بر مزار او کسی دعا نخواند. چون پیش از آنکه به قتل برسد، در یک برنامهی تلویزیونی گفته بود که مایل است بر سنگ قبرش فقط سه کلمه بنویسند: «یک زن»، «یک مادر»، و «یک مادر بزرگ»! او همین را برای معرفی خود کافی میدانست و به هیچ خدایی باور نداشت.
شاید برای ما باورپذیر نباشد که خوانش سطرهایی از انجیل، به عنوان برنامه صبحگاهی در مدارس، در آمریکا در دههی ۶۰ اجباری بوده است. مادلین موری اوهِیْر که خود را بیاعتقاد به مسیحیت، و بیخدا معرفی میکرد، تصمیم گرفت به این نوع اجبار اعتراض کند. اولینبار در مجادلهای با معلم جوان مدرسهای در بالتیمور توضیح داد که اجبار برنامههای دینی به دانشآموزان، خلاف قانون اساسیست؛ وقتی پاسخ شنید که اگر حق با شماست، پس چرا اولیاء مدرسه را تحت تعقیب قانونی قرار نمیدهید، مادلین کار خود را دلیرانه شروع کرد.
در میان پیامهای تهدیدآمیز، نگاههای عصبانی همسایگان و فشارهایی که برخی از اعضای خانوادهی خودش بر او میآوردند، تسلیم نشد. او به درستی میگفت که اولین قانون از متمم قانون اساسی ایالات متحده، آزادی ادیان را تضمین میکند و این آزادی شامل بر عدم باور به ادیان هم هست. مادلین تاکید داشت که اگر دین و دولت از هم جدا هستند، مدارس دولتی حق ندارند از محل بودجهی عمومی، برای برگزاری اجباری نوعی نیایش هزینه کنند و یا برای آن برنامهریزی نمایند.
شکایت مادلین در دادگاه عالی ایالات متحده طرح شد و دادگاه عالی در ۱۹۶۳ حکم کرد که حق با اوست! پس از این موفقیت شگفت، مادلین اقدام به تأسیس انجمن خداناباوران آمریکایی کرد و تا ۱۹۸۶ خود ریاست آن را بر عهده داشت.
انجمنی که مادلین تاسیس کرد مورد حمایت بسیاری از آمریکاییان نیز قرار گرفت به طوری که دست به حمایت مالی گسترده از او زدند. این حمایتهای مالی طمع جنایتکاران با سابقه را برانگیخت به طوری که در ۱۹۹۵، مادلین به همراه یک پسر و نوهاش، ربوده و به طرز فجیعی کشته شد. قاتل او و فرزند و نوهاش، به ربایش آنها به قصد دزدی اعتراف کرد. او ضمن اینکه ادعا کرد از ابتدا قصد نداشته که مرتکب قتل شود، گفت که از قتل او پشیمان هم نیست!
ماجرای غمانگیز زنی که علیه حقوق ویژهی خداپرستان در جامعهی خود جنگید و ادیان را مشحون از خرافات مضر تلقی میکرد، برای آزاداندیشان جهان مایهی الهام شد و یک بار دیگر ثابت کرد که برای نیل به عدالت، حتی در جوامع توسعهیافته نیز راه دشواری برای پیمود وجود دارد.
https://x.com/dialogue1402/status/1749236407879545296?s=46
#خداناباوران #ناباورمندی #آزادی_ادیان #رواداری
@Dialogue1402
شاید برای ما باورپذیر نباشد که خوانش سطرهایی از انجیل، به عنوان برنامه صبحگاهی در مدارس، در آمریکا در دههی ۶۰ اجباری بوده است. مادلین موری اوهِیْر که خود را بیاعتقاد به مسیحیت، و بیخدا معرفی میکرد، تصمیم گرفت به این نوع اجبار اعتراض کند. اولینبار در مجادلهای با معلم جوان مدرسهای در بالتیمور توضیح داد که اجبار برنامههای دینی به دانشآموزان، خلاف قانون اساسیست؛ وقتی پاسخ شنید که اگر حق با شماست، پس چرا اولیاء مدرسه را تحت تعقیب قانونی قرار نمیدهید، مادلین کار خود را دلیرانه شروع کرد.
در میان پیامهای تهدیدآمیز، نگاههای عصبانی همسایگان و فشارهایی که برخی از اعضای خانوادهی خودش بر او میآوردند، تسلیم نشد. او به درستی میگفت که اولین قانون از متمم قانون اساسی ایالات متحده، آزادی ادیان را تضمین میکند و این آزادی شامل بر عدم باور به ادیان هم هست. مادلین تاکید داشت که اگر دین و دولت از هم جدا هستند، مدارس دولتی حق ندارند از محل بودجهی عمومی، برای برگزاری اجباری نوعی نیایش هزینه کنند و یا برای آن برنامهریزی نمایند.
