حالا بعد از یازده سال توی صفحه وبلاگ مجله چلچراغ بازنشر شد. چون همچنان همون آش و همون کاسه است. شاید هم من طنز ماندگار نوشتم.
احتمالا یازده سال بعد، باز میشه منتشرش کرد!
#محمدعلی_مومنی
☘️ @MohamadAliMomeni
Instagram
محمدعلی مومنی
این طنزی بود که سال ۸۷، در سالهای کوتاه رونق وبلاگنویسی، روی وبلاگم «ماتینه» نوشتم. بعدها نشریه «آهنگ زندگی» و سایت #گل_آقا بازنشرش کردن. حالا بعد از یازده سال که همون آش و همون کاسه است، توی صفحه وبلاگ مجله #چلچراغ سال ۹۸ (شماره ۷۵۷) بازنشر شد. (شاید…
من از انهدام شب حرف میزنم
نگاهی به پروژه «درختکشی با نور»
تا به حال گذرتان به خیابانهای شبرنگی افتاده؟ خیابانهایی با درختهای بنفش، قرمز، آبی! خیابانهای چشمکزن!
میدانستید که #شب #درخت هم به خواب میرود و نور چرخه زیستیاش را مختل میکند و پرندههای درختنشین را هم فراری میدهد؟
حتی وقتی خوانندهای میخواند «تهران شب از تو دور است/ تهران همیشه نور است» (تهران / امیر کریمی) این وضعیت زیبا نیست.
تاریکی آخرین پناهگاه آدمی بود، که با همه زیباییهایش دارد از دست میرود.
🎇 نورهای ظلمتزا
دراندوه غلبه نور بر تاریکی
محمدعلی مومنی
🎆 برای شبهای بزکشده اراک
آینده روشن، با درختان روشن
عادله راد
🎆 شهر درختان همیشه بیدار
ریحانه جولایی
🎇 نور همیشه روشنایی نیست!
گفتوگو با حامد میرزا خلیلی، پژوهنده آلودگیهای نوری
🎇 درد دل شازده کوچولو با درخت رنگی رنگی
تو چقدر خوشگلی
رویا صدر
🎇 طرح موفق تیستو سبزانگشتی برای تزیین حاشیههای شهری
لیلا پابلی
طرحآغاز پرونده: روشنک محمدی
دعوت میکنم
۱- این پرونده را در مجله #چلچراغ ۷۶۵ بخوانید. حالا روی پیشخان دکهها و در مرکزهای شهر کتاب در دسترس است. نسخه الکترونیک هم در جار و فیدیبو ست.
۲- اگر این موضوع و مطالب پرونده را پسندیدید، یک نسخه از این شماره را به شهرداری شهرتان بدهید و توصیه کنید، بخوانند.
۳- کمک کنید این پرونده دیده شود، با همرسانی و اشتراکگذاری
#نورپردازی #رنگ #نور #شهر #آلودگی_نوری #تاریکی
instagram.com/p/B3SWtHZBkI1
☘️ @MohamadAliMomeni
من از انهدام شب حرف میزنم
نگاهی به پروژه «درختکشی با نور»
تا به حال گذرتان به خیابانهای شبرنگی افتاده؟ خیابانهایی با درختهای بنفش، قرمز، آبی! خیابانهای چشمکزن!
میدانستید که #شب #درخت هم به خواب میرود و نور چرخه زیستیاش را مختل میکند و پرندههای درختنشین را هم فراری میدهد؟
حتی وقتی خوانندهای میخواند «تهران شب از تو دور است/ تهران همیشه نور است» (تهران / امیر کریمی) این وضعیت زیبا نیست.
تاریکی آخرین پناهگاه آدمی بود، که با همه زیباییهایش دارد از دست میرود.
🎇 نورهای ظلمتزا
دراندوه غلبه نور بر تاریکی
محمدعلی مومنی
🎆 برای شبهای بزکشده اراک
آینده روشن، با درختان روشن
عادله راد
🎆 شهر درختان همیشه بیدار
ریحانه جولایی
🎇 نور همیشه روشنایی نیست!
گفتوگو با حامد میرزا خلیلی، پژوهنده آلودگیهای نوری
🎇 درد دل شازده کوچولو با درخت رنگی رنگی
تو چقدر خوشگلی
رویا صدر
🎇 طرح موفق تیستو سبزانگشتی برای تزیین حاشیههای شهری
لیلا پابلی
طرحآغاز پرونده: روشنک محمدی
دعوت میکنم
۱- این پرونده را در مجله #چلچراغ ۷۶۵ بخوانید. حالا روی پیشخان دکهها و در مرکزهای شهر کتاب در دسترس است. نسخه الکترونیک هم در جار و فیدیبو ست.
۲- اگر این موضوع و مطالب پرونده را پسندیدید، یک نسخه از این شماره را به شهرداری شهرتان بدهید و توصیه کنید، بخوانند.
۳- کمک کنید این پرونده دیده شود، با همرسانی و اشتراکگذاری
#نورپردازی #رنگ #نور #شهر #آلودگی_نوری #تاریکی
instagram.com/p/B3SWtHZBkI1
☘️ @MohamadAliMomeni
Instagram
محمدعلی مومنی
من از انهدام شب حرف میزنم نگاهی به پروژه «درختکشی با نور» تا به حال گذرتان به خیابانهای شبرنگی افتاده؟ خیابانهایی با درختهای بنفش، قرمز، آبی! خیابانهای چشمکزن! میدانستید که #شب #درخت هم به خواب میرود و نور چرخه زیستیاش را مختل میکند و پرندههای…
پرتی که فردوسی نبود!
نقدی بر سخنان ابراهیم گلستان، در گفتوگو با چلچراغ
#محمدعلی_مومنی
ابراهیم گلستان در گفتوگو با مجله #چلچراغ ۷۶۴ مصرعی را به فردوسی نسبت داده و گفته «فردوسی پرت و مواد گفته.»
آن مصرع «چو ایران نباشد، تن من مباد» است که در هیچ کجای #شاهنامه_فردوسی نیامده. این صورت تغییر یافته مصرعی است از داستان «رستم و سهراب» که رسانهها تغییر دادهاند و به شعار تبدیلش کردهاند.
