نیچه آرزو میکرد که مکانهایی برای ژرفاندیشی در شهرها ساخته شود که بدیل و رقیب نیایشگاههای کلاسیک مانند کلیسا باشد.
در «حکمت شادان» میگوید آن زمان گذشت که تنها شکل حیات ژرفاندیشانه (Vita Contemplativa) حیات دینی (Vita Religiosa) بود. وقتی در مقالهی تو «حال و آینده اقدامات جوامع بهایی» خواندم که معابد بهایی یا همان مشرقالاذکارها، نیایشگاههایی مختص بهاییان نیست بلکه همه میتوانند به این اماکن بیایند و از فضای آن استفاده کنند، به فکرم رسید که شاید این معابد بهایی عملاً همان چیزیست که نیچه آرزو میکرد در فضاهای شهری روزی به وجود بیاید.
من قبلاً در هیچ مشرقالاذکاری نبودهام اما اگر مکانی باشد برای ژرفاندیشی در کار انسان و زندگی و آینده، بیآنکه استفاده از آن مستلزم وابستگی به هیچ سنت دینی باشد، در این صورت مکانی منحصراً برای ژرفاندیشیست که با معماری کاملاً متفاوتی نسبت به نیایشگاههای کلاسیک تدارک شده است. اما آنچه مانع تصور من است این است که زندگی بهایی نیز شکلی از زندگی دینی (Vita Religiosa) ست. بگو در این مورد چه فکر میکنی و خودت چه تجربهای از حضور در مشرقالاذکار داری؟
ایقان شهیدی:
مشرقالاذکارها یا معابدی که توسط بهائیان ساخته میشود، که اگر در اینترنت فردی برای Bahai Temple سرچ کند میتواند شکلهای خلاقانهی آنها را بیابد، متعلق به تمامی مردم محلی است و فضایی برای نیایشِ در سکوت، مراقبه و مدیتیشن است. عمدتا این معابد برای «عبادت» هم در مناطق شهری و روستاییای ساخته میشود که فعالیتهای آموزشی - که آن هم جامعه بهائی برای گروههای سنی مختلف مثل کودکان، نوجوانان، جوانان و بزرگسالان ارائه میکند و هدفش توانمند شدن برای «خدمت» به جامعه است - گسترش یافته باشد. این هم به دلیل این طرز فکر بهائی است که «عبادت» و «خدمت» دست در دست همدیگر پیش میروند. به همین علت هم هست که آثار بهائی توصیه کرده است که در اطراف این معابد، موسسات عامالمنفعه نظیر دانشگاه و مدرسه و موسسات خیریه و … تاسیس شود.
من تجربه حضور در مشرقالاذکاری در فرانکفورت آلمان را داشتم. باید بگویم که معماری زیبای آن با شیشههای شفاف بزرگش، تجربه حضور در قلب طبیعت را به افراد میدهد؛ سکوت حاکم بر آن، و تنوع نژادی و باور افرادی که در آن حاضر بودند، همگی تجربهای منحصر به فرد از کثرت مبتنی بر همزیستی و صلح را منعکس میکرد و در عین حال ضرورت و غنای تجربه «وحدت در کثرت» را منعکس میکرد. همانطور که گفتم، رویکرد جامعه بهائی آن است که با دنبال کردن و گسترش فعالیتهای آموزشی با هدف گسترش برابری، خدمتورزی و مهر در جوامع محلی، فضایی از همزیستی و اتحاد ایجاد کند، که مشرقالاذکار تجسم و انعکاسی از آن روح جمعی در قالبی مادی باشد.
نکتهای که هم مرتبط با مشرقالاذکار است و هم زندگی دینی بهائیان، این است که این زندگی از چند جهت با زندگی در ادیان سنتی متفاوت است. اولا بهائیان قائل به این هستند که ادیانی که در گذشته بودهاند، همچون یهودیت، مسیحیت و اسلام، مقتضیات زیست در جهان قدیم را به جا میآوردند. این در حالی است که آموزههای بهائی، متناسب با روح عصر جدید، از چندین وجه متمایز است که به دو جنبه آن اشاره میکنم: یکی، قائل بودن به دموکراسی روحانی یا معنوی است. یعنی در آئین بهائی، طبقهای به نام روحانیت وجود ندارد: موبد، خاخام، کشیش و آخوند یا هرگونه فرد روحانی خاصی در آئین بهائی وجود ندارد؛ همه میتوانند بلاواسطه با معبود خود در ارتباط باشند، پیام او را بخوانند و برداشت و زیست خود را داشته باشند. بنابراین فردی وجود ندارد که بخواهد موعظه کند یا دیگران را نصیحت کند و فهم او، فهم معیار باشد. این در ساختار مسطح مشرقالاذکار، که فاقد هرگونه منبری هم هست مشخص است.
دومین خصوصیت آن است که آئین بهائی توصیه میکند که هر فردِ دین باوری، اعتقادات خود را با علم روز مورد سنجش قرار دهد و آنچه که خرافات است را کنار بگذارد. اگر دین را بدون علم و عقل در نظر بگیریم منتج به خرافات میشود و آن را کنار میگذاریم. کارکرد دین، در نگاه آئین بهائی، ایجاد پیشرفت و وحدت است و اگر دینی باعث اختلاف شود، طبق توصیه عبدالبهاء، بیدینی نسبت به آن ارجحیت دارد. این معیارها، و البته معیارهای دیگر است که زندگی بهائی را شکل میدهد.
آنچه در بالا خواندید، مصاحبهی صفحهی گفتوشنود با ایقان شهیدی، کنشگر بهاییست. صورت کامل این مصاحبهی مفصل که سوالاتی بیپرده و بالنسبه تازه در آن مطرح شده است، به زودی انتشار خواهد یافت.
https://x.com/dialogue1402/status/1793320780031201364?s=46
#بهایی #مشرق_الاذکار #ایمان_بهایی #آیین_بهایی #دین #دین_خواهی #نوگرایی_دینی #دگردینی #مدارا #رواداری
@Dialogue1402
در «حکمت شادان» میگوید آن زمان گذشت که تنها شکل حیات ژرفاندیشانه (Vita Contemplativa) حیات دینی (Vita Religiosa) بود. وقتی در مقالهی تو «حال و آینده اقدامات جوامع بهایی» خواندم که معابد بهایی یا همان مشرقالاذکارها، نیایشگاههایی مختص بهاییان نیست بلکه همه میتوانند به این اماکن بیایند و از فضای آن استفاده کنند، به فکرم رسید که شاید این معابد بهایی عملاً همان چیزیست که نیچه آرزو میکرد در فضاهای شهری روزی به وجود بیاید.
من قبلاً در هیچ مشرقالاذکاری نبودهام اما اگر مکانی باشد برای ژرفاندیشی در کار انسان و زندگی و آینده، بیآنکه استفاده از آن مستلزم وابستگی به هیچ سنت دینی باشد، در این صورت مکانی منحصراً برای ژرفاندیشیست که با معماری کاملاً متفاوتی نسبت به نیایشگاههای کلاسیک تدارک شده است. اما آنچه مانع تصور من است این است که زندگی بهایی نیز شکلی از زندگی دینی (Vita Religiosa) ست. بگو در این مورد چه فکر میکنی و خودت چه تجربهای از حضور در مشرقالاذکار داری؟
ایقان شهیدی:
مشرقالاذکارها یا معابدی که توسط بهائیان ساخته میشود، که اگر در اینترنت فردی برای Bahai Temple سرچ کند میتواند شکلهای خلاقانهی آنها را بیابد، متعلق به تمامی مردم محلی است و فضایی برای نیایشِ در سکوت، مراقبه و مدیتیشن است. عمدتا این معابد برای «عبادت» هم در مناطق شهری و روستاییای ساخته میشود که فعالیتهای آموزشی - که آن هم جامعه بهائی برای گروههای سنی مختلف مثل کودکان، نوجوانان، جوانان و بزرگسالان ارائه میکند و هدفش توانمند شدن برای «خدمت» به جامعه است - گسترش یافته باشد. این هم به دلیل این طرز فکر بهائی است که «عبادت» و «خدمت» دست در دست همدیگر پیش میروند. به همین علت هم هست که آثار بهائی توصیه کرده است که در اطراف این معابد، موسسات عامالمنفعه نظیر دانشگاه و مدرسه و موسسات خیریه و … تاسیس شود.
