ڪلبہ‎‌‌‎‌‌شـ؏ـردلاویز
4.71K subscribers
867 photos
1 video
10 links
زیر امضای تمام شعرهایم مینویسم" دل" نوشت
تابدانند " عشق را باید فقط با "دل " نوشت

#رزگار_موکریان

@Delaviz_20
Download Telegram
در کارگه کوزه گری بودم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

هر یک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش


#خیام
ﻣﻦ ﺑﯽ ﻣﯽ ﻧﺎﺏ ﺯﯾﺴﺘﻦ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ
ﺑﯽ ﺑﺎﺩه کشیدﺑﺎﺭ ﺗﻦ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ

ﻣﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﺁﻥ ﺩﻣﻢ ﮐﻪ ﺳﺎﻗﯽ ﮔﻮﯾﺪ
ﯾﮏ ﺟﺎﻡ ﺩﮔﺮ ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﻣﻦ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ


#خیام_نیشابوری
هر سبزه که بر کنار جویی رسته‌ست
گویی ز لب فرشته‌خویی رسته‌ست

پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی
کآن سبزه ز خاک لاله‌رویی رسته‌ست


#خیام_نیشابوری
ای آن‌که نتیجه ی چهار و هفتی،
وز هفت و چهار، دایم اندر تَفْتی،

می خور که هزار باره بیشت گفتم:
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی


#خیام
از تن چو برفت جان پاک من و تو،
خشتی دو نهند بر مَغاکِ من و تو؛

و آنگه زِ برای خشتِ گور دگران،
در کالبدی کشند خاک من و تو


#خیام
گویند بهشت عدن با حور خوش است
من می‌گویم که،آب انگور خوش است

این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
که آواز دهل برادر از دور خوش است


#خیام
هر یک چندی یکی برآید که منم
با نعمت و با سیم و زر آید که منم

چون کارک او نظام گیرد روزی
ناگه اجل از کمین برآید که منم


#خیام
ساقی غم من بلند‌آوازه شده‌است،
سرمستی من برون ز اندازه شده‌است؛

با موی سپید سرخوشم کز می تو؛
پیرانه‌سرم بهار دل تازه شده‌است


#خیام
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد


#خیام
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که درقضا وقدر است

با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هـــزار بار بیچاره‌تر است


#خیام
جــز راه قـلـنـدران مـیخـانه مـپوی
جز باده و جز سماع و جز یار مجوی

بر کف قدح باده و بر دوش سبوی
می نوش کن ای نگار و بیهوده مگوی


#خیام
اين يک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جويبار و چون باد بدشت

هرگز غم دو روز مرا ياد نگذشت
روزیکه نيامده ست و روزی که گذشت


#خیام
از منزلِ کفر تا به دین، یک نفس است
وز عالم شک تا به یقین، یک نفس است

این یک نفسِ عزیز را خوش می‌دار
کَز حاصلِ عمرِ ما همین یک نفس است


#خیام
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد

گر چشمه ی زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد


#خیام
ای‌کاش که جای آرمیدن بودی
یا این رهِ دور را رسیدن بودی

کاش از پی صدهزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بردمیدن بودی


#خیام
هان کوزه‌گرا، بِپای اگر هشیاری،
تا چند کنی بر گِل مردم خواری؟

انگشتِ فریدون و کَفِ کیخسرو،
برچرخ نهاده‌ای، چه می‌پنداری؟


#خیام
آورد به اِضطرارم اوّل به وجود،
جز حیرتم از حیات چیزی نفزود،

رفتیم به اِکراه و ندانیم چه بود
زین آمدن و بودن و رفتن مقصود!


#خیام
من هیچ ندانم که مرا آن‌که سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت

جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هرسه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
 

#خیام
ای صاحب فتوا ز تو پرکارتریم
با این همه مستی زتو هُشیار تریم

تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بده کدام خونخوار تریم؟


#خیام
از جرم گل سیاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات گیتی را حل

بگشادم بندهای مشکل به حیل
هر بند گشاده شد مگر بند اجل


#خیام