اما وقتی آقای گلستان همان مصرع را تکرار میکند که رادیو و تلویزیون به غلط میگویند، آیا میشود گفت که او هم شاهنامه را نخوانده؟
#فردوسی به قول گلستان «پرت» یا «مواد» نگفته. بلکه مصرعی از داستانش را نوشته و روحش هم خبر نداشته که آیندگان از یک مصرع چنین شعار پرطمطراق یا «حرفهای شدید اینطوری» میسازند و ادیبش هم بر مبنای همان شعار او را تخطئه میکند.
نقدی بر سخنان او و آن مصرع کذایی در شماره ۷۶۵ چلچراغ نوشتهام.
متن کامل را یا همین جا بخوانید:
با لمس کردن گزینه «مشاهد فوری» یا instant view در پایین همین فرسته.
یا در تارنمای چلچراغ
☘️ @MohamadAliMomeni
نقدی بر سخنان ابراهیم گلستان، در گفتوگو با چلچراغ
#محمدعلی_مومنی
ابراهیم گلستان در گفتوگو با مجله #چلچراغ ۷۶۴ مصرعی را به فردوسی نسبت داده و گفته «فردوسی پرت و مواد گفته.»
آن مصرع «چو ایران نباشد، تن من مباد» است که در هیچ کجای #شاهنامه_فردوسی نیامده. این صورت تغییر یافته مصرعی است از داستان «رستم و سهراب» که رسانهها تغییر دادهاند و به شعار تبدیلش کردهاند.
اما وقتی آقای گلستان همان مصرع را تکرار میکند که رادیو و تلویزیون به غلط میگویند، آیا میشود گفت که او هم شاهنامه را نخوانده؟
#فردوسی به قول گلستان «پرت» یا «مواد» نگفته. بلکه مصرعی از داستانش را نوشته و روحش هم خبر نداشته که آیندگان از یک مصرع چنین شعار پرطمطراق یا «حرفهای شدید اینطوری» میسازند و ادیبش هم بر مبنای همان شعار او را تخطئه میکند.
نقدی بر سخنان او و آن مصرع کذایی در شماره ۷۶۵ چلچراغ نوشتهام.
متن کامل را یا همین جا بخوانید:
با لمس کردن گزینه «مشاهد فوری» یا instant view در پایین همین فرسته.
یا در تارنمای چلچراغ
☘️ @MohamadAliMomeni
Medium
پرتی که فردوسی نبود!
ابراهیم گلستان بیتی را به فردوسی نسبت میدهد که در شاهنامه نیست و بر اساس همان میگوید «فردوسی پرت و مواد گفته!» بیتی که برساخته…
سالهای بی چاق و لاغری
توی سرزمین عجایب ما، یه برنامه تلویزیونی هم شکاف نشون میده! شکاف اجتماعی! دو عروسک میتونن دو دستگی درست کنن که بشینیم با هم بازی Follow - Unfollow کنیم.
یه شب خاطرهبازیم گل کرده بود، تصویر «چاق و لاغر» رو گذاشتم و نوشتم «این دو میتونستن مثل کلاهقرمزی و پسرخاله ادامهدار باشن، فیلم سینمایی بسازن و بدرخشن»
«جنبش ضد #چاق_و_لاغر» برخاست و معلومم شد که ایندو هیچکدوم دخترکش نبودن و دخترا اصلا از این دو تا خوششون نمیومده. کشنده بودن. اما نه به مهر، که به ترس!
چند تا از دخترها پیام دادن و نفرین کردن، که این دو کاری کردن که کودکیشون با ترس و لرز گذشته! و «موقع تماشا کردن چاق و لاغر مامانشون رو بغل میکردن» اما از رو نمیرفته و قسمت بعد رو هم میدیده. مجبور بوده.
از قیافه این دو ترس داشتن تا پایین اومدنشون از یک لوله بلند عمودی، مشتی که از توی چهارچوب در به کله لاغر یا رییس کوفته میشد، تا فانتزی «قرقی» #ژیان این دو مامور خنگ، که خودش حرکت میکرد و واقعا «خود رو» بود و با چراغهاش چشمک میزد و در موتورش خود به خود باز میشد.
از تصاویر علمی به این زیبایی میترسیدن! قرقی یه ژیان هوشمند بود. میشد توسعهاش بدیم و اولین خودروی هوشمند جهان رو بسازیم. ولی ما نهایت قراره بخندیم!
بعضی از «کوچولوهای پای تلویزیون» شب خواب چاق و لاغر میدیدن و احتمالا صبح اونقدر غلت میزدن که جاشون خشک بشه!
برنامهای که واسه خنده بوده، ترسناک بود. ولی فیلم ساواکیها در ژانر وحشت برای بالا بردن سرانه شبادراری، خندهدار.
بزرگترها میگفتن «ببین چقدر خشن و وحشتناک بودن.» ساواکی مسخرهه میگفت «یوهاهاهاها» ما هم هرهر و کرکر میکردیم و بزرگتر میگفت «مرض! هنوز سواد سینمایی نداری که بدونی کجا بخندی، کجا کپ کنی، کجا پند بگیری.»
خودرو هوشمند هیچی! ما میتونستیم مدعی گونه «سینمای وحشت برای کودکان» بشیم. یا گونه «سینمای ترسناکِ شادیبخش»
برعکس، پسرها چاق و لاغر رو دوست داشتن. اگه قراره به موازات دوگانههای «استقلالی - پرسپولیسی، اصلاحطلب - اصولگرا، سنتگرایان - نوگرایان، یه دوگانه دیگه درست بشه، همین چاق و لاغرمتنفران - چاق و لاغرعاشقان هم چیز خوبیه. مبتنی بر دوگانه دهه شصتی دخترا - پسرا، پنبه - آتش، گرگ و بره، و از این جور چیزا.
من بهعنوان یکی از جماعت ذکور حمایت قاطع خودم رو از این دو احمق (بنا به فرموده رییس بزرگ) اعلام میکنم و میگم #دهه_فجر از همون موقع که دیگه #تلویزیون چاق و لاغر نداد، یه جور دیگه شد!
