پریروز تو محله مون تا برسم مدرسه ی #پانیسا با نه نفر آشنا سلام و علیک کردم، از همسایه ی قدیمی خونه مامان بزرگم تا منشی مطب دکتر زنانم!
به خودم گفتم کاش بفروشیم بریم نزدیک خونه ی مامانم که اینقدر آشنا نبینم تو خیابون (تو یک منطقه شهرداری هستیم فقط ناحیه هامون فرق داره)
ولی آشنای بیشتری تو محله ی ما داریم و همه میشناسندم!
امروز صبح خونه ی مامانم بودم می خواستم برم تره بار و نانوایی، بچه ها رو گذاشتم پیش مامانم و رفتم خرید.
تو خیابون همکلاسی قدیمی م نویده رو همراه پسرش دیدم
توی نونوایی هم همسایه ی قدیمی واحد بالایی مامانم آقای وفایی!
دیگه به این نتیجه رسیدم مامانم هم باید بفروشه بریم یه جای دور!
#همسایه_ها
به خودم گفتم کاش بفروشیم بریم نزدیک خونه ی مامانم که اینقدر آشنا نبینم تو خیابون (تو یک منطقه شهرداری هستیم فقط ناحیه هامون فرق داره)
ولی آشنای بیشتری تو محله ی ما داریم و همه میشناسندم!
امروز صبح خونه ی مامانم بودم می خواستم برم تره بار و نانوایی، بچه ها رو گذاشتم پیش مامانم و رفتم خرید.
تو خیابون همکلاسی قدیمی م نویده رو همراه پسرش دیدم
توی نونوایی هم همسایه ی قدیمی واحد بالایی مامانم آقای وفایی!
دیگه به این نتیجه رسیدم مامانم هم باید بفروشه بریم یه جای دور!
#همسایه_ها
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
صبح دوستم وحیده و پسرش مهرسام رو تو راه مدرسه دیدیم. مهرسام امتحان ریاضی داشت و گونیا و نقاله ش رو جا گذاشته بود، میخواستند برگردند خونه دوباره گونیا و نقاله ی #پانیسا رو بهش دادیم که راه رفته رو برنگردند! الآن که فکر میکنم دلم نمیخواهد از این محله برم؛…
#پانیسا رو بردم کلاس #تنبک
برگشتنی داشتیم ویترین یه مغازه رو میدیدیم یه صدا از پشت سرم گفت: پگاه خانومی؟!
برگشتم مامان پریسا همسایه و همکلاسی قدیمی م رو دیدم!
پ. ن: کلاسش نزدیک خونه ی مامانمه. باید فامیلی فرار کنیم 😂
#همسایه_ها
برگشتنی داشتیم ویترین یه مغازه رو میدیدیم یه صدا از پشت سرم گفت: پگاه خانومی؟!
برگشتم مامان پریسا همسایه و همکلاسی قدیمی م رو دیدم!
پ. ن: کلاسش نزدیک خونه ی مامانمه. باید فامیلی فرار کنیم 😂
#همسایه_ها
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
صبحانه #کالری
دوست هایم آمده بودند #لار
چنجه درست کردند، گوشت رو با یه عالمه پیاز، انجیر، کیوی، آبلیمو و سس سویا طعم دار کردند.
بعد که می خواستند مایه ی کباب رو دور بریزند من ژن اصفهانیم عود کرد که: حیفِس!
یک کم هم برنج و گوشت پخته مانده بود.
همه رو به همراه یک کم حبوبات بار گذاشتم و آش پیاز شمالی پختم.
ترش هم بود به خاطر آبلیمو و کیوی، بهش ماست اضافه کردم ترشیش گرفته شد.
بعد یه قابلمه ی خیلی بزرگ شد!
سه تا ظرف آش دادم به رافائل، جورج و ژرژیک!
خیرات شب جمعه فرستادم واسه همسایه های مسیحی!
چقدر هم خوشمزه شد جاتون خالی!
ناهار هم چندتا قاشق از همین آش خوردم.
#همسایه_ها
#لار
#ارامنه
#کالری
چنجه درست کردند، گوشت رو با یه عالمه پیاز، انجیر، کیوی، آبلیمو و سس سویا طعم دار کردند.
بعد که می خواستند مایه ی کباب رو دور بریزند من ژن اصفهانیم عود کرد که: حیفِس!