شکایت مادلین در دادگاه عالی ایالات متحده طرح شد و دادگاه عالی در ۱۹۶۳ حکم کرد که حق با اوست! پس از این موفقیت شگفت، مادلین اقدام به تأسیس انجمن خداناباوران آمریکایی کرد و تا ۱۹۸۶ خود ریاست آن را بر عهده داشت.
انجمنی که مادلین تاسیس کرد مورد حمایت بسیاری از آمریکاییان نیز قرار گرفت به طوری که دست به حمایت مالی گسترده از او زدند. این حمایتهای مالی طمع جنایتکاران با سابقه را برانگیخت به طوری که در ۱۹۹۵، مادلین به همراه یک پسر و نوهاش، ربوده و به طرز فجیعی کشته شد. قاتل او و فرزند و نوهاش، به ربایش آنها به قصد دزدی اعتراف کرد. او ضمن اینکه ادعا کرد از ابتدا قصد نداشته که مرتکب قتل شود، گفت که از قتل او پشیمان هم نیست!
ماجرای غمانگیز زنی که علیه حقوق ویژهی خداپرستان در جامعهی خود جنگید و ادیان را مشحون از خرافات مضر تلقی میکرد، برای آزاداندیشان جهان مایهی الهام شد و یک بار دیگر ثابت کرد که برای نیل به عدالت، حتی در جوامع توسعهیافته نیز راه دشواری برای پیمود وجود دارد.
https://x.com/dialogue1402/status/1749236407879545296?s=46
#خداناباوران #ناباورمندی #آزادی_ادیان #رواداری
@Dialogue1402
حقنهی مذهب و امکان استفاده از آزادی
در یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، جایی صحبت از علاقهی مفرط کسی به میگساری میشود. از قرار در متن اصلی، هر جا نام این فرد آمده، بعدها سیاه شده است. به ویژه که در ادامه گفته میشود این فرد ضمن مستی، به دین و پیامبران و مقدسین اهانت میکند و از این اهانت لذت میبرد. ظاهراً پنهان کردن نام این فرد، برای حفظ امنیتاش بوده است.
حداقل دو نکته در نوشتهی محمدعلی فروغی قابل تأمل است: یکی اینکه خود را مدافع دین و مقدسین جا نمیزند و حتی گذرا تعبیر میکند که به خرافات معتقد نیست و «این صحبتها» را تضییع عمر میداند.
نکتهی دوم این است که میگوید چون طعم آزادی را از کودکی و نوجوانی چشیده، حالا راه تعادل میرود در حالی که فرد مذکور که بدمستی و کفرگویی میکند، از «طفولیت و اول جوانی» با این چیزها مأنوس بوده، مقید به قیودی بوده، و به همین علت «صدمهی باطنی و مفصلی خورده» است.
آیا آنچه که فروغی دربارهی این همصحبت بد خود میگوید، امروز راجع به جمع بسیاری از ایرانیان صادق نیست؟
برداشتهای خود را از این بخش از یادداشتهای روزانهی دولتمرد اصلاحگر اواخر قاجار و اوائل دوران پهلوی برای ما بنویسید.
#گفتگو #رواداری #دین #باورمندی #ناباورمندی #کفرگویی #بی_خدایی #خداناباوری
@Dialogue1402
در یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، جایی صحبت از علاقهی مفرط کسی به میگساری میشود. از قرار در متن اصلی، هر جا نام این فرد آمده، بعدها سیاه شده است. به ویژه که در ادامه گفته میشود این فرد ضمن مستی، به دین و پیامبران و مقدسین اهانت میکند و از این اهانت لذت میبرد. ظاهراً پنهان کردن نام این فرد، برای حفظ امنیتاش بوده است.
حداقل دو نکته در نوشتهی محمدعلی فروغی قابل تأمل است: یکی اینکه خود را مدافع دین و مقدسین جا نمیزند و حتی گذرا تعبیر میکند که به خرافات معتقد نیست و «این صحبتها» را تضییع عمر میداند.
نکتهی دوم این است که میگوید چون طعم آزادی را از کودکی و نوجوانی چشیده، حالا راه تعادل میرود در حالی که فرد مذکور که بدمستی و کفرگویی میکند، از «طفولیت و اول جوانی» با این چیزها مأنوس بوده، مقید به قیودی بوده، و به همین علت «صدمهی باطنی و مفصلی خورده» است.
آیا آنچه که فروغی دربارهی این همصحبت بد خود میگوید، امروز راجع به جمع بسیاری از ایرانیان صادق نیست؟
برداشتهای خود را از این بخش از یادداشتهای روزانهی دولتمرد اصلاحگر اواخر قاجار و اوائل دوران پهلوی برای ما بنویسید.
#گفتگو #رواداری #دین #باورمندی #ناباورمندی #کفرگویی #بی_خدایی #خداناباوری
@Dialogue1402
ریچارد داوکینز در کتاب «پشت سر نهادن خدا» که توسط امیر منیعی به فارسی ترجمه شده، با استفاده از استدلالی که برتراند راسل طرح کرده بود، به دفاع از دیدگاه خداناباورانه خود میپردازد.