#چلچراغ ۷۷۵
#محمدعلی_مومنی
☘ @MohamadAliMomeni
instagram.com/p/B9KVe5tpqbv
توی سرزمین عجایب ما، یه برنامه تلویزیونی هم شکاف نشون میده! شکاف اجتماعی! دو عروسک میتونن دو دستگی درست کنن که بشینیم با هم بازی Follow - Unfollow کنیم.
یه شب خاطرهبازیم گل کرده بود، تصویر «چاق و لاغر» رو گذاشتم و نوشتم «این دو میتونستن مثل کلاهقرمزی و پسرخاله ادامهدار باشن، فیلم سینمایی بسازن و بدرخشن»
«جنبش ضد #چاق_و_لاغر» برخاست و معلومم شد که ایندو هیچکدوم دخترکش نبودن و دخترا اصلا از این دو تا خوششون نمیومده. کشنده بودن. اما نه به مهر، که به ترس!
چند تا از دخترها پیام دادن و نفرین کردن، که این دو کاری کردن که کودکیشون با ترس و لرز گذشته! و «موقع تماشا کردن چاق و لاغر مامانشون رو بغل میکردن» اما از رو نمیرفته و قسمت بعد رو هم میدیده. مجبور بوده.
از قیافه این دو ترس داشتن تا پایین اومدنشون از یک لوله بلند عمودی، مشتی که از توی چهارچوب در به کله لاغر یا رییس کوفته میشد، تا فانتزی «قرقی» #ژیان این دو مامور خنگ، که خودش حرکت میکرد و واقعا «خود رو» بود و با چراغهاش چشمک میزد و در موتورش خود به خود باز میشد.
از تصاویر علمی به این زیبایی میترسیدن! قرقی یه ژیان هوشمند بود. میشد توسعهاش بدیم و اولین خودروی هوشمند جهان رو بسازیم. ولی ما نهایت قراره بخندیم!
بعضی از «کوچولوهای پای تلویزیون» شب خواب چاق و لاغر میدیدن و احتمالا صبح اونقدر غلت میزدن که جاشون خشک بشه!
برنامهای که واسه خنده بوده، ترسناک بود. ولی فیلم ساواکیها در ژانر وحشت برای بالا بردن سرانه شبادراری، خندهدار.
بزرگترها میگفتن «ببین چقدر خشن و وحشتناک بودن.» ساواکی مسخرهه میگفت «یوهاهاهاها» ما هم هرهر و کرکر میکردیم و بزرگتر میگفت «مرض! هنوز سواد سینمایی نداری که بدونی کجا بخندی، کجا کپ کنی، کجا پند بگیری.»
خودرو هوشمند هیچی! ما میتونستیم مدعی گونه «سینمای وحشت برای کودکان» بشیم. یا گونه «سینمای ترسناکِ شادیبخش»
برعکس، پسرها چاق و لاغر رو دوست داشتن. اگه قراره به موازات دوگانههای «استقلالی - پرسپولیسی، اصلاحطلب - اصولگرا، سنتگرایان - نوگرایان، یه دوگانه دیگه درست بشه، همین چاق و لاغرمتنفران - چاق و لاغرعاشقان هم چیز خوبیه. مبتنی بر دوگانه دهه شصتی دخترا - پسرا، پنبه - آتش، گرگ و بره، و از این جور چیزا.
من بهعنوان یکی از جماعت ذکور حمایت قاطع خودم رو از این دو احمق (بنا به فرموده رییس بزرگ) اعلام میکنم و میگم #دهه_فجر از همون موقع که دیگه #تلویزیون چاق و لاغر نداد، یه جور دیگه شد!
#چلچراغ ۷۷۵
#محمدعلی_مومنی
☘ @MohamadAliMomeni
instagram.com/p/B9KVe5tpqbv
Instagram
محمدعلی مومنی
سالهای بی چاق و لاغری توی سرزمین عجایب ما، یه برنامه تلویزیونی هم شکاف نشون میده! شکاف اجتماعی! دو عروسک میتونن دو دستگی درست کنن که بشینیم با هم بازی Follow - Unfollow کنیم. یه شب خاطرهبازیم گل کرده بود، تصویر «چاق و لاغر» رو گذاشتم و نوشتم «این دو…
این بهار و نوروز نیست که تابع تقویمه؛ بلکه تقویمه که پیرو بهاره. نوروز رو تقویم نشون نمیده، بلکه زمانی سر میرسه که آدمی از سختی و تعب و دشواری رها بشه.
غصه نخوریم که کرونا #بهار و #نوروز رو زایل کرد. کرونا رو که برطرف کنیم، در پسش میشه جشن گرفت، خریدهای نوروزی کرد و سال جدید رو تحویل کنیم.
جالبه برام که وقتی هنوز صحبت از این بیماری جهانگیر نبود، برای #چلچراغ نوروزی یادداشتی نوشتم با عنوان «عشق عذری به بهار» و گفتم که «در سالهای دوستی ما با طبیعت، نوروز روزگار گرمی و گشایش بود در پس سرما.» امسال در پس کرونا، نوروز معنای دیگر خواهد داشت.
امروز اگر میچمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله دام شمایید
ایّام به دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید، که ایّام شمایید
☘ @MohamadAliMomeni
غصه نخوریم که کرونا #بهار و #نوروز رو زایل کرد. کرونا رو که برطرف کنیم، در پسش میشه جشن گرفت، خریدهای نوروزی کرد و سال جدید رو تحویل کنیم.
جالبه برام که وقتی هنوز صحبت از این بیماری جهانگیر نبود، برای #چلچراغ نوروزی یادداشتی نوشتم با عنوان «عشق عذری به بهار» و گفتم که «در سالهای دوستی ما با طبیعت، نوروز روزگار گرمی و گشایش بود در پس سرما.» امسال در پس کرونا، نوروز معنای دیگر خواهد داشت.