من تجربه حضور در مشرقالاذکاری در فرانکفورت آلمان را داشتم. باید بگویم که معماری زیبای آن با شیشههای شفاف بزرگش، تجربه حضور در قلب طبیعت را به افراد میدهد؛ سکوت حاکم بر آن، و تنوع نژادی و باور افرادی که در آن حاضر بودند، همگی تجربهای منحصر به فرد از کثرت مبتنی بر همزیستی و صلح را منعکس میکرد و در عین حال ضرورت و غنای تجربه «وحدت در کثرت» را منعکس میکرد. همانطور که گفتم، رویکرد جامعه بهائی آن است که با دنبال کردن و گسترش فعالیتهای آموزشی با هدف گسترش برابری، خدمتورزی و مهر در جوامع محلی، فضایی از همزیستی و اتحاد ایجاد کند، که مشرقالاذکار تجسم و انعکاسی از آن روح جمعی در قالبی مادی باشد.
نکتهای که هم مرتبط با مشرقالاذکار است و هم زندگی دینی بهائیان، این است که این زندگی از چند جهت با زندگی در ادیان سنتی متفاوت است. اولا بهائیان قائل به این هستند که ادیانی که در گذشته بودهاند، همچون یهودیت، مسیحیت و اسلام، مقتضیات زیست در جهان قدیم را به جا میآوردند. این در حالی است که آموزههای بهائی، متناسب با روح عصر جدید، از چندین وجه متمایز است که به دو جنبه آن اشاره میکنم: یکی، قائل بودن به دموکراسی روحانی یا معنوی است. یعنی در آئین بهائی، طبقهای به نام روحانیت وجود ندارد: موبد، خاخام، کشیش و آخوند یا هرگونه فرد روحانی خاصی در آئین بهائی وجود ندارد؛ همه میتوانند بلاواسطه با معبود خود در ارتباط باشند، پیام او را بخوانند و برداشت و زیست خود را داشته باشند. بنابراین فردی وجود ندارد که بخواهد موعظه کند یا دیگران را نصیحت کند و فهم او، فهم معیار باشد. این در ساختار مسطح مشرقالاذکار، که فاقد هرگونه منبری هم هست مشخص است.
دومین خصوصیت آن است که آئین بهائی توصیه میکند که هر فردِ دین باوری، اعتقادات خود را با علم روز مورد سنجش قرار دهد و آنچه که خرافات است را کنار بگذارد. اگر دین را بدون علم و عقل در نظر بگیریم منتج به خرافات میشود و آن را کنار میگذاریم. کارکرد دین، در نگاه آئین بهائی، ایجاد پیشرفت و وحدت است و اگر دینی باعث اختلاف شود، طبق توصیه عبدالبهاء، بیدینی نسبت به آن ارجحیت دارد. این معیارها، و البته معیارهای دیگر است که زندگی بهائی را شکل میدهد.
آنچه در بالا خواندید، مصاحبهی صفحهی گفتوشنود با ایقان شهیدی، کنشگر بهاییست. صورت کامل این مصاحبهی مفصل که سوالاتی بیپرده و بالنسبه تازه در آن مطرح شده است، به زودی انتشار خواهد یافت.
https://x.com/dialogue1402/status/1793320780031201364?s=46
#بهایی #مشرق_الاذکار #ایمان_بهایی #آیین_بهایی #دین #دین_خواهی #نوگرایی_دینی #دگردینی #مدارا #رواداری
@Dialogue1402
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سالگرد اظهار امر حضرت باب و ظهور آیین بابی بر باورمندان به آیین بهایی مبارک!
… ملاحسین بشرویهای، تا پیش از این دستکم دو روحانی را دیده بود و علائم حق را که از استاد خود جویا شده بود، در آنها جستجو کرده بود. اما ناامید به سمت کوفه حرکت کرد تا با تضرع از خداوند بخواهد که حق را آشکار کند.
پس از آنکه چهلهنشینی تمام شد، به ایران، به سمت شیراز رفت تا با مرد جوانی دیدار کند که راجع به او سخنان امیدوارکنندهای در میان مردم شایع شده بود. ملاحسین بشرویهای، این مرد سختگیر که از میان همه مومنان، به دنبال برجستهترین مرد روزگار بود، به دنبال کسی که شیعه هزارهای به انتظار ظهور او نشسته بود، در ۲۳ می ۱۸۴۴ میلادی به شیراز، به منزل سیدعلیمحمد شیرازی وارد شد.
گفتوگوی آن دو به درازا کشید. اما وقتی اولین دقایق صبح ۲۴ می فرارسید، ملاحسین بشرویهای با چشمانی اشکبار از منزل بیرون آمد! او به مراد دل خود رسیده بود. او قانع شده بود که اینک در حضور کسی است که دیدارش را از خداوند صمیمانه و مجدانه تقاضا کرده بود. دقیقا یک هزاره از درگذشت امام یازدهم شیعیان، حجتابنالحسن عسکری گذشته بود.
ملاحسین بشرویهای تنها شیعه پاکباخته و راسخالعقیدهای نبود که در آن روزگار، ظهور منجی آخرالزمان را انتظار میکشید. تب این انتظار بالا گرفته بود و آموزههای شیخی به نام شیخ احمد احسایی در تقویت این انتظار بسیار موثر واقع شده بود. شیخ احمد احسایی که دو نسل قبل از ملاحسین زندگی میکرد…
برای مطالعهی ادامهی این یادداشت به صفحهی گفتوشنود مراجعه کنید در:
https://dialogue.tavaana.org/podcast_others_2/
و برای شنیدن نسخهی کامل اپیزود دوم با نام «دگرباشی ایرانی» در یوتیوب به:
https://youtu.be/sz6kfxFq5JY?si=zu7Xxad_pWt0nul_
و در کستباکس به:
https://castbox.fm/vb/633788366
و در ساندکلود به:
https://on.soundcloud.com/Wfh6SVc9UvLCikM28
رجوع کنید.
#دیگری_نامه #دگرباشی #دگردینی #بابی #بهایی #ایمان_بهایی #نوگرایی_دینی #دین #گفتگو #مدارا
@Dialogue1402
… ملاحسین بشرویهای، تا پیش از این دستکم دو روحانی را دیده بود و علائم حق را که از استاد خود جویا شده بود، در آنها جستجو کرده بود. اما ناامید به سمت کوفه حرکت کرد تا با تضرع از خداوند بخواهد که حق را آشکار کند.
پس از آنکه چهلهنشینی تمام شد، به ایران، به سمت شیراز رفت تا با مرد جوانی دیدار کند که راجع به او سخنان امیدوارکنندهای در میان مردم شایع شده بود. ملاحسین بشرویهای، این مرد سختگیر که از میان همه مومنان، به دنبال برجستهترین مرد روزگار بود، به دنبال کسی که شیعه هزارهای به انتظار ظهور او نشسته بود، در ۲۳ می ۱۸۴۴ میلادی به شیراز، به منزل سیدعلیمحمد شیرازی وارد شد.
گفتوگوی آن دو به درازا کشید. اما وقتی اولین دقایق صبح ۲۴ می فرارسید، ملاحسین بشرویهای با چشمانی اشکبار از منزل بیرون آمد! او به مراد دل خود رسیده بود. او قانع شده بود که اینک در حضور کسی است که دیدارش را از خداوند صمیمانه و مجدانه تقاضا کرده بود. دقیقا یک هزاره از درگذشت امام یازدهم شیعیان، حجتابنالحسن عسکری گذشته بود.
