ڪلبہ‎‌‌‎‌‌شـ؏ـردلاویز
5.73K subscribers
872 photos
1 video
11 links
زیر امضای تمام شعرهایم مینویسم" دل" نوشت
تابدانند " عشق را باید فقط با "دل " نوشت

#رزگار_موکریان

@Delaviz_20
Download Telegram
مطرب خوش نوای من عشق نواز همچنین
نغنغه دگر بزن پرده تازه برگزین

مطرب روح من تویی کشتی نوح من تویی
فتح و فتوح من تویی یار قدیم و اولین


#رباعی_مولانا
آن چنان زارم که بر من دشمنان گریند زار
دوستی آخر تو کمتر کوش در آزار من

محتشم هرگه نویسم شعر عاشق سوز خویش
آتش افتد از قلم در نسخهٔ اشعار من


#محتشم_كاشانى
آیینه‌ی اغیار بُود هر سحر، ای وای
رخساره‌ی لبریز صفایی که تو داری

از گاوِ زمین تا به سر عرش زد آتش
«منشأ!» حذر از آهِ رسایی که تو داری...


#منشأ_لکهنوی
من هیچ ندانم که مرا آن‌که سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت

جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هرسه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
 

#خیام
با اولین نگاهت قلب مرا ربودی
در دفتر دل من شعر ترم تو بودی

کام دل نزارم با بودن تو شیرین
غم ها و غصه ها را تو از دلم زدودی


#پونه_حاج_علیان
غم هم نشد نصیب دل تنگدست من
قسمت نشد وگرنه کجا ما نخواستیم

زیبا و زشت، ظاهر و باطن، دروغ و راست
بازی بس است آینه‌ه ما نخواستیم


#مجید_ترکابادی
آن زلف سیاه و قد رعناش نگر
شیرینی آن لعل شکرخاش نگر

گفتم که زکوة حسن یک بوسه بده
برگشت و به خنده گفت سوداش نگر


#رباعی_مولانا
همین که بغض می شود سکوت های های من
دوباره خواب می شود پناه گریه های من

دوباره شانه های شب به من پناه می دهد
سلام می دهم به او که گشته هم صدای من


#ایلناز_حقوقی
مانشانِ خود رقم بر دفتر دل ها زدیم
آشنایی نام مان وعاشقی ناموس مان

چشم های کینه ورهم،معنی دیگر نیافت
ز ابتدا تا انتها،جز مهر، در قاموس مان


#حسین_منزوی
گر خلوت و عزلت است سرمایهٔ تو
هرگز به ضلالت نرسد پایهٔ تو

مانند هما مجرد آ تا بینی
ارباب سعادت همه در سایهٔ تو


#رباعی_باباافضل_كاشانى
بمان، ای گریه، این ساعت، همان لحظه فروریزی
که آن سنگین دل نااستوار از در درون آید

ز من عذری بخواهی، ای رقیب، آن ناپشیمان را
که چون من مرده بودم شرمسار از در درون آید


#امیرخسرو_دهلوی
شرم دار ای اشک، آخر از کدامین سنگ دل
شیشه ی لبریز آتش در گیریبانی شکست

غمزه نشناسم کدام است و دل طالب کدام؟
نشتری دانم که در آغوش شریانی شکست


#طالب_آملی
بهر دل غیر، خسته‌جانم مپسند
خصمی مکن ای دوست!چنانم مپسند

در دوستی تو گشته‌ام دشمن‌کام
ای دوست! به کام دشمنانم مپسند...


#عبدالمجید_طالقانی
در ســرو رسیدست ولیکن به حقیقت
از سرو گذشتست که سیمین بدنست آن

هرگـز نبود جسم بدین حسن و لطافت
گویی همه روحست که در پیرهنست آن


#سعدی
ماه آمد پیش او که تو جان منی
گفتش که تو کمترین غلامان منی

هر چند بدان جمع تکبر می کرد
می داشت طمع که گویمش آن منی


#رباعی_مولانا
ﺩﺭ ﺩﻩ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﻭﺷﻦ ﻭ ﺩﺭ ﺗﯿﺮﻩ ﺷﺐ ﻣﺮﺍ
ﺍﺯ ﻋﮑﺲ ﺟﺎﻡ ﺑﺎﺩﻩ ﺑﺮﺍﻓﺮﻭﺯ ﻣﺸﻌﻠﻪ

ﻓﺼﻞ ﺑﻬﺎﺭ ﻭ ﻣﻮﺳﻢ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ
ﺩﺭ ﺳﺮ ﻧﻮﺍﯼ ﺑﻠﺒﻞ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺑﻠﺒﻠﻪ


#خواجوی_کرمانی
باید‌خریدارم شَوی‌تا‌من خریدارت شوم
وزجان‌و‌دل‌یارم‌شوی‌تا‌عاشقِ زارت‌شوم

من نیستم‌چون‌دیگران بازیچه‌ی‌بازیگران
اول به دام آرم تُرا وانگه گرفتارت شوم


#رهی_معیری
عمری گذراندیم به کام دگران
القصه وطن را به دو چشم نگران

ما در تشویش و خلق در خواب گران
رفتیم و سپردیم به هنگامه کران


#ملک_الشعرا
از روز شریفتر شد از وی شب من
وز روح لطیفتر این قالب من

رفت این لب من تا لب او را بوسد
از شهد شکر نبود جای لب من


#رباعی_مولانا
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند


#حافظ