امروز اگر میچمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله دام شمایید
ایّام به دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید، که ایّام شمایید
☘ @MohamadAliMomeni
از هیولاها تا ارواح مطروب چلچراغ
برای جشن ۱۹ سالگی
کدام جلد #چلچراغ را نباید کار میکردیم؟ میشود بگویم «چند تا» اما میگویم «خیلیهایش» چون چلچراغ چند صد بار روی پیشخان دکهها آمده.
طبیعی است. هر کس با یک نوع نگرش یک محصول متفاوت به جا میگذارد و این تفاوت الزاما نشانه اشتباه بودن انتخاب و روش دیگران نیست. اما حالا که به من گفتهاند «نگاه انتقادی هم پذیرفته میشود!» و تن دوستان میخارد، میگویم.
امروز که من از «پرآوازه» (Celebrity)ها، نه فقط چشم و دل بریدهام، که در گریزم، و حضورشان در یک فیلم، کنسرت و... برایم حس و معنای خوشایندی ندارد، میگویم که بسیاری از جلدهای چلچراغ حرام شد به پای پرآوازهها. شاید این فقط داوری من باشد. اما به نظرم روح کلی چلچراغ هم همین را تایید کند.
مجلهای که از آغاز بهعنوان «رسانه صداهای خاموش و به حاشیه رفته و به رسمیت ناشناخته»، به میدان آمد؛ جریدهای که دست بسیاری از ناشناسها را گرفت و سیزیفوار به سر کوه بلند شهرت رساند، از یک جا به بعد انگار این آمد و رفت صعب و به دوش کشیدنهای دشوار خستهاش کرد. یک بار خودش هم در مقصد ایستاد و دیگر به مبدا بازنگشت.
چلچراغی که کارخانه هیولاسازی بود به رستوران هیولاخواری یا خانه هیولابازی تبدیل شد.
برای خواندن متن کامل در رایانه این پیوند و در تلفن همراه مستطیل پایین را لمس کنید.
☘️ @MohamadAliMomeni
برای جشن ۱۹ سالگی
کدام جلد #چلچراغ را نباید کار میکردیم؟ میشود بگویم «چند تا» اما میگویم «خیلیهایش» چون چلچراغ چند صد بار روی پیشخان دکهها آمده.
طبیعی است. هر کس با یک نوع نگرش یک محصول متفاوت به جا میگذارد و این تفاوت الزاما نشانه اشتباه بودن انتخاب و روش دیگران نیست. اما حالا که به من گفتهاند «نگاه انتقادی هم پذیرفته میشود!» و تن دوستان میخارد، میگویم.
امروز که من از «پرآوازه» (Celebrity)ها، نه فقط چشم و دل بریدهام، که در گریزم، و حضورشان در یک فیلم، کنسرت و... برایم حس و معنای خوشایندی ندارد، میگویم که بسیاری از جلدهای چلچراغ حرام شد به پای پرآوازهها. شاید این فقط داوری من باشد. اما به نظرم روح کلی چلچراغ هم همین را تایید کند.
مجلهای که از آغاز بهعنوان «رسانه صداهای خاموش و به حاشیه رفته و به رسمیت ناشناخته»، به میدان آمد؛ جریدهای که دست بسیاری از ناشناسها را گرفت و سیزیفوار به سر کوه بلند شهرت رساند، از یک جا به بعد انگار این آمد و رفت صعب و به دوش کشیدنهای دشوار خستهاش کرد. یک بار خودش هم در مقصد ایستاد و دیگر به مبدا بازنگشت.
چلچراغی که کارخانه هیولاسازی بود به رستوران هیولاخواری یا خانه هیولابازی تبدیل شد.
برای خواندن متن کامل در رایانه این پیوند و در تلفن همراه مستطیل پایین را لمس کنید.
☘️ @MohamadAliMomeni
Telegraph
از هیولاها تا ارواح مطروب چلچراغ
برای جشن ۱۹ سالگی کدام جلد چلچراغ را نباید کار میکردیم؟ میشود بگویم «چند تا» اما میگویم «خیلیهایش» چون چلچراغ چند صد بار روی پیشخان دکهها آمده. طبیعی است. هر کس با یک نوع نگرش یک محصول متفاوت به جا میگذارد و این تفاوت الزاما نشانه اشتباه بودن انتخاب…
عشق همیشه در مراجعه است
زروان، در متنهای پهلوی، الهه زمان است. از او کمک خواستم، برای بازگشتن به گذشته. به جبران نادلخواههای امروز.
گفت: گذشته پیش روست. به پس بروی، با همه تجربهها و آموختهها میروی.
گفتم: اینها نه، من را ببر، که تکرار نشود.
حمل بر زرنگبازی کرد، یا ناشیگری: تو با همه آنچه که هستی، تویی. لازم نیست عقب بروی و کژیی را راست کنی. آینده، گذشته است و گذشته آینده؛ اگر زمان را خطی صاف رو به ابدیت نبینی. گذشته، حال و آینده را نه بر خط راست که اگر دایره ببینی، به گذشته بازمیگردی و آینده را بارها تجربه میکنی.
اما این گذشته آن گذشته نیست. گذشتهای نوست با تجربههای نو. تجربه، اندوختهای است، نه برای جبران گذشته، که برای گذران دلخواه آینده!
گفتم: در سالهای جوانی، به تدارک نابودهها بودم. باید چیزی میساختیم که درش به خود بپردازیم.
اگر باز میگشتم، شاید فعالیت اجتماعی را متوقف میکردم و برای خودم کاری میکردم. بیش از جریده، کتاب میخواندم. کلاس آواز را رها نمیکردم و...
نه! بازگردم، همان خواهم کرد. ناگزیرم. تصمیمها محصول زمان بود. جریدهخوانی از هیچناخواندن بهتر بود. کار اجتماعی به از نشستن باطل بود.
وسوسه نمیشوم به بازگشت به مدرسههایی که از ترس معلم، قوه آموختنم مختل میشد. آن رنجها یکبار تحملشان کافی است.
فقط یک رخداد است که از بازگشتن به آن و تکرار رنجهایش استقبال میکنم. دوست داشتن و عشق؛ که این بار جور دیگر ببینم و پیش بروم و از فراق پیشگیری کنم.