ملاحسین بشرویهای تنها شیعه پاکباخته و راسخالعقیدهای نبود که در آن روزگار، ظهور منجی آخرالزمان را انتظار میکشید. تب این انتظار بالا گرفته بود و آموزههای شیخی به نام شیخ احمد احسایی در تقویت این انتظار بسیار موثر واقع شده بود. شیخ احمد احسایی که دو نسل قبل از ملاحسین زندگی میکرد…
برای مطالعهی ادامهی این یادداشت به صفحهی گفتوشنود مراجعه کنید در:
https://dialogue.tavaana.org/podcast_others_2/
و برای شنیدن نسخهی کامل اپیزود دوم با نام «دگرباشی ایرانی» در یوتیوب به:
https://youtu.be/sz6kfxFq5JY?si=zu7Xxad_pWt0nul_
و در کستباکس به:
https://castbox.fm/vb/633788366
و در ساندکلود به:
https://on.soundcloud.com/Wfh6SVc9UvLCikM28
رجوع کنید.
#دیگری_نامه #دگرباشی #دگردینی #بابی #بهایی #ایمان_بهایی #نوگرایی_دینی #دین #گفتگو #مدارا
@Dialogue1402
«من راستی خندهام میگیرد وقتی میبینم این مردم خود را به اسلام میبندند و یا از آن طرفداری میکنند. یک پایهی مهم اسلام، توحید است. شما از همین توحید چه بهرهای دارید!؟ اگر یک مادّی تمام، ادعای توحید کند، خیلی به حقیقت نزدیکتر است زیرا او همهی عامل را پیرو یک نظام ثابت میداند ولی شما هزاران سنگ و چوب قبر و صاحب قبر را دستاندرکار میدانید.»
اینها جملات علیاکبر حکمیزاده است. او مجموعهای از جدلیات بیپرده و بیپروای خود علیه آنچه دین مسلط ایرانیان مینامید را در نشریهی پرچم در سال ۱۳۲۲ منتشر کرد و سپس در قالب کتابی به نام «اسرار هزارساله» منتشر نمود.
انتشار چنین کتابی در ان اوضاع و احوال به این علت شجاعانه بود، که با تبعید رضاشاه، دولت مرکزی ضعیف شده بود. در همین ایام است که افراد مرتجعی مانند محسن صدر، دوباره به میدان بازمیگردند و آثار انتقادی احمد کسروی را ممنوعالانتشار میکنند. قتل احمد کسروی هم در ۱۳۲۴ محصول خلأ قدرت ناشی از نبود دولت رضاشاهیست. با این حال، حکمیزاده که خود مانند کسروی و تقیزاده، تحصیلات حوزوی را تجربه کرده بود، تلاش میکند با طرح پرسشهای ساده اما گزنده، تناقضات ایرانیان را نشان دهد. او در این کار، به ویژه فرهنگ دینی مسلط را نقد میکند.
گفتار یکم در کتاب «اسرار هزارساله»، «خدا» نام دارد. حکمیزاده تاکید میکند که اولین اصل اسلام، توحید است. «قرآن، در چند جا میگوید خود پیغمبر غیب نمی داند. در چند جا میگوید که او هم بشریست مانند دیگران. جز اینکه به او وحی میشود و میگوید که او مالک سود و زیان خود نیست. (قل لا الملک لنفسی نفعاً و لاضراً) ولی شما برای امامزاده داوود هم حاضر نیستید اینها را بپذیرید!»
حکمیزاده در انتقاد از زیارت شیعی که آن را «گنبدپرستی» مینامد و همینطور باور به شفاعت امامان و قدیسین، مینویسد:
«ابن مکتوم، از اصحاب خاص پیغمبر، کور بود. نه او بینایی خود را از پیغمبر خواست و نه پیغمبر چنین کاری کرد. عقیل، برادر علی کور بود. نه این برادر، خود دخیل بست و نه او عقیل را به چنین حاجتی رسانید. ولی شما میگویید تربت امام، شفای هر درد و امان از هر بلاییست. نه راستی شما در این سخن اگر شوخی میکنید که دین و خدا و جان مردم شوخیبردار نیست. و اگر جدی میگویید پس چرا معطلید!؟ بگویید همهی این بیمارستانها و داروهانهها و دانشکدههای طب و داروسازی را برچینند!»
چنین انتقادات عقلگرایانهای، بعدها از برخی دیگر از نویسندگان منتقد شیعه که خود شیعهزاده بودند هم ابراز شد. به عنوان نمونه، حیدرعلی قلمداران در کتاب «راه نجات از شر غلات» همینگونه ملاحظات عقلانی را مبنای انتقاد از «دین مسلط» قرار میدهد و فقدان مبانی اسلامی، و حتی ضدیت این رفتارها را با اسلام، ادعا میکند. در اپیزود هشتم از دیگرینامه، شرحی از او و عقایدش را شاهد بودید. علاوه بر قلمداران، ابوالفضل برقعی هم یکی دیگر از نیروهای ریزشی سازمان شیعه محسوب میشد که البته کمی بعدتر، به صف این گونه منتقدان عقلگرا پیوست.
«اسرار هزارساله» با واکنش خمینی جوان هم مواجه شد و رسالهی «کشفالاسرار» خمینی در پاسخ به آن نوشته شد. غمانگیز است که با فروپاشی نظام شاهنشاهی، ورق به نفع حامیان راستکیش شیعیگری برگشت. مطالعهی کتاب «اسرار هزارساله» از حیث نکتهسنجیهای عقلگرایانهای که میکند و به ویژه، وقتی در بستر تاریخ غمبار صد سال. اخیر نگریسته شود، هنوز خواندنیست. متن این کتاب به صورت رایگان و در قالب پی.دی.اف، به. آسانی قابل دانلود است.
https://x.com/dialogue1402/status/1793701277299261902?s=46
#نقد_دین #نوگرایی_دینی #سکولاریسم #شیعه #شیعی_گری #زیارت #شفاعت #گفتگو
@Dialogue1402
اینها جملات علیاکبر حکمیزاده است. او مجموعهای از جدلیات بیپرده و بیپروای خود علیه آنچه دین مسلط ایرانیان مینامید را در نشریهی پرچم در سال ۱۳۲۲ منتشر کرد و سپس در قالب کتابی به نام «اسرار هزارساله» منتشر نمود.
انتشار چنین کتابی در ان اوضاع و احوال به این علت شجاعانه بود، که با تبعید رضاشاه، دولت مرکزی ضعیف شده بود. در همین ایام است که افراد مرتجعی مانند محسن صدر، دوباره به میدان بازمیگردند و آثار انتقادی احمد کسروی را ممنوعالانتشار میکنند. قتل احمد کسروی هم در ۱۳۲۴ محصول خلأ قدرت ناشی از نبود دولت رضاشاهیست. با این حال، حکمیزاده که خود مانند کسروی و تقیزاده، تحصیلات حوزوی را تجربه کرده بود، تلاش میکند با طرح پرسشهای ساده اما گزنده، تناقضات ایرانیان را نشان دهد. او در این کار، به ویژه فرهنگ دینی مسلط را نقد میکند.
گفتار یکم در کتاب «اسرار هزارساله»، «خدا» نام دارد. حکمیزاده تاکید میکند که اولین اصل اسلام، توحید است. «قرآن، در چند جا میگوید خود پیغمبر غیب نمی داند. در چند جا میگوید که او هم بشریست مانند دیگران. جز اینکه به او وحی میشود و میگوید که او مالک سود و زیان خود نیست. (قل لا الملک لنفسی نفعاً و لاضراً) ولی شما برای امامزاده داوود هم حاضر نیستید اینها را بپذیرید!»
حکمیزاده در انتقاد از زیارت شیعی که آن را «گنبدپرستی» مینامد و همینطور باور به شفاعت امامان و قدیسین، مینویسد:
«ابن مکتوم، از اصحاب خاص پیغمبر، کور بود. نه او بینایی خود را از پیغمبر خواست و نه پیغمبر چنین کاری کرد. عقیل، برادر علی کور بود. نه این برادر، خود دخیل بست و نه او عقیل را به چنین حاجتی رسانید. ولی شما میگویید تربت امام، شفای هر درد و امان از هر بلاییست. نه راستی شما در این سخن اگر شوخی میکنید که دین و خدا و جان مردم شوخیبردار نیست. و اگر جدی میگویید پس چرا معطلید!؟ بگویید همهی این بیمارستانها و داروهانهها و دانشکدههای طب و داروسازی را برچینند!»
