لبت صریحترین آیهی شکوفایی است
و چشمهایت، شعرِ سیاهِ گویایی است
چه چیز داری با خویشتن که دیدارت
چو قلههای مهآلود، محو و رویایی است
#حسین_منزوی
و چشمهایت، شعرِ سیاهِ گویایی است
چه چیز داری با خویشتن که دیدارت
چو قلههای مهآلود، محو و رویایی است
#حسین_منزوی
اى تكنواز نابغه ى نينوا حسيـن!
وى تكسوار واقعه ى كربلا، حسيـن!
هم جان فداى راه وفا كرده، هم جهـان
هم جان و هم جهان به وفايت فدا،حسين
#حسین_منزوی
وى تكسوار واقعه ى كربلا، حسيـن!
هم جان فداى راه وفا كرده، هم جهـان
هم جان و هم جهان به وفايت فدا،حسين
#حسین_منزوی
هر دیده که بینم به تو می سنجم و زشت است
چشمی که تو را دید، جز این نیست سزایش!
دل بیمش از این نیست که در بند تو افتاد
ترسد که کنی روزی از این بند رهایش
#حسین_منزوی
چشمی که تو را دید، جز این نیست سزایش!
دل بیمش از این نیست که در بند تو افتاد
ترسد که کنی روزی از این بند رهایش
#حسین_منزوی
خوشا از عشق مردن در کنارت، ای که طعم تو
طراوت میدهد حتی شرنگ تلخ مردن را
چه جای شکوه از اندوه تو؟ وقتی دوستتر دارم
من از هر شادیِ دیگر، غم عشق تو خوردن را
#حسین_منزوی
طراوت میدهد حتی شرنگ تلخ مردن را
چه جای شکوه از اندوه تو؟ وقتی دوستتر دارم
من از هر شادیِ دیگر، غم عشق تو خوردن را
#حسین_منزوی
شبم به نیمه رسید و صدای او نرسید
حریف صحبتم امشب ، به گفت و گو نرسید
نسیم و سیم ، عقیم اند ، از امید و نوید
که آن صدای خوش امشب ز هیچ سو نرسید
#حسین_منزوی
حریف صحبتم امشب ، به گفت و گو نرسید
نسیم و سیم ، عقیم اند ، از امید و نوید
که آن صدای خوش امشب ز هیچ سو نرسید
#حسین_منزوی
دیده ام خورشید را در خواب تعبیرش تویی
خواب دریا و شب مهتاب تعبیرش تویی
زان لب شیرین حوالت کن برایم بوسه ای
ای که رویای شراب ناب تعبیرش تویی
#حسین_منزوی
خواب دریا و شب مهتاب تعبیرش تویی
زان لب شیرین حوالت کن برایم بوسه ای
ای که رویای شراب ناب تعبیرش تویی
#حسین_منزوی
تو از قبیلهی سوزان آتشی شاید
چنین که سرکش و پاک و بلندبالایی
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت
که جاودانهترین لحظهی تماشایی
#حسین_منزوی
چنین که سرکش و پاک و بلندبالایی
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت
که جاودانهترین لحظهی تماشایی
#حسین_منزوی
ای مرده در وجودم با تو هراس توفان
ای معنی رهایی، ای ساحل، ای کرانه
جانم پر از سرودی است، کز چنگ تو تراود
ای شور... ای ترنم! ای شعر... ای ترانه!
#حسین_منزوی
ای معنی رهایی، ای ساحل، ای کرانه
جانم پر از سرودی است، کز چنگ تو تراود
ای شور... ای ترنم! ای شعر... ای ترانه!
#حسین_منزوی
شب است و خاطرهای میخزد به بستر من
تو نیستی و خیال تو را به بر دارم
برای آن که به شوق تو پا نهم در راه
شب است و چشم شباویز با سحر دارم
#حسین_منزوی
تو نیستی و خیال تو را به بر دارم
برای آن که به شوق تو پا نهم در راه
شب است و چشم شباویز با سحر دارم
#حسین_منزوی
ریشه ی سروجوان باخاک،صحبت می کند
ازعذاب تشنگی باوی شکایت می کند
بازبان خشک برگش،بید میگوید:که آه
ابرهم داردبه باغ ما،خیانت میکند!
#حسین_منزوی
ازعذاب تشنگی باوی شکایت می کند
بازبان خشک برگش،بید میگوید:که آه
ابرهم داردبه باغ ما،خیانت میکند!