یک کم هم برنج و گوشت پخته مانده بود.
همه رو به همراه یک کم حبوبات بار گذاشتم و آش پیاز شمالی پختم.
ترش هم بود به خاطر آبلیمو و کیوی، بهش ماست اضافه کردم ترشیش گرفته شد.
بعد یه قابلمه ی خیلی بزرگ شد!
سه تا ظرف آش دادم به رافائل، جورج و ژرژیک!
خیرات شب جمعه فرستادم واسه همسایه های مسیحی!
چقدر هم خوشمزه شد جاتون خالی!
ناهار هم چندتا قاشق از همین آش خوردم.
#همسایه_ها
#لار
#ارامنه
#کالری
دختر عمو رافائل ساعت هفت صبح از آمریکا زنگ زده به پدر و مادرش گفته: یه وقت پانشید برید رأی بدید ها!
عمو رافائل بهش گفته: ما الآن گوشه ی روستا داریم هوای آزاد میخوریم و خیال نداریم رای بدیم ولی تو هم اون سر دنیا شکر اضافه نخور!
سرت به زندگی خودت باشه
😂😂
#لار
#همسایه_ها
#ارامنه
#انتخابات
#جینگیلی_آمریکا_فینگیلی_اسرائیل
عمو رافائل بهش گفته: ما الآن گوشه ی روستا داریم هوای آزاد میخوریم و خیال نداریم رای بدیم ولی تو هم اون سر دنیا شکر اضافه نخور!
سرت به زندگی خودت باشه
😂😂
#لار
#همسایه_ها
#ارامنه
#انتخابات
#جینگیلی_آمریکا_فینگیلی_اسرائیل
آقای ب همسایه مون بود
مرد کچل، بی پول و بیریختی بود
یه کلاه گیس مسخره میگذاشت روی سرش که بیریختیش رو بیشتر میکرد
آقای ب یک زن داشت به سان حوریان بهشتی
یک پسر دانشجوی قد بلند و مودب و یک دخترک دبستانی نمکی و تپل!
وقتی کنار هم بودند، وصله ی ناجور بودنشان توی چشم بود. یه خانواده ای که هیچ شباهتی بهم نداشتند حتی ظاهری!
خط ربطشان مذهبی بودنشان بود شاید، نمیدانم درست!
بگذریم
هر چه که بود کنار هم زندگی میکردند و یک خانواده بودند.
تا #انتخابات۸۸ ، آقای ب طرفدار احمدینژاد بود و خانمش طرفدار موسوی!
این طرفدار بودنشان رو هم توی چشم همه کردند.
منزلشان طبقه ی چهارم بود!
آقای ب از پنجره ی هال بنر احمدینژاد را آویخته بود
خانمش از پنجره ی اتاق خواب بنر موسوی را!
#انتخابات۸۸ گذشت و اینها هنوز خانواده بودند.
تا سال ۹۲ و #انتخابات بعدی که اختلافاتشان اوج گرفت این بار بعد از ۲۵ سال زندگی مشترک کار به دادگاه و پاسگاه کشید!
تا سال ۹۴ که بالاخره خانم ب مهریه اش رو گذاشت اجرا و آقای ب کوتاه آمد و طلاق داد و حضانت دخترشان رو به همسرش داد!
#واقعی
#خاطرات
#همسایه_ها
مرد کچل، بی پول و بیریختی بود
یه کلاه گیس مسخره میگذاشت روی سرش که بیریختیش رو بیشتر میکرد
آقای ب یک زن داشت به سان حوریان بهشتی
یک پسر دانشجوی قد بلند و مودب و یک دخترک دبستانی نمکی و تپل!
وقتی کنار هم بودند، وصله ی ناجور بودنشان توی چشم بود. یه خانواده ای که هیچ شباهتی بهم نداشتند حتی ظاهری!
خط ربطشان مذهبی بودنشان بود شاید، نمیدانم درست!
بگذریم
هر چه که بود کنار هم زندگی میکردند و یک خانواده بودند.
تا #انتخابات۸۸ ، آقای ب طرفدار احمدینژاد بود و خانمش طرفدار موسوی!
این طرفدار بودنشان رو هم توی چشم همه کردند.
منزلشان طبقه ی چهارم بود!