چنین انتقادات عقلگرایانهای، بعدها از برخی دیگر از نویسندگان منتقد شیعه که خود شیعهزاده بودند هم ابراز شد. به عنوان نمونه، حیدرعلی قلمداران در کتاب «راه نجات از شر غلات» همینگونه ملاحظات عقلانی را مبنای انتقاد از «دین مسلط» قرار میدهد و فقدان مبانی اسلامی، و حتی ضدیت این رفتارها را با اسلام، ادعا میکند. در اپیزود هشتم از دیگرینامه، شرحی از او و عقایدش را شاهد بودید. علاوه بر قلمداران، ابوالفضل برقعی هم یکی دیگر از نیروهای ریزشی سازمان شیعه محسوب میشد که البته کمی بعدتر، به صف این گونه منتقدان عقلگرا پیوست.
«اسرار هزارساله» با واکنش خمینی جوان هم مواجه شد و رسالهی «کشفالاسرار» خمینی در پاسخ به آن نوشته شد. غمانگیز است که با فروپاشی نظام شاهنشاهی، ورق به نفع حامیان راستکیش شیعیگری برگشت. مطالعهی کتاب «اسرار هزارساله» از حیث نکتهسنجیهای عقلگرایانهای که میکند و به ویژه، وقتی در بستر تاریخ غمبار صد سال. اخیر نگریسته شود، هنوز خواندنیست. متن این کتاب به صورت رایگان و در قالب پی.دی.اف، به. آسانی قابل دانلود است.
https://x.com/dialogue1402/status/1793701277299261902?s=46
#نقد_دین #نوگرایی_دینی #سکولاریسم #شیعه #شیعی_گری #زیارت #شفاعت #گفتگو
@Dialogue1402
علیاکبر حکمیزاده
منتقد شیعه و مولف کتاب «اسرارهزارساله»
بریدهی زیر که برگرفته از «اسرارهزارساله» منتشر شده در دههی بیست خورشیدیست اما نکتهسنجیها و پرسشهایش هنوز تازه جلوه میکند. گفتنیست که روحالله خمینی، کتاب «کشفالاسرار» را در پاسخ به حکمیزاده نوشت:
آب یک جو اگر از یک سرچشمه باشد هرچه پایینتر آید، اگر کمتر نشود، زیادتر هم نخواهد شد. حال شما کتابهایی که درباره امامت نوشته شده، به ترتیب تاریخ با هم بسنجید و یا یک کتاب از پیش از صفویه و یکی هم بعد آن، کنار هم بگذارید، آنگاه میبینید هر چه پایینتر میآید غلو آنها بیشتر و حجمشان بزرگتر میشود.
شما کتاب مقتل سید ابن طاووس را با جلد دهم بحار [الانوار مجلسی] و اسرارالشهاده دربندی بسنجید آنگاه از خود بپرسید این همه اختلاف چیست و اینها را که دربندی نوشته از کجا به دست آورده که سید ابن طاووس یا مجلسی به آن دسترسی نداشته؟!
یک زمانی سیاست این طور اقتضا میکرد که برای استقلال ایران و یا نگهداری آن در برابر دو دشمن نیرومند عثمانی و ازبک، مردم را به وسیه گریه و زیارت و دسته و گنبد و قبر، به تکان بیاورند ولی چه کنیم که آن سیاستداران با سیاستشان رفتند و نابود شدند و دنیا هم قرنها پیش رفت ولی این بدعتها همچنان برای ما ماند و معلوم نیست تا کی باید گرفتار اینها باشیم.
قرآن میگوید که ستمکارترین مردم کسانیاند که به خدا دروغ ببندند. علتش این است که آنچه رنگ دین به خود میگیرد پایدار میماند. اگر شهری را به نام سیاست ویران کنند، بهتر است از اینکه بدعتی به نام دین بسازند. خرابیها، غارتها، جنگها قحطیها که در گذشته واقع شده، جز در تاریخ اثری از آنها نیست. اما بدعتهای دینی که برای سیاست ساختند، پابرجاست.
#رواداری #شیعه #نقد_دینی #نوگرایی_دینی #گفتگو
@dialogue1402
منتقد شیعه و مولف کتاب «اسرارهزارساله»
بریدهی زیر که برگرفته از «اسرارهزارساله» منتشر شده در دههی بیست خورشیدیست اما نکتهسنجیها و پرسشهایش هنوز تازه جلوه میکند. گفتنیست که روحالله خمینی، کتاب «کشفالاسرار» را در پاسخ به حکمیزاده نوشت:
آب یک جو اگر از یک سرچشمه باشد هرچه پایینتر آید، اگر کمتر نشود، زیادتر هم نخواهد شد. حال شما کتابهایی که درباره امامت نوشته شده، به ترتیب تاریخ با هم بسنجید و یا یک کتاب از پیش از صفویه و یکی هم بعد آن، کنار هم بگذارید، آنگاه میبینید هر چه پایینتر میآید غلو آنها بیشتر و حجمشان بزرگتر میشود.
شما کتاب مقتل سید ابن طاووس را با جلد دهم بحار [الانوار مجلسی] و اسرارالشهاده دربندی بسنجید آنگاه از خود بپرسید این همه اختلاف چیست و اینها را که دربندی نوشته از کجا به دست آورده که سید ابن طاووس یا مجلسی به آن دسترسی نداشته؟!
یک زمانی سیاست این طور اقتضا میکرد که برای استقلال ایران و یا نگهداری آن در برابر دو دشمن نیرومند عثمانی و ازبک، مردم را به وسیه گریه و زیارت و دسته و گنبد و قبر، به تکان بیاورند ولی چه کنیم که آن سیاستداران با سیاستشان رفتند و نابود شدند و دنیا هم قرنها پیش رفت ولی این بدعتها همچنان برای ما ماند و معلوم نیست تا کی باید گرفتار اینها باشیم.
قرآن میگوید که ستمکارترین مردم کسانیاند که به خدا دروغ ببندند. علتش این است که آنچه رنگ دین به خود میگیرد پایدار میماند. اگر شهری را به نام سیاست ویران کنند، بهتر است از اینکه بدعتی به نام دین بسازند. خرابیها، غارتها، جنگها قحطیها که در گذشته واقع شده، جز در تاریخ اثری از آنها نیست. اما بدعتهای دینی که برای سیاست ساختند، پابرجاست.
#رواداری #شیعه #نقد_دینی #نوگرایی_دینی #گفتگو
@dialogue1402
شقیترین مردم، متولی شریعت است!
در یادداشتهای روزانهی محمدعلی فروغی، حکایتی از قول کسی به نام حاجی شیخ هادی نقل میشود که از زوایای مختلف قابل توجه است. در این حکایت کسی نذر غیرمتعارف میکند و مجبور میشود برای ادای نذرش، تبهکارترین مردم را پیدا کند. او در جستجوی خود از ردههای پایین قدرت، نهایتاً به شاه میرسد و شاه هم مسئولیت اعمال خودش را قبول نکرده، به ملا ارجاع میدهد با گفتن اینکه من «فراش شریعت»ام و قانون دین را اجرا میکنم.
در این حکایت، این ملاست که تلویحاً میپذیرد که شقیترین مردم است؛ اما منتی بر سر نذرکننده میگذارد و میگوید برای اینکه نذرت را ادا کنی، قبول میکنم و «صورت شرعی» به کارت میدهم! شاید این حکایت نهایتاً خود مردمی را مسئول وضع میداند که خود بخشی از هنجارهای شرعی جامعهاند و به جای توقف عمل به آن، به بازتولیدش کمک میکنند. کنایهای از اینکه تا دین یک جامعه درست نباشد، از مسئولان اجرایی هم نمیتوان چیز زیادی انتظار داشت.
