*☆ اي كوه تو فرياد من امروز شنيدي*
*درديست درين سينه كه همزاد جهان است*
*خون ميچكد از ديده در اين كُنجِ صبوري*
*اين صبر كه من ميكنم افشُردن جان است*
"#هوشنگ_ابتهاج "
🆔 @Sayehsokhan
*درديست درين سينه كه همزاد جهان است*
*خون ميچكد از ديده در اين كُنجِ صبوري*
*اين صبر كه من ميكنم افشُردن جان است*
"#هوشنگ_ابتهاج "
🆔 @Sayehsokhan
شعر: #هوشنگ_ابتهاج
چو شب به راه تو ماندم كه ماه من باشی
چراغ خلوت این عاشق كهن باشی
بسان سبزه پریشانِ سرگذشتِ شبم
نیامدی تو که مهتاب این چمن باشی
تو یار خواجه نگشتی به صد هنر هیهات
كه بر مراد دلِ بیقرارِ من باشی
تو را به آینهداران چه التفات بود
چنین كه شیفتهی حسن خویشتن باشی
دلم ز نازكی خود شكست در غم عشق
وگرنه از تو نیاید كه دلشكن باشی
وصال آن لب شیرین به خسروان دادند
تو را نصیب همین بس كه كوهكن باشی
ز چاه غصه رهایی نباشدت هرچند
به حسن یوسف و تدبیر تهمتن باشی
خموش سایه كه فریاد بلبل از خامیست
چو شمعِ سوخته آن به كه بیسخن باشی
🆔 @Sayehsokhan
چو شب به راه تو ماندم كه ماه من باشی
چراغ خلوت این عاشق كهن باشی
بسان سبزه پریشانِ سرگذشتِ شبم
نیامدی تو که مهتاب این چمن باشی
تو یار خواجه نگشتی به صد هنر هیهات
كه بر مراد دلِ بیقرارِ من باشی
تو را به آینهداران چه التفات بود
چنین كه شیفتهی حسن خویشتن باشی
دلم ز نازكی خود شكست در غم عشق
وگرنه از تو نیاید كه دلشكن باشی
وصال آن لب شیرین به خسروان دادند
تو را نصیب همین بس كه كوهكن باشی
ز چاه غصه رهایی نباشدت هرچند
به حسن یوسف و تدبیر تهمتن باشی
خموش سایه كه فریاد بلبل از خامیست
چو شمعِ سوخته آن به كه بیسخن باشی
🆔 @Sayehsokhan
آتش
همایون شجریان ، هوشنگ ابتهاج
دکلمه زیبای" آتش " استاد هوشنگ ابتهاج
با آواز همایون_شجریان و شعری از حافظ
زندگی چیست؟
عشق ورزیدن ،
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است
آنکه عشق میورزد،
دل و جانش به عشق میارزد..!
زنده یاد #هوشنگ_ابتهاج
🆔 @Sayehsokhan
با آواز همایون_شجریان و شعری از حافظ
زندگی چیست؟
عشق ورزیدن ،
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است
آنکه عشق میورزد،
دل و جانش به عشق میارزد..!
زنده یاد #هوشنگ_ابتهاج
🆔 @Sayehsokhan
ساز و آواز_شجریان و جلیل شهناز
@jarasmusic
«ساز و آواز در دستگاه همایون»
آواز: #محمدرضا_شجریان
تار: #جلیل_شهناز
شعر: #هوشنگ_ابتهاج
چو شب به راه تو ماندم كه ماه من باشی
چراغ خلوت این عاشق كهن باشی
بسان سبزه پریشانِ سرگذشتِ شبم
نیامدی تو که مهتاب این چمن باشی
تو یار خواجه نگشتی به صد هنر هیهات
كه بر مراد دلِ بیقرارِ من باشی
تو را به آینهداران چه التفات بود
چنین كه شیفتهی حسن خویشتن باشی
دلم ز نازكی خود شكست در غم عشق
وگرنه از تو نیاید كه دلشكن باشی
وصال آن لب شیرین به خسروان دادند
تو را نصیب همین بس كه كوهكن باشی
ز چاه غصه رهایی نباشدت هرچند
به حسن یوسف و تدبیر تهمتن باشی
خموش سایه كه فریاد بلبل از خامیست
چو شمعِ سوخته آن به كه بی سخن باشی
🆔 @Sayehsokhan
آواز: #محمدرضا_شجریان
تار: #جلیل_شهناز
شعر: #هوشنگ_ابتهاج
چو شب به راه تو ماندم كه ماه من باشی
چراغ خلوت این عاشق كهن باشی
بسان سبزه پریشانِ سرگذشتِ شبم
نیامدی تو که مهتاب این چمن باشی
تو یار خواجه نگشتی به صد هنر هیهات
كه بر مراد دلِ بیقرارِ من باشی
تو را به آینهداران چه التفات بود
چنین كه شیفتهی حسن خویشتن باشی
دلم ز نازكی خود شكست در غم عشق
وگرنه از تو نیاید كه دلشكن باشی
وصال آن لب شیرین به خسروان دادند
تو را نصیب همین بس كه كوهكن باشی
ز چاه غصه رهایی نباشدت هرچند
به حسن یوسف و تدبیر تهمتن باشی
خموش سایه كه فریاد بلبل از خامیست
چو شمعِ سوخته آن به كه بی سخن باشی
🆔 @Sayehsokhan
«بگزین»
آیینۀ عبرت است بنگر
تاریخ ستمگران پیشین
هر آمده رفتنیست ناچار
وندر پیاش آفرین و نفرین
نفرین یا آفرین؟ چه خواهی؟
امروز به دست توست بگزین!
#هوشنگ_ابتهاج #ه.ا.سایه
نقل از کتاب پیر پرنیان اندیش
صفحه۷۶۲
🆔 @Sayehsokhan
آیینۀ عبرت است بنگر
تاریخ ستمگران پیشین
هر آمده رفتنیست ناچار
وندر پیاش آفرین و نفرین
نفرین یا آفرین؟ چه خواهی؟
امروز به دست توست بگزین!
#هوشنگ_ابتهاج #ه.ا.سایه
نقل از کتاب پیر پرنیان اندیش
صفحه۷۶۲
🆔 @Sayehsokhan
عزیزم، دخترم!
آنجا، شگفتانگیز دنیایی است:
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکُند آنجا.
طلا: این کیمیای خونِ انسانها
خدایی میکُند آنجا.
شگفتانگیز دنیایی که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان دامنآلودهست.
در آنجا حق و انسان حرفهای پوچ و بیهودهست.
در آنجا رهزنی، آدمکُشی، خونریزی آزادست،
و دستو پای آزادیست در زنجیر …
و هنگامی که یاران،
با سرود زندگی بر لب،
بهسوی مرگ میرفتند،
امیدی آشنا میزد چو گُل در چشمشان لبخند.
بهشوق زندگی آواز میخواندند.
و تا پایان بهراه روشن خود باوفا ماندند.
عزیزم!
پاک کُن از چهره اشکت را، ز جا برخیز!
تو در من زندهای، من در تو: ما هرگز نمیمیریم.
من و تو با هزاران دگر،
این راه را دنبال میگیریم.
از آنِ ماست پیروزی.
از آنِ ماست فردا، با همه شادی و بهروزی.
عزیزم!
کار دنیا رو به آبادیست.
و هر لاله که از خون شهیدان میدمد امروز،
نوید روز آزادیست.
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @Sayehsokhan
آنجا، شگفتانگیز دنیایی است:
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکُند آنجا.
طلا: این کیمیای خونِ انسانها
خدایی میکُند آنجا.
شگفتانگیز دنیایی که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان دامنآلودهست.
در آنجا حق و انسان حرفهای پوچ و بیهودهست.
در آنجا رهزنی، آدمکُشی، خونریزی آزادست،
و دستو پای آزادیست در زنجیر …
و هنگامی که یاران،
با سرود زندگی بر لب،
بهسوی مرگ میرفتند،
امیدی آشنا میزد چو گُل در چشمشان لبخند.
بهشوق زندگی آواز میخواندند.
و تا پایان بهراه روشن خود باوفا ماندند.
عزیزم!
پاک کُن از چهره اشکت را، ز جا برخیز!
تو در من زندهای، من در تو: ما هرگز نمیمیریم.
من و تو با هزاران دگر،
این راه را دنبال میگیریم.
از آنِ ماست پیروزی.
از آنِ ماست فردا، با همه شادی و بهروزی.
عزیزم!
کار دنیا رو به آبادیست.
و هر لاله که از خون شهیدان میدمد امروز،
نوید روز آزادیست.
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @Sayehsokhan
تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم
صد بهارم نقش زد بر پردهی گل پوش چشم
مردم بیگانه را یارای دیدار تو نیست
خفتهای چون روشنایی گرچه در آغوش چشم
وقت آن آمد که ساغر پر کنیم از خون دل
کز می لعلت تهی شد جام حسرت نوش چشم
چشم و دل، نادیده، بر آن جسم پنهان عاشق اند
آفرین بر بینش دل، آفرین بر هوش چشم
آتش رخساره روشنکن شبی، ای برق عشق
تا چراغی بر کنم در خانهی خاموش چشم
مژدهی دیدار میآرند ؟ یا پیغام دوست ؟
اشک شوق امشب چه میگوید نهان در گوش چشم ؟
میرسد هر صبح بانگ دلنوازت، ناز گوش
میکشم هر شب شراب چشم مستت، نوش چشم
در غبار راه او، ای سایه بینا شو، که من
منت صد توتیا دارم ازو بر دوش چشم
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @Sayehsokhan
صد بهارم نقش زد بر پردهی گل پوش چشم
مردم بیگانه را یارای دیدار تو نیست
خفتهای چون روشنایی گرچه در آغوش چشم
وقت آن آمد که ساغر پر کنیم از خون دل
کز می لعلت تهی شد جام حسرت نوش چشم
چشم و دل، نادیده، بر آن جسم پنهان عاشق اند
آفرین بر بینش دل، آفرین بر هوش چشم
آتش رخساره روشنکن شبی، ای برق عشق
تا چراغی بر کنم در خانهی خاموش چشم
مژدهی دیدار میآرند ؟ یا پیغام دوست ؟
اشک شوق امشب چه میگوید نهان در گوش چشم ؟
میرسد هر صبح بانگ دلنوازت، ناز گوش
میکشم هر شب شراب چشم مستت، نوش چشم
در غبار راه او، ای سایه بینا شو، که من
منت صد توتیا دارم ازو بر دوش چشم
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @Sayehsokhan
یادگار خون سرو
شعر #هوشنگ_ابتهاج #هـ.ا.سایه
دلا دیدی که خورشید از شب ِ سرد
چو آتش سر ز خاکستر بر آورد
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت ِ شقایق گشت از این خون
نگر تا این شبِ خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
ز هر خونِدلی سروی قد افراشت
ز هر سروی تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است
دلا این یادگار خون سرو است
🆔 @Sayehsokhan
شعر #هوشنگ_ابتهاج #هـ.ا.سایه
دلا دیدی که خورشید از شب ِ سرد
چو آتش سر ز خاکستر بر آورد
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت ِ شقایق گشت از این خون
نگر تا این شبِ خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
ز هر خونِدلی سروی قد افراشت
ز هر سروی تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است
دلا این یادگار خون سرو است
🆔 @Sayehsokhan
دل میستاند از من و جان میدهد به من
آرام جان و کام جهان میدهد به من
دیدار تو طلیعهی صبح سعادت است
تا کی ز مهر طالع آن میدهد به من
دلدادهی غریبم و گمنام این دیار
زان یار دلنشین که نشان میدهد به من
جانا مراد بخت و جوانی وصال توست
کو جاودانه بخت جوان میدهد به من
میآمدم که حال دل زار گویمت
اما مگر سرشک امان میدهد به من
چشمت به شرم و ناز ببندد لب نیاز
شوقت اگر هزار زبان میدهد به من
آری سخن به شیوهی چشم تو خوشتر است
مستی ببین که سحر بیان میدهد به من
افسرده بود سایه دلم بی هوای عشق
این بوی زلف کیست که جان میدهد به من
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @Sayehsokhan
آرام جان و کام جهان میدهد به من
دیدار تو طلیعهی صبح سعادت است
تا کی ز مهر طالع آن میدهد به من
دلدادهی غریبم و گمنام این دیار
زان یار دلنشین که نشان میدهد به من
جانا مراد بخت و جوانی وصال توست
کو جاودانه بخت جوان میدهد به من
میآمدم که حال دل زار گویمت
اما مگر سرشک امان میدهد به من
چشمت به شرم و ناز ببندد لب نیاز
شوقت اگر هزار زبان میدهد به من
آری سخن به شیوهی چشم تو خوشتر است
مستی ببین که سحر بیان میدهد به من
افسرده بود سایه دلم بی هوای عشق
این بوی زلف کیست که جان میدهد به من
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من به باغ گلسرخ
زیر آن ساقهی تر
عطر را
زمزمه کردم تا صبح.