برای ما بنویسید تا چه حد استدلال او را در رد باور به خداوند، معقول و معتبر ارزیابی میکنید.
#خداناباوری #آتئیسم #ناباورمندی #ناباورمندان #خداباوران #باورمندان #گفتگو #رواداری
@Dialogue1402
برای ما بنویسید تا چه حد استدلال او را در رد باور به خداوند، معقول و معتبر ارزیابی میکنید.
#خداناباوری #آتئیسم #ناباورمندی #ناباورمندان #خداباوران #باورمندان #گفتگو #رواداری
@Dialogue1402
پیام همراهان:
«آفرین دیالوگ (گفتوشنود). بسیار نکته خوبی رو اشاره کردی. من به تمام دوستانی که ندانمگرا هستند، همیشه همین حرفایی رو میزدم و میزنم که اینجا پست کردی. اینکه نمیدونی چیزی وجود داره یا نه، به معنای اینه بهش «ناباور» هستی. حتی اگه نتونی عدم وجودش رو اثبات کنی یا حتی بپذیری. اصولا نبودن چیزی رو نمیشه اثبات کرد ولی دوستان ندانمگرا، عموما جسارت اینو ندارن که بگویند چون وجود فلان مورد (مثلا خدا) برای من اثبات نشده، پس تا زمان اثباتش، بهش «ناباور» هستم.»
این پیغام در ارتباط با نقلی از ترجمه فارسی کتاب ریچارد داوکینز، «پشت سر نهادن خدا»، برای ما ارسال شده است. در این نقل، داوکینز استدلال «قوریچینی چرخنده به دور خورشید» را مطرح میکند تا بگوید عدم امکان اثبات یا رد امری، به معنای احتمال پنجاهدرصدی وجود یا عدم وجودش نیست. برتراند راسل که اولین بار این استدلال را طرح کرد میگوید که اگر من ادعا کنم که یک قوری چینی به دور خورشید میگردد، شما نمیتوانید ادعای من را رد کنید. اگر خود من هم نتوانم عقلا ثابت کنم، مفهومش این نیست که وجود یک قوری چرخنده در مدار خورشید، پنجاه درصد محتمل است!
شما چه فکر میکنید؟
آیا استدلال آن دسته از ندانمگرایان که با استناد به کمی دانش بشری، احتمال وجود خداوند را جدی میانگارند، معتبر است؟
صفحه گفتوشنود از انعکاس نظرات شما استقبال میکند. هدف، تدارک زمینهای برای گفت و شنود چند جانبه است.
#گفتگو #روادرای #ندانم_گرایی #لاادری #باورمندی #ناباوری #ناباورمندی #دین #متافیزیک #خدا
@Dialogue1402
«آفرین دیالوگ (گفتوشنود). بسیار نکته خوبی رو اشاره کردی. من به تمام دوستانی که ندانمگرا هستند، همیشه همین حرفایی رو میزدم و میزنم که اینجا پست کردی. اینکه نمیدونی چیزی وجود داره یا نه، به معنای اینه بهش «ناباور» هستی. حتی اگه نتونی عدم وجودش رو اثبات کنی یا حتی بپذیری. اصولا نبودن چیزی رو نمیشه اثبات کرد ولی دوستان ندانمگرا، عموما جسارت اینو ندارن که بگویند چون وجود فلان مورد (مثلا خدا) برای من اثبات نشده، پس تا زمان اثباتش، بهش «ناباور» هستم.»
این پیغام در ارتباط با نقلی از ترجمه فارسی کتاب ریچارد داوکینز، «پشت سر نهادن خدا»، برای ما ارسال شده است. در این نقل، داوکینز استدلال «قوریچینی چرخنده به دور خورشید» را مطرح میکند تا بگوید عدم امکان اثبات یا رد امری، به معنای احتمال پنجاهدرصدی وجود یا عدم وجودش نیست. برتراند راسل که اولین بار این استدلال را طرح کرد میگوید که اگر من ادعا کنم که یک قوری چینی به دور خورشید میگردد، شما نمیتوانید ادعای من را رد کنید. اگر خود من هم نتوانم عقلا ثابت کنم، مفهومش این نیست که وجود یک قوری چرخنده در مدار خورشید، پنجاه درصد محتمل است!
شما چه فکر میکنید؟
آیا استدلال آن دسته از ندانمگرایان که با استناد به کمی دانش بشری، احتمال وجود خداوند را جدی میانگارند، معتبر است؟
صفحه گفتوشنود از انعکاس نظرات شما استقبال میکند. هدف، تدارک زمینهای برای گفت و شنود چند جانبه است.
#گفتگو #روادرای #ندانم_گرایی #لاادری #باورمندی #ناباوری #ناباورمندی #دین #متافیزیک #خدا
@Dialogue1402