یاد معشوق روزگار جوانی آه از نهاد آدم برمیآورد.
باری، بازگشتن محال است. گذشته آینده پیش روست. بهتر است به جای خیالپردازی و شعار دادن در باب گذشته، تجربهها را بهزعم سعدی برای عمر دوباره انبار نکنیم.
دو عمر «یکی بهر اندوختن تجربت و دیگر به کار بستن» از سر عادت انبارگری ماست، برای قابلمه و روزنامه و فیلم و موسیقیهایی که میدانیم به آنها باز نخواهیم گشت. آینده فیلم و موسیقی و روزنامه و تصمیم و عشق خودش را خواهد داشت.
ما زمان را میچلانیم و عصارهاش، تجربه، را میبلعیم و با خودمان حمل میکنیم. فرصت جبران گذشتهی گذشته در گذشتهی آینده در اختیار ماست.
از دست دادن گذشتهی گذشته خسران بود، خسران بزرگتر از دست دادن دوباره گذشته است. گویا که هرگز عصاره زمان، تجربه را نچشیدهایم. گویا که بیگذشتهایم. بیآینده. بیحال.
عشق همیشه در مراجعه است...
#محمدعلی_مومنی
#چلچراغ ۷۸۳
پرونده «جادوی Ctrl+z»
☘ @MohamadAliMomeni
زروان، در متنهای پهلوی، الهه زمان است. از او کمک خواستم، برای بازگشتن به گذشته. به جبران نادلخواههای امروز.
گفت: گذشته پیش روست. به پس بروی، با همه تجربهها و آموختهها میروی.
گفتم: اینها نه، من را ببر، که تکرار نشود.
حمل بر زرنگبازی کرد، یا ناشیگری: تو با همه آنچه که هستی، تویی. لازم نیست عقب بروی و کژیی را راست کنی. آینده، گذشته است و گذشته آینده؛ اگر زمان را خطی صاف رو به ابدیت نبینی. گذشته، حال و آینده را نه بر خط راست که اگر دایره ببینی، به گذشته بازمیگردی و آینده را بارها تجربه میکنی.
اما این گذشته آن گذشته نیست. گذشتهای نوست با تجربههای نو. تجربه، اندوختهای است، نه برای جبران گذشته، که برای گذران دلخواه آینده!
گفتم: در سالهای جوانی، به تدارک نابودهها بودم. باید چیزی میساختیم که درش به خود بپردازیم.
اگر باز میگشتم، شاید فعالیت اجتماعی را متوقف میکردم و برای خودم کاری میکردم. بیش از جریده، کتاب میخواندم. کلاس آواز را رها نمیکردم و...
نه! بازگردم، همان خواهم کرد. ناگزیرم. تصمیمها محصول زمان بود. جریدهخوانی از هیچناخواندن بهتر بود. کار اجتماعی به از نشستن باطل بود.
وسوسه نمیشوم به بازگشت به مدرسههایی که از ترس معلم، قوه آموختنم مختل میشد. آن رنجها یکبار تحملشان کافی است.
فقط یک رخداد است که از بازگشتن به آن و تکرار رنجهایش استقبال میکنم. دوست داشتن و عشق؛ که این بار جور دیگر ببینم و پیش بروم و از فراق پیشگیری کنم.
یاد معشوق روزگار جوانی آه از نهاد آدم برمیآورد.
باری، بازگشتن محال است. گذشته آینده پیش روست. بهتر است به جای خیالپردازی و شعار دادن در باب گذشته، تجربهها را بهزعم سعدی برای عمر دوباره انبار نکنیم.
دو عمر «یکی بهر اندوختن تجربت و دیگر به کار بستن» از سر عادت انبارگری ماست، برای قابلمه و روزنامه و فیلم و موسیقیهایی که میدانیم به آنها باز نخواهیم گشت. آینده فیلم و موسیقی و روزنامه و تصمیم و عشق خودش را خواهد داشت.
ما زمان را میچلانیم و عصارهاش، تجربه، را میبلعیم و با خودمان حمل میکنیم. فرصت جبران گذشتهی گذشته در گذشتهی آینده در اختیار ماست.
از دست دادن گذشتهی گذشته خسران بود، خسران بزرگتر از دست دادن دوباره گذشته است. گویا که هرگز عصاره زمان، تجربه را نچشیدهایم. گویا که بیگذشتهایم. بیآینده. بیحال.
عشق همیشه در مراجعه است...
#محمدعلی_مومنی
#چلچراغ ۷۸۳
پرونده «جادوی Ctrl+z»
☘ @MohamadAliMomeni
Instagram
محمدعلی مومنی
عشق همیشه در مراجعه است زروان، در متنهای پهلوی، الهه زمان است. از او کمک خواستم، برای بازگشتن به گذشته. به جبران نادلخواههای امروز. گفت: گذشته پیش روست. به پس بروی، با همه تجربهها و آموختهها میروی. گفتم: اینها نه، من را ببر، که تکرار نشود. حمل بر…
زیستنهای مردد
حتما شما هم بارها در جشنوارهای، آیینی و برنامهای رسمی حاضر بودهاید که بعد از اعلام نام هر برنده و برنامهای گفتهاند «صلوات بفرستید» ناگهان مدیری برای سخنرانی آمده و گفته «حالا کف هم بزنید، اشکالی ندارد» و شما هم خوشحال از اینکه مجوز کف زدن صادر شده و مجری هم خوشحالتر از شما. همه فکر کردهاید که این مدیر چقدر روشنفکر است.
البته بعد مجری برای اینکه مثلا نشان ندهد که سوء استفاده کرده و توازن برقرار کنند، مدام گفته «اول یک صلوات بفرستید و بعد هم کف بزنید!» که نشان بدهیم ما چقدر جنبهمان بالاست که تا یک مدیری اجازه کف زدن داد، خودمان را گم نمیکنیم.
تردید همچنان با ماست. نکند زیاد کف بزنیم، بگویند اینها هیچ چیز سرشان نمیشود!