شما دربارهی این حکایت چه فکر میکنید و کدام وجه معنایی آن را برجستهتر میدانید؟
#دین #نقد_دینی #رواداری #نوگرایی_دینی #گفتگو
@Dialogue1402
در یادداشتهای روزانهی محمدعلی فروغی، حکایتی از قول کسی به نام حاجی شیخ هادی نقل میشود که از زوایای مختلف قابل توجه است. در این حکایت کسی نذر غیرمتعارف میکند و مجبور میشود برای ادای نذرش، تبهکارترین مردم را پیدا کند. او در جستجوی خود از ردههای پایین قدرت، نهایتاً به شاه میرسد و شاه هم مسئولیت اعمال خودش را قبول نکرده، به ملا ارجاع میدهد با گفتن اینکه من «فراش شریعت»ام و قانون دین را اجرا میکنم.
در این حکایت، این ملاست که تلویحاً میپذیرد که شقیترین مردم است؛ اما منتی بر سر نذرکننده میگذارد و میگوید برای اینکه نذرت را ادا کنی، قبول میکنم و «صورت شرعی» به کارت میدهم! شاید این حکایت نهایتاً خود مردمی را مسئول وضع میداند که خود بخشی از هنجارهای شرعی جامعهاند و به جای توقف عمل به آن، به بازتولیدش کمک میکنند. کنایهای از اینکه تا دین یک جامعه درست نباشد، از مسئولان اجرایی هم نمیتوان چیز زیادی انتظار داشت.
شما دربارهی این حکایت چه فکر میکنید و کدام وجه معنایی آن را برجستهتر میدانید؟
#دین #نقد_دینی #رواداری #نوگرایی_دینی #گفتگو
@Dialogue1402
اندیشه سیاسی در اسلام معاصر
حمید عنایت
معرفی کتاب
برای دانشآموختگان رشته فلسفه در ایران و علاقهمندان عمومی ادبیات فلسفی، حمید عنایت بیشتر با ترجمهاش از کتاب «فلسفه هگل»، اثر والتر استیس، مشهور است. اما این پژوهشگر که متأسفانه فقط پنجاه سال عمر کرد، از ترجمه و تألیف آثار متعددی از خود به جا گذاشت. با این حال، یک نگاه کلی به عناوین آثارش و از جمله همین کتاب «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر»، علاقهی او را به اسلامگرایی و آنچه که تجدد فکر اسلامی و شیعی میخواند، نشان میدهد.
حمید عنایت از خانوادهای روحانی بود. گفته میشود که پدرش بر اثر اصلاحات دوران رضاشاه، لباس روحانیت را کنار گذاشت و محضرداری میکرد. مانند اغلب نخبگان ایرانی، عنایت سوابقی با حزب توده داشت و باز چنان که یک الگوی کلی و بسیار تکرار شونده در میان نخبگان ایرانی آن سالهاست، پس از جدایی از حزب توده به جریانهای اسلامگرا تقرب پیدا کرد. او سمپات با محمد مصدق و جبههی موسوم به ملی بود و به نظر میرسد که به مرور، به اصل خانوادگی خود که دیانت اسلام بود، بازگشته باشد. در بخش یاد و سپاس در انتهای مقدمهای که عنایت بر کتاب خود «اندیشهی سیاسی در اسلام معاصر» مینویسد، مرتضی مطهری را «متفکری اصیل و خلاق و مسلمانی به تمام معنی انساندوست» معرفی میکند و میآورد: «اگر دوستی اینجانب با مرحوم مرتضی مطهری استاد فلسفهی اسلامی دانشگاه تهران نبود، اندیشهی اصلی این کتاب به خاطرم خطور نمیکرد.»
اندیشهی اصلی کتاب، مروری کلی بر دلالتهای سیاسی سنت اسلامی بود؛ یعنی بازتابی از دلبستگیهای سیاسی مرحوم عنایت و بسیاری از همفکران همنسلاش. آنها که عمری تحت سیطرهی حکومتی تجددخواه و توسعهگرا به سبک اروپایی زندگی کرده بودند، نسبت به میراث اسلامی خوشگمان بودند و تصور میکردند با احیاء فکر اسلامی و با تأکید بر نواندیشی و تجدد داخل پارادایمهای اسلامی، میتوان انتظار دورانی درخشانتر داشت.
خود او در مقدمه بر «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر» مینویسد: «… این کتاب آنقدرها که به اندیشههای اسلامی میپردازد به اندیشههایی که مسلمانان طبق برداشت خود عرضه داشتهاند نمیپردازد. منظور آن است که به اندیشههای اسلامیای میپردازد که در جامهی اصطلاحات و مقولات رسمی فقه و کلام و سایر معارف اسلامی بیان شده، هرچند ممکن است بسیاری از آنها غیرسنتی و غریب و نامعهود بنماید.» به عبارت دیگر، او در این کتاب نه چندان بر آن عده که تحت عنوان «روشنفکر دینی» یا «نواندیش دینی» مشهور شدند متمرکز بوده است که بر روحانیت نواندیش و تجددخواه. نمونه این روحانیت از جمله نعمتالله صالحی نجفآبادیست که…
برای مطالعه ادامه این یادداشت به صفحه گفتوشنود مراجعه کنید:
https://dialog.tavaana.org/political-thought-in-islam/
#اسلام #اسلامگرایی #اندیشه_اسلامی #تجدد_دینی #نوگرایی_دینی #نواندیشی_دینی #حمید_عنایت #رواداری
@Dialogue1402
حمید عنایت
معرفی کتاب
برای دانشآموختگان رشته فلسفه در ایران و علاقهمندان عمومی ادبیات فلسفی، حمید عنایت بیشتر با ترجمهاش از کتاب «فلسفه هگل»، اثر والتر استیس، مشهور است. اما این پژوهشگر که متأسفانه فقط پنجاه سال عمر کرد، از ترجمه و تألیف آثار متعددی از خود به جا گذاشت. با این حال، یک نگاه کلی به عناوین آثارش و از جمله همین کتاب «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر»، علاقهی او را به اسلامگرایی و آنچه که تجدد فکر اسلامی و شیعی میخواند، نشان میدهد.
حمید عنایت از خانوادهای روحانی بود. گفته میشود که پدرش بر اثر اصلاحات دوران رضاشاه، لباس روحانیت را کنار گذاشت و محضرداری میکرد. مانند اغلب نخبگان ایرانی، عنایت سوابقی با حزب توده داشت و باز چنان که یک الگوی کلی و بسیار تکرار شونده در میان نخبگان ایرانی آن سالهاست، پس از جدایی از حزب توده به جریانهای اسلامگرا تقرب پیدا کرد. او سمپات با محمد مصدق و جبههی موسوم به ملی بود و به نظر میرسد که به مرور، به اصل خانوادگی خود که دیانت اسلام بود، بازگشته باشد. در بخش یاد و سپاس در انتهای مقدمهای که عنایت بر کتاب خود «اندیشهی سیاسی در اسلام معاصر» مینویسد، مرتضی مطهری را «متفکری اصیل و خلاق و مسلمانی به تمام معنی انساندوست» معرفی میکند و میآورد: «اگر دوستی اینجانب با مرحوم مرتضی مطهری استاد فلسفهی اسلامی دانشگاه تهران نبود، اندیشهی اصلی این کتاب به خاطرم خطور نمیکرد.»
اندیشهی اصلی کتاب، مروری کلی بر دلالتهای سیاسی سنت اسلامی بود؛ یعنی بازتابی از دلبستگیهای سیاسی مرحوم عنایت و بسیاری از همفکران همنسلاش. آنها که عمری تحت سیطرهی حکومتی تجددخواه و توسعهگرا به سبک اروپایی زندگی کرده بودند، نسبت به میراث اسلامی خوشگمان بودند و تصور میکردند با احیاء فکر اسلامی و با تأکید بر نواندیشی و تجدد داخل پارادایمهای اسلامی، میتوان انتظار دورانی درخشانتر داشت.