آقای ب از پنجره ی هال بنر احمدینژاد را آویخته بود
خانمش از پنجره ی اتاق خواب بنر موسوی را!
#انتخابات۸۸ گذشت و اینها هنوز خانواده بودند.
تا سال ۹۲ و #انتخابات بعدی که اختلافاتشان اوج گرفت این بار بعد از ۲۵ سال زندگی مشترک کار به دادگاه و پاسگاه کشید!
تا سال ۹۴ که بالاخره خانم ب مهریه اش رو گذاشت اجرا و آقای ب کوتاه آمد و طلاق داد و حضانت دخترشان رو به همسرش داد!
#واقعی
#خاطرات
#همسایه_ها
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
حالا امشب که ما نیستیم هیئت داره گوسفند میکشه! سویاها رو دادند به ما 😏😅 #محرم
خاله رزت میگه دو روزه آشپزی نمی کنم هی نذری میارن!
بعد من ...
خب واسه #ارامنه نذری میبرید واسه من که مسلمانم هم بیارید!
#لار
#همسایه_ها
بعد من ...
خب واسه #ارامنه نذری میبرید واسه من که مسلمانم هم بیارید!
#لار
#همسایه_ها
یه جای خوب واسه حس کردن زندگی
دستور پخت آش ترخینه با سیرابی من سیرابی رو تو زودپز با زنجبیل تازه و زردچوبه می پزم احتیاجی به سیر و پیاز نیست، زنجبیل کاملا بوی بد سیرابی رو میگیره، پختش رو سریعتر میکنه و مزه اش رو هم خوب می کنه خیلی بعد حبوبات خیس خورده(عدس، لوبیا چیتی و نخود) رو همراه…
این آش سیرابی رو #همسایه_ها نخورده بودند
بهشون یه ظرف تعارفی دادم و رافائل فرمود بهشتی یک ملت بود، پگاه یک لار!
🙃😂
#ارامنه
#لار
بهشون یه ظرف تعارفی دادم و رافائل فرمود بهشتی یک ملت بود، پگاه یک لار!
🙃😂
#ارامنه
#لار
امروز مانوئلا و آدریلا نوه های وازگن با دخترهایم سه ساعت آبتنی کردند
دیروز هم تو باغچه بازی کردند
تو همین دو روز #رونیسا کلمات بیشتر به کار می بره چون فهمیده زبان اصلی دوستانش فارسی نیست و نمی تونه با ایما و اشاره باهاشون ارتباط برقرار کنه به خودش زحمت میده حرف بزنه!
دنبال یه سرگرمی هستم که فردا هم بچه ها با همدیگه همبازی بشن شاید بادبادک بازی خوب باشه #پانیسا هم دوست داره
#همسایه_ها
#ارامنه
#فرزند_پروری
#لار
دیروز هم تو باغچه بازی کردند
تو همین دو روز #رونیسا کلمات بیشتر به کار می بره چون فهمیده زبان اصلی دوستانش فارسی نیست و نمی تونه با ایما و اشاره باهاشون ارتباط برقرار کنه به خودش زحمت میده حرف بزنه!
دنبال یه سرگرمی هستم که فردا هم بچه ها با همدیگه همبازی بشن شاید بادبادک بازی خوب باشه #پانیسا هم دوست داره
#همسایه_ها
#ارامنه
#فرزند_پروری
#لار
بار اول آمدم کلیسا همسایه مون گفت اگه شمع نذر کنی مسیح علیه السلام حاجتت رو میده!
منم دیدم پیامبر خداست منطقیه!
#همسایه_ها
#ارامنه
#لار
منم دیدم پیامبر خداست منطقیه!
#همسایه_ها
#ارامنه
#لار
همسایه بالایی از هشت صبح داره میکوبه!
چی رو؟
من نیز نمیدانم!
ما هیچی، خودت آرتروز میگیری عزیز من!
#همسایه_ها
چی رو؟
من نیز نمیدانم!
ما هیچی، خودت آرتروز میگیری عزیز من!
#همسایه_ها
یه همسایه داریم اسمش آقا نادر است
به گمانم ساکن آسانسور باشه!
یعنی بعید می دونم واحدی رو خریده باشه یا اجاره کرده باشه!
همیشه هر ساعتی از شبانه روز و هر فصلی تو آسانسوره!!!