#حسین_منزوی
صبح است و گل در آینه بیدار میشود
خورشید در نگاه تو، تکرار میشود
خورشید نیز میشکند در نگاه تو،
وقتی که آن ستاره پدیدار میشود
#حسین_منزوی
خورشید در نگاه تو، تکرار میشود
خورشید نیز میشکند در نگاه تو،
وقتی که آن ستاره پدیدار میشود
#حسین_منزوی
خورشید سحرگه که به عالم تابید
در رهگذرش ذرّهی کوچک را دید
کز خاک به افلاک شتابان، میگفت
ای عشق مدد کن که رِسَـم تا خورشید
#حسین_منزوی
در رهگذرش ذرّهی کوچک را دید
کز خاک به افلاک شتابان، میگفت
ای عشق مدد کن که رِسَـم تا خورشید
#حسین_منزوی
کاش سیلی شود اشک تو، که ما را ببرد
که مرا با تو درآمیزد و زینجا ببرد
ترسم این سیل فنا، جا بگذارد ما را
یا جدایت بکند از من و تنها ببرد
#حسین_منزوی
که مرا با تو درآمیزد و زینجا ببرد
ترسم این سیل فنا، جا بگذارد ما را
یا جدایت بکند از من و تنها ببرد
#حسین_منزوی
ای بوسهات شراب و از هر شراب خوشتر
ساقی اگر تو باشی، حالم خراب خوشتر
بی تو چه زندگانی؟ گر خود همه جوانی
ای با تو پیر گشتن، از هر شباب خوشتر
#حسین_منزوی
ساقی اگر تو باشی، حالم خراب خوشتر
بی تو چه زندگانی؟ گر خود همه جوانی
ای با تو پیر گشتن، از هر شباب خوشتر
#حسین_منزوی
عشق تو در قحط سال مهربانی ، ناگهان
سیب سرخی را به دست شاخساران دیدن است
با تو بودن ، در پی هجران شماری های من
وصل پشت وصل ، بعد از انتظاران دیدن است
#حسین_منزوی
سیب سرخی را به دست شاخساران دیدن است
با تو بودن ، در پی هجران شماری های من
وصل پشت وصل ، بعد از انتظاران دیدن است
#حسین_منزوی
کتاب عمر ورق خورد بار دیگر و در تو
به عاشقانهترین فصل این کتاب رسیدم
چرا به نابترین شعر خود سپاس نگویم
تو را؟ که در تو به معنای عشق ناب رسیدم
#حسین_منزوی
به عاشقانهترین فصل این کتاب رسیدم
چرا به نابترین شعر خود سپاس نگویم
تو را؟ که در تو به معنای عشق ناب رسیدم
#حسین_منزوی
مانشانِ خود رقم بر دفتر دل ها زدیم
آشنایی نام مان وعاشقی ناموس مان
چشم های کینه ورهم،معنی دیگر نیافت
ز ابتدا تا انتها،جز مهر، در قاموس مان
#حسین_منزوی
آشنایی نام مان وعاشقی ناموس مان
چشم های کینه ورهم،معنی دیگر نیافت
ز ابتدا تا انتها،جز مهر، در قاموس مان
#حسین_منزوی
نو می شود از منحنی خنده ی تو، ماه...
یک بوسه ی تو تازه کند روح و روانم
روحم به جلا امده از بوی تو ای گل
نطقم شده باز از تو و گل کرده بیانم
#حسین_منزوی
یک بوسه ی تو تازه کند روح و روانم
روحم به جلا امده از بوی تو ای گل
نطقم شده باز از تو و گل کرده بیانم
#حسین_منزوی
نخفتهایم که شب بگذرد، سحر بزند
که آفتاب چو ققنوس، بال و پر بزند
نخفتهایم که تا صبحِ شاعرانهی ما
زِ ره رسیده و همراهِ عشق، دَر بزند...!
#حسین_منزوی
که آفتاب چو ققنوس، بال و پر بزند
نخفتهایم که تا صبحِ شاعرانهی ما
زِ ره رسیده و همراهِ عشق، دَر بزند...!
#حسین_منزوی
نخفتهایم که شب بگذرد، سحر بزند
که آفتاب چو ققنوس، بال و پر بزند
نخفتهایم که تا صبحِ شاعرانهی ما
زِ ره رسیده و همراهِ عشق، دَر بزند...!
#حسین_منزوی
که آفتاب چو ققنوس، بال و پر بزند
نخفتهایم که تا صبحِ شاعرانهی ما
زِ ره رسیده و همراهِ عشق، دَر بزند...!
#حسین_منزوی