This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌷شروع #بهار با #موسیقی های شنیداری و تجسمی(!) خوشتر است.
عید باستانی #نوروز و سال نو خورشیدی را شادباش میگویم.
امیدوارم سالی پر از موفقیت و سربلندی باشد.
دوستتان دارم.
☘ @MohamadAliMomeni
عید باستانی #نوروز و سال نو خورشیدی را شادباش میگویم.
امیدوارم سالی پر از موفقیت و سربلندی باشد.
دوستتان دارم.
☘ @MohamadAliMomeni
توی عدد ۱۳۹۷ دو تا ۱۰ داریم.
جمع عدد یکم و سوم، میشه ده.
جمع عدد دوم و چهارم هم میشه ده.
حالا کرامات و هوش ریاضی من رو انکار کنین.
اسم این مدل عددی رو میذارم #الگوی_ممدلی
#محمدعلی_مومنی
#نوروز #عید
☘ @MohamadAliMomeni
جمع عدد یکم و سوم، میشه ده.
جمع عدد دوم و چهارم هم میشه ده.
حالا کرامات و هوش ریاضی من رو انکار کنین.
اسم این مدل عددی رو میذارم #الگوی_ممدلی
#محمدعلی_مومنی
#نوروز #عید
☘ @MohamadAliMomeni
این بهار و نوروز نیست که تابع تقویمه؛ بلکه تقویمه که پیرو بهاره. نوروز رو تقویم نشون نمیده، بلکه زمانی سر میرسه که آدمی از سختی و تعب و دشواری رها بشه.
غصه نخوریم که کرونا #بهار و #نوروز رو زایل کرد. کرونا رو که برطرف کنیم، در پسش میشه جشن گرفت، خریدهای نوروزی کرد و سال جدید رو تحویل کنیم.
جالبه برام که وقتی هنوز صحبت از این بیماری جهانگیر نبود، برای #چلچراغ نوروزی یادداشتی نوشتم با عنوان «عشق عذری به بهار» و گفتم که «در سالهای دوستی ما با طبیعت، نوروز روزگار گرمی و گشایش بود در پس سرما.» امسال در پس کرونا، نوروز معنای دیگر خواهد داشت.
امروز اگر میچمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله دام شمایید
ایّام به دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید، که ایّام شمایید
☘ @MohamadAliMomeni
غصه نخوریم که کرونا #بهار و #نوروز رو زایل کرد. کرونا رو که برطرف کنیم، در پسش میشه جشن گرفت، خریدهای نوروزی کرد و سال جدید رو تحویل کنیم.
جالبه برام که وقتی هنوز صحبت از این بیماری جهانگیر نبود، برای #چلچراغ نوروزی یادداشتی نوشتم با عنوان «عشق عذری به بهار» و گفتم که «در سالهای دوستی ما با طبیعت، نوروز روزگار گرمی و گشایش بود در پس سرما.» امسال در پس کرونا، نوروز معنای دیگر خواهد داشت.
امروز اگر میچمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله دام شمایید
ایّام به دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید، که ایّام شمایید
☘ @MohamadAliMomeni
عشق عذری به بهار
اگر به شور و شوق باشد، برای من آن بخش از #نوروز جذابیت دارد که هنوز نرسیده. وقتی رسید هر روزش روزی است مثل روزهای دیگر سال. اما وقتی نرسیده، نه!
مثل «عشق عذری» است. عشقی که در آن نمیرسی. عاشق همیشه در تمنا و تقلاست. حتی اگر دری به تختهای بخورد که به لیلی برسد، خودش سوسه میآید که نرسد! عاشقان عذری میگویند «وقتی میرسی، عشق تمام است. به سرمنزل رسیده» اما عشق عذری، در تکاپوی بودن است برای رسیدن.
برای من هم نوروز در روزهای پیش از آن تعریف میشود. در تکاپوی ماه اسفند.
این فقط یک نگره ذوقی، عاطفی و عرفانی نیست. نوروز جشن نو شدن #طبیعت است. در روزگار گذشته که طبیعت رنجور از جور آدمی نبود و میتوانست خودی نشان بدهد، زمستان سخت بود. پدیده «گرمایش هوا» هنوز نبود که برف و باران را برنجاند. زمستان همان بود که بهاستعاره شاعرانه اخوان سقف آسمانش کوتاه بود و درختانش بلورآجین.