واقعیت این است که به قول دکتر امینپور ما در عصر قاطعیت تردید زندگی میکنیم. تردید جهان را فراگرفته. اما سرزمین ما را بلعیده. البته که آن تردید و شکسته شدن قطعیت بیشتر در حوزه تفکر است و در عمل تردید باعث گمراهی است. رانندهای را تصور کنید که نمیداند از کدام مسیر باید برود. این تردید در عمل هم او و هم دیگران را به خطر میاندازد. حالا اگر چند نفر هم کنارش باشند که هر کدام نظری بدهند، اوضاع از این هم بدتر میشود. هر چه پیش از شروع سفر، تعدد نظر و بررسی آنها سودبخش بود، اینجا خطرناک است.
این تردید توان هر کاری را از ما گرفته. مثل همان راننده گمکردهراهی که فقط میرود. به کجا؟ نمیداند.
تازهترین تصویر از تردید را از یک نشست ورزشی دیدم. در برنامهای که کریم باقری و خداداد عزیزی مجریان آنند و این بار «محمد مایلیکهن» به برنامه آمده بود. حرفهای آقای مایلیکهن در فضای مجازی بسیار به چشم آمد. حرفهایی میزد که عجیب نبود، اما از دهان او، عجیب بود. او در ادامه حرفهایش پرسشی مطرح کرد که با همه سادگی و روشنی گیج کننده بود. او پرسید «آیا ما سازمان ملل را قبول داریم؟!» البته که این جمله استفهام تاکیدی بود. یعنی که «معلوم است که قبول داریم!» اما دو فوتبالیست سابق زبانشان نچرخید که تایید کنند. هی خندیدند. گاهی سرشان را پایین انداختند و محجوب و مستاصل خندیدند. حتی مایلیکهن هم به تردید افتاد.
ما در همین فضای پرتردید زیست میکنیم. معلوم نیست نقشه راه چیست؟ وقتی عضو سازمان مللیم یعنی که آن را پذیرفتهایم و پذیرفتن آن یعنی پذیرفتن قواعد آن. هر چند که نقدهایی هم به ساختار آن داشته باشیم که واقعا هم داریم. سازمان ملل نقش توازنبخش خودش را از دست داده. اما به هر حال تا وقتی در آنیم، یعنی به اصل دلیل تاسیس آن پایبندیم. اما حتی اگر این را هم بدانیم، نمیدانیم پاسخ چیست. حتی نزدیکترین فرد به قرائتهای رسمی هم ناگهان به شک میافتد. این تصویری از تردید و استیصال و ناشفافی ماست که به چشم آمد.
باقری و عزیزی خندهشان را جمع کردند و گفتند «ما که قبول داریم» مایلیکهن پرسید «ما که بله. منظورم کشورمان است. قبول دارد؟!»
آن دو گفتند «آن را دیگر نمیدانیم!»
خندههای کریم باقری و خداداد عزیزی به گمان من همان است که از گریه غمانگیزتر است.
ما در عصر احتمال بهسر میبریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیشبینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید
در عصر قاطعیتِ تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال، یقینی نیست...
محمدعلی مومنی
مجله #چلچراغ ۷۸۷ - پانزده شهریور ۱۳۹۹
☘️ @MohamadAliMomeni
حتما شما هم بارها در جشنوارهای، آیینی و برنامهای رسمی حاضر بودهاید که بعد از اعلام نام هر برنده و برنامهای گفتهاند «صلوات بفرستید» ناگهان مدیری برای سخنرانی آمده و گفته «حالا کف هم بزنید، اشکالی ندارد» و شما هم خوشحال از اینکه مجوز کف زدن صادر شده و مجری هم خوشحالتر از شما. همه فکر کردهاید که این مدیر چقدر روشنفکر است.
البته بعد مجری برای اینکه مثلا نشان ندهد که سوء استفاده کرده و توازن برقرار کنند، مدام گفته «اول یک صلوات بفرستید و بعد هم کف بزنید!» که نشان بدهیم ما چقدر جنبهمان بالاست که تا یک مدیری اجازه کف زدن داد، خودمان را گم نمیکنیم.
تردید همچنان با ماست. نکند زیاد کف بزنیم، بگویند اینها هیچ چیز سرشان نمیشود!
واقعیت این است که به قول دکتر امینپور ما در عصر قاطعیت تردید زندگی میکنیم. تردید جهان را فراگرفته. اما سرزمین ما را بلعیده. البته که آن تردید و شکسته شدن قطعیت بیشتر در حوزه تفکر است و در عمل تردید باعث گمراهی است. رانندهای را تصور کنید که نمیداند از کدام مسیر باید برود. این تردید در عمل هم او و هم دیگران را به خطر میاندازد. حالا اگر چند نفر هم کنارش باشند که هر کدام نظری بدهند، اوضاع از این هم بدتر میشود. هر چه پیش از شروع سفر، تعدد نظر و بررسی آنها سودبخش بود، اینجا خطرناک است.
این تردید توان هر کاری را از ما گرفته. مثل همان راننده گمکردهراهی که فقط میرود. به کجا؟ نمیداند.
تازهترین تصویر از تردید را از یک نشست ورزشی دیدم. در برنامهای که کریم باقری و خداداد عزیزی مجریان آنند و این بار «محمد مایلیکهن» به برنامه آمده بود. حرفهای آقای مایلیکهن در فضای مجازی بسیار به چشم آمد. حرفهایی میزد که عجیب نبود، اما از دهان او، عجیب بود. او در ادامه حرفهایش پرسشی مطرح کرد که با همه سادگی و روشنی گیج کننده بود. او پرسید «آیا ما سازمان ملل را قبول داریم؟!» البته که این جمله استفهام تاکیدی بود. یعنی که «معلوم است که قبول داریم!» اما دو فوتبالیست سابق زبانشان نچرخید که تایید کنند. هی خندیدند. گاهی سرشان را پایین انداختند و محجوب و مستاصل خندیدند. حتی مایلیکهن هم به تردید افتاد.