من به باغ گلسرخ
در تمام شبسرد
روشنایی را خواندم با آب
و سحر را به گل و سبزه
بشارت دادم...!
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @Sayehsokhan
زیر آن ساقهی تر
عطر را
زمزمه کردم تا صبح.
من به باغ گلسرخ
در تمام شبسرد
روشنایی را خواندم با آب
و سحر را به گل و سبزه
بشارت دادم...!
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @Sayehsokhan
#برگه_شوندان
#شمع در حافظه ما ایرانیها، رسوبات تکاندهندهای دارد؛ شگفت انگیز اینکه هر کدام روایتی متمایز را آبستن هستند؛
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
#سعدی
پر زنان در پیش شمع روی تو
جان ناپروای من پروانهای است
#عطار
دلا از روشنی شمعی برافروز
ز شمع آتش پرستیدن بیاموز
#نظامی
شمع جگر چون جگر شمع سوخت
آتش دل چون دل آتش فروخت
#نظامی
شمع را ساختند بر سر جای
و ایستادند همچو شمع به پای
#نظامی
در دستت اوفتادم چون مرغ پر بریده
در پیشت ایستادم چون شمع سر بریده
#خاقانی
دزدان شبرو در طلب، از شمع ترسند ای عجب
تو شمع پیکر نیمشب دل دزدی اینسان تا کجا؟
#خاقانی
طرازِ پیرهنِ زَرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درونِ پیرهنم
#حافظ
گر کُمَیتِ اشکِ گلگونم نبودی گرمرَو
کَی شدی روشن به گیتی رازِ پنهانم چو شمع؟
#حافظ
گر آتش دل نیست پس این دود چراست
ور عود نسوخت بوی این عود چراست
این بودن من عاشق و نابود چراست
پروانه ز سوز شمع خشنود چراست
#مولوی
یک شمع از این مجلس صد شمع بگیراند
گر مردهای ور زنده هم زنده شوی با ما
#مولوی
کثرت خلق به توحید چه نقصان دارد؟
چه خلل می رسد از رشته به یکتایی شمع؟
#صائب_تبریزی
اينكه گاهي ميزدم بر آب و آتش خويش را
روشني در كار مردم بود مقصودم چو شمع
#صائب_تبريزي
از شمع سه گونه كار ميآموزم
ميگريم و ميگدازم و ميسوزم
#مسعود_سعد_سلمان
شبست و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند
#شهریار
کاش در بستر تنهایی تو
پیکرم شمع گنه می افروخت
#فروغ_فرخزاد
و در شهادت یک شمع
راز منوری است که آن را
آن آخرین و آن کشیدهترین شعله خوب میداند
#فروغ_فرخزاد
دیریست عابری نگذشته ست ازین کنار
کز شمع او بتابد نوری ز روزن ام
#احمد_شاملو
ایستادگی کن تا روشن بمانی،
شمع های افتاده خاموش می شوند.
#احمد_شاملو
شمع اشکی دو بیفشاند و بمرد
روشنایی بشد و سایه ببرد
#هوشنگ_ابتهاج
و...
کثرت هایی عجیب که حول یکتایی شمع، خرده خرده های مولفین را روایت می کنند.
#سولماز_نصرآبادی
https://t.me/shavandanpage
🆔 @Sayehsokhan
#شمع در حافظه ما ایرانیها، رسوبات تکاندهندهای دارد؛ شگفت انگیز اینکه هر کدام روایتی متمایز را آبستن هستند؛
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
#سعدی
پر زنان در پیش شمع روی تو
جان ناپروای من پروانهای است
#عطار
دلا از روشنی شمعی برافروز
ز شمع آتش پرستیدن بیاموز
#نظامی
شمع جگر چون جگر شمع سوخت
آتش دل چون دل آتش فروخت
#نظامی
شمع را ساختند بر سر جای
و ایستادند همچو شمع به پای
#نظامی
در دستت اوفتادم چون مرغ پر بریده
در پیشت ایستادم چون شمع سر بریده
#خاقانی
دزدان شبرو در طلب، از شمع ترسند ای عجب
تو شمع پیکر نیمشب دل دزدی اینسان تا کجا؟
#خاقانی
طرازِ پیرهنِ زَرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درونِ پیرهنم
#حافظ
گر کُمَیتِ اشکِ گلگونم نبودی گرمرَو
کَی شدی روشن به گیتی رازِ پنهانم چو شمع؟
#حافظ
گر آتش دل نیست پس این دود چراست
ور عود نسوخت بوی این عود چراست
این بودن من عاشق و نابود چراست
پروانه ز سوز شمع خشنود چراست
#مولوی
یک شمع از این مجلس صد شمع بگیراند
گر مردهای ور زنده هم زنده شوی با ما
#مولوی
کثرت خلق به توحید چه نقصان دارد؟
چه خلل می رسد از رشته به یکتایی شمع؟
#صائب_تبریزی
اينكه گاهي ميزدم بر آب و آتش خويش را
روشني در كار مردم بود مقصودم چو شمع
#صائب_تبريزي
از شمع سه گونه كار ميآموزم
ميگريم و ميگدازم و ميسوزم
#مسعود_سعد_سلمان
شبست و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند
#شهریار
کاش در بستر تنهایی تو
پیکرم شمع گنه می افروخت
#فروغ_فرخزاد
و در شهادت یک شمع
راز منوری است که آن را
آن آخرین و آن کشیدهترین شعله خوب میداند
#فروغ_فرخزاد
دیریست عابری نگذشته ست ازین کنار
کز شمع او بتابد نوری ز روزن ام
#احمد_شاملو
ایستادگی کن تا روشن بمانی،
شمع های افتاده خاموش می شوند.
#احمد_شاملو
شمع اشکی دو بیفشاند و بمرد
روشنایی بشد و سایه ببرد
#هوشنگ_ابتهاج
و...
کثرت هایی عجیب که حول یکتایی شمع، خرده خرده های مولفین را روایت می کنند.
#سولماز_نصرآبادی
https://t.me/shavandanpage
🆔 @Sayehsokhan
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دست تو با دست من دستان شود
کار ما زین دست کارستان شود...
🎵شعر و دکلمه:
#هوشنگ_ابتهاج ( #ه_الف_سایه )
🆔 @Sayehsokhan
کار ما زین دست کارستان شود...
🎵شعر و دکلمه:
#هوشنگ_ابتهاج ( #ه_الف_سایه )
🆔 @Sayehsokhan
آتش | شجریان، ابتهاج
@Eternity_Chnl
آتش
#محمدرضا_شجریان
#هوشنگ_ابتهاج
چو هم پرواز خورشیدی، مکن از سوختن پروا
که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد
🆔 @sayehsokhan
#محمدرضا_شجریان
#هوشنگ_ابتهاج
چو هم پرواز خورشیدی، مکن از سوختن پروا
که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد
🆔 @sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هستی از ذوق خویش سر مست است
رقص مستانه اش ازین دست است
نور در هفت پرده پیچیده ست
تا درین آبگینه گردیده ست...
#هوشنگ_ابتهاج
@samanbouyan
🆔 @sayehsokhan
رقص مستانه اش ازین دست است
نور در هفت پرده پیچیده ست
تا درین آبگینه گردیده ست...
#هوشنگ_ابتهاج
@samanbouyan
🆔 @sayehsokhan
بگذر شبی به خلوت این همنشین درد
تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد
خون میرود نهفته ازین زخم اندرون
ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد
این طرفه بین که با همه سیل بلا که ریخت
داغ محبت تو به دلها نگشت سرد
من بر نخیزم از سر راه وفای تو
از هستیام اگر چه برانگیختند گرد
روزی که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد
ساقی بیار جام صبوحی که شب نماند
و آن لعل فام خنده زد از جام لاجورد
باز آید آن بهار و گل سرخ بشکفد
چندین مثال از نفس سرد و روی زرد
در کوی او که جز دل بیدار ره نیافت
کی میرسند خانه پرستان خوابگرد
خونی که ریخت از دل ما، سایه! حیف نیست
گر زین میانه آب خورد تیغ هم نبرد
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @sayehsokhan
تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد
خون میرود نهفته ازین زخم اندرون
ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد
این طرفه بین که با همه سیل بلا که ریخت
داغ محبت تو به دلها نگشت سرد
من بر نخیزم از سر راه وفای تو
از هستیام اگر چه برانگیختند گرد
روزی که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد
ساقی بیار جام صبوحی که شب نماند
و آن لعل فام خنده زد از جام لاجورد
باز آید آن بهار و گل سرخ بشکفد
چندین مثال از نفس سرد و روی زرد
در کوی او که جز دل بیدار ره نیافت
کی میرسند خانه پرستان خوابگرد
خونی که ریخت از دل ما، سایه! حیف نیست
گر زین میانه آب خورد تیغ هم نبرد
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @sayehsokhan