فصل خوردن از انباشته غذا گذشته بود. اندوختهای که در روزهای پایان زمستان کمکم ته میکشید. پس آمدن بهار در دلها شوقی زنده میکرد به امکان حیات و زیستن. شوق دوباره کشتن و گرم شدن از نور آفتاب. شوق رنگ و رو گرفتن درختان.
اما حالا چه فرق میکند چه فصل از سال باشد؟ ما رنگ و روی بهار را به کدام درخت شهر ببینیم؟ درختها را بریدهایم، که جای خودرو را باز کنیم. باغها را از میان بردیم که برج بسازیم.
#درخت مهمترین نمایه #بهار است. کمکم جوانه میزند و سر و روی زمین سبز میشود.
چه فرق میکند نوروز بیاید یا نه؟ لباس بهار برای تن درخت و کوه و دشت و رود دوخته شده. نه برای اندام برجها و ساختمان شیشهای و سیمانی. ساختمانها و پلها در همه فصلها به همان شکلند که بودند.
گلخانهها در چله زمستان، خاک را از خواب بیدار کردهاند به اضافهکاری که خوراکی بپروراند. انبارها هم پر از خوراکی است. ما بر نظام طبیعت مسلط شدهایم. آدمی حکم میکند. بهار مجال سخن ندارد.
نوروز وقتی شوقبرانگیز میشود که از عادتزدگی رها شویم و جوانه امید در دلمان زنده شود.
فروردین روزگاری جشن تمایز بود. جشن بیرون آمدن از خانههای برفگرفته. جستن از بیماریها و خوف مرگ و میر زمستانی. جشن شکسته شدن حصر زمستان و بیرون رفتن از خانه. جشن تازه کردن دیدار.
آدمی جشن باستانی نوروز را از معنا تهی کرد. نه فقط به این دلیل که ساز و کار زندگی اجتماعیاش تغییر کرد. میشد این شیوه تغییر کرده باشد اما همچنان به صدای گنجشک و سار و قمری و کلاغ مجال شنیده شدن میداد.
اما خوشوقتم بگویم که هنوز اسفند سر خم نکرده. همچنان به رسم پیشین ماه امید است.
مهم نیست که شهر آینه بهار نیست. حالا بیش از پرستو، انسانهایی که «وقت دارند که سربلند باشند و آفتاب را در آسمان ببینند» نویددهنده بهارند. با سرازیر شدن به بازار تجریش و مولوی. با تسخیر خیابانها و پیادهروها. با گرفتن اسکناس نو در روزگار کارتهای اعتباری.
بیآنکه نوروز و بهار طبیعتی در کار باشد، ناخودآگاه تاریخی وا میداردشان به رفت و روب خانه. به خریدن لباسهای نو. به بازارگردی. به چیدن سفره هفتسین.
اما فقط هم نوروز نیست که برای من عذری است.
اسفند را بیشتر از نوروز دوست میدارم. چرا که در راه رسیدنیم. تحویل سال نو یعنی شمارش برای پایانش. همان روز اول میگوییم دوازده روز دیگر تمام است.
من پرتقالهای سبز را مثل اسفند دوست دارم. پرتقال نارسی که تا پوستش را میکنی، عطرش همه جا را برمیدارد. حبههایش تعلیق میان ترشی و شیرینی است. همان که دلخوشی حالا حالاها هست.
چای دم نکشیده را از چای دمکشیده بیشتر دوست میدارم. نه چای تازهدم! چای دمنکشیده! شفاف است و بوی تر و تازگی دارد. امید داری که یکبار دیگر هم آب ببندی و قوری عزیز در نهایت سخاوتمندی یک چای دیگر بدهد.
آش کال را از آش جا افتاده بیشتر دوست میدارم. مامان تا رشته میریزد و دو تا قل میخورد از روی آتش برش میدارد و ما کال هورت میکشیم. با سبزیهایی که هنوز رنگشان در قلقل آش نپریده.
گرگ و میش بامدادان را از صبح بیشتر دوست میدارم. خیالت آسوده از شب رفته است و دلگرمی به روز پیش رو. این را پرندههای چشم باز نکرده به حرف آمده میگویند.
کوکههای درختان، برگهای تازه رسته و گلهای تازه روییده را از درختان سبز تیره تابستان بیشتر دوست میدارم.
در همه اینها امیدی هست. امید به رسیدن، به دم کشیدن، به جا افتادن. به قد کشیدن.