#همسایه_ها
به گمانم ساکن آسانسور باشه!
یعنی بعید می دونم واحدی رو خریده باشه یا اجاره کرده باشه!
همیشه هر ساعتی از شبانه روز و هر فصلی تو آسانسوره!!!
#همسایه_ها
بالاخره اهالی #لار قانع شدند به #ارامنه هم از آب چشمه ی روستا بدهند!
تا قبل از این به بهانه اینکه فشار آب کم است به کوچه ی ما (اسم کوچه حضرت مسیح است و همه اهالی مسیحی هستند به جز ما) آب لوله کشی نمیدادند!
بعد دو ماه از سال تو سر و کله شون میزنند که وای یزید آب رو روی امام حسین بست!
پ. ن: آب چاه داشتیم ولی آب برای آشامیدن نبود که باید خودمون از سر چشمه آب می آوردیم.
#لار
#همسایه_ها
#ارامنه
تا قبل از این به بهانه اینکه فشار آب کم است به کوچه ی ما (اسم کوچه حضرت مسیح است و همه اهالی مسیحی هستند به جز ما) آب لوله کشی نمیدادند!
بعد دو ماه از سال تو سر و کله شون میزنند که وای یزید آب رو روی امام حسین بست!
پ. ن: آب چاه داشتیم ولی آب برای آشامیدن نبود که باید خودمون از سر چشمه آب می آوردیم.
#لار
#همسایه_ها
#ارامنه
آمدیم #لار
درخت گردوی خودمون امسال زیاد گردو نداشت، یک ساعته من و رضا تکاندیم و جمع کردیم هزار تا دونه هم نشد
درخت های عمو جورج هم امسال کم بار هستند ولی چون تعداد درخت هایش زیاد است جبران میشه
دیگه با رضا رفتیم باغشون و کمک کردیم
رضا دید چارچنگولی موندم گفت تو برو خونه استراحت کن، من خودم جمع می کنم
ضرب المثل پسندیده نکرده کار نبرید به کار!
#همسرانه
#همسایه_ها
#ارامنه
درخت گردوی خودمون امسال زیاد گردو نداشت، یک ساعته من و رضا تکاندیم و جمع کردیم هزار تا دونه هم نشد
درخت های عمو جورج هم امسال کم بار هستند ولی چون تعداد درخت هایش زیاد است جبران میشه
دیگه با رضا رفتیم باغشون و کمک کردیم
رضا دید چارچنگولی موندم گفت تو برو خونه استراحت کن، من خودم جمع می کنم
ضرب المثل پسندیده نکرده کار نبرید به کار!
#همسرانه
#همسایه_ها
#ارامنه
هر چی همسایه قبلیمون آدم همیشه مزاحمی بود همسایه فعلی آدم همیشه نکنه مزاحممی هست!
مثلا امروز کلید خونه شون رو گذاشته اینجا که شوهرش بیاد بگیره ششصد دفعه عذرخواهی کرد، الآن دوباره زنگ زده هی قسم میده تو رو خدا نکنه میخواستی بری بیرون من مزاحمت شدم موندی خونه؟!
اولین فرصت باید براش بگم یه همسایه داشتم ماهی یه بار اتومون رو میداد لباس ها رو اتو کنم دوباره میبرد خونه شون، تازه بهم پز هم می داد برند اتوتون به خوبی اتوی من نیست!
پسرش هم یه روز در میان می اومد خونه مون چون کلید نداشت، ناهار می خورد مشق می نوشت کارتون می دید و بازی می کرد تا مامانش برسه!
#همسایه_ها
مثلا امروز کلید خونه شون رو گذاشته اینجا که شوهرش بیاد بگیره ششصد دفعه عذرخواهی کرد، الآن دوباره زنگ زده هی قسم میده تو رو خدا نکنه میخواستی بری بیرون من مزاحمت شدم موندی خونه؟!
اولین فرصت باید براش بگم یه همسایه داشتم ماهی یه بار اتومون رو میداد لباس ها رو اتو کنم دوباره میبرد خونه شون، تازه بهم پز هم می داد برند اتوتون به خوبی اتوی من نیست!
پسرش هم یه روز در میان می اومد خونه مون چون کلید نداشت، ناهار می خورد مشق می نوشت کارتون می دید و بازی می کرد تا مامانش برسه!
#همسایه_ها