ما در همین فضای پرتردید زیست میکنیم. معلوم نیست نقشه راه چیست؟ وقتی عضو سازمان مللیم یعنی که آن را پذیرفتهایم و پذیرفتن آن یعنی پذیرفتن قواعد آن. هر چند که نقدهایی هم به ساختار آن داشته باشیم که واقعا هم داریم. سازمان ملل نقش توازنبخش خودش را از دست داده. اما به هر حال تا وقتی در آنیم، یعنی به اصل دلیل تاسیس آن پایبندیم. اما حتی اگر این را هم بدانیم، نمیدانیم پاسخ چیست. حتی نزدیکترین فرد به قرائتهای رسمی هم ناگهان به شک میافتد. این تصویری از تردید و استیصال و ناشفافی ماست که به چشم آمد.
باقری و عزیزی خندهشان را جمع کردند و گفتند «ما که قبول داریم» مایلیکهن پرسید «ما که بله. منظورم کشورمان است. قبول دارد؟!»
آن دو گفتند «آن را دیگر نمیدانیم!»
خندههای کریم باقری و خداداد عزیزی به گمان من همان است که از گریه غمانگیزتر است.
ما در عصر احتمال بهسر میبریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیشبینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید
در عصر قاطعیتِ تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال، یقینی نیست...
محمدعلی مومنی
مجله #چلچراغ ۷۸۷ - پانزده شهریور ۱۳۹۹
☘️ @MohamadAliMomeni
Instagram
محمدعلی مومنی
زیستنهای مردد حتما بارها در آیینی رسمی حاضر بودهاید که بعد از اعلامی گفتهاند «صلوات بفرستید» مدیری برای سخنرانی آمده و گفته «حالا کف هم بزنید، اشکالی ندارد» شما هم خوشحال از صدور مجوز کف زدن و مجری هم خوشحالتر از شما که این مدیر چقدر روشنفکر است. بعد…
کشف معنا در خیاطیهای خیابانهای شهر
خیاط پای چرخ خیاطیاش گریه میکند. خیاطهای دیگر هم بغض کردهاند، در حسرت روزگار پرشکوه و پررونق گذشته.
چه خوب کرد «فریبا رییسی» که با مستند «ساکنین طبقه بالای لالهزار» مخاطب را از غرق شدن در فراموشی، این بیماری زمانه نجات میدهد. ما که در چرخه روزگار چنان غرق میشویم که متوجه تغییرات و فراموش شدن بعضی از حرفهها و هنرها نیستیم. یکی از آنها خیاطی است. کاری که هم حرفه بود و هم هنر. اما کمکم صنعت خیلی از حرفهها را از چنگ آدمی درآورد. هنر چه؟ آیا صنعت هنر را هم از چنگ او درآورد؟
شاید #خیاط نتواند در تولید انبوه، با دست، با دستگاه رقابت کند. اما «هنر» همچنان در دست اوست. دستگاه کارش تولید انبوه برای عامه است. اما هنر کارش یگانهآفرینی است برای کسانی که به آن عشق میورزند.
اثری را که آدمی با تفکر و عواطف خلق میکند، دستگاهی نمیتواند تکرار کند. حتی اگر بهفرض الگوریتمهای عواطف آدمی را بربسازند و به دستگاهها بدهند، باز هم حاصل کار هنرمند غیرقابل تکرار است. فردیت هنرمند / خیاط در اثرش متبلور شده و هیچ کس دیگر، حتی یک خیاط دیگر هم قادر به تکرار عین آن نیست.
#خیاطی روزگاری در ایران رونق داشت و از کشورهای دیگر هم، خواهان این لباسهای خیاطان ما بودند. چنان که امروز ما خریدار لباسهای ترکیهایم! یا داشتههای خودمان را به ترکیه منتسب میکنیم که بفروشد! ما که کتوشلوارهای خوشپوشمان به فرانسه و کشورهای دیگر هم صادر میشد.
چرا؟ چون هنر بود.
دوره حرفه خیاطی، که به تن عامه مردم، لباس بپوشاند سر آمده. اما هنر همیشه خواهان دارد. کسانی میخواهند که کت و شلوارشان یگانه باشد. لباسشان با عشقورزی خیاط و دستهای او شکل گرفته باشد. چنان که فرش، گلیم، گلیج و گبه.
خیاطهای ساکن طبقه بالای لالهزار یا هر کجا، غبار عادت از نگاهشان کنار بزنند و بار دیگر خیاطی را کشف کنند و بدانند که هنرمند حتما در گالری و نگارخانه و فرهنگسرا و کافه نیست. بار دیگر به معجزه دستشان ایمان بیاورند و این بار نه لباس، که هنر پوشیدنی خلق کنند. خیاطی را باید یکبار دیگر معنا کرد.
مستند «ساکنین طبقه بالای لالهزار» به رسالتش عمل کرد. وظیفه رسانه، هنرمند، فیلمساز بازآوری حافظه جمعی است. نجات آدمی از غرق شدن در گرداب فراموشی و تشویق او به خلق معنای تازه. چنان که من پس از دیدن این مستند، مشتاق داشتن یک کت و شلوار دستدوز شدهام.
کارگردان تاریخچهای از صنعت پارچهبافی و خیاطی در ایران ارائه میکند و از ورود چرخ خیاطی به کشورمان. پای حرفهای جمعی از استادان خیاط در خیابان لالهزار تهران مینشیند که روزگاری خیاط لباسهای خوانندهها، بازیگرها، شاعرها، سیاستمدارها و آهنگسازهای سرشناس و مردم ناسرشناس بودند. در این بین فقط لباس نبود که دوخته میشد. در خیاطیها گپ و گفتها هم رونق داشت و هنگام اندازهگیری بود که ارتباط شکل میگرفت.
ما به چرخه تولیدهای کلان و یکسان عادت کردیم. به آماده خریدن لباس و غذا و صندلی و دفترهای خطکشی شده. صبر برای بیرون آمدن یک لباس منحصر به فرد، منحصر به خودِ خودِ من، از خیاطیِهای خیابانهای شهر، در ما پنهان شده. باید دوباره کشفش کنیم.
#محمدعلی_مومنی
#چلچراغ ۸۰۰
☘ @MohamadAliMomeni
خیاط پای چرخ خیاطیاش گریه میکند. خیاطهای دیگر هم بغض کردهاند، در حسرت روزگار پرشکوه و پررونق گذشته.
چه خوب کرد «فریبا رییسی» که با مستند «ساکنین طبقه بالای لالهزار» مخاطب را از غرق شدن در فراموشی، این بیماری زمانه نجات میدهد. ما که در چرخه روزگار چنان غرق میشویم که متوجه تغییرات و فراموش شدن بعضی از حرفهها و هنرها نیستیم. یکی از آنها خیاطی است. کاری که هم حرفه بود و هم هنر. اما کمکم صنعت خیلی از حرفهها را از چنگ آدمی درآورد. هنر چه؟ آیا صنعت هنر را هم از چنگ او درآورد؟
شاید #خیاط نتواند در تولید انبوه، با دست، با دستگاه رقابت کند. اما «هنر» همچنان در دست اوست. دستگاه کارش تولید انبوه برای عامه است. اما هنر کارش یگانهآفرینی است برای کسانی که به آن عشق میورزند.
اثری را که آدمی با تفکر و عواطف خلق میکند، دستگاهی نمیتواند تکرار کند. حتی اگر بهفرض الگوریتمهای عواطف آدمی را بربسازند و به دستگاهها بدهند، باز هم حاصل کار هنرمند غیرقابل تکرار است. فردیت هنرمند / خیاط در اثرش متبلور شده و هیچ کس دیگر، حتی یک خیاط دیگر هم قادر به تکرار عین آن نیست.
#خیاطی روزگاری در ایران رونق داشت و از کشورهای دیگر هم، خواهان این لباسهای خیاطان ما بودند. چنان که امروز ما خریدار لباسهای ترکیهایم! یا داشتههای خودمان را به ترکیه منتسب میکنیم که بفروشد! ما که کتوشلوارهای خوشپوشمان به فرانسه و کشورهای دیگر هم صادر میشد.
چرا؟ چون هنر بود.
دوره حرفه خیاطی، که به تن عامه مردم، لباس بپوشاند سر آمده. اما هنر همیشه خواهان دارد. کسانی میخواهند که کت و شلوارشان یگانه باشد. لباسشان با عشقورزی خیاط و دستهای او شکل گرفته باشد. چنان که فرش، گلیم، گلیج و گبه.
خیاطهای ساکن طبقه بالای لالهزار یا هر کجا، غبار عادت از نگاهشان کنار بزنند و بار دیگر خیاطی را کشف کنند و بدانند که هنرمند حتما در گالری و نگارخانه و فرهنگسرا و کافه نیست. بار دیگر به معجزه دستشان ایمان بیاورند و این بار نه لباس، که هنر پوشیدنی خلق کنند. خیاطی را باید یکبار دیگر معنا کرد.
مستند «ساکنین طبقه بالای لالهزار» به رسالتش عمل کرد. وظیفه رسانه، هنرمند، فیلمساز بازآوری حافظه جمعی است. نجات آدمی از غرق شدن در گرداب فراموشی و تشویق او به خلق معنای تازه. چنان که من پس از دیدن این مستند، مشتاق داشتن یک کت و شلوار دستدوز شدهام.
کارگردان تاریخچهای از صنعت پارچهبافی و خیاطی در ایران ارائه میکند و از ورود چرخ خیاطی به کشورمان. پای حرفهای جمعی از استادان خیاط در خیابان لالهزار تهران مینشیند که روزگاری خیاط لباسهای خوانندهها، بازیگرها، شاعرها، سیاستمدارها و آهنگسازهای سرشناس و مردم ناسرشناس بودند. در این بین فقط لباس نبود که دوخته میشد. در خیاطیها گپ و گفتها هم رونق داشت و هنگام اندازهگیری بود که ارتباط شکل میگرفت.
ما به چرخه تولیدهای کلان و یکسان عادت کردیم. به آماده خریدن لباس و غذا و صندلی و دفترهای خطکشی شده. صبر برای بیرون آمدن یک لباس منحصر به فرد، منحصر به خودِ خودِ من، از خیاطیِهای خیابانهای شهر، در ما پنهان شده. باید دوباره کشفش کنیم.
#محمدعلی_مومنی
#چلچراغ ۸۰۰
☘ @MohamadAliMomeni
Instagram
Audio
قصه نوروز قرن جدید یا که قدیم
قصه دیدار آقای ادیب که حسابی ادیب بود و آقای حسابی که حسابی آدم حسابی بود. یکی توی سده کهنه جا مونده بود. یکی پیشپیش توی عصر جدید رو پا مونده بود. چه داستان عجیبی. مو به تن مخاطب سیخ شده بود!
نوشته و اجرای #محمدعلی_مومنی
منتشر شده در مجله #چلچراغ، شماره ۸۰۷، ویژه نوروز ۱۴۰۰
موسیقیها:
از آلبوم آهنگ عشق
آهنگ عشق
آهنگساز: مسعود تدینی
ای نگار من
آهنگساز: علی تجویدی
و
همزبونم باش
آهنگساز: ناصر چشمآذر
اجرا: فریبرز لاچینی
در محیط Castbox هم میتونید بشنوید.
#نوروز #قصه
☘ @MohamadAliMomeni
قصه دیدار آقای ادیب که حسابی ادیب بود و آقای حسابی که حسابی آدم حسابی بود. یکی توی سده کهنه جا مونده بود. یکی پیشپیش توی عصر جدید رو پا مونده بود. چه داستان عجیبی. مو به تن مخاطب سیخ شده بود!
نوشته و اجرای #محمدعلی_مومنی
منتشر شده در مجله #چلچراغ، شماره ۸۰۷، ویژه نوروز ۱۴۰۰
موسیقیها:
از آلبوم آهنگ عشق
آهنگ عشق
آهنگساز: مسعود تدینی
ای نگار من
آهنگساز: علی تجویدی
و
همزبونم باش
آهنگساز: ناصر چشمآذر
اجرا: فریبرز لاچینی
در محیط Castbox هم میتونید بشنوید.
#نوروز #قصه
☘ @MohamadAliMomeni