آنچه برای من شوق برانگیز است، همین ادامه داشتن و امیدواری است.
من مجلهها را هم از آخر به اول میخوانم. راستش را بخواهید دوست ندارم تمام شود. میخواهم شروع شود!
#محمدعلی_مومنی
چلچراغ ۷۷۶ - ویژه نوروز ۱۳۹۹
☘️ @MohamadAliMomeni
instagram.com/p/B-Cx49Fph42
اگر به شور و شوق باشد، برای من آن بخش از #نوروز جذابیت دارد که هنوز نرسیده. وقتی رسید هر روزش روزی است مثل روزهای دیگر سال. اما وقتی نرسیده، نه!
مثل «عشق عذری» است. عشقی که در آن نمیرسی. عاشق همیشه در تمنا و تقلاست. حتی اگر دری به تختهای بخورد که به لیلی برسد، خودش سوسه میآید که نرسد! عاشقان عذری میگویند «وقتی میرسی، عشق تمام است. به سرمنزل رسیده» اما عشق عذری، در تکاپوی بودن است برای رسیدن.
برای من هم نوروز در روزهای پیش از آن تعریف میشود. در تکاپوی ماه اسفند.
این فقط یک نگره ذوقی، عاطفی و عرفانی نیست. نوروز جشن نو شدن #طبیعت است. در روزگار گذشته که طبیعت رنجور از جور آدمی نبود و میتوانست خودی نشان بدهد، زمستان سخت بود. پدیده «گرمایش هوا» هنوز نبود که برف و باران را برنجاند. زمستان همان بود که بهاستعاره شاعرانه اخوان سقف آسمانش کوتاه بود و درختانش بلورآجین.
فصل خوردن از انباشته غذا گذشته بود. اندوختهای که در روزهای پایان زمستان کمکم ته میکشید. پس آمدن بهار در دلها شوقی زنده میکرد به امکان حیات و زیستن. شوق دوباره کشتن و گرم شدن از نور آفتاب. شوق رنگ و رو گرفتن درختان.
اما حالا چه فرق میکند چه فصل از سال باشد؟ ما رنگ و روی بهار را به کدام درخت شهر ببینیم؟ درختها را بریدهایم، که جای خودرو را باز کنیم. باغها را از میان بردیم که برج بسازیم.
#درخت مهمترین نمایه #بهار است. کمکم جوانه میزند و سر و روی زمین سبز میشود.
چه فرق میکند نوروز بیاید یا نه؟ لباس بهار برای تن درخت و کوه و دشت و رود دوخته شده. نه برای اندام برجها و ساختمان شیشهای و سیمانی. ساختمانها و پلها در همه فصلها به همان شکلند که بودند.
گلخانهها در چله زمستان، خاک را از خواب بیدار کردهاند به اضافهکاری که خوراکی بپروراند. انبارها هم پر از خوراکی است. ما بر نظام طبیعت مسلط شدهایم. آدمی حکم میکند. بهار مجال سخن ندارد.
نوروز وقتی شوقبرانگیز میشود که از عادتزدگی رها شویم و جوانه امید در دلمان زنده شود.
فروردین روزگاری جشن تمایز بود. جشن بیرون آمدن از خانههای برفگرفته. جستن از بیماریها و خوف مرگ و میر زمستانی. جشن شکسته شدن حصر زمستان و بیرون رفتن از خانه. جشن تازه کردن دیدار.
آدمی جشن باستانی نوروز را از معنا تهی کرد. نه فقط به این دلیل که ساز و کار زندگی اجتماعیاش تغییر کرد. میشد این شیوه تغییر کرده باشد اما همچنان به صدای گنجشک و سار و قمری و کلاغ مجال شنیده شدن میداد.
اما خوشوقتم بگویم که هنوز اسفند سر خم نکرده. همچنان به رسم پیشین ماه امید است.
مهم نیست که شهر آینه بهار نیست. حالا بیش از پرستو، انسانهایی که «وقت دارند که سربلند باشند و آفتاب را در آسمان ببینند» نویددهنده بهارند. با سرازیر شدن به بازار تجریش و مولوی. با تسخیر خیابانها و پیادهروها. با گرفتن اسکناس نو در روزگار کارتهای اعتباری.
بیآنکه نوروز و بهار طبیعتی در کار باشد، ناخودآگاه تاریخی وا میداردشان به رفت و روب خانه. به خریدن لباسهای نو. به بازارگردی. به چیدن سفره هفتسین.
اما فقط هم نوروز نیست که برای من عذری است.
اسفند را بیشتر از نوروز دوست میدارم. چرا که در راه رسیدنیم. تحویل سال نو یعنی شمارش برای پایانش. همان روز اول میگوییم دوازده روز دیگر تمام است.
من پرتقالهای سبز را مثل اسفند دوست دارم. پرتقال نارسی که تا پوستش را میکنی، عطرش همه جا را برمیدارد. حبههایش تعلیق میان ترشی و شیرینی است. همان که دلخوشی حالا حالاها هست.
چای دم نکشیده را از چای دمکشیده بیشتر دوست میدارم. نه چای تازهدم! چای دمنکشیده! شفاف است و بوی تر و تازگی دارد. امید داری که یکبار دیگر هم آب ببندی و قوری عزیز در نهایت سخاوتمندی یک چای دیگر بدهد.
آش کال را از آش جا افتاده بیشتر دوست میدارم. مامان تا رشته میریزد و دو تا قل میخورد از روی آتش برش میدارد و ما کال هورت میکشیم. با سبزیهایی که هنوز رنگشان در قلقل آش نپریده.
گرگ و میش بامدادان را از صبح بیشتر دوست میدارم. خیالت آسوده از شب رفته است و دلگرمی به روز پیش رو. این را پرندههای چشم باز نکرده به حرف آمده میگویند.
کوکههای درختان، برگهای تازه رسته و گلهای تازه روییده را از درختان سبز تیره تابستان بیشتر دوست میدارم.
در همه اینها امیدی هست. امید به رسیدن، به دم کشیدن، به جا افتادن. به قد کشیدن.
آنچه برای من شوق برانگیز است، همین ادامه داشتن و امیدواری است.
من مجلهها را هم از آخر به اول میخوانم. راستش را بخواهید دوست ندارم تمام شود. میخواهم شروع شود!
#محمدعلی_مومنی
چلچراغ ۷۷۶ - ویژه نوروز ۱۳۹۹
☘️ @MohamadAliMomeni
instagram.com/p/B-Cx49Fph42
ماتینه | محمدعلی مومنی
عشق عذری به بهار - ماتینه | محمدعلی مومنی
اگر به شور و شوق باشد، برای من آن بخش از نوروز جذابیت دارد که هنوز نرسیده. وقتی رسید هر روزش روزی است مثل روزهای دیگر سال. اما وقتی نرسیده، نه! مثل «عشق عذری»...
Audio
قصه نوروز قرن جدید یا که قدیم
قصه دیدار آقای ادیب که حسابی ادیب بود و آقای حسابی که حسابی آدم حسابی بود. یکی توی سده کهنه جا مونده بود. یکی پیشپیش توی عصر جدید رو پا مونده بود. چه داستان عجیبی. مو به تن مخاطب سیخ شده بود!
نوشته و اجرای #محمدعلی_مومنی
منتشر شده در مجله #چلچراغ، شماره ۸۰۷، ویژه نوروز ۱۴۰۰
موسیقیها:
از آلبوم آهنگ عشق
آهنگ عشق
آهنگساز: مسعود تدینی
ای نگار من
آهنگساز: علی تجویدی
و
همزبونم باش
آهنگساز: ناصر چشمآذر
اجرا: فریبرز لاچینی
در محیط Castbox هم میتونید بشنوید.
#نوروز #قصه
☘ @MohamadAliMomeni
قصه دیدار آقای ادیب که حسابی ادیب بود و آقای حسابی که حسابی آدم حسابی بود. یکی توی سده کهنه جا مونده بود. یکی پیشپیش توی عصر جدید رو پا مونده بود. چه داستان عجیبی. مو به تن مخاطب سیخ شده بود!
نوشته و اجرای #محمدعلی_مومنی
منتشر شده در مجله #چلچراغ، شماره ۸۰۷، ویژه نوروز ۱۴۰۰
موسیقیها:
از آلبوم آهنگ عشق
آهنگ عشق
آهنگساز: مسعود تدینی
ای نگار من
آهنگساز: علی تجویدی
و
همزبونم باش
آهنگساز: ناصر چشمآذر
اجرا: فریبرز لاچینی
در محیط Castbox هم میتونید بشنوید.
#نوروز #قصه
☘ @MohamadAliMomeni