خود او در مقدمه بر «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر» مینویسد: «… این کتاب آنقدرها که به اندیشههای اسلامی میپردازد به اندیشههایی که مسلمانان طبق برداشت خود عرضه داشتهاند نمیپردازد. منظور آن است که به اندیشههای اسلامیای میپردازد که در جامهی اصطلاحات و مقولات رسمی فقه و کلام و سایر معارف اسلامی بیان شده، هرچند ممکن است بسیاری از آنها غیرسنتی و غریب و نامعهود بنماید.» به عبارت دیگر، او در این کتاب نه چندان بر آن عده که تحت عنوان «روشنفکر دینی» یا «نواندیش دینی» مشهور شدند متمرکز بوده است که بر روحانیت نواندیش و تجددخواه. نمونه این روحانیت از جمله نعمتالله صالحی نجفآبادیست که…
برای مطالعه ادامه این یادداشت به صفحه گفتوشنود مراجعه کنید:
https://dialog.tavaana.org/political-thought-in-islam/
#اسلام #اسلامگرایی #اندیشه_اسلامی #تجدد_دینی #نوگرایی_دینی #نواندیشی_دینی #حمید_عنایت #رواداری
@Dialogue1402
دیوید تیسی (David Tacey) یک پژوهشگر و استاد برجسته در زمینه روانشناسی، فلسفه، و مطالعات دینی است. او بیشتر به خاطر کارهایش در زمینه روانشناسی یونگی و تحلیل فرهنگ معاصر شناخته شده است. تیسی در حال حاضر استاد افتخاری در دانشگاه لا تروب در استرالیا است و کتاب «چگونه یونگ بخوانیم» او به فارسی ترجمه شده است.
تیسی استدلال میکند که جامعه مدرن در حال تجربه یک تغییر بنیادی در الگوهای معنوی است. او معتقد است که این تغییرات نتیجهی نیازهای روحی و روانی عمیق انسانها است که نمیتوانند توسط ساختارهای سنتی دینی برآورده شوند. تیسی این تحولات را به عنوان یک “انقلاب معنوی” توصیف میکند که نه تنها فردی بلکه اجتماعی نیز میباشد.
تیسی در کتاب «انقلاب معنوی: ظهور معنویت معاصر» توضیح میدهد که این معنویتگرایی جدید، سازمانهای سنتی دینی و به طور کلی ادیان سنتی را پشتسر میگذارد. او معتقد است: «این معنویت انقلابی بازگشتی به ادیان سنتی نیست؛ بلکه جستجوییست برای تجربهی معنویای که هم باستانی باشد و هم مدرن؛ هم فردی باشد و هم جمعی»
او همچنین مینویسد: «در عصر پستمدرن، مردم به دنبال شکلی از معنویتاند که مستقیماً با قلب و روح آنها سخن بگوید و سازمانهای سنتی دینی و جزمیان آنها را پشتسر بگذارد.» کتاب «انقلاب معنوی: ظهور معنویت معاصر» به فارسی ترجمه نشده است.
#دیوید_تیسی #معنویت #معنویت_جدید #معنویت_معاصر #ادیان_نوظهور #عرفان_مدرن #دگردینی #نوگرایی_دینی #گفتگو
@Dialogue1402
تیسی استدلال میکند که جامعه مدرن در حال تجربه یک تغییر بنیادی در الگوهای معنوی است. او معتقد است که این تغییرات نتیجهی نیازهای روحی و روانی عمیق انسانها است که نمیتوانند توسط ساختارهای سنتی دینی برآورده شوند. تیسی این تحولات را به عنوان یک “انقلاب معنوی” توصیف میکند که نه تنها فردی بلکه اجتماعی نیز میباشد.
تیسی در کتاب «انقلاب معنوی: ظهور معنویت معاصر» توضیح میدهد که این معنویتگرایی جدید، سازمانهای سنتی دینی و به طور کلی ادیان سنتی را پشتسر میگذارد. او معتقد است: «این معنویت انقلابی بازگشتی به ادیان سنتی نیست؛ بلکه جستجوییست برای تجربهی معنویای که هم باستانی باشد و هم مدرن؛ هم فردی باشد و هم جمعی»
او همچنین مینویسد: «در عصر پستمدرن، مردم به دنبال شکلی از معنویتاند که مستقیماً با قلب و روح آنها سخن بگوید و سازمانهای سنتی دینی و جزمیان آنها را پشتسر بگذارد.» کتاب «انقلاب معنوی: ظهور معنویت معاصر» به فارسی ترجمه نشده است.
#دیوید_تیسی #معنویت #معنویت_جدید #معنویت_معاصر #ادیان_نوظهور #عرفان_مدرن #دگردینی #نوگرایی_دینی #گفتگو
@Dialogue1402
اندیشه سیاسی در اسلام معاصر
حمید عنایت
معرفی کتاب
برای دانشآموختگان رشته فلسفه در ایران و علاقهمندان عمومی ادبیات فلسفی، حمید عنایت بیشتر با ترجمهاش از کتاب «فلسفه هگل»، اثر والتر استیس، مشهور است. اما این پژوهشگر که متأسفانه فقط پنجاه سال عمر کرد، از ترجمه و تألیف آثار متعددی از خود به جا گذاشت. با این حال، یک نگاه کلی به عناوین آثارش و از جمله همین کتاب «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر»، علاقهی او را به اسلامگرایی و آنچه که تجدد فکر اسلامی و شیعی میخواند، نشان میدهد.
حمید عنایت از خانوادهای روحانی بود. گفته میشود که پدرش بر اثر اصلاحات دوران رضاشاه، لباس روحانیت را کنار گذاشت و محضرداری میکرد. مانند اغلب نخبگان ایرانی، عنایت سوابقی با حزب توده داشت و باز چنان که یک الگوی کلی و بسیار تکرار شونده در میان نخبگان ایرانی آن سالهاست، پس از جدایی از حزب توده به جریانهای اسلامگرا تقرب پیدا کرد. او سمپات با محمد مصدق و جبههی موسوم به ملی بود و به نظر میرسد که به مرور، به اصل خانوادگی خود که دیانت اسلام بود، بازگشته باشد. در بخش یاد و سپاس در انتهای مقدمهای که عنایت بر کتاب خود «اندیشهی سیاسی در اسلام معاصر» مینویسد، مرتضی مطهری را «متفکری اصیل و خلاق و مسلمانی به تمام معنی انساندوست» معرفی میکند و میآورد: «اگر دوستی اینجانب با مرحوم مرتضی مطهری استاد فلسفهی اسلامی دانشگاه تهران نبود، اندیشهی اصلی این کتاب به خاطرم خطور نمیکرد.»
اندیشهی اصلی کتاب، مروری کلی بر دلالتهای سیاسی سنت اسلامی بود؛ یعنی بازتابی از دلبستگیهای سیاسی مرحوم عنایت و بسیاری از همفکران همنسلاش. آنها که عمری تحت سیطرهی حکومتی تجددخواه و توسعهگرا به سبک اروپایی زندگی کرده بودند، نسبت به میراث اسلامی خوشگمان بودند و تصور میکردند با احیاء فکر اسلامی و با تأکید بر نواندیشی و تجدد داخل پارادایمهای اسلامی، میتوان انتظار دورانی درخشانتر داشت.
خود او در مقدمه بر «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر» مینویسد: «… این کتاب آنقدرها که به اندیشههای اسلامی میپردازد به اندیشههایی که مسلمانان طبق برداشت خود عرضه داشتهاند نمیپردازد. منظور آن است که به اندیشههای اسلامیای میپردازد که در جامهی اصطلاحات و مقولات رسمی فقه و کلام و سایر معارف اسلامی بیان شده، هرچند ممکن است بسیاری از آنها غیرسنتی و غریب و نامعهود بنماید.» به عبارت دیگر، او در این کتاب نه چندان بر آن عده که تحت عنوان «روشنفکر دینی» یا «نواندیش دینی» مشهور شدند متمرکز بوده است که بر روحانیت نواندیش و تجددخواه. نمونه این روحانیت از جمله نعمتالله صالحی نجفآبادیست که…
برای مطالعه ادامه این یادداشت به صفحه گفتوشنود مراجعه کنید:
https://dialog.tavaana.org/political-thought-in-islam/
#اسلام #اسلامگرایی #اندیشه_اسلامی #تجدد_دینی #نوگرایی_دینی #نواندیشی_دینی #حمید_عنایت #رواداری
@Dialogue1402
حمید عنایت
معرفی کتاب
برای دانشآموختگان رشته فلسفه در ایران و علاقهمندان عمومی ادبیات فلسفی، حمید عنایت بیشتر با ترجمهاش از کتاب «فلسفه هگل»، اثر والتر استیس، مشهور است. اما این پژوهشگر که متأسفانه فقط پنجاه سال عمر کرد، از ترجمه و تألیف آثار متعددی از خود به جا گذاشت. با این حال، یک نگاه کلی به عناوین آثارش و از جمله همین کتاب «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر»، علاقهی او را به اسلامگرایی و آنچه که تجدد فکر اسلامی و شیعی میخواند، نشان میدهد.
حمید عنایت از خانوادهای روحانی بود. گفته میشود که پدرش بر اثر اصلاحات دوران رضاشاه، لباس روحانیت را کنار گذاشت و محضرداری میکرد. مانند اغلب نخبگان ایرانی، عنایت سوابقی با حزب توده داشت و باز چنان که یک الگوی کلی و بسیار تکرار شونده در میان نخبگان ایرانی آن سالهاست، پس از جدایی از حزب توده به جریانهای اسلامگرا تقرب پیدا کرد. او سمپات با محمد مصدق و جبههی موسوم به ملی بود و به نظر میرسد که به مرور، به اصل خانوادگی خود که دیانت اسلام بود، بازگشته باشد. در بخش یاد و سپاس در انتهای مقدمهای که عنایت بر کتاب خود «اندیشهی سیاسی در اسلام معاصر» مینویسد، مرتضی مطهری را «متفکری اصیل و خلاق و مسلمانی به تمام معنی انساندوست» معرفی میکند و میآورد: «اگر دوستی اینجانب با مرحوم مرتضی مطهری استاد فلسفهی اسلامی دانشگاه تهران نبود، اندیشهی اصلی این کتاب به خاطرم خطور نمیکرد.»
اندیشهی اصلی کتاب، مروری کلی بر دلالتهای سیاسی سنت اسلامی بود؛ یعنی بازتابی از دلبستگیهای سیاسی مرحوم عنایت و بسیاری از همفکران همنسلاش. آنها که عمری تحت سیطرهی حکومتی تجددخواه و توسعهگرا به سبک اروپایی زندگی کرده بودند، نسبت به میراث اسلامی خوشگمان بودند و تصور میکردند با احیاء فکر اسلامی و با تأکید بر نواندیشی و تجدد داخل پارادایمهای اسلامی، میتوان انتظار دورانی درخشانتر داشت.
خود او در مقدمه بر «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر» مینویسد: «… این کتاب آنقدرها که به اندیشههای اسلامی میپردازد به اندیشههایی که مسلمانان طبق برداشت خود عرضه داشتهاند نمیپردازد. منظور آن است که به اندیشههای اسلامیای میپردازد که در جامهی اصطلاحات و مقولات رسمی فقه و کلام و سایر معارف اسلامی بیان شده، هرچند ممکن است بسیاری از آنها غیرسنتی و غریب و نامعهود بنماید.» به عبارت دیگر، او در این کتاب نه چندان بر آن عده که تحت عنوان «روشنفکر دینی» یا «نواندیش دینی» مشهور شدند متمرکز بوده است که بر روحانیت نواندیش و تجددخواه. نمونه این روحانیت از جمله نعمتالله صالحی نجفآبادیست که…
برای مطالعه ادامه این یادداشت به صفحه گفتوشنود مراجعه کنید:
https://dialog.tavaana.org/political-thought-in-islam/
#اسلام #اسلامگرایی #اندیشه_اسلامی #تجدد_دینی #نوگرایی_دینی #نواندیشی_دینی #حمید_عنایت #رواداری
@Dialogue1402
«من راستی خندهام میگیرد وقتی میبینم این مردم خود را به اسلام میبندند و یا از آن طرفداری میکنند. یک پایهی مهم اسلام، توحید است. شما از همین توحید چه بهرهای دارید!؟ اگر یک مادّی تمام، ادعای توحید کند، خیلی به حقیقت نزدیکتر است زیرا او همهی عامل را پیرو یک نظام ثابت میداند ولی شما هزاران سنگ و چوب قبر و صاحب قبر را دستاندرکار میدانید.»
اینها جملات علیاکبر حکمیزاده است. او مجموعهای از جدلیات بیپرده و بیپروای خود علیه آنچه دین مسلط ایرانیان مینامید را در نشریهی پرچم در سال ۱۳۲۲ منتشر کرد و سپس در قالب کتابی به نام «اسرار هزارساله» منتشر نمود.
انتشار چنین کتابی در ان اوضاع و احوال به این علت شجاعانه بود، که با تبعید رضاشاه، دولت مرکزی ضعیف شده بود. در همین ایام است که افراد مرتجعی مانند محسن صدر، دوباره به میدان بازمیگردند و آثار انتقادی احمد کسروی را ممنوعالانتشار میکنند. قتل احمد کسروی هم در ۱۳۲۴ محصول خلأ قدرت ناشی از نبود دولت رضاشاهیست. با این حال، حکمیزاده که خود مانند کسروی و تقیزاده، تحصیلات حوزوی را تجربه کرده بود، تلاش میکند با طرح پرسشهای ساده اما گزنده، تناقضات ایرانیان را نشان دهد. او در این کار، به ویژه فرهنگ دینی مسلط را نقد میکند.
گفتار یکم در کتاب «اسرار هزارساله»، «خدا» نام دارد. حکمیزاده تاکید میکند که اولین اصل اسلام، توحید است. «قرآن، در چند جا میگوید خود پیغمبر غیب نمی داند. در چند جا میگوید که او هم بشریست مانند دیگران. جز اینکه به او وحی میشود و میگوید که او مالک سود و زیان خود نیست. (قل لا الملک لنفسی نفعاً و لاضراً) ولی شما برای امامزاده داوود هم حاضر نیستید اینها را بپذیرید!»
حکمیزاده در انتقاد از زیارت شیعی که آن را «گنبدپرستی» مینامد و همینطور باور به شفاعت امامان و قدیسین، مینویسد:
«ابن مکتوم، از اصحاب خاص پیغمبر، کور بود. نه او بینایی خود را از پیغمبر خواست و نه پیغمبر چنین کاری کرد. عقیل، برادر علی کور بود. نه این برادر، خود دخیل بست و نه او عقیل را به چنین حاجتی رسانید. ولی شما میگویید تربت امام، شفای هر درد و امان از هر بلاییست. نه راستی شما در این سخن اگر شوخی میکنید که دین و خدا و جان مردم شوخیبردار نیست. و اگر جدی میگویید پس چرا معطلید!؟ بگویید همهی این بیمارستانها و داروهانهها و دانشکدههای طب و داروسازی را برچینند!»
چنین انتقادات عقلگرایانهای، بعدها از برخی دیگر از نویسندگان منتقد شیعه که خود شیعهزاده بودند هم ابراز شد. به عنوان نمونه، حیدرعلی قلمداران در کتاب «راه نجات از شر غلات» همینگونه ملاحظات عقلانی را مبنای انتقاد از «دین مسلط» قرار میدهد و فقدان مبانی اسلامی، و حتی ضدیت این رفتارها را با اسلام، ادعا میکند. در اپیزود هشتم از دیگرینامه، شرحی از او و عقایدش را شاهد بودید. علاوه بر قلمداران، ابوالفضل برقعی هم یکی دیگر از نیروهای ریزشی سازمان شیعه محسوب میشد که البته کمی بعدتر، به صف این گونه منتقدان عقلگرا پیوست.
«اسرار هزارساله» با واکنش خمینی جوان هم مواجه شد و رسالهی «کشفالاسرار» خمینی در پاسخ به آن نوشته شد. غمانگیز است که با فروپاشی نظام شاهنشاهی، ورق به نفع حامیان راستکیش شیعیگری برگشت. مطالعهی کتاب «اسرار هزارساله» از حیث نکتهسنجیهای عقلگرایانهای که میکند و به ویژه، وقتی در بستر تاریخ غمبار صد سال. اخیر نگریسته شود، هنوز خواندنیست. متن این کتاب به صورت رایگان و در قالب پی.دی.اف، به. آسانی قابل دانلود است.
https://dialog.tavaana.org/asrare-hezarsaleh/
#نقد_دین #نوگرایی_دینی #سکولاریسم #شیعه #شیعی_گری #زیارت #شفاعت #گفتگو
@Dialogue1402
اینها جملات علیاکبر حکمیزاده است. او مجموعهای از جدلیات بیپرده و بیپروای خود علیه آنچه دین مسلط ایرانیان مینامید را در نشریهی پرچم در سال ۱۳۲۲ منتشر کرد و سپس در قالب کتابی به نام «اسرار هزارساله» منتشر نمود.
انتشار چنین کتابی در ان اوضاع و احوال به این علت شجاعانه بود، که با تبعید رضاشاه، دولت مرکزی ضعیف شده بود. در همین ایام است که افراد مرتجعی مانند محسن صدر، دوباره به میدان بازمیگردند و آثار انتقادی احمد کسروی را ممنوعالانتشار میکنند. قتل احمد کسروی هم در ۱۳۲۴ محصول خلأ قدرت ناشی از نبود دولت رضاشاهیست. با این حال، حکمیزاده که خود مانند کسروی و تقیزاده، تحصیلات حوزوی را تجربه کرده بود، تلاش میکند با طرح پرسشهای ساده اما گزنده، تناقضات ایرانیان را نشان دهد. او در این کار، به ویژه فرهنگ دینی مسلط را نقد میکند.
گفتار یکم در کتاب «اسرار هزارساله»، «خدا» نام دارد. حکمیزاده تاکید میکند که اولین اصل اسلام، توحید است. «قرآن، در چند جا میگوید خود پیغمبر غیب نمی داند. در چند جا میگوید که او هم بشریست مانند دیگران. جز اینکه به او وحی میشود و میگوید که او مالک سود و زیان خود نیست. (قل لا الملک لنفسی نفعاً و لاضراً) ولی شما برای امامزاده داوود هم حاضر نیستید اینها را بپذیرید!»
حکمیزاده در انتقاد از زیارت شیعی که آن را «گنبدپرستی» مینامد و همینطور باور به شفاعت امامان و قدیسین، مینویسد:
«ابن مکتوم، از اصحاب خاص پیغمبر، کور بود. نه او بینایی خود را از پیغمبر خواست و نه پیغمبر چنین کاری کرد. عقیل، برادر علی کور بود. نه این برادر، خود دخیل بست و نه او عقیل را به چنین حاجتی رسانید. ولی شما میگویید تربت امام، شفای هر درد و امان از هر بلاییست. نه راستی شما در این سخن اگر شوخی میکنید که دین و خدا و جان مردم شوخیبردار نیست. و اگر جدی میگویید پس چرا معطلید!؟ بگویید همهی این بیمارستانها و داروهانهها و دانشکدههای طب و داروسازی را برچینند!»
چنین انتقادات عقلگرایانهای، بعدها از برخی دیگر از نویسندگان منتقد شیعه که خود شیعهزاده بودند هم ابراز شد. به عنوان نمونه، حیدرعلی قلمداران در کتاب «راه نجات از شر غلات» همینگونه ملاحظات عقلانی را مبنای انتقاد از «دین مسلط» قرار میدهد و فقدان مبانی اسلامی، و حتی ضدیت این رفتارها را با اسلام، ادعا میکند. در اپیزود هشتم از دیگرینامه، شرحی از او و عقایدش را شاهد بودید. علاوه بر قلمداران، ابوالفضل برقعی هم یکی دیگر از نیروهای ریزشی سازمان شیعه محسوب میشد که البته کمی بعدتر، به صف این گونه منتقدان عقلگرا پیوست.
«اسرار هزارساله» با واکنش خمینی جوان هم مواجه شد و رسالهی «کشفالاسرار» خمینی در پاسخ به آن نوشته شد. غمانگیز است که با فروپاشی نظام شاهنشاهی، ورق به نفع حامیان راستکیش شیعیگری برگشت. مطالعهی کتاب «اسرار هزارساله» از حیث نکتهسنجیهای عقلگرایانهای که میکند و به ویژه، وقتی در بستر تاریخ غمبار صد سال. اخیر نگریسته شود، هنوز خواندنیست. متن این کتاب به صورت رایگان و در قالب پی.دی.اف، به. آسانی قابل دانلود است.
https://dialog.tavaana.org/asrare-hezarsaleh/
#نقد_دین #نوگرایی_دینی #سکولاریسم #شیعه #شیعی_گری #زیارت #شفاعت #گفتگو
@Dialogue1402
دیوید تیسی (David Tacey) یک پژوهشگر و استاد برجسته در زمینه روانشناسی، فلسفه، و مطالعات دینی است. او بیشتر به خاطر کارهایش در زمینه روانشناسی یونگی و تحلیل فرهنگ معاصر شناخته شده است. تیسی در حال حاضر استاد افتخاری در دانشگاه لا تروب در استرالیا است و کتاب «چگونه یونگ بخوانیم» او به فارسی ترجمه شده است.
تیسی استدلال میکند که جامعه مدرن در حال تجربه یک تغییر بنیادی در الگوهای معنوی است. او معتقد است که این تغییرات نتیجهی نیازهای روحی و روانی عمیق انسانها است که نمیتوانند توسط ساختارهای سنتی دینی برآورده شوند. تیسی این تحولات را به عنوان یک “انقلاب معنوی” توصیف میکند که نه تنها فردی بلکه اجتماعی نیز میباشد.
تیسی در کتاب «انقلاب معنوی: ظهور معنویت معاصر» توضیح میدهد که این معنویتگرایی جدید، سازمانهای سنتی دینی و به طور کلی ادیان سنتی را پشتسر میگذارد. او معتقد است: «این معنویت انقلابی بازگشتی به ادیان سنتی نیست؛ بلکه جستجوییست برای تجربهی معنویای که هم باستانی باشد و هم مدرن؛ هم فردی باشد و هم جمعی»
او همچنین مینویسد: «در عصر پستمدرن، مردم به دنبال شکلی از معنویتاند که مستقیماً با قلب و روح آنها سخن بگوید و سازمانهای سنتی دینی و جزمیان آنها را پشتسر بگذارد.» کتاب «انقلاب معنوی: ظهور معنویت معاصر» به فارسی ترجمه نشده است.
#دیوید_تیسی #معنویت #معنویت_جدید #معنویت_معاصر #ادیان_نوظهور #عرفان_مدرن #دگردینی #نوگرایی_دینی #گفتگو
@Dialogue1402
تیسی استدلال میکند که جامعه مدرن در حال تجربه یک تغییر بنیادی در الگوهای معنوی است. او معتقد است که این تغییرات نتیجهی نیازهای روحی و روانی عمیق انسانها است که نمیتوانند توسط ساختارهای سنتی دینی برآورده شوند. تیسی این تحولات را به عنوان یک “انقلاب معنوی” توصیف میکند که نه تنها فردی بلکه اجتماعی نیز میباشد.
تیسی در کتاب «انقلاب معنوی: ظهور معنویت معاصر» توضیح میدهد که این معنویتگرایی جدید، سازمانهای سنتی دینی و به طور کلی ادیان سنتی را پشتسر میگذارد. او معتقد است: «این معنویت انقلابی بازگشتی به ادیان سنتی نیست؛ بلکه جستجوییست برای تجربهی معنویای که هم باستانی باشد و هم مدرن؛ هم فردی باشد و هم جمعی»
او همچنین مینویسد: «در عصر پستمدرن، مردم به دنبال شکلی از معنویتاند که مستقیماً با قلب و روح آنها سخن بگوید و سازمانهای سنتی دینی و جزمیان آنها را پشتسر بگذارد.» کتاب «انقلاب معنوی: ظهور معنویت معاصر» به فارسی ترجمه نشده است.
#دیوید_تیسی #معنویت #معنویت_جدید #معنویت_معاصر #ادیان_نوظهور #عرفان_مدرن #دگردینی #نوگرایی_دینی #گفتگو
@